آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

شاگردان مکتب امامان معصوم علیهم‏السلام مانند قلّه‏هایى‏اند که از فراز آن، پرتو دین، دیانت و تقوا رخ مى‏نماید. آنان همانند چشمه سارانى هستند که فیض چشمه فیضشان، دامن طبیعت را طراوت بخشیده و هم بهار تلاوت را غنا داده است.
فضل بن شاذان مى‏گوید:
سعید بن جبیر از شاگردان برجسته و از ستارگان آسمان امامت و ولایت امام همام على بن الحسین علیهماالسلام که در رأس سلسله اصحاب خمسه1 امام زین العابدین قرار داشت.
امام صادق علیه‏السلام در وصف سعید مى‏فرماید:
سعید بن جبیر در صراط مستقیم بود و به على بن الحسین علیهماالسلام اقتدا کرد و امام سجاد هم از او تعریف مى‏نمود و همین علاقه میان او و امام، باعث شد حجّاج او را شهید نماید.2
خاندان
سعید بن جبیر بن هشام اسدى کوفى، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندان‏هاى معروف کوفه بود. وى در زهد، تقوا، شب‏زنده‏دارى، دیانت و فقاهت معروف بود و در تفسیر قرآن، شهرت به سزایى داشت؛ زیرا او را از شاگردان مدرسه تفسیرى عبداللّه بن عباس دانسته‏اند. سعید، بیشترین روایات خود را از وى نقل کرده است.3
زادگاه
وى سال 46 ه .ق. در شهر کوفه به دنیا آمد.4 دوران طفولیت و جوانى را همان جا گذراند. بعدها به مدینه رفت و جزو شاگردان امام چهارم علیه‏السلام گردید.
کنیه و فرزندان
معروف‏ترین کنیه‏هاى وى ابوعبداللّه و ابومحمد است. در کتاب مجالس الواعظین آمده است: عبدالملک و عبداللّه، فرزندان سعید بن جبیر اند و از پدر خود روایت نقل نموده‏اند.5
استادان و شاگردان
سعید بن جبیر سال‏ها از محضر ابن عباس بهره علمى برد. وى شیداى کسب دانش بود؛ خودش مى‏گوید:
براى کسب حدیث به محضر ابن عباس مى‏رفتم و به خاطر احترام و ابهتى که او داشت، در جلسه درس از چیزى سؤال نمى‏کردم. منتظر بودم تا دیگران بپرسند و من یادداشت کنم؛ لذا بیشتر، گوش مى‏دادم و بعد مى‏نوشتم؛ به حدّى که بعضى روزها دفترم پر مى‏شد و روى کفشم مى‏نوشتم و گاهى از کف دستانم به عنوان کاغذ استفاده مى‏نمودم...6
استادان دیگر سعید عبارتند از: عدى بن حاتم و ابوسعید خدرى.
شاگردان وى نیز عبارتند از:
عبدالملک و عبداللّه (دو فرزندش)، یعلى بن حکیم و یعلى بن حلم، ابواسحاق سبیعى و دیگران که از او حدیث نقل کرده‏اند.7
ادب تدریس
سعید بن جبیر همان طور که خود شیفته درس و بحث بود، نسبت به آموزش دانش به شاگردان خویش، توجه ویژه داشت. وى همیشه آنان را به فهم و تفقّه تشویق مى‏نمود و با کنایات، اهمیّت دانش را به آنان گوشزد مى‏کرد. یکى از شاگردانش به نام ایوب مى‏گوید:
سعید، حدیثى براى ما بیان کرد و ما از او خواستیم دوباره، بازگو نماید. وى با کنایه فرمود: «لیس کلّ حینٍ احلب فاشرب».8
یعنى همیشه نمى‏دوشم تا به خوردِ فکر و فهم شما بدهم. پس بایستى هوشیار باشید و از فرصت‏ها بهره بگیرید تا در آینده دچار غصّه و رنج نگردید.
فضایل
ابن عباس به سعید بن جبیر ـ که از شاگردان برجسته وى بود ـ اجازه حدیث و فتوا داد. سعید به استادش گفت: تو باشى و من براى مردم حدیث بگویم! ابن عباس گفت: آیا نقل حدیث و دادن فتوا را نزد من از نعمت‏هاى خدا نمى‏دانى؟ آیا دوست ندارى درحضور من حدیث بخوانى و تو را از اشتباه‏هایت آگاه سازم؟9
بعد از آنکه ابن عباس نابینا شد، وى بر کرسى فتوا نشست و هرچه مردم کوفه از او مى‏پرسیدند، جواب مى‏داد و ابن عباس گفته‏هاى او را تأیید مى‏کرد.
ابن عباس بارها گفت:
«وکان اماماً، ثقةً حجّةً على المسلمین، فقیهاً عابداً فاضلاً ورعاً...10؛ سعید بن جبیر پیشوا، مورد اعتماد مسلمانان، دانشمند، عابد، فاضل و پرهیزگار عصر خود بود.»
عطا بن ریاح، آشناتر به مناسک و عکرمه آشناتر به سیره و تاریخ و حسن آشناتر به حلال و حرام و سعید بن جبیر آشناتر به علم تفسیر بود.
طبرى در حقّ او مى‏گوید: «او ثقة، حجّت و پیشواى مسلمین بود».
ابن جبّان آورده است: «او فرد مورد اجماع و اتّفاق مسلمانان است. وى بنده‏اى فاضل و پرهیزگار بود.»
راهبى در حقّ او گفته: «او از بزرگان تابعان و پیشروان آنان در تفسیر، حدیث و فقه بود.»
سیوطى مى‏نویسد: «او اعلم تابعین در علم تفسیر بود.»
مرحوم سید حسن صدر نقل کرده است:
«او از تربیت یافتگان مکتب علوى بود و همواره مى‏گفت: «اذا ثبت لنا الشیى‏ء عن علىٍّ لم نعدل عنه؛ وقتى چیزى از راه على علیه‏السلام براى ما محرز گردیده باشد، هرگز از آن عدول نمى‏کنیم.»
تعبیر خواب
ابونعیم اصفهانى مى‏گوید: عبدالملک بن مروان، شبى خواب دید که چهار مرتبه در محراب بول کرده است. بنابراین علما را براى تعبیر خواب جمع کرد، اما هیچ یک درست تعبیر نکردند. آنگاه وى سعید را طلبید و او جواب داد: چهار تن از فرزندانت به خلافت مى‏رسند (جهان اسلام را نابود و حقیقت اسلام را وارونه جلوه خواهند داد.) چنین شد و پس از مرگ عبدالملک، فرزندانش سلیمان، یزید، هشام و... بر اریکه قدرت تکیه زدند و بر سر مسلمانان چه بلایى آوردند.
قضاوت
سعید، مدتى در کوفه به عنوان «قاضى‏القضات» انجام وظیفه کرد. آنگاه که حجّاج به ولایت کوفه منصوب گردید، وى حکم تکفیر او را داد. حجّاج به ناچار از کوفه عزل گردید و به مکه رفت. او با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث علیه حجّاج قیام کرد که سپاه عبدالرحمن شکست خورد و سعید در اصفهان متوارى گردید و از آنجا به آذربایجان فرار کرد. بالاخره سعید آهنگ حرم و قبله مسلمانان نمود. در مکه او را دستگیر نمودند و تحویل حجّاج، دژخیم زمان، دادند.11
در گذر خارستان
سعید بن جبیر در یکى از وادى‏هاى مکه پنهان شده بود. خالد، والى مکه، عده‏اى را براى دستگیرى وى فرستاد. مأموران اموى به دیر راهبى رسیدند و از راهب در باره سعید پرسیدند. او گفت: اوصاف او را برایم بگویید. راهب پس از شنیدن نشانه‏ها، پناهگاه سعید را به سربازان خالد بن ولید، نشان داد. مأموران او را در حالى که مشغول راز و نیاز با خالق بى‏نیاز بود، محاصره کردند. آنان گفتند: ما را به دنبال تو فرستاده‏اند. سعید گفت: چاره‏اى نیست. شب فرا رسید، مى‏خواستند در دیر راهب، شب را به صبح ببرند، اما سعید وارد دیر نشد. گفتند: براى چه؟ سعید گفت: مسلمان هرگز به دیر راهبان پناه نخواهد برد! خدا، حافظ من است.
آن شب سعید در حیاط دیر ماند. نگهبانان از داخل دیر مراقب او بودند، ناگاه دیدند شیرى فرا روى سعید ایستاده است. گفتند: سعید را خواهد خورد. لحظه‏اى بعد، صحنه‏اى عجیب و دیدنى رخ داد. شیر پیش روى سعید خوابیده، دست و پاى او را مى‏بوسید. همه بینندگان مات و مبهوت شدند. راهبان از این حادثه شگفت زده شدند و گفتند: این شخص از اولیاى خداست. سعید گفت: خیر، بنده‏اى عاصى بیش نیستم. سرانجام راهبان دیر، همه اسلام آوردند. سربازان او را رها کردند. سعید گفت: از قضاى الهى نمى‏توان فرار کرد، لذا همراه سربازان آمده، خود را تسلیم سفّاک زمان، حجّاج ملعون نمود.12
مناظره سعید با حجّاج
ـ حجّاج: اسمت چیست؟
ـ سعید: سعید بن جبیر.
ـ نه، تو شقى بن کثیر هستى.
ـ مادرم نام مرا بهتر از تو مى‏دانست.
ـ تو و مادرت هر دو شقى هستید!
ـ تو عالم به غیب نیستى!
ـ دنیاى تو را به جهنّم سوزان مبدّل مى‏کنم!
ـ اگر مى‏دانستم این کار به دست تو است، تو را به خدایى مى‏پذیرفتم.
ـ عقیده‏ات درباره محمد چیست؟
ـ او پیامبر رحمت و پیشواى امت است.
ـ عقیده تو درباره على چیست؟ او در بهشت است یا در جهنّم (العیاذباللّه)!
ـ اگر در بهشت و جهنّم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.
ـ عقیده‏ات در باره خلفا چیست؟
ـ من وکیل مدافع آنان نیستم.
ـ کدام یک را بیشتر دوست مى‏دارى؟
ـ آنکه خدا از او خشنود و راضى باشد.
ـ کدام یک از آنان رضایت خدا را بهتر به دست آورده است؟
ـ العلم عنداللّه؛ او آگاه به اسرار است.
ـ نمى‏خواهى مرا تصدیق کنى؟
ـ دوست ندارم تو را تکذیب کنم.
ـ چرا نمى‏خندى؟
ـ چگونه خندیدن براى مخلوقى که از خاک آفریده شده است و آتش او را مى‏خورد رواست؟
ـ واى بر تو اى سعید!
ـ برکسى که از جهنّم بیزار است و وارد بهشت مى‏گردد، باکى نیست.13
بالاخره حجّاج دستور داد او را پاى دار بردند. سعید در چنین اوضاع و احوالى دست نیاز برداشته، با خداى خود چنین نجوا مى‏کرد: «اللّهمّ لا تسلّطه على احد...؛ خدایا این جانى را پس از من بر احدى مسلّط مگردان.»14
دعاى سعید در حقّ او مستجاب شد و حجّاج پس از قتل سعید، آب خوش نخورد و در بدترین وضع به درک واصل شد.
مکافات عمل
آورده‏اند: حجّاج را در خواب دیدند و از او پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت: در برابر هرکسى که کشتم، یک بار مرا کشتند، اما در برابر سعید بن جبیر، هفتاد بار مرا به قتل رساندند!
آورده‏اند: چهل روز و یا شش ماه پس از شهادت مظلومانه سعید، حجّاج به هلاکت رسید. تا موقعى که زنده بود، همواره سعید را در خواب مى‏دید، در حالى که گریبانش را گرفته، مى‏گفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتى؟ حجّاج در این هنگام از خواب مى‏پرید و مى‏گفت: مالى و لسعید، مالى و لسعید؛ مرا با سعید چکار!
حجّاج در حال احتضار نیز مرتب بیهوش مى‏شد و چون به هوش مى‏آمد، مى‏گفت: مالى و لسعید بن جبیر!15
دیدى که خون ناحق پروانه، شمع را     چندان امان نداد که شب را سحر کند
بر سکّوى شهادت
پس از آنکه سعید خود را آماده شهادت کرد، حجّاج به او گفت: تو را مى‏کشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!
سعید گفت: تو مختارى؛ زیرا به خدا سوگند! به هر نحوى مرا بکشى، خدا هم تو را به بدترین وضع خواهد کشت!
حجّاج گفت: منظورت این است که تو را عفو کنم؟
سعید گفت: اگر عفو شدم، خدا بر من منّت نهاده است و تو تبرئه نخواهى شد.
حجّاج گفت: او را با شمشیر بکشید!
سعید خندید!
حجّاج پرسید: براى چه خندیدى؟
ـ از جسارت تو بر خدا و حلم او نسبت به تو خندیدم!
ـ هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا کنید.
سعید رو به قبله نمود و این آیه مبارکه را زیر لب زمزمه کرد: «وجّهتُ وجهى للذى فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین»16؛ من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان‏ها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.
حجّاج گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهید.
وقتى صورتش را از قبله برگرداندند، این آیه را تلاوت کرد: «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللّه»17؛ و به هرسو رو کنید، خدا آنجاست.
حجّاج گفت: صورتش را بر زمین بگذارید. چنین کردند. او نیز این آیه را قرائت کرد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارةً اخرى»18؛ شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن باز مى‏گردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون مى‏آوریم.
حجّاج دستور ذبح او را داد. سعید گفت: بعد از شهادتین، جانم را بگیر تا روز قیامت در حالى که دست‏هایت به خون من آغشته است، مرا ملاقات کنى.19
سرانجام سر سعید را از بدنش جدا کردند. در حالى که سر روى زمین آغشته به خون غلطیده بود، کلمه مبارکه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار مى‏کرد. سر ساکت نشد، تا اینکه حجّاج پاى روى دهان غرقه به خون سعید نهاد، آنگاه سر سعید از ذکر بازماند!20
آرامگاه
در تاریخ شهادت سعید اختلاف است؛ برخى شهادت وى را دهم ماه رمضان یا شعبان سال 94 یا 95 ق. در 57 سالگى و یا 49 سالگى دانسته‏اند.
آرامگاه وى در منطقه واسط، حوالى شهر حىّ بغداد (محلّ شهادت او به دست حجّاج) است. قاضى نوراللّه شوشترى مى‏نویسد: قبر او در واسط معروف است. عمارت سابق آستانه سعید به عصر صفویه باز مى‏گردد که در قرن یازده هجرى احداث شد. این مکان در سال 1378 ق. به تشویق مرحوم آیة‏اللّه حکیم و به همّت شیخ عبدالامیر نجفى آل منام و اهالى تجدید بنا گردید.
این آستانه داراى یک صحن وسیع با چهار دروازه ورودى است. حرم، در وسط صحن قرار گرفته و اطراف حرم، ایوان سرپوشیده و در وسط، آرامگاه قرار دارد. بر بالاى مقبره، گنبد زیبایى بنا شده است.21
سخنان حکمت آمیز
سعید داراى سخنان گرانمایه‏اى است که ذکر برخى از آنها خالى از لطف نیست؛ لذا در این نوشتار به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:
هلال بن جناب گوید:
سعید بن جبیر را در مکه ملاقات کردم، پرسیدم: مردم از چه طریق گمراه مى‏گردند؟
فرمود: «مِن قِبَلِ علمائهم؛ از ناحیه دانشمندان‏شان».
راستى چنین است که در روایات هم مى‏خوانیم: «اذا فَسَدالعالِم فسَد العالَم؛ هرگاه دانشمندى فاسد شد، جهانى را به فساد مى‏کشاند.»
برعکس: «اذا صلح العالِم صلح العالَم».
نیز شخصى از سعید پرسید: خضاب بر روى مرد چطور است؟
سعید گفت: خداوند بنده‏اش را با سفیدى مو، نورانى مى‏گرداند و تو نور خدا را خاموش مى‏کنى.22
روایات
سعید بن جبیر بیش از 184 مورد23 از امام زین العابدین علیه‏السلام و ابن عباس، روایت نقل نموده است. بیشتر روایات وى در موضوع ولایت و فضائل معصومان علیهم‏السلام است که به چند نمونه بسنده مى‏کنیم:
حادثه روز پنج‏شنبه
سعید بن جبیر مى‏گوید: ابن عباس گفت: روز پنج‏شنبه چه پنج‏شنبه‏اى، درد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم شدّت یافته بود؟ حضرت فرمود: «دوات و استخوان کتفى را بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که بعد از من، هرگز گمراه نگردید.» اطرافیان گفتند: گویا رسول اللّه هذیان مى‏گوید (العیاذباللّه) و سخنان درشت گفتند و مغلطه کردند. آنان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را اندوهناک و منزجر ساختند، لذا فرمود: «اطراف مرا خلوت کنید و مرا تنها گذارید.» و چیزى ننوشت.24
جانشینان پیامبراسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مى‏کند که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «خلفاى من و حجّت‏هاى الهى بر توده مردم بعد از من دوازده نفرند. اوّلشان برادرم على و آخرشان فرزندم (مهدى)... است».25
ویژگى‏ها
سعید بن جبیر در شب زنده داری و انس با قرآن، نمونه و بی نظیر بود. وی هر دو شب یک ختم قرآن می نمود، چنانچه خودش می گوید: در مکه قرآن را در دو رکعت نماز ختم کردم.
ابن ایاس می گوید: در یکی از شب های ماه رمضان، سعید گفت: قرآن را نگه دار تا من از حفظ بخوانم. چنان کردم و سعید از جایش حرکت نکرد تا این که قرآن را ختم نمود.
او در حال عبادت توجه خاص و خشوع عجیبی داشت.
سعید بن عبید می گوید: سعید بن جبیر امام جماعت ما بود و چون به آیه مبارکه «اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون»؛ «در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند.» می رسید، چند بار تکرار می کرد.26
پى‏نوشت‏ها:
1. اصحاب خمسه امام، عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر، یحیى بن امّ‏طویل و ابوخالد کابلى.
2. «انّ سعید بن جبیر کان یأتمّ بعلى بن الحسین علیه‏السلام و کان علىٌّ علیه‏السلام یثنى علیه و ماکان سبب قتل الحجّاج له الاّ على هذا الامر و کان مستقیماً»؛ (شاگردان مکتب ائمه علیهم‏السلام ، ج 2، ص 279).
3. رجال کشّى، ج 1، ص 332.
4. دائرة‏المعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
5. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
6. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 268.
7. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
8. طبقات الکبرى، ج 6، ص 269.
9. همان، ص 26.
10. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 38 و 39.
11. طبقات مفسران شیعه، بخشایشى، ج 1، ص 353؛ روضات الجنات، ج 4، ص 38 و 39.
12. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115.
13. همان؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372؛ اعلام زرکلى، ج 2، ص 93.
14. رجال کشّى، ج 1، ص 335؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372.
15. قاموس الرجال، ج 5، ص 86.
16. همان، ص 87؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 374.
17. انعام / 79، ترجمه آیة‏اللّه مکارم شیرازى.
18. بقره / 115.
19. طه / 55.
20. مروج الذهب، ج 2، ص 167؛ وفیات، ج 2، ص 373.
21. قاموس الرجال، ج 5، ص 87.
22. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111؛ دائرة‏المعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
23. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 273 و 276.
24. مرکز کامپیوترى دارالشفاء.
25. شاگردان مکتب ائمه علیهم‏السلام ، ج 2، ص 286.
26. بحارالانوار، ج 51، ص 71.
27. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 270 و 271؛ غافر/71.

تبلیغات