آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در زمینه شفاعت دو برداشت انحرافى در جامعه وجود دارد:
1. گروهى آن را اقدامى بى‏حساب و کتاب و نوعى پارتى بازى در نظام آفرینش مى‏دانند و لذا آن را به طور کلّى انکار مى‏کنند.
2. جمعى آن را اختیارات و اقداماتى فوق قانون الهى براى صالحان مى‏شناسند و به امید آن راه گناه و ظلم را بر روى خویش گشوده مى‏بینند.
این دو تلّقى، نادرست و در حقیقت دو سوى افراط و تفریط در مسأله «شفاعت» است. در این مقاله ادّله منکران شفاعت و مفهوم درست آن را مى‏خوانیم:
شبهه‏هاى منکران
1. شفاعت با بعضى از آیات قرآن کریم سازگار نیست؛ از جمله:
«وَاتقوا یوماً لاتجزى نفسٌ عن نفسٍ شیئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ و لا هُم یُنْصَرُون»؛1 و بترسید از روزى که انجام ندهد کسى براى کسى چیزى را و نه از کسى شفاعتى پذیرفته شود و نه بَدَلى از او قبول گردد و نه ایشان یارى شوند.
در آیه فوق، صراحتاً شفاعت رد شده است. همین مضمون در آیه دیگرى تکرار شده است.
«واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفسٍ شیئاً و لا یقبل منها عدل و لا تنفعها شفاعة و لا هم ینصرون».2
2. شفاعت منجر به ظلم مى‏شود. خداوند بارها در قرآن متذکر شده است هرکس که عملى انجام دهد، کم یا زیاد، خوب یا بد، سزاى عملش را خواهد دید؛ «و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»3. انسان‏ها مساوى و در یک درجه نیستند؛ «هل یستوى الّذین یعلمون والّذین لایعلمون».4
اگر دو نفر مرتکب گناهى شوند ولى یکى مورد شفاعت و عفو قرار گیرد و دیگرى عذاب شود، ظلم است. اگر انسان صالح و انسان گنهکار، هردو وارد بهشت شوند، پس چه تفاوتى است میان عمل خیر و عمل شر؟ این رفتار با عدالت الهى سازگار نیست.
3. شفاعت با اصل قرآنى «و ان لیس للانسان الاّ ما سعى»5 منافات دارد. این اشکال نیز مشابه مورد قبل است، که توضیح آن گذشت.
4. اعتقاد به شفاعت موجب تجّرى و تشویق به گناه است. چنین عقیده‏اى موجب گستاخى انسان در ارتکاب گناهان و مقیّد نبودن به مرزهاى حلال و حرام مى‏شود. شفاعت موجب مى‏شود که انسان گناهان خود را کوچک شمارد یا نادیده گیرد. در نتیجه، این اعتقاد، انسان را به تباهى و جامعه را به فساد و انحطاط مى‏کشاند؛ همانند این عقیده که مى‏گوید:
حاجب اگر معامله حشر با على است     من ضامنم تو هرچه بخواهى گناه کن
5. لازمه شفاعت، منفعل شدن و تحت تأثیر قرار گرفتن خداوند در مقابل «شفیع» و تغییر حالت از خشم به رحمت است و تغییر حالت، منافى با ذات وجود الهى است؛ چرا که «لامؤثّر فى الوجود الاّ اللّه؛ خداوند در همه چیز تأثیر مى‏گذارد ولى هیچ چیز در خدا اثر گذار نیست». شفاعت به منزله اثر گذاشتن شفیع و تأثیر پذیرى خداست.
6. اعتقاد به شفاعت، شرک به خداست. هیچ موجودى غیر از خدا حقّ بخشیدن مجرم و خطاکار را ندارد. اگر براى دیگران نیز چنین حقّى و قدرتى قائل شویم، شرک به خدا ورزیده‏ایم؛ چون دیگران را هم در بخشیدن، شریک و در عرض خدا قرار داده‏ایم.
7. شفاعت نوعى باندبازى، پارتى بازى و قبیله گرایى است. همت گروه‏ها و قبایل در این است که بستگان و هواداران خود را از گرفتارى‏ها برهانند. از شفاعت هم همین معنا استفاده مى‏شود و شفیعان، افرادى خاص را شفاعت مى‏کنند، مثلاً ائمه علیهم‏السلام شیعیان را مورد شفاعت خود قرار مى‏دهند.
8 . آیا فرقى میان گناهان و خطاها در شفاعت وجود دارد؟
9. آیا ممکن است دونفر که شرایط مساوى دارند، یکى شفاعت شود و دیگرى نشود؟
10. آیا هر مجرم و خطاکارى لیاقت شفاعت شدن را دارد؟ آیا شفاعت کردن چارچوب و قانون معینى دارد؟
11. چه کسانى مى‏توانند شفیع دیگران باشند؟ خصوصیات و شاخصه آنها چیست؟
12. شفاعت، اسقاط کیفر است یا ترفیع درجه و یا هردو؟
پاسخ به شبهات
شفاعت داراى دو قسم است:
1. ظالمانه؛ 2. عادلانه.
«شفاعت ظالمانه» برهم زننده قانون و وسیله‏اى است که مجرم توسط آن، از حکم الهى جلوگیرى مى‏کند.
بسیارى از عوام، شفاعت انبیا و ائمه علیهم‏السلام را چنین مى‏پندارند و تصوّر مى‏کنند که شفیعان، افراد با نفوذى هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ کرده، قانون خدا را نقض مى‏کنند و اراده خدا را تغییر مى‏دهند.
این باور، شرک به ربوبیّت خداى متعال است. آیاتِ نافى شفاعت نیز، ناظر بر این شفاعت هستند:
«لاتجزى نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعة»6، «یا ایهاالذین آمنوا انفقوا ممّا رزقناکم من قبل ان یأتى یومٌ لا بیعٌ فیه و لا خُلَّةٌ و لا شفاعةٌ»؛7 اى اهل ایمان! از آنچه نصیب شما کردیم، انفاق کنید، پیش از آن که روزى بیاید که نه کسى براى آسایش خود چیزى مى‏تواند بخرد و نه دوستى و شفاعتى به کار مى‏آید.
«شفاعت عادلانه» حافظ و تأیید کننده قانون است و در آن، استثناء و تبعیض بین افراد و نقض قانون وجود ندارد و مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار نیست. تفاوت دیگر شفاعت عادلانه و ظالمانه در این است که اوّلاً: شفاعت عادلانه از خدا شروع و به گنهکار ختم مى‏شود ولى شفاعت ظالمانه از مجرم شروع مى‏شود و نقطه شروع آن نیز هواهاى نفسانى است که آثار آن تباهى فرد و جامعه است و پایانى جز هلاکت و عذاب آخرت نخواهد داشت؛ ثانیاً: در شفاعت عادلانه خداوند براى شفاعت وسیله برمى‏انگیزد و وسیله بودن شفیع از ناحیه خدا و با اذن اوست (ر.ک: مائده/ 35) ولى در شفاعت ظالمانه مجرم و عاصى وسیله را واسطه قرار مى‏دهد.
شفاعت عادلانه بر دو قسم است:
1. شفاعت «رهبرى»؛ 2. شفاعت «مغفرت».
شفاعتِ رهبرى
همان گونه که اعمال انسان در جهان دیگر تجسّم عینى مى‏یابد، «روابط» انسان‏ها نیز صورت ملکوتى پیدا مى‏کند؛ مثلاً کسى که سبب هدایت انسانى دیگر مى‏شود، در میان آنها رابطه رهبرى و پیروى، عینى مى‏شود و هادى به عنوان «پیشوا»، و هدایت یافته به عنوان «پیرو» تلّقى مى‏شود. همچنین است رابطه گمراه کننده و گمراه شونده. قرآن کریم در این باره مى‏فرماید:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِم»8؛ در قیامت هر کسى با پیشواى خودش (یعنى با همان کسى که عملاً الگو و الهام بخش او بود) محشور مى‏گردد.
در مورد پیشوایى فرعون، در قرآن چنین آمده است:
«یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیامَةِ فَأَورَدَهُمُ النّار»9؛ فرعون پیشاپیش پیروانش حرکت مى‏کند، پس در آتش واردشان مى‏کند. همچنین پیامبران، امامان و سایر رهبران حق در قیامت، پیشوا و شفیع پیروانشان هستند.
او شفیع است این جهان و آن جهان     این جهان در دین و آن جا در جنان
قرآن نیز شفاعت کننده است. پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مورد قرآن فرمود: «انّ القرآن شافعٌ مُشَفَّعٌ و ماحلٌ مُصَدَّق10؛ قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته شده است و سعایت کننده‏اى است که سعایتش پذیرفته مى‏شود.»
در حدیثى مشهور نیز وارده شده است که در قیامت سه چیز از دست انسان شکایت مى‏کند؛ از جمله قرآنى که گرد و غبار روى آن بنشیند و تلاوت نشود.11 بنابراین کسى منکر شفاعتِ رهبرى نیست.
شفاعتِ مغفرت
شفاعتِ مغفرت به معناى وساطت در عفو و بخشش گناهان است. شفاعت، همان مغفرت الهى است. رحمت و غفران، زمانى که به صاحب رحمت‏ها و خیرات ـ که خداوند کریم است ـ نسبت داده شود، مغفرت خوانده مى‏شود. و زمانى که به مجارى رحمت منسوب گردد، شفاعت نامیده مى‏شود. پس هر شرطى که براى شمول مغفرت لازم باشد، براى شمول شفاعت هم لازم است. با این قید بسیارى از افراد که لایق رحمت نیستند، از دایره شفاعت نیز خارج مى‏شوند. رحمت و مغفرت الهى نامحدود است ولى بعضى لایق آن نیستند و مشمول مغفرت و شفاعت قرار نمى‏گیرند. خداوند در این باره مى‏فرماید:
«اِنّ اللّه لایغفر ان یُشرک به و یَغفِر ما دون ذلک لِمَن یشاء»12؛ خدا شرک را نمى‏آمرزد و آنچه که پایین‏تر از شرک است، براى هرکس که بخواهد، مى‏بخشد.
از آیه فوق استنباط مى‏شود که یکى از شرایط لازم و ضرورى براى شفاعت، داشتن ایمان به یگانگى خداست.
شفاعت در قرآن
اصل شفاعت از نظر قرآن، ثابت و غیر قابل انکار است. در مقابل آیات نفى شفاعت، آیات بسیارى وجود دارد که شفاعت را اثبات مى‏کنند. بعضى از آیات، شفاعت را مختصّ خداوند مى‏دانند و شمارى دیگر شفاعت دیگران را با اذن خدا ثابت و مورد قبول مى‏دانند.
الف) آیاتى که شفاعت را منحصر به خدا مى‏داند:
1. «وَ اَنْذِرْ بِهِ الّذینَ یَخافُونَ اَنْ یُحشَرُوا اِلى رَبِّهِم لَیسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلىٌّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُون»؛13 و آنان را که از حضور در پیشگاه عدل خدا ترسان و هراسانند، به آیات خدا متنبّه ساز و بترسان، که جز خدا آنها را یاورى و شفیعى نیست؛ باشد که پرهیز کار شوند.
2. «لَیسَ لَها مِن دُونِ اللّهِ وَلٌّى وَ لا شَفیعٌ»14؛ در دو عالم هیچ کس را جز خدا دادرس و شفیعى نیست.
3. «ما لَکُم مِن دُونِهِ مِنْ وَلىٍّ وَ لا شَفیعٍ»15؛ شما را غیر از او هیچ یار و مددکارى نیست.
4. «قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ وَالاَرْضِ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونِ»16؛ بگو: شفاعت همه خلق با خداست که سلطان زمین و آسمان‏هاست و پس از مرگ، بازگشت همه شما به سوى اوست.
آیات فوق، شفاعت را منحصر در خدا دانسته و براى دیگران حقّى و قدرتى در شفیع شدن قائل نشده است. واقعیت این است که این آیات با آیات بعدى منافات ندارند و قابل جمع هستند، چون اگر شفاعت دیگران با اذن خداوند باشد، در حقیقت شفیع واقعى ذات خداوند است، نه کسى دیگر. آیات بعدى گواه این معنا هستند.
ب) آیاتى که شفاعت دیگران را به اذن الهى مى‏پذیرد:
1. «من ذا الذى یشفع عنده الاّ باذنه»17؛ چه کسى جرأت دارد که در پیشگاه خدا به شفاعت برخیزد، مگر با اذن و فرمان او.
2. «وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُون»18؛ و غیر از خداى یکتا آنان را که به خدایى مى‏خوانند، قادر بر شفاعت کسى نیست، مگر کسانى که بدانند و بر توحید حق گواهى دهند.
3. «وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِى السَّمواتِ لا تُغْنى شَفاعَتُهُم شَیْئاً اِلاّ مِنْ بَعْدِ اَنْ یَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى»19؛ و چه بسا از فرشتگان در آسمان‏هاست که شفاعتشان سودمند نیست جز به امر خدا و بر آن کسى که خدا بخواهد و از او خشنود باشد.
4. «ما مِنْ شَفیعٍ اِلاّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ»20؛ هیچ کس شفیع و واسطه نخواهد بود، مگر به رخصت او.
5. «لایَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ‏التَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»21؛ در آن روز هیچ کس مالک شفاعت نخواهد بود، مگر کسى که از خداى مهربان عهدنامه [توحید] دریافته است.
6. «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ اَذَنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَولاً»22؛ در آن روز شفاعت هیچ کس سود نبخشد، جز آن کس که خداى رحمان به او اجازه شفاعت داده و سخنش مورد پسند او گردیده است
7. «لایَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِن خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»23؛ هرگز آن مقرّبان درگاه الهى از احدى، جز کسى که خدا از او راضى است، شفاعت نکنند و آنها دائم از خوف قهر خدا هراسانند.
8. «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ اِلاّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ»24؛ و شفاعت کسى، جز آن که خدا به او اذن شفاعت داده است، سودمند نیست.
آیات مذکور همگى اتفاق نظر دارند بر این که: هیچ موجودى حقّ شفاعت از کسى را ندارد و اگر شفاعت هم بکند، سودمند نخواهد بود، مگر شفاعت کسانى که خداوند به آنها اذن داده است.
بنابراین شفاعت چه با واسطه باشد و چه بى‏واسطه، در هردو صورت، شفیع واقعى و اصلى، خود خداوند رحمان است. اگر اذن و اجازه‏اى از طرف او نباشد، شفاعتى صورت نمى‏گیرد و یا چنین عملى به حال هیچ کس سودى نخواهد داشت. و این مطلب همان معناى آیه « قل للّه الشفاعة جمیعاً» است که شفاعت را منحصر در ذات اقدس الهى مى‏داند.
چه کسانى مى‏توانند شفاعت کنند؟
در آیاتى که گذشت، صفات شفاعت کنندگان ذکر شد؛ آنهایى که به توحید و یگانگى خدا ایمان دارند، کسانى که از خدا عهدنامه توحید و یکتاپرستى دریافت کرده‏اند، آنانى که سخنشان مورد پسند خدا قرار گرفته است و آنها که مقرّب درگاه الهى هستند، از دیدگاه قرآن شایستگى شفاعت کردن را دارند.
در طول تاریخ، چه کسانى بیشتر و بالاتر از ملائک، پیامبران و اوصیاى آنها بر یگانگى خدا شهادت داده‏اند؟! کدامین گروه از خلق خدا بهتر از فرشته‏ها، انبیا و جانشینان آنها عهدنامه توحید گرفته‏اند، بر آن پایدار مانده‏اند و بر آن استقامت کرده‏اند؟! چه کسانى در تقرّب به خدا از فرشتگان، پیامبران و اوصیاى آنها سبقت گرفته‏اند؟!
واضح و روشن است که عرشیان همیشه در حال تسبیح و تقدیس خالق جهان و جهانیان هستند. منتخبین و فرستادگان خدا در زمین هم همیشه بهترین، شایسته‏ترین و بى‏نظیرترین انسان‏هاى زمان خود بوده‏اند. همین برترى آنها از نظر خصال اخلاقى و کمالات انسانى سبب گزینش آنها از طرف خداوند است. بنابراین فرشتگان، پیامبران، سپس جانشینان آنها از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند.
علاوه بر سه گروه شفیعان که در قرآن مطرح شده است، در روایات عالمان، شهیدان، صالحان و گروه‏هاى دیگر به عنوان شفیع روز قیامت نام برده شده است، که به تعدادى از این روایات اشاره مى‏شود.
حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قرآن را شفیع روز جزا مى‏داند: «اِنَّ القرآن شافِعٌ مُشَفَّع25؛ قرآن شفیعى است که شفاعتش قبول شده است.»
آن حضرت در مورد شفاعت علما مى‏فرماید: «و انّ لطالب العلم شفاعة کشفاعة الانبیاء26؛ جویندگان دانش همانند پیامبران حق شفاعت دارند.» نیز فرمود: «اذا کان یوم القیامة جمع اللّه العلماء فیقول لهم... فانّى قد غفرتُ لکم ذبوبکم و قبلت اعمالکم و لکم فى‏الناس شفاعة مثل شفاعة انبیائى27؛ در روز قیامت، خداوند علما را جمع مى‏کند و مى‏فرماید: ...من گناهان شما را بخشیدم. اعمال شما را قبول کردم و شما هم مثل پیامبران اجازه شفاعت انسان‏هاى دیگر را دارید.»
آن حضرت در باره شفاعت کنندگان فرمود: «ثلاثة یشفعون الى اللّه عزّوجلّ فیشفعون الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء28؛ سه گروه نزد خداوند شفاعت مى‏کنند: پیامبران، عالمان و شهیدان.»
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم شفاعت مؤمنان را چنین بیان مى‏کند: «الشفاعة للانبیاء والاوصیاء و المؤمنین و الملائکة29؛ پیامبران، جانشینان آنها، مؤمنان و ملائک مى‏توانند شفیع و واسطه در بخشش قرار گیرند.»
مؤمنان براى دوستان خود شفاعت مى‏کنند؛ امام صادق علیه‏السلام فرمود: «انّ المؤمن لیشفع لحمیمه30؛ مؤمن براى دوست و خویشاوند خود شفاعت مى‏کند.»
همسایه‏ها شفیع هم مى‏شوند؛ امام صادق علیه‏السلام فرمود: «انّ الجار یشفع لجاره و الحمیم لحمیمه31؛ همسایه براى همسایه و دوست براى دوست شفاعت مى‏کند.»
فرزندان خردسال مسلمانان نیز شفاعت مى‏کنند. امام صادق علیه‏السلام فرمود: «ان اولاد المسلمون موسومون عنداللّه شافع و مشفع فاذا بلغوا اثنتى عشرة سنة کانت لهم الحسنات فاذا بلغوا الحلم کتبت علیهم السیئات32؛ فرزندان مسلمانان ـ اگر در سنّ کودکى از دنیا بروند ـ نزد خداوند بخشیده مى‏شوند و شفاعت کننده هستند و زمانى که به سنّ دوازده سالگى برسند، اعمال نیک آنها به حسابشان منظور مى‏گردد و زمانى که به سنّ تکلیف برسند، اعمال خلاف آنها ثبت مى‏شود.»
پى‏نوشت‏ها:
1. بقره / 48.
2. همان، 123.
3. زلزله/ 8.
4. زمر / 9.
5. نجم / 39.
6. بقره / 48.
7. همان/ 254.
8. اسراء / 71.
9. هود / 98.
10. کافى، ج 2، ص 598.
11. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 2.
12. نساء / 116.
13. انعام / 51.
14. همان / 70.
15. سجده / 4.
16. زمر / 44.
17. بقره / 255.
18. زخرف / 86.
19. نجم / 26.
20. یونس / 3.
21. مریم / 87.
22. طه / 109.
23. انبیاء / 28.
24. سبأ / 23.
25. کافى، ج 2، ص 598.
26 و 27. ارشاد القلوب، ص 164 و 165.
28. خصال، ص156 و 157.
29. بحارالانوار، ج 8، ص 58.
30. همان، ص 41.
31. همان، ص 42.
32. کافى، ج 6، ص 3.

 

تبلیغات