عراق و شیعیان مظلوم
آرشیو
چکیده
متن
این مقاله از دو بخش «کوفه در بستر زمان» و «تکرار مظلومیت» تشکیل شده است. در بخش اول، باتوجّه به اهمیّت گذشته کوفه و ارتباط عمیق آن با جامعه تشیّع، به بررسى گروههاى انسانى و شیوههاى مبارزاتى دشمنان اهلبیت علیهمالسلام بر ضدّ شیعیان این شهر پرداخته شده است و در بخش دوم، تحوّلات کنونى کشور عراق مورد بررسى قرارگرفته و مظلومیت مضاعف شیعیان آن، به تصویر کشیده شده است.
الف) کوفه در بستر زمان
هرگاه از کوفه و مردمانش سخن به میان مىآید، هزاران طعن و نفرین به آنها نثار مىشود. چنان بىوفایى آنان بر سر زبان هاست که هرگاه کسى از بىوفایى و عدم تعهّد، شکوه کند؛ کوفه و مردمان آن را شاهد مىآورد.
آیا چنین برداشتى از مردم کوفه، خصوصاً از شیعیان آن صحیح است؟!
آیا شیعیان کوفه در مقابل امام حسین علیهالسلام ایستادند یا طمعکاران و اشرافزادگان پیرو آل ابوسفیان؟
کوفه و گروههاى ناهمگون
کوفه از آغاز، یک شهر نظامى بود. روشن است که در اجتماعات نظامى، از زوایاى مختلف، اختلافاتى وجود دارد؛ در چنین جوامع، از فکر و اندیشه و پویایى ذهن خبرى نیست. باتوجه به این مطلب، مىتوان بیان کرد که جمعیت کوفه را سه گروه مهم: «خوارج»، «اشراف» و «شیعیان» تشکیل مىداد. دو گروه خوارج و اشراف، دست یابى به هدف خویش را در حکومت حسین بن على علیهالسلام ممکن نمىدانستند. شیعیان ـ که حدود یک چهارم جمعیت کوفه را تشکیل مىدادند ـ بیشتر شیعه سیاسى بودند تا شیعه اعتقادى.
شیخ مفید قدسسره هنگام بررسى گروههاى اجتماعى مردم کوفه، اشراف زادگان را ذکر نکرده است ولى به جاى آن، سه گروه «طمعکاران»، «عوام» و «قبیله گرایان» را اضافه نموده است.1
دفاع این قلم از شیعیان واقعى کوفه است؛ نه از سایر گروههاى این شهر، و حتى شیعیان سیاسى آن. بنابراین، اگر نامى از شیعیان کوفه به میان مىآید و از آنها به تکریم یاد مىشود، منظور همان شیعیان صالح و راستین کوفه است.
با توجه به این گروههاى نامتجانس انسانى، آیا مىتوان انتظار داشت که کوفه یک جامعه هماهنگ و همنوا باشد؟ در پاسخ باید گفت که: هرگز! حضرت على علیهالسلام نیز با آن سوابق درخشان، نمىتواند آن جامعه ناهمگون را سامان دهد و در نهایت، براى رهایى از غم و غصّههایى که از آنها متحمل شده است، «آرزوى مرگ» مىکند.2 آن حضرت به ناهمگون بودن جمعیت کوفه توجه دارد؛ به همین جهت مردم کوفه را به زن حاملهاى تشبیه مىکند که پس از تحمل درد و رنج حمل، بچهاش را سقط مىکند.3
چون معاویه و سایر ستمکاران بنى امیه، مطابق خواستههاى مادى و ظاهرى کوفیان عمل مىکردند؛ با کمترین تلاش، توانستند در دلهاى آنها نفوذ نموده، طمعکاران و اشرافزادگانشان را با وعده مقام و پستهاى خیالى، فریب دهند.
واقعیّت این است که شیعیان کوفه از آغاز، مظلومترین شهروندان این شهر بودند و همواره دلهایشان تجلّیگاه عشق اهلبیت علیهمالسلام بوده است. هرگاه فرصتى به دست مىآوردند، به حمایت و دفاع از مکتب راستین تشیّع برمىخاستند و چون سلطه استبداد را بر دوش خویش احساس مىکردند، به ناچار، مُهر سکوت بر لب مىزدند و در حالت «صبر و انتظار» باقى مىماندند. این عشق به خاندان رسالت، براى سران بنىامیه خوشایند نبود. به همین جهت بنى امیه تاریخ نگاران خویش را به کار گرفت تا این شور و شیدایى و خلوص را آلوده سازند. زیرا که آنها از این شور «حسینى» و عشق «ولایى» سخت مىهراسیدند. به همین جهت، براى خدشه دار ساختن آن «زلال محبت و معرفت»، کوفیان را مردمان پست و بىوفا معرفى نمودند.
کوفه و شکستهاى جبران ناپذیر
نمىتوان نادیده گرفت که کوفیان از ویژگىهایى چون: «عجول بودن»، «زود رنج بودن»، «سرکش بودن» و «زود قانع شدن»4 برخوردار بودند. این ویژگىها باعث شده بود تا آنها صدمات و شکستهاى جبران ناپذیرى را متحمل شوند. در حقیقت، آنها جز به شمشیر، به چیزى دیگر تن نمىدادند. تنها تیغ تیز شمشیر زورمداران بود که آنها را گردهم مىآورد و به زندگى اجتماعى آنها سامان مىداد.
یارى نکردن امام حسین علیهالسلام از مهمترین اشتباهات تاریخى کوفیان ـ به معناى عام ـ بود. آنها هزاران نامه براى آن حضرت فرستادند و از ایشان دعوت کردند تا در کوفه حکومت اسلامى تشکیل دهد، ولى در نهایت با عذرهاى بدتر از گناه، از یارى آن حضرت سرباز زدند. البته این عدم یارى امام، علاوه بر داشتن ویژگىهاى فوق، به حیلههاى حاکمیت و سیاستمداران کوفه نیز بر مىگشت.
عبیداللّه بن زیاد که از فریبکارترین زمامداران کوفه بود؛ چنان جوّ اختناق و وحشت ایجاد کرد که شهروندان کوفه، یاراى کمترین انتقاد و اظهار نظر نداشتند. این فضاى مسموم و بازدارنده باعث شده بود که آنها از یارى امام دست بکشند و به جاى دفاع از او، به جنگش بشتابند.
البته شیعیان نمونه این شهر، هیچ گاه به کشتار «آل اللّه» راضى نبودند. بیشتر تاریخ نگاران فرق اسلامى، بر این نکته تأکید دارند که شیعیان ـ حتى شیعیان سیاسى کوفه ـ با تهدید و اجبار به سپاه کوفه پیوستند. آنها همواره مىکوشیدند تا از فرصتهاى مناسب استفاده کرده و از گروه اکثریت ستمکار، جدا شوند.
بلاذرى مىنویسد: «فرماندهاى با هزار نفر فرستاده مىشد، اما وقتى به کربلا مىرسید همراه او سیصد و یا چهار صد نفر و یا حتى کمتر بود. این، به علت کراهت مردم در رفتن بدان سمت بود.»5
دینورى، محقق دیگر اهلسنت مىنویسد: «وقتى ابن زیاد فرماندهاى را همراه جمع زیادى به کربلا مىفرستاد، با جمع کوچکى از سپاه به کربلا مىرسید؛ این، به سبب کراهت آنها از جنگ با حسین علیهالسلام بود. لذا بازگشته، از سپاه جدا مىشدند.»6
شایان ذکر است که آن عدهاى که به کربلا رسیدند نیز مایل به جنگ نبودند و همواره در آرزوى صلح به سر مىبردند. آنها هنگامى که جنگ را حتمى یافتند، دو راه در پیش گرفتند:
1 ـ پیوستن به امام و در راه آرمانهاى الهى آن پیشواى آزادگان جام شهادت نوشیدن؛
2 ـ خود را از دید سران بىمروّت سپاه مخفى ساختن و به نقاط دورتر فرار کردن.
حُر، نافع بن هلال مرادى، عمران بن خالد صیداوى و مجمع بن عبداللّه العائذى از کسانى بودند که صبح عاشورا به امام پیوستند.7 در شمار تعداد کسانى که به امام پیوستند، اختلاف است. ابن قتیبه تعداد پیوستگان لشکر کوفه به امام حسین علیهالسلام را 30 نفر نقل کرده است.8
سرانجام اکثریتى که در سپاه کوفه باقى ماندند و در مقابل امام صف کشیدند، از گروههاى اشراف، تبهکار و عوام کوفه بودند، نه از شیعیان خالص. به عبارت دیگر، این کوفیان طمعکار، اشراف و پیروان آل ابوسفیان بودند که عهدشان را با امام علیهالسلام شکستند، نه شیعیان مظلوم و ایثارگر، که بعضاً تا آخرین قطره خون به پیمان خویش وفادار ماندند.
واقعیت این است که از همان آغاز، جنود نفاق دو نوع مبارزه علیه خاندان رسالت در پیش گرفت:
الف ـ مبارزه مستقیم نظامى، که در قالب جنگهاى نابرابر خودنمایى کرد.
ب ـ مبارزه فرهنگى و تبلیغاتى.
بنىامیّه و دیگر دشمنان اهلبیت علیهمالسلام براى رسیدن به اهداف شوم خود از روشهاى کاملاً غیر انسانى سود جستند. برخى از شیعیان دلباخته خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، در هنگام قیام امام حسین علیهالسلام ، در سیاه چالهاى کوفه حبس بودند. آنها را در حصار کشیده بودند تا به یارى امام حسین علیهالسلام نشتابند. مختار بن ابىعبیده ثقفى یکى از آنهاست. او در زیر شکنجههاى ابن زیاد یک چشمش را از دست داد و تا مدتها بعد از عاشورا، در زندان حاکم جابر کوفه به سر برد و به محض رهایى، پرچم مبارزه و انتقام را برافراشت و به نبرد جانانه روى آورد.
نکته دیگرى که بیانگر عدم همیارى و همکارى شیعیان با بنىامیه است؛ قیامهاى پى در پى آنها بر علیه طیف ستمکار کوفه و شام مىباشد. حتى کوفیانى که به هر دلیل، در مقابل امام ایستاده بودند؛ خیلى زود از اعمال ناپسند خویش اظهار ندامت نمودند و از گذشته ناصحیح خویش پشیمان شدند و در پى جبران خطاهاى خود برآمدند. آنها جهت جبران خطاهاى گذشته خود، همگام با شیعیان واقعى به خونخواهى سرافرازان کربلا برخاستند و قاتلان «نخلهاى سربریده باغ نبوّت» را یک به یک از دم تیغ گذراندند. شیعیان کوفه با این قیامهاى خونین اثبات کردند که شهرشان، شهرعلى علیهالسلام است و اختلاف آنها با بنىامیه، به درازاى اختلاف آل على علیهمالسلام با آل ابوسفیان مىباشد.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «اِنَّ اللّهَ اخْتارَ مِنْ جَمیعِ البِلادِ کُوفَةَ وَ قُم...»9؛ همانا خداوند از میان همه بلاد، کوفه و قم را برگزید.»
حال با توجه به این حدیث شریف و سایر روایاتى که شهر تاریخى و پرآوازه امام على علیهالسلام را مىستایند، مىپرسیم: مفهوم این احادیث چیست؟
مگر نه این است که این شهر و شیعیان پاکباختهاش، مورد توجه حضرات معصومین علیهمالسلام بودهاند؟ در صورت نادیده گرفتن شیعیان اصیل آن، احادیث موجود در این مورد را چگونه ارزیابى مىکنیم؟ آیا مفهوم این گونه احادیث، با بىوفایى و سست ایمان بودن کوفیان (به معناى عام آن) سازگارى دارد؟
حقیقت این است که ساکنان این شهر را باید مورد بررسى دقیق قرار داد. بىوفایى، کم توجهى و دشمنى برخى از آنان با معصومان علیهمالسلام را نباید به حساب همه کوفیان گذاشت. صف شیعیان مخلص و فداکار آن را باید از بقیه مردمان آن جدا کرد. زیرا که کوفه از بهترین شهرهاى «ولایى» است و شیعیان مخلصش، از ممتازترین شیعیان «حسینى». «کوفه» خاستگاه میثم وحبیب بن مظاهر است. خاستگاه زهیر بن قین و مسلم بن عوسجه و صدها جانباز کوى حسینى استنج بىحدّ شیعیان عراق، مخصوصاً ساکنان شهرهاى مقدس آن، حکایت از تکرار تاریخ دارد. این بار به جاى معاویه و ابن زیاد، ستم پیشگان آمریکایى و انگلیسى (بوش و بلر) تلاش مىورزند تا مناطق شیعه نشین عراق، مخصوصاً شهرهاى مقدس کربلا و نجف را بىاعتبار، خون ریز، بىنظم و بىدرایت نشان دهند تا به اهداف ننگینى که معاویههاى تاریخ نیز در پى آن بودند، دست یابند. آنها براى رسیدن به این اهداف شوم، علاوه بر اقدامات سیاسى و نظامى و کشتار شیعیان بىدفاع، به تبلیغات زهرآگینى پرداختند تا هرچه بیشتر وجهى سیاسى ـ اجتماعى شیعیان مظلوم عراق را تخریب کنند و آنها را نزد جهانیان از حامیان صدام، تروریست و ضدّ دموکراسى معرفى نمایند.
در یک نگاه کلّى مىتوان مهمترین تلاشهاى آگاهانه و آشکار دشمنان اهلبیت علیهمالسلام بر ضدّ مردم و شیعیان عراق را چنین بیان کرد:
1. فشارهاى روحى و روانى
دشمنان، جنگ را از مناطق شیعه نشین آغاز کردند تا با تلفات انسانى، ویرانى مناطق مسکونى و انهدام منابع طبیعى زیانهاى جبران ناپذیرى بر پیکره دردمند سیاسى، اقتصادى و روانى شیعیان تحمیل کنند و بیش از قبل آنان را زمینگیر سازند.
2. بىحرمتى به اماکن مقدّس
اشغالگران از یک سو با بمباران شهرهاى مقدس از حرم امامان معصوم علیهمالسلام نیز چشم پوشى نکردند و به بهانه این که فدائیان صدام در آنجا سنگر گرفتهاند، به بمباران نقاط مقدس روى آوردند، که اصابت گلولههاى ویرانگر به دیوار حرم امیرمؤمنان علیهالسلام از آن جمله است.
از سوى دیگر بعد از اشغال آن شهر، موذیانه به کنارى خزیدند و از دور به تماشا نشستند تا از بىنظمى و بىقانونى در این شهرها لذّت برده و به نفع خود بهرهورى تبلیغاتى کنند. آنها به خیال خام خود مىپنداشتند که با ایجاد نا امنى و بىنظمى، مردم نسبت به حضور آنها راضى مىشوند و از آنها دعوت مىکنند تا محترمانه داخل شهرها شده و نظم و قانون را به دست گیرند!
ولى وقتى عملاً چنین نشد و جریان به سوى شخصیتهاى محبوب مردم؛ یعنى مراجع عظام کشیده شد، نا امیدانه و مزوّرانه با تحریک و دامن زدن به اختلافات قومى و گروهى سعى کردند تا میان آنها جنگ و نفاق را به وجود آورده و در مقدّسترین مکانها، خون بىگناهان را بریزند. گرچه تا حدودى موفق هم شدند و با این عمل شیطنتآمیز، هم هتّاکى، اهانت و حرمت شکنى به اماکن مقدس شیعیان را به اوج خود رساندند و هم آنها را در مسیر نفاقانگیزى سوق دادند که محاصره بیوت آیات عظام در شهر مقدس نجف و زمزمه نفاقانگیز «مرجع ایرانى و عراقى» از مهمترین پیامدهاى رفتار ریاکارانه و شیطانى آنهاست.
3. متهم کردن شیعه به دفاع از صدام
اقدامات نظامى عراقىها و مقاومت آنها به ظاهر بیانگر حمایت از حزب بعث و صدّام بود. در بینش آمریکایى، نه تنها ریختن خون چنین کسانى مباح است که در آینده کشورشان نیز نباید جاى پایى داشته باشند. از آنجایى که بیشترین مقاومت در جنوب عراق صورت گرفت، دشمنان، این مقاومتها را از شیعیان پنداشتند. گرچه دفاع از سرزمین و کیان اسلامى نه تنها وظیفه هر شیعه که وظیفه هر مسلمان است؛ اما در آن موقعیّت حسّاس و با توجه به پایان زودرس جنگ و مصالحه پنهانى صدامیان، مىتواند نقطه منفى به حساب بیاید. به این معنا که مدافعان نظام گذشته، در رژیم آینده حق و حقوقى ندارند و به عنوان دشمنان نظام جدید باید تحت تعقیب قرار گیرند. با این هدف، همواره مدافعان جنوب عراق را شیعه معرفى مىنمودند و به این شکل سعى مىکردند تا آنها را در سطح جهان از چشمها انداخته و وجدان جهانیان را نسبت به آنها بمیرانند.
و نیز شیعه معرفى کردن کسانى که حملات انتحارى انجام مىدادند، در این راستا قابل توجیه و بررسى است.
4. نادیده گرفتن حقوق شیعیان
شیعیان عراق که بیشترین جمعیت این کشور را تشکیل مىدهند، مورد ستم مضاعف قرار گرفتهاند؛ دشمنان امروز آنها که در واقع همان همفکران بنىامیهاند؛ از تفکّر و اندیشه ظلم ستیزى و ذلّت ناپذیرى شیعیان بیمناکند. زیرا به خوبى مىدانند گروهى که حکومت نامشروع ژنرالهاى اجنبى را هرگز تحمل نخواهند کرد؛ شیعیان ظلم ستیز عراق است. به همین جهت، همواره کوشیدند تا با ایجاد راهکارهاى استعمارى، مانع حضور شیعیان عراق در آینده کشورشان شوند.
5. تاراج منابع تاریخى و اقتصادى
عراق با داشتن غنىترین ذخایر نفتى و گرانبهاترین آثار تاریخى، موجب عزّت و افتخار مسلمانان، مخصوصاً شیعیان است. اشغالگران با تاراج پیدا و پنهان این منابع، به عموم ملت عراق بویژه شیعیان آن، دو چندان ستم روا داشتند و روشن است که با این یغماگرى و تاراج، بیشترین زیان و ضرر متوجه شیعیان مظلوم این کشور مىشود.
6. جداسازى عراق از جهان تشیّع
عراقىهاى مسلمان با درک حقایق پنهان و آشکار استعمار، با تجمع گسترده و انقلابى، نارضایتى خود از اشغال کشورشان را به نمایش گذاشتند. این اعلام انزجار که در برخى شهرهاى عراق با خشونت و قتل و کشتار همراه بود، براى استعمارگران غربى خوشایند نبود.
یکى از بزرگترین این تجمعها، در شهر مقدس کربلا به وجود آمد. میلیونها شیعه عزادار، سینه زنان و اشک ریزان، در روز «اربعین حسینى» در سرزمین پر التهاب کربلا جمع شدند و جهانیان را با این تجمع اعتراضآمیز و سازمان یافته خود در بهت و حیرت فرو بردند؛ تا جایى که بعضى از سران استکبار زبان به اعتراض گشودند که: «ما پیش بینى این تجمعهاى اعتراضآمیز را نکرده بودیم.»
تجمع شیعیان عراق در کربلا، بیانگر دو پیام مهم بود:
1. به تصویر کشیدن لیاقت، درایت، کاردانى، نظم، انسجام و شعور سیاسى شیعیان.
2. ذلّت ناپذیرى و عدم رضایت از حکومت حاکمان اجنبى.
دشمنان اهلبیت علیهمالسلام با دیدن آن همه شور و حماسه، بار دیگر به اهرم تبلیغاتى خود پناه بردند و چنین به توجیه و تفسیر این تحقیر بزرگ خویش پرداختند که: «این تجمع میلیونى نه کار شیعیان عراق که با تحریک و دخالت دولت ایران صورت گرفته است.»
آنها با این پیش فرض فریب کارانه، دولتمردان جمهورى اسلامى ایران را به دخالت در امور داخلى عراق متهم کردند. آنگاه بعد از تهدید ایرانیان، زبان به اندرز شیعیان عراق گشودند که: «ایرانیها اهمیّت حوزه علمیه قم را با آزادى حوزه علمیه نجف، در خطر مىبینند؛ به همین جهت دوست ندارند بار دیگر حوزه علمیه نجف رونق یابد و مورد توجه شیعیان جهان قرار گیرد.»
به این شکل سعى کردند میان مردم عراق و امّالقراى جهان تشیّع، جدایى اندازند و از این زاویه نیز، ستم دیگرى بر عراقىهاى بىپناه روا دارند.
واقعیت این است که حکومت دست نشانده غربیها در عراق، مطابق میل عراقىها نیست؛ حال چرا ناخشنودى عراقىها را به حساب دیگران مىگذارند؟ چگونه است که منادیان دموکراسى خود، حق انتخاب افراد را ـ که از مهمترین ارکان اندیشه دموکراسى است ـ نادیده مىگیرند و جز به سکوت عراقىها به چیز دیگر راضى نمىشوند؟
البته مردم و شیعیان عراق هرگز فریب این یاوه سرائیها را نخواهند خورد؛ زیرا آنها به خوبى مىدانند که در صورت کارآیى این زمزمههاى شیطانى، نه تنها ضربهاى دیگر بر پیکره رنجور خودشان وارد خواهد شد که جهان تشیّع گرفتار نفاق و جدایى خواهد گردید.
در یک جمع بندى کلّى مىتوان چنین نتیجه گرفت که شیعیان امروز عراق مانند شیعیان گذشته آن، مورد ظلم و ستم صاحبان زر و زور و تزویر قرار گرفتهاند. ظالمانى که با پیمودن راه و گزینش سیاست بنىامیه، سعى در تضعیف و نادیده گرفتن شیعیان دارند و از راههاى مختلف به این وارثان مکتب حسین علیهالسلام ضربه مىزنند و به جرم داشتن افکار علوى و حسینى با فکر و اندیشه آنان به مبارزه برخاستهاند و با اشکال گوناگون به آنها ستم روا مىدارند.
به امید آن روز که ملت مظلوم عراق با هوشیارى، بیدارى و درایت شایسته، اشغالگران را از سرزمین مقدس خویش برانند و بر ویرانههاى به جا مانده، حکومت اسلامى را پىریزى کنند.10
انشاء اللّه
پىنوشتها:
1. بحارالانوار، ج 44، ص 46؛ مناقب، ج 4، ص 32.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 10، ص 67.
3. همان، خطبه 70.
4. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 191.
5. انساب الاشراف، ج 3، ص 179.
6. اخبارالطوال، ص 254.
7. انساب الاشراف، ج 3، ص 172.
8. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 7.
9. بحارالانوار، ج 60، ص 214.
10. در بخش «تکرار مظلومیت» از تحلیلهاى سیاسى رسانههاى داخلى و خارجى در مورد جنگ عراق استفاده شده است.
الف) کوفه در بستر زمان
هرگاه از کوفه و مردمانش سخن به میان مىآید، هزاران طعن و نفرین به آنها نثار مىشود. چنان بىوفایى آنان بر سر زبان هاست که هرگاه کسى از بىوفایى و عدم تعهّد، شکوه کند؛ کوفه و مردمان آن را شاهد مىآورد.
آیا چنین برداشتى از مردم کوفه، خصوصاً از شیعیان آن صحیح است؟!
آیا شیعیان کوفه در مقابل امام حسین علیهالسلام ایستادند یا طمعکاران و اشرافزادگان پیرو آل ابوسفیان؟
کوفه و گروههاى ناهمگون
کوفه از آغاز، یک شهر نظامى بود. روشن است که در اجتماعات نظامى، از زوایاى مختلف، اختلافاتى وجود دارد؛ در چنین جوامع، از فکر و اندیشه و پویایى ذهن خبرى نیست. باتوجه به این مطلب، مىتوان بیان کرد که جمعیت کوفه را سه گروه مهم: «خوارج»، «اشراف» و «شیعیان» تشکیل مىداد. دو گروه خوارج و اشراف، دست یابى به هدف خویش را در حکومت حسین بن على علیهالسلام ممکن نمىدانستند. شیعیان ـ که حدود یک چهارم جمعیت کوفه را تشکیل مىدادند ـ بیشتر شیعه سیاسى بودند تا شیعه اعتقادى.
شیخ مفید قدسسره هنگام بررسى گروههاى اجتماعى مردم کوفه، اشراف زادگان را ذکر نکرده است ولى به جاى آن، سه گروه «طمعکاران»، «عوام» و «قبیله گرایان» را اضافه نموده است.1
دفاع این قلم از شیعیان واقعى کوفه است؛ نه از سایر گروههاى این شهر، و حتى شیعیان سیاسى آن. بنابراین، اگر نامى از شیعیان کوفه به میان مىآید و از آنها به تکریم یاد مىشود، منظور همان شیعیان صالح و راستین کوفه است.
با توجه به این گروههاى نامتجانس انسانى، آیا مىتوان انتظار داشت که کوفه یک جامعه هماهنگ و همنوا باشد؟ در پاسخ باید گفت که: هرگز! حضرت على علیهالسلام نیز با آن سوابق درخشان، نمىتواند آن جامعه ناهمگون را سامان دهد و در نهایت، براى رهایى از غم و غصّههایى که از آنها متحمل شده است، «آرزوى مرگ» مىکند.2 آن حضرت به ناهمگون بودن جمعیت کوفه توجه دارد؛ به همین جهت مردم کوفه را به زن حاملهاى تشبیه مىکند که پس از تحمل درد و رنج حمل، بچهاش را سقط مىکند.3
چون معاویه و سایر ستمکاران بنى امیه، مطابق خواستههاى مادى و ظاهرى کوفیان عمل مىکردند؛ با کمترین تلاش، توانستند در دلهاى آنها نفوذ نموده، طمعکاران و اشرافزادگانشان را با وعده مقام و پستهاى خیالى، فریب دهند.
واقعیّت این است که شیعیان کوفه از آغاز، مظلومترین شهروندان این شهر بودند و همواره دلهایشان تجلّیگاه عشق اهلبیت علیهمالسلام بوده است. هرگاه فرصتى به دست مىآوردند، به حمایت و دفاع از مکتب راستین تشیّع برمىخاستند و چون سلطه استبداد را بر دوش خویش احساس مىکردند، به ناچار، مُهر سکوت بر لب مىزدند و در حالت «صبر و انتظار» باقى مىماندند. این عشق به خاندان رسالت، براى سران بنىامیه خوشایند نبود. به همین جهت بنى امیه تاریخ نگاران خویش را به کار گرفت تا این شور و شیدایى و خلوص را آلوده سازند. زیرا که آنها از این شور «حسینى» و عشق «ولایى» سخت مىهراسیدند. به همین جهت، براى خدشه دار ساختن آن «زلال محبت و معرفت»، کوفیان را مردمان پست و بىوفا معرفى نمودند.
کوفه و شکستهاى جبران ناپذیر
نمىتوان نادیده گرفت که کوفیان از ویژگىهایى چون: «عجول بودن»، «زود رنج بودن»، «سرکش بودن» و «زود قانع شدن»4 برخوردار بودند. این ویژگىها باعث شده بود تا آنها صدمات و شکستهاى جبران ناپذیرى را متحمل شوند. در حقیقت، آنها جز به شمشیر، به چیزى دیگر تن نمىدادند. تنها تیغ تیز شمشیر زورمداران بود که آنها را گردهم مىآورد و به زندگى اجتماعى آنها سامان مىداد.
یارى نکردن امام حسین علیهالسلام از مهمترین اشتباهات تاریخى کوفیان ـ به معناى عام ـ بود. آنها هزاران نامه براى آن حضرت فرستادند و از ایشان دعوت کردند تا در کوفه حکومت اسلامى تشکیل دهد، ولى در نهایت با عذرهاى بدتر از گناه، از یارى آن حضرت سرباز زدند. البته این عدم یارى امام، علاوه بر داشتن ویژگىهاى فوق، به حیلههاى حاکمیت و سیاستمداران کوفه نیز بر مىگشت.
عبیداللّه بن زیاد که از فریبکارترین زمامداران کوفه بود؛ چنان جوّ اختناق و وحشت ایجاد کرد که شهروندان کوفه، یاراى کمترین انتقاد و اظهار نظر نداشتند. این فضاى مسموم و بازدارنده باعث شده بود که آنها از یارى امام دست بکشند و به جاى دفاع از او، به جنگش بشتابند.
البته شیعیان نمونه این شهر، هیچ گاه به کشتار «آل اللّه» راضى نبودند. بیشتر تاریخ نگاران فرق اسلامى، بر این نکته تأکید دارند که شیعیان ـ حتى شیعیان سیاسى کوفه ـ با تهدید و اجبار به سپاه کوفه پیوستند. آنها همواره مىکوشیدند تا از فرصتهاى مناسب استفاده کرده و از گروه اکثریت ستمکار، جدا شوند.
بلاذرى مىنویسد: «فرماندهاى با هزار نفر فرستاده مىشد، اما وقتى به کربلا مىرسید همراه او سیصد و یا چهار صد نفر و یا حتى کمتر بود. این، به علت کراهت مردم در رفتن بدان سمت بود.»5
دینورى، محقق دیگر اهلسنت مىنویسد: «وقتى ابن زیاد فرماندهاى را همراه جمع زیادى به کربلا مىفرستاد، با جمع کوچکى از سپاه به کربلا مىرسید؛ این، به سبب کراهت آنها از جنگ با حسین علیهالسلام بود. لذا بازگشته، از سپاه جدا مىشدند.»6
شایان ذکر است که آن عدهاى که به کربلا رسیدند نیز مایل به جنگ نبودند و همواره در آرزوى صلح به سر مىبردند. آنها هنگامى که جنگ را حتمى یافتند، دو راه در پیش گرفتند:
1 ـ پیوستن به امام و در راه آرمانهاى الهى آن پیشواى آزادگان جام شهادت نوشیدن؛
2 ـ خود را از دید سران بىمروّت سپاه مخفى ساختن و به نقاط دورتر فرار کردن.
حُر، نافع بن هلال مرادى، عمران بن خالد صیداوى و مجمع بن عبداللّه العائذى از کسانى بودند که صبح عاشورا به امام پیوستند.7 در شمار تعداد کسانى که به امام پیوستند، اختلاف است. ابن قتیبه تعداد پیوستگان لشکر کوفه به امام حسین علیهالسلام را 30 نفر نقل کرده است.8
سرانجام اکثریتى که در سپاه کوفه باقى ماندند و در مقابل امام صف کشیدند، از گروههاى اشراف، تبهکار و عوام کوفه بودند، نه از شیعیان خالص. به عبارت دیگر، این کوفیان طمعکار، اشراف و پیروان آل ابوسفیان بودند که عهدشان را با امام علیهالسلام شکستند، نه شیعیان مظلوم و ایثارگر، که بعضاً تا آخرین قطره خون به پیمان خویش وفادار ماندند.
واقعیت این است که از همان آغاز، جنود نفاق دو نوع مبارزه علیه خاندان رسالت در پیش گرفت:
الف ـ مبارزه مستقیم نظامى، که در قالب جنگهاى نابرابر خودنمایى کرد.
ب ـ مبارزه فرهنگى و تبلیغاتى.
بنىامیّه و دیگر دشمنان اهلبیت علیهمالسلام براى رسیدن به اهداف شوم خود از روشهاى کاملاً غیر انسانى سود جستند. برخى از شیعیان دلباخته خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، در هنگام قیام امام حسین علیهالسلام ، در سیاه چالهاى کوفه حبس بودند. آنها را در حصار کشیده بودند تا به یارى امام حسین علیهالسلام نشتابند. مختار بن ابىعبیده ثقفى یکى از آنهاست. او در زیر شکنجههاى ابن زیاد یک چشمش را از دست داد و تا مدتها بعد از عاشورا، در زندان حاکم جابر کوفه به سر برد و به محض رهایى، پرچم مبارزه و انتقام را برافراشت و به نبرد جانانه روى آورد.
نکته دیگرى که بیانگر عدم همیارى و همکارى شیعیان با بنىامیه است؛ قیامهاى پى در پى آنها بر علیه طیف ستمکار کوفه و شام مىباشد. حتى کوفیانى که به هر دلیل، در مقابل امام ایستاده بودند؛ خیلى زود از اعمال ناپسند خویش اظهار ندامت نمودند و از گذشته ناصحیح خویش پشیمان شدند و در پى جبران خطاهاى خود برآمدند. آنها جهت جبران خطاهاى گذشته خود، همگام با شیعیان واقعى به خونخواهى سرافرازان کربلا برخاستند و قاتلان «نخلهاى سربریده باغ نبوّت» را یک به یک از دم تیغ گذراندند. شیعیان کوفه با این قیامهاى خونین اثبات کردند که شهرشان، شهرعلى علیهالسلام است و اختلاف آنها با بنىامیه، به درازاى اختلاف آل على علیهمالسلام با آل ابوسفیان مىباشد.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «اِنَّ اللّهَ اخْتارَ مِنْ جَمیعِ البِلادِ کُوفَةَ وَ قُم...»9؛ همانا خداوند از میان همه بلاد، کوفه و قم را برگزید.»
حال با توجه به این حدیث شریف و سایر روایاتى که شهر تاریخى و پرآوازه امام على علیهالسلام را مىستایند، مىپرسیم: مفهوم این احادیث چیست؟
مگر نه این است که این شهر و شیعیان پاکباختهاش، مورد توجه حضرات معصومین علیهمالسلام بودهاند؟ در صورت نادیده گرفتن شیعیان اصیل آن، احادیث موجود در این مورد را چگونه ارزیابى مىکنیم؟ آیا مفهوم این گونه احادیث، با بىوفایى و سست ایمان بودن کوفیان (به معناى عام آن) سازگارى دارد؟
حقیقت این است که ساکنان این شهر را باید مورد بررسى دقیق قرار داد. بىوفایى، کم توجهى و دشمنى برخى از آنان با معصومان علیهمالسلام را نباید به حساب همه کوفیان گذاشت. صف شیعیان مخلص و فداکار آن را باید از بقیه مردمان آن جدا کرد. زیرا که کوفه از بهترین شهرهاى «ولایى» است و شیعیان مخلصش، از ممتازترین شیعیان «حسینى». «کوفه» خاستگاه میثم وحبیب بن مظاهر است. خاستگاه زهیر بن قین و مسلم بن عوسجه و صدها جانباز کوى حسینى استنج بىحدّ شیعیان عراق، مخصوصاً ساکنان شهرهاى مقدس آن، حکایت از تکرار تاریخ دارد. این بار به جاى معاویه و ابن زیاد، ستم پیشگان آمریکایى و انگلیسى (بوش و بلر) تلاش مىورزند تا مناطق شیعه نشین عراق، مخصوصاً شهرهاى مقدس کربلا و نجف را بىاعتبار، خون ریز، بىنظم و بىدرایت نشان دهند تا به اهداف ننگینى که معاویههاى تاریخ نیز در پى آن بودند، دست یابند. آنها براى رسیدن به این اهداف شوم، علاوه بر اقدامات سیاسى و نظامى و کشتار شیعیان بىدفاع، به تبلیغات زهرآگینى پرداختند تا هرچه بیشتر وجهى سیاسى ـ اجتماعى شیعیان مظلوم عراق را تخریب کنند و آنها را نزد جهانیان از حامیان صدام، تروریست و ضدّ دموکراسى معرفى نمایند.
در یک نگاه کلّى مىتوان مهمترین تلاشهاى آگاهانه و آشکار دشمنان اهلبیت علیهمالسلام بر ضدّ مردم و شیعیان عراق را چنین بیان کرد:
1. فشارهاى روحى و روانى
دشمنان، جنگ را از مناطق شیعه نشین آغاز کردند تا با تلفات انسانى، ویرانى مناطق مسکونى و انهدام منابع طبیعى زیانهاى جبران ناپذیرى بر پیکره دردمند سیاسى، اقتصادى و روانى شیعیان تحمیل کنند و بیش از قبل آنان را زمینگیر سازند.
2. بىحرمتى به اماکن مقدّس
اشغالگران از یک سو با بمباران شهرهاى مقدس از حرم امامان معصوم علیهمالسلام نیز چشم پوشى نکردند و به بهانه این که فدائیان صدام در آنجا سنگر گرفتهاند، به بمباران نقاط مقدس روى آوردند، که اصابت گلولههاى ویرانگر به دیوار حرم امیرمؤمنان علیهالسلام از آن جمله است.
از سوى دیگر بعد از اشغال آن شهر، موذیانه به کنارى خزیدند و از دور به تماشا نشستند تا از بىنظمى و بىقانونى در این شهرها لذّت برده و به نفع خود بهرهورى تبلیغاتى کنند. آنها به خیال خام خود مىپنداشتند که با ایجاد نا امنى و بىنظمى، مردم نسبت به حضور آنها راضى مىشوند و از آنها دعوت مىکنند تا محترمانه داخل شهرها شده و نظم و قانون را به دست گیرند!
ولى وقتى عملاً چنین نشد و جریان به سوى شخصیتهاى محبوب مردم؛ یعنى مراجع عظام کشیده شد، نا امیدانه و مزوّرانه با تحریک و دامن زدن به اختلافات قومى و گروهى سعى کردند تا میان آنها جنگ و نفاق را به وجود آورده و در مقدّسترین مکانها، خون بىگناهان را بریزند. گرچه تا حدودى موفق هم شدند و با این عمل شیطنتآمیز، هم هتّاکى، اهانت و حرمت شکنى به اماکن مقدس شیعیان را به اوج خود رساندند و هم آنها را در مسیر نفاقانگیزى سوق دادند که محاصره بیوت آیات عظام در شهر مقدس نجف و زمزمه نفاقانگیز «مرجع ایرانى و عراقى» از مهمترین پیامدهاى رفتار ریاکارانه و شیطانى آنهاست.
3. متهم کردن شیعه به دفاع از صدام
اقدامات نظامى عراقىها و مقاومت آنها به ظاهر بیانگر حمایت از حزب بعث و صدّام بود. در بینش آمریکایى، نه تنها ریختن خون چنین کسانى مباح است که در آینده کشورشان نیز نباید جاى پایى داشته باشند. از آنجایى که بیشترین مقاومت در جنوب عراق صورت گرفت، دشمنان، این مقاومتها را از شیعیان پنداشتند. گرچه دفاع از سرزمین و کیان اسلامى نه تنها وظیفه هر شیعه که وظیفه هر مسلمان است؛ اما در آن موقعیّت حسّاس و با توجه به پایان زودرس جنگ و مصالحه پنهانى صدامیان، مىتواند نقطه منفى به حساب بیاید. به این معنا که مدافعان نظام گذشته، در رژیم آینده حق و حقوقى ندارند و به عنوان دشمنان نظام جدید باید تحت تعقیب قرار گیرند. با این هدف، همواره مدافعان جنوب عراق را شیعه معرفى مىنمودند و به این شکل سعى مىکردند تا آنها را در سطح جهان از چشمها انداخته و وجدان جهانیان را نسبت به آنها بمیرانند.
و نیز شیعه معرفى کردن کسانى که حملات انتحارى انجام مىدادند، در این راستا قابل توجیه و بررسى است.
4. نادیده گرفتن حقوق شیعیان
شیعیان عراق که بیشترین جمعیت این کشور را تشکیل مىدهند، مورد ستم مضاعف قرار گرفتهاند؛ دشمنان امروز آنها که در واقع همان همفکران بنىامیهاند؛ از تفکّر و اندیشه ظلم ستیزى و ذلّت ناپذیرى شیعیان بیمناکند. زیرا به خوبى مىدانند گروهى که حکومت نامشروع ژنرالهاى اجنبى را هرگز تحمل نخواهند کرد؛ شیعیان ظلم ستیز عراق است. به همین جهت، همواره کوشیدند تا با ایجاد راهکارهاى استعمارى، مانع حضور شیعیان عراق در آینده کشورشان شوند.
5. تاراج منابع تاریخى و اقتصادى
عراق با داشتن غنىترین ذخایر نفتى و گرانبهاترین آثار تاریخى، موجب عزّت و افتخار مسلمانان، مخصوصاً شیعیان است. اشغالگران با تاراج پیدا و پنهان این منابع، به عموم ملت عراق بویژه شیعیان آن، دو چندان ستم روا داشتند و روشن است که با این یغماگرى و تاراج، بیشترین زیان و ضرر متوجه شیعیان مظلوم این کشور مىشود.
6. جداسازى عراق از جهان تشیّع
عراقىهاى مسلمان با درک حقایق پنهان و آشکار استعمار، با تجمع گسترده و انقلابى، نارضایتى خود از اشغال کشورشان را به نمایش گذاشتند. این اعلام انزجار که در برخى شهرهاى عراق با خشونت و قتل و کشتار همراه بود، براى استعمارگران غربى خوشایند نبود.
یکى از بزرگترین این تجمعها، در شهر مقدس کربلا به وجود آمد. میلیونها شیعه عزادار، سینه زنان و اشک ریزان، در روز «اربعین حسینى» در سرزمین پر التهاب کربلا جمع شدند و جهانیان را با این تجمع اعتراضآمیز و سازمان یافته خود در بهت و حیرت فرو بردند؛ تا جایى که بعضى از سران استکبار زبان به اعتراض گشودند که: «ما پیش بینى این تجمعهاى اعتراضآمیز را نکرده بودیم.»
تجمع شیعیان عراق در کربلا، بیانگر دو پیام مهم بود:
1. به تصویر کشیدن لیاقت، درایت، کاردانى، نظم، انسجام و شعور سیاسى شیعیان.
2. ذلّت ناپذیرى و عدم رضایت از حکومت حاکمان اجنبى.
دشمنان اهلبیت علیهمالسلام با دیدن آن همه شور و حماسه، بار دیگر به اهرم تبلیغاتى خود پناه بردند و چنین به توجیه و تفسیر این تحقیر بزرگ خویش پرداختند که: «این تجمع میلیونى نه کار شیعیان عراق که با تحریک و دخالت دولت ایران صورت گرفته است.»
آنها با این پیش فرض فریب کارانه، دولتمردان جمهورى اسلامى ایران را به دخالت در امور داخلى عراق متهم کردند. آنگاه بعد از تهدید ایرانیان، زبان به اندرز شیعیان عراق گشودند که: «ایرانیها اهمیّت حوزه علمیه قم را با آزادى حوزه علمیه نجف، در خطر مىبینند؛ به همین جهت دوست ندارند بار دیگر حوزه علمیه نجف رونق یابد و مورد توجه شیعیان جهان قرار گیرد.»
به این شکل سعى کردند میان مردم عراق و امّالقراى جهان تشیّع، جدایى اندازند و از این زاویه نیز، ستم دیگرى بر عراقىهاى بىپناه روا دارند.
واقعیت این است که حکومت دست نشانده غربیها در عراق، مطابق میل عراقىها نیست؛ حال چرا ناخشنودى عراقىها را به حساب دیگران مىگذارند؟ چگونه است که منادیان دموکراسى خود، حق انتخاب افراد را ـ که از مهمترین ارکان اندیشه دموکراسى است ـ نادیده مىگیرند و جز به سکوت عراقىها به چیز دیگر راضى نمىشوند؟
البته مردم و شیعیان عراق هرگز فریب این یاوه سرائیها را نخواهند خورد؛ زیرا آنها به خوبى مىدانند که در صورت کارآیى این زمزمههاى شیطانى، نه تنها ضربهاى دیگر بر پیکره رنجور خودشان وارد خواهد شد که جهان تشیّع گرفتار نفاق و جدایى خواهد گردید.
در یک جمع بندى کلّى مىتوان چنین نتیجه گرفت که شیعیان امروز عراق مانند شیعیان گذشته آن، مورد ظلم و ستم صاحبان زر و زور و تزویر قرار گرفتهاند. ظالمانى که با پیمودن راه و گزینش سیاست بنىامیه، سعى در تضعیف و نادیده گرفتن شیعیان دارند و از راههاى مختلف به این وارثان مکتب حسین علیهالسلام ضربه مىزنند و به جرم داشتن افکار علوى و حسینى با فکر و اندیشه آنان به مبارزه برخاستهاند و با اشکال گوناگون به آنها ستم روا مىدارند.
به امید آن روز که ملت مظلوم عراق با هوشیارى، بیدارى و درایت شایسته، اشغالگران را از سرزمین مقدس خویش برانند و بر ویرانههاى به جا مانده، حکومت اسلامى را پىریزى کنند.10
انشاء اللّه
پىنوشتها:
1. بحارالانوار، ج 44، ص 46؛ مناقب، ج 4، ص 32.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 10، ص 67.
3. همان، خطبه 70.
4. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 191.
5. انساب الاشراف، ج 3، ص 179.
6. اخبارالطوال، ص 254.
7. انساب الاشراف، ج 3، ص 172.
8. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 7.
9. بحارالانوار، ج 60، ص 214.
10. در بخش «تکرار مظلومیت» از تحلیلهاى سیاسى رسانههاى داخلى و خارجى در مورد جنگ عراق استفاده شده است.