آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

هدف اصلى از تحقیق و کاوش در زندگى معصومین علیهم‏السلام ، در حقیقت شناخت مواضع دینى، سیاسى و اجتماعى آنها براى دست یابى به پیام‏ها، درس‏ها و عبرت‏هایى است که در سیره عملى آنها دیده مى‏شود. «امام»، جلودار و قافله سالار کاروان صالحان براى رسیدن به کمال مطلوب و سعادت دنیوى و اخروى است. «امامت»، هدایت خلق به سوى خداست؛ پس کسانى مى‏توانند رهرو راه ولایت و رهبرى باشند که پیشواى خود را آن گونه که شایسته است، شناخته باشند تا به برکت آن معرفت، سیره عقیدتى و عملى آنها را الگوى خویش سازند. شناخت سیره ائمه علیهم‏السلام با موانعى مواجه است که عبارتند از:
تاریخ‏هاى خلافتى و سلطنتى، دروغ‏هاى تاریخى، خلأهاى تاریخى و نقاط مبهم، حذف بعضى از صحنه‏هاى مهمّ تاریخى، بیان نشدن جغرافیاى تاریخى، بیان نشدن شرایط و موقعیت حوادث، تأثیر گرایش‏هاى مورّخان در نقل و بیان تاریخ، از قلم افتادن بعضى از حوادث تاریخى، مخفیانه بودن حرکت‏هاى انقلابى شیعیان و محدود بودن ائمه علیهم‏السلام در ارتباط با شیعیان و بیان مواضع آنها.
با وجود موانع فوق، هر کاوشگر و محقق کوشایى مى‏تواند از لابه لاى گزارش‏هاى تاریخى و قرائن و شواهد موجود، با ظن و گمان به واقعیت پى‏ببرد. در این نوشتار سعى ما بر آن است تا به یارى خداوند، موضع امام سجاد علیه‏السلام را در «نهضت توّابین» به دست آوریم که آیا آن حضرت با این قیام موافق بود یا مخالف؟
قبل از پرداختن به جواب این سؤال مهم، لازم است نهضت توّابین را به طور اجمالى بررسى نماییم.
علل و عوامل نهضت
بعد از شهادت امام حسین علیه‏السلام ، شیعیان کوفه به خاطر بى‏وفایى و پیمان شکنى که نسبت به آن حضرت از خود نشان داده بودند، به شدّت پشیمان بودند. آنها به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشتند و عاجزانه اصرار کردند تا آنها را از ظلم و جور امویان نجات دهد. اگرچه امام حسین علیه‏السلام باید براساس رسالت الهى خویش اقدام به امر به معروف و نهى از منکر مى‏کرد و در مقابل ظالمان موضع مى‏گرفت، حتى اگر کوفیان از او دعوت نمى‏کردند؛ ولى دعوت آنها نیز یکى از علل قیام امام و حرکت او به طرف کوفه بود. با این وجود، آنها بعد از دعوت امام حسین علیه‏السلام او را تنها گذاشتند و یارى‏اش نکردند!
کوفیان براى سومین بار، در حادثه کربلا طعم تلخ شکست و زبونى را در مقابل شامى‏ها چشیده بودند. آنها تنها راه جبران گناه عظیم کشته شدن امام و شکست‏هاى تحقیر کننده خویش را، قیام و خونخواهى امام حسین علیه‏السلام مى‏دانستند و مى‏گفتند: ما مثل بنى‏اسرائیل شده‏ایم که حضرت موسى براى جبران نافرمانى و برگشت از گوساله پرستى آنها، دستور داد یکدیگر را بکشند. تنها راه توبه ما نیز قیام و کشتن دشمنان است...«انّکم ظلمتم انفسکم باتّخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیرلکم عند بارئکم فتاب علیکم...»1
آنان به دلیل پشیمانى از اعمال گذشته خود، در تاریخ اسلام به «توّابین» شهرت یافتند.2
اوّلین جلسه مشورتى
در سال 61 ه .ق. نخستین گردهمایى توّابین در منزل سلیمان بن صُرَد خزاعى، از اصحاب پیامبر و بزرگان شیعیان کوفه، تشکیل شد. شرکت کنندگان حدود صد نفر از دلیران و بزرگان شیعه بودند و همگى متجاوز از شصت سال داشتند که این عامل سِنّى، دلیل بلوغِ تفکّر مذهبى و پختگى رفتار آنها بود.
رهبران نهضت
نهضت توّابین تحت رهبرى پنج نفر از قدیمى‏ترین و معتمدترین یاران حضرت على انجام گرفت که عبارتند از: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فرازى، عبداللّه بن سعد بن نفیل ازدى، عبداللّه بن والى تیمى و رفاعة بن شدّاد بجلى.3
سلیمان از اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و حضرت على علیه‏السلام بود و در جنگ جمل و صفین حضور داشت. بعد از هلاکت معاویه، شیعیان در خانه سلیمان جمع شدند و به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشتند و او را دعوت به قیام نمودند. چهار نفر دیگر، از تابعین به شمار مى‏رفتند و همیشه در صف مقدم فعالیت‏هاى شیعیان کوفه قرار داشتند و به خاطر خلوص نیت و فداکارى در راه اهل‏بیت، مورد احترام شیعیان بودند.
نتیجه اوّلین گردهمایى
در نخستین جلسه توّابین، سلیمان به عنوان رهبر نهضت انتخاب شد. او در همان جلسه معیارهاى بسیار دقیق و سختى را براى عضوگیرى بیان نمود.4 و خطوط سیاسى، نظامى و پشتوانه مالى نهضت را ترسیم نمود.
شیعیان در طول سال‏هاى 61 ـ 64 ه .ق. مشغول جمع آورى اسلحه و عضوگیرى بودند.
مرگ یزید و سقوط کوفه
وقتى خبر مرگ یزید (64 ه .ق.) به کوفه رسید، مردم کوفه شورش کردند و عمربن حریث، حاکم کوفه را از قصرش بیرون نمودند و با عبداللّه بن زبیر که در حجاز مدعى خلافت بود، بیعت نمودند.5 عبداللّه بن زبیر نیز عبداللّه بن یزید را به فرمانروایى کوفه تعیین کرد و به این وسیله کوفه در اختیار ابن زبیر قرار گرفت. سلیمان بن صرد به شهرهاى بصره و مدائن نامه نوشت و از رهبران شیعیان آن شهرها جهت شرکت در خونخواهى سیدالشهداء علیه‏السلام دعوت نمود. آنها نیز استقبال کردند.6 قرار شد «جنبش» به صورت پنهانى فعالیت، تبلیغ و جذب نیرو نماید. عده‏اى را نیز مسؤول جمع آورى اموال و هدایا از جانب شیعیان نمودند تا اسلحه و تجهیزات جنگى را فراهم سازند. زمان شروع نهضت، آغاز ربیع الثانى سال 65 ه .ق. معیّن شد. محلّ تجمع آنها «نخیله» و شعارشان «یالثارات الحسین» بود.7
ورود مختار به کوفه و تبلیغات او
مختار یکى از پیروان اهل‏بیت بود که با توّابین در قیام علیه بنى‏امیه و خونخواهى سیّدالشهداء علیه‏السلام هم عقیده بود. ولى او معتقد بود که سلیمان بن صرد صلاحیت نظامى و تجربه کافى براى فرماندهى و رهبرى قیام را ندارد. مختار خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه، سزاوارتر به رهبرى مى‏دانست؛ به همین دلیل به تبلیغات علیه سلیمان بن صرد پرداخت. او مى‏گفت: «سلیمان فقط مى‏خواهد قیام کند، هم خودش را به کشتن مى‏دهد، هم شما را. او بصیرت و دانش جنگى کافى ندارد.»
مختار سعى در متفرق کردن یاران سلیمان نمود. اگرچه توّابین به سلیمان بیشتر از مختار اعتماد داشتند، ولى تحت تأثیر سخنان مختار قرار گرفتند. حدود دو هزار نفر از توّابین جذب مختار شدند، در بقیه افراد نیز سستى ایجاد شد؛ به طورى که از 16 هزار نفرى که در لیست توّابین ثبت نام کرده بودند، فقط چهار هزار نفر در روز موعود حضور یافتند و على‏رغم سه روز توقف توّابین در نخیله، فقط هزار نفر به جمع آنها افزوده شد. از مدائن و بصره نیز فقط 500 نفر در قیام شرکت کردند.
پیشنهاد رد شده
قبل از حرکت از اردوگاه نخیله، عبداللّه بن سعد بن نفیل که یکى از رهبران نهضت بود، به سلیمان گفت: حالا که ما به خونخواهى حسین علیه‏السلام بیرون آمده‏ایم و قاتلان حسین همگى در کوفه هستند ـ از جمله عمربن سعد ـ پس اینها را بکشیم.8
بقیه یاران سلیمان نیز رأى او را تأیید نمودند و گفتند: اگر ما به سوى شام برویم فقط به عبیداللّه بن زیاد دست خواهیم یافت، در حالى که بیشتر افراد مورد نظر و قاتلان سیّدالشهداء در کوفه هستند. سلیمان با آنها مخالفت نمود و گفت: لازمه جنگیدن با کوفیان، جنگیدن با اقوام و خویشان است و قاتل اصلى هم ابن زیاد است.9
سپاه توّابین به طرف شام به حرکت درآمد. توّابین در مسیر راه، یک شبانه روز در کنار قبر سیدالشهداء علیه‏السلام توقف نمودند و بسیار گریه کردند.10 سپس بى‏وقفه بیابان‏ها را درنَوَردیدند تا به «عین الورده» رسیدند و درآن جا با سپاه شام به فرماندهى عبیداللّه بن زیاد ـ که تعداد آنها حدود سى‏هزار نفر بود ـ وارد جنگ شدند. سپاه شام به طور وحشتناکى بر آنها حمله ور شد. توّابین نیز از خود دلاورى و صلابت وصف‏ناپذیرى نشان دادند. نبرد، سه روز طول کشید. رهبران توّابین، یکى بعد از دیگرى به شهادت رسیدند. تنها یکى از آنها (رفاعة بن شداد) باقى ماند که دستور عقب‏نشینى به طرف کوفه را صادر نمود.
نتیجه قیام
ثمره قیام توّابین عبارت بود از:
1. ایجاد رعب و وحشت بر قلوب جنایتکاران اموى؛ چون قیام آنها شدیدترین نهضتى بود که تا آن موقع به وقوع پیوست.11
2. زمینه سازى سیاسى و نظامى براى قیام مهم ترى که توسط مختار به وقوع پیوست. در واقع، قیام توّابین «تشیّع» را قدمى دیگر به طرف وجودى مستقل به پیش برد.
3. این قیام سبب شد تا خاکستر از روى آتش تشیّع برداشته بود و آتش دل‏هاى داغدیده آنها فروزان‏تر شود و در نهایت، منجر به نابودى حکومت امویان گردد.12
شرایط سیاسى، اجتماعى امام سجاد علیه‏السلام
اگر بخواهیم به طور دقیق‏تر موضع امام سجاد علیه‏السلام در قبال قیام‏هاى معاصرش و ارتباط آن حضرت با این نهضت‏ها را بررسى کنیم، لازم است شرایط سیاسى و اجتماعى، رفتار حکّام، موقعیّت شخصى و خانوادگى امام، وضعیت فکرى، سیاسى و عقیدتى مردم و حوادث آن دوران را ترسیم نماییم.
امام سجاد علیه‏السلام در شرایطى عهده‏دار «امامت» شد که سنگین‏ترین غم‏ها و جراحت‏هاى روحى و عاطفى بر قلبش وارد شده بود، مثل شهادت مظلومانه پدر، برادران و اقوام بى‏سرپرست شدن ده‏ها زن و کودک داغدیده؛ آوارگى و اسارت از کربلا به کوفه و شام و مدینه؛ نداشتن مدافعان و حامیان صادق؛ کنترل شدید حکومت مستبد و خونریز که حتى در ریختن خون فرزندان پیامبراکرم و انجام زشت‏ترین و خشن‏ترین اعمال، باکى نداشتند و با رفتارى وحشیانه نفس‏ها را در سینه‏ها حبس و جرأت اعتراض و انتقاد را از هر معترضى سلب نموده بودند؛ به طورى که به خاطر مخالفت، سهمیه بیت المال و عطایاى یک شهر را قطع مى‏کردند.13
عنصر مهمّ دیگرى که مى‏توانست در موضع‏گیرى امام سجاد علیه‏السلام در قیام‏ها تأثیر بگذارد، مردم بودند. امام سجاد علیه‏السلام چگونه مى‏توانست به آن مردم اعتماد نماید و به پشتوانه آنها در صحنه سیاسى، اجتماعى حضور پیدا کند و یا موضع مثبت خودش را اظهار نماید؟ در حالى که سستى‏ها و بى‏وفایى‏هاى مردم کوفه را نسبت به جدّ بزرگوارش، امیرمؤمنان علیه‏السلام و عمویش، امام حسن علیه‏السلام و پدرش، امام حسین علیه‏السلام دیده بود و شاهد بود که چگونه این مردم بارها در صحنه‏هاى حسّاس سیاسى و نظامى، امام و رهبر خود را نه تنها رها نمودند، بلکه در مقابلش شمشیر کشیدند و در بحران‏هاى سیاسى و احساس خطرهاى جدّى، سکوت و انزوا را پیشه خود ساختند و آن را بر قیام و جهاد و شهادت ترجیح دادند و یا نامردانه به صفوف دشمنان پیوستند، مثل دوران امام حسین علیه‏السلام !
خطبه‏اى که امام سجاد علیه‏السلام در جمع مردم کوفه خواند، بیانگر شناخت دقیق امام از مردم کوفه و نشانه وضعیت فردى و اجتماعى خود و خانواده‏اش و بهترین دلیل براى سکوت امام و انزواى سیاسى اوست. بعد از سخنرانى امام سجاد علیه‏السلام ، مردم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و یکصدا فریاد زدند: اى فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان و پاسدار حقِّ شما هستیم. اکنون فرمان بده تا اطاعت کنیم!14
امام سجاد علیه‏السلام فرمود: هرگز، هرگز تحت تأثیر شعارهاى شما قرار نخواهیم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد. اى جنایتکاران مکّار! میان شما و آرمان‏هایى که اظهار مى‏دارید، فاصله‏ها و موانع بسیارى است.
آیا مى‏خواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران من داشتید، دوباره درباره من روا دارید؟ نه، نه! به خدا سوگند! هنوز جراحت‏هاى گذشته‏اى که از شما بر تن داریم، التیام نیافته است. همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید، در حالى که خانواده‏اش در کنار او بودند.
داغ‏هاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، پدرم و فرزندانش و جدّم، امیرمؤمنان على علیه‏السلام فراموش نشده است. طعم تلخ مصیبت‏ها هنوز در کامم هست و غم‏ها در گستره سینه‏ام موج مى‏زند. تنها از شما مى‏خواهم که نه به یارى ما بیایید و نه به دشمنى و ستیز ما برخیزید!
موضع امام سجاد علیه‏السلام در قیام توّابین
نهضت توّابین و قیام مردم کوفه، نتایج نسبتاً خوبى براى مسلمانان حق طلب به دنبال داشت و زمینه را براى قیام‏هاى بعدى فراهم نمود و بیم و ترس را در دل امویان انداخت. هدف توّابین نیز مقدّس بود؛ ریشه‏کن نمودن ظلم و فساد و دفاع از دین و سپردن حکومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا. چون قیام توّابین حرکتى بى‏موقع، نسنجیده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجاد علیه‏السلام نمى‏توانست موضع صریحى در حمایت از آنها داشته باشد؛ ولو این که از لابه‏لاى سخنرانى‏هاى آنها مى‏شود فهمید که توّابین، امام سجاد علیه‏السلام را به عنوان رهبر دینى و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پیروزى کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خویش خوددارى کنند؛ ولى در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصى به امامت آن حضرت مى‏نمودند که نمونه آن را در اشعارى که «عبداللّه بن الاحمر» سروده و در آن، از یک منادى که معروف همه است و دعوت کننده به خیر و رستگارى است، نام برده15 که مسلّم آن منادى، امام سجاد علیه‏السلام است؛ زیرا محمد بن حنفیه سه سال بعد از قیام توّابین نامش به امامت برده شد. توّابین مى‏خواستند حکومت را به اهل‏بیت علیهم‏السلام واگذار کنند.16
توّابین وقتى با لشکر شام مواجه شدند، در مقابل پیشنهاد آنها براى رها کردن جنگ، خواسته‏هایى را عنوان نمودند، از جمله: تحویل دادن عبیداللّه بن زیاد (فرمانده لشکر شام) به آنها و برکنار نمودن عبدالملک بن مروان (خلیفه وقت)، تا توّابین بتوانند حکومت و رهبرى جامعه را به اهل‏بیت پیامبراکرم واگذار نمایند.17
موارد ذکر شده فقط مى‏تواند به قیام توّابین جهت بدهد و هدف و انگیزه آنها را روشن نماید. شاید بتوان گفت که قیام آنها با اذن غیر مستقیم امام عصر بوده است؛ یعنى امام سجاد علیه‏السلام اگرچه هیچ موضع صریحى که دلالت بر تأیید یا ردّ توّابین باشد، اتخاذ ننمود ـ به خاطر موانعى که ذکر شد و به خاطر قبول نداشتن شیوه مبارزه آنها ـ با اصل قیام که نهضتى ضدّ ظلم و براى اجراى عدالت بود، موافق بود.
ائمه معصومین نهضت‏هاى عصر خویش را نه به طور مطلق ردّ کردند و نه پذیرفتند، بلکه آنها را که در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محورى حرکت کردند، تأیید و بقیه را ردّ نمودند. قیام توّابین چون در معیار حق مى‏گنجید، تاریخ هیچ گونه ردّى را در مورد آن به امام سجاد علیه‏السلام نسبت نداده است. دلیلى هم براى مخالفت وجود نداشت، چون این قیام‏ها فوایدى داشت که قبلاً ذکر شد.
چرا توّابین بدون اجازه امام دست به جهاد و قیام زدند؟
میرزا ابوالحسن شعرانى در ترجمه کتاب نفس المهموم، پاسخ را چنین بیان نموده است: «در جواب مى‏گوییم امام سجاد علیه‏السلام از مردم کناره‏گیرى کرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان طورى که در زمان ما نمى‏شود در اجراى احکام ضرورى دین منتظر ظهور امام زمان علیه‏السلام شد؛ مثل رسیدگى به ایتام و محجورین، قصاص، دفاع، حدود و... چون ترک اینها موجب فتنه‏ها و تسلّط اشرار مى‏شود، با این که اینها از وظایف امام زمان علیه‏السلام است؛ توّابین نیز وظیفه مجاهدت و توبه کردن داشتند با کشتن قاتلین سیدالشهداء علیه‏السلام . اگرچه امام سجاد علیه‏السلام در قیام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود ولى نهى نیز نفرمود و توّابین نیز تمسّک به آیه قرآن نمودند و اگر کسى حکم خدا را به وسیله قرآن یا اجماع یا عقل بداند، مثل این است که از لفظ [و زبان [امام شنیده باشد.»
سکوت نخبگان و عواقب آن
اگر چه توّابین جان و مال خویش را در راه هدفى مقدّس ـ که رضاى خداوند، انتقام خون شهداى کربلا، ریشه کن نمودن کانون فتنه اموى و سپردن امور جامعه به دست اهل‏بیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بودـ نهادند؛ اما آن همه خسارت و کشته، یک هزارم اثر حادثه کربلا را از خود برجاى نگذاشت؛ چون اگر رهبران توّابین و برجستگان قیام که خود از دعوت کنندگان حسین بن على علیهماالسلام بودند، آن حضرت را یارى مى‏کردند، حادثه کربلا به گونه‏اى دیگر رقم مى‏خورد.
پى‏نوشت‏ها:
1. بقره / 54.
2. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 5، ص 204 و تاریخ طبرى، ج 2، ص 417.
3. الاجابة، ج 2، ص 127.
4.تاریخ‏طبرى،ج2،ص499وانساب‏الاشراف،ج5،ص205.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 455.
6. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 49 و 48 والکامل فى‏التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 234.
7. التنبیه و الاشراف، ص 311.
8. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67 و بحارالانوار، ج 45، ص 359.
9. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67.
10. همان، ص 70.
11 و 12. حیاة الشعر فى الکوفه، ص 73.
13. تاریخ الادب العربى، ج 2، ص 347.
14. شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص ؟
15. مروج الذهب، ج 3، ص 101.
16. تجارب الامم، ج 2، ص 97.
17. انساب الاشراف، ج 5، ص 210 و الکامل فى‏التاریخ، ج 3، ص 343.

 

تبلیغات