یک سبو عطش
آرشیو
چکیده
متن
خلاصه آنچه تاکنون گفتیم:
1- موضوع «دعای تعجیل فرج »بخشی از فرهنگ و مکتب مهدویت بوده و از اهمیت و ارزش فوق العاده ای برخوردار است; امامتاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است.
2- از جمله عوامل این غفلت،تحریف مساله انتظار، برخوردنادرست با اندیشه مهدویت و عدم درک و تبیین مفهوم دعای فرج است.
3- از انگیزه خود برای طرح این موضوع، اهمیت دعای فرج، افراط وتفریط و کج فهمی نسبت به آن،بینشهای مختلف در این زمینه وخاستگاههای آنها نیز قدری سخن گفتیم.
اکنون قبل از تحلیل محتوایی دعای تعجیل فرج، شایسته است ابتداروایات و احادیث مربوط به این موضوع را ذکر کنیم.
روایات مربوط به دعای تعجیل فرج
در بیان اهمیت و ضرورت دعا،استغاثه و درخواست از آستان حضرت ربوبی برای تسریع و تعجیل در ظهور فریادرس مظلومان جهان،روایاتی چند از امامان نور و هدایت وبخصوص صاحب زمین و زمان،حضرت ولی عصر، علیهم السلام،وارد شده است که در اینجا به بیان برخی از آنها می پردازیم.
الف: گفتار ائمه هدی،علیهم السلام
این فراز خود، شامل دو قسمت است:
1. روایات
روایت اول: امام همام حضرت امام حسن عسگری، علیه السلام،درباره فرزند دلبند خویش، نور آل محمد، امام عصر، علیه السلام،فرمودند:
... والله لیغیبن غیبة لاینجوفیها الا من ثبته الله عز و جل علی القول بامامته و وفقه للدعاءبتعجیل فرجه (1)
به خدا سوگند مهدی آن گونه نهان خواهد گشت که هیچ کس در زمان غیبت او از گمراهی و هلاکت نجات نخواهد یافت; مگر آنان که خدای عزوجل بر اعتقاد به امامت آن حضرت پایدارشان دارد و در دعا برای تعجیل فرج مقدسش، موفقشان فرماید.
در این حدیث شریف، دعا برای تعجیل در فرج عدالت گستر جهان،«توفیق خاص » از جانب خداوندبزرگ، و عامل هدایت و نجات ازضلالت و گمراهی در زمان غیبت به شمار رفته است و اگر به مفهوم انحصار در آن توجه شود، اهمیت این عمل بیش از پیش آشکار خواهدگشت. به بیان روشنتر، در این روایت فقط نجات و رستگاری کسی درزمان غیبت تضمین شده است که بالطف الهی، به دو امر توفیق یابد:
یکی اعتقاد به امامت و ولایت امام عصر، ارواحنافداه.
و دیگر توفیق برای دعای تعجیل در فرج آن حضرت.
ممکن است بپرسید: مگر ملاک ومعیار نجات و رستگاری در زمان غیبت، اعتقاد به امامت و ولایت نیست؟ اگر چنین است، پس دیگرنقش دعای تعجیل فرج در این ارتباطچیست؟ آنهم نقشی همسنگ وهمردیف با اعتقاد به ولایت و امامت؟!
پاسخ به این پرسش آن است که:درست است که میزان و ملاک نجات و سعادت در زمان غیبت، اعتقاد به ولایت و امامت است; اما نکته بسیارمهم در این زمینه، ثبات قدم و پایداری بر این اعتقاد است و آنچه در حدیث مزبور به عنوان «دعای تعجیل فرج »از آن یاد شده، در حقیقت پشتوانه وضامن تحقق این ثبات قدم است.
اگر بگویید: در میان عوامل گوناگون همچون انتظار فرج، بعدسیاسی و ظلم ستیزی ولایت، محبت و عشق به امام عصر، علیه السلام، ومانند اینها، چرا «دعای تعجیل فرج »زمینه ساز و ضامن پایداری و ثبات قدم بشمار آمده است؟
پاسخ این است که: دعای تعجیل فرج، تمام عوامل دیگر را در بر دارد;زیرا کسی که با آگاهی و براستی برای تعجیل در ظهور مولایش دعامی کند، حتما منتظر هم هست; دلش ازمحبت و عشق به امام زمانش آکنده است; در بعد سیاسی و ظلم ستیزی نیز جز ولایت و امامت آن حضرت ونایبان ایشان را نمی پذیرد، و ...
بنابراین دعای تعجیل فرج بامفهومی این گونه گسترده، عمیق وجامع براستی می تواند پشتوانه ثبات قدم در زمان غیبت و اعتقاد به امامت و ولایت باشد; در حالی که هیچ یک ازعوامل یاد شده دیگر (بدون دعای تعجیل فرج) لزوما چنین نیست.
بنابراین، مفهوم حدیث امام عسگری علیه السلام به این معنابازمی گردد که: در زمان غیبت امام عصر علیه السلام، تنها کسی اهل نجات و رستگاری است که به لطف وتوفیق الهی: «معتقد به ولایت و امامت آن حضرت بوده و بر این اعتقاد ثابت قدم بماند.» و دعای بر تعجیل فرج بهترین عامل و زمینه ساز این ثبات قدم است. (2)
نکات روایت
نکات این روایت گرانقدر به اشاره- چنانکه دیدیم - چنین است:
1- نجات و رستگاری در زمان غیبت، نعمت بزرگی است که نصیب همه کس نمی شود.
2- این نعمت بزرگ فقط ارزانی کسی می شود که در اعتقاد به امامت و ولایت امام عصر، علیه السلام، ثابت قدم بماند.
3- دعای تعجیل فرج راستین وواقعی، بهترین عامل تحقق این ثبات قدم است.
4- این عامل، نشانگر وجودعوامل دیگر مانند انتظار فرج، محبت،ظلم ستیزی، تقوا و بندگی و مانند اینهانیز هست، در حالی که عکس آن لزوم و حتمیت ندارد.
5- دعای تعجیل فرج، فیض ونعمت و توفیق خاص الهی است.
روایت دوم: این حدیث از حضرت باقر علیه السلام است که در طی آن می فرماید:
... ان اصبحتم یوما لا ترون منهم احدا فاستغیثوا بالله عز وجل ... فما اسرع ما یاتیکم الفرج. (3)
هرگاه صبحگاهان روزی دیدید که امامی از آل محمد غایب گشته او رامشاهده نمی کنید، پس به درگاه خداوند عز و جل استغاثه نمایید (وفرج و ظهور او را از پروردگاربخواهید)... پس چه زود باشد که فرج و گشایش به شما رخ نماید.
نکات این روایت:
1. در این روایت گرانقدر، گرچه لفظ «تعجیل فرج » ظاهرا به کار نرفته;اما بخوبی در آن نهفته است، زیرافراز اول حدیث شامل دو جمله است:
الف) هرگاه روزی امامی از آل محمد غایب شد و او را ندیدید;
ب) پس به درگاه خدا استغاثه نمایید;
و جمله آخر نیز می فرماید:
پس خدا بزودی باب فرج وگشایش را به روی شما می گشاید.این سبک و سیاق و نتیجه گیری درروایت، نشانگر آن است که منظور ازدرخواست از خداوند، درخواست ظهور و دیده شدن امام و دسترسی به اوست. (یعنی همان درخواست تعجیل فرج)
2. تعبیر «استغاثه » از «دعا»بسیار محکمتر و مؤکدتر است; یعنی در زمان غیبت، نه تنها دعا ودرخواست، بلکه باید سخت به درگاه حضرت حق عجز و ناله و طلب فریادرسی کرده و تعجیل فرج امام خود را از او خواست.
3. خطاب روایت به جمع است، نه فرد; یعنی مسلمانان یا حداقل معتقدان به امام عصر علیه السلام.باید «همه » امام خود را از خداوندبخواهند; «همه » بایستی متوجه غیبت او شده و احساس کنند «باید او رابخواهند» و در پی این احساس «واقعانیز او را از خداوند بخواهند» این «احساس جمعی » و «خواستن جمعی » برای رسیدن فرج و ظهورامام، یک مقدمه و زمینه «طبیعی » ولازم به شمار می آید. این نکته را نیزباید همین جا استنتاج کرد که تلاش ومجاهدت برای فراهم آمدن این مقدمه و زمینه، یک «مسؤولیت » و «تکلیف »است و هر کس به قدر توان خویش دراین رابطه باید بکوشد و مسؤولیت خود را ایفا نماید.
4. نکته دیگری که در روایت نهفته این است که «اصل » ظهور و دردسترس بودن امام و حجت حق است و اگر امام غایب شد، باید از خداونددرخواست کرد تا او را ظاهر فرماید. (4) البته این بحث هم که: غیبت امام براساس نت خداوند بوده و خوددارای اسرار و حکمتهای فراوان ازجمله تربیت مردم، امتحان خلق،تکامل نفوس و مانند اینها صحیح ومتین است; اما با این حال در مقایسه کلی میان غیبت و ظهور امام و حجت حق، ظهور اصالت دارد و اگر غیبتی واقع شد باید به علاج و زدودن زمینه ها و علل آن مبادرت کرد; به همین دلیل در روایت مذکور فرموده است: «اگر روزی امام خود را ندیدید،با دعا و استغاثه او را از خدابخواهید.» معنای این سخن همان است که گفتیم «اصل »، ظهور است ودر صورت وقوع غیبت باید به علاج آن پرداخت. این بحث نیز بایدگسترده تر و جدی تر مطرح شود ومورد بررسی قرار گیرد و ما در اینجاتنها در حد بیان یک «نکته » به آن پرداخیتم.
5. نکته پنجم این است که تعبیر«ان اصبحتم یوما لاترون امامکم »با تعبیر «ان غاب عنکم امامکم »بسیار تفاوت دارد; بدین معنا که نسبت فعل به مردم داده شده، نه به امام. یعنی گفته شده: هرگاه روزی امامتان را «ندیدید» نه اینکه: هرگاه روزی امامتان «غایب شد». (5)
شاید نکته تعبیر مذکور این باشدکه: غیبت امام از خود شماست; شماخود موجب شدید نتوانید امامتان راببینید. هرگاه چنین شد، پس خود نیزباید چاره کار کنید و زمینه ظهور را باعمل و دعای خویش فراهم سازید.
نکته مزبور (که علت اصلی غیبت امام عصر، علیه السلام، خود مردمند)در احادیث دیگر بصراحت بیان شده است.
6. از فراز نخست حدیث به دست می آید که شیعه باید «دغدغه » وآرمان داشته باشد و آن، ظهور و فرج امام عصر، علیه السلام، است. روایت می فرماید: «هرگاه صبح کردید و امام خود را ندیدید، پس به درگاه الهی استغفار کنید...» این خود می رساندکه شیعه نباید رضا دهد که هیچ روزی را بدون امام زمانش سر کند.او هر روز که صبح می کند، باید این دغدغه را داشته باشد که: امام من کجاست؟ چرا او را نمی بینم؟ چرانباید بتوانم او را ببینم؟ و حال که چنین شده، پس باید به درگاه الهی استغاثه کرد و فرج او را از خداونددرخواست نمود (و البته این، در کنارایفای مسؤولیتها، تکالیف و وظایف گوناگون او در زندگی است). پیام روایت این است که شیعه باید «ازندیدن امام خود به درد آید و آرام نباشد.»
شیعه باید «غیبت امام زمان »خویش را یک «درد» و «ابتلا» تلقی کرده و «ظهور» او را «دوا»ی آن و«پاسخ » به این «نیاز» احساس نماید.طبیعی است که یک فرد یا جامعه تانیاز و دردی را «احساس نکند»،نسبت به پاسخ و دوای آن اقدامی نیزنخواهد کردبه نظر می رسد که این روایت ارزشمند در مقام تذکار این حقیقت است که جامعه شیعه - و بلکه همه مسلمانان - از «احساس این درد وابتلا» غفلت نورزند. اصالت حضور وظهور امام را دریافته و خالی بودن جای او را در میان خود (بل همه انسانها)، درک کنند; همان گونه که گفتیم یک «احساس جمعی » پیدا کنند;و نیاز خویش و بشریت به حجت بالغه الهی را واقعا حس نمایند،همچون حس انسانی عطشناک نسبت به چشمه ساری زلال و گوارا، یاءغریقی نسبت به کشتی نجات.
همه باید احساس کنند «گمشده »دارند و آن، حجت خداست; کسی که با ظهورش «هویت » و «خود» راستین انسانها را به آنان ارزانی خواهدداشت. «خودیابی » شیعه ومسلمانان، بل همه بشریت، به پیداکردن این «گمشده » است; و پیداکردن او به شناخت و احساس نیاز به او، بستگی دارد. اگر آنان که به اندیشه مهدویت اعتقاد یا از آن خبرندارند، در غفلت بسر ببرند بر آنان ملامتی نیست; اما شیعه که تمامی آرمان، اعتقاد، دین، کرامت، سیادت وسعادت دنیا و آخرتش در این مکتب خلاصه می شود (6) ، چرا؟!
چرا شیعه به غیبت امام خود«عادت » کرده است، در حالی که بنابرروایت مذکور، حتی اگر یک روز هم اورا ندید، باید فریادش بلند شود؟! آیااین درد نیست؟
7. نکته دیگر مربوط به جمله آخرحدیث است. در این جمله، رسیدن فرج و ظهور امام عصر، علیه السلام،و بلکه «زود رسیدن آن »، نتیجه قطعی دعا و استغاثه به خداوند معرفی شده است. این روایت تاکید می کند که ازتاثیر شگفت انگیز و سرنوشت سازدرخواست و ناله و استغاثه به درگاه الهی در زمینه رسیدن ظهور و فرج امام عصر، علیه السلام، نباید غفلت ورزید.
چند سؤال
بحث دعا و بخصوص استغاثه وفریاد برای درخواست ظهور و فرج امام عصر، علیه السلام، از خداوند،بحثی دقیق، حساس و قابل توجه است. ممکن است درباره این موضوع، سؤالات و مسایل متعددی وجود داشته باشد که ما برخی از آنهارا در اینجا مطرح می کنیم.
1. آیا استغاثه و گریه و دعا باروند طبیعی و تکاملی مقدمات ظهور،سازگار است؟
2. اساسا تحلیل «استغاثه »چیست؟ چرا استغاثه آن اثر شگرف را دارد (که در روایت فرمود: پس بزودی خدا فرج را خواهد رساند؟)
3. آیا استغاثه و گریه، نشان ضعف و زبونی نیست؟ کسی که براساس عقل و منطق و تدبیر حرکت می کند، چه نیازی به استغاثه و فریاددارد؟
4. آیا شیعه، ملت استغاثه و ناله وگریه است؟ این امر در مکتبی حماسی، پویا، زنده، معقول،پرصلابت و پرنشاط مانند تشیع چه جایگاهی دارد؟
5. ناله و گریه و استغاثه از نظرروحی و روانی، فرد و جامعه راملول، افسرده و خمود می کند، (7) بنابراین نمی تواند امر سازنده ومطلوبی باشد.
6. اصولا استغاثه، گریه، ناله ودعا در میان علل و عواملی که موجب تعجیل فرج و رسیدن ظهور می شود،چه جایگاهی دارد؟ چند درصد علت است؟ و نسبت آن با دیگر علل وعوامل چیست؟
7. آیا به نظر نمی رسد که رسالتها، وظایف و تکالیف منتظران،امور اساسی تر و مهمتر دیگری باشد؟ آیا درد جامعه، دعا و ناله واستغاثه نکردن است؟!
پاسخ این سؤالات در بخشهای بعدی (از جمله در بحث تحلیل دعای فرج و پاسخ به اشکالات) بتفصیل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.آنچه در اینجا لازم است بیان گردد،تذکر این نکته است که:
اگر قبول کنیم این حدیث شریف از خاندان عصمت و طهارت،علیهم السلام، به ما رسیده، پس بایدبپذیریم که از متن حقیقت برخاسته وسراسر با عقل، علم، حکمت، سنتها وقوانین تکوینی و تشریعی مقرون ومنطبق است. اگر خاندان نبوت،علیهم السلام، به منبع بی پایان علم الهی متصل بوده، بر سنتها و قوانین آفرینش احاطه داشته و گفتارشان براساس حقایق عینی، روابط حقیقی پدیده ها و واقعیات تکوینی استواراست; بنابراین آنچه در حدیث فرموده اند صحیح، متین و عین حقیقت است; نشانگر یک امر حقیقی است; خبر از یک سنت الهی و رابطه علی و معلولی می دهد و مسیر اراده انسانها و مشیت را در تحقق یک واقعیت مقدس (یعنی ظهور امام)، روشن می سازد. پس اگر شیعیان ومنتظران امام عصر، علیه السلام،واقعا «خواستار» ظهور آن حضرت می شدند از صمیم قلب ایشان را ازخداوند متعال «طلب کرده » و برای فرج او به درگاه احدیت دعا و استغاثه می نمودند، بی تردید حضرت حق این خواسته را اجابت می فرمود. (8) در این حقیقت نباید شک کرد; اما آن سؤالهاو ابهامها نیز باید پاسخ گفته شود که به خواست الهی در قسمتهای آینده تبیین خواهد شد.
ادامه دارد
پی نوشتها:
1. کمال الدین، باب 38، حدیث اول.
2. برای تاکید بر رفع شبهه، باز می گوییم:ممکن است به نظر آید که تقوا و بندگی (درکنار اعتقاد به امامت و ولایت)، می تواندبهترین عامل ثبات قدم باشد. در پاسخ می گوییم: چنانکه اشاره شد، دعای تعجیل فرج (به گونه راستین آن) به مقتضای «چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست »،نشانگر عوامل دیگر از جمله تقوا و بندگی نیزهست. کسی که از مسیر تقوا و بندگی خارج است، هیچ گاه «براستی » برای آمدن امام عصر، علیه السلام، دعا نخواهد کرد و ازسوی دیگر آن که واقعا برای تعجیل ظهوردعا می کند کسی است که از بی تقواییها به تنگ آمده و از این رو خود مزین به تقوا وبندگی حضرت حق است.
3. کمال الدین، باب 32، حدیث هشتم.
4. زیرا می فرماید: هرگاه امامتان را ندیدید،«پس » به درگاه الهی استغاثه کنید (و فرج اورا بخواهید).
5. اگر در برخی روایات نیز نسبت غایب شدن به امام داده شده باشد، با آنچه گفتیم،منافاتی ندارد; زیرا در اینکه زمینه اصلی غیبت امام عصر، علیه السلام، مردم هستند،تردیدی نیست و در روایت امام باقر،علیه السلام، با نسبت دادن «عدم رؤیت امام »به مردم، این موضوع مورد توجه قرار گرفته است. در مواردی هم که به این نسبت تاکیدنشده، نکات و مسائل دیگری در نظر بوده است.
6. عزت، افتخار، سربلندی و عظمتی هم که اکنون به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نصیب شیعه، و بلکه همه مسلمانان جهان شده، ثمره همین اندیشه ومکتب است. اساس این نظام مقدس بر ولایت فقیه مبتنی است و آنهم نشات گرفته از ولایت معصوم; یعنی امام عصر، علیه السلام، است;زیرا در مکتب شیعه، ولی فقیه «نایب امام معصوم » شمرده می شود.
اکنون سخن این است که اگر «مشعلی تابناک » از نور ولایت، چنین عزت و عظمتی برای ما به ارمغان آورده، آیا شایسته نیست در پی «خورشید جهانتاب » ولایت باشیم؟ وآیا انگشت اشاره «فجر صادق » به سوی طلوع «خورشید» نیست؟ قطعا پاسخ مثبت است.
7. اخیرا یکی از مقامات ارشد فرهنگی کشورچنین اظهار نظر کرده است: «فرهنگ سوگواری در کشور بر فرهنگ شادی غلبه کرده است و باید برای گسترش فرهنگ شادی تلاش شود.» (کیهان 14/7/78، ص 3)
8. در این زمینه، ذکر فرازی از نامه امام عصر، علیه السلام، به جناب شیخ مفید،رحمة الله علیه، قابل توجه است: «اگر شیعیان ما - که خدا توفیق طاعتشان بخشد - بادلهایی متحد و یکپارچه، به پیمانی که با مادارند وفا می کردند، هرگز میمنت و فیض ملاقات ما از آنان به تاخیر نمی افتاد و بزودی سعادت دیدار ما با معرفتی کامل و شناختی راستین نصیبشان می گشت... (الاحتجاج،ج 2، ص 325)