آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

یکى از نمودهاى تبلیغ اسلام، شناخت مردان تلاشگرى است که در قرون و اعصار، با کوشش‏هاى مداوم خود، اخبار اهل‏بیت علیهم‏السلام را حفظ کردند. یکى از این بزرگمردان، حسن بن علىّ الوشّاء است.
در یک نگاه
نام او «حسن» و نام پدرش «على» است. کنیه‏اش ابومحمد و لقب‏هاى مشهورش بَجَلّى، وشّاء، خزّاز و ابن بنت الیاس (پسرِ دختر الیاس) است.
زادگاه او کوفه است و بدین جهت کوفى هم نامیده مى‏شود؛ گرچه از پاره‏اى از روایات این چنین برداشت مى‏شود که او اهل بغداد است. آن گونه که شواهد نشان مى‏دهد، او در اواسط سده دوم هجرى، پا به عرصه هستى نهاد.1
حسن بن وشاء که جانش آکنده و سرشار از عشق و علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود، با حضرت رضا علیه‏السلام انس و الفتى خاص داشت و یکى از شیفتگان آن حضرت بود. وى اهل کسب و کار بود و لباس‏هاى مخصوصى را از کوفه به مرو و ماوراءالنهر مى‏برد و در آنجا به فروش مى‏رساند.
خاندان
جدّ مادرى او، الیاس و دایى‏هاى او در کتاب‏هایى که به شرح حال محدّثان پرداخته‏اند، از شهرت فراوانى برخوردارند. همان گونه که در آغاز این نوشتار یادآورى شد، یکى از مشهورترین لقب‏هاى حسن بن على وشاء، ابن بنت الیاس است. الیاس بن عمرو بجلّى، از محدّثان و علاقمندان به اهل‏بیت علیهم‏السلام بود. نجاشى در باره او مى‏نویسد: الیاس بن عمرو یکى از بزرگان یاران حضرت امام صادق علیه‏السلام و معتقدان به ولایت اهل‏بیت است و گرایش عمیقى به این خاندان دارد. او جدّ حسن بن على وشاء است. الیاس سه پسر دارد، به نام‏هاى عمرو، یعقوب و رقیم که همگى آنان از حضرت صادق علیه‏السلام حدیث نقل کرده‏اند. الیاس کتابى نیز نوشته است.2
حسن بن على الوشّاء، نواده او مى‏گوید: جدّم، الیاس در هنگام مرگش چنین گفت: شما گواه باشید، و بر من شهادت دهید؛ این حالت که من دارم که حال مرگ است، زمانى نیست که من دروغ بگویم. از حضرت امام صادق علیه‏السلام شنیدم که فرمود: «به خدا سوگند! هرکسى که خدا و رسول اکرم و ولایت امامان معصوم شیعه را بپذیرد، هرگز آتش به سراغ او نخواهد رفت و از آتش جهنم محفوظ خواهد بود.» این سخن را دو سه مرتبه تکرار کرد. این را امام صادق علیه‏السلام فرمود، بدون اینکه من از آن حضرت سؤال کرده باشم.3
نجاشى در باره رقیم بن الیاس، مى‏گوید: رقیم بن الیاس بن عمرو اهل کوفه و چهره‏اى موجّه و موثّق است. او دائى حسن بن على الوشّاء، و نویسنده کتابى است.4
باز همو مى‏نویسد: عمرو بن الیاس، از محدثّان موثّق و بلند مرتبه شیعه است.5
صحابى امام
حسن بن علىّ الوشّاء، از یاران امام رضا علیه‏السلام و حضرت هادى علیه‏السلام بود.6
در سخن بزرگان
نجاشى: او یکى از بزرگان طائفه شیعه است. او واقعاً بزرگى از بزرگان مذهب شیعه است.7
علامّه حلّى: وشّاء از محدّثین ممتاز و برجسته شیعه است.8
گرچه بعضى از دانشوران خواسته‏اند قدر و منزلت و مرتبه والاى او را از راههاى دیگر ثابت کنند، همانند این که احمد بن محمد بن عیسى قمى از او طلب اجازه حدیث مى‏کند و یا این که بزرگان محدّثان، از او روایت نقل کرده‏اند؛ ولى به این سخنان نیازى نیست، سخنان نجاشى و علاّمه حلّى در باره او، حکایتگر شخصیّت کم نظیر او در عرصه حدیث و فقه است. و لازم به یادآورى است که تمامى شرح حال نویسان، ضمن نقل کلام این دو بزرگوار، بر آن بسنده کرده‏اند و از او ستایش فراوانى نموده‏اند.9
چند ویژگى
در اینجا بایسته است به بعضى از ویژگى‏هاى این محدّث نامور و دانش طلب، اشاراتى داشته باشیم.
گرایش به حق
از پاره‏اى از روایات و سخن بعضى از بزرگان حدیث، برداشت مى‏شود که حسن بن على وشّاء بعد از شهادت حضرت موسى بن جعفر علیه‏السلام در انتخاب و گزینش حضرت امام رضا علیه‏السلام اندک زمانى دچار حیرت و سرگردانى شد. بدین خاطر گفته‏اند که «واقفیّه» بود ولى به زودى از این اعتقاد باطل عدول کرد و به مذهب حق ـ که امامت حضرت رضا علیه‏السلام و امامان بعد از آن بزرگوار است ـ باور عمیق و ژرفى پیدا کرد.
این محدّث عظیم، به دنبال مشاهده بعضى از کرامات و معجزات از حضرت امام رضا علیه‏السلام ، از آن عقیده باطل دست شست و به امامت حضرت گرایش یافت و از یاران مخصوص آن حضرت شد. در این جا ناگزیر هستیم که به پاره‏اى از این روایات اشاره کنیم:
الف) حسن بن على وشّاء مى‏گوید: من در حالى که مذهب واقفیّه را داشتم و بر این باور بودم، سفرى به خراسان کردم و با خود مقدارى لباس و بعضى از اجناس دیگر بردم که بفروشم. همراه من یک جامه گلدارى بود که در یکى از بسته‏ها جاى داشت و من متوجه آن نبودم و جاى آن را هم نمى‏دانستم. چون به مرو رسیدم، منزلى را کرایه کردم. مردى که اهل شهر مدینه و در آنجا چشم به جهان گشوده بود، نزد من آمد و به من گفت: ابوالحسن الرضا علیه‏السلام مى‏فرماید: آن جامه گلدارى که نزد توست، براى من بفرست. گفتم: من هم اکنون وارد این شهر شدم، چه کسى به ابوالحسن الرّضا علیه‏السلام خبر آمدن مرا داد؟ من جامه گلدار ندارم. آن مرد رفت و بعد از لحظاتى برگشت و گفت: ابوالحسن الرضا علیه‏السلام مى‏فرماید: جامه گلدار در فلان جاست و در فلان بقچه است. من بقچه را با دقت نگاه کردم. آن را در همان جایى که آن حضرت فرموده بود، یافتم و آن را براى آن حضرت فرستادم.10
ب) نیز مى‏گوید: من مسائل فراوانى را نوشته بودم، قبل از اینکه به امامت حضرت رضا علیه‏السلام یقین و باور داشته باشم، تمام آن مسائل را در یک کتابى گرد آورده بودم. آنها مسائلى بود که از پدران آن حضرت روایت شده بود. مسائلى دیگر نیز در آن کتاب بود. متمایل بودم که حضرت را آزمایش کنم که آیا او واقعاً بعد از پدر بزرگوارش، موسى بن جعفر علیه‏السلام ، امام شیعیان است؟ کتاب را برداشتم و به سمت خانه آن حضرت راه افتادم، تا این که به درب منزل امام رسیدم. در گوشه‏اى از کوچه، با حالت اندیشناک نشستم. منتظر بودم تا یک موقعیت مناسب و زمان خلوت برسد تا کتاب را بر آن حضرت تحویل دهم. در این هنگام که با خود اندیشه مى‏کردم که از آن بزرگوار طلب اجازه کنم و به خدمتش برسم، گروهى از شیعیان نیز نزدیک منزل آن حضرت حضور داشتند و با یک دیگر گفت و گو مى‏کردند. من غرق افکار خویش بودم. داشتم با خودم فکر مى‏کردم که چگونه و با چه وسیله‏اى از امام اجازه بطلبم. ناگهان دیدم یکى از خادمان آن حضرت به سمت من مى‏آید در حالى که کتابى در دست او بود، صدا زد: کدام یک از شما حسن بن على بن بنت الیاس بغدادى هستید؟ من از جایم بلند شدم و گفتم: من هستم، چه کار دارى؟ گفت: این کتاب را بگیر، من مأمورم این را به تو برسانم. من کتاب را از او گرفتم و به گوشه‏اى رفتم. کتاب را مطالعه کردم، به خدا سوگند! دیدم جواب تک تک سؤالات مرا نوشته است و در این هنگام بود که به امامت حضرت رضا علیه‏السلام یقین پیدا کردم و مذهب واقفیّه را ترک کردم.11
ج) باز او مى‏گوید: ما در شهر مرو نزد مردى بودیم که واقفى مذهب بود. من به او گفتم: از خدا بترس! من هم در برهه‏اى از زمان همین عقیده تو را داشتم، ولى خداوند متعال دل مرا به نور ولایت حضرت رضا علیه‏السلام روشن ساخت.12
در آغاز امامت حضرت رضا علیه‏السلام ، گروهى از شیعیان چون حسن بن على الوشّاء، مدتى کوتاه در جست و جوى امام حقّ بودند، تا این که خداوند متعال آنها را هدایت کرد.
فراوانى استاد
حسن بن على وشّاء در میان محدّثان بزرگ شیعه، از جهت داشتن استادان فراوان حدیث و فقه، کم نظیر یا بى‏همتاست. خودش در این زمینه داستانى را روایت مى‏کند که در تمام کتاب‏هاى شیعه و بین محدّثان دینى بى‏نظیر است. این داستان نشان دهنده شکوفایى و رونق حوزه حدیث در شهر کوفه و زیادى شاگردان امام صادق علیه‏السلام در آن شهر است.
احمد بن محمد بن عیسى قمى، یکى از محدّثان طراز اوّل، مى‏گوید: من براى جست و جوى احادیث اهل‏بیت علیهم‏السلام از قم به کوفه رفتم. در آنجا با حسن بن على وشّاء ملاقات کردم. از او خواستم که کتاب علاء بن رزین و ابان بن عثمان احمر را به من بدهد. او آن دو کتاب را به من داد. من رو کردم به حسن بن على‏الوشّاء و گفتم: دوست دارم که این دو کتاب را به من اجازه دهى.
حسن به من گفت: خدا تو را رحمت کند! چه عجله‏اى دارى؟ برو آنها را بنویس، بعداً نزد من بیا و اخبار را از من بشنو. به او گفتم: من اطمینان ندارم که مرگ به سراغم نیاید و همین امشب از دنیا نروم. اینجا بود که حسن بن على وشّاء به من گفت: اگر مى‏دانستم که اخبار و روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام این همه طلب کننده و علاقه‏مند دارد، اخبار و روایات بیشترى را جمع آورى مى‏کردم. من در همین مسجد کوفه، 900 استاد حدیث را درک کردم و آنها را دیدم که همه آنها مى‏گفتند: امام صادق علیه‏السلام فرمود:...13
محدّث قمى بعد از نقل این مطلب، مى‏گوید: از این خبر بر مى‏آید که بزرگان حدیث شیعه در زمان گذشته، فقط به آنچه که در کتاب‏هاى «اصول» نقل شده بود اعتماد مى‏کردند و آنان روایات را نقل نمى‏کردند تا این که از استادان حدیث بشنوند یا این که به آنان اجازه نقل روایت بدهند.14
روایات فراوان
این ویژگى هم از بارزترین جلوه‏هاى شخصیّت و برازندگى این الگوى حدیث و فقه است. در سراسر اخبار شیعه، در معارف مسائل مربوط به اصول دین، اخلاق و احکام عملى (فقه) نام او به چشم مى‏خورد و این، حکایتگر عشق و میل فراوانش به مکتب ناب ائمه معصومین علیهم‏السلام است.
حسن بن على وشّاء، حسن بن على بنت الیاس صیرفى، حسن بن على خزّاز و الوشّاء عناوینى هستند که در کتب حدیث، فراوان به چشم مى‏خورد.15
استادان
حسن وشّاء استادان فراوانى داشته؛ از جمله: ابان بن عثمان احمر16، احمد بن عائد17، مُثنّى الحنّاط18، یونس بن یعقوب19، داوود بن على یعقوبى20، علىّ بن عُقبه21، ثَعلَبة بن میمون22 و مسافر23.
شاگردان
از آنجا که حسن بن وشّاء، اخبار فراوانى را گردآورى کرده بود، طبعاً به عنوان یکى از استادان حدیثى شیعى، محلّ توجّه بزرگان حوزه حدیث و فقه، قرار گرفته بود. افراد زیادى از محضر پرفیض او بهره بردند و روایات را از او فراگرفتند. در اینجا به ذکر نام گروهى از آنان بسنده مى‏شود:
1. یعقوب بن یزید؛
2. احمد بن محمد بن عیسى؛
3. معلّى بن محمد بصرى؛
نام دو نفر اخیر در بیشتر روایات حسن بن على وشّاء به چشم مى‏خورد. اینان از شاگردان معروف و برجسته وى بوده‏اند.
4. احمد بن ابى‏عبداللّه برقى؛
5. محمد بن حسن صفّار قمى؛
6. محمد بن عیسى بن عُبَید یَقطینى؛
7. صالح بن ابى‏حمّاد؛
8. عبداللّه بن صلت قمى؛
9. ابراهیم بن هاشم قمى؛
10. محمد بن یحیى عطّار قمى؛
11. على بن حسن بن فضّال؛
12. ابراهیم الاحمر.24
رحلت
سرانجام این محدّث بزرگ و شیفته خاندان اهل‏بیت علیهم‏السلام دعوت حق را لبیک گفت. اما این که در چه سال و در چه مکانى به سوى دیار باقى شتافت، چیزى در دست نیست. لیکن اما از نگاهى به زندگى شاگردان و اساتید وى چنین به دست مى‏آید که وى در نیمه اوّل سده سوم هجرى بدرود حیات گفته است.
در آینه روایات
هرکس چشم به بوستان دل‏انگیز و معطّر روایات نقل شده از سوى حسن بن على وشّاء مى‏دوزد، چنان به وجد مى‏آید که نمى‏داند کدام گل را به نظاره بنشیند و از او بهره ببرد؟ از میان این گل‏هاى زیبا، چند گل را به عاشقان اهل‏بیت علیهم‏السلام هدیه مى‏کنیم:
1. هنگام سفر به خراسان
از امام رضا علیه‏السلام شنیدم که فرمود: هنگامى که مأمون دستور داد مرا از مدینه به خراسان ببرند، تمام نزدیکانم را جمع کردم و به آنان دستور دادم بر من گریه کنند، تا من بشنوم. سپس 12 هزار دینار میان آنان پخش کردم و به آنان گفتم: بدانید من دوباره به میان شما بر نخواهم گشت. کنایه از این که من در خراسان به شهادت مى‏رسم.25
2. خبر شهادت امام رضا علیه‏السلام
حسن بن على وشّاء مى‏گوید:
امام رضا علیه‏السلام به من فرمود: من به زودى و مظلومانه به وسیله زهر به شهادت مى‏رسم و کشته مى‏شوم. هرکس مرا زیارت کند، در حالى که به حق و منزلت من معرفت داشته باشد، خداوند متعال تمام گناهان او را خواهد بخشید.26
3. ارزش سخاوت و بدى بُخل
حسن بن على وشّاء مى‏گوید: از حضرت رضا علیه‏السلام شنیدم که فرمود: سخاوتمند، به خدا، بهشت و مردم نزدیک و از جهنّم دور است. بخیل از خدا، بهشت و مردم دور و به آتش جهنّم نزدیک است. سخاوت درختى است در بهشت که شاخه‏هایش در دنیا آویخته شده است. هرکس به یکى از آن شاخه‏ها چنگ زند، به بهشت داخل مى‏شود... * *27
4. نشانه لطف خدا
حضرت صادق علیه‏السلام فرمود: رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «اذا ارادَ اللّهُ بعبدٍ خیراً فقّهه فى الدین؛ اگر خداوند متعال اراده کند در حقّ بنده‏اش لطف و احسان کند، او را در شناخت دین، بینا و بصیر مى‏کند.»28
5. روزگار ظهور مهدى علیه‏السلام
حضرت امام باقر علیه‏السلام فرمود:
«قال اذا قام قائمنا وَضَعَ اللّهُ یَدَهُ على رُؤُسِ العبادِ فَجَمَعَ بها عُقُولُهم و کَمُلَتْ به اَحْلامُهم؛ زمانى که قائم آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قیام و ظهور نماید، خداوند دست خویش را بر سرهاى بندگانش مى‏نهد تا این که عقل‏هاى آنان جمع و اندیشه‏هاى آنان کامل گردد.»29
6. ارزش علم و عقل
امام صادق علیه‏السلام فرمود: رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «یا علىّ لافَقْرَ اَشَدُّ مِنَ الجهلِ و لامالَ اَعْوَدَ مِنَ العقل؛ یاعلى! هیچ فقرى بدتر از نادانى نیست و هیچ ثروتى سودمندتر از عقل نیست.»30
7. مردم سه گروهند
امام صادق علیه‏السلام فرمود: «النّاس ثلاثه: عالمٌ و متعلّم و غُثاءٌ؛ مردم سه گروه هستند: 1. دانشمندان؛ 2. دانش طلبان؛ 3. خاشاک بر روى آب.»31
ارزش قناعت
امام صادق علیه‏السلام فرمود: رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «مَنْ سَأَلَنا اَعْطیناه و مَن اِستغنى اغناهُ اللّه؛ هرکس از ماچیزى بخواهد، به او مى‏دهیم، ولى اگر قناعت کند و از مردم سؤال نکند، خداوند او را بى‏نیاز مى‏کند.»32
تألیفات
وى با اینکه از نام آورترین روایتگران شیعه است، اما کتاب‏هاى زیادى از او به یادگار نمانده است. نجاشى مى‏گوید: براى او کتابهایى است از جمله: کتاب ثواب، الحجّ، المناسک و کتاب النوادر.33
شیخ طوسى مى‏نویسد: او کتابى نوشته است.34
پى‏نوشت‏ها:
1. رجال نجاشى، ص 28؛ فهرست طوسى، ص 54، ش 192؛ رجال کشّى، ج 2، ص 657، مؤسسه آل البیت؛ معجم الثقات، ابوطالب تبریزى، جامعه مدرسین قم، ص 34؛ جامع الروات، ج 1، ص 210؛ وسایل الشیعه، ج 20، ص 167؛ سفینة‏البحار، ج 2، ص 657، ماده وَشَىَ؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانى، ج 2، ص 235، منشورات اعلمى، بیروت؛ معجم الرجال، ج 5، ص 36؛ نقدالرجال، ص 94؛ الذریعه، ج 20، ص 348، دارالاضواء، بیروت؛ موسوعة الفقهاء، ج 3، ص 190؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 128؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 206؛ الکنى و الالقاب، ج 3، ص 238، انتشارات بیدار، قم؛ هدیة‏الاحباب، محدّث قمى، ص 261، کتابخانه صدوق، تهران؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 427، کتابفروشى اسلامیه، تهران؛ بهجة‏الآمال، ج 3، ص 166؛ تهذیب المقال، ج 2، ص 33؛ خلاصة‏الاقوال، ص 40؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 317، کتابفروشى اسلامیه، تهران؛ رجال شیخ طوسى، ص 371؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 294.
2. رجال نجاشى، چاپ داورى، ص 78؛ رجال علاّمه، ص 22؛ رجال طوسى، ص 153.
3. رجال نجاشى، ص 27.
4. همان، ص 121.
5. همان، ص 205.
6. همان نجاشى، ص 28؛ رجال شیخ، ص 371 و 412؛ توحید صدوق، ص 166.
7. رجال نجاشى، ص 28.
8. خلاصة الاقوال، ص 41.
9. وسائل الشیعه، ج 20، ص 167 و نقدالرجال، ص 94.
10. اصول کافى، ج 1، ص 354، دارالکتب الاسلامیه؛ عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 229؛ کشف الغمّه، ص 301.
11. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 229.
12. تنقیح المقال، ج 1، ص 295؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 207.
13. رجال نجاشى، ص 28.
14. الکنى و الالقاب، ج 3، ص 238.
15. معجم الرجال، ج 5، ص 36.
16. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 56، حدیث 22.
17. کامل الزیارات، باب 16، حدیث 2، ص 55.
18. التوحید، ص 132.
19. همان، ص 282.
20. همان، ص 310.
21. امالى مفید، ص 354، جامعه مدرّسین، قم.
22. اصول کافى، ج 1، ص 65.
23. جامع الروات، ج 1، ص 211.
24. همان، ج 1، ص 210؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 294.
25. عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 217.
26. همان، ص 261.
* * «السّخى قریبٌ مِنَ اللّه و قریبٌ من الجنّة و قریبٌ من الناس و بعیدٌ من النّار و البخیل بعیدٌ من اللّه و بعیدٌ من الجنّة و بعیدٌ من الناس و قریبٌ من النار، السخاء شجرة اصلها فى الجنّة اغصانُها فى الدنیا، مَن تعلّق بِغُصْنٍ من اغصانها دَخل الجنّة.»
27. همان، ص 12، حدیث 27؛ و سفینة‏البحار، ج 1، ص 607.
28. امالى مفید، ص 158، حدیث 9.
29 و 30. اصول کافى، ج 1، ص 25.
31. همان، ص 34.
32. همان، ج 2، ص 138، حدیث 2.
33. رجال نجاشى، ص 28.
34. فهرست طوسى، ص 54.

 

تبلیغات