پیامبر و مرجعیّت علمى امیرمؤمنان
آرشیو
چکیده
متن
از روزى که پیامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مکه مکرّمه به رسالت مبعوث گردید؛ در مناسبتهاى گوناگون به تثبیت موقعیت دینى، اجتماعى و سیاسى امیرمؤمنان علیهالسلام پرداخت. بدین جهت هر روز به شکلى، وى را مطرح ساخته، تا مسلمانان بیش از پیش با این چهره مقدس آشنا شوند.
با مرور تاریخ، موارد زیادى از این افتخارات را مشاهده خواهیم کرد؛ از جمله مسأله بستن در خانههاى یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم و باز گذاردن در خانه على علیهالسلام است که توسط رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم صورت گرفت.
این ماجرا، که به شدت خشم یاران را بر انگیخت و مىرفت که بر اثر نادانى و جهالت برخى و غرضورزى برخى دیگر، عدهاى در برابر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم موضع بگیرند، با سیاست حکیمانه و مقتدرانه آن حضرت فرونشانده شد.
از آنجا که مسأله «سدّالأبواب» یکى از مسائل سیاسى بسیار مهمّ زمان حضرت رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه است و با احتمال اینکه این جریان پنج روز قبل از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم اتفاق افتاده و از این جهت حائز اهمیت است، بر آن شدیم تا این جریان را از نظر تاریخى به دقت بررسى نموده و اهداف آن حضرت را از این کار بررسى کنیم.
نگاهى به ماجراى سدّالأبواب
تاریخ نگاران آوردهاند: در روزهایى که مسلمانان به مدینه هجرت مىکردند، عدهاى از آنها در اطراف «مسجد النبى» خانههایى ساختند و درى از آن خانهها به سوى مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم باز کردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم پس از مشاهده چنین وضعیتى از معاذ بن جبل خواست تا پیام آن حضرت را مبنى بر بستن در خانههایى که به سوى مسجد باز شده به اصحابش برساند.1
به نقل دیگرى، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم على علیهالسلام را فرستاد2 و در نقل سومى، حضرت، خود، شخصاً به در خانهها رفته و آنها را بست، جز در خانه على علیهالسلام که آن را باز گذارد.3
ابن شهرآشوب از خلط و تداخل روایات در این ماجرا خبر مىدهد؛ چرا که بدون شک در اینجا دو جریان وجود داشته است:
1. جریان بستن در خانههاى باز شده به سوى مسجد.
2. جریان خوابیدن عدهاى در مسجد.
که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم با هردو جریان، حکیمانه برخورد کرد. بنابر این، هم افرادى که در مسجد مىخوابیدند، دستور بیرون رفتن از مسجد براى آنها صادر شد و هم درهایى که به سوى مسجد باز شده بود، دستور به بستن آنها داده شد.
بدین جهت، در کتابهاى اهل سنّت بین این دو جریان خلط شده و شاید منظور ابنشهرآشوب از این خلط و تداخل، در کتابهاى اهل سنّت باشد.4
تعابیرى که در بیشتر کتابهاى حدیثى اهل سنّت و تمام کتابهاى شیعه آمده، حکایت از سدّالأبواب دارد.5 در کتاب «نظم دُرّالسّمطین» سخن از «خوخه» (روزنه، درب کوچک) است که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: سد کنید هر خوخهاى را که در مسجد است، جز خوخه على علیهالسلام !
و اما جریان موضعگیرى پیامبر نسبت به خوابیدن اصحاب در مسجد؛ بنابر نقل ابنمسعود چنین است:
شبى پس از نماز عشاء در مسجد بودیم که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نزد ما آمده در حالى که در بین ما ابوبکر، عمر، عثمان، حمزه، طلحه، زبیر و عدهاى از یاران بودند، پرسید: این تجمع براى چیست؟
گفتند: اى رسول خدا! با یکدیگر به گفت و گو نشستهایم، برخى از ما مىخواهند نماز بخوانند، و برخى مىخواهند در همین جا بخوابند پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: مسجد من جاى خوابیدن نیست، برخیزید و به سوى خانههایتان بروید. هر که بخواهد نماز بخواند، در منزل خود نماز بخواند و هرکه نمىتواند، به استراحت بپردازد...، پس همه ما از جاى برخاستیم و متفرق شدیم. دربین ما على هم بود که او هم از جاى برخاست تا برود، اینجا بود که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دست على را گرفت و فرمود: «اما انت یا على فانّه یحلّ لک فى مسجدى ما یحلّ لى و یحرم علیک ما یحرم علىّ؛ اما تو اى على! (بدان که) حلال و جایز است براى تو در مسجد من، هرچه را که بر من جایز است و حرام است بر تو، در هرچه که براى من حرام است.»6
سستى برخى اصحاب در بستن درها
با شنیدن فرمان بستن درها از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بسیارى از یاران سر جاى خود نشسته و عکس العملى از خود نشان ندادند و از اینکه مبادرت به بستن در خانههاى خود نکرده بودند، گویا قصد مخالفت امر رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را داشتند که بار دیگر منادى رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم به مسجد آمده و فرمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را ابلاغ کرد. باز هم کسى از جاى خود بر نخاست و با یکدیگر به گفت و گو پرداختند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به چه هدف و انگیزهاى دست به این کار زده است....7
تهدید به عذاب
این سستى از سوى اصحاب، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم را به شدت نگران ساخته و براى بار سوم از مردم خواست تا به فرمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم جامه عمل بپوشانند؛ اما در ابلاغیه سوم، با پیام شدید اللحنى از آنها خواست تا درهاى خانه خود را که به مسجد باز کردهاند، ببندند و اگر چنین نکنند، عذاب الهى بر آنها نازل خواهد شد.8
تهدید به رانده شدن از مدینه
همچنین براى جدّى گرفتن دستوراتى که از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىآمد، لازم بود آن حضرت فشارهاى بیشترى را اعمال کند. بدین جهت ـ بنابر نقل ابن المغازلى در مناقب ـ پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به مسجد آمده، در بین مردم ایستاد و فرمود: مىبینم برخى از اینکه من، على را در مسجد نگه داشتم و آنها را بیرون کردم، به خشم آمدهاند؛ به خدا سوگند! من آنها را بیرون نکردم و على را نگه نداشتم، بلکه این کار از سوى پروردگار بود.... آگاه باشید هرکه به این حکم راضى نیست و به خشم آمده، به این سو برود. و با دست خود به سوى شام اشاره فرمود... .9
اعتراضات و واکنشها
پس از بسته شدن درخانهها ـ جز در خانه على علیهالسلام ـ اعتراضات منافقان و اصحاب ناآگاه، به شدت بالا گرفت. منافقان که به هیچ وجه حاضر نبودند چنین فضیلتى را از على علیهالسلام ببینند، سخنان آزار دهندهاى به گوش مبارک پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم رساندند. آنان مىگفتند: پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در باره دامادش على، گمراه شد.10 اینجا بود که از سوى پروردگار، آیه «ما ضلّ صاحبکم و ما غوى»11؛ «هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است.» نازل گردید.
برخى از مسلمانان نا آگاه، که فکر مىکردند این کار به خاطر خویشاوندى وى با على علیهالسلام انجام شده، سخنانى را در محضر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم عرضه داشتند. در این میان عباس و حمزه بیش از دیگران تحریک شده بودند.
مورّخان نوشتهاند که: حمزه به نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه انا عمّک و أنا أقرب الیک من على. قال: صدقتَ یا عمّ انّه واللّه ماهو عنّى بل هو من اللّه عزّوجلّ؛ اى رسول خدا! من عموى تو هستم و من از على به تو نزدیک ترم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: عموجان، راست مىگویى؛ اما به خدا سوگند! این دستور از سوى من نبوده؛ بلکه از طرف پروردگار است.12
عباس نیز نزد حضرت آمده، گفت: یارسول اللّه اخرجت أعمامک و أصحابک و أسکنت هذا الغلام؟؛ اى رسول خدا! تو عموها و یارانت را از مسجد بیرون کردهاى و این جوان را در مسجد نگه داشتهاى؟!
حضرت در پاسخ فرمود:
هرگز من دستور به بیرون رفتنشان را ندادم و هرگز این جوان را در مسجد نگه نداشتم؛ بلکه این پروردگار بود که چنین ارادهاى داشت.13
درخواست اصحاب و ردّ پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
هنگامى که خشمها و اعتراضات یاران رسول خدا، مبنى بر بازگذاردن در خانههاى خود، اثر نبخشید، پیامبر ناراضیان را تهدید به نزول عذاب و یا اخراج از مدینه و رفتن به سوى شام نمود. آنها راه دیگرى در پیش گرفته، از این رو به خواهش و تمنّا افتاده تا پیامبر اجازه دهد در کوچک و یا پنجره و روزنهاى به مسجد باز کنند، اما آن حضرت بار دیگر تمام درخواستهاى آنها را رد کرده، اجازه نداد حتى روزنه بسیار کوچکى هم از درون خانهها به سوى مسجد باز کنند.
مورّخان آوردهاند که عمر گفت: دع لى خوخة اطلع منها الى المسجد فقال: لا و لا یقدر اصبعة؛ اجازه دهید من روزنهاى باز کرده تا مسجد را ببینم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: هرگز! گرچه به اندازه انگشت باشد. فقال ابوبکر: دع لى کوة أنظر الیها، فقال: لا و لا رأس إبرة؛ ابوبکر گفت: براى من شکافى را واگذارید، که از آن به سوى مسجد نگاه کنم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: هرگز چنین چیزى نخواهد بود؛ گرچه به اندازه سر سوزنى باشد. عثمان نیز همانند آنها سخن گفت و درخواست کرد؛ اما پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم خوددارى نمود.14
عباس، عموى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم گفت: اى رسول خدا! براى من واگذار به اندازه آنکه فقط خود، داخل و خارج شوم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: ما أمرتُ بشىء من ذلک؛ به چنین چیزى دستورم ندادهاند.15
انگیزه بستن درها
شاید این سؤال در ذهن بسیارى مطرح شده باشد که: پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم چه هدفى را از این کار دنبال مىکرد؟
پاسخ مىدهیم که برخى روایات و احادیث، از جمله همین حدیث مورد نظر، خود روشنگر بسیارى از مسائل نهفته است که نیاز به اثبات و استدلال ندارد. اما براى آگاهى بیشتر، به برخى انگیزهها، که از خود این روایات استفاده مىشود، اشاره مىنماییم:
1. دستور الهى
پرواضح است که وظیفه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در طول «رسالت» رساندن دستور الهى بوده است. از این رو باید گفت که او بدون دستور خدا، هرگز به چنین کارى دست نزده؛ بلکه با استناد به آیه شریفه: «ما ینطق عن الهوى ان هو وحى یوحى»16، این کار نیز در اثر صدور وحى از سوى پروردگار به پیامر مکرّمش بوده است.
اراده پروردگار بر این تعلّق گرفته بود که تمام درهایى که به سوى مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم باز شده، بسته و در خانه على علیهالسلام همچنان باز بماند. در این کار، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مجرى است و همه باید اطاعت کنند، بدون اینکه حقّ اعتراضى داشته باشند. بدین جهت مىبینیم به دنبال اعتراضى که به پیامبر شد، آن حضرت فرمود: «و انّى واللّه ما سددتُ من قبل نفسى و لاترکتُ من قبل نفسى ان أنا الاّ عبد مأمور امرتُ بشىء ففعلتُ ان أتبع الاّ ما یوحى؛ به خدا سوگند که من از نزد خود، درها را نبستم و از پیش خود، درِ خانهاى را به باز ماندن رها نکردم؛ بلکه من بندهاى مأمور بودم، به چیزى دستور داده شدم و به آن عمل کردم. در این کار از وحى الهى پیروى مىکنم.»17
2. کنترل تردّدهاى غیر مجاز
نوشتهاند که پس از احداث مسجد النبى، عدّاى از یاران آن حضرت، خانههاى خود را در اطراف مسجد احداث کردند و براى آسان شدن رفت و آمد خود به مسجد، درى از خانه به سوى مسجد باز کرده بودند و مدتى نیز از همان راه براى رفتن به خانه و مسجد استفاده مىکردند. بعضى از روزها مىشد که زن و مردِ ساکن همان خانهها، در حال غیر طهارت از مسجد پیامبر عبور کرده و به خانه مىرفتند و یا خارج مىشدند.
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم براى اینکه مبادا برخى از یاران، این در را براى خود یک امتیاز بدانند و بر دیگر یاران، آگاهانه یا نا آگاهانه، فخرفروشى کنند و همچنین براى اینکه حرمت مسجد ـ از اینکه گذرگاه هر عابر طاهر و غیر طاهر شده ـ از بین نرود، چنین دستورى داد. و اما خود، على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را از این حکم مستثنى کرد18 و علت استثناء هم بسیار واضح و روشن است؛ چرا که به فرموده قرآن مجید، اهل بیت پیامبر علیهمالسلام پاک و مطهرند. و پیامبر، اهل بیت خود را بر على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام 19 انطباق داد و فرمود: اینان، اهلبیت من هستند.
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم حتى به آن کسانى که در حال طهارت ظاهر و باطن هم از آنجا عبور مىکردند، اجازه دستور بازگذاردن در خانه خود را نداد، اگرچه فامیلهاى وابسته و نزدیک به او هم بودند. علت این دستور هم این بود که همه مسلمانان در این حکم الهى مساوى و برابر باشند. بدین جهت حتى به عباس و حمزه که دو عموى پیامبر بودند، نیز دستور بستن در خانه داده شد.
امّ سلمه گوید: خرج رسول اللّه الى صرحة هذا المسجد فقال: ألا لایحلّ هذا المسجد لجنب و لا حائض الاّ لرسول اللّه و على و فاطمه و الحسن و الحسین. ألا قد بیّنت لکم...20؛ روزى پیامبر بر بلندى مسجد بالا رفته، فرمود: آگاه باشید! داخل شدن در این مسجد براى هیچ جنب و حائضى جایز نیست، جز براى رسول خدا، على، فاطمه، حسن و حسین....
و در روایت دیگرى که حموینى در فرائد السمطین آورده، پیامبر در این ماجرا، خود و اهل بیتش را استثناء کرده و اهل بیت را نیز به على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام تفسیر کرده است.
امّ سلمه گوید: قال رسول اللّه: الاّ انّ مسجدى حرام على کل حائض من النساء و على کل جنب من الرجال الاّ على محمد و اهل بیته، على و فاطمة و الحسن و الحسین؛21 آگاه باشید! که داخل شدن در مسجد من، براى هر حائضى از زنان و بر هر فرد جنب از مردان حرام است؛ مگر بر محمد و اهل بیت او، على و فاطمه و حسن و حسین.
3. خواسته پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
ممکن است این تقاضا نخست از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بوده باشد و خداوند در استجابت این تقاضا فرمان به بستن در خانهها، جز خانه على علیهالسلام را داده باشد؛ چرا که پس از احداث مسجدالنبى و احداث خانههاى برخى یاران در اطراف آن و خوابیدن و عبور کردن برخى از یاران از مسجد، مسجد را از آن قداست واقعى انداخته بودند. و چون پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از این ماجرا رنج مىبرد، بدین جهت از خداوند درخواست کرد تا همان گونه که براى موسى در باره هارون و ذرّیهاش این کار عملى شد، براى او نیز در باره على و ذرّیهاش مسجد پاک و مطهر گردد. خداوند نیز به این تقاضا پاسخ مثبت داده و طى فرمانى به پیامبر، دستور بستن در خانهها، جز در خانه على علیهالسلام را صادر فرمود.
عبداللّه بن عباس مىگوید: قال رسول اللّه لعلىّ: انّ موسى سأل ربّه أن یطهر مسجده لهارون و ذرّیته و انّى سألتُ اللّه أن یطهّرلک و لذرّیتک من بعدک. ثم أرسل الى ابىبکر أن سدّ بابک. فاسترجع و قال: سمعاً و طاعة. فسدّ بابه ثم الى عمر کذلک ثم صعد المنبر فقال: ما انا سددتُ أبوابکم و لا فتحتُ باب على و لکنّ اللّه سدّ أبوابکم و فتح باب على؛22 پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به على علیهالسلام فرمود: روزى موساى پیامبر از خداى خویش خواست تا مسجدش را براى هارون و ذرّیهاش پاک سازد و من نیز از خداوند خواستم که مسجد را براى تو و ذریهات پس از تو پاک گرداند. سپس براى ابوبکر پیام فرستاد که در خانهات را ببند. او نیز کلمه استرجاع را بر زبان آورده و گفت: سمعاً و طاعةً؛ شنیدم و قبول کردم. پس در خانه خود را به فرمان پیامبر بست. سپس همین فرمان را به عمر داد. و آنگاه به منبر رفته، فرمود: این من نیستم که در خانههاى شما را بسته و در خانه على را باز گذاشتم؛ بلکه این خدا بود که چنین دستورى صادر فرمود.
علامه امینى پس از ذکر حدیث مىنویسد: نسائى به نقل از سیوطى این حدیث را آورده است در حالى که در سنن موجود نیست. و از این که سنن در نزد علامه امینى موجود بوده و بدون واسطه از نسائى نقل نکرده، معلوم مىشود که این حدیث در این کتاب مفقود شده است؛ ولى نسائى شبیه به همین حدیث را به طور خلاصه در خصایص23 نقل کرده است.
4. تثبیت موقعیت سیاسى امیرمؤمنان علیهالسلام
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در موارد گوناگونى با عبارتهایى چون: انا مدینةالعلم و على بابها و انا مدینة الحکمة و علىّ بابها و انا مدینة الفقه و علىّ بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب24 از دانش وسیع و بىمانند امیرمؤمنان علیهالسلام سخن گفته است. اما حضرت زمانى به این مسأله تحقّق عینى بخشید که عملاً دستور به بسته شدن تمامى درها داد و فقط در خانه على را باز گذاشت و به این وسیله به همگان فهماند که پس از من، فقط على است که مىتواند همانند من عمل کرده و رهبر مسلمانان باشد.
طبق نقل سیره حلبیه25 از امّ سلمه، ماجراى سدّ ابواب در بیمارى آن حضرت اتفاق افتاده است. به نقل مسلم این واقعه پنج شب پیش از فوت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم رخ داده است.26
ابنعباس مىگوید: این امر در مرض موت آن حضرت بوده است.27
از بررسى این نقلها روشن مىشود که این دستور بسیار مهم بوده و مشخص مىگردد که حضرت به دنبال چه هدفى بوده است.
تلاش مذبوحانه دشمنان
از اینکه دشمنان اهل بیت نتوانستند با موضعگیرىهاى جاهلانه خود در برابر این جریان، نقش پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم را در تثبیت موقعیت سیاسى امیرمؤمنان علیهالسلام خنثى کنند، دست به تلاشهاى مذبوحانهاى زدند که خلاصه این تلاشها را در چند مورد بیان مىکنیم:
1. شکستن حُرمت خانه
پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم اولین تلاش آنها حرمت شکنى بود، آنان براى گرفتن بیعت از على علیهالسلام به خانه فاطمه علیهاالسلام هجوم برده و بیشترین حرمت شکنى را نسبت به خانه و خاندان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم انجام دادند.
شما مىتوانید ماجراى هجوم به خانه وحى و رسالت را در دهها کتاب شیعه و سنّى به دقت مطالعه نمایید و خود به قضاوت بنشینید.
2. تخریب خانه امیرمؤمنان علیهالسلام
در زمان عبدالملک بن مروان، دشمن به بهانه توسعه مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، ساکنان این خانه را بیرون کرده و خانه را ویران کردند.
آنها فکر کردند که با ویران کردن خانه، آن در که به امر خداوند و توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم باز گذارده شده، بسته خواهد شد. این کوتهفکران خیال کردند در خانه اهلبیت علیهمالسلام در بین چهار دیوارى و چوب، سنگ و آجر قرار دارد، در حالى که این چنین نیست و این در همچنان باز و تا روز قیامت براى تمام بشریت منبع فیض الهى خواهد بود و هیچ کس جرأت بستن آن را نداشته و نخواهد داشت؛ چرا که قرآن مجید مىفرماید: «یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم و اللّه متمّ نوره و لو کره الکافرون»28؛ آنان مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولى خدا نور خود را کامل مىکند، هرچند کافران خوش نداشته باشند.
3. تضعیف راویان حدیث
از دیگر تلاشهاى مذبوحانه دشمنان، مقابله با این حدیث است که از طرف برخى کینه توزان صورت گرفته و این حدیث را به بهانه ضعف راویان، مردود دانستهاند.
ابن الجوزى این خبر را از جمله اخبار ساختگى دانسته و به خیال خود، این خبر ضعیف است؛ چرا که با اخبار صحیحه که در باره ابوبکر وارد شده، در تضاد است؛ بدین جهت گفته است: حدیث سدّ الابواب از اخبار ساختگى رافضیان است.29
پاسخ مىدهیم: این خیال خامى بیش نیست؛ چرا که
اوّلاً: این حدیث را عدهاى از یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند که ما شکّى در صحابه بودنشان نداریم، همانند: ابن عباس، زید بن ارقم، براء بن عازب، سعد بن أبى وقّاص، عبداللّه بن عمر، جابر بن عبداللّه انصارى، ابوسعید خدرى، امّ سلمه، ابو رافع، عایشه، عبدالمطلب بن عبداللّه بن حنطب، عمر بن الخطّاب، جابر بن سمرة، انس بن مالک، حذیفة بن اسید غفارى، ابوذر غفارى، ابوالحمراء، بریدة أسلمى، على بن ابىطالب، عدى بن ثابت و جمع دیگرى از یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم .
و به گفته ابن شهر آشوب این حدیث را نزدیک به سى نفر از یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند.30
افزون بر این، این حدیث با الفاظ گوناگونى که دارد، از بیست و نه طریق وارد شده است، و مرحوم سیدهاشم بحرانى به این اسناد اشاره کرده است.31
ثانیاً: بیشتر محدّثان و راویان این حدیث را توثیق کردهاند.
تعبیرهایى که در باره اسناد و رجال این روایت آمده است، به قرار ذیل است:
1. فالحدیث بنصّ الحظاظ صحیح رجاله ثقات.32
2. در فتح البارى آمده است: رجاله ثقات.33
3. بدخشى در نزل الابرار، پس از ذکر این حدیث مىنویسد: اخرجه احمد و النسایى و الحاکم و الضیاء باسناد رجاله ثقات.34
4. ابن حجر مىنویسد: سند صحیح و رجاله رجال الصحیح الاّ العلاء و هو ثقة و ثقة یحیى بن معین و غیره.35
5. در فتح البارى پس از ذکر این حدیث مىنویسد: اخرجه احمد و النسائى و اسناده قوى.36
6. محمودى در تحقیق ارزشمند خود بر کتاب تاریخ دمشق در ترجمه زندگانى امیرمؤمنان از ابن حجر، در ذیل این حدیث آورده است: این حدیث مشهور است و طرق متعددى بر آن نقل شده است و هر طریقى خود به تنهایى از مرتبه «حسن» کمتر نیست. و از مجموع این طرق بنا به روش اهل حدیث، قطع به صحت این حدیث پیدا خواهیم کرد.37
4. تحریف حدیث
یکى دیگر از راههاى مقابله با این حدیث، که از طریق برخى محدّثان صورت گرفته، گذاشتن نام ابوبکر به جاى نام على بن ابىطالب علیهالسلام است! در حالى که در صحاح و غیر صحاح همه، روایت سدّ الأبواب را مخصوص على بن ابىطالب علیهالسلام دانستهاند و چنان که گفته شد، راویان آن را ثقه شمردهاند.
ترمذى در صحیح38 و احمد بن حنبل در مسند،39 از ابن عباس، از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دستور به بستن درها جز خانه على علیهالسلام را صادر کرد.
اما بخارى در صحیح خود، بابى را به عنوان: «باب الخواصة و الممر فى المسجد»، باز کرده و در آن روایتى را از ابوسعید خدرى از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرده که در آخر آن چنین آمده است: ولکن اخوة الاسلام و مودته لایبقین فى المسجد باب الاّ سدّ الاّ باب أبىبکر40؛ اما برادرى و مودت اسلام درى را در مسجد باز نمىگذارد مگر آن را ببندد، مگر در ابىبکر.
حال متعرض این جهت نمىشویم که آیا رجال و اسناد این روایت از نظر خودشان صحیح است یا نه و فرضاً تمام رجال و اسناد این روایت صحیح باشد، آیا بین این دو حدیث تناقض پیش نمىآید؟ مگر ترمذى و مسند احمد، جزء صحاح نیستند که این حدیث را مخصوص على بن ابىطالب دانستهاند؟! پس یا باید بگوید: احادیث ترمذى و احمد، احادیث صحیحهاى نیستند و یا باید حدیث بخارى را که در برابر همه صاحبان کتب صحاح و مسانید و سنن قرار گرفته است کنار گذاشته شود و آن را غیر صحیح بدانیم.
عجیب است که ابن سعد واقدى، که کتابهاى خویش را در ظلّ عنایت حکومتها نوشته است، در کتاب طبقات خود، با نقل حدیثى از معاویة بن صالح، در باره بستن درها، جز در خانه ابوبکر، اهانتى به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نسبت مىدهد که هرگز قابل بخشش نیست!
او به نقل از معاویة بن صالح آورده است: جمعى از مردم گفتند: حضرت درهاى ما را بست و درب خلیلش را رها کرد. پس رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: رسید به من آنچه شما گفتید در باب ابىبکر، به درستى که مىبینم برباب ابىبکر نورى را و مىبینم بر باب شما ظلمتى را.41
آیا خود قضاوت نمىکنید که: این روایت جعلى و دروغ است؟ چرا که هیچگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نسبت گمراهى و ضلالت به یاران خود نداده است و چگونه در اینجا آشکارا و بىپرده به تمام یاران خود و یا لااقل به کسانى که درى به مسجد باز کرده بودند، یا زبودن آن ذوب را مایه ضلالت و ظلمت مىبیند.
پىنوشتها:
1. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 190.
2. راهبرد اهل سنن، ص 67.
3. مناقب ابن المغازلى، ص 307.
4 و 5. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 190.
6. اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 181.
7. تاریخ المدینةالمنورة، (مسعودى)، ج 1، ص 339.
8. همان، (ایهاالناس سدوا ابوابکم قبل أن ینزل العذاب...).
9. مناقب على بن ابىطالب، ص 254.
10. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 194.
11. نجم / 2.
12. اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 181.
13. خصائص، نسائى، ص 13.
14. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 191.
15. احقاق الحق، ج 5، ص 569.
16. نجم / 2.
17. تاریخ دمشق، ترجمه زندگى امیرمؤمنان، ج 1، ص 277.
18. تاریخ اصبهان، ج 1، ص 291.
19. شواهد التنزیل، ج 2، ص 25.
20. تاریخ اصبهان، ج 1، ص 291.
21. فرائد السمطین، باب 6، ح 12.
22. الغدیر، ج 3، ص 205.
23. خصائص، نسائى، ص 12.
24. تذکرةالخواص، ص 52.
25. السیرةالحلبیة، ج 3، ص 347.
26. صحیح، مسلم، ج 5، ص 13.
27. همان، بخارى، ج 1، ص 120.
28. صف / 8.
29. الموضوعات، ج 11، ص 366.
30. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 189.
31. غایةالمرام، ص 639.
32. الغدیر، ج 3، ص 202.
33ـ35. همان، ص 203.
36. همان، ص 207.
37. تاریخ دمشق، (ترجمه الامام على بن ابىطالب)، ج 1، ص 305.
38. صحیح ترمذى، ج 5، ص 641.
39. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 331.
40. صحیح بخارى، ج 1، ص 92.
41. طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 227.
با مرور تاریخ، موارد زیادى از این افتخارات را مشاهده خواهیم کرد؛ از جمله مسأله بستن در خانههاى یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم و باز گذاردن در خانه على علیهالسلام است که توسط رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم صورت گرفت.
این ماجرا، که به شدت خشم یاران را بر انگیخت و مىرفت که بر اثر نادانى و جهالت برخى و غرضورزى برخى دیگر، عدهاى در برابر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم موضع بگیرند، با سیاست حکیمانه و مقتدرانه آن حضرت فرونشانده شد.
از آنجا که مسأله «سدّالأبواب» یکى از مسائل سیاسى بسیار مهمّ زمان حضرت رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه است و با احتمال اینکه این جریان پنج روز قبل از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم اتفاق افتاده و از این جهت حائز اهمیت است، بر آن شدیم تا این جریان را از نظر تاریخى به دقت بررسى نموده و اهداف آن حضرت را از این کار بررسى کنیم.
نگاهى به ماجراى سدّالأبواب
تاریخ نگاران آوردهاند: در روزهایى که مسلمانان به مدینه هجرت مىکردند، عدهاى از آنها در اطراف «مسجد النبى» خانههایى ساختند و درى از آن خانهها به سوى مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم باز کردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم پس از مشاهده چنین وضعیتى از معاذ بن جبل خواست تا پیام آن حضرت را مبنى بر بستن در خانههایى که به سوى مسجد باز شده به اصحابش برساند.1
به نقل دیگرى، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم على علیهالسلام را فرستاد2 و در نقل سومى، حضرت، خود، شخصاً به در خانهها رفته و آنها را بست، جز در خانه على علیهالسلام که آن را باز گذارد.3
ابن شهرآشوب از خلط و تداخل روایات در این ماجرا خبر مىدهد؛ چرا که بدون شک در اینجا دو جریان وجود داشته است:
1. جریان بستن در خانههاى باز شده به سوى مسجد.
2. جریان خوابیدن عدهاى در مسجد.
که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم با هردو جریان، حکیمانه برخورد کرد. بنابر این، هم افرادى که در مسجد مىخوابیدند، دستور بیرون رفتن از مسجد براى آنها صادر شد و هم درهایى که به سوى مسجد باز شده بود، دستور به بستن آنها داده شد.
بدین جهت، در کتابهاى اهل سنّت بین این دو جریان خلط شده و شاید منظور ابنشهرآشوب از این خلط و تداخل، در کتابهاى اهل سنّت باشد.4
تعابیرى که در بیشتر کتابهاى حدیثى اهل سنّت و تمام کتابهاى شیعه آمده، حکایت از سدّالأبواب دارد.5 در کتاب «نظم دُرّالسّمطین» سخن از «خوخه» (روزنه، درب کوچک) است که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: سد کنید هر خوخهاى را که در مسجد است، جز خوخه على علیهالسلام !
و اما جریان موضعگیرى پیامبر نسبت به خوابیدن اصحاب در مسجد؛ بنابر نقل ابنمسعود چنین است:
شبى پس از نماز عشاء در مسجد بودیم که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نزد ما آمده در حالى که در بین ما ابوبکر، عمر، عثمان، حمزه، طلحه، زبیر و عدهاى از یاران بودند، پرسید: این تجمع براى چیست؟
گفتند: اى رسول خدا! با یکدیگر به گفت و گو نشستهایم، برخى از ما مىخواهند نماز بخوانند، و برخى مىخواهند در همین جا بخوابند پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: مسجد من جاى خوابیدن نیست، برخیزید و به سوى خانههایتان بروید. هر که بخواهد نماز بخواند، در منزل خود نماز بخواند و هرکه نمىتواند، به استراحت بپردازد...، پس همه ما از جاى برخاستیم و متفرق شدیم. دربین ما على هم بود که او هم از جاى برخاست تا برود، اینجا بود که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دست على را گرفت و فرمود: «اما انت یا على فانّه یحلّ لک فى مسجدى ما یحلّ لى و یحرم علیک ما یحرم علىّ؛ اما تو اى على! (بدان که) حلال و جایز است براى تو در مسجد من، هرچه را که بر من جایز است و حرام است بر تو، در هرچه که براى من حرام است.»6
سستى برخى اصحاب در بستن درها
با شنیدن فرمان بستن درها از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بسیارى از یاران سر جاى خود نشسته و عکس العملى از خود نشان ندادند و از اینکه مبادرت به بستن در خانههاى خود نکرده بودند، گویا قصد مخالفت امر رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را داشتند که بار دیگر منادى رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم به مسجد آمده و فرمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را ابلاغ کرد. باز هم کسى از جاى خود بر نخاست و با یکدیگر به گفت و گو پرداختند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به چه هدف و انگیزهاى دست به این کار زده است....7
تهدید به عذاب
این سستى از سوى اصحاب، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم را به شدت نگران ساخته و براى بار سوم از مردم خواست تا به فرمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم جامه عمل بپوشانند؛ اما در ابلاغیه سوم، با پیام شدید اللحنى از آنها خواست تا درهاى خانه خود را که به مسجد باز کردهاند، ببندند و اگر چنین نکنند، عذاب الهى بر آنها نازل خواهد شد.8
تهدید به رانده شدن از مدینه
همچنین براى جدّى گرفتن دستوراتى که از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىآمد، لازم بود آن حضرت فشارهاى بیشترى را اعمال کند. بدین جهت ـ بنابر نقل ابن المغازلى در مناقب ـ پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به مسجد آمده، در بین مردم ایستاد و فرمود: مىبینم برخى از اینکه من، على را در مسجد نگه داشتم و آنها را بیرون کردم، به خشم آمدهاند؛ به خدا سوگند! من آنها را بیرون نکردم و على را نگه نداشتم، بلکه این کار از سوى پروردگار بود.... آگاه باشید هرکه به این حکم راضى نیست و به خشم آمده، به این سو برود. و با دست خود به سوى شام اشاره فرمود... .9
اعتراضات و واکنشها
پس از بسته شدن درخانهها ـ جز در خانه على علیهالسلام ـ اعتراضات منافقان و اصحاب ناآگاه، به شدت بالا گرفت. منافقان که به هیچ وجه حاضر نبودند چنین فضیلتى را از على علیهالسلام ببینند، سخنان آزار دهندهاى به گوش مبارک پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم رساندند. آنان مىگفتند: پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در باره دامادش على، گمراه شد.10 اینجا بود که از سوى پروردگار، آیه «ما ضلّ صاحبکم و ما غوى»11؛ «هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است.» نازل گردید.
برخى از مسلمانان نا آگاه، که فکر مىکردند این کار به خاطر خویشاوندى وى با على علیهالسلام انجام شده، سخنانى را در محضر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم عرضه داشتند. در این میان عباس و حمزه بیش از دیگران تحریک شده بودند.
مورّخان نوشتهاند که: حمزه به نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه انا عمّک و أنا أقرب الیک من على. قال: صدقتَ یا عمّ انّه واللّه ماهو عنّى بل هو من اللّه عزّوجلّ؛ اى رسول خدا! من عموى تو هستم و من از على به تو نزدیک ترم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: عموجان، راست مىگویى؛ اما به خدا سوگند! این دستور از سوى من نبوده؛ بلکه از طرف پروردگار است.12
عباس نیز نزد حضرت آمده، گفت: یارسول اللّه اخرجت أعمامک و أصحابک و أسکنت هذا الغلام؟؛ اى رسول خدا! تو عموها و یارانت را از مسجد بیرون کردهاى و این جوان را در مسجد نگه داشتهاى؟!
حضرت در پاسخ فرمود:
هرگز من دستور به بیرون رفتنشان را ندادم و هرگز این جوان را در مسجد نگه نداشتم؛ بلکه این پروردگار بود که چنین ارادهاى داشت.13
درخواست اصحاب و ردّ پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
هنگامى که خشمها و اعتراضات یاران رسول خدا، مبنى بر بازگذاردن در خانههاى خود، اثر نبخشید، پیامبر ناراضیان را تهدید به نزول عذاب و یا اخراج از مدینه و رفتن به سوى شام نمود. آنها راه دیگرى در پیش گرفته، از این رو به خواهش و تمنّا افتاده تا پیامبر اجازه دهد در کوچک و یا پنجره و روزنهاى به مسجد باز کنند، اما آن حضرت بار دیگر تمام درخواستهاى آنها را رد کرده، اجازه نداد حتى روزنه بسیار کوچکى هم از درون خانهها به سوى مسجد باز کنند.
مورّخان آوردهاند که عمر گفت: دع لى خوخة اطلع منها الى المسجد فقال: لا و لا یقدر اصبعة؛ اجازه دهید من روزنهاى باز کرده تا مسجد را ببینم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: هرگز! گرچه به اندازه انگشت باشد. فقال ابوبکر: دع لى کوة أنظر الیها، فقال: لا و لا رأس إبرة؛ ابوبکر گفت: براى من شکافى را واگذارید، که از آن به سوى مسجد نگاه کنم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: هرگز چنین چیزى نخواهد بود؛ گرچه به اندازه سر سوزنى باشد. عثمان نیز همانند آنها سخن گفت و درخواست کرد؛ اما پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم خوددارى نمود.14
عباس، عموى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم گفت: اى رسول خدا! براى من واگذار به اندازه آنکه فقط خود، داخل و خارج شوم. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: ما أمرتُ بشىء من ذلک؛ به چنین چیزى دستورم ندادهاند.15
انگیزه بستن درها
شاید این سؤال در ذهن بسیارى مطرح شده باشد که: پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم چه هدفى را از این کار دنبال مىکرد؟
پاسخ مىدهیم که برخى روایات و احادیث، از جمله همین حدیث مورد نظر، خود روشنگر بسیارى از مسائل نهفته است که نیاز به اثبات و استدلال ندارد. اما براى آگاهى بیشتر، به برخى انگیزهها، که از خود این روایات استفاده مىشود، اشاره مىنماییم:
1. دستور الهى
پرواضح است که وظیفه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در طول «رسالت» رساندن دستور الهى بوده است. از این رو باید گفت که او بدون دستور خدا، هرگز به چنین کارى دست نزده؛ بلکه با استناد به آیه شریفه: «ما ینطق عن الهوى ان هو وحى یوحى»16، این کار نیز در اثر صدور وحى از سوى پروردگار به پیامر مکرّمش بوده است.
اراده پروردگار بر این تعلّق گرفته بود که تمام درهایى که به سوى مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم باز شده، بسته و در خانه على علیهالسلام همچنان باز بماند. در این کار، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مجرى است و همه باید اطاعت کنند، بدون اینکه حقّ اعتراضى داشته باشند. بدین جهت مىبینیم به دنبال اعتراضى که به پیامبر شد، آن حضرت فرمود: «و انّى واللّه ما سددتُ من قبل نفسى و لاترکتُ من قبل نفسى ان أنا الاّ عبد مأمور امرتُ بشىء ففعلتُ ان أتبع الاّ ما یوحى؛ به خدا سوگند که من از نزد خود، درها را نبستم و از پیش خود، درِ خانهاى را به باز ماندن رها نکردم؛ بلکه من بندهاى مأمور بودم، به چیزى دستور داده شدم و به آن عمل کردم. در این کار از وحى الهى پیروى مىکنم.»17
2. کنترل تردّدهاى غیر مجاز
نوشتهاند که پس از احداث مسجد النبى، عدّاى از یاران آن حضرت، خانههاى خود را در اطراف مسجد احداث کردند و براى آسان شدن رفت و آمد خود به مسجد، درى از خانه به سوى مسجد باز کرده بودند و مدتى نیز از همان راه براى رفتن به خانه و مسجد استفاده مىکردند. بعضى از روزها مىشد که زن و مردِ ساکن همان خانهها، در حال غیر طهارت از مسجد پیامبر عبور کرده و به خانه مىرفتند و یا خارج مىشدند.
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم براى اینکه مبادا برخى از یاران، این در را براى خود یک امتیاز بدانند و بر دیگر یاران، آگاهانه یا نا آگاهانه، فخرفروشى کنند و همچنین براى اینکه حرمت مسجد ـ از اینکه گذرگاه هر عابر طاهر و غیر طاهر شده ـ از بین نرود، چنین دستورى داد. و اما خود، على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را از این حکم مستثنى کرد18 و علت استثناء هم بسیار واضح و روشن است؛ چرا که به فرموده قرآن مجید، اهل بیت پیامبر علیهمالسلام پاک و مطهرند. و پیامبر، اهل بیت خود را بر على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام 19 انطباق داد و فرمود: اینان، اهلبیت من هستند.
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم حتى به آن کسانى که در حال طهارت ظاهر و باطن هم از آنجا عبور مىکردند، اجازه دستور بازگذاردن در خانه خود را نداد، اگرچه فامیلهاى وابسته و نزدیک به او هم بودند. علت این دستور هم این بود که همه مسلمانان در این حکم الهى مساوى و برابر باشند. بدین جهت حتى به عباس و حمزه که دو عموى پیامبر بودند، نیز دستور بستن در خانه داده شد.
امّ سلمه گوید: خرج رسول اللّه الى صرحة هذا المسجد فقال: ألا لایحلّ هذا المسجد لجنب و لا حائض الاّ لرسول اللّه و على و فاطمه و الحسن و الحسین. ألا قد بیّنت لکم...20؛ روزى پیامبر بر بلندى مسجد بالا رفته، فرمود: آگاه باشید! داخل شدن در این مسجد براى هیچ جنب و حائضى جایز نیست، جز براى رسول خدا، على، فاطمه، حسن و حسین....
و در روایت دیگرى که حموینى در فرائد السمطین آورده، پیامبر در این ماجرا، خود و اهل بیتش را استثناء کرده و اهل بیت را نیز به على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام تفسیر کرده است.
امّ سلمه گوید: قال رسول اللّه: الاّ انّ مسجدى حرام على کل حائض من النساء و على کل جنب من الرجال الاّ على محمد و اهل بیته، على و فاطمة و الحسن و الحسین؛21 آگاه باشید! که داخل شدن در مسجد من، براى هر حائضى از زنان و بر هر فرد جنب از مردان حرام است؛ مگر بر محمد و اهل بیت او، على و فاطمه و حسن و حسین.
3. خواسته پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
ممکن است این تقاضا نخست از سوى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بوده باشد و خداوند در استجابت این تقاضا فرمان به بستن در خانهها، جز خانه على علیهالسلام را داده باشد؛ چرا که پس از احداث مسجدالنبى و احداث خانههاى برخى یاران در اطراف آن و خوابیدن و عبور کردن برخى از یاران از مسجد، مسجد را از آن قداست واقعى انداخته بودند. و چون پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از این ماجرا رنج مىبرد، بدین جهت از خداوند درخواست کرد تا همان گونه که براى موسى در باره هارون و ذرّیهاش این کار عملى شد، براى او نیز در باره على و ذرّیهاش مسجد پاک و مطهر گردد. خداوند نیز به این تقاضا پاسخ مثبت داده و طى فرمانى به پیامبر، دستور بستن در خانهها، جز در خانه على علیهالسلام را صادر فرمود.
عبداللّه بن عباس مىگوید: قال رسول اللّه لعلىّ: انّ موسى سأل ربّه أن یطهر مسجده لهارون و ذرّیته و انّى سألتُ اللّه أن یطهّرلک و لذرّیتک من بعدک. ثم أرسل الى ابىبکر أن سدّ بابک. فاسترجع و قال: سمعاً و طاعة. فسدّ بابه ثم الى عمر کذلک ثم صعد المنبر فقال: ما انا سددتُ أبوابکم و لا فتحتُ باب على و لکنّ اللّه سدّ أبوابکم و فتح باب على؛22 پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به على علیهالسلام فرمود: روزى موساى پیامبر از خداى خویش خواست تا مسجدش را براى هارون و ذرّیهاش پاک سازد و من نیز از خداوند خواستم که مسجد را براى تو و ذریهات پس از تو پاک گرداند. سپس براى ابوبکر پیام فرستاد که در خانهات را ببند. او نیز کلمه استرجاع را بر زبان آورده و گفت: سمعاً و طاعةً؛ شنیدم و قبول کردم. پس در خانه خود را به فرمان پیامبر بست. سپس همین فرمان را به عمر داد. و آنگاه به منبر رفته، فرمود: این من نیستم که در خانههاى شما را بسته و در خانه على را باز گذاشتم؛ بلکه این خدا بود که چنین دستورى صادر فرمود.
علامه امینى پس از ذکر حدیث مىنویسد: نسائى به نقل از سیوطى این حدیث را آورده است در حالى که در سنن موجود نیست. و از این که سنن در نزد علامه امینى موجود بوده و بدون واسطه از نسائى نقل نکرده، معلوم مىشود که این حدیث در این کتاب مفقود شده است؛ ولى نسائى شبیه به همین حدیث را به طور خلاصه در خصایص23 نقل کرده است.
4. تثبیت موقعیت سیاسى امیرمؤمنان علیهالسلام
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در موارد گوناگونى با عبارتهایى چون: انا مدینةالعلم و على بابها و انا مدینة الحکمة و علىّ بابها و انا مدینة الفقه و علىّ بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب24 از دانش وسیع و بىمانند امیرمؤمنان علیهالسلام سخن گفته است. اما حضرت زمانى به این مسأله تحقّق عینى بخشید که عملاً دستور به بسته شدن تمامى درها داد و فقط در خانه على را باز گذاشت و به این وسیله به همگان فهماند که پس از من، فقط على است که مىتواند همانند من عمل کرده و رهبر مسلمانان باشد.
طبق نقل سیره حلبیه25 از امّ سلمه، ماجراى سدّ ابواب در بیمارى آن حضرت اتفاق افتاده است. به نقل مسلم این واقعه پنج شب پیش از فوت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم رخ داده است.26
ابنعباس مىگوید: این امر در مرض موت آن حضرت بوده است.27
از بررسى این نقلها روشن مىشود که این دستور بسیار مهم بوده و مشخص مىگردد که حضرت به دنبال چه هدفى بوده است.
تلاش مذبوحانه دشمنان
از اینکه دشمنان اهل بیت نتوانستند با موضعگیرىهاى جاهلانه خود در برابر این جریان، نقش پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم را در تثبیت موقعیت سیاسى امیرمؤمنان علیهالسلام خنثى کنند، دست به تلاشهاى مذبوحانهاى زدند که خلاصه این تلاشها را در چند مورد بیان مىکنیم:
1. شکستن حُرمت خانه
پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم اولین تلاش آنها حرمت شکنى بود، آنان براى گرفتن بیعت از على علیهالسلام به خانه فاطمه علیهاالسلام هجوم برده و بیشترین حرمت شکنى را نسبت به خانه و خاندان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم انجام دادند.
شما مىتوانید ماجراى هجوم به خانه وحى و رسالت را در دهها کتاب شیعه و سنّى به دقت مطالعه نمایید و خود به قضاوت بنشینید.
2. تخریب خانه امیرمؤمنان علیهالسلام
در زمان عبدالملک بن مروان، دشمن به بهانه توسعه مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، ساکنان این خانه را بیرون کرده و خانه را ویران کردند.
آنها فکر کردند که با ویران کردن خانه، آن در که به امر خداوند و توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم باز گذارده شده، بسته خواهد شد. این کوتهفکران خیال کردند در خانه اهلبیت علیهمالسلام در بین چهار دیوارى و چوب، سنگ و آجر قرار دارد، در حالى که این چنین نیست و این در همچنان باز و تا روز قیامت براى تمام بشریت منبع فیض الهى خواهد بود و هیچ کس جرأت بستن آن را نداشته و نخواهد داشت؛ چرا که قرآن مجید مىفرماید: «یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم و اللّه متمّ نوره و لو کره الکافرون»28؛ آنان مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولى خدا نور خود را کامل مىکند، هرچند کافران خوش نداشته باشند.
3. تضعیف راویان حدیث
از دیگر تلاشهاى مذبوحانه دشمنان، مقابله با این حدیث است که از طرف برخى کینه توزان صورت گرفته و این حدیث را به بهانه ضعف راویان، مردود دانستهاند.
ابن الجوزى این خبر را از جمله اخبار ساختگى دانسته و به خیال خود، این خبر ضعیف است؛ چرا که با اخبار صحیحه که در باره ابوبکر وارد شده، در تضاد است؛ بدین جهت گفته است: حدیث سدّ الابواب از اخبار ساختگى رافضیان است.29
پاسخ مىدهیم: این خیال خامى بیش نیست؛ چرا که
اوّلاً: این حدیث را عدهاى از یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند که ما شکّى در صحابه بودنشان نداریم، همانند: ابن عباس، زید بن ارقم، براء بن عازب، سعد بن أبى وقّاص، عبداللّه بن عمر، جابر بن عبداللّه انصارى، ابوسعید خدرى، امّ سلمه، ابو رافع، عایشه، عبدالمطلب بن عبداللّه بن حنطب، عمر بن الخطّاب، جابر بن سمرة، انس بن مالک، حذیفة بن اسید غفارى، ابوذر غفارى، ابوالحمراء، بریدة أسلمى، على بن ابىطالب، عدى بن ثابت و جمع دیگرى از یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم .
و به گفته ابن شهر آشوب این حدیث را نزدیک به سى نفر از یاران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند.30
افزون بر این، این حدیث با الفاظ گوناگونى که دارد، از بیست و نه طریق وارد شده است، و مرحوم سیدهاشم بحرانى به این اسناد اشاره کرده است.31
ثانیاً: بیشتر محدّثان و راویان این حدیث را توثیق کردهاند.
تعبیرهایى که در باره اسناد و رجال این روایت آمده است، به قرار ذیل است:
1. فالحدیث بنصّ الحظاظ صحیح رجاله ثقات.32
2. در فتح البارى آمده است: رجاله ثقات.33
3. بدخشى در نزل الابرار، پس از ذکر این حدیث مىنویسد: اخرجه احمد و النسایى و الحاکم و الضیاء باسناد رجاله ثقات.34
4. ابن حجر مىنویسد: سند صحیح و رجاله رجال الصحیح الاّ العلاء و هو ثقة و ثقة یحیى بن معین و غیره.35
5. در فتح البارى پس از ذکر این حدیث مىنویسد: اخرجه احمد و النسائى و اسناده قوى.36
6. محمودى در تحقیق ارزشمند خود بر کتاب تاریخ دمشق در ترجمه زندگانى امیرمؤمنان از ابن حجر، در ذیل این حدیث آورده است: این حدیث مشهور است و طرق متعددى بر آن نقل شده است و هر طریقى خود به تنهایى از مرتبه «حسن» کمتر نیست. و از مجموع این طرق بنا به روش اهل حدیث، قطع به صحت این حدیث پیدا خواهیم کرد.37
4. تحریف حدیث
یکى دیگر از راههاى مقابله با این حدیث، که از طریق برخى محدّثان صورت گرفته، گذاشتن نام ابوبکر به جاى نام على بن ابىطالب علیهالسلام است! در حالى که در صحاح و غیر صحاح همه، روایت سدّ الأبواب را مخصوص على بن ابىطالب علیهالسلام دانستهاند و چنان که گفته شد، راویان آن را ثقه شمردهاند.
ترمذى در صحیح38 و احمد بن حنبل در مسند،39 از ابن عباس، از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کردهاند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دستور به بستن درها جز خانه على علیهالسلام را صادر کرد.
اما بخارى در صحیح خود، بابى را به عنوان: «باب الخواصة و الممر فى المسجد»، باز کرده و در آن روایتى را از ابوسعید خدرى از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرده که در آخر آن چنین آمده است: ولکن اخوة الاسلام و مودته لایبقین فى المسجد باب الاّ سدّ الاّ باب أبىبکر40؛ اما برادرى و مودت اسلام درى را در مسجد باز نمىگذارد مگر آن را ببندد، مگر در ابىبکر.
حال متعرض این جهت نمىشویم که آیا رجال و اسناد این روایت از نظر خودشان صحیح است یا نه و فرضاً تمام رجال و اسناد این روایت صحیح باشد، آیا بین این دو حدیث تناقض پیش نمىآید؟ مگر ترمذى و مسند احمد، جزء صحاح نیستند که این حدیث را مخصوص على بن ابىطالب دانستهاند؟! پس یا باید بگوید: احادیث ترمذى و احمد، احادیث صحیحهاى نیستند و یا باید حدیث بخارى را که در برابر همه صاحبان کتب صحاح و مسانید و سنن قرار گرفته است کنار گذاشته شود و آن را غیر صحیح بدانیم.
عجیب است که ابن سعد واقدى، که کتابهاى خویش را در ظلّ عنایت حکومتها نوشته است، در کتاب طبقات خود، با نقل حدیثى از معاویة بن صالح، در باره بستن درها، جز در خانه ابوبکر، اهانتى به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نسبت مىدهد که هرگز قابل بخشش نیست!
او به نقل از معاویة بن صالح آورده است: جمعى از مردم گفتند: حضرت درهاى ما را بست و درب خلیلش را رها کرد. پس رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: رسید به من آنچه شما گفتید در باب ابىبکر، به درستى که مىبینم برباب ابىبکر نورى را و مىبینم بر باب شما ظلمتى را.41
آیا خود قضاوت نمىکنید که: این روایت جعلى و دروغ است؟ چرا که هیچگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نسبت گمراهى و ضلالت به یاران خود نداده است و چگونه در اینجا آشکارا و بىپرده به تمام یاران خود و یا لااقل به کسانى که درى به مسجد باز کرده بودند، یا زبودن آن ذوب را مایه ضلالت و ظلمت مىبیند.
پىنوشتها:
1. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 190.
2. راهبرد اهل سنن، ص 67.
3. مناقب ابن المغازلى، ص 307.
4 و 5. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 190.
6. اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 181.
7. تاریخ المدینةالمنورة، (مسعودى)، ج 1، ص 339.
8. همان، (ایهاالناس سدوا ابوابکم قبل أن ینزل العذاب...).
9. مناقب على بن ابىطالب، ص 254.
10. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 194.
11. نجم / 2.
12. اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 181.
13. خصائص، نسائى، ص 13.
14. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 191.
15. احقاق الحق، ج 5، ص 569.
16. نجم / 2.
17. تاریخ دمشق، ترجمه زندگى امیرمؤمنان، ج 1، ص 277.
18. تاریخ اصبهان، ج 1، ص 291.
19. شواهد التنزیل، ج 2، ص 25.
20. تاریخ اصبهان، ج 1، ص 291.
21. فرائد السمطین، باب 6، ح 12.
22. الغدیر، ج 3، ص 205.
23. خصائص، نسائى، ص 12.
24. تذکرةالخواص، ص 52.
25. السیرةالحلبیة، ج 3، ص 347.
26. صحیح، مسلم، ج 5، ص 13.
27. همان، بخارى، ج 1، ص 120.
28. صف / 8.
29. الموضوعات، ج 11، ص 366.
30. مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 189.
31. غایةالمرام، ص 639.
32. الغدیر، ج 3، ص 202.
33ـ35. همان، ص 203.
36. همان، ص 207.
37. تاریخ دمشق، (ترجمه الامام على بن ابىطالب)، ج 1، ص 305.
38. صحیح ترمذى، ج 5، ص 641.
39. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 331.
40. صحیح بخارى، ج 1، ص 92.
41. طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 227.