حسن بن علّى الوشّاء پژواک ایمان
آرشیو
چکیده
متن
یکى از نمودهاى تبلیغ اسلام، شناخت مردان تلاشگرى است که در قرون و اعصار، با کوششهاى مداوم خود، اخبار اهلبیت علیهمالسلام را حفظ کردند. یکى از این بزرگمردان، حسن بن علىّ الوشّاء است.
در یک نگاه
نام او «حسن» و نام پدرش «على» است. کنیهاش ابومحمد و لقبهاى مشهورش بَجَلّى، وشّاء، خزّاز و ابن بنت الیاس (پسرِ دختر الیاس) است.
زادگاه او کوفه است و بدین جهت کوفى هم نامیده مىشود؛ گرچه از پارهاى از روایات این چنین برداشت مىشود که او اهل بغداد است. آن گونه که شواهد نشان مىدهد، او در اواسط سده دوم هجرى، پا به عرصه هستى نهاد.1
حسن بن وشاء که جانش آکنده و سرشار از عشق و علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود، با حضرت رضا علیهالسلام انس و الفتى خاص داشت و یکى از شیفتگان آن حضرت بود. وى اهل کسب و کار بود و لباسهاى مخصوصى را از کوفه به مرو و ماوراءالنهر مىبرد و در آنجا به فروش مىرساند.
خاندان
جدّ مادرى او، الیاس و دایىهاى او در کتابهایى که به شرح حال محدّثان پرداختهاند، از شهرت فراوانى برخوردارند. همان گونه که در آغاز این نوشتار یادآورى شد، یکى از مشهورترین لقبهاى حسن بن على وشاء، ابن بنت الیاس است. الیاس بن عمرو بجلّى، از محدّثان و علاقمندان به اهلبیت علیهمالسلام بود. نجاشى در باره او مىنویسد: الیاس بن عمرو یکى از بزرگان یاران حضرت امام صادق علیهالسلام و معتقدان به ولایت اهلبیت است و گرایش عمیقى به این خاندان دارد. او جدّ حسن بن على وشاء است. الیاس سه پسر دارد، به نامهاى عمرو، یعقوب و رقیم که همگى آنان از حضرت صادق علیهالسلام حدیث نقل کردهاند. الیاس کتابى نیز نوشته است.2
حسن بن على الوشّاء، نواده او مىگوید: جدّم، الیاس در هنگام مرگش چنین گفت: شما گواه باشید، و بر من شهادت دهید؛ این حالت که من دارم که حال مرگ است، زمانى نیست که من دروغ بگویم. از حضرت امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: «به خدا سوگند! هرکسى که خدا و رسول اکرم و ولایت امامان معصوم شیعه را بپذیرد، هرگز آتش به سراغ او نخواهد رفت و از آتش جهنم محفوظ خواهد بود.» این سخن را دو سه مرتبه تکرار کرد. این را امام صادق علیهالسلام فرمود، بدون اینکه من از آن حضرت سؤال کرده باشم.3
نجاشى در باره رقیم بن الیاس، مىگوید: رقیم بن الیاس بن عمرو اهل کوفه و چهرهاى موجّه و موثّق است. او دائى حسن بن على الوشّاء، و نویسنده کتابى است.4
باز همو مىنویسد: عمرو بن الیاس، از محدثّان موثّق و بلند مرتبه شیعه است.5
صحابى امام
حسن بن علىّ الوشّاء، از یاران امام رضا علیهالسلام و حضرت هادى علیهالسلام بود.6
در سخن بزرگان
نجاشى: او یکى از بزرگان طائفه شیعه است. او واقعاً بزرگى از بزرگان مذهب شیعه است.7
علامّه حلّى: وشّاء از محدّثین ممتاز و برجسته شیعه است.8
گرچه بعضى از دانشوران خواستهاند قدر و منزلت و مرتبه والاى او را از راههاى دیگر ثابت کنند، همانند این که احمد بن محمد بن عیسى قمى از او طلب اجازه حدیث مىکند و یا این که بزرگان محدّثان، از او روایت نقل کردهاند؛ ولى به این سخنان نیازى نیست، سخنان نجاشى و علاّمه حلّى در باره او، حکایتگر شخصیّت کم نظیر او در عرصه حدیث و فقه است. و لازم به یادآورى است که تمامى شرح حال نویسان، ضمن نقل کلام این دو بزرگوار، بر آن بسنده کردهاند و از او ستایش فراوانى نمودهاند.9
چند ویژگى
در اینجا بایسته است به بعضى از ویژگىهاى این محدّث نامور و دانش طلب، اشاراتى داشته باشیم.
گرایش به حق
از پارهاى از روایات و سخن بعضى از بزرگان حدیث، برداشت مىشود که حسن بن على وشّاء بعد از شهادت حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام در انتخاب و گزینش حضرت امام رضا علیهالسلام اندک زمانى دچار حیرت و سرگردانى شد. بدین خاطر گفتهاند که «واقفیّه» بود ولى به زودى از این اعتقاد باطل عدول کرد و به مذهب حق ـ که امامت حضرت رضا علیهالسلام و امامان بعد از آن بزرگوار است ـ باور عمیق و ژرفى پیدا کرد.
این محدّث عظیم، به دنبال مشاهده بعضى از کرامات و معجزات از حضرت امام رضا علیهالسلام ، از آن عقیده باطل دست شست و به امامت حضرت گرایش یافت و از یاران مخصوص آن حضرت شد. در این جا ناگزیر هستیم که به پارهاى از این روایات اشاره کنیم:
الف) حسن بن على وشّاء مىگوید: من در حالى که مذهب واقفیّه را داشتم و بر این باور بودم، سفرى به خراسان کردم و با خود مقدارى لباس و بعضى از اجناس دیگر بردم که بفروشم. همراه من یک جامه گلدارى بود که در یکى از بستهها جاى داشت و من متوجه آن نبودم و جاى آن را هم نمىدانستم. چون به مرو رسیدم، منزلى را کرایه کردم. مردى که اهل شهر مدینه و در آنجا چشم به جهان گشوده بود، نزد من آمد و به من گفت: ابوالحسن الرضا علیهالسلام مىفرماید: آن جامه گلدارى که نزد توست، براى من بفرست. گفتم: من هم اکنون وارد این شهر شدم، چه کسى به ابوالحسن الرّضا علیهالسلام خبر آمدن مرا داد؟ من جامه گلدار ندارم. آن مرد رفت و بعد از لحظاتى برگشت و گفت: ابوالحسن الرضا علیهالسلام مىفرماید: جامه گلدار در فلان جاست و در فلان بقچه است. من بقچه را با دقت نگاه کردم. آن را در همان جایى که آن حضرت فرموده بود، یافتم و آن را براى آن حضرت فرستادم.10
ب) نیز مىگوید: من مسائل فراوانى را نوشته بودم، قبل از اینکه به امامت حضرت رضا علیهالسلام یقین و باور داشته باشم، تمام آن مسائل را در یک کتابى گرد آورده بودم. آنها مسائلى بود که از پدران آن حضرت روایت شده بود. مسائلى دیگر نیز در آن کتاب بود. متمایل بودم که حضرت را آزمایش کنم که آیا او واقعاً بعد از پدر بزرگوارش، موسى بن جعفر علیهالسلام ، امام شیعیان است؟ کتاب را برداشتم و به سمت خانه آن حضرت راه افتادم، تا این که به درب منزل امام رسیدم. در گوشهاى از کوچه، با حالت اندیشناک نشستم. منتظر بودم تا یک موقعیت مناسب و زمان خلوت برسد تا کتاب را بر آن حضرت تحویل دهم. در این هنگام که با خود اندیشه مىکردم که از آن بزرگوار طلب اجازه کنم و به خدمتش برسم، گروهى از شیعیان نیز نزدیک منزل آن حضرت حضور داشتند و با یک دیگر گفت و گو مىکردند. من غرق افکار خویش بودم. داشتم با خودم فکر مىکردم که چگونه و با چه وسیلهاى از امام اجازه بطلبم. ناگهان دیدم یکى از خادمان آن حضرت به سمت من مىآید در حالى که کتابى در دست او بود، صدا زد: کدام یک از شما حسن بن على بن بنت الیاس بغدادى هستید؟ من از جایم بلند شدم و گفتم: من هستم، چه کار دارى؟ گفت: این کتاب را بگیر، من مأمورم این را به تو برسانم. من کتاب را از او گرفتم و به گوشهاى رفتم. کتاب را مطالعه کردم، به خدا سوگند! دیدم جواب تک تک سؤالات مرا نوشته است و در این هنگام بود که به امامت حضرت رضا علیهالسلام یقین پیدا کردم و مذهب واقفیّه را ترک کردم.11
ج) باز او مىگوید: ما در شهر مرو نزد مردى بودیم که واقفى مذهب بود. من به او گفتم: از خدا بترس! من هم در برههاى از زمان همین عقیده تو را داشتم، ولى خداوند متعال دل مرا به نور ولایت حضرت رضا علیهالسلام روشن ساخت.12
در آغاز امامت حضرت رضا علیهالسلام ، گروهى از شیعیان چون حسن بن على الوشّاء، مدتى کوتاه در جست و جوى امام حقّ بودند، تا این که خداوند متعال آنها را هدایت کرد.
فراوانى استاد
حسن بن على وشّاء در میان محدّثان بزرگ شیعه، از جهت داشتن استادان فراوان حدیث و فقه، کم نظیر یا بىهمتاست. خودش در این زمینه داستانى را روایت مىکند که در تمام کتابهاى شیعه و بین محدّثان دینى بىنظیر است. این داستان نشان دهنده شکوفایى و رونق حوزه حدیث در شهر کوفه و زیادى شاگردان امام صادق علیهالسلام در آن شهر است.
احمد بن محمد بن عیسى قمى، یکى از محدّثان طراز اوّل، مىگوید: من براى جست و جوى احادیث اهلبیت علیهمالسلام از قم به کوفه رفتم. در آنجا با حسن بن على وشّاء ملاقات کردم. از او خواستم که کتاب علاء بن رزین و ابان بن عثمان احمر را به من بدهد. او آن دو کتاب را به من داد. من رو کردم به حسن بن علىالوشّاء و گفتم: دوست دارم که این دو کتاب را به من اجازه دهى.
حسن به من گفت: خدا تو را رحمت کند! چه عجلهاى دارى؟ برو آنها را بنویس، بعداً نزد من بیا و اخبار را از من بشنو. به او گفتم: من اطمینان ندارم که مرگ به سراغم نیاید و همین امشب از دنیا نروم. اینجا بود که حسن بن على وشّاء به من گفت: اگر مىدانستم که اخبار و روایات اهلبیت علیهمالسلام این همه طلب کننده و علاقهمند دارد، اخبار و روایات بیشترى را جمع آورى مىکردم. من در همین مسجد کوفه، 900 استاد حدیث را درک کردم و آنها را دیدم که همه آنها مىگفتند: امام صادق علیهالسلام فرمود:...13
محدّث قمى بعد از نقل این مطلب، مىگوید: از این خبر بر مىآید که بزرگان حدیث شیعه در زمان گذشته، فقط به آنچه که در کتابهاى «اصول» نقل شده بود اعتماد مىکردند و آنان روایات را نقل نمىکردند تا این که از استادان حدیث بشنوند یا این که به آنان اجازه نقل روایت بدهند.14
روایات فراوان
این ویژگى هم از بارزترین جلوههاى شخصیّت و برازندگى این الگوى حدیث و فقه است. در سراسر اخبار شیعه، در معارف مسائل مربوط به اصول دین، اخلاق و احکام عملى (فقه) نام او به چشم مىخورد و این، حکایتگر عشق و میل فراوانش به مکتب ناب ائمه معصومین علیهمالسلام است.
حسن بن على وشّاء، حسن بن على بنت الیاس صیرفى، حسن بن على خزّاز و الوشّاء عناوینى هستند که در کتب حدیث، فراوان به چشم مىخورد.15
استادان
حسن وشّاء استادان فراوانى داشته؛ از جمله: ابان بن عثمان احمر16، احمد بن عائد17، مُثنّى الحنّاط18، یونس بن یعقوب19، داوود بن على یعقوبى20، علىّ بن عُقبه21، ثَعلَبة بن میمون22 و مسافر23.
شاگردان
از آنجا که حسن بن وشّاء، اخبار فراوانى را گردآورى کرده بود، طبعاً به عنوان یکى از استادان حدیثى شیعى، محلّ توجّه بزرگان حوزه حدیث و فقه، قرار گرفته بود. افراد زیادى از محضر پرفیض او بهره بردند و روایات را از او فراگرفتند. در اینجا به ذکر نام گروهى از آنان بسنده مىشود:
1. یعقوب بن یزید؛
2. احمد بن محمد بن عیسى؛
3. معلّى بن محمد بصرى؛
نام دو نفر اخیر در بیشتر روایات حسن بن على وشّاء به چشم مىخورد. اینان از شاگردان معروف و برجسته وى بودهاند.
4. احمد بن ابىعبداللّه برقى؛
5. محمد بن حسن صفّار قمى؛
6. محمد بن عیسى بن عُبَید یَقطینى؛
7. صالح بن ابىحمّاد؛
8. عبداللّه بن صلت قمى؛
9. ابراهیم بن هاشم قمى؛
10. محمد بن یحیى عطّار قمى؛
11. على بن حسن بن فضّال؛
12. ابراهیم الاحمر.24
رحلت
سرانجام این محدّث بزرگ و شیفته خاندان اهلبیت علیهمالسلام دعوت حق را لبیک گفت. اما این که در چه سال و در چه مکانى به سوى دیار باقى شتافت، چیزى در دست نیست. لیکن اما از نگاهى به زندگى شاگردان و اساتید وى چنین به دست مىآید که وى در نیمه اوّل سده سوم هجرى بدرود حیات گفته است.
در آینه روایات
هرکس چشم به بوستان دلانگیز و معطّر روایات نقل شده از سوى حسن بن على وشّاء مىدوزد، چنان به وجد مىآید که نمىداند کدام گل را به نظاره بنشیند و از او بهره ببرد؟ از میان این گلهاى زیبا، چند گل را به عاشقان اهلبیت علیهمالسلام هدیه مىکنیم:
1. هنگام سفر به خراسان
از امام رضا علیهالسلام شنیدم که فرمود: هنگامى که مأمون دستور داد مرا از مدینه به خراسان ببرند، تمام نزدیکانم را جمع کردم و به آنان دستور دادم بر من گریه کنند، تا من بشنوم. سپس 12 هزار دینار میان آنان پخش کردم و به آنان گفتم: بدانید من دوباره به میان شما بر نخواهم گشت. کنایه از این که من در خراسان به شهادت مىرسم.25
2. خبر شهادت امام رضا علیهالسلام
حسن بن على وشّاء مىگوید:
امام رضا علیهالسلام به من فرمود: من به زودى و مظلومانه به وسیله زهر به شهادت مىرسم و کشته مىشوم. هرکس مرا زیارت کند، در حالى که به حق و منزلت من معرفت داشته باشد، خداوند متعال تمام گناهان او را خواهد بخشید.26
3. ارزش سخاوت و بدى بُخل
حسن بن على وشّاء مىگوید: از حضرت رضا علیهالسلام شنیدم که فرمود: سخاوتمند، به خدا، بهشت و مردم نزدیک و از جهنّم دور است. بخیل از خدا، بهشت و مردم دور و به آتش جهنّم نزدیک است. سخاوت درختى است در بهشت که شاخههایش در دنیا آویخته شده است. هرکس به یکى از آن شاخهها چنگ زند، به بهشت داخل مىشود... * *27
4. نشانه لطف خدا
حضرت صادق علیهالسلام فرمود: رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «اذا ارادَ اللّهُ بعبدٍ خیراً فقّهه فى الدین؛ اگر خداوند متعال اراده کند در حقّ بندهاش لطف و احسان کند، او را در شناخت دین، بینا و بصیر مىکند.»28
5. روزگار ظهور مهدى علیهالسلام
حضرت امام باقر علیهالسلام فرمود:
«قال اذا قام قائمنا وَضَعَ اللّهُ یَدَهُ على رُؤُسِ العبادِ فَجَمَعَ بها عُقُولُهم و کَمُلَتْ به اَحْلامُهم؛ زمانى که قائم آل محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم قیام و ظهور نماید، خداوند دست خویش را بر سرهاى بندگانش مىنهد تا این که عقلهاى آنان جمع و اندیشههاى آنان کامل گردد.»29
6. ارزش علم و عقل
امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «یا علىّ لافَقْرَ اَشَدُّ مِنَ الجهلِ و لامالَ اَعْوَدَ مِنَ العقل؛ یاعلى! هیچ فقرى بدتر از نادانى نیست و هیچ ثروتى سودمندتر از عقل نیست.»30
7. مردم سه گروهند
امام صادق علیهالسلام فرمود: «النّاس ثلاثه: عالمٌ و متعلّم و غُثاءٌ؛ مردم سه گروه هستند: 1. دانشمندان؛ 2. دانش طلبان؛ 3. خاشاک بر روى آب.»31
ارزش قناعت
امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «مَنْ سَأَلَنا اَعْطیناه و مَن اِستغنى اغناهُ اللّه؛ هرکس از ماچیزى بخواهد، به او مىدهیم، ولى اگر قناعت کند و از مردم سؤال نکند، خداوند او را بىنیاز مىکند.»32
تألیفات
وى با اینکه از نام آورترین روایتگران شیعه است، اما کتابهاى زیادى از او به یادگار نمانده است. نجاشى مىگوید: براى او کتابهایى است از جمله: کتاب ثواب، الحجّ، المناسک و کتاب النوادر.33
شیخ طوسى مىنویسد: او کتابى نوشته است.34
پىنوشتها:
1. رجال نجاشى، ص 28؛ فهرست طوسى، ص 54، ش 192؛ رجال کشّى، ج 2، ص 657، مؤسسه آل البیت؛ معجم الثقات، ابوطالب تبریزى، جامعه مدرسین قم، ص 34؛ جامع الروات، ج 1، ص 210؛ وسایل الشیعه، ج 20، ص 167؛ سفینةالبحار، ج 2، ص 657، ماده وَشَىَ؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانى، ج 2، ص 235، منشورات اعلمى، بیروت؛ معجم الرجال، ج 5، ص 36؛ نقدالرجال، ص 94؛ الذریعه، ج 20، ص 348، دارالاضواء، بیروت؛ موسوعة الفقهاء، ج 3، ص 190؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 128؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 206؛ الکنى و الالقاب، ج 3، ص 238، انتشارات بیدار، قم؛ هدیةالاحباب، محدّث قمى، ص 261، کتابخانه صدوق، تهران؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 427، کتابفروشى اسلامیه، تهران؛ بهجةالآمال، ج 3، ص 166؛ تهذیب المقال، ج 2، ص 33؛ خلاصةالاقوال، ص 40؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 317، کتابفروشى اسلامیه، تهران؛ رجال شیخ طوسى، ص 371؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 294.
2. رجال نجاشى، چاپ داورى، ص 78؛ رجال علاّمه، ص 22؛ رجال طوسى، ص 153.
3. رجال نجاشى، ص 27.
4. همان، ص 121.
5. همان، ص 205.
6. همان نجاشى، ص 28؛ رجال شیخ، ص 371 و 412؛ توحید صدوق، ص 166.
7. رجال نجاشى، ص 28.
8. خلاصة الاقوال، ص 41.
9. وسائل الشیعه، ج 20، ص 167 و نقدالرجال، ص 94.
10. اصول کافى، ج 1، ص 354، دارالکتب الاسلامیه؛ عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 229؛ کشف الغمّه، ص 301.
11. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 229.
12. تنقیح المقال، ج 1، ص 295؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 207.
13. رجال نجاشى، ص 28.
14. الکنى و الالقاب، ج 3، ص 238.
15. معجم الرجال، ج 5، ص 36.
16. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 56، حدیث 22.
17. کامل الزیارات، باب 16، حدیث 2، ص 55.
18. التوحید، ص 132.
19. همان، ص 282.
20. همان، ص 310.
21. امالى مفید، ص 354، جامعه مدرّسین، قم.
22. اصول کافى، ج 1، ص 65.
23. جامع الروات، ج 1، ص 211.
24. همان، ج 1، ص 210؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 294.
25. عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 217.
26. همان، ص 261.
* * «السّخى قریبٌ مِنَ اللّه و قریبٌ من الجنّة و قریبٌ من الناس و بعیدٌ من النّار و البخیل بعیدٌ من اللّه و بعیدٌ من الجنّة و بعیدٌ من الناس و قریبٌ من النار، السخاء شجرة اصلها فى الجنّة اغصانُها فى الدنیا، مَن تعلّق بِغُصْنٍ من اغصانها دَخل الجنّة.»
27. همان، ص 12، حدیث 27؛ و سفینةالبحار، ج 1، ص 607.
28. امالى مفید، ص 158، حدیث 9.
29 و 30. اصول کافى، ج 1، ص 25.
31. همان، ص 34.
32. همان، ج 2، ص 138، حدیث 2.
33. رجال نجاشى، ص 28.
34. فهرست طوسى، ص 54.
در یک نگاه
نام او «حسن» و نام پدرش «على» است. کنیهاش ابومحمد و لقبهاى مشهورش بَجَلّى، وشّاء، خزّاز و ابن بنت الیاس (پسرِ دختر الیاس) است.
زادگاه او کوفه است و بدین جهت کوفى هم نامیده مىشود؛ گرچه از پارهاى از روایات این چنین برداشت مىشود که او اهل بغداد است. آن گونه که شواهد نشان مىدهد، او در اواسط سده دوم هجرى، پا به عرصه هستى نهاد.1
حسن بن وشاء که جانش آکنده و سرشار از عشق و علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود، با حضرت رضا علیهالسلام انس و الفتى خاص داشت و یکى از شیفتگان آن حضرت بود. وى اهل کسب و کار بود و لباسهاى مخصوصى را از کوفه به مرو و ماوراءالنهر مىبرد و در آنجا به فروش مىرساند.
خاندان
جدّ مادرى او، الیاس و دایىهاى او در کتابهایى که به شرح حال محدّثان پرداختهاند، از شهرت فراوانى برخوردارند. همان گونه که در آغاز این نوشتار یادآورى شد، یکى از مشهورترین لقبهاى حسن بن على وشاء، ابن بنت الیاس است. الیاس بن عمرو بجلّى، از محدّثان و علاقمندان به اهلبیت علیهمالسلام بود. نجاشى در باره او مىنویسد: الیاس بن عمرو یکى از بزرگان یاران حضرت امام صادق علیهالسلام و معتقدان به ولایت اهلبیت است و گرایش عمیقى به این خاندان دارد. او جدّ حسن بن على وشاء است. الیاس سه پسر دارد، به نامهاى عمرو، یعقوب و رقیم که همگى آنان از حضرت صادق علیهالسلام حدیث نقل کردهاند. الیاس کتابى نیز نوشته است.2
حسن بن على الوشّاء، نواده او مىگوید: جدّم، الیاس در هنگام مرگش چنین گفت: شما گواه باشید، و بر من شهادت دهید؛ این حالت که من دارم که حال مرگ است، زمانى نیست که من دروغ بگویم. از حضرت امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: «به خدا سوگند! هرکسى که خدا و رسول اکرم و ولایت امامان معصوم شیعه را بپذیرد، هرگز آتش به سراغ او نخواهد رفت و از آتش جهنم محفوظ خواهد بود.» این سخن را دو سه مرتبه تکرار کرد. این را امام صادق علیهالسلام فرمود، بدون اینکه من از آن حضرت سؤال کرده باشم.3
نجاشى در باره رقیم بن الیاس، مىگوید: رقیم بن الیاس بن عمرو اهل کوفه و چهرهاى موجّه و موثّق است. او دائى حسن بن على الوشّاء، و نویسنده کتابى است.4
باز همو مىنویسد: عمرو بن الیاس، از محدثّان موثّق و بلند مرتبه شیعه است.5
صحابى امام
حسن بن علىّ الوشّاء، از یاران امام رضا علیهالسلام و حضرت هادى علیهالسلام بود.6
در سخن بزرگان
نجاشى: او یکى از بزرگان طائفه شیعه است. او واقعاً بزرگى از بزرگان مذهب شیعه است.7
علامّه حلّى: وشّاء از محدّثین ممتاز و برجسته شیعه است.8
گرچه بعضى از دانشوران خواستهاند قدر و منزلت و مرتبه والاى او را از راههاى دیگر ثابت کنند، همانند این که احمد بن محمد بن عیسى قمى از او طلب اجازه حدیث مىکند و یا این که بزرگان محدّثان، از او روایت نقل کردهاند؛ ولى به این سخنان نیازى نیست، سخنان نجاشى و علاّمه حلّى در باره او، حکایتگر شخصیّت کم نظیر او در عرصه حدیث و فقه است. و لازم به یادآورى است که تمامى شرح حال نویسان، ضمن نقل کلام این دو بزرگوار، بر آن بسنده کردهاند و از او ستایش فراوانى نمودهاند.9
چند ویژگى
در اینجا بایسته است به بعضى از ویژگىهاى این محدّث نامور و دانش طلب، اشاراتى داشته باشیم.
گرایش به حق
از پارهاى از روایات و سخن بعضى از بزرگان حدیث، برداشت مىشود که حسن بن على وشّاء بعد از شهادت حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام در انتخاب و گزینش حضرت امام رضا علیهالسلام اندک زمانى دچار حیرت و سرگردانى شد. بدین خاطر گفتهاند که «واقفیّه» بود ولى به زودى از این اعتقاد باطل عدول کرد و به مذهب حق ـ که امامت حضرت رضا علیهالسلام و امامان بعد از آن بزرگوار است ـ باور عمیق و ژرفى پیدا کرد.
این محدّث عظیم، به دنبال مشاهده بعضى از کرامات و معجزات از حضرت امام رضا علیهالسلام ، از آن عقیده باطل دست شست و به امامت حضرت گرایش یافت و از یاران مخصوص آن حضرت شد. در این جا ناگزیر هستیم که به پارهاى از این روایات اشاره کنیم:
الف) حسن بن على وشّاء مىگوید: من در حالى که مذهب واقفیّه را داشتم و بر این باور بودم، سفرى به خراسان کردم و با خود مقدارى لباس و بعضى از اجناس دیگر بردم که بفروشم. همراه من یک جامه گلدارى بود که در یکى از بستهها جاى داشت و من متوجه آن نبودم و جاى آن را هم نمىدانستم. چون به مرو رسیدم، منزلى را کرایه کردم. مردى که اهل شهر مدینه و در آنجا چشم به جهان گشوده بود، نزد من آمد و به من گفت: ابوالحسن الرضا علیهالسلام مىفرماید: آن جامه گلدارى که نزد توست، براى من بفرست. گفتم: من هم اکنون وارد این شهر شدم، چه کسى به ابوالحسن الرّضا علیهالسلام خبر آمدن مرا داد؟ من جامه گلدار ندارم. آن مرد رفت و بعد از لحظاتى برگشت و گفت: ابوالحسن الرضا علیهالسلام مىفرماید: جامه گلدار در فلان جاست و در فلان بقچه است. من بقچه را با دقت نگاه کردم. آن را در همان جایى که آن حضرت فرموده بود، یافتم و آن را براى آن حضرت فرستادم.10
ب) نیز مىگوید: من مسائل فراوانى را نوشته بودم، قبل از اینکه به امامت حضرت رضا علیهالسلام یقین و باور داشته باشم، تمام آن مسائل را در یک کتابى گرد آورده بودم. آنها مسائلى بود که از پدران آن حضرت روایت شده بود. مسائلى دیگر نیز در آن کتاب بود. متمایل بودم که حضرت را آزمایش کنم که آیا او واقعاً بعد از پدر بزرگوارش، موسى بن جعفر علیهالسلام ، امام شیعیان است؟ کتاب را برداشتم و به سمت خانه آن حضرت راه افتادم، تا این که به درب منزل امام رسیدم. در گوشهاى از کوچه، با حالت اندیشناک نشستم. منتظر بودم تا یک موقعیت مناسب و زمان خلوت برسد تا کتاب را بر آن حضرت تحویل دهم. در این هنگام که با خود اندیشه مىکردم که از آن بزرگوار طلب اجازه کنم و به خدمتش برسم، گروهى از شیعیان نیز نزدیک منزل آن حضرت حضور داشتند و با یک دیگر گفت و گو مىکردند. من غرق افکار خویش بودم. داشتم با خودم فکر مىکردم که چگونه و با چه وسیلهاى از امام اجازه بطلبم. ناگهان دیدم یکى از خادمان آن حضرت به سمت من مىآید در حالى که کتابى در دست او بود، صدا زد: کدام یک از شما حسن بن على بن بنت الیاس بغدادى هستید؟ من از جایم بلند شدم و گفتم: من هستم، چه کار دارى؟ گفت: این کتاب را بگیر، من مأمورم این را به تو برسانم. من کتاب را از او گرفتم و به گوشهاى رفتم. کتاب را مطالعه کردم، به خدا سوگند! دیدم جواب تک تک سؤالات مرا نوشته است و در این هنگام بود که به امامت حضرت رضا علیهالسلام یقین پیدا کردم و مذهب واقفیّه را ترک کردم.11
ج) باز او مىگوید: ما در شهر مرو نزد مردى بودیم که واقفى مذهب بود. من به او گفتم: از خدا بترس! من هم در برههاى از زمان همین عقیده تو را داشتم، ولى خداوند متعال دل مرا به نور ولایت حضرت رضا علیهالسلام روشن ساخت.12
در آغاز امامت حضرت رضا علیهالسلام ، گروهى از شیعیان چون حسن بن على الوشّاء، مدتى کوتاه در جست و جوى امام حقّ بودند، تا این که خداوند متعال آنها را هدایت کرد.
فراوانى استاد
حسن بن على وشّاء در میان محدّثان بزرگ شیعه، از جهت داشتن استادان فراوان حدیث و فقه، کم نظیر یا بىهمتاست. خودش در این زمینه داستانى را روایت مىکند که در تمام کتابهاى شیعه و بین محدّثان دینى بىنظیر است. این داستان نشان دهنده شکوفایى و رونق حوزه حدیث در شهر کوفه و زیادى شاگردان امام صادق علیهالسلام در آن شهر است.
احمد بن محمد بن عیسى قمى، یکى از محدّثان طراز اوّل، مىگوید: من براى جست و جوى احادیث اهلبیت علیهمالسلام از قم به کوفه رفتم. در آنجا با حسن بن على وشّاء ملاقات کردم. از او خواستم که کتاب علاء بن رزین و ابان بن عثمان احمر را به من بدهد. او آن دو کتاب را به من داد. من رو کردم به حسن بن علىالوشّاء و گفتم: دوست دارم که این دو کتاب را به من اجازه دهى.
حسن به من گفت: خدا تو را رحمت کند! چه عجلهاى دارى؟ برو آنها را بنویس، بعداً نزد من بیا و اخبار را از من بشنو. به او گفتم: من اطمینان ندارم که مرگ به سراغم نیاید و همین امشب از دنیا نروم. اینجا بود که حسن بن على وشّاء به من گفت: اگر مىدانستم که اخبار و روایات اهلبیت علیهمالسلام این همه طلب کننده و علاقهمند دارد، اخبار و روایات بیشترى را جمع آورى مىکردم. من در همین مسجد کوفه، 900 استاد حدیث را درک کردم و آنها را دیدم که همه آنها مىگفتند: امام صادق علیهالسلام فرمود:...13
محدّث قمى بعد از نقل این مطلب، مىگوید: از این خبر بر مىآید که بزرگان حدیث شیعه در زمان گذشته، فقط به آنچه که در کتابهاى «اصول» نقل شده بود اعتماد مىکردند و آنان روایات را نقل نمىکردند تا این که از استادان حدیث بشنوند یا این که به آنان اجازه نقل روایت بدهند.14
روایات فراوان
این ویژگى هم از بارزترین جلوههاى شخصیّت و برازندگى این الگوى حدیث و فقه است. در سراسر اخبار شیعه، در معارف مسائل مربوط به اصول دین، اخلاق و احکام عملى (فقه) نام او به چشم مىخورد و این، حکایتگر عشق و میل فراوانش به مکتب ناب ائمه معصومین علیهمالسلام است.
حسن بن على وشّاء، حسن بن على بنت الیاس صیرفى، حسن بن على خزّاز و الوشّاء عناوینى هستند که در کتب حدیث، فراوان به چشم مىخورد.15
استادان
حسن وشّاء استادان فراوانى داشته؛ از جمله: ابان بن عثمان احمر16، احمد بن عائد17، مُثنّى الحنّاط18، یونس بن یعقوب19، داوود بن على یعقوبى20، علىّ بن عُقبه21، ثَعلَبة بن میمون22 و مسافر23.
شاگردان
از آنجا که حسن بن وشّاء، اخبار فراوانى را گردآورى کرده بود، طبعاً به عنوان یکى از استادان حدیثى شیعى، محلّ توجّه بزرگان حوزه حدیث و فقه، قرار گرفته بود. افراد زیادى از محضر پرفیض او بهره بردند و روایات را از او فراگرفتند. در اینجا به ذکر نام گروهى از آنان بسنده مىشود:
1. یعقوب بن یزید؛
2. احمد بن محمد بن عیسى؛
3. معلّى بن محمد بصرى؛
نام دو نفر اخیر در بیشتر روایات حسن بن على وشّاء به چشم مىخورد. اینان از شاگردان معروف و برجسته وى بودهاند.
4. احمد بن ابىعبداللّه برقى؛
5. محمد بن حسن صفّار قمى؛
6. محمد بن عیسى بن عُبَید یَقطینى؛
7. صالح بن ابىحمّاد؛
8. عبداللّه بن صلت قمى؛
9. ابراهیم بن هاشم قمى؛
10. محمد بن یحیى عطّار قمى؛
11. على بن حسن بن فضّال؛
12. ابراهیم الاحمر.24
رحلت
سرانجام این محدّث بزرگ و شیفته خاندان اهلبیت علیهمالسلام دعوت حق را لبیک گفت. اما این که در چه سال و در چه مکانى به سوى دیار باقى شتافت، چیزى در دست نیست. لیکن اما از نگاهى به زندگى شاگردان و اساتید وى چنین به دست مىآید که وى در نیمه اوّل سده سوم هجرى بدرود حیات گفته است.
در آینه روایات
هرکس چشم به بوستان دلانگیز و معطّر روایات نقل شده از سوى حسن بن على وشّاء مىدوزد، چنان به وجد مىآید که نمىداند کدام گل را به نظاره بنشیند و از او بهره ببرد؟ از میان این گلهاى زیبا، چند گل را به عاشقان اهلبیت علیهمالسلام هدیه مىکنیم:
1. هنگام سفر به خراسان
از امام رضا علیهالسلام شنیدم که فرمود: هنگامى که مأمون دستور داد مرا از مدینه به خراسان ببرند، تمام نزدیکانم را جمع کردم و به آنان دستور دادم بر من گریه کنند، تا من بشنوم. سپس 12 هزار دینار میان آنان پخش کردم و به آنان گفتم: بدانید من دوباره به میان شما بر نخواهم گشت. کنایه از این که من در خراسان به شهادت مىرسم.25
2. خبر شهادت امام رضا علیهالسلام
حسن بن على وشّاء مىگوید:
امام رضا علیهالسلام به من فرمود: من به زودى و مظلومانه به وسیله زهر به شهادت مىرسم و کشته مىشوم. هرکس مرا زیارت کند، در حالى که به حق و منزلت من معرفت داشته باشد، خداوند متعال تمام گناهان او را خواهد بخشید.26
3. ارزش سخاوت و بدى بُخل
حسن بن على وشّاء مىگوید: از حضرت رضا علیهالسلام شنیدم که فرمود: سخاوتمند، به خدا، بهشت و مردم نزدیک و از جهنّم دور است. بخیل از خدا، بهشت و مردم دور و به آتش جهنّم نزدیک است. سخاوت درختى است در بهشت که شاخههایش در دنیا آویخته شده است. هرکس به یکى از آن شاخهها چنگ زند، به بهشت داخل مىشود... * *27
4. نشانه لطف خدا
حضرت صادق علیهالسلام فرمود: رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «اذا ارادَ اللّهُ بعبدٍ خیراً فقّهه فى الدین؛ اگر خداوند متعال اراده کند در حقّ بندهاش لطف و احسان کند، او را در شناخت دین، بینا و بصیر مىکند.»28
5. روزگار ظهور مهدى علیهالسلام
حضرت امام باقر علیهالسلام فرمود:
«قال اذا قام قائمنا وَضَعَ اللّهُ یَدَهُ على رُؤُسِ العبادِ فَجَمَعَ بها عُقُولُهم و کَمُلَتْ به اَحْلامُهم؛ زمانى که قائم آل محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم قیام و ظهور نماید، خداوند دست خویش را بر سرهاى بندگانش مىنهد تا این که عقلهاى آنان جمع و اندیشههاى آنان کامل گردد.»29
6. ارزش علم و عقل
امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «یا علىّ لافَقْرَ اَشَدُّ مِنَ الجهلِ و لامالَ اَعْوَدَ مِنَ العقل؛ یاعلى! هیچ فقرى بدتر از نادانى نیست و هیچ ثروتى سودمندتر از عقل نیست.»30
7. مردم سه گروهند
امام صادق علیهالسلام فرمود: «النّاس ثلاثه: عالمٌ و متعلّم و غُثاءٌ؛ مردم سه گروه هستند: 1. دانشمندان؛ 2. دانش طلبان؛ 3. خاشاک بر روى آب.»31
ارزش قناعت
امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «مَنْ سَأَلَنا اَعْطیناه و مَن اِستغنى اغناهُ اللّه؛ هرکس از ماچیزى بخواهد، به او مىدهیم، ولى اگر قناعت کند و از مردم سؤال نکند، خداوند او را بىنیاز مىکند.»32
تألیفات
وى با اینکه از نام آورترین روایتگران شیعه است، اما کتابهاى زیادى از او به یادگار نمانده است. نجاشى مىگوید: براى او کتابهایى است از جمله: کتاب ثواب، الحجّ، المناسک و کتاب النوادر.33
شیخ طوسى مىنویسد: او کتابى نوشته است.34
پىنوشتها:
1. رجال نجاشى، ص 28؛ فهرست طوسى، ص 54، ش 192؛ رجال کشّى، ج 2، ص 657، مؤسسه آل البیت؛ معجم الثقات، ابوطالب تبریزى، جامعه مدرسین قم، ص 34؛ جامع الروات، ج 1، ص 210؛ وسایل الشیعه، ج 20، ص 167؛ سفینةالبحار، ج 2، ص 657، ماده وَشَىَ؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانى، ج 2، ص 235، منشورات اعلمى، بیروت؛ معجم الرجال، ج 5، ص 36؛ نقدالرجال، ص 94؛ الذریعه، ج 20، ص 348، دارالاضواء، بیروت؛ موسوعة الفقهاء، ج 3، ص 190؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 128؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 206؛ الکنى و الالقاب، ج 3، ص 238، انتشارات بیدار، قم؛ هدیةالاحباب، محدّث قمى، ص 261، کتابخانه صدوق، تهران؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 427، کتابفروشى اسلامیه، تهران؛ بهجةالآمال، ج 3، ص 166؛ تهذیب المقال، ج 2، ص 33؛ خلاصةالاقوال، ص 40؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 317، کتابفروشى اسلامیه، تهران؛ رجال شیخ طوسى، ص 371؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 294.
2. رجال نجاشى، چاپ داورى، ص 78؛ رجال علاّمه، ص 22؛ رجال طوسى، ص 153.
3. رجال نجاشى، ص 27.
4. همان، ص 121.
5. همان، ص 205.
6. همان نجاشى، ص 28؛ رجال شیخ، ص 371 و 412؛ توحید صدوق، ص 166.
7. رجال نجاشى، ص 28.
8. خلاصة الاقوال، ص 41.
9. وسائل الشیعه، ج 20، ص 167 و نقدالرجال، ص 94.
10. اصول کافى، ج 1، ص 354، دارالکتب الاسلامیه؛ عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 229؛ کشف الغمّه، ص 301.
11. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 229.
12. تنقیح المقال، ج 1، ص 295؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 207.
13. رجال نجاشى، ص 28.
14. الکنى و الالقاب، ج 3، ص 238.
15. معجم الرجال، ج 5، ص 36.
16. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 56، حدیث 22.
17. کامل الزیارات، باب 16، حدیث 2، ص 55.
18. التوحید، ص 132.
19. همان، ص 282.
20. همان، ص 310.
21. امالى مفید، ص 354، جامعه مدرّسین، قم.
22. اصول کافى، ج 1، ص 65.
23. جامع الروات، ج 1، ص 211.
24. همان، ج 1، ص 210؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 294.
25. عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 217.
26. همان، ص 261.
* * «السّخى قریبٌ مِنَ اللّه و قریبٌ من الجنّة و قریبٌ من الناس و بعیدٌ من النّار و البخیل بعیدٌ من اللّه و بعیدٌ من الجنّة و بعیدٌ من الناس و قریبٌ من النار، السخاء شجرة اصلها فى الجنّة اغصانُها فى الدنیا، مَن تعلّق بِغُصْنٍ من اغصانها دَخل الجنّة.»
27. همان، ص 12، حدیث 27؛ و سفینةالبحار، ج 1، ص 607.
28. امالى مفید، ص 158، حدیث 9.
29 و 30. اصول کافى، ج 1، ص 25.
31. همان، ص 34.
32. همان، ج 2، ص 138، حدیث 2.
33. رجال نجاشى، ص 28.
34. فهرست طوسى، ص 54.