تساهل و خشونت در نگاه علوى
آرشیو
چکیده
متن
مفهوم تساهل و مدارا در غرب، 300 سال پیش در رسالهاى با عنوان «مکتوبى در باب تساهل و مدارا»1 از سوى جان لاک2 (1632ـ 1704 م.)، فیلسوف پرآوازه انگلیسى مطرح گردید. نظریه لاک آرام آرام در نظامهاى مدنى، سیاسى و دینى غرب وارد شد و صورتى سازمان یافته و نهادى به خود گرفت. این نظریه اکنون نیز، هم از جهت تئوریک و هم به لحاظ علمى و عینى، در غرب داراى حیات و سلطه است.3
نظریه تساهل منفى لاک ـ که به تعبیر «لاسکى» یکى از سه شعار مهمّ اندیشه وى بود ـ بعد از او توسط رابرت براونینگ4 (متوفّاى 1889 م.)، خانم بسنت5(متوفّاى 1933 م.)، بوسوئه6 (متوفّاى 1860 م.)، پارکر7 (متوفّاى 1860 م.)، تامس پین8 (متوفّاى 1871 م.)، دول9 (متوفّاى 1778 م.) و... بسط داده شد. و در نهایت، در اندیشه جان استوارت میل (متوفّاى 1927 م.) و روسو،10 فیلسوف سیاسى قرن 19 انگلیس، به کمال خود رسید.11
خاستگاه نظریه تساهل در غرب عمدتاً عوامل معرفتشناسى، عوامل اجتماعى و عوامل کلامى بوده است.12 ولى در ادامه، این نظریه دقیقاً به یک نظریه سیاسى تبدیل شده است. وقتى لاک، این نظریه را مطرح کرد، لفظ «تولرانس» معنى محمود نداشت و حتى مىتوان گفت که تعریف لاک و امثال او به این لفظ، صفت محمود داده است ولى ما وقتى این لفظ را به زبان فارسى ترجمه کردیم، معادلِ «مدارا» را براى آن انتخاب کردیم و حال اینکه معنى مداراى اخلاقى غیر از معنى مداراى سیاسى است.
مداراى سیاسى که از آن به «تساهل و تسامح» یاد مىشود، یک صفت نفسانى و اخلاقى نیست، بلکه یک وضع حقوقى و پیشامد تاریخى است که به عالم جدید و بشر نو تعلّق دارد و اساساً تساهل و تسامح در جامعهاى رواج مىیابد که اعتقادات دینى مردم آن سُست شده باشد؛ یعنى این لفظ در نسبت با دین معنا پیدا مىکند و در عالم غیر دینى متحقّق مىشود؛ در عالمى که دین، اصل اساسى و بنیانگذار آن جامعه است.13 از این رو کلمه «تولرانس» در زبان فارسى با کلمه «بىقیدى» بیشتر تناسب دارد تا با کلمه مدارا.
ولى متأسّفانه برخى از روشنفکران مسلمان ـ که گرفتار «کژفهمى اصطلاحات، کاربرد نابجاى واژگان و آفت تبلیغات زدگى»14 شدهاند ـ نتوانستند و یا نخواستند که بین تولرانس و مداراى اخلاقى اسلام، تفکیک قائل شوند.15 و برخى دیگر «با ایجاد تقابل مصنوعى میان عرفان و فقه، از طرفى به تضعیف فقه و قوانین اسلامى و از سویى دیگر به تحریف عرفان و سوء استفاده از آن مىپردازند و مىکوشند تحت پوشش نوعى عرفان قلاّبى، تساهل لیبرالى و تکلیف گریزى و حکومت سکولار را ترویج کنند.»16
در مقابل اندیشه تساهل، کسانى هستند که از اندیشه خشونت دفاع مىکنند. اندیشه خشونت به لحاظ تاریخى، مقدّم بر اندیشه تساهل است. از قرن 7 ق. م. «استبداد»17 به صورت یک شکل سیاسى جدید ظاهر گردید و از آن پس، خشونت از یونان باستان تاکنون، طرفداران جدّىاى داشته است که هر کدام با عنوانى خاص، آن را مطرح کردهاند.
«افلاطون» از پدیدهاى به نام «فتنه»18 یاد مىکند و به گونهاى آن را تبیین مىسازد که بسط آن، قرنها بعد منجر به نظریاتى چون نظریات مارکسیستها مىشود که بیشترین اهمیت را به استفاده از «خشونت سیاسى» براى واژگون کردن قدرتهاى دولتى مىدهند. «ارسطو»19 (322 ـ 384 ق.م.) پدیدهاى به نام «نیرنگ» را مطرح مىکند. «سن توماس آکویناس»20 (1227 ـ 1274 م.) بروز خشونتهاى سیاسى ـ چه به صورت شورش و چه به صورت انقلابها ـ را در شرایط خاص شروع اعلام مىکند. «ابن خلدون (1332 ـ 1406 م.) از پدیدهاى به نام «عصبیت» (قومیت امروزى) نام مىبرد. «نیکولوماکیاولى»21 (1469 ـ 1527 م.)، سیاست مدار ایتالیایى که او را «پدر علم سیاست» نامیدهاند، استفاده از «ترس و سرکوب» را به شهریار پیشنهاد مىکند. «تامس هابز»22 (1588 ـ 1679 م.)، انسانها را گرگ یکدیگر قلمداد کرد. «هگلیان چپ» با برداشتى کاملاً مادّى از نظریّه آرمان گراى هگل، به دو گرایش شدید خشونتطلبى یعنى مارکسیسم، به رهبرى «مارکس» و «انگلس»، و آنارشیسم، به رهبرى «اشتیرنر» و «باکونین» روى آوردند.23 «لوتر» بر علیه دهقانان معترض فتوا مىداد که: این سگها را بکشید، اینها شیاطیناند. و براى اثبات حقّانیت خودش مىگفت: «دیگران را باگوگرد آتش بزنید تا خدا بداند که ما بحق مسیحى هستیم.»24 «جان لاک» مىگوید: «به کار بردن زور علیه بىعدالتى و بىقانونى، مجاز است.»25
اما امام على علیهالسلام نه تن به اصالت مطلق تساهل مىدهد و نه بر اصالت مطلق خشونت صحّه مىگذارد. على علیهالسلام به «اصالت مدارا و خشونت بر محور عدالت» تن مىدهد؛ یعنى «وضع کلّ شىء فى موضعه». آنگاه که عدالت مقتضى مدارا باشد و بدون استفاده از خشونت اِحقاق حق ممکن است، مدارا مىکند و هرگاه راه مسدود شود، با رعایت مراتب و مصالح، اِعمال خشونت عادلانه ـ نه خشونت حیوانى و بىقاعده ـ مىکند. چرا که قبح خشونت اگرچه در شرایط عادى، مستند به عدم تناسب آن با طبع مردم مىشود، اما مناط شرعى و عقلى براى تحریم خشونت در واقع، حریم عدالت و حقوق الهى مردم است که کمترین تجاوز به حریم مادى یا معنوى شهروندان جامعه اسلامى و صدمه زدن به آنان را ممنوع مىسازد. بنابراین «قبح خشونت» مستند به قبح ظلم و بىعدالتى مىگردد؛ از این جهت، مدارا نیز اگر در شرایطى مصداق ظلم شود، با همان استدلال قبیح خواهد بود.26
«مدارا» فى نفسه و «خشونت» خود به خود، نه خوب و نه بد است و کسى نمىتواند بگوید خشونت یا مدارا مطلقاً و به هر معنى از سوى هرکس، درباره هرکس، به هر انگیزه و هدفى، به هر اندازه و وسیلهاى و در هر ظرف و زمینه زمانى و مکانى خوب یا بد است. متغیّرها و عواملى چون: «معنى، فاعل، متعلّق، انگیزه، هدف، میزان، وسیله، ظرف و شرایط» قطعاً در تعیین حُسن و قُبح خشونت و مدارا، دخیل است و بدون توجّه به این عناصر، خشونت و مدارا نه تحقّقپذیر است و نه تحلیل بردار.27
خشونت على علیهالسلام معیارمند است و عین عدالت؛ از همین روست که در جنگها نیز دستور مىدهد. «درختان را قطع نکنید، بیگناهان را نکشید. آب آشامیدنى را مسموم و مسدود نکنید، فراریان را تعقیب نکنید، با اسیران به نرمى رفتار کنید، اموال مسلمانان را به غنیمت برندارید و...»28
على علیهالسلام اندیشهاى قرآنى دارد و چون به «لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوة حسنة»29اقتدا کرده است، نیک مىداند که «لوکُنتَ فظّاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک»؛30 از این رو در حوزه «دعوت به دین» خود را مورد خطاب «لا اکراه فىالدّین»،31 «انّما انت مذکّر لست علیهم بمسیطر»،32 «انّک لاتهدى من احببت و لکنّ اللّه یهدى من یشاء»،33 و... مىبیند. امام علیهالسلام در این حوزه مطلقاً خشونت را جایز نمىداند مگر در خصوص «جهاد ابتدایى»، که اساساً از این بحث خارج است.
امام على علیهالسلام در حوزه «دعوت به دین» آیه «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن»34 را نصب العین خود قرار مىدهد؛ لیکن در حوزه «اجرا و پیاده کردن عملى دین» که حوزه بعد از ایمان آوردن است، خود را مکلّف به امتثال «اشدّاء على الکفّار، رحماء بینهم»35 مىبیند و تن به اجراى تمامى احکام جهادى، مثل «جاهد الکفّار و المنافقین واغلظ علیهم»36 و احکام جزایى اسلام، مثل «و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الألباب»،37 «الزّانیة والزّانى فاجلدوا»،38 «السّارق والسّارقة فاقطعوا ایدیهما»39 و... مىدهد و هم از این روست که وقتى جرس رحیل جنگ نواخته مىشود، «ذوالفقار» از نیام بر مىکشد و در طلیعه قافله مجاهدان فىسبیل اللّه، اسب مىتازد. و وقتى هیچ کس از روى ترس حاضر نمىشود که «ولید» ـ برادر رضاعى خلیفه سوم (عثمان) را که شراب نوشیده است ـ حدّ بزند، على علیهالسلام تازیانه بر مىدارد و با صلابت تمام، حدّ الهى را جارى مىکند.
آنجا که سخن از بیت المال مسلمین است، براى تحقّق عدالت و حفظ بیت المال، آنقدر خشونت به خرج مىدهد که مىفرماید: «به خدا سوگند! بیت المالِ تاراج رفته را هرکجا که بیابم، به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانى خریده باشند.»40 و یا خطاب به «زیاد بن ابیه»41 مىنویسد: «به خدا سوگند! اگر به من گزارش دهند که تو در اموال بیت المال خیانت کردهاى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهرهگردى و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوى.»42و در موردى دیگر خطاب به ابن عباس ـ عبدالله یا عبیدالله ـ مىنویسد: «از خدا بترس و اموال مردم را بازگردان و اگر چنین نکنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفرى خواهم کرد که نزد خدا عذر خواه من باشد و با شمشیرى تو را خواهم زد که به هرکس زدم، وارد دوزخ گردیده است. به خدا سوگند! اگر حسن و حسین چنان مىکردند که تو انجام دادى، از من روى خوش نمىدیدند و به آرزو نمىرسیدند مگر آنکه حق را از آنان بازستانم.»43
آرى! على علیهالسلام تربیت شده دامان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم است که وقتى زنى از قبیله سرشناس «بنى مخزوم» را مىخواست حدّ بزند، «اسامة بن زید» از وى تقاضاى بخشش کرد، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «به خدا سوگند! اگر دخترم دزدى کند، دستش را قطع مىکنم؛ چرا که در اجراى حدود خداوند، مردم نزد من فرقى ندارند.»44
شاید اگر «نقش خشمهاى مقدّس» امام على علیهالسلام را در ثبات اسلام بخواهیم ذکر کنیم، این جمله «علامه امینى قدسسره » بهترین جمله باشد که فرمود: «اسلام جز به شمشیر على بن ابىطالب برپاى نایستاد.»45 و اساساً آیا امام على علیهالسلام بسیارى از امتیازات منحصر به فرد خود را در دل جنگها به دست نیاورده است؟ آیا نداى «لافتى الاّ على، لاسیف الاّ ذوالفقار»46 و یا جمله معروف «ضربة علىّ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»47 در میدانهاى جنگ در مورد امام على علیهالسلام گفته نشده است؟ آیا شمشیر زدن، جنگیدن و کشتن را مىشود که از سنخِ «تساهل و تسامح» دانست؟!
اما آنجا که مقام، مقام رفق و مداراست، خلیفه مسلمین در میان کوچههاى خاکى کوفه، بچه یتیمان را بر پشت خویش سوار مىکند و روى دست و پا راه مىرود تا دلهاى پژمرده آنان را شاد کند. آنقدر با یتیمان با مهر و نوازش برخورد مىکرد که «ابوالطفیل» در حسرت دمى بازى کردن با حضرت، آرزو مىکند که: «کاش من هم یک یتیم بودم!»48 و این امام در پایان عمرش نیز به فرزندان خود وصیت مىکند که: «اللّه اللّه فىالایتام فلا تغبّوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم»49
و گاه به کوچه و خیابان مىآید و مشک بیوهزنى را بر دوش خود حمل مىکند و از وى عذر خواهى مىنماید.50 یتیم نوازى على علیهالسلام چیزى نیست که در یک یا چند مقاله و کتاب حقّ آن اداء شود، آنقدر زیاد است که تاریخ را به تعجّب واداشته است تا جایى که «جرج جرداق»، دانشمند مسیحى مىنویسد: «على بسان دریایى عمیق و ژرف است؛ آنقدر که وزندهترین طوفانها و بزرگترین کشتىهاى تاریخ نتوانستهاند کوچکترین موجى در ساحت وجودش ایجاد کنند. اما نمىدانم این اقیانوس عظیم را چه مىشود که به هنگام افتادن قطره اشک بچه یتیمى، آنقدر متلاطم و موّاج مىشود که گویا مىخواهد تمام ساحلش را یک جا ببلعد!»
آرى، على علیهالسلام به همان اندازه که «اسداللّه» است، «ابوالأیتام» نیز هست.
به وقت جنگ، «اسداللّه» است و شیر، و به وقت جود و نیکى، «ابوالأیتام» است و مهربان.
او از خداى کریم یاد گرفته است که «ارحم الرّاحمین فى موضع العفو و الرّحمة و اشدّ المعاقبین فى موضع النّکال و النّقمة»51 باشد.
على علیهالسلام زاهد شب و شیر روز است؛ معجونى از مهر و خشم که «به ناز چشم مىخواند و به برق خشم مىراند»52 از این رو براى فرماندار فارس ـ عمر بن ابىسلمه ارحبى ـ چنین مىنویسد: «در رفتار با مردم، نرمى و درشتى را به همآمیز؛ رفتارى توأم با شدّت و نرمش داشته باش.»53
على علیهالسلام سمبل «جاذبه و دافعه» است؛ جاذبِ یتیمان، دردمندان و مظلومان و دافعِ تبهکاران، ظالمان و طاغیان. در یک دست على علیهالسلام قرص نان است که به یتیمان مىبخشد و در دست دیگرش ذوالفقار است که بر بىدینان مىشورد. کیست که نداند على علیهالسلام بدون ذوالفقار، درویشى است که در خرابههاى کوفه سکنا گزیده و جز مناجات در نخلستان، کارى ندارد.
به راستى اگر از تاریخ شیعه «شمشیر و خون» را بگیرند، هویت تاریخى شیعه چگونه رقم خواهد خورد؟ آیا شیعه بدون «کربلا»، «فخ»، «فکّه»، «غزّه» و... همان «شیعه سرخ تاریخ»54 خواهد بود؟ اگر حماسه کربلا از تاریخ شیعه حذف شود، کدامین قطعه تاریخ شیعه مىتواند آن طور که کربلا، کانون حرکت موتور تاریخ است، باشد؟! کیست که نداند «تاریخ شیعه» ریشه در خون و جهاد دارد؟ در فرهنگ سرخ شیعه، «شمشیر و خون» دو نماد «خشم مقدّس» هستند که ظاهرترین چهره از «جهاد فىسبیل اللّه» را ترسیم مىکنند؛ جهادى که در طول تاریخ، طلایهدارانش شاگردان مکتب على علیهالسلام بودهاند تا آنجا که «ابن ابىالحدید» هم شیعه را با خون ملازم مىبیند و مىگوید:
«فلم یزل یقطر السیف من دماءهم...55؛ پیوسته شمشیر، خونشان را به زمین مىریخت با اینکه تعدادشان کم و دشمنانشان زیاد بود و اینان یا کشته و اسیر مىشدند یا تبعید و یا فرارى بودند.»
در فرهنگ سیاسى امام على علیهالسلام و حکومت اسلامى، عدالت در موجودیت خود، به قدرت و قاطعیت محتاج است و قدرت نیز در مشروعیت خود، به عدالت نیاز دارد. بحث «عدالت سیاسى» بدون بحث از «اقتدار سیاسى» بىمعنى است. بنابراین، عدالت براى قدرت و قدرت براى عدالت، ضرورى است؛ عدالت از آن رو که بنیاد و ارزش است، فوق قدرت است و چون قدرت یکى از ابزارهاى اجرایى است، همراه آن مىرود.56
امام على علیهالسلام در حکومت نزدیک به پنج سال خود، چگونه مىتوانست عدالت را بر قومى که رئیس وقت آنها (عثمان) مصداق «نافجاً حضنیه بین نثیله و معتلفه»57 بود و خود آنها (اطرافیان عثمان) مصداقِ «یخضمون مال اللّه خضمة الابل نبتة الرّبیع»58 بودند، بدون استفاده از تازیانه و شمشیر اقامه کند؟ به راستى که شکمهاى از بیت المال پر شده وقتى با مکر زنازادگان شامى گره خورد، ذوالفقارى مىطلبد تا حماسههاى «جمل، صفّین و نهروان» را خلق کند.
امام على علیهالسلام وقتى ابوبکر «فدک» را به «فاطمه زهرا علیهاالسلام » نداد، خطاب به وى چنین نوشت:
«از زمانى که مرا مىشناسى، من نابود کننده و کشنده لشکر دشمنان... و کشنده قهرمانان لشکر دشمن بودهام.»59
امام سجاد علیهالسلام جدّ بزرگوارش را در «مجلس یزید» این گونه یاد مىکند:
«انا بن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا لا اله الاّ اللّه... انا ابن المحامى عن حرم المسلمین و قتل الناکثین و القاسطین و المارقین...60؛ منم فرزند على مرتضى که به قدرى با کفّار جنگید و بر آنها شمشیر زد تا اینکه «لا اله الاّ اللّه» گفتند. منم پسر آن کس که در رکاب پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم با دو شمشیر و دو نیزه مىجنگید... کسى که در بدر و حُنین شمشیر زد و جنگید... منم فرزند درهم شکننده ملحدین... و نور هدایت کننده مجاهدین... منم فرزند حامى و مدافع حُرمت و شؤون مسلمین. منم فرزند کشنده ناکثین، قاسطین و مارقین و فرزند آن کس که با ناصبین و عداوت پیشگان جهاد نمود... درهم شکننده متجاوزان و مشرکان بود... قطع کننده ریشههاى کفر و زشتى و درهم کوبنده احزاب باطل در میدان جنگ بود... در برابر ظلم و تجاوز سرتعظیم فرود نمىآورد و مانند شیر شجاع و رگبار باران در میدان جنگ، دشمن را هلاک مىکرد. هرگاه نیزهها و شمشیرها به او نزدیک مىشد، مانند آسیاب آنها را خرد مىکرد و مثل طوفانى که در نیزار بپیچد، نیزه و شمشیرهاى دشمن را درهم مىریخت. وى شیر شجاع حجاز و قهرمان عراق است... او از مبارزان بدر و احد است... او اسداللّه غالب و چیره شونده است...»
ببینید امام سجاد علیهالسلام کدام اوصاف على علیهالسلام را بیشتر به رخ دشمنانش مىکشد؟ آیا در مقابل دشمنان، خطبهها، نامهها، گفت و گوها و گفتمانهاى حضرت را بیشتر مطرح کرده است یا شمشیر بُرّان و غیرت قهّارش را؟
در فرازى از «دعاى ندبه»، امام على علیهالسلام این گونه توصیف مىشود: «قد وتر فیه صنادید العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم».
على علیهالسلام را با لقب «کَرّار» مىشناسیم. على علیهالسلام برچه کسى حمله مىبرده است؟ نمىشود که بگوییم على علیهالسلام اهل تساهل و تسامح بوده و هیچ نسبتى با خشونت نداشته در عین حال در تاریخ، مشهور به «کرّار» شده است! آرى، سیاست حکومت دارى على علیهالسلام سیاست قرآن است که مىفرماید: «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم»، یعنى بر دشمن باید سخت گرفت و بر دوست، آسان. و دشمن اعمّ از دشمن داخلى و خارجى است. لطافت و ظرافت خاصّ آیه، این است که در آن به تقدّم «دشمن ستیزى» بر «دوست پناهى» اِشعار دارد؛ چرا که اسلام، نخست باید عزیز و مقتدر شود و در سایه شوکت، صلابت و قدرتش از دوستان و پیروانش حمایت کند.
مىگویند: «یاسر عرفات» در اوّلین سخنرانى خود در «مجمع سازمان ملل متّحد»، به یک دست خود «اسلحه» گرفت و به دست دیگر «شاخه زیتون» و خطاب به نمایندگان دنیا چنین گفت: «نگذارید که شاخه زیتون از دستم بیفتد و پرپر شود».
سیاستمداران جهان مخصوصاً «یهودىها» فهمیدند که این شخص با این نحوه گفتارش حتماً اهل سازش و خیانت است؛ چرا که خوب مىدانستند «سیاست قرآنى»، سیاست اقتدار و صلابت است. سیاست امام قدسسره هست که به حکم آیه فوق الذّکر، نخستین بار که پا به «بهشت زهرا» گذارد، در اوّلین سخنرانى عمومىاش فرمود: «من به پشتیبانى این ملت، توى دهان این دولت مىزنم.» و فردایش «کمیتههاى انقلاب» را راه اندازى کرد و به دست هر عضوش اسلحهاى داد، اعلامیه داد، سخنرانى کرد و فریاد زد که: «آمریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند.» و پس از عمل به فراز اوّل آیه، به فراز دوم آیه عمل کرد. «بنیاد مستضعفان»، «کمیته امداد» و... را تأسیس کرد و در پشت صفحه تلویزیون ظاهر شد و دست رحمت و پدرانهاش را بر سر یاران و محرومان کشید.
اگر «یاسر عرفات» نیز سیاستى قرآنى داشت، اوّل نباید به التماس مىافتاد که نگذارید شاخه زیتون ما پرپر شود! بلکه باید به دست سلاحدارش اشاره مىکرد و مىگفت: نگذارید که «گلن گدن» بکشم! و سپس در درون کشورش سخن از شاخههاى زیتون مىزد. آن وقت، دشمنان مىدانستند که فلسطینیان رهبرى مقتدر، با صلابت، مدیر و مدبّر دارند نه رهبرى ترسو و بىکفایت!
آرى، سیاست على علیهالسلام سیاست اقتدار و صلابت است؛ وقتى که معاویه او را تهدید به جنگ کرد، در جوابش فرمود: «در نزد من همان شمشیرى است که در جنگ بدر بر پیکر جدّ، دایى و برادرت زدم.»61
على علیهالسلام خودش را مرد جنگ و رزم معرفى مىکند،62 نه صوفى بىصفاىِ خرابات و نه دیرنشینِ زنّار به کمر بسته.
عدّهاى تصوّر مىکنند که در دنیاى امروز مىتوان همه کارها را با استراتژى «تساهل و تسامح» حل کرد. هرچند در فضاى بىطرف و غیر متعصّب، این استراتژى مىتواند از کاراترین استراتژىها باشد، لکن در شرایط دنیاى امروز که استکبار جهانى از خفىترین راهها براى بلعیدن و خوردن همه کیان و هستى ما استفاده مىکند و هر روز دندان خود را براى تحقّق این امر تیزتر مىکند، نمىتوان تنها به امید این استراتژى نشست و به اصلاح امور دل بست.
«اگربه طرز شعارى یا شاعرانه به طور مطلق بگوییم: نه آقا، بشریت همه مهربان هستند. همه خیر خواه هم هستند و اگر اختلافى پیش بیاید، فقط سوء تفاهم است و همه مىنشینند باهم لبخند مىزنند و تساهل مىورزند و گفت و گو و خوش و بش مىکنند و رفع مىشود، خود را گول زدهایم و تسلیم دشمن و خلع سلاح شدهایم؛ زیرا دشمن دین که جایى نمىرود و به خاطر لبخند ما سلاح کنار نمىنهند.»63
آرى، منطق على علیهالسلام و منطق دین، آن است که باید با کسانى که آگاهانه با حق دشمنى مىکنند، مبارزه کرد. اما کسانى که از روى ناآگاهى، اشتباهى برایشان پیش آمده باید با کمال ملاطفت و مهربانى با آنها رفتار بشود و پرسشهاىشان را حل کرد.64
برخى تصوّر مىکنند که «غیرت دینى» و «مداراى اسلامى» متناقض مىباشند. ولى این گونه نیست که بگوییم کسانى که از سر غیرت و جوانمردى شمشیر مىکشند و با اقتدار از ملت و ناموسشان دفاع مىکنند و مىجنگند، چون جنگجو هستند، اهل مداراى دینى و اسلامى نیستند؛ چرا که در فرهنگ اسلام، «خشونت و مدارا» داراى جایگاه خاص و تعریف شدهاى هستند و استفاده از هر کدام آنها به عنوان یک شیوه و روش، معیارمند است. از این رو امام على علیهالسلام هم نماد «غیرت» است و هم سمبل «رأفت».
و به طور خلاصه، مکتب على علیهالسلام ، مکتب «تبشیر و انذار» قرآن است؛ همان گونه که خداوند تعالى که «ربّ العالمین» است، از دو مؤلّفه «تبشیر» و «انذار» براى هدایت و تکامل بشریت استفاده کرده است و هادیان عالم خلقت ـ پیامبران ـ را خود در قرآن کریم با این دو صفت یاد کرده است.65 على علیهالسلام نیز بر اساس «اصالت مدارا و خشونت بر محور عدالت» گام بر مىدارد و حکومت دارى مىکند. هرچند که چهره مهربان على علیهالسلام بر چهره خشمش سبقت دارد، آن گونه که رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته است.66 اما همان طورى که «رحمانیت، ستّاریت و غفّاریت» حضرت حقّ تعالى مانع از «منتقم بودن، قهّاریت و عزیزیت» او نیست، «رأفت و شفقّت» على علیهالسلام نیز هرگز مانع از «اقتدار، صلابت و قاطعیت» وى نمىباشد.
پىنوشتها:
1. Ietter on tolearanionیا «نامههاى تساهل» که مشتمل برسه نامه کامل و یک نامه ناتمام است.
ر.ک: فردریک کایلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیرجلال الدین اعلم، (تهران، سروش، چ 3، 1375)، ج 5، ص 140 ـ 159.
2. .John locke
3. سید على محمودى، «تساهل منفى و تساهل مثبت در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر»، کیهان فرهنگى، س 10، ش 97، ص 17.
4. Robert Browining
5. Besant
6. Bosseau
7. ParkerU
8. Thomas Paine
9. Dole
10. Ru sseau
11. حسین بشیریه، «پیش در آمدى بر تاریخ اندیشه تساهل سیاسى و تسامح؛ آرى یا نه»، دفتر نخست، ص 54. (تهران، مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر و نشر خرّم، چ 1، 1377)
12. عبدالحسین خسروپناه، «یازده مغالطه در باب خشونت»، کتاب نقد، ش 14 و 15 (بهار و تابستان 1379)، ص 174 و 175.
13. رضا داورى، فرهنگ، خرد و آزادى، (تهران، ساقى، چ 1، 1378)، ص 179 ـ 188.
14. اقتباس از: على اکبر رشاد، «خشونت و مدارا»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 387 ـ 391.
15. سید عطاءالله مهاجرانى، استیضاح، (تهران، اطلاعات، چ 1، 1378)، ص 92.
16. حمید پارسانیا، «عرفان علیه تساهل و اباحهگرى»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 366.
17. Tyrannu
18. Stasis
19. Aristotel
20. Sant Thomas Daquinas
21. Nicolo Machiaveui
22. Thomas Hobbs
23. ناصر فکوهى، خشونت سیاسى، (تهران، پیام امروز، چ 1، 1378)، ص 21 ـ 50.
24. حسن رحیم پور ازغدى، «بررسى انتقادى موضوع تساهل؛ مبانى تئوریک تولرانس»، ماهنامه صبح، س 4، ش 10، ص 36 ـ 43.
25. خشونت سیاسى، ص 41.
26. پژمان احسان بخش، «استاد مصباح و ده نکته در باب تئورى خشونت و تروریزم»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 341 ـ 345.
27. خشونت و مدارا، ص 394.
28. علامه سید مرتضى عسکرى، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ترجمه عطاء محمد سردارنیا و محمد صادق نجمى، (تهران، منیر، چ 8، 1375)، ج 2، ص 147.
29. قطعاً براى شما در اقتدا به رسول خدا، سرمشقى نیکوست. (احزاب / 21).
30. اگر تندخو و سخت دل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند. (آل عمران / 159).
31. در دین هیچ اجبارى نیست. (بقره / 256).
32. پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهاى، بر آنان تسلّطى ندارى. (غایشه / 21 و 22).
33. در حقیقت تو هرکه را دوست بدارى، نمىتوانى هدایت کنى، لیکن خداست که هرکه را بخواهد، هدایت مىکند. (قصص / 56).
34. با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوهاى که نیکوتر است، مجادله نما. (نحل / 125).
35. برکافران سختگیروبایکدیگرمهربانند.(فتح/29).
36. با کافران و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر. (توبه / 73 و تحریم / 9).
37. شما را در قصاص، زندگانى است. (بقره / 179).
38. به هر زن و مرد زناکارى تازیانه بزنید. (نور / 2).
39. دستان زن و مرد دزد را قطع کنید. (مائده / 38).
40. نهج البلاغه، خطبه 15.
41. برادر خوانده معاویه و جانشین حاکم بصره.
42. نهج البلاغه، نامه 20.
43. همان، نامه 41.
44. على رضا انصارى، «ضرورت قانون گرایى دولت مردان از منظر امام على علیهالسلام »، ره توشه راهیان نور، (ویژه رمضان 1418 ق. ـ 1376 ش.)، قم، دفتر تبلیغات، ص 170 و صحیح بخارى، ج 4، باب اقامة الحدود على الشریف والوضیع، ص 239.
45. الغدیر، ج 5، به نقل از محمد مهدى علیقلى، سیماى نهج البلاغه، (تهران، غیاث، چ 2، 1376 ش.) ص 92.
46. کشف الغمّه، ج 1، ص 259، به نقل از ره توشه راهیان نور، (ویژه رمضان 1418 ق. ـ 1376 ش.)، ص 364.
47. ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 61.
48. بحارالانوار، ج 41، ص 29.
49. خدارا خدارا! نکند آنان (یتیمان) گاهى سیر و گاهى گرسنه بمانند و حقوقشان ضایع گردد. (نهج البلاغه، نامه 47).
50. مناقب آل محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، ج 2، ص 115، به نقل از سید محمد نجفى یزدى، قهرمان همیشه پیروز، (قم، عصر ظهور، چ 1، 1378)، ص 53.
51. سید احمد خاتمى، «جامعیت حضرت على(ع)»، ره توشه راهیان نور، (ویژه رمضان 1418 ق. ـ 1376 ش.)، ص 367.
52. اقتباس از بیت:
به برق خشم براندى به ناز چشم بخواندى
ببین کبوتر دل را چه دلبرانه گرفتى
53. نهج البلاغه، نامه 19.
54. اقتباس از: دکتر شریعتى.
55. شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 258.
56. بهرام اخوان کاظمى، «امام على علیهالسلام ، عدالت و خشونت»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 67 و 68.
57. دو پهلویش از پرخورى باد کرده بود و همواره بین آشپزخانه و دستشویى سرگردان بود. (نهج البلاغه، خطبه 3).
58. بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنهاى که به جان گیاه بهارى بیفتد. (همان).
59. بحارالانوار، ج 29، ص 140، ح 30.
60. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 140، به نقل از حسین واعظى اراکى، «خطبه امام سجاد(ع) در مسجد شام»، ره توشه راهیان نور، (ویژه محرم 1421 ق. ـ 1379 ش.)، ص 227 ـ 229.
61. نهج البلاغه، نامه 64.
62. نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 2، ص 144.
63. آیةالله مصباح یزدى، «خشونت و تساهل» کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 51 و 52.
64. همان، ص 56 و 57.
65. «کان امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشّرین و منذرین»؛ مردم، امت واحدى بودند؛ پس خداوند پیامبران خود را که «بشارت دهنده» و «ترساننده» بودند، بر آنان فرو فرستاد. (بقره / 213).
66. یا من سبقت رحمته غضبه. (دعاى جوشن کبیر).
نظریه تساهل منفى لاک ـ که به تعبیر «لاسکى» یکى از سه شعار مهمّ اندیشه وى بود ـ بعد از او توسط رابرت براونینگ4 (متوفّاى 1889 م.)، خانم بسنت5(متوفّاى 1933 م.)، بوسوئه6 (متوفّاى 1860 م.)، پارکر7 (متوفّاى 1860 م.)، تامس پین8 (متوفّاى 1871 م.)، دول9 (متوفّاى 1778 م.) و... بسط داده شد. و در نهایت، در اندیشه جان استوارت میل (متوفّاى 1927 م.) و روسو،10 فیلسوف سیاسى قرن 19 انگلیس، به کمال خود رسید.11
خاستگاه نظریه تساهل در غرب عمدتاً عوامل معرفتشناسى، عوامل اجتماعى و عوامل کلامى بوده است.12 ولى در ادامه، این نظریه دقیقاً به یک نظریه سیاسى تبدیل شده است. وقتى لاک، این نظریه را مطرح کرد، لفظ «تولرانس» معنى محمود نداشت و حتى مىتوان گفت که تعریف لاک و امثال او به این لفظ، صفت محمود داده است ولى ما وقتى این لفظ را به زبان فارسى ترجمه کردیم، معادلِ «مدارا» را براى آن انتخاب کردیم و حال اینکه معنى مداراى اخلاقى غیر از معنى مداراى سیاسى است.
مداراى سیاسى که از آن به «تساهل و تسامح» یاد مىشود، یک صفت نفسانى و اخلاقى نیست، بلکه یک وضع حقوقى و پیشامد تاریخى است که به عالم جدید و بشر نو تعلّق دارد و اساساً تساهل و تسامح در جامعهاى رواج مىیابد که اعتقادات دینى مردم آن سُست شده باشد؛ یعنى این لفظ در نسبت با دین معنا پیدا مىکند و در عالم غیر دینى متحقّق مىشود؛ در عالمى که دین، اصل اساسى و بنیانگذار آن جامعه است.13 از این رو کلمه «تولرانس» در زبان فارسى با کلمه «بىقیدى» بیشتر تناسب دارد تا با کلمه مدارا.
ولى متأسّفانه برخى از روشنفکران مسلمان ـ که گرفتار «کژفهمى اصطلاحات، کاربرد نابجاى واژگان و آفت تبلیغات زدگى»14 شدهاند ـ نتوانستند و یا نخواستند که بین تولرانس و مداراى اخلاقى اسلام، تفکیک قائل شوند.15 و برخى دیگر «با ایجاد تقابل مصنوعى میان عرفان و فقه، از طرفى به تضعیف فقه و قوانین اسلامى و از سویى دیگر به تحریف عرفان و سوء استفاده از آن مىپردازند و مىکوشند تحت پوشش نوعى عرفان قلاّبى، تساهل لیبرالى و تکلیف گریزى و حکومت سکولار را ترویج کنند.»16
در مقابل اندیشه تساهل، کسانى هستند که از اندیشه خشونت دفاع مىکنند. اندیشه خشونت به لحاظ تاریخى، مقدّم بر اندیشه تساهل است. از قرن 7 ق. م. «استبداد»17 به صورت یک شکل سیاسى جدید ظاهر گردید و از آن پس، خشونت از یونان باستان تاکنون، طرفداران جدّىاى داشته است که هر کدام با عنوانى خاص، آن را مطرح کردهاند.
«افلاطون» از پدیدهاى به نام «فتنه»18 یاد مىکند و به گونهاى آن را تبیین مىسازد که بسط آن، قرنها بعد منجر به نظریاتى چون نظریات مارکسیستها مىشود که بیشترین اهمیت را به استفاده از «خشونت سیاسى» براى واژگون کردن قدرتهاى دولتى مىدهند. «ارسطو»19 (322 ـ 384 ق.م.) پدیدهاى به نام «نیرنگ» را مطرح مىکند. «سن توماس آکویناس»20 (1227 ـ 1274 م.) بروز خشونتهاى سیاسى ـ چه به صورت شورش و چه به صورت انقلابها ـ را در شرایط خاص شروع اعلام مىکند. «ابن خلدون (1332 ـ 1406 م.) از پدیدهاى به نام «عصبیت» (قومیت امروزى) نام مىبرد. «نیکولوماکیاولى»21 (1469 ـ 1527 م.)، سیاست مدار ایتالیایى که او را «پدر علم سیاست» نامیدهاند، استفاده از «ترس و سرکوب» را به شهریار پیشنهاد مىکند. «تامس هابز»22 (1588 ـ 1679 م.)، انسانها را گرگ یکدیگر قلمداد کرد. «هگلیان چپ» با برداشتى کاملاً مادّى از نظریّه آرمان گراى هگل، به دو گرایش شدید خشونتطلبى یعنى مارکسیسم، به رهبرى «مارکس» و «انگلس»، و آنارشیسم، به رهبرى «اشتیرنر» و «باکونین» روى آوردند.23 «لوتر» بر علیه دهقانان معترض فتوا مىداد که: این سگها را بکشید، اینها شیاطیناند. و براى اثبات حقّانیت خودش مىگفت: «دیگران را باگوگرد آتش بزنید تا خدا بداند که ما بحق مسیحى هستیم.»24 «جان لاک» مىگوید: «به کار بردن زور علیه بىعدالتى و بىقانونى، مجاز است.»25
اما امام على علیهالسلام نه تن به اصالت مطلق تساهل مىدهد و نه بر اصالت مطلق خشونت صحّه مىگذارد. على علیهالسلام به «اصالت مدارا و خشونت بر محور عدالت» تن مىدهد؛ یعنى «وضع کلّ شىء فى موضعه». آنگاه که عدالت مقتضى مدارا باشد و بدون استفاده از خشونت اِحقاق حق ممکن است، مدارا مىکند و هرگاه راه مسدود شود، با رعایت مراتب و مصالح، اِعمال خشونت عادلانه ـ نه خشونت حیوانى و بىقاعده ـ مىکند. چرا که قبح خشونت اگرچه در شرایط عادى، مستند به عدم تناسب آن با طبع مردم مىشود، اما مناط شرعى و عقلى براى تحریم خشونت در واقع، حریم عدالت و حقوق الهى مردم است که کمترین تجاوز به حریم مادى یا معنوى شهروندان جامعه اسلامى و صدمه زدن به آنان را ممنوع مىسازد. بنابراین «قبح خشونت» مستند به قبح ظلم و بىعدالتى مىگردد؛ از این جهت، مدارا نیز اگر در شرایطى مصداق ظلم شود، با همان استدلال قبیح خواهد بود.26
«مدارا» فى نفسه و «خشونت» خود به خود، نه خوب و نه بد است و کسى نمىتواند بگوید خشونت یا مدارا مطلقاً و به هر معنى از سوى هرکس، درباره هرکس، به هر انگیزه و هدفى، به هر اندازه و وسیلهاى و در هر ظرف و زمینه زمانى و مکانى خوب یا بد است. متغیّرها و عواملى چون: «معنى، فاعل، متعلّق، انگیزه، هدف، میزان، وسیله، ظرف و شرایط» قطعاً در تعیین حُسن و قُبح خشونت و مدارا، دخیل است و بدون توجّه به این عناصر، خشونت و مدارا نه تحقّقپذیر است و نه تحلیل بردار.27
خشونت على علیهالسلام معیارمند است و عین عدالت؛ از همین روست که در جنگها نیز دستور مىدهد. «درختان را قطع نکنید، بیگناهان را نکشید. آب آشامیدنى را مسموم و مسدود نکنید، فراریان را تعقیب نکنید، با اسیران به نرمى رفتار کنید، اموال مسلمانان را به غنیمت برندارید و...»28
على علیهالسلام اندیشهاى قرآنى دارد و چون به «لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوة حسنة»29اقتدا کرده است، نیک مىداند که «لوکُنتَ فظّاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک»؛30 از این رو در حوزه «دعوت به دین» خود را مورد خطاب «لا اکراه فىالدّین»،31 «انّما انت مذکّر لست علیهم بمسیطر»،32 «انّک لاتهدى من احببت و لکنّ اللّه یهدى من یشاء»،33 و... مىبیند. امام علیهالسلام در این حوزه مطلقاً خشونت را جایز نمىداند مگر در خصوص «جهاد ابتدایى»، که اساساً از این بحث خارج است.
امام على علیهالسلام در حوزه «دعوت به دین» آیه «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن»34 را نصب العین خود قرار مىدهد؛ لیکن در حوزه «اجرا و پیاده کردن عملى دین» که حوزه بعد از ایمان آوردن است، خود را مکلّف به امتثال «اشدّاء على الکفّار، رحماء بینهم»35 مىبیند و تن به اجراى تمامى احکام جهادى، مثل «جاهد الکفّار و المنافقین واغلظ علیهم»36 و احکام جزایى اسلام، مثل «و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الألباب»،37 «الزّانیة والزّانى فاجلدوا»،38 «السّارق والسّارقة فاقطعوا ایدیهما»39 و... مىدهد و هم از این روست که وقتى جرس رحیل جنگ نواخته مىشود، «ذوالفقار» از نیام بر مىکشد و در طلیعه قافله مجاهدان فىسبیل اللّه، اسب مىتازد. و وقتى هیچ کس از روى ترس حاضر نمىشود که «ولید» ـ برادر رضاعى خلیفه سوم (عثمان) را که شراب نوشیده است ـ حدّ بزند، على علیهالسلام تازیانه بر مىدارد و با صلابت تمام، حدّ الهى را جارى مىکند.
آنجا که سخن از بیت المال مسلمین است، براى تحقّق عدالت و حفظ بیت المال، آنقدر خشونت به خرج مىدهد که مىفرماید: «به خدا سوگند! بیت المالِ تاراج رفته را هرکجا که بیابم، به صاحبان اصلى آن باز مىگردانم گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانى خریده باشند.»40 و یا خطاب به «زیاد بن ابیه»41 مىنویسد: «به خدا سوگند! اگر به من گزارش دهند که تو در اموال بیت المال خیانت کردهاى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهرهگردى و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوى.»42و در موردى دیگر خطاب به ابن عباس ـ عبدالله یا عبیدالله ـ مىنویسد: «از خدا بترس و اموال مردم را بازگردان و اگر چنین نکنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفرى خواهم کرد که نزد خدا عذر خواه من باشد و با شمشیرى تو را خواهم زد که به هرکس زدم، وارد دوزخ گردیده است. به خدا سوگند! اگر حسن و حسین چنان مىکردند که تو انجام دادى، از من روى خوش نمىدیدند و به آرزو نمىرسیدند مگر آنکه حق را از آنان بازستانم.»43
آرى! على علیهالسلام تربیت شده دامان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم است که وقتى زنى از قبیله سرشناس «بنى مخزوم» را مىخواست حدّ بزند، «اسامة بن زید» از وى تقاضاى بخشش کرد، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «به خدا سوگند! اگر دخترم دزدى کند، دستش را قطع مىکنم؛ چرا که در اجراى حدود خداوند، مردم نزد من فرقى ندارند.»44
شاید اگر «نقش خشمهاى مقدّس» امام على علیهالسلام را در ثبات اسلام بخواهیم ذکر کنیم، این جمله «علامه امینى قدسسره » بهترین جمله باشد که فرمود: «اسلام جز به شمشیر على بن ابىطالب برپاى نایستاد.»45 و اساساً آیا امام على علیهالسلام بسیارى از امتیازات منحصر به فرد خود را در دل جنگها به دست نیاورده است؟ آیا نداى «لافتى الاّ على، لاسیف الاّ ذوالفقار»46 و یا جمله معروف «ضربة علىّ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»47 در میدانهاى جنگ در مورد امام على علیهالسلام گفته نشده است؟ آیا شمشیر زدن، جنگیدن و کشتن را مىشود که از سنخِ «تساهل و تسامح» دانست؟!
اما آنجا که مقام، مقام رفق و مداراست، خلیفه مسلمین در میان کوچههاى خاکى کوفه، بچه یتیمان را بر پشت خویش سوار مىکند و روى دست و پا راه مىرود تا دلهاى پژمرده آنان را شاد کند. آنقدر با یتیمان با مهر و نوازش برخورد مىکرد که «ابوالطفیل» در حسرت دمى بازى کردن با حضرت، آرزو مىکند که: «کاش من هم یک یتیم بودم!»48 و این امام در پایان عمرش نیز به فرزندان خود وصیت مىکند که: «اللّه اللّه فىالایتام فلا تغبّوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم»49
و گاه به کوچه و خیابان مىآید و مشک بیوهزنى را بر دوش خود حمل مىکند و از وى عذر خواهى مىنماید.50 یتیم نوازى على علیهالسلام چیزى نیست که در یک یا چند مقاله و کتاب حقّ آن اداء شود، آنقدر زیاد است که تاریخ را به تعجّب واداشته است تا جایى که «جرج جرداق»، دانشمند مسیحى مىنویسد: «على بسان دریایى عمیق و ژرف است؛ آنقدر که وزندهترین طوفانها و بزرگترین کشتىهاى تاریخ نتوانستهاند کوچکترین موجى در ساحت وجودش ایجاد کنند. اما نمىدانم این اقیانوس عظیم را چه مىشود که به هنگام افتادن قطره اشک بچه یتیمى، آنقدر متلاطم و موّاج مىشود که گویا مىخواهد تمام ساحلش را یک جا ببلعد!»
آرى، على علیهالسلام به همان اندازه که «اسداللّه» است، «ابوالأیتام» نیز هست.
به وقت جنگ، «اسداللّه» است و شیر، و به وقت جود و نیکى، «ابوالأیتام» است و مهربان.
او از خداى کریم یاد گرفته است که «ارحم الرّاحمین فى موضع العفو و الرّحمة و اشدّ المعاقبین فى موضع النّکال و النّقمة»51 باشد.
على علیهالسلام زاهد شب و شیر روز است؛ معجونى از مهر و خشم که «به ناز چشم مىخواند و به برق خشم مىراند»52 از این رو براى فرماندار فارس ـ عمر بن ابىسلمه ارحبى ـ چنین مىنویسد: «در رفتار با مردم، نرمى و درشتى را به همآمیز؛ رفتارى توأم با شدّت و نرمش داشته باش.»53
على علیهالسلام سمبل «جاذبه و دافعه» است؛ جاذبِ یتیمان، دردمندان و مظلومان و دافعِ تبهکاران، ظالمان و طاغیان. در یک دست على علیهالسلام قرص نان است که به یتیمان مىبخشد و در دست دیگرش ذوالفقار است که بر بىدینان مىشورد. کیست که نداند على علیهالسلام بدون ذوالفقار، درویشى است که در خرابههاى کوفه سکنا گزیده و جز مناجات در نخلستان، کارى ندارد.
به راستى اگر از تاریخ شیعه «شمشیر و خون» را بگیرند، هویت تاریخى شیعه چگونه رقم خواهد خورد؟ آیا شیعه بدون «کربلا»، «فخ»، «فکّه»، «غزّه» و... همان «شیعه سرخ تاریخ»54 خواهد بود؟ اگر حماسه کربلا از تاریخ شیعه حذف شود، کدامین قطعه تاریخ شیعه مىتواند آن طور که کربلا، کانون حرکت موتور تاریخ است، باشد؟! کیست که نداند «تاریخ شیعه» ریشه در خون و جهاد دارد؟ در فرهنگ سرخ شیعه، «شمشیر و خون» دو نماد «خشم مقدّس» هستند که ظاهرترین چهره از «جهاد فىسبیل اللّه» را ترسیم مىکنند؛ جهادى که در طول تاریخ، طلایهدارانش شاگردان مکتب على علیهالسلام بودهاند تا آنجا که «ابن ابىالحدید» هم شیعه را با خون ملازم مىبیند و مىگوید:
«فلم یزل یقطر السیف من دماءهم...55؛ پیوسته شمشیر، خونشان را به زمین مىریخت با اینکه تعدادشان کم و دشمنانشان زیاد بود و اینان یا کشته و اسیر مىشدند یا تبعید و یا فرارى بودند.»
در فرهنگ سیاسى امام على علیهالسلام و حکومت اسلامى، عدالت در موجودیت خود، به قدرت و قاطعیت محتاج است و قدرت نیز در مشروعیت خود، به عدالت نیاز دارد. بحث «عدالت سیاسى» بدون بحث از «اقتدار سیاسى» بىمعنى است. بنابراین، عدالت براى قدرت و قدرت براى عدالت، ضرورى است؛ عدالت از آن رو که بنیاد و ارزش است، فوق قدرت است و چون قدرت یکى از ابزارهاى اجرایى است، همراه آن مىرود.56
امام على علیهالسلام در حکومت نزدیک به پنج سال خود، چگونه مىتوانست عدالت را بر قومى که رئیس وقت آنها (عثمان) مصداق «نافجاً حضنیه بین نثیله و معتلفه»57 بود و خود آنها (اطرافیان عثمان) مصداقِ «یخضمون مال اللّه خضمة الابل نبتة الرّبیع»58 بودند، بدون استفاده از تازیانه و شمشیر اقامه کند؟ به راستى که شکمهاى از بیت المال پر شده وقتى با مکر زنازادگان شامى گره خورد، ذوالفقارى مىطلبد تا حماسههاى «جمل، صفّین و نهروان» را خلق کند.
امام على علیهالسلام وقتى ابوبکر «فدک» را به «فاطمه زهرا علیهاالسلام » نداد، خطاب به وى چنین نوشت:
«از زمانى که مرا مىشناسى، من نابود کننده و کشنده لشکر دشمنان... و کشنده قهرمانان لشکر دشمن بودهام.»59
امام سجاد علیهالسلام جدّ بزرگوارش را در «مجلس یزید» این گونه یاد مىکند:
«انا بن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا لا اله الاّ اللّه... انا ابن المحامى عن حرم المسلمین و قتل الناکثین و القاسطین و المارقین...60؛ منم فرزند على مرتضى که به قدرى با کفّار جنگید و بر آنها شمشیر زد تا اینکه «لا اله الاّ اللّه» گفتند. منم پسر آن کس که در رکاب پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم با دو شمشیر و دو نیزه مىجنگید... کسى که در بدر و حُنین شمشیر زد و جنگید... منم فرزند درهم شکننده ملحدین... و نور هدایت کننده مجاهدین... منم فرزند حامى و مدافع حُرمت و شؤون مسلمین. منم فرزند کشنده ناکثین، قاسطین و مارقین و فرزند آن کس که با ناصبین و عداوت پیشگان جهاد نمود... درهم شکننده متجاوزان و مشرکان بود... قطع کننده ریشههاى کفر و زشتى و درهم کوبنده احزاب باطل در میدان جنگ بود... در برابر ظلم و تجاوز سرتعظیم فرود نمىآورد و مانند شیر شجاع و رگبار باران در میدان جنگ، دشمن را هلاک مىکرد. هرگاه نیزهها و شمشیرها به او نزدیک مىشد، مانند آسیاب آنها را خرد مىکرد و مثل طوفانى که در نیزار بپیچد، نیزه و شمشیرهاى دشمن را درهم مىریخت. وى شیر شجاع حجاز و قهرمان عراق است... او از مبارزان بدر و احد است... او اسداللّه غالب و چیره شونده است...»
ببینید امام سجاد علیهالسلام کدام اوصاف على علیهالسلام را بیشتر به رخ دشمنانش مىکشد؟ آیا در مقابل دشمنان، خطبهها، نامهها، گفت و گوها و گفتمانهاى حضرت را بیشتر مطرح کرده است یا شمشیر بُرّان و غیرت قهّارش را؟
در فرازى از «دعاى ندبه»، امام على علیهالسلام این گونه توصیف مىشود: «قد وتر فیه صنادید العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم».
على علیهالسلام را با لقب «کَرّار» مىشناسیم. على علیهالسلام برچه کسى حمله مىبرده است؟ نمىشود که بگوییم على علیهالسلام اهل تساهل و تسامح بوده و هیچ نسبتى با خشونت نداشته در عین حال در تاریخ، مشهور به «کرّار» شده است! آرى، سیاست حکومت دارى على علیهالسلام سیاست قرآن است که مىفرماید: «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم»، یعنى بر دشمن باید سخت گرفت و بر دوست، آسان. و دشمن اعمّ از دشمن داخلى و خارجى است. لطافت و ظرافت خاصّ آیه، این است که در آن به تقدّم «دشمن ستیزى» بر «دوست پناهى» اِشعار دارد؛ چرا که اسلام، نخست باید عزیز و مقتدر شود و در سایه شوکت، صلابت و قدرتش از دوستان و پیروانش حمایت کند.
مىگویند: «یاسر عرفات» در اوّلین سخنرانى خود در «مجمع سازمان ملل متّحد»، به یک دست خود «اسلحه» گرفت و به دست دیگر «شاخه زیتون» و خطاب به نمایندگان دنیا چنین گفت: «نگذارید که شاخه زیتون از دستم بیفتد و پرپر شود».
سیاستمداران جهان مخصوصاً «یهودىها» فهمیدند که این شخص با این نحوه گفتارش حتماً اهل سازش و خیانت است؛ چرا که خوب مىدانستند «سیاست قرآنى»، سیاست اقتدار و صلابت است. سیاست امام قدسسره هست که به حکم آیه فوق الذّکر، نخستین بار که پا به «بهشت زهرا» گذارد، در اوّلین سخنرانى عمومىاش فرمود: «من به پشتیبانى این ملت، توى دهان این دولت مىزنم.» و فردایش «کمیتههاى انقلاب» را راه اندازى کرد و به دست هر عضوش اسلحهاى داد، اعلامیه داد، سخنرانى کرد و فریاد زد که: «آمریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند.» و پس از عمل به فراز اوّل آیه، به فراز دوم آیه عمل کرد. «بنیاد مستضعفان»، «کمیته امداد» و... را تأسیس کرد و در پشت صفحه تلویزیون ظاهر شد و دست رحمت و پدرانهاش را بر سر یاران و محرومان کشید.
اگر «یاسر عرفات» نیز سیاستى قرآنى داشت، اوّل نباید به التماس مىافتاد که نگذارید شاخه زیتون ما پرپر شود! بلکه باید به دست سلاحدارش اشاره مىکرد و مىگفت: نگذارید که «گلن گدن» بکشم! و سپس در درون کشورش سخن از شاخههاى زیتون مىزد. آن وقت، دشمنان مىدانستند که فلسطینیان رهبرى مقتدر، با صلابت، مدیر و مدبّر دارند نه رهبرى ترسو و بىکفایت!
آرى، سیاست على علیهالسلام سیاست اقتدار و صلابت است؛ وقتى که معاویه او را تهدید به جنگ کرد، در جوابش فرمود: «در نزد من همان شمشیرى است که در جنگ بدر بر پیکر جدّ، دایى و برادرت زدم.»61
على علیهالسلام خودش را مرد جنگ و رزم معرفى مىکند،62 نه صوفى بىصفاىِ خرابات و نه دیرنشینِ زنّار به کمر بسته.
عدّهاى تصوّر مىکنند که در دنیاى امروز مىتوان همه کارها را با استراتژى «تساهل و تسامح» حل کرد. هرچند در فضاى بىطرف و غیر متعصّب، این استراتژى مىتواند از کاراترین استراتژىها باشد، لکن در شرایط دنیاى امروز که استکبار جهانى از خفىترین راهها براى بلعیدن و خوردن همه کیان و هستى ما استفاده مىکند و هر روز دندان خود را براى تحقّق این امر تیزتر مىکند، نمىتوان تنها به امید این استراتژى نشست و به اصلاح امور دل بست.
«اگربه طرز شعارى یا شاعرانه به طور مطلق بگوییم: نه آقا، بشریت همه مهربان هستند. همه خیر خواه هم هستند و اگر اختلافى پیش بیاید، فقط سوء تفاهم است و همه مىنشینند باهم لبخند مىزنند و تساهل مىورزند و گفت و گو و خوش و بش مىکنند و رفع مىشود، خود را گول زدهایم و تسلیم دشمن و خلع سلاح شدهایم؛ زیرا دشمن دین که جایى نمىرود و به خاطر لبخند ما سلاح کنار نمىنهند.»63
آرى، منطق على علیهالسلام و منطق دین، آن است که باید با کسانى که آگاهانه با حق دشمنى مىکنند، مبارزه کرد. اما کسانى که از روى ناآگاهى، اشتباهى برایشان پیش آمده باید با کمال ملاطفت و مهربانى با آنها رفتار بشود و پرسشهاىشان را حل کرد.64
برخى تصوّر مىکنند که «غیرت دینى» و «مداراى اسلامى» متناقض مىباشند. ولى این گونه نیست که بگوییم کسانى که از سر غیرت و جوانمردى شمشیر مىکشند و با اقتدار از ملت و ناموسشان دفاع مىکنند و مىجنگند، چون جنگجو هستند، اهل مداراى دینى و اسلامى نیستند؛ چرا که در فرهنگ اسلام، «خشونت و مدارا» داراى جایگاه خاص و تعریف شدهاى هستند و استفاده از هر کدام آنها به عنوان یک شیوه و روش، معیارمند است. از این رو امام على علیهالسلام هم نماد «غیرت» است و هم سمبل «رأفت».
و به طور خلاصه، مکتب على علیهالسلام ، مکتب «تبشیر و انذار» قرآن است؛ همان گونه که خداوند تعالى که «ربّ العالمین» است، از دو مؤلّفه «تبشیر» و «انذار» براى هدایت و تکامل بشریت استفاده کرده است و هادیان عالم خلقت ـ پیامبران ـ را خود در قرآن کریم با این دو صفت یاد کرده است.65 على علیهالسلام نیز بر اساس «اصالت مدارا و خشونت بر محور عدالت» گام بر مىدارد و حکومت دارى مىکند. هرچند که چهره مهربان على علیهالسلام بر چهره خشمش سبقت دارد، آن گونه که رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته است.66 اما همان طورى که «رحمانیت، ستّاریت و غفّاریت» حضرت حقّ تعالى مانع از «منتقم بودن، قهّاریت و عزیزیت» او نیست، «رأفت و شفقّت» على علیهالسلام نیز هرگز مانع از «اقتدار، صلابت و قاطعیت» وى نمىباشد.
پىنوشتها:
1. Ietter on tolearanionیا «نامههاى تساهل» که مشتمل برسه نامه کامل و یک نامه ناتمام است.
ر.ک: فردریک کایلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیرجلال الدین اعلم، (تهران، سروش، چ 3، 1375)، ج 5، ص 140 ـ 159.
2. .John locke
3. سید على محمودى، «تساهل منفى و تساهل مثبت در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر»، کیهان فرهنگى، س 10، ش 97، ص 17.
4. Robert Browining
5. Besant
6. Bosseau
7. ParkerU
8. Thomas Paine
9. Dole
10. Ru sseau
11. حسین بشیریه، «پیش در آمدى بر تاریخ اندیشه تساهل سیاسى و تسامح؛ آرى یا نه»، دفتر نخست، ص 54. (تهران، مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر و نشر خرّم، چ 1، 1377)
12. عبدالحسین خسروپناه، «یازده مغالطه در باب خشونت»، کتاب نقد، ش 14 و 15 (بهار و تابستان 1379)، ص 174 و 175.
13. رضا داورى، فرهنگ، خرد و آزادى، (تهران، ساقى، چ 1، 1378)، ص 179 ـ 188.
14. اقتباس از: على اکبر رشاد، «خشونت و مدارا»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 387 ـ 391.
15. سید عطاءالله مهاجرانى، استیضاح، (تهران، اطلاعات، چ 1، 1378)، ص 92.
16. حمید پارسانیا، «عرفان علیه تساهل و اباحهگرى»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 366.
17. Tyrannu
18. Stasis
19. Aristotel
20. Sant Thomas Daquinas
21. Nicolo Machiaveui
22. Thomas Hobbs
23. ناصر فکوهى، خشونت سیاسى، (تهران، پیام امروز، چ 1، 1378)، ص 21 ـ 50.
24. حسن رحیم پور ازغدى، «بررسى انتقادى موضوع تساهل؛ مبانى تئوریک تولرانس»، ماهنامه صبح، س 4، ش 10، ص 36 ـ 43.
25. خشونت سیاسى، ص 41.
26. پژمان احسان بخش، «استاد مصباح و ده نکته در باب تئورى خشونت و تروریزم»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 341 ـ 345.
27. خشونت و مدارا، ص 394.
28. علامه سید مرتضى عسکرى، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ترجمه عطاء محمد سردارنیا و محمد صادق نجمى، (تهران، منیر، چ 8، 1375)، ج 2، ص 147.
29. قطعاً براى شما در اقتدا به رسول خدا، سرمشقى نیکوست. (احزاب / 21).
30. اگر تندخو و سخت دل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند. (آل عمران / 159).
31. در دین هیچ اجبارى نیست. (بقره / 256).
32. پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهاى، بر آنان تسلّطى ندارى. (غایشه / 21 و 22).
33. در حقیقت تو هرکه را دوست بدارى، نمىتوانى هدایت کنى، لیکن خداست که هرکه را بخواهد، هدایت مىکند. (قصص / 56).
34. با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوهاى که نیکوتر است، مجادله نما. (نحل / 125).
35. برکافران سختگیروبایکدیگرمهربانند.(فتح/29).
36. با کافران و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر. (توبه / 73 و تحریم / 9).
37. شما را در قصاص، زندگانى است. (بقره / 179).
38. به هر زن و مرد زناکارى تازیانه بزنید. (نور / 2).
39. دستان زن و مرد دزد را قطع کنید. (مائده / 38).
40. نهج البلاغه، خطبه 15.
41. برادر خوانده معاویه و جانشین حاکم بصره.
42. نهج البلاغه، نامه 20.
43. همان، نامه 41.
44. على رضا انصارى، «ضرورت قانون گرایى دولت مردان از منظر امام على علیهالسلام »، ره توشه راهیان نور، (ویژه رمضان 1418 ق. ـ 1376 ش.)، قم، دفتر تبلیغات، ص 170 و صحیح بخارى، ج 4، باب اقامة الحدود على الشریف والوضیع، ص 239.
45. الغدیر، ج 5، به نقل از محمد مهدى علیقلى، سیماى نهج البلاغه، (تهران، غیاث، چ 2، 1376 ش.) ص 92.
46. کشف الغمّه، ج 1، ص 259، به نقل از ره توشه راهیان نور، (ویژه رمضان 1418 ق. ـ 1376 ش.)، ص 364.
47. ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 61.
48. بحارالانوار، ج 41، ص 29.
49. خدارا خدارا! نکند آنان (یتیمان) گاهى سیر و گاهى گرسنه بمانند و حقوقشان ضایع گردد. (نهج البلاغه، نامه 47).
50. مناقب آل محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، ج 2، ص 115، به نقل از سید محمد نجفى یزدى، قهرمان همیشه پیروز، (قم، عصر ظهور، چ 1، 1378)، ص 53.
51. سید احمد خاتمى، «جامعیت حضرت على(ع)»، ره توشه راهیان نور، (ویژه رمضان 1418 ق. ـ 1376 ش.)، ص 367.
52. اقتباس از بیت:
به برق خشم براندى به ناز چشم بخواندى
ببین کبوتر دل را چه دلبرانه گرفتى
53. نهج البلاغه، نامه 19.
54. اقتباس از: دکتر شریعتى.
55. شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 258.
56. بهرام اخوان کاظمى، «امام على علیهالسلام ، عدالت و خشونت»، کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 67 و 68.
57. دو پهلویش از پرخورى باد کرده بود و همواره بین آشپزخانه و دستشویى سرگردان بود. (نهج البلاغه، خطبه 3).
58. بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنهاى که به جان گیاه بهارى بیفتد. (همان).
59. بحارالانوار، ج 29، ص 140، ح 30.
60. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 140، به نقل از حسین واعظى اراکى، «خطبه امام سجاد(ع) در مسجد شام»، ره توشه راهیان نور، (ویژه محرم 1421 ق. ـ 1379 ش.)، ص 227 ـ 229.
61. نهج البلاغه، نامه 64.
62. نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 2، ص 144.
63. آیةالله مصباح یزدى، «خشونت و تساهل» کتاب نقد، ش 14 و 15، ص 51 و 52.
64. همان، ص 56 و 57.
65. «کان امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشّرین و منذرین»؛ مردم، امت واحدى بودند؛ پس خداوند پیامبران خود را که «بشارت دهنده» و «ترساننده» بودند، بر آنان فرو فرستاد. (بقره / 213).
66. یا من سبقت رحمته غضبه. (دعاى جوشن کبیر).