با دعای ندبه در پگاه جمعه
آرشیو
چکیده
متن
آیا دعای ندبه با اعتقاد به «معراج جسمانی » سر ناسازگاری دارد؟!
اشاره: در قمستهای پیشین این مقاله سند دعای ندبه و ناقلان آن موردبررسی قرار گرفت و به برخی ازپرسشهایی که درباره این دعا مطرح است پاسخ داده شد. در این قسمت ازمقاله، نویسنده محترم به بررسی این پرسش می پردازد که آیا دعای ندبه بااعتقاد به «معراج جسمانی » پیامبراکرم، صلی الله علیه وآله، اسازگاراست یا خیر؟ امیدواریم که این قسمت از مقاله زیر نیز مورد توجه خوانندگان عزیز قرار گیرد.
آتش عشق تو در سینه نهفتن تاکی همه شب از غم هجر تونخفتن تا کی طعنه ز اغیار تو، ای یار شنیدن تاکی روی نادیده و اوصاف تو گفتن تا کی
یکی از ضروریات عقیدتی اسلام معراج رسول گرامی اسلام از مکه معظمه تا مسجد اقصی و از آنجا به سوی آسمانها است.
معراج رسول اکرم،صلی الله علیه وآله، ریشه قرآنی دارد،قسمت اول این سیرشبانه در سوره مبارکه «اسراء» و قسمت دوم آن درسوره مبارکه «نجم » بیان شده است.
همه مفسران، محدثان، مورخان و متکلمان شیعه بر این عقیده هستندکه این سفر شبانه با بدن خاکی و پیکرعنصری رسول گرامی اسلام انجام شده است.
شیخ طوسی و علامه طبرسی تاکید کرده اند که همه علمای شیعه واکثر علمای عامه معتقدند که معراج رسول اکرم، صلی الله علیه وآله، دربیداری ودر کمال صحت و اعتدال مزاج، با بدن عنصری و پیکر خاکی انجام یافته است. (1)
علامه مجلسی در این رابطه می فرماید:
باید معتقد باشی که معراج،جسمانی بوده، رسول اکرم،صلی الله علیه وآله، با بدن شریف خود به آسمانها رفت.
در این زمینه به گفتار فلاسفه گوش نکن که می گویند:
«اگر معراج، جسمانی باشد، درافلاک خرق و التیام لازم می آید»!! که این حرفها پوچ است و معراج ازضروریات دین بوده، انکارش کفرآمیز است. (2)
اعتقاد به «معراج جسمانی » به طوری که علامه مجلسی تصریح نموده، به صورت یکی از ضروریات عقیدتی شیعه درآمده، منکر آن بیرون از زمره شیعیان شناخته می شود.
از این رهگذر برخی از فلاسفه که به معراج جسمانی و معاد جسمانی معتقد نشده اند، مورد تکفیر وتفسیق قرار گرفته اند.
به عنوان مثال: بنیانگذار فرقه شیخیه «شیخ احمد احسائی » هنگامی که در توجیه مساله خرق و التیام افلاک به بن بست رسید و نتوانست مساله معراج جسمانی را در محدوده تفکر هیئت بطلمیوس آن روز حل وفصل کند، به بدن برزخی معتقد شد وآن را «هور قلیا» نام نهاد، موردهجوم و تکفیر علمای شیعه قرارگرفت. (3)
وی کلمه «هور قلیا» را یک واژه سریانی معرفی کرده (4) ولی مرحوم تنکابنی از آخوند ملاعلی نوری نقل کرده که واژه «هور قلیا» یونانی است و تعبیر «هور قلیا» غلط مشهور است و صحیح آن «هور قلیا» می باشد. (5)
تا جایی که ما سراغ داریم،نخستین کسی که این واژه را در بلاداسلامی به کار برده «شیح شهاب الدین سهروردی » (م 587 ق.) است. (6) آنگاه شیخ احمد احسائی آن را به وفور در کتابهای خود به کار برده است. (7)
آنچه از توضیحات احسائی،کرمانی و هانری کوربن استفاده می شود، این است که منظور از «هورقلیا» مثال قالبی است نه جسدعنصری. (8) شیخ احمد در تبیین عقیده خود دررابطه با «معراج هور قلیائی »می نویسد:
جسم در حال عروج و صعودهرچه بالا برود، عناصر مربوط به هرکره را در همانجا ترک می کند و بالامی رود، مثلا" عنصر هوا را در کره هوا، عنصر آتش را در کره آتش.وهنگام بازگشت، آنچه را که ترک کرده بود باز می گیرد. (9)
بنابراین پیامبر اکرم،صلی الله علیه وآله، در شب معراج هریک از عناصر چهارگانه بدن خودرا در کره خود ترک کرده، با بدنی که فاقد این عناصر چهارگانه بود، به معراج رفته است. یک چنین بدن نمی تواند بدن عنصری باشد، بلکه یک بدن برزخی و به اصطلاح وی «هورقلیا» خواهد بود. (10)
هنگامی که شیخ احمد احسائی عقیده خود را در مورد معاد و معراج ابراز کرد و از آنها به «هور قلیا» تعبیرنمود، «ملامحمدتقی برغانی » مشهوربه «شهید ثالث » با وی ملاقات کردودر مورد معاد و معراج و دیگر عقایدشیخ احمد با او سخن گفت و عقاید اورا با ضروریات عقیدتی شیعه سازگار نیافت و او را به جهت اعتقادبه «معراج هور قلیا»، «معاد هور قلیا»و دیگر عقاید متفرده اش تکفیر کرد. (11)
ملا محمد جعفر استرآبادی صاحب فصول و شیخ محمد حسن صاحب جواهر به کفر ایشان نظردادند. (12)
با توجه به مطالب فوق روشن می شود که اعتقاد به معراج جسمانی از نظر فقهای شیعه چقدر محکم واستوار است، که منکر آن را از زمره اسلام بیرون می دانند و نشان کفر برپیشانی اش می نهند.
اکثریت قاطع اهل سنت نیز همین عقیده را دارند و معتقد هستند که معراج در بیداری و با بدن عنصری انجام گرفته است. (13)
جای شگفت است که عده ناچیزی از علمای عامه به معراج روحانی معتقد شده و استدلال کرده اند به حدیثی از عایشه که گفته است:
در شب معراج پیکر پیامبر ازدیدگاه ناپدید نشده، بلکه خداوندمتعال روح او را به معراج برد!! (14)
در حالی که عایشه در آن تاریخ بچه خردسالی بیش نبود و به خانه رسول اکرم، صلی الله علیه وآله، راه نیافته بود. و لذا متن حدیث برای اثبات جعلی بودن آن کافی است. (15)
در فرازی از دعای ندبه در ضمن شمارش فضائل و مناقب ویژه رسول گرامی اسلام به معراج آن حضرت اشاره شده، چنین آمده است:
و اوطاته مشارقک و مغاربک وسخرت له البراق، و عرجت به الی سمائک گامهایش را به شرق و غرب جهان رساندی و براق را در اختیار او نهادی واو را به سوی آسمان عروج دادی. (16)
در این فراز کوتاه از دعای ندبه،که از یک سطر تجاوز نمی کند، به سه مطلب مهم اشاره شده است:
1 - سیر شبانه از مکه مکرمه تامسجد اقصی (اوطاته).
2 - عروج به ملکوت آسمانها (وعرجت به).
3 - وسیله این عروج - مرکب آسمانی - (وسخرت له البراق).
موضوع اول در سوره مبارکه «اسراء» مورد بحث قرار گرفته، ودهها روایت معتبر درباره آن ازرسول گرامی اسلام نقل شده است. (17)
موضوع دوم در سوره مبارکه «نجم » آمده و تفصیل آن در ضمن دهها حدیث معتبر از شخص پیامبراسلام تبیین گشته است. (18)
موضوع سوم نیز در ضمن دههاحدیث شریف از رسول گرامی اسلام و پیشوایان معصوم، علیهم السلام،بتفصیل بیان شده است. (19)
روی این بیان فرازی که از دعای ندبه در بالا آوردیم دقیقا منطبق بر«معراج جسمانی » است که همه مفسران، محدثان، مورخان ومتکلمان شیعه در پرتو آیات قرآن واحادیث متواتر پیشوایان معصوم،علیهم السلام بر آن اتفاق نظر دارند.اما آنچه موجب اعتراض دوستان نادان و دشمنان کینه توز شده، این است که در برخی از نسخه های دعای ندبه به جای: «عرجت به » تعبیر:«عرجت بروحه » آمده است!
و در این صورت معنای فراز بالاچنین می شود: «گامهایش را به شرق و غرب جهان رساندی، براق را دراختیارش نهادی و «روح » او را به سوی آسمانها بردی!».
در اینجا دو مطلب باید دقیقاتجزیه و تحلیل شود:
1 - آیا نسخه «عرجت بروحه »چقدر اعتبار دارد؟
2 - بنابر صحت این نسخه، آیا این فراز از دعای ندبه با معراج جسمانی سر ناسازگاری دارد؟
در مورد پرسش نخستین به محضر خوانندگان حقجو و حقیقت طلب عرضه می داریم:
1 - قدیمی ترین کتابی که متن دعای ندبه در آن ثبت شده و نسخه آن از حوادث روزگار جان سالم به دربرده و تا زمان ما بدون تغییر وتحریف باقی مانده، کتاب معتبر وارزشمند «المزارالکبیر» تالیف محدث گرانمایه «شیخ ابوعبدالله محمدبن جعفر مشهدی » است.
فراز بالا در این کتاب «و عرجت به الی سمائک » آمده است. (20)
2 - نسخه خطی این کتاب، ازدستنویسهای قرن یازدهم، در 482ورق 12 سطری، در کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی موجود است. (21)
در این نسخه که به شماره 4903در کتابخانه نامبرده محافظت می شود، این فراز در صفحه 824سطر هفتم «و عرجت به » آمده است.
3 - نسخه عکسی این کتاب، درکتابخانه مؤسسه آل البیت قم،موجود است. (22) در این نسخه نیز فراز یادشده، درورق 422 (صفحه 834) به تعبیر «وعرجت به » آمده است.
4 - بعد از مزار کبیر، قدیمی ترین منبع دعای ندبه کتاب «مزار قدیم »است که نسخه خطی آن در 181 ورق 17 سطری در کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی موجود است. (23)
در این نسخه نیز که به شماره 462 در کتابخانه یادشده محافظت می شود، فراز بالا در ورق 174 سطرهشتم «وعرجت به » آمده است.
سومین منبع موجود برای دعای ندبه کتاب ارزشمند «مصباح الزائر»تالیف سیدابن طاووس (م 664 ق.)است.
در نسخه چاپی این کتاب فراز بالابه جای «وعرجت به » به تعبیر«وعرجت بروحه » آمده است. (24)
این نسخه یقینا غلط است، زیرا:
اولا" سید این دعا را از کتاب مزارکبیر نقل کرده، زیرا در آغاز آن می نویسد:
ذکر بعض اصحابنا قال: قال محمدبن علی بن ابی قرة: نقلت من کتاب محدبن الحسین بن سنان البزوفری رضی الله عنه دعاءالندبة،. و ذکر انه الدعاء لصاحب الزمان صلوات الله علیه، ویستحب ان یدعی به فی الاعیادالاربعة ». (25)
و این دقیقا تعبیر صاحب مزارکبیر در آغاز دعای ندبه است. (26)
روی این بیان تردیدی نیست که سیدابن طاووس این دعا را به واسطه مزار کبیر، از ابن ابی قره، از بزوفری نقل کرده، و منظور از «بعض اصحابنا» در کلام سید همان «ابن المشهدی » است. و چون همه نسخه های مزار کبیر که مستند سید ومقدم بر اوست «عرجت به » می باشد،بی گمان نسخه صحیح مصباح نیز«عرجت به » بوده است.
ثانیا: «محدث نوری » در کتاب ارزشمند «تحیة الزائر» می نویسد:
من در برخی از نسخه های کتاب «مصباح الزائر»، «عرجت به »دیده ام. (27)
محدث قمی نیز فرمایش استادش را تایید نموده است. (28)
ثالثا: در کتاب مزار قدیم نیز که مقدم بر سید است و او نیز این دعا رااز ابن ابی قره، از کتاب بزوفری نقل کرده است، تعبیر «عرجت به » آمده است. (29)
با توجه به سه نکته یادشده تردیدی نمی ماند که نسخه صحیح کتاب «مصباح الزائر» نیز «عرجت به »بوده است، ولی متاسفانه دراستنساخهای بعدی عبارت «عرجت به » به تعبیر «عرجت بروحه »تصحیف شده است.
تاسفبارتر این که همین نسخه تصحیف شده به دست مرحوم علامه مجلسی افتاده، ایشان نیز دعای ندبه را از آن نسخه تصحیف شده نقل کرده و برای رعایت امانت در نقل،فراز یادشده را «عرجت به » آورده است (30) و بدینگونه این نسخه تحریف شده، به کتب متاخران راه یافته است.
محدث قمی نیز در کتاب شریف «مفاتیح الجنان » دعای ندبه را ازنسخه تصحیف شده مصباح الزائرنقل فرموده، و لذا عبارت «عرجت بروحه » را در متن ذکر کرده و عبارت «عرجت به » را در حاشیه به عنوان نسخه بدل آورده است. ولی در نسخ تحقیق شده مفاتیح عبارت «عرجت به » در متن قرار گرفته است. (31)
از مطالب فوق به این نتیجه رسیدیم که:
1. در همه نسخه های چاپی وخطی و عکسی «مزار کبیر»;
2. در نسخه های خطی موجود از«مزار قدیم »;
در نسخه های اصلی «مصباح الزائر»; «عرجت به » بوده است.
و اینکه عناوین تعداد دیگری ازآثار پژوهشگران را در یک قرن اخیردر اینجا می آوریم که همگی در آثارارزشمند خود «عرجت به » ثبت کرده اند:
1 - تحیة الزائر، از میرزاحسین نوری، (م 1320 ق.) (32)
2 - مکیال المکارم، ازمیرزامحمدتقی فقیه احمدآبادی، (م 1348 ق.) (33)
3 - مفتاح الجنات، از صاحب اعیان الشیعه، (م 1371 ق.) (34)
4 - شرح دعای ندبه، از محی الدین علوی طالقانی، (م 1387 ق.) (35)
5 - شرح دعای ندبه، از مرحوم شیخ عباسعلی ادیب; (36)
6 - سخنان نخبه، در شرح دعای ندبه، از عطائی اصفهانی; (37)
7 - شرح دعای ندبه، از سیدعلی اکبر موسوی محب الاسلام; (38)
8 - ندبه و نشاط، از احمدزمردیان; (39)
9 - الصحیفة الرضویة الجامعة، ازسیدمحمد باقر موحد ابطحی; (40)
10 - الصحیفة المبارکة المهدیة، ازسید مرتضی مجتهدی; (41)
آنچه ذکر شد، تعدادی از اسناد ومنابع دعای ندبه بود که به هنگام نگارش این سطور در دسترس نگارنده بود، وگرنه منابع و مآخذفراوانی در طول قرون و اعصار،تعبیر «عرجت به » را درج نموده اند،که شمارش همه آنها به طول می انجامد.
در اینجا لازم است یادآورشویم که شخصیتهای برجسته فراوانی به هنگام نقل، ترجمه، شرح و یا گفتگو ازدعای ندبه، این نکته را مورد عنایت قرار داده، در آثار گرانبهای خودتصریح کرده اند که لفظ «عرجت بروحه » اشتباه و صحیح آن «عرجت به » است. که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
1. محدث نوری، (م 1320 ق.) درکتاب «تحیة الزائر» (42)
2. صاحب مکیال، (م 1348 ق.) در«مکیال المکارم ». (43)
3. شیخ محمد باقر رشاد زنجانی،(م 1357 ش.) (44)
4. شیخ عباسعلی ادیب، صاحب «هدیة العباد» در شرح حال صاحب بن عباد و مدفون در مقبره ایشان. (45)
5. عطائی اصفهانی، در شرح دعای ندبه. (46)
6. هیات تحریریه مجله مکتب اسلام. (47)
7. آیة الله صافی، در فروغ ولایت. (48)
8. رضا استادی، در ده رساله. (49)
9. احمد زمردیان، در شرح دعای ندبه. (50)
10. سیدمرتضی مجتهدی، درصحیفه مهدیه. (51)
جالبتر این که در متن دعای ندبه دو شاهد نیرومند هست بر این که نسخه «عرجت به » صحیح است:
1. جمله: «و سخرت له البراق »;براق را در اختیار او نهادی ». اگر دراین جمله تامل شود، صحیح بودن نسخه «عرجت به » معلوم می گردد،زیرا معراج روحانی نیازی به مرکب ندارد. (52)
2. جمله: «و اوطاته مشارقک ومغاربک; شرق و غرب جهان را زیرپاهایش در نور دیدی » نیز صراحت در جسمانی بودن دارد، که در سفرروحانی در نور دیدن و گام نهادنی در کار نیست. (53)
در اینجا دو داستان جالب وشنیدنی است، که دو تن از نیک بختان تاریخ، از وجود مقدس حضرت بقیة الله، اراحنافداه، نقل کرده اند، که از نسخه «عرجت بروحه » نهی فرموده است :
1. مرحوم آیت الله حاج میرزامهدی شیرازی (م 1380 ق.) که مرجع تقلید و مقیم کربلا و اسطوره زهد وتقوا بود، می فرماید:
زمانی که من در سامرا بودم، شبهابه سرداب حضرت حجت، علیه السلام،می رفتم و برای اینکه کسی مزاحم نشود قفل در را نیز می بستم و تاصبح به دعا و قرآن و توسل و گریه مشغول می شدم.
شبی در سرداب نشسته، مشغول دعای ندبه بودم، تا به این عبارت رسیدم «و عر جت بروحه الی سمائک ».در اینجا حتی در کتاب مفاتیح نیز دونسخه است، یکی،«و عرجت به » ودیگری: «وعرجت بروحه ». و هر دو نیزصحیح است، چون عربها کلا به بدن نیز «روح »می گویند، و هنوز هم چنین است، یعنی هم به روح و هم به بدن «روح » گفته می شود. و لذا من «وعرجت بروحه » خواندم، چون ازنظر من هیچ اشکالی نداشت.
ناگهان دیدم شخصی کنار من نشسته و خطاب به من فرمود: «درنسخه اصلی «و عر جت به الی سمائک »آمده است.
من متحیر شدم که من در سرداب رابسته بودم، این شخص از کجا آمده؟دیدم هیچکس نیست ».
نگارنده برای نخستین بار این مطلب را از علامه فقید مرحوم آیة الله حاج سید محمد کاظم قزوینی، دامادمرحوم آیة الله شیرازی شنیده بود، واخیرا در یک اثر مکتوب، از نشریات حسینیه کربلائیهای اصفهان، چاپ ومنتشر شد. (54)
2. مرحوم آیت الله حاج میرزامحمد حسن میرجهانی (م 1413 ق.)صاحب تالیفات ارزشمند فراوان، ازجمله «نوائب الدهور فی علائم الظهور» می فرمود :
در عصر زعامت مرحوم آیة الله اصفهانی، قدس سره، عازم سامرابودم، مبلغ زیادی پول به من مرحمت فرمودند و دستور دادند که یک سوم آن را به وکیل ایشان در سامرا تقدیم کنم، یک سوم دیگرش را در میان طلاب تقسیم کنم و یک سوم دیگر را بین خدمتگزاران حرم مطهر تقسیم نمایم.روی این جهت کلیددار حرم مطهر به من احترام فراوانی قائل شد. از اوخواستم که شبها د رسرداب مقدس بمانم، موافقت نمود. در حدود ده روزدر سامرا اقامت نمودم، شبها به سرداب می رفتم، کلیددار در سرداب رااز بیرون می بست و خود در بیرون سرداب، در صحن مطهر عسکریین،علیهماالسلام، استراحت می کرد.
در آخرین شب اقامتم که شب جمعه بود، هنگامی که وارد سرداب شدم وطبق معمول شمعی همراه داشتم، دیدم فضای سرداب مثل روز روشن است، دیگر شمع را رها کردم و ازپله ها پایین رفتم. دیدم سیدبزرگواری مشغول عبادت است. برای اینکه حال او را مختل نسازم، بدون سلام وارد شدم، و درب صفه ایستادم و مشغول زیارت حضرت بقیة الله،ارواحنافداه، شدم. آنگاه در کنارایشان و کمی جلوتر از ایشان به نمازایستادم، سپس نشستم و مشغول دعای ندبه شدم.
هنگامی که به جمله «و عرجب بروحه الی سمائک » رسیدم، آن آقا فرمودند:
«این فقره از ما نرسیده است، «وعرجت به » صحیح است، اگر «بروحه »بود دیگر نیازی به براق نبود. اصولاشما چرا وظیفه خود را رعایت نمی کنید، چرا مقدم بر امام نمازمی خوانید؟!
من برای اینکه در وسط دعا حرف نزنم چیزی نگفتم، دعا را به پایان رسانیدم،نماز زیارت را خواندم و سر به سجده نهادم. در حال سجده یک مرتبه متوجه شدم که این آقا کیست که می فرماید:
1. این فقره از ما نرسیده است!
2. چرا مقدم بر امام نماز می خوانید؟
سراسیمه سر از سجده برداشتم ودیدم فضای سرداب کاملا تاریک است و از آن آقا خبری نیست!
با شتابی هر چه تمامتر از پله ها بالاآمدم و در سرداب را بسته یافتم. درب را کوبیدم، کلیددار آمد و در را باز کرد، دیدم نزدیک اذان صبح است.
از ایشان پرسیدم این آقا که امشب درسرداب بود چه کسی بود؟ گفت: غیر ازشما کسی در سرداب نبود. گفتم: همین آقا که تازه از سرداب بیرون رفت.گفت: نه، کسی بیرون نرفته، درسرداب بسته است و درهای حرم وصحن نیز بسته است.
تازه متوجه شدم چه سعادت بزرگی نصیبم شده و چه رایگان از دست داده ام.
نگارنده این داستان را چندین بار ازمرحوم آیة الله میرجهانی در مشهد واصفهان شنیده بودم و تا جایی که حافظه ام یاری می کرد در اینجاآوردم.
خلاصه این داستان با اندک تفاوتی در برخی از آثار مکتوب منتشر شده است. (55)
از مطالب بالا به این نتیجه رسیدیم که نسخه «و عرجت بروحه » هیچ اعتبار ندارد و نسخه صحیح «وعرجت به » می باشد، ولی بنابر صحت نیز، تعبیر «و عرجت بروحه » با اعتقادبه معراج جسمانی منافات ندارد.زیرا:
اولا: معراج رسول گرامی اسلام یقینابیش از یکبار بوده، و بر اساس روایتی از امام صادق، علیه السلام،یکصد و بیست بار آن حضرت به معراج رفته است. (56)
آنچه همه مفسران، محدثان، مورخان و دیگر علمای شیعه اتفاق نظر دارندکه با جسم شریف آن حضرت بوده، معراج مشهور آن حضرت است، که شبی از مکه معظمه به مسجد اقصی واز آنجا به سوی آسمانها بوده است.
این مورد که به «لیلة الاسراء» و«لیلة المعراج » معروف است، بی گمان جسمانی بوده است، ولی دیگر مواردآن بر ما روشن نیست و کسی نگفته که باید آنها را نیز جسمانی بدانیم.
روی این بیان اگر تعبیر «و عرجت بروحه » صحیح باشد، ممکن است آن را ناظر بر معراجهای روحانی و دوفقره دیگر; یعنی «اوطاته » و «وسخرت له البراق » را ناظر بر معراج جسمانی آن حضرت بدانیم:
ثانیا: تعبیر «و عرجت بروحه » نص معراج روحانی نیست، بلکه شامل معراج جسمانی نیز می شود، زیرا:
اولا: اثبات شی ء نفی ماعدا نمی کند.
ثانیا: در زبان عربی استعمال بعض در کل بسیار شایع است، ماننداستعمال «رقبه » در «انسان » که درقرآن کریم نیز به کار رفته است. (57)
استعمال روح در مجموع جسم و جان علاوه بر عربی، در زبان فارسی نیزشایع است، چنانکه سعدی شیرازی می گوید:
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
می دانیم که در فارسی «جان » معادل «روح » در عربی است (58) و سعدی ازکلمه «جانت » به قرینه «از سر تا قدم »بدن ممدوح خود را قصد کرده است نه فقط روح او را.
آیة الله حاج میرزا ابوالفضل تهرانی،قدس سره، در شرح زیارت عاشورا،در شرح فقره «و علی الارواح لتی حلت بفنائک » می نویسد:
و گاه روح را به معنای جسم با روح استعمال می کنند، به علاقه حال و محل یا ملابست. چنانکه عرب گوید: «شال روحه » یا جرح روحه » در عراق وحجاز این استعمال متعارف است... واین علاقه ای است صحیح و استعمالی است فصیح. و منزل بر این است عبارت دعای ندبه «و عرجت بروحه الی سمائک ». چه ضرورت قائم ست برمعراج جسمانی و برهان نیز مساعدآنست. (59)
سید صدرالدین محمدحسنی طباطبایی نیز وجه دیگری را بیان فرموده است. (60)
روی این بیان نسخه «و عرجت بروحه » هیچ صحت و اعتباری نداردولی بنا بر فرض صحت با معراج جسمانی سر ناسازگاری ندارد. و ازاین طریق هیچ ایرادی بر اصالت وصلابت دعای ندبه وارد نمی شود.
دیگر اعتراضات بداندیشان را -ان شاءالله - در شماره های آینده مطرح خواهیم ساخت.
پی نوشتها:
1. شیخ طوسی، التبیان، ج 6، ص 446 و ج 9،ص 424; امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان،ج 6، ص 609 و ج 9، ص 264.
2. علامه مجلسی، اعتقادات، ص 34.
3. نگارنده، اجساد جاویدان، ص 220.
4. شیخ احمد، مجموعة الرسائل الحکیمة،رساله 21، ص 309.
5. تنکابنی، قصص العلماء، ص 46.
6. سهروردی، حکمة الاشراق، ص 254.
7. احسائی، جوامع الکلم، ج 5، قسمت اول،ص 122; ج 3، قسمت دوم، ص 119 - 124 و134; ج 2، قسمت دوم، ص 103.
8. احسائی، شرح الزیارة، ص 365، همو،شرح عرشیه، ص 119; ابوالقاسم کرمانی،تنزیه الاولیاء، ص 702.
9. احسائی، جوامع الکلم، رساله قطیفیه،ص 127.
10. سبحانی، فروغ ابدیت، ج 1، ص 315.
11. تنکابنی، قصص العلماء، ص 43.
12. نگارنده، اجساد جاویدان، ص 220.
13. شیخ محمد خضری، نورالیقین، ص 69.
14. ابن اسحاق، السیر والمغازی، ص 259،ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1، ص 245.
15.علامه مغنیه، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 9.
16. ابن المشهدی، المزارالکبیر، ص 575.
17. سوره اسراء، آیه 1، عیاشی، کتاب التفسیر، ج 2، ص 276 علی بن ابراهیم،تفسیرالقمی، ج 2، ص 3، سید شرف الدین،تاویل الایات الطاهرة، ج 1، ص 265، علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 18، ص 282 - 410.
18. سوره نجم، آیه های 1 تا 18، تفسیرالقمی،ج 2، ص 333، فرات الکوفی، تفسیر فرات، ج 2،ص 452; تاویل الایات الظاهرة، ج 2، ص 624;فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج 5، ص 85;بحارالانوار، ج 18، ص 282 - 410.
19. کلینی، روضه کافی، ص 308، ح 567، ابن المشهدی، تفسیر کنزالدقائق، ج 7، ص 303،الحویزی، نورالثقلین، ج 3، ص 101، البحرانی،تفسیرالبرهان، ج 3، ص 473، و بحار، ج 18،ص 282 - 410.
20. ابن المشهدی، المزارالکبیر، 575.
21. اشکوری، فهرست نسخه های خطی،ج 13، ص 83.
22. فقسه 29، ردیف 176، شماره 19،مسلسل 5209.
23. اشکوری، فهرست نسخه های خطی، ج 2،ص 69.
24. سیداین طاووس، مصباح الزائر، ص 447.
25. همو، مصباح الزائر، ص 446.
26. ابن المشهدی، المزارالکبیر، ص 573.
27. محدث نوری، تحیة الزائر، ص 260.
28. محدث قمی، هدیة الزائر، ص 506.
29. نسخه دستنویس مزار قدیم، ورق 173.
30. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 102،ص 105 و زادالمعاد، ص 488.
31. محدث قمی، مفاتیح الجنان، چاپ دارالکتاب، ص 1048، همو، چاپ مؤسسه رسالت، ص 651.
32. محدث نوری، تحیة الزائر، ص 234.
33. موسوی، مکیال المکارم، ج 2، ص 94.
34. امین، مفتاح الجنات، ج 2، ص 261.
35. طالقانی، شرح دعای ندبه، ص 12 و 82.
36. مجله موعود، سال اول، شماره ششم،ص 79.
37. عطائی، سخنان نخبه، ص 47.
38. محب الاسلام، شرح دعای ندبه، ص 56 و129.
39. زمردیان، ندبه و نشاط، ص 180.
40. ابطحی، الصحیفة الرضویة الجامعة، ص 312.
41. مجتهدی، الصحیفة المبارکة المهدیه،ص 136.
42. نوری، تحیة الزائر، ص 260.
43. موسوی، مکیال المکارم، ج 2، ص 100 وپاورقی صفحه 94.
44. رشاد، نشریه ینتشر بها انوار دعاء الندبه،ص 16.
45. ادیب، شرح دعای ندبه، موعود ششم،ص 80.
46. عطائی، سخنان نخبه، ص 48.
47. مکارم و سبحانی، مجله مکتب اسلام،سال 13، شماره 7، ص 66; همو، پرسشها وپاسخها، ج 2، ص 117.
48. صافی گلپایگانی، فرغ ولایت، ص 48.
49. استادی، ده رساله، ص 298.
50. زمردیان، ندبه و نشاط، ص 198.
51. مجتهدی، الصحیفة المبارکة المهدیة،ص 136.
52. موسوی، مکیال المکارم، ج 2، ص 100.
53. صافی، فروغ ولایت، ص 48.
54. دارالمهدی والقرآن الحکیم، جوان زمانت را بشناس، ص 56.
55. شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 2،ص 410; همو، کرامات صالحین، ص 112،قاضی زاهدی، شیفتگان حضرت مهدی، ج 1،ص 239 و علی کرمی، دیداریار، ج 3، ص 10
56. شیخ صدوق، کتاب الخصال،ج 2،ص 600.
57. سوره نساء، آیه 92.
58. ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 361.
59. تهرانی، شفاءالصدور، ج 1، ص 237.
60. طباطبایی، شرح دعای ندبه، ص 116.