آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

از حرفهاى عجیب و غریبى که پیرامون عزادارى گفته شده، یکى هم آن حرفى است که از تحریف معناى «تباکى» سرچشمه گرفته است؛ به این ترتیب که مى‏گویند:
«در لفظ تباکى هم اشاره فرموده که ترتّب ثواب اخروى، موقوف بر گریه حقیقى نیست بلکه همین که قاصد، گریه است و خود را به صورت گریه کنندگان وامى‏دارد همان ثواب گریه را دارد. در تمام عبادات حقیقت مطلوب است ولى در دعات حسینیّه دائره وسیع است و لعلّ از این جهت مرحوم شیخ جعفر صاحب خصائص الحسینیه ـ طاب ثراه ـ ریاء را در گریه، در عزادارى حضرت امام حسین علیه‏السلام جایز مى‏دانست.»1
به راستى که باورکردنش بسیار سخت است و اگر این سخن تنها در میان عوام بود و انسان تنها از دهان مردم مى‏شنید، به هیچ وجه باور نمى‏کرد. اما مى‏بینید که در کتابها هم نوشته شده است و نویسنده نه فقط خود قائل به این قول عجیب و غریب است که شیخ جعفر شوشترى را نیز هم رأى خود مى‏داند و براى تثبیت تحریف خود، به فتواى وى نیز استناد مى‏جوید و گمان مى‏برد که کلمه تباکى در حدیث مى‏تواند مبنى و مستند افتاء به تجویز ریا در عزادارى امام حسین علیه‏السلام باشد!
اگر مرحوم شیخ جعفر نیز چنین فتواى عجیبى داده باشد، بى‏گمان در بالاى منبر و در هنگام روضه خوانى بوده و چنان از گلاب گریه مدهوش بوده که عشق و عاطفه را به جاى شرع و عقل گرفته تا فتواى آنچنانى را داده است. و اگر در حال عادى و با تمرکز حواس این فتوا را داده باشد، بى‏گمان منظورش از ریا معناى مصطلح ریا نبوده بلکه معناى لغوى ریا (نشان دادن کار به دیگران) بوده است و البته این احتمال دوم، صحیح‏تر و به شخصیّت علمى شیخ جعفر شوشترى نزدیک‏تر است.
با آن همه آیات محکم در قرآن مجید و با آن همه روایات صحیح و معتبر در متون اسلامى، که همگى حاکى از لزوم اخلاص و قبح و گناه ریا و.... است، چگونه مى‏توان چنان سخن سخیفى گفت و ریا را که در فرهنگ اسلامى «شرک خفى» خوانده شده است، جایز دانست؟!
از این واقعیّت تلخ هم نباید گذشت که بسیارى از «تحریفات عاشورا» معلول عوام زدگى برخى از گویندگان مذهبى است. این فاجعه گاهى تا آنجا به تباهى و فساد مى‏کشد که مى‏بینى آنها پیش از هر چیز در فکر این هستند که ببینند عوام چه مى‏خواهند و از نقل کدام داستان یا افسانه‏اى بیشتر خوشحال و خشنود مى‏شوند و همیشه در این دایره تنگ و تاریک به سر مى‏برند که از دهان مردم مى‏گیرند و به گوش مردم مى‏دهند و همیشه این دور و تسلسل را تکرار مى‏کنند و هیچ هم خسته نمى‏شوند و چه بسیار کتابهایى که با عناوینى چون مجالس و مقاتل به همین ترتیب نوشته شده است که مدارک و منابعى جز لسان الواعظین و اسماع السامعین ندارند؛ نخست بدون اندیشه گفته شده‏اند و سپس باز بدون اندیشه و تنها به همین دلیل که مقبول طبع عوام بوده، نوشته شده‏اند! دردا و دریغا که اینان با ساختن تحریفات و با پرداختن به افسانه‏ها و اکاذیب، فرهنگ مردم را به تباهى مى‏کشند و با تفسیر نادرست «تباکى» عمل شنیع تزویر و ریا را تجویز و ترویج مى‏کنند و ناخواسته آتش به دین و دنیاى خود مى‏زنند، غافل از اینکه به قول رساى آن شاعر:
بر تواضع‏هاى مردم تکیه کردن، ابلهى است     پاى بوس سیل، از پاى افکند دیوار را
تفسیر صحیح تباکى
معدود روایاتى که در آنها لفظ «تباکى» وارد شده است، بسیار اندک است.2 و در یکى از آنها چنین است که راوى مى‏گوید: خیال مى‏کنم که حضرت فرمود: «من بکى أو أبکى، و اَظُنُّه قال او تباکى»؛3، حال اگر هم چنین سخنى از ناحیه معصوم علیه‏السلام صادر شده باشد به هیچ وجه نمى‏تواند به آن معناى نادرستى که تحریفگران تصوّر کرده‏اند، بوده باشد. در تفسیر آن سه وجه زیر را مى‏توان تصوّر کرد:
1. تظاهر به گریه و اندوه
البته نه به آن معنا که شُبهه ریا را در برداشته باشد بلکه به نیّت قربةً الى اللّه و خالصاً لوجه اللّه تظاهر کند و خود را اندوهگین و غمناک نشان دهد. این معنا با توجه به زمان صدور حدیث (زمان حکومت بنى‏امیه) صحیح‏تر به نظر مى‏رسد. زیرا بنى امیه هر سال روز عاشورا را جشن مى‏گرفتند و پیروان آنها در آن روز تظاهر به شادى و سرور مى‏کردند.4 و امام علیه‏السلام نیز با این سخن شیعیان را دعوت مى‏کند که هر طور شده در روز عاشورا و دهه محرم اظهار غم و اندوه کنند تا همدلى خود را با دوستداران اهل‏بیت علیهم‏السلام و تنفّر خود را از آل یزید نشان دهند.
2. تکلّف براى تحصیل گریه
گاهى باشد که انسان در مرحله نخست، بنا به عللى نمى‏تواند کارى را انجام دهد، اما از آنجا که دلش مى‏خواهد که آن کار را انجام دهد به هر نحو ممکن تمایل به آن کار را نشان مى‏دهد و اى بسا که ناخودآگاه و با تکلّف هم که شده، تمایل درونى خود را بروز مى‏دهد و آشکار مى‏سازد. چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست، و جالب اینکه بالاخره این تکلّف و تشبّه در نهایت به نتیجه مى‏رسد و صورت کاملاً طبیعى پیدا مى‏کند. از باب مثال فرض کنید که کسى در اثر قساوت قلب و یا در اثر هر علت دیگرى ابتدا نمى‏تواند از خوف خدا گریه کند و یا به یاد مظلومیتهاى اهل‏بیت علیهم‏السلام ناله کند و بگرید اما چون این کار را در دل دوست دارد و به حال گریه کنندگان غبطه مى‏خورد، ناخواسته خود را شبیه آنان مى‏سازد و با تکلّف هم که شده، متأثّر و دل‏گیر مى‏شود و چهره غمناک و اندوهگین پیدا مى‏کند تا در نهایت غبار قساوت از آینه دل مى‏زداید و اشک چشمش سرازیر مى‏شود که همان کار، خود مطلوب است.
فشرده سخن این که «تباکى» از باب مقدمه بُکاء، آن هم از باب مقدمه طبیعى بکاء، مطلوب و مستحب است و از آنجا که این مقدمه، قهرى و طبیعى است هیچ گونه شائبه ریا و سُمعه را نمى‏توان در آن دخیل دانست. منتهى گاه این مقدمه (تباکى) به آن نتیجه (بکاء) منجر مى‏شود و گاهى دیگر نمى‏شود مثل اینکه کسى قساوت قلب داشته و یا فرصت نتیجه‏گیرى، اندک بوده و یا در همان مراحل نخست (در حال تباکى) کار دیگرى پیش آمده و او نتوانسته از مرحله تباکى به مرحله بکاء برسد. حال از احادیث مورد بحث استفاده مى‏شود که انسان در همان مرحله تباکى نیز مأجور خواهد بود. البته این مسئله منحصر به گریه کردن نبوده و در مورد برخى عبادتهاى دیگر نیز مثل «تحلُّم» بر حلم و «تزهُّد» براى زهد آموزى و کسب زهد، مطلوب و مورد تأکید پیشوایان معصوم علیهم‏السلام است.5
3. تمایل به بکاء و دوست داشتن آن
به این معنى که اگر کسى هم گریه نکند اما تمایل به این کار داشته باشد و دلش بخواهد که بر مصائب اهل‏بیت علیهم‏السلام بگرید و به نوعى این تمایل را نشان بدهد، مطلوب و مستحب است که این تمایل و اظهار آن را داشته باشد، و همین است معناى آن تباکى که در کلام معصومین علیهم‏السلام دیده مى‏شود و میان بکاء و تباکى، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنى هر بکائى حتماً تباکى هم هست ولى بعضى از تباکى‏ها، بکاء نیز هست و چنان که در تفسیر دوم گفته شده، تباکى مقدمه بکاء است و تباکى به این معنا (تمایل به گریه و دوست داشتن آن) حتماً با بکاء خواهد بود. چرا که اگر کسى کارى را نخواهد، انجام نمى‏دهد به ویژه اگر آن کار در ارتباط با دل و تأثّر قلبى باشد و گاهى این مقدمه، قهرى و ضرورى نیز است، به این معنا که تا کارى را نخواهد و تمایل به آن نداشته باشد، آن کار را انجام نخواهد داد؛ مثل آن حدیثى که به نقل از امام على علیه‏السلام مى‏گوید: «من لم یتحلّم لم یحلم؛ هرکس حلم و بردبارى را نخواهد و تمایل خود را به حلم، به نوعى نشان ندهد، بردبار نخواهد شد».6
حال سخن ما نیز این است که تا کسى «تباکى» نکند، بکاء هم نخواهد کرد و هرکس آن کار را بکند، دلیل این است که این کار (بکاء) را نیز مى‏خواهد بکند و همین خواستن نه تنها مطلوب و مستحبّى است که حتى گاهى ضرورى و قهرى هم هست و به هیچ وجه نمى‏تواند شائبه‏اى از ریا داشته باشد. چرا که قهرى بودن با تصنّعى بودن، در تضاد است.
4. تعاون در گریه و عزادارى
به این معنى که عزاداران تأثّر و گریه خود را پنهان نسازند و با گریه و ناله آشکار خود یکدیگر را به گریه وادارند و کسانى هم که نمى‏توانند گریه کنند، با گریه کنندگان هم ناله و هم صدا شوند.
مرحوم محدّث نورى در این باره سخنى دارد که مى‏تواند معناى صحیح تباکى را نشان بدهد، ایشان مى‏نویسند:
«مخفى نماند که براى کلمه شریفه «تباکى» نظیر هم وزن آن «تعاون» معناى لطیف دیگرى هست که شاید مراد آن باشد و آن عبارت از این است که مؤمنین یکدیگر را با کردار و گفتار و رفتار بگریانند، مانند آن برادران و خواهرانى که پدر یا مادر عزیز و مهربانى را از دست داده باشند و به گرد هم آیند و از عزیز از دست رفته خود یاد کنند، از محاسن و خصال پسندیده، احسان و کردار نیک، شدّت مصائب و بلاى او، هریک هرچه به خاطرش آید، به یکدیگر بگویند و بگریند و ناله کنند...»
و مؤیّد همین احتمال است آن که در آداب روز عاشورا وارد شده است؛ در خبر شریف زیارت عاشوراى معروفه، مذکور است که حضرت صادق علیه‏السلام فرمود:
«... پس ندبه و نوحه و گریه کند بر حسین علیه‏السلام و اهل خانه‏اش را نیز به گریه کردن بر آن حضرت توصیه کند تا در خانه خود با اظهار ناله و نوا مجلس عزادارى بر آن حضرت به پا دارند. و [در آن روز (روز عاشورا) [براى ملاقات به خانه یکدیگر روند تا همدیگر را در عزاى حسین علیه‏السلام تعزیت گویند و در خانه‏هاى خود، مجلس عزادارى به پا دارند.»7
مرحوم محدّث نورى پس از آن که این معناى لطیف را از حدیث تباکى برداشت کرده و توضیح مى‏دهد، در ادامه مى‏نویسد:
«به هر حال در تباکىِ ممدوح و محبوب که از طاعات و عبادات محسوب مى‏شود، شائبه‏اى از ریا که از اقسام شرک خفى است، نیست. سبحان اللّه! حضرت امام حسین علیه‏السلام آن همه مصائب را به این جهت تحمّل کرد که اساس توحید را محکم سازد و کلمه حق را تعالى بخشد و مبانى دین مبین را تحکیم سازد و آن را از راه یافتن و رواج یافتن بدعتهاى ملحدین حفظ کند، [با این حال [چگونه ذى شعورى احتمال مى‏دهد که اعظم معاصى و اکبر موبقات (بزرگ‏ترین گناهان و بزرگ‏ترین گناهى که موجب خلود در آتش مى‏شود.) که شرک باشد، به سبب آن حضرت جایز باشد؟! گویا سبب این توهّم فاسد و خیال شیطانى، تأمّل نکردن در ریا و قبح ریاست یا اینکه با این تحریف و توطئه مى‏خواهند رغبت خود را به زر و سیم و قبایح این حرص و آز را بپوشانند واللّه العاصم.»8
ششمین عامل تحریف
قیاس به نفس
از عوامل تحریف، یکى هم قیاس به نفس است؛ به همین دلیل بیشتر در کتابهایى که به صورت نظم و شعر سروده شده‏اند، دیده مى‏شود که شاعران و سرایندگان به اصطلاح خواسته‏اند که زبان حال امام حسین علیه‏السلام و اهل بیت و انصار آن حضرت را به رشته نظم بکشند و یا در قالب شعر بریزند. اما در واقع زبان حال خودشان را به تصویر کشیده‏اند و در نتیجه کارها و گفتارها و رفتارهایى که فقط برازنده خود و امثال خودشان هست، به اهل بیت اطهار علیهم‏السلام بسته‏اند!
و همین زبان حالها با مرور زمان از کتابهاى منظوم و شعر به کتابهاى مقاتل و مجالس هم راه یافته و صورت رسمى به خود گرفته است. و به عنوان حدیث یا روایت تاریخى، مشهور و مقبول خاصّ و عام شده است.
پر واضح است که به بهانه زبان حال نمى‏توان هر شعر ذلّت بارى را به عنوان مدح و مراثى اهل بیت علیهم‏السلام منتشر ساخت. زبان حال امام حسین علیه‏السلام اگر هم مطابق زبان قال آن حضرت نباشد، لازم است که حتماً مخالف آن نیز نباشد و بیشتر مقتل خوانى‏ها و مرثیه سرائى‏ها و نقل حکایت‏هاى ذلّت بار با روح بزرگ حسینى و هدف عاشورا مخالفت آشکار دارد و فقط از اینجا ناشى شده است که گویندگان، آن حضرت را با خود قیاس کرده‏اند و دردا که کسى نیست به اینان بگوید:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر     گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«لایقاس بآل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم من هذه الامّة احدٌ... هم اساس الدین، و عماد الیقین، الیهم یفئى الغالى، و بهم یلحق التالى و لهم خصائص حقّ الولایة و فیهم الوصیة والوراثة....؛9 هیچ کسى را از این امّت، قیاس با آل‏محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نتوان کرد و آنان را که نعمت ارشاد و هدایت آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از سقوط نجات داده است، نتوان با آن پیشوایان الهى مساوى گرفت. آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ارکان اساسى دینند و ستون برپاى دارنده یقین‏اند؛ افراط‏گران باید به سوى آنان برگردند و عقب‏ماندگان تفریط‏گر، خود را به آنان برسانند. حق ولایت از ویژگى‏هاى آن کمال یافتگان است و وصیّت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به برترى آنان و وراثت رهبرى، در آن شخصیتهاى خدا ساخته است.»10
پى‏نوشت‏ها:
1. دعات الحسینیه، محمدعلى نخجوانى، ص 4 و 5، چاپ بمبئى، 1330 ق.
2. یکى از آن روایت‏ها را سید ابن طاووس با عبارت «روى عن آل الرّسول» نقل کرده که حاکى از مرسل و ضعیف بودن سند است. (ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 288) به نقل از لهوف، و دیگرى نیز به توسط افراد ناشناس و از راویان مجهول نقل شده است. (ر.ک: همان، ص 282.)
3. بحارالانوار، ج 44، ص 289، به نقل از کامل الزیارات و ثواب الاعمال.
4. در این باره اثر پربار استاد سید جعفر مرتضى عاملى با نام «المواسم و المراسم» بویژه صفحات 82 ـ 85 دیده شود.
5. چرا که به تصریح روایتى از امام على(ع) «التّزهد یؤدّى الى الزّهد». ر.ک: غررالحکم، ج 1، ص 291، یعنى «تزهّد» زهد مى‏آورد چنان که «تباکى» بکاء مى‏آورد.
6. لؤ لؤ و مرجان، ص 36، به نقل از غررالحکم.
7. همان، ص 38.
8. همان، ص 38 و 39 (با ویرایش و تصرّف). و گفتنى است که جمله آخر این عبارت، تعریضى است به آنان که با نام حسین(ع) و عاشورا، ارتزاق مى‏کنند و دین را دکّان براى دنیاى خود ساخته‏اند که محدّث نورى در صفحات نخستین لؤ لؤ و مرجان در این باره سخن گفته است.
9. نهج البلاغه، خطبه دوم.
10. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، استاد جعفرى، ج 2، ص 234.

 

تبلیغات