از امام مجتبى(ع) بیاموزیم
آرشیو
چکیده
متن
آن سبط اکبر نبوى، آن ارشد اولاد مرتضوى، آن زاده زهراى اطهر، آن بالیده در ساحل کوثر، آن سیّد جوانان جنّت، آن امام ثانى امّت، آن خلیفه برحق رسول، آن پور پارساى بتول، آن آیت ایمان و جهاد، آن رایت سلم و سداد. آن آفتاب هیبت و سیادت، آن دریاى بیکران جود و سخاوت، آن نور ابهر، آن سراج انور، آن قرةالعین نبى، آن میوه دل وصّى، آن پیشواى معصوم، آن شهید مسموم، آن صابر ممتحن حضرت ابومحمد حسن، یگانه اعصار بود و اسوه ابرار و محبوب کردگار، زندگىاش موضوع این نوشتار است. این ویژهنامه به نامش مزیّن است و ماه پربرکت رمضان با میلادش مبارکتر. همه را به نشستن بر سر سفره ضیافت و معرفتش فرا مىخوانیم و در طلیعه میلاد مبارک مصلح کلّ، بقیة اللّه الاعظم، این دفتر را تقدیم مىداریم.
یکم: امام و خداباورى
شیخ صدوق در کتاب شریف «امالى» از امام جعفر صادق علیهالسلام نقل مىکند:
حضرت مجتبى علیهالسلام عابدترین مردم روزگار خویش بود و زاهدترین و برترین. وقتى وضو مىگرفت، بند، بندش مىلرزید و رنگ چهره آسمانیش به زردى مىگرائید. وقتى از راز این حالت مىپرسیدند، فرمود: کسى که در برابر پروردگارعرش مىایستد، شایسته است که از دلهره رنگش زرد شود و اندامش بلرزد.1
وقتى به آستان مسجد مىرسید، سر را به سوى آسمان بلند مىکرد و چنین مىگفت:2
«الهى ضیفک ببابک، یا محسن قداتاک المسى، فتجاوز عن قبیح ما تعلم منّى بجمیل ماعندک یاکریم؛ خدایا! مهمانت بردرخانه است، اى نیکوکار! بدرفتار، به سویت آمده است، اى خداى کریم به زیبایىهایى که دارى از زشتیهاى که از من مىدانى درگذر.
دوم: امام و عزّت طلبى
زندگى پیشوایان اهلبیت علیهمالسلام اسوه حیات طیّبه و برتر است و هرکدام به تنهایى در اسوه بودن، کاملاند؛ گرچه آگاهى ما از اهداف و ابعاد وجودى و اقدامات آنان محدود و ناقص است و هرکس به یک زاویه یا چند بعد، از سیماى آنان نظاره مىکند و بر اساس نیازهاى جامعه در هر عصر، یکى از ویژگىهاى آنان بیشتر مىدرخشد.
این فکر که مجموعه معصومین علیهمالسلام مقتداى کامل بشریت هستند. ولى هر کدام فقط در میدانى مشخص، اسوهاى شایسته و نیکویند؛ نه اسوهاى جامع و تمام عیار، اندیشهاى ناتمام است. این فرضیه مىگوید امام حسین علیهالسلام فقط اسوه جهاد و مبارزه است و امام مجتبى علیهالسلام اسوه حلم، نرمش و بردبارى. امام صادق علیهالسلام اسوه دانشورى و امام هشتم الگوى رضا به رضاى الهى و...
ما این تحلیل و تفکّر را نادرست مىدانیم همه ائمه در تمام ابعاد زندگى، برترین انسان روزگار خویش بودهاند، و نه تنها در یک بخش از باب نمونه تنها امام حسین علیهالسلام سمبل عزّتمندى و عزّتگرایى و عزّت گسترى نبوده و نیست. سبط اکبر پیامبر هم امام عزّت و سرافرازى براى همه عصرها و نسلهاست. او انگشترى عقیق سرخ داشت که نقش نگین آن عبارت «العزّة للّه» بود.3 و امام باقر علیهالسلام نیز همین انگشترى را در دست مىکرد.4
تنها سیدالشهداء پیشواى آزاده و آزادى خواه نیست، بلکه همان آزادگى و آزادیخواهى در روح بلند امام حسن مجتبى علیهالسلام هم موج مىزند. امامان معصوم علیهمالسلام ، رهبران منطقه و زمان خاص و داراى صلاحیتهاى محدود نیستند که در یک یا چند جهت حجّت و مرجع امّت شناخته شوند. علم و عصمت آنان، ضامن نقش هدایتگرى در کل آفاق گیتى، در تمام اعصار و در جمیع ابعاد زندگى است. اینکه برخى خیال مىکنند، پیشوایان بزرگ اسلام هر کدام در یک رشته تخصص داشته و همچون استادان مراکز علمى همان ماده آموزشى را به بشریت آموختهاند، دریافتى نادرست و ناقص است. دانش و عصمت آنان تمام نیاز بشریت را در بر مىگیرد.
امام در تفکر شیعى، امام زمانِ خاص، مکان ویژه و موضوع خاص نیست. هرکدام از چهارده معصوم علیهمالسلام پیشواى زمان خویش و مقتداى تمام اعصار؛ امام جنّ و انساند و گفتار و رفتار و اندیشههاى آنان از خطا و لغزش مصون است.
سوم: امام و قیامت باورى
او پاى پیاده به سوى خانه خدا مىرفت و گاهى پاى برهنه، چون به یاد مرگ مىافتاد، مىگریست و چون قبر را یاد مىکرد، مىاشکهایش جارى مىشد؛ وقتى روز قیامت و محشر را به یاد مىآورد، گریه مىکرد. وقتى عبور از صراط را به خاطر مىآورد اشک مىریخت. وقتى به حضور انسان در محضر ربوبى مىاندیشید، آنچنان صیحه مىزد که مدهوش مىشد، و چون به نماز برمىخاست در برابر خداى عزّوجل اندامش مىلرزید. وقتى بهشت و جهنّم را یاد مىکرد، چون مارگزیده پریشان مىشد و از خداوند، تمنّاى بهشت مىکرد و از جهنّم به او پناه مىبرد.5
چهارم: امام و عدالت اجتماعى
او بیست و پنج بار پیاده به حجّ مشرّف شد و سه یا دو بار کلّ ثروت خویش را با نیازمندان تقسیم کرد.6
البته مورّخان اهل سنّت گفتهاند، آن پیشواى بزرگ دوبار کل دارایى خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام آنچه را داشت حتى کفش و لباس خویش را با فقیران عادلانه تقسیم کرد.
پنجم: امام و دفاع از مظلوم
آن روزهاى دشوار که امیرمؤمنان علیهالسلام آماج تبلیغات معاویه قرار داشت، امام حسن علیهالسلام روزى پیرامون خانه خدا در حال طواف بود، شنید که مردى مىگوید: این شخص فرزند فاطمه زهرا علیهاالسلام است. امام رو به وى کرد و فرمود: بگو او فرزند على بن ابىطالب علیهالسلام است. به راستى که پدرم از مادرم بهتر است.7 و این اقدام امام سندى براى دفاع از مظلوم در حال طواف است.
ششم: اعتکاف و خدمت رسانى
ابن عباس مىگوید: همراه با امام حسن علیهالسلام در مسجدالحرام بودم، آن بزرگوار معتکف بود و در همان حال دورخانه خدا طواف مىکرد، یکى از شیعیانش نزد وى آمد و گفت: فلانى از من طلبکار است، اگر ممکن است شما آن را بپردازید. حضرت فرمود: سوگند به خداى این خانه امروز چیزى نزدم نیست، وى گفت اگر مقدور است از او مهلت بخواهید، زیرا مرا به زندان تهدید مىکند.
ابن عباس مىگوید: امام طواف را قطع کرد و همراه وى حرکت کرد. گفتم: فرزند پیامبر! آیا فراموش کردهاى که در حال اعتکاف هستى؟ فرمود: آرى مىدانم ولى من از پدرم شنیدم که مىفرمود: از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم شنیدم که: هرکس حاجت برادر مؤمنش را برآورد، بسان کسى است که نه هزار سال خداى را عبادت کرده است، عبادتى که روزها در حال روزه باشد و شبها در حال نماز.8
هفتم: امام و تلاوت قرآن
قطب الدین راوندى نقل کرده است که امام مجتبى علیهالسلام فرمود:
«من قرأ القرآن کان له دعوة مستجابه ایّا معجّلة و امّا مؤجّلة؛9
هرکس قرآن تلاوت کند، یک دعاى مستجاب نزد خدا دارد، حال یا زود و سریع یا پس از فرا رسیدن وقت مناسب آن. آن بزرگوار با قرآن انس فراوان داشت همیشه هنگام، تلاوت «یا ایّهاالّذین آمنوا»مىگفت: «لبّیک اللّهمّ لبّیک»، او همیشه و در همه احوال، به یاد خدا بود؛ راستگوترین و سخنورترین مردم بود.10
هشتم: امام و سخنورى
روزى به معاویه گفتند: اى کاش دستور مىدادى حسن بن على بن ابىطالب علیهمالسلام بر منبر برآید، تا ناتوانى وى در خطابه بر مردم آشکار شود، معاویه در پى این پیشنهاد، روزى به امام گفت: بر منبر نشین و ما را موعظه کن. حضرت بر منبر بالا رفت و خدا را حمد و ثنا گفت، سپس فرمود:
«هان اى مردم! هرکس مرا مىشناسد، که مىشناسد و هرکس نمىشناسد، من حسن فرزند على بن ابىطالب و فرزند سرور بانوان جهان، فاطمه، دختر پیامبر خدایم. من فرزند بهترین آفریدگان خدا و فرزند پیام آور اویم. من داراى فضیلتها و معجزات و دلایل فراوان حقانیّت هستم. فرزند امیرمؤمنانم که حقّم را از من گرفتند. من و برادرم حسین دو مهتر جوانان اهل بهشتیم.
من فرزند رکن و مقامم، فرزند مکّه و منایم، فرزند مشعر و عرفاتم.»
معاویه از بیم تأثیر گذارى خطابه امام، سخن آن بزرگوار را قطع کرد و گفت: ابا محمد! از این موضوع بگذر و در باره خرماى تازه «رطبّ» سخن بگو.
حضرت فرمود: باد آن را بارور مىکند، گرما آن را مىپزد و سرما آن را دلپذیر و خوشبو مىسازد. سپس ادامه داد:
من امام خلق خدایم و فرزند رسول خدا، معاویه از آشوب مردم ترسید، گفت: اى ابا محمد! همین مقدار کافى است و بدین گونه امام از منبر فرود آمد.11
نهم: امام و انفاق
ابوهشام قنّاد مىگوید: من از بصره براى حسن بن على علیهالسلام کالا مىبردم، هنگام خرید با من چانه مىزد و متاع را خریدارى مىکرد ولى گاه من هنوز نشسته بودم که تمام آن را در راه خدا مىبخشید و مىگفت: پدرم از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرده است که فرمود: «المغبون لا محمود و لا مأجور؛ فریب خورده نه ستوده است و نه داراى اجر و پاداش.»12
دهم: عصر امام و شرائط امروز
شرائطى که به کنارهگیرى امام مجتبى علیهالسلام و صلح تحمیلى بر آن بزرگوار انجامید، تلخترین حوادث تاریخ اسلام است صلح با معاویه جام زهرى بود که فرزند فرزانه زهرا علیهاالسلام براى پاسدارى از دین و حفظ خون مسلمانان نوشید، و محرومیت جامعه اسلامى از حکومت الهى و آزادى بخش و عزت آفرین امام حسن علیهالسلام را در پىداشت.
این محرومیت به هیچ وجه مولود، ناآگاهى، ضعف روحى، سستى و نعوذ باللّه راحتىطلبى، و عدم مدیریت امام و رهبرى امام مجتبى علیهالسلام نبود؛ بلکه عوامل این «درد جانکاه تاریخى» را باید در اوضاع فکرى، فرهنگى، اخلاقى و اعتقادى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى از یک سو و در تلاشهاى نظامى، اقتصادى و سیاستهاى تبلیغاتى معاویه جستجو کرد، باید توجه داشت که «رهبرى صالح و شایسته» براى دست یابى به استقلال و آزادى و اجراى قوانین الهى کافى نیست، یارانى بیدار و فداکار و متّحد به میزان مورد نیاز، لازم است و ملتى که از نظر روحى و عقیدتى، آخرت را بر دنیا و ارزشها را بر رفاه، ورزشها ترجیح دهد. هجوم فرهنگى در عصر معاویه سبب شد تا برخى از یاران امام و سران قبایل، در آرزوى رفاه و زندگى بهتر، به معاویه پیوستند، برخى مدال گرفتند و برخى مقام و برخى زن و زندگى. البته «مدرک دانشگاهى» و «جوایز بینالمللى» آن روز مرسوم نبود و گرنه بسیارى از روشنفکران عصر امام حسن علیهالسلام براى تدریس، به دانشگاههاى معتبر شام! دعوت مىشدند و جوایز علمى، هنرى! آن روز را تصاحب مىکردند.
فساد فرهنگى، اخلاقى و «دنیازدگى» «خواص» و جهل و غفلت «عامه مردم»، بزرگترین مشکلات فرا روى امام مجتبى علیهالسلام بود. امروز از این دو مشکل، اولى با همان شدّت وجود دارد و ولى به لطف الهى آگاهى و هوشیارى و دیندارى مردم، سرمایهاى است که هنوز هم دشمنان اسلام از آن بیم مىبرند و رسانههاى وابسته در محو و تضعیف آن مىکوشند. امروز اگر «خواص» بتوانند تودههاى مردم را به رنگ خویش در آورند، بار دیگر امویان عصر بر ایران و دیار اسلام سلطه خواهند یافت. و اگر مردم از کانالهاى قانونى و با جرأت و شهامت، برخى مسئولان غافل و فاسد را به راه امام بازگردانند، نظام اسلامى، تداوم خواهد یافت.
انشاءاللّهسردبیر
و السلام
پىنوشتها:
1. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 506.
2. معالى السبطین، ص 6.
3. سفینةالبحار، ج 2، ص 184.
4. بحارالانوار، ج 43، ص 339.
5. سفینةالبحار، ج 2، ص 184. 6. همان، ص 185.
7. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 238.
8. مسندالامام المجتبى، ص 672.
9. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 214.
10 و 11. مسند الامام المجتبى(ع)، ص 126.
12. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 262.
یکم: امام و خداباورى
شیخ صدوق در کتاب شریف «امالى» از امام جعفر صادق علیهالسلام نقل مىکند:
حضرت مجتبى علیهالسلام عابدترین مردم روزگار خویش بود و زاهدترین و برترین. وقتى وضو مىگرفت، بند، بندش مىلرزید و رنگ چهره آسمانیش به زردى مىگرائید. وقتى از راز این حالت مىپرسیدند، فرمود: کسى که در برابر پروردگارعرش مىایستد، شایسته است که از دلهره رنگش زرد شود و اندامش بلرزد.1
وقتى به آستان مسجد مىرسید، سر را به سوى آسمان بلند مىکرد و چنین مىگفت:2
«الهى ضیفک ببابک، یا محسن قداتاک المسى، فتجاوز عن قبیح ما تعلم منّى بجمیل ماعندک یاکریم؛ خدایا! مهمانت بردرخانه است، اى نیکوکار! بدرفتار، به سویت آمده است، اى خداى کریم به زیبایىهایى که دارى از زشتیهاى که از من مىدانى درگذر.
دوم: امام و عزّت طلبى
زندگى پیشوایان اهلبیت علیهمالسلام اسوه حیات طیّبه و برتر است و هرکدام به تنهایى در اسوه بودن، کاملاند؛ گرچه آگاهى ما از اهداف و ابعاد وجودى و اقدامات آنان محدود و ناقص است و هرکس به یک زاویه یا چند بعد، از سیماى آنان نظاره مىکند و بر اساس نیازهاى جامعه در هر عصر، یکى از ویژگىهاى آنان بیشتر مىدرخشد.
این فکر که مجموعه معصومین علیهمالسلام مقتداى کامل بشریت هستند. ولى هر کدام فقط در میدانى مشخص، اسوهاى شایسته و نیکویند؛ نه اسوهاى جامع و تمام عیار، اندیشهاى ناتمام است. این فرضیه مىگوید امام حسین علیهالسلام فقط اسوه جهاد و مبارزه است و امام مجتبى علیهالسلام اسوه حلم، نرمش و بردبارى. امام صادق علیهالسلام اسوه دانشورى و امام هشتم الگوى رضا به رضاى الهى و...
ما این تحلیل و تفکّر را نادرست مىدانیم همه ائمه در تمام ابعاد زندگى، برترین انسان روزگار خویش بودهاند، و نه تنها در یک بخش از باب نمونه تنها امام حسین علیهالسلام سمبل عزّتمندى و عزّتگرایى و عزّت گسترى نبوده و نیست. سبط اکبر پیامبر هم امام عزّت و سرافرازى براى همه عصرها و نسلهاست. او انگشترى عقیق سرخ داشت که نقش نگین آن عبارت «العزّة للّه» بود.3 و امام باقر علیهالسلام نیز همین انگشترى را در دست مىکرد.4
تنها سیدالشهداء پیشواى آزاده و آزادى خواه نیست، بلکه همان آزادگى و آزادیخواهى در روح بلند امام حسن مجتبى علیهالسلام هم موج مىزند. امامان معصوم علیهمالسلام ، رهبران منطقه و زمان خاص و داراى صلاحیتهاى محدود نیستند که در یک یا چند جهت حجّت و مرجع امّت شناخته شوند. علم و عصمت آنان، ضامن نقش هدایتگرى در کل آفاق گیتى، در تمام اعصار و در جمیع ابعاد زندگى است. اینکه برخى خیال مىکنند، پیشوایان بزرگ اسلام هر کدام در یک رشته تخصص داشته و همچون استادان مراکز علمى همان ماده آموزشى را به بشریت آموختهاند، دریافتى نادرست و ناقص است. دانش و عصمت آنان تمام نیاز بشریت را در بر مىگیرد.
امام در تفکر شیعى، امام زمانِ خاص، مکان ویژه و موضوع خاص نیست. هرکدام از چهارده معصوم علیهمالسلام پیشواى زمان خویش و مقتداى تمام اعصار؛ امام جنّ و انساند و گفتار و رفتار و اندیشههاى آنان از خطا و لغزش مصون است.
سوم: امام و قیامت باورى
او پاى پیاده به سوى خانه خدا مىرفت و گاهى پاى برهنه، چون به یاد مرگ مىافتاد، مىگریست و چون قبر را یاد مىکرد، مىاشکهایش جارى مىشد؛ وقتى روز قیامت و محشر را به یاد مىآورد، گریه مىکرد. وقتى عبور از صراط را به خاطر مىآورد اشک مىریخت. وقتى به حضور انسان در محضر ربوبى مىاندیشید، آنچنان صیحه مىزد که مدهوش مىشد، و چون به نماز برمىخاست در برابر خداى عزّوجل اندامش مىلرزید. وقتى بهشت و جهنّم را یاد مىکرد، چون مارگزیده پریشان مىشد و از خداوند، تمنّاى بهشت مىکرد و از جهنّم به او پناه مىبرد.5
چهارم: امام و عدالت اجتماعى
او بیست و پنج بار پیاده به حجّ مشرّف شد و سه یا دو بار کلّ ثروت خویش را با نیازمندان تقسیم کرد.6
البته مورّخان اهل سنّت گفتهاند، آن پیشواى بزرگ دوبار کل دارایى خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام آنچه را داشت حتى کفش و لباس خویش را با فقیران عادلانه تقسیم کرد.
پنجم: امام و دفاع از مظلوم
آن روزهاى دشوار که امیرمؤمنان علیهالسلام آماج تبلیغات معاویه قرار داشت، امام حسن علیهالسلام روزى پیرامون خانه خدا در حال طواف بود، شنید که مردى مىگوید: این شخص فرزند فاطمه زهرا علیهاالسلام است. امام رو به وى کرد و فرمود: بگو او فرزند على بن ابىطالب علیهالسلام است. به راستى که پدرم از مادرم بهتر است.7 و این اقدام امام سندى براى دفاع از مظلوم در حال طواف است.
ششم: اعتکاف و خدمت رسانى
ابن عباس مىگوید: همراه با امام حسن علیهالسلام در مسجدالحرام بودم، آن بزرگوار معتکف بود و در همان حال دورخانه خدا طواف مىکرد، یکى از شیعیانش نزد وى آمد و گفت: فلانى از من طلبکار است، اگر ممکن است شما آن را بپردازید. حضرت فرمود: سوگند به خداى این خانه امروز چیزى نزدم نیست، وى گفت اگر مقدور است از او مهلت بخواهید، زیرا مرا به زندان تهدید مىکند.
ابن عباس مىگوید: امام طواف را قطع کرد و همراه وى حرکت کرد. گفتم: فرزند پیامبر! آیا فراموش کردهاى که در حال اعتکاف هستى؟ فرمود: آرى مىدانم ولى من از پدرم شنیدم که مىفرمود: از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم شنیدم که: هرکس حاجت برادر مؤمنش را برآورد، بسان کسى است که نه هزار سال خداى را عبادت کرده است، عبادتى که روزها در حال روزه باشد و شبها در حال نماز.8
هفتم: امام و تلاوت قرآن
قطب الدین راوندى نقل کرده است که امام مجتبى علیهالسلام فرمود:
«من قرأ القرآن کان له دعوة مستجابه ایّا معجّلة و امّا مؤجّلة؛9
هرکس قرآن تلاوت کند، یک دعاى مستجاب نزد خدا دارد، حال یا زود و سریع یا پس از فرا رسیدن وقت مناسب آن. آن بزرگوار با قرآن انس فراوان داشت همیشه هنگام، تلاوت «یا ایّهاالّذین آمنوا»مىگفت: «لبّیک اللّهمّ لبّیک»، او همیشه و در همه احوال، به یاد خدا بود؛ راستگوترین و سخنورترین مردم بود.10
هشتم: امام و سخنورى
روزى به معاویه گفتند: اى کاش دستور مىدادى حسن بن على بن ابىطالب علیهمالسلام بر منبر برآید، تا ناتوانى وى در خطابه بر مردم آشکار شود، معاویه در پى این پیشنهاد، روزى به امام گفت: بر منبر نشین و ما را موعظه کن. حضرت بر منبر بالا رفت و خدا را حمد و ثنا گفت، سپس فرمود:
«هان اى مردم! هرکس مرا مىشناسد، که مىشناسد و هرکس نمىشناسد، من حسن فرزند على بن ابىطالب و فرزند سرور بانوان جهان، فاطمه، دختر پیامبر خدایم. من فرزند بهترین آفریدگان خدا و فرزند پیام آور اویم. من داراى فضیلتها و معجزات و دلایل فراوان حقانیّت هستم. فرزند امیرمؤمنانم که حقّم را از من گرفتند. من و برادرم حسین دو مهتر جوانان اهل بهشتیم.
من فرزند رکن و مقامم، فرزند مکّه و منایم، فرزند مشعر و عرفاتم.»
معاویه از بیم تأثیر گذارى خطابه امام، سخن آن بزرگوار را قطع کرد و گفت: ابا محمد! از این موضوع بگذر و در باره خرماى تازه «رطبّ» سخن بگو.
حضرت فرمود: باد آن را بارور مىکند، گرما آن را مىپزد و سرما آن را دلپذیر و خوشبو مىسازد. سپس ادامه داد:
من امام خلق خدایم و فرزند رسول خدا، معاویه از آشوب مردم ترسید، گفت: اى ابا محمد! همین مقدار کافى است و بدین گونه امام از منبر فرود آمد.11
نهم: امام و انفاق
ابوهشام قنّاد مىگوید: من از بصره براى حسن بن على علیهالسلام کالا مىبردم، هنگام خرید با من چانه مىزد و متاع را خریدارى مىکرد ولى گاه من هنوز نشسته بودم که تمام آن را در راه خدا مىبخشید و مىگفت: پدرم از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرده است که فرمود: «المغبون لا محمود و لا مأجور؛ فریب خورده نه ستوده است و نه داراى اجر و پاداش.»12
دهم: عصر امام و شرائط امروز
شرائطى که به کنارهگیرى امام مجتبى علیهالسلام و صلح تحمیلى بر آن بزرگوار انجامید، تلخترین حوادث تاریخ اسلام است صلح با معاویه جام زهرى بود که فرزند فرزانه زهرا علیهاالسلام براى پاسدارى از دین و حفظ خون مسلمانان نوشید، و محرومیت جامعه اسلامى از حکومت الهى و آزادى بخش و عزت آفرین امام حسن علیهالسلام را در پىداشت.
این محرومیت به هیچ وجه مولود، ناآگاهى، ضعف روحى، سستى و نعوذ باللّه راحتىطلبى، و عدم مدیریت امام و رهبرى امام مجتبى علیهالسلام نبود؛ بلکه عوامل این «درد جانکاه تاریخى» را باید در اوضاع فکرى، فرهنگى، اخلاقى و اعتقادى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى از یک سو و در تلاشهاى نظامى، اقتصادى و سیاستهاى تبلیغاتى معاویه جستجو کرد، باید توجه داشت که «رهبرى صالح و شایسته» براى دست یابى به استقلال و آزادى و اجراى قوانین الهى کافى نیست، یارانى بیدار و فداکار و متّحد به میزان مورد نیاز، لازم است و ملتى که از نظر روحى و عقیدتى، آخرت را بر دنیا و ارزشها را بر رفاه، ورزشها ترجیح دهد. هجوم فرهنگى در عصر معاویه سبب شد تا برخى از یاران امام و سران قبایل، در آرزوى رفاه و زندگى بهتر، به معاویه پیوستند، برخى مدال گرفتند و برخى مقام و برخى زن و زندگى. البته «مدرک دانشگاهى» و «جوایز بینالمللى» آن روز مرسوم نبود و گرنه بسیارى از روشنفکران عصر امام حسن علیهالسلام براى تدریس، به دانشگاههاى معتبر شام! دعوت مىشدند و جوایز علمى، هنرى! آن روز را تصاحب مىکردند.
فساد فرهنگى، اخلاقى و «دنیازدگى» «خواص» و جهل و غفلت «عامه مردم»، بزرگترین مشکلات فرا روى امام مجتبى علیهالسلام بود. امروز از این دو مشکل، اولى با همان شدّت وجود دارد و ولى به لطف الهى آگاهى و هوشیارى و دیندارى مردم، سرمایهاى است که هنوز هم دشمنان اسلام از آن بیم مىبرند و رسانههاى وابسته در محو و تضعیف آن مىکوشند. امروز اگر «خواص» بتوانند تودههاى مردم را به رنگ خویش در آورند، بار دیگر امویان عصر بر ایران و دیار اسلام سلطه خواهند یافت. و اگر مردم از کانالهاى قانونى و با جرأت و شهامت، برخى مسئولان غافل و فاسد را به راه امام بازگردانند، نظام اسلامى، تداوم خواهد یافت.
انشاءاللّهسردبیر
و السلام
پىنوشتها:
1. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 506.
2. معالى السبطین، ص 6.
3. سفینةالبحار، ج 2، ص 184.
4. بحارالانوار، ج 43، ص 339.
5. سفینةالبحار، ج 2، ص 184. 6. همان، ص 185.
7. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 238.
8. مسندالامام المجتبى، ص 672.
9. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 214.
10 و 11. مسند الامام المجتبى(ع)، ص 126.
12. موسوعة کلمات الامام الحسن(ع)، ص 262.