امام سجاد و نهضت توّابین
آرشیو
چکیده
متن
هدف اصلى از تحقیق و کاوش در زندگى معصومین علیهمالسلام ، در حقیقت شناخت مواضع دینى، سیاسى و اجتماعى آنها براى دست یابى به پیامها، درسها و عبرتهایى است که در سیره عملى آنها دیده مىشود. «امام»، جلودار و قافله سالار کاروان صالحان براى رسیدن به کمال مطلوب و سعادت دنیوى و اخروى است. «امامت»، هدایت خلق به سوى خداست؛ پس کسانى مىتوانند رهرو راه ولایت و رهبرى باشند که پیشواى خود را آن گونه که شایسته است، شناخته باشند تا به برکت آن معرفت، سیره عقیدتى و عملى آنها را الگوى خویش سازند. شناخت سیره ائمه علیهمالسلام با موانعى مواجه است که عبارتند از:
تاریخهاى خلافتى و سلطنتى، دروغهاى تاریخى، خلأهاى تاریخى و نقاط مبهم، حذف بعضى از صحنههاى مهمّ تاریخى، بیان نشدن جغرافیاى تاریخى، بیان نشدن شرایط و موقعیت حوادث، تأثیر گرایشهاى مورّخان در نقل و بیان تاریخ، از قلم افتادن بعضى از حوادث تاریخى، مخفیانه بودن حرکتهاى انقلابى شیعیان و محدود بودن ائمه علیهمالسلام در ارتباط با شیعیان و بیان مواضع آنها.
با وجود موانع فوق، هر کاوشگر و محقق کوشایى مىتواند از لابه لاى گزارشهاى تاریخى و قرائن و شواهد موجود، با ظن و گمان به واقعیت پىببرد. در این نوشتار سعى ما بر آن است تا به یارى خداوند، موضع امام سجاد علیهالسلام را در «نهضت توّابین» به دست آوریم که آیا آن حضرت با این قیام موافق بود یا مخالف؟
قبل از پرداختن به جواب این سؤال مهم، لازم است نهضت توّابین را به طور اجمالى بررسى نماییم.
علل و عوامل نهضت
بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام ، شیعیان کوفه به خاطر بىوفایى و پیمان شکنى که نسبت به آن حضرت از خود نشان داده بودند، به شدّت پشیمان بودند. آنها به امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند و عاجزانه اصرار کردند تا آنها را از ظلم و جور امویان نجات دهد. اگرچه امام حسین علیهالسلام باید براساس رسالت الهى خویش اقدام به امر به معروف و نهى از منکر مىکرد و در مقابل ظالمان موضع مىگرفت، حتى اگر کوفیان از او دعوت نمىکردند؛ ولى دعوت آنها نیز یکى از علل قیام امام و حرکت او به طرف کوفه بود. با این وجود، آنها بعد از دعوت امام حسین علیهالسلام او را تنها گذاشتند و یارىاش نکردند!
کوفیان براى سومین بار، در حادثه کربلا طعم تلخ شکست و زبونى را در مقابل شامىها چشیده بودند. آنها تنها راه جبران گناه عظیم کشته شدن امام و شکستهاى تحقیر کننده خویش را، قیام و خونخواهى امام حسین علیهالسلام مىدانستند و مىگفتند: ما مثل بنىاسرائیل شدهایم که حضرت موسى براى جبران نافرمانى و برگشت از گوساله پرستى آنها، دستور داد یکدیگر را بکشند. تنها راه توبه ما نیز قیام و کشتن دشمنان است...«انّکم ظلمتم انفسکم باتّخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیرلکم عند بارئکم فتاب علیکم...»1
آنان به دلیل پشیمانى از اعمال گذشته خود، در تاریخ اسلام به «توّابین» شهرت یافتند.2
اوّلین جلسه مشورتى
در سال 61 ه .ق. نخستین گردهمایى توّابین در منزل سلیمان بن صُرَد خزاعى، از اصحاب پیامبر و بزرگان شیعیان کوفه، تشکیل شد. شرکت کنندگان حدود صد نفر از دلیران و بزرگان شیعه بودند و همگى متجاوز از شصت سال داشتند که این عامل سِنّى، دلیل بلوغِ تفکّر مذهبى و پختگى رفتار آنها بود.
رهبران نهضت
نهضت توّابین تحت رهبرى پنج نفر از قدیمىترین و معتمدترین یاران حضرت على انجام گرفت که عبارتند از: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فرازى، عبداللّه بن سعد بن نفیل ازدى، عبداللّه بن والى تیمى و رفاعة بن شدّاد بجلى.3
سلیمان از اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و حضرت على علیهالسلام بود و در جنگ جمل و صفین حضور داشت. بعد از هلاکت معاویه، شیعیان در خانه سلیمان جمع شدند و به امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند و او را دعوت به قیام نمودند. چهار نفر دیگر، از تابعین به شمار مىرفتند و همیشه در صف مقدم فعالیتهاى شیعیان کوفه قرار داشتند و به خاطر خلوص نیت و فداکارى در راه اهلبیت، مورد احترام شیعیان بودند.
نتیجه اوّلین گردهمایى
در نخستین جلسه توّابین، سلیمان به عنوان رهبر نهضت انتخاب شد. او در همان جلسه معیارهاى بسیار دقیق و سختى را براى عضوگیرى بیان نمود.4 و خطوط سیاسى، نظامى و پشتوانه مالى نهضت را ترسیم نمود.
شیعیان در طول سالهاى 61 ـ 64 ه .ق. مشغول جمع آورى اسلحه و عضوگیرى بودند.
مرگ یزید و سقوط کوفه
وقتى خبر مرگ یزید (64 ه .ق.) به کوفه رسید، مردم کوفه شورش کردند و عمربن حریث، حاکم کوفه را از قصرش بیرون نمودند و با عبداللّه بن زبیر که در حجاز مدعى خلافت بود، بیعت نمودند.5 عبداللّه بن زبیر نیز عبداللّه بن یزید را به فرمانروایى کوفه تعیین کرد و به این وسیله کوفه در اختیار ابن زبیر قرار گرفت. سلیمان بن صرد به شهرهاى بصره و مدائن نامه نوشت و از رهبران شیعیان آن شهرها جهت شرکت در خونخواهى سیدالشهداء علیهالسلام دعوت نمود. آنها نیز استقبال کردند.6 قرار شد «جنبش» به صورت پنهانى فعالیت، تبلیغ و جذب نیرو نماید. عدهاى را نیز مسؤول جمع آورى اموال و هدایا از جانب شیعیان نمودند تا اسلحه و تجهیزات جنگى را فراهم سازند. زمان شروع نهضت، آغاز ربیع الثانى سال 65 ه .ق. معیّن شد. محلّ تجمع آنها «نخیله» و شعارشان «یالثارات الحسین» بود.7
ورود مختار به کوفه و تبلیغات او
مختار یکى از پیروان اهلبیت بود که با توّابین در قیام علیه بنىامیه و خونخواهى سیّدالشهداء علیهالسلام هم عقیده بود. ولى او معتقد بود که سلیمان بن صرد صلاحیت نظامى و تجربه کافى براى فرماندهى و رهبرى قیام را ندارد. مختار خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه، سزاوارتر به رهبرى مىدانست؛ به همین دلیل به تبلیغات علیه سلیمان بن صرد پرداخت. او مىگفت: «سلیمان فقط مىخواهد قیام کند، هم خودش را به کشتن مىدهد، هم شما را. او بصیرت و دانش جنگى کافى ندارد.»
مختار سعى در متفرق کردن یاران سلیمان نمود. اگرچه توّابین به سلیمان بیشتر از مختار اعتماد داشتند، ولى تحت تأثیر سخنان مختار قرار گرفتند. حدود دو هزار نفر از توّابین جذب مختار شدند، در بقیه افراد نیز سستى ایجاد شد؛ به طورى که از 16 هزار نفرى که در لیست توّابین ثبت نام کرده بودند، فقط چهار هزار نفر در روز موعود حضور یافتند و علىرغم سه روز توقف توّابین در نخیله، فقط هزار نفر به جمع آنها افزوده شد. از مدائن و بصره نیز فقط 500 نفر در قیام شرکت کردند.
پیشنهاد رد شده
قبل از حرکت از اردوگاه نخیله، عبداللّه بن سعد بن نفیل که یکى از رهبران نهضت بود، به سلیمان گفت: حالا که ما به خونخواهى حسین علیهالسلام بیرون آمدهایم و قاتلان حسین همگى در کوفه هستند ـ از جمله عمربن سعد ـ پس اینها را بکشیم.8
بقیه یاران سلیمان نیز رأى او را تأیید نمودند و گفتند: اگر ما به سوى شام برویم فقط به عبیداللّه بن زیاد دست خواهیم یافت، در حالى که بیشتر افراد مورد نظر و قاتلان سیّدالشهداء در کوفه هستند. سلیمان با آنها مخالفت نمود و گفت: لازمه جنگیدن با کوفیان، جنگیدن با اقوام و خویشان است و قاتل اصلى هم ابن زیاد است.9
سپاه توّابین به طرف شام به حرکت درآمد. توّابین در مسیر راه، یک شبانه روز در کنار قبر سیدالشهداء علیهالسلام توقف نمودند و بسیار گریه کردند.10 سپس بىوقفه بیابانها را درنَوَردیدند تا به «عین الورده» رسیدند و درآن جا با سپاه شام به فرماندهى عبیداللّه بن زیاد ـ که تعداد آنها حدود سىهزار نفر بود ـ وارد جنگ شدند. سپاه شام به طور وحشتناکى بر آنها حمله ور شد. توّابین نیز از خود دلاورى و صلابت وصفناپذیرى نشان دادند. نبرد، سه روز طول کشید. رهبران توّابین، یکى بعد از دیگرى به شهادت رسیدند. تنها یکى از آنها (رفاعة بن شداد) باقى ماند که دستور عقبنشینى به طرف کوفه را صادر نمود.
نتیجه قیام
ثمره قیام توّابین عبارت بود از:
1. ایجاد رعب و وحشت بر قلوب جنایتکاران اموى؛ چون قیام آنها شدیدترین نهضتى بود که تا آن موقع به وقوع پیوست.11
2. زمینه سازى سیاسى و نظامى براى قیام مهم ترى که توسط مختار به وقوع پیوست. در واقع، قیام توّابین «تشیّع» را قدمى دیگر به طرف وجودى مستقل به پیش برد.
3. این قیام سبب شد تا خاکستر از روى آتش تشیّع برداشته بود و آتش دلهاى داغدیده آنها فروزانتر شود و در نهایت، منجر به نابودى حکومت امویان گردد.12
شرایط سیاسى، اجتماعى امام سجاد علیهالسلام
اگر بخواهیم به طور دقیقتر موضع امام سجاد علیهالسلام در قبال قیامهاى معاصرش و ارتباط آن حضرت با این نهضتها را بررسى کنیم، لازم است شرایط سیاسى و اجتماعى، رفتار حکّام، موقعیّت شخصى و خانوادگى امام، وضعیت فکرى، سیاسى و عقیدتى مردم و حوادث آن دوران را ترسیم نماییم.
امام سجاد علیهالسلام در شرایطى عهدهدار «امامت» شد که سنگینترین غمها و جراحتهاى روحى و عاطفى بر قلبش وارد شده بود، مثل شهادت مظلومانه پدر، برادران و اقوام بىسرپرست شدن دهها زن و کودک داغدیده؛ آوارگى و اسارت از کربلا به کوفه و شام و مدینه؛ نداشتن مدافعان و حامیان صادق؛ کنترل شدید حکومت مستبد و خونریز که حتى در ریختن خون فرزندان پیامبراکرم و انجام زشتترین و خشنترین اعمال، باکى نداشتند و با رفتارى وحشیانه نفسها را در سینهها حبس و جرأت اعتراض و انتقاد را از هر معترضى سلب نموده بودند؛ به طورى که به خاطر مخالفت، سهمیه بیت المال و عطایاى یک شهر را قطع مىکردند.13
عنصر مهمّ دیگرى که مىتوانست در موضعگیرى امام سجاد علیهالسلام در قیامها تأثیر بگذارد، مردم بودند. امام سجاد علیهالسلام چگونه مىتوانست به آن مردم اعتماد نماید و به پشتوانه آنها در صحنه سیاسى، اجتماعى حضور پیدا کند و یا موضع مثبت خودش را اظهار نماید؟ در حالى که سستىها و بىوفایىهاى مردم کوفه را نسبت به جدّ بزرگوارش، امیرمؤمنان علیهالسلام و عمویش، امام حسن علیهالسلام و پدرش، امام حسین علیهالسلام دیده بود و شاهد بود که چگونه این مردم بارها در صحنههاى حسّاس سیاسى و نظامى، امام و رهبر خود را نه تنها رها نمودند، بلکه در مقابلش شمشیر کشیدند و در بحرانهاى سیاسى و احساس خطرهاى جدّى، سکوت و انزوا را پیشه خود ساختند و آن را بر قیام و جهاد و شهادت ترجیح دادند و یا نامردانه به صفوف دشمنان پیوستند، مثل دوران امام حسین علیهالسلام !
خطبهاى که امام سجاد علیهالسلام در جمع مردم کوفه خواند، بیانگر شناخت دقیق امام از مردم کوفه و نشانه وضعیت فردى و اجتماعى خود و خانوادهاش و بهترین دلیل براى سکوت امام و انزواى سیاسى اوست. بعد از سخنرانى امام سجاد علیهالسلام ، مردم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و یکصدا فریاد زدند: اى فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان و پاسدار حقِّ شما هستیم. اکنون فرمان بده تا اطاعت کنیم!14
امام سجاد علیهالسلام فرمود: هرگز، هرگز تحت تأثیر شعارهاى شما قرار نخواهیم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد. اى جنایتکاران مکّار! میان شما و آرمانهایى که اظهار مىدارید، فاصلهها و موانع بسیارى است.
آیا مىخواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران من داشتید، دوباره درباره من روا دارید؟ نه، نه! به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشتهاى که از شما بر تن داریم، التیام نیافته است. همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید، در حالى که خانوادهاش در کنار او بودند.
داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، پدرم و فرزندانش و جدّم، امیرمؤمنان على علیهالسلام فراموش نشده است. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گستره سینهام موج مىزند. تنها از شما مىخواهم که نه به یارى ما بیایید و نه به دشمنى و ستیز ما برخیزید!
موضع امام سجاد علیهالسلام در قیام توّابین
نهضت توّابین و قیام مردم کوفه، نتایج نسبتاً خوبى براى مسلمانان حق طلب به دنبال داشت و زمینه را براى قیامهاى بعدى فراهم نمود و بیم و ترس را در دل امویان انداخت. هدف توّابین نیز مقدّس بود؛ ریشهکن نمودن ظلم و فساد و دفاع از دین و سپردن حکومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا. چون قیام توّابین حرکتى بىموقع، نسنجیده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجاد علیهالسلام نمىتوانست موضع صریحى در حمایت از آنها داشته باشد؛ ولو این که از لابهلاى سخنرانىهاى آنها مىشود فهمید که توّابین، امام سجاد علیهالسلام را به عنوان رهبر دینى و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پیروزى کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خویش خوددارى کنند؛ ولى در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصى به امامت آن حضرت مىنمودند که نمونه آن را در اشعارى که «عبداللّه بن الاحمر» سروده و در آن، از یک منادى که معروف همه است و دعوت کننده به خیر و رستگارى است، نام برده15 که مسلّم آن منادى، امام سجاد علیهالسلام است؛ زیرا محمد بن حنفیه سه سال بعد از قیام توّابین نامش به امامت برده شد. توّابین مىخواستند حکومت را به اهلبیت علیهمالسلام واگذار کنند.16
توّابین وقتى با لشکر شام مواجه شدند، در مقابل پیشنهاد آنها براى رها کردن جنگ، خواستههایى را عنوان نمودند، از جمله: تحویل دادن عبیداللّه بن زیاد (فرمانده لشکر شام) به آنها و برکنار نمودن عبدالملک بن مروان (خلیفه وقت)، تا توّابین بتوانند حکومت و رهبرى جامعه را به اهلبیت پیامبراکرم واگذار نمایند.17
موارد ذکر شده فقط مىتواند به قیام توّابین جهت بدهد و هدف و انگیزه آنها را روشن نماید. شاید بتوان گفت که قیام آنها با اذن غیر مستقیم امام عصر بوده است؛ یعنى امام سجاد علیهالسلام اگرچه هیچ موضع صریحى که دلالت بر تأیید یا ردّ توّابین باشد، اتخاذ ننمود ـ به خاطر موانعى که ذکر شد و به خاطر قبول نداشتن شیوه مبارزه آنها ـ با اصل قیام که نهضتى ضدّ ظلم و براى اجراى عدالت بود، موافق بود.
ائمه معصومین نهضتهاى عصر خویش را نه به طور مطلق ردّ کردند و نه پذیرفتند، بلکه آنها را که در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محورى حرکت کردند، تأیید و بقیه را ردّ نمودند. قیام توّابین چون در معیار حق مىگنجید، تاریخ هیچ گونه ردّى را در مورد آن به امام سجاد علیهالسلام نسبت نداده است. دلیلى هم براى مخالفت وجود نداشت، چون این قیامها فوایدى داشت که قبلاً ذکر شد.
چرا توّابین بدون اجازه امام دست به جهاد و قیام زدند؟
میرزا ابوالحسن شعرانى در ترجمه کتاب نفس المهموم، پاسخ را چنین بیان نموده است: «در جواب مىگوییم امام سجاد علیهالسلام از مردم کنارهگیرى کرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان طورى که در زمان ما نمىشود در اجراى احکام ضرورى دین منتظر ظهور امام زمان علیهالسلام شد؛ مثل رسیدگى به ایتام و محجورین، قصاص، دفاع، حدود و... چون ترک اینها موجب فتنهها و تسلّط اشرار مىشود، با این که اینها از وظایف امام زمان علیهالسلام است؛ توّابین نیز وظیفه مجاهدت و توبه کردن داشتند با کشتن قاتلین سیدالشهداء علیهالسلام . اگرچه امام سجاد علیهالسلام در قیام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود ولى نهى نیز نفرمود و توّابین نیز تمسّک به آیه قرآن نمودند و اگر کسى حکم خدا را به وسیله قرآن یا اجماع یا عقل بداند، مثل این است که از لفظ [و زبان [امام شنیده باشد.»
سکوت نخبگان و عواقب آن
اگر چه توّابین جان و مال خویش را در راه هدفى مقدّس ـ که رضاى خداوند، انتقام خون شهداى کربلا، ریشه کن نمودن کانون فتنه اموى و سپردن امور جامعه به دست اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بودـ نهادند؛ اما آن همه خسارت و کشته، یک هزارم اثر حادثه کربلا را از خود برجاى نگذاشت؛ چون اگر رهبران توّابین و برجستگان قیام که خود از دعوت کنندگان حسین بن على علیهماالسلام بودند، آن حضرت را یارى مىکردند، حادثه کربلا به گونهاى دیگر رقم مىخورد.
پىنوشتها:
1. بقره / 54.
2. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 5، ص 204 و تاریخ طبرى، ج 2، ص 417.
3. الاجابة، ج 2، ص 127.
4.تاریخطبرى،ج2،ص499وانسابالاشراف،ج5،ص205.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 455.
6. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 49 و 48 والکامل فىالتاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 234.
7. التنبیه و الاشراف، ص 311.
8. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67 و بحارالانوار، ج 45، ص 359.
9. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67.
10. همان، ص 70.
11 و 12. حیاة الشعر فى الکوفه، ص 73.
13. تاریخ الادب العربى، ج 2، ص 347.
14. شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 4، ص ؟
15. مروج الذهب، ج 3، ص 101.
16. تجارب الامم، ج 2، ص 97.
17. انساب الاشراف، ج 5، ص 210 و الکامل فىالتاریخ، ج 3، ص 343.
تاریخهاى خلافتى و سلطنتى، دروغهاى تاریخى، خلأهاى تاریخى و نقاط مبهم، حذف بعضى از صحنههاى مهمّ تاریخى، بیان نشدن جغرافیاى تاریخى، بیان نشدن شرایط و موقعیت حوادث، تأثیر گرایشهاى مورّخان در نقل و بیان تاریخ، از قلم افتادن بعضى از حوادث تاریخى، مخفیانه بودن حرکتهاى انقلابى شیعیان و محدود بودن ائمه علیهمالسلام در ارتباط با شیعیان و بیان مواضع آنها.
با وجود موانع فوق، هر کاوشگر و محقق کوشایى مىتواند از لابه لاى گزارشهاى تاریخى و قرائن و شواهد موجود، با ظن و گمان به واقعیت پىببرد. در این نوشتار سعى ما بر آن است تا به یارى خداوند، موضع امام سجاد علیهالسلام را در «نهضت توّابین» به دست آوریم که آیا آن حضرت با این قیام موافق بود یا مخالف؟
قبل از پرداختن به جواب این سؤال مهم، لازم است نهضت توّابین را به طور اجمالى بررسى نماییم.
علل و عوامل نهضت
بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام ، شیعیان کوفه به خاطر بىوفایى و پیمان شکنى که نسبت به آن حضرت از خود نشان داده بودند، به شدّت پشیمان بودند. آنها به امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند و عاجزانه اصرار کردند تا آنها را از ظلم و جور امویان نجات دهد. اگرچه امام حسین علیهالسلام باید براساس رسالت الهى خویش اقدام به امر به معروف و نهى از منکر مىکرد و در مقابل ظالمان موضع مىگرفت، حتى اگر کوفیان از او دعوت نمىکردند؛ ولى دعوت آنها نیز یکى از علل قیام امام و حرکت او به طرف کوفه بود. با این وجود، آنها بعد از دعوت امام حسین علیهالسلام او را تنها گذاشتند و یارىاش نکردند!
کوفیان براى سومین بار، در حادثه کربلا طعم تلخ شکست و زبونى را در مقابل شامىها چشیده بودند. آنها تنها راه جبران گناه عظیم کشته شدن امام و شکستهاى تحقیر کننده خویش را، قیام و خونخواهى امام حسین علیهالسلام مىدانستند و مىگفتند: ما مثل بنىاسرائیل شدهایم که حضرت موسى براى جبران نافرمانى و برگشت از گوساله پرستى آنها، دستور داد یکدیگر را بکشند. تنها راه توبه ما نیز قیام و کشتن دشمنان است...«انّکم ظلمتم انفسکم باتّخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیرلکم عند بارئکم فتاب علیکم...»1
آنان به دلیل پشیمانى از اعمال گذشته خود، در تاریخ اسلام به «توّابین» شهرت یافتند.2
اوّلین جلسه مشورتى
در سال 61 ه .ق. نخستین گردهمایى توّابین در منزل سلیمان بن صُرَد خزاعى، از اصحاب پیامبر و بزرگان شیعیان کوفه، تشکیل شد. شرکت کنندگان حدود صد نفر از دلیران و بزرگان شیعه بودند و همگى متجاوز از شصت سال داشتند که این عامل سِنّى، دلیل بلوغِ تفکّر مذهبى و پختگى رفتار آنها بود.
رهبران نهضت
نهضت توّابین تحت رهبرى پنج نفر از قدیمىترین و معتمدترین یاران حضرت على انجام گرفت که عبارتند از: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فرازى، عبداللّه بن سعد بن نفیل ازدى، عبداللّه بن والى تیمى و رفاعة بن شدّاد بجلى.3
سلیمان از اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و حضرت على علیهالسلام بود و در جنگ جمل و صفین حضور داشت. بعد از هلاکت معاویه، شیعیان در خانه سلیمان جمع شدند و به امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند و او را دعوت به قیام نمودند. چهار نفر دیگر، از تابعین به شمار مىرفتند و همیشه در صف مقدم فعالیتهاى شیعیان کوفه قرار داشتند و به خاطر خلوص نیت و فداکارى در راه اهلبیت، مورد احترام شیعیان بودند.
نتیجه اوّلین گردهمایى
در نخستین جلسه توّابین، سلیمان به عنوان رهبر نهضت انتخاب شد. او در همان جلسه معیارهاى بسیار دقیق و سختى را براى عضوگیرى بیان نمود.4 و خطوط سیاسى، نظامى و پشتوانه مالى نهضت را ترسیم نمود.
شیعیان در طول سالهاى 61 ـ 64 ه .ق. مشغول جمع آورى اسلحه و عضوگیرى بودند.
مرگ یزید و سقوط کوفه
وقتى خبر مرگ یزید (64 ه .ق.) به کوفه رسید، مردم کوفه شورش کردند و عمربن حریث، حاکم کوفه را از قصرش بیرون نمودند و با عبداللّه بن زبیر که در حجاز مدعى خلافت بود، بیعت نمودند.5 عبداللّه بن زبیر نیز عبداللّه بن یزید را به فرمانروایى کوفه تعیین کرد و به این وسیله کوفه در اختیار ابن زبیر قرار گرفت. سلیمان بن صرد به شهرهاى بصره و مدائن نامه نوشت و از رهبران شیعیان آن شهرها جهت شرکت در خونخواهى سیدالشهداء علیهالسلام دعوت نمود. آنها نیز استقبال کردند.6 قرار شد «جنبش» به صورت پنهانى فعالیت، تبلیغ و جذب نیرو نماید. عدهاى را نیز مسؤول جمع آورى اموال و هدایا از جانب شیعیان نمودند تا اسلحه و تجهیزات جنگى را فراهم سازند. زمان شروع نهضت، آغاز ربیع الثانى سال 65 ه .ق. معیّن شد. محلّ تجمع آنها «نخیله» و شعارشان «یالثارات الحسین» بود.7
ورود مختار به کوفه و تبلیغات او
مختار یکى از پیروان اهلبیت بود که با توّابین در قیام علیه بنىامیه و خونخواهى سیّدالشهداء علیهالسلام هم عقیده بود. ولى او معتقد بود که سلیمان بن صرد صلاحیت نظامى و تجربه کافى براى فرماندهى و رهبرى قیام را ندارد. مختار خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه، سزاوارتر به رهبرى مىدانست؛ به همین دلیل به تبلیغات علیه سلیمان بن صرد پرداخت. او مىگفت: «سلیمان فقط مىخواهد قیام کند، هم خودش را به کشتن مىدهد، هم شما را. او بصیرت و دانش جنگى کافى ندارد.»
مختار سعى در متفرق کردن یاران سلیمان نمود. اگرچه توّابین به سلیمان بیشتر از مختار اعتماد داشتند، ولى تحت تأثیر سخنان مختار قرار گرفتند. حدود دو هزار نفر از توّابین جذب مختار شدند، در بقیه افراد نیز سستى ایجاد شد؛ به طورى که از 16 هزار نفرى که در لیست توّابین ثبت نام کرده بودند، فقط چهار هزار نفر در روز موعود حضور یافتند و علىرغم سه روز توقف توّابین در نخیله، فقط هزار نفر به جمع آنها افزوده شد. از مدائن و بصره نیز فقط 500 نفر در قیام شرکت کردند.
پیشنهاد رد شده
قبل از حرکت از اردوگاه نخیله، عبداللّه بن سعد بن نفیل که یکى از رهبران نهضت بود، به سلیمان گفت: حالا که ما به خونخواهى حسین علیهالسلام بیرون آمدهایم و قاتلان حسین همگى در کوفه هستند ـ از جمله عمربن سعد ـ پس اینها را بکشیم.8
بقیه یاران سلیمان نیز رأى او را تأیید نمودند و گفتند: اگر ما به سوى شام برویم فقط به عبیداللّه بن زیاد دست خواهیم یافت، در حالى که بیشتر افراد مورد نظر و قاتلان سیّدالشهداء در کوفه هستند. سلیمان با آنها مخالفت نمود و گفت: لازمه جنگیدن با کوفیان، جنگیدن با اقوام و خویشان است و قاتل اصلى هم ابن زیاد است.9
سپاه توّابین به طرف شام به حرکت درآمد. توّابین در مسیر راه، یک شبانه روز در کنار قبر سیدالشهداء علیهالسلام توقف نمودند و بسیار گریه کردند.10 سپس بىوقفه بیابانها را درنَوَردیدند تا به «عین الورده» رسیدند و درآن جا با سپاه شام به فرماندهى عبیداللّه بن زیاد ـ که تعداد آنها حدود سىهزار نفر بود ـ وارد جنگ شدند. سپاه شام به طور وحشتناکى بر آنها حمله ور شد. توّابین نیز از خود دلاورى و صلابت وصفناپذیرى نشان دادند. نبرد، سه روز طول کشید. رهبران توّابین، یکى بعد از دیگرى به شهادت رسیدند. تنها یکى از آنها (رفاعة بن شداد) باقى ماند که دستور عقبنشینى به طرف کوفه را صادر نمود.
نتیجه قیام
ثمره قیام توّابین عبارت بود از:
1. ایجاد رعب و وحشت بر قلوب جنایتکاران اموى؛ چون قیام آنها شدیدترین نهضتى بود که تا آن موقع به وقوع پیوست.11
2. زمینه سازى سیاسى و نظامى براى قیام مهم ترى که توسط مختار به وقوع پیوست. در واقع، قیام توّابین «تشیّع» را قدمى دیگر به طرف وجودى مستقل به پیش برد.
3. این قیام سبب شد تا خاکستر از روى آتش تشیّع برداشته بود و آتش دلهاى داغدیده آنها فروزانتر شود و در نهایت، منجر به نابودى حکومت امویان گردد.12
شرایط سیاسى، اجتماعى امام سجاد علیهالسلام
اگر بخواهیم به طور دقیقتر موضع امام سجاد علیهالسلام در قبال قیامهاى معاصرش و ارتباط آن حضرت با این نهضتها را بررسى کنیم، لازم است شرایط سیاسى و اجتماعى، رفتار حکّام، موقعیّت شخصى و خانوادگى امام، وضعیت فکرى، سیاسى و عقیدتى مردم و حوادث آن دوران را ترسیم نماییم.
امام سجاد علیهالسلام در شرایطى عهدهدار «امامت» شد که سنگینترین غمها و جراحتهاى روحى و عاطفى بر قلبش وارد شده بود، مثل شهادت مظلومانه پدر، برادران و اقوام بىسرپرست شدن دهها زن و کودک داغدیده؛ آوارگى و اسارت از کربلا به کوفه و شام و مدینه؛ نداشتن مدافعان و حامیان صادق؛ کنترل شدید حکومت مستبد و خونریز که حتى در ریختن خون فرزندان پیامبراکرم و انجام زشتترین و خشنترین اعمال، باکى نداشتند و با رفتارى وحشیانه نفسها را در سینهها حبس و جرأت اعتراض و انتقاد را از هر معترضى سلب نموده بودند؛ به طورى که به خاطر مخالفت، سهمیه بیت المال و عطایاى یک شهر را قطع مىکردند.13
عنصر مهمّ دیگرى که مىتوانست در موضعگیرى امام سجاد علیهالسلام در قیامها تأثیر بگذارد، مردم بودند. امام سجاد علیهالسلام چگونه مىتوانست به آن مردم اعتماد نماید و به پشتوانه آنها در صحنه سیاسى، اجتماعى حضور پیدا کند و یا موضع مثبت خودش را اظهار نماید؟ در حالى که سستىها و بىوفایىهاى مردم کوفه را نسبت به جدّ بزرگوارش، امیرمؤمنان علیهالسلام و عمویش، امام حسن علیهالسلام و پدرش، امام حسین علیهالسلام دیده بود و شاهد بود که چگونه این مردم بارها در صحنههاى حسّاس سیاسى و نظامى، امام و رهبر خود را نه تنها رها نمودند، بلکه در مقابلش شمشیر کشیدند و در بحرانهاى سیاسى و احساس خطرهاى جدّى، سکوت و انزوا را پیشه خود ساختند و آن را بر قیام و جهاد و شهادت ترجیح دادند و یا نامردانه به صفوف دشمنان پیوستند، مثل دوران امام حسین علیهالسلام !
خطبهاى که امام سجاد علیهالسلام در جمع مردم کوفه خواند، بیانگر شناخت دقیق امام از مردم کوفه و نشانه وضعیت فردى و اجتماعى خود و خانوادهاش و بهترین دلیل براى سکوت امام و انزواى سیاسى اوست. بعد از سخنرانى امام سجاد علیهالسلام ، مردم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و یکصدا فریاد زدند: اى فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان و پاسدار حقِّ شما هستیم. اکنون فرمان بده تا اطاعت کنیم!14
امام سجاد علیهالسلام فرمود: هرگز، هرگز تحت تأثیر شعارهاى شما قرار نخواهیم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد. اى جنایتکاران مکّار! میان شما و آرمانهایى که اظهار مىدارید، فاصلهها و موانع بسیارى است.
آیا مىخواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران من داشتید، دوباره درباره من روا دارید؟ نه، نه! به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشتهاى که از شما بر تن داریم، التیام نیافته است. همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید، در حالى که خانوادهاش در کنار او بودند.
داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، پدرم و فرزندانش و جدّم، امیرمؤمنان على علیهالسلام فراموش نشده است. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گستره سینهام موج مىزند. تنها از شما مىخواهم که نه به یارى ما بیایید و نه به دشمنى و ستیز ما برخیزید!
موضع امام سجاد علیهالسلام در قیام توّابین
نهضت توّابین و قیام مردم کوفه، نتایج نسبتاً خوبى براى مسلمانان حق طلب به دنبال داشت و زمینه را براى قیامهاى بعدى فراهم نمود و بیم و ترس را در دل امویان انداخت. هدف توّابین نیز مقدّس بود؛ ریشهکن نمودن ظلم و فساد و دفاع از دین و سپردن حکومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا. چون قیام توّابین حرکتى بىموقع، نسنجیده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجاد علیهالسلام نمىتوانست موضع صریحى در حمایت از آنها داشته باشد؛ ولو این که از لابهلاى سخنرانىهاى آنها مىشود فهمید که توّابین، امام سجاد علیهالسلام را به عنوان رهبر دینى و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پیروزى کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خویش خوددارى کنند؛ ولى در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصى به امامت آن حضرت مىنمودند که نمونه آن را در اشعارى که «عبداللّه بن الاحمر» سروده و در آن، از یک منادى که معروف همه است و دعوت کننده به خیر و رستگارى است، نام برده15 که مسلّم آن منادى، امام سجاد علیهالسلام است؛ زیرا محمد بن حنفیه سه سال بعد از قیام توّابین نامش به امامت برده شد. توّابین مىخواستند حکومت را به اهلبیت علیهمالسلام واگذار کنند.16
توّابین وقتى با لشکر شام مواجه شدند، در مقابل پیشنهاد آنها براى رها کردن جنگ، خواستههایى را عنوان نمودند، از جمله: تحویل دادن عبیداللّه بن زیاد (فرمانده لشکر شام) به آنها و برکنار نمودن عبدالملک بن مروان (خلیفه وقت)، تا توّابین بتوانند حکومت و رهبرى جامعه را به اهلبیت پیامبراکرم واگذار نمایند.17
موارد ذکر شده فقط مىتواند به قیام توّابین جهت بدهد و هدف و انگیزه آنها را روشن نماید. شاید بتوان گفت که قیام آنها با اذن غیر مستقیم امام عصر بوده است؛ یعنى امام سجاد علیهالسلام اگرچه هیچ موضع صریحى که دلالت بر تأیید یا ردّ توّابین باشد، اتخاذ ننمود ـ به خاطر موانعى که ذکر شد و به خاطر قبول نداشتن شیوه مبارزه آنها ـ با اصل قیام که نهضتى ضدّ ظلم و براى اجراى عدالت بود، موافق بود.
ائمه معصومین نهضتهاى عصر خویش را نه به طور مطلق ردّ کردند و نه پذیرفتند، بلکه آنها را که در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محورى حرکت کردند، تأیید و بقیه را ردّ نمودند. قیام توّابین چون در معیار حق مىگنجید، تاریخ هیچ گونه ردّى را در مورد آن به امام سجاد علیهالسلام نسبت نداده است. دلیلى هم براى مخالفت وجود نداشت، چون این قیامها فوایدى داشت که قبلاً ذکر شد.
چرا توّابین بدون اجازه امام دست به جهاد و قیام زدند؟
میرزا ابوالحسن شعرانى در ترجمه کتاب نفس المهموم، پاسخ را چنین بیان نموده است: «در جواب مىگوییم امام سجاد علیهالسلام از مردم کنارهگیرى کرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان طورى که در زمان ما نمىشود در اجراى احکام ضرورى دین منتظر ظهور امام زمان علیهالسلام شد؛ مثل رسیدگى به ایتام و محجورین، قصاص، دفاع، حدود و... چون ترک اینها موجب فتنهها و تسلّط اشرار مىشود، با این که اینها از وظایف امام زمان علیهالسلام است؛ توّابین نیز وظیفه مجاهدت و توبه کردن داشتند با کشتن قاتلین سیدالشهداء علیهالسلام . اگرچه امام سجاد علیهالسلام در قیام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود ولى نهى نیز نفرمود و توّابین نیز تمسّک به آیه قرآن نمودند و اگر کسى حکم خدا را به وسیله قرآن یا اجماع یا عقل بداند، مثل این است که از لفظ [و زبان [امام شنیده باشد.»
سکوت نخبگان و عواقب آن
اگر چه توّابین جان و مال خویش را در راه هدفى مقدّس ـ که رضاى خداوند، انتقام خون شهداى کربلا، ریشه کن نمودن کانون فتنه اموى و سپردن امور جامعه به دست اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بودـ نهادند؛ اما آن همه خسارت و کشته، یک هزارم اثر حادثه کربلا را از خود برجاى نگذاشت؛ چون اگر رهبران توّابین و برجستگان قیام که خود از دعوت کنندگان حسین بن على علیهماالسلام بودند، آن حضرت را یارى مىکردند، حادثه کربلا به گونهاى دیگر رقم مىخورد.
پىنوشتها:
1. بقره / 54.
2. انساب الاشراف، بلاذرى، ج 5، ص 204 و تاریخ طبرى، ج 2، ص 417.
3. الاجابة، ج 2، ص 127.
4.تاریخطبرى،ج2،ص499وانسابالاشراف،ج5،ص205.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 455.
6. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 49 و 48 والکامل فىالتاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 234.
7. التنبیه و الاشراف، ص 311.
8. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67 و بحارالانوار، ج 45، ص 359.
9. تاریخ طبرى، ج 4، جزء 7، ص 67.
10. همان، ص 70.
11 و 12. حیاة الشعر فى الکوفه، ص 73.
13. تاریخ الادب العربى، ج 2، ص 347.
14. شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 4، ص ؟
15. مروج الذهب، ج 3، ص 101.
16. تجارب الامم، ج 2، ص 97.
17. انساب الاشراف، ج 5، ص 210 و الکامل فىالتاریخ، ج 3، ص 343.