آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

این مقاله از دو بخش «کوفه در بستر زمان» و «تکرار مظلومیت» تشکیل شده است. در بخش اول، باتوجّه به اهمیّت گذشته کوفه و ارتباط عمیق آن با جامعه تشیّع، به بررسى گروه‏هاى انسانى و شیوه‏هاى مبارزاتى دشمنان اهل‏بیت علیهم‏السلام بر ضدّ شیعیان این شهر پرداخته شده است و در بخش دوم، تحوّلات کنونى کشور عراق مورد بررسى قرارگرفته و مظلومیت مضاعف شیعیان آن، به تصویر کشیده شده است.
الف) کوفه در بستر زمان
هرگاه از کوفه و مردمانش سخن به میان مى‏آید، هزاران طعن و نفرین به آنها نثار مى‏شود. چنان بى‏وفایى آنان بر سر زبان هاست که هرگاه کسى از بى‏وفایى و عدم تعهّد، شکوه کند؛ کوفه و مردمان آن را شاهد مى‏آورد.
آیا چنین برداشتى از مردم کوفه، خصوصاً از شیعیان آن صحیح است؟!
آیا شیعیان کوفه در مقابل امام حسین علیه‏السلام ایستادند یا طمعکاران و اشراف‏زادگان پیرو آل ابوسفیان؟
کوفه و گروه‏هاى ناهمگون
کوفه از آغاز، یک شهر نظامى بود. روشن است که در اجتماعات نظامى، از زوایاى مختلف، اختلافاتى وجود دارد؛ در چنین جوامع، از فکر و اندیشه و پویایى ذهن خبرى نیست. باتوجه به این مطلب، مى‏توان بیان کرد که جمعیت کوفه را سه گروه مهم: «خوارج»، «اشراف» و «شیعیان» تشکیل مى‏داد. دو گروه خوارج و اشراف، دست یابى به هدف خویش را در حکومت حسین بن على علیه‏السلام ممکن نمى‏دانستند. شیعیان ـ که حدود یک چهارم جمعیت کوفه را تشکیل مى‏دادند ـ بیشتر شیعه سیاسى بودند تا شیعه اعتقادى.
شیخ مفید قدس‏سره هنگام بررسى گروه‏هاى اجتماعى مردم کوفه، اشراف زادگان را ذکر نکرده است ولى به جاى آن، سه گروه «طمعکاران»، «عوام» و «قبیله گرایان» را اضافه نموده است.1
دفاع این قلم از شیعیان واقعى کوفه است؛ نه از سایر گروه‏هاى این شهر، و حتى شیعیان سیاسى آن. بنابراین، اگر نامى از شیعیان کوفه به میان مى‏آید و از آنها به تکریم یاد مى‏شود، منظور همان شیعیان صالح و راستین کوفه است.
با توجه به این گروه‏هاى نامتجانس انسانى، آیا مى‏توان انتظار داشت که کوفه یک جامعه هماهنگ و همنوا باشد؟ در پاسخ باید گفت که: هرگز! حضرت على علیه‏السلام نیز با آن سوابق درخشان، نمى‏تواند آن جامعه ناهمگون را سامان دهد و در نهایت، براى رهایى از غم و غصّه‏هایى که از آنها متحمل شده است، «آرزوى مرگ» مى‏کند.2 آن حضرت به ناهمگون بودن جمعیت کوفه توجه دارد؛ به همین جهت مردم کوفه را به زن حامله‏اى تشبیه مى‏کند که پس از تحمل درد و رنج حمل، بچه‏اش را سقط مى‏کند.3
چون معاویه و سایر ستمکاران بنى امیه، مطابق خواسته‏هاى مادى و ظاهرى کوفیان عمل مى‏کردند؛ با کم‏ترین تلاش، توانستند در دلهاى آنها نفوذ نموده، طمعکاران و اشراف‏زادگانشان را با وعده مقام و پست‏هاى خیالى، فریب دهند.
واقعیّت این است که شیعیان کوفه از آغاز، مظلوم‏ترین شهروندان این شهر بودند و همواره دلهایشان تجلّیگاه عشق اهل‏بیت علیهم‏السلام بوده است. هرگاه فرصتى به دست مى‏آوردند، به حمایت و دفاع از مکتب راستین تشیّع برمى‏خاستند و چون سلطه استبداد را بر دوش خویش احساس مى‏کردند، به ناچار، مُهر سکوت بر لب مى‏زدند و در حالت «صبر و انتظار» باقى مى‏ماندند. این عشق به خاندان رسالت، براى سران بنى‏امیه خوشایند نبود. به همین جهت بنى امیه تاریخ نگاران خویش را به کار گرفت تا این شور و شیدایى و خلوص را آلوده سازند. زیرا که آنها از این شور «حسینى» و عشق «ولایى» سخت مى‏هراسیدند. به همین جهت، براى خدشه دار ساختن آن «زلال محبت و معرفت»، کوفیان را مردمان پست و بى‏وفا معرفى نمودند.
کوفه و شکست‏هاى جبران ناپذیر
نمى‏توان نادیده گرفت که کوفیان از ویژگى‏هایى چون: «عجول بودن»، «زود رنج بودن»، «سرکش بودن» و «زود قانع شدن»4 برخوردار بودند. این ویژگى‏ها باعث شده بود تا آنها صدمات و شکست‏هاى جبران ناپذیرى را متحمل شوند. در حقیقت، آنها جز به شمشیر، به چیزى دیگر تن نمى‏دادند. تنها تیغ تیز شمشیر زورمداران بود که آنها را گردهم مى‏آورد و به زندگى اجتماعى آنها سامان مى‏داد.
یارى نکردن امام حسین علیه‏السلام از مهم‏ترین اشتباهات تاریخى کوفیان ـ به معناى عام ـ بود. آنها هزاران نامه براى آن حضرت فرستادند و از ایشان دعوت کردند تا در کوفه حکومت اسلامى تشکیل دهد، ولى در نهایت با عذرهاى بدتر از گناه، از یارى آن حضرت سرباز زدند. البته این عدم یارى امام، علاوه بر داشتن ویژگى‏هاى فوق، به حیله‏هاى حاکمیت و سیاستمداران کوفه نیز بر مى‏گشت.
عبیداللّه بن زیاد که از فریب‏کارترین زمامداران کوفه بود؛ چنان جوّ اختناق و وحشت ایجاد کرد که شهروندان کوفه، یاراى کمترین انتقاد و اظهار نظر نداشتند. این فضاى مسموم و بازدارنده باعث شده بود که آنها از یارى امام دست بکشند و به جاى دفاع از او، به جنگش بشتابند.
البته شیعیان نمونه این شهر، هیچ گاه به کشتار «آل اللّه» راضى نبودند. بیشتر تاریخ نگاران فرق اسلامى، بر این نکته تأکید دارند که شیعیان ـ حتى شیعیان سیاسى کوفه ـ با تهدید و اجبار به سپاه کوفه پیوستند. آنها همواره مى‏کوشیدند تا از فرصت‏هاى مناسب استفاده کرده و از گروه اکثریت ستمکار، جدا شوند.
بلاذرى مى‏نویسد: «فرمانده‏اى با هزار نفر فرستاده مى‏شد، اما وقتى به کربلا مى‏رسید همراه او سیصد و یا چهار صد نفر و یا حتى کمتر بود. این، به علت کراهت مردم در رفتن بدان سمت بود.»5
دینورى، محقق دیگر اهل‏سنت مى‏نویسد: «وقتى ابن زیاد فرمانده‏اى را همراه جمع زیادى به کربلا مى‏فرستاد، با جمع کوچکى از سپاه به کربلا مى‏رسید؛ این، به سبب کراهت آنها از جنگ با حسین علیه‏السلام بود. لذا بازگشته، از سپاه جدا مى‏شدند.»6
شایان ذکر است که آن عده‏اى که به کربلا رسیدند نیز مایل به جنگ نبودند و همواره در آرزوى صلح به سر مى‏بردند. آنها هنگامى که جنگ را حتمى یافتند، دو راه در پیش گرفتند:
1 ـ پیوستن به امام و در راه آرمان‏هاى الهى آن پیشواى آزادگان جام شهادت نوشیدن؛
2 ـ خود را از دید سران بى‏مروّت سپاه مخفى ساختن و به نقاط دورتر فرار کردن.
حُر، نافع بن هلال مرادى، عمران بن خالد صیداوى و مجمع بن عبداللّه العائذى از کسانى بودند که صبح عاشورا به امام پیوستند.7 در شمار تعداد کسانى که به امام پیوستند، اختلاف است. ابن قتیبه تعداد پیوستگان لشکر کوفه به امام حسین علیه‏السلام را 30 نفر نقل کرده است.8
سرانجام اکثریتى که در سپاه کوفه باقى ماندند و در مقابل امام صف کشیدند، از گروههاى اشراف، تبهکار و عوام کوفه بودند، نه از شیعیان خالص. به عبارت دیگر، این کوفیان طمعکار، اشراف و پیروان آل ابوسفیان بودند که عهدشان را با امام علیه‏السلام شکستند، نه شیعیان مظلوم و ایثارگر، که بعضاً تا آخرین قطره خون به پیمان خویش وفادار ماندند.
واقعیت این است که از همان آغاز، جنود نفاق دو نوع مبارزه علیه خاندان رسالت در پیش گرفت:
الف ـ مبارزه مستقیم نظامى، که در قالب جنگهاى نابرابر خودنمایى کرد.
ب ـ مبارزه فرهنگى و تبلیغاتى.
بنى‏امیّه و دیگر دشمنان اهل‏بیت علیهم‏السلام براى رسیدن به اهداف شوم خود از روش‏هاى کاملاً غیر انسانى سود جستند. برخى از شیعیان دلباخته خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، در هنگام قیام امام حسین علیه‏السلام ، در سیاه چال‏هاى کوفه حبس بودند. آنها را در حصار کشیده بودند تا به یارى امام حسین علیه‏السلام نشتابند. مختار بن ابى‏عبیده ثقفى یکى از آنهاست. او در زیر شکنجه‏هاى ابن زیاد یک چشمش را از دست داد و تا مدتها بعد از عاشورا، در زندان حاکم جابر کوفه به سر برد و به محض رهایى، پرچم مبارزه و انتقام را برافراشت و به نبرد جانانه روى آورد.
نکته دیگرى که بیانگر عدم همیارى و همکارى شیعیان با بنى‏امیه است؛ قیام‏هاى پى در پى آنها بر علیه طیف ستمکار کوفه و شام مى‏باشد. حتى کوفیانى که به هر دلیل، در مقابل امام ایستاده بودند؛ خیلى زود از اعمال ناپسند خویش اظهار ندامت نمودند و از گذشته ناصحیح خویش پشیمان شدند و در پى جبران خطاهاى خود برآمدند. آنها جهت جبران خطاهاى گذشته خود، همگام با شیعیان واقعى به خونخواهى سرافرازان کربلا برخاستند و قاتلان «نخل‏هاى سربریده باغ نبوّت» را یک به یک از دم تیغ گذراندند. شیعیان کوفه با این قیام‏هاى خونین اثبات کردند که شهرشان، شهرعلى علیه‏السلام است و اختلاف آنها با بنى‏امیه، به درازاى اختلاف آل على علیهم‏السلام با آل ابوسفیان مى‏باشد.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «اِنَّ اللّهَ اخْتارَ مِنْ جَمیعِ البِلادِ کُوفَةَ وَ قُم...»9؛ همانا خداوند از میان همه بلاد، کوفه و قم را برگزید.»
حال با توجه به این حدیث شریف و سایر روایاتى که شهر تاریخى و پرآوازه امام على علیه‏السلام را مى‏ستایند، مى‏پرسیم: مفهوم این احادیث چیست؟
مگر نه این است که این شهر و شیعیان پاکباخته‏اش، مورد توجه حضرات معصومین علیهم‏السلام بوده‏اند؟ در صورت نادیده گرفتن شیعیان اصیل آن، احادیث موجود در این مورد را چگونه ارزیابى مى‏کنیم؟ آیا مفهوم این گونه احادیث، با بى‏وفایى و سست ایمان بودن کوفیان (به معناى عام آن) سازگارى دارد؟
حقیقت این است که ساکنان این شهر را باید مورد بررسى دقیق قرار داد. بى‏وفایى، کم توجهى و دشمنى برخى از آنان با معصومان علیهم‏السلام را نباید به حساب همه کوفیان گذاشت. صف شیعیان مخلص و فداکار آن را باید از بقیه مردمان آن جدا کرد. زیرا که کوفه از بهترین شهرهاى «ولایى» است و شیعیان مخلصش، از ممتازترین شیعیان «حسینى». «کوفه» خاستگاه میثم وحبیب بن مظاهر است. خاستگاه زهیر بن قین و مسلم بن عوسجه و صدها جانباز کوى حسینى استنج بى‏حدّ شیعیان عراق، مخصوصاً ساکنان شهرهاى مقدس آن، حکایت از تکرار تاریخ دارد. این بار به جاى معاویه و ابن زیاد، ستم پیشگان آمریکایى و انگلیسى (بوش و بلر) تلاش مى‏ورزند تا مناطق شیعه نشین عراق، مخصوصاً شهرهاى مقدس کربلا و نجف را بى‏اعتبار، خون ریز، بى‏نظم و بى‏درایت نشان دهند تا به اهداف ننگینى که معاویه‏هاى تاریخ نیز در پى آن بودند، دست یابند. آنها براى رسیدن به این اهداف شوم، علاوه بر اقدامات سیاسى و نظامى و کشتار شیعیان بى‏دفاع، به تبلیغات زهرآگینى پرداختند تا هرچه بیشتر وجه‏ى سیاسى ـ اجتماعى شیعیان مظلوم عراق را تخریب کنند و آنها را نزد جهانیان از حامیان صدام، تروریست و ضدّ دموکراسى معرفى نمایند.
در یک نگاه کلّى مى‏توان مهم‏ترین تلاشهاى آگاهانه و آشکار دشمنان اهل‏بیت علیهم‏السلام بر ضدّ مردم و شیعیان عراق را چنین بیان کرد:
1. فشارهاى روحى و روانى
دشمنان، جنگ را از مناطق شیعه نشین آغاز کردند تا با تلفات انسانى، ویرانى مناطق مسکونى و انهدام منابع طبیعى زیانهاى جبران ناپذیرى بر پیکره دردمند سیاسى، اقتصادى و روانى شیعیان تحمیل کنند و بیش از قبل آنان را زمین‏گیر سازند.
2. بى‏حرمتى به اماکن مقدّس
اشغالگران از یک سو با بمباران شهرهاى مقدس از حرم امامان معصوم علیهم‏السلام نیز چشم پوشى نکردند و به بهانه این که فدائیان صدام در آنجا سنگر گرفته‏اند، به بمباران نقاط مقدس روى آوردند، که اصابت گلوله‏هاى ویرانگر به دیوار حرم امیرمؤمنان علیه‏السلام از آن جمله است.
از سوى دیگر بعد از اشغال آن شهر، موذیانه به کنارى خزیدند و از دور به تماشا نشستند تا از بى‏نظمى و بى‏قانونى در این شهرها لذّت برده و به نفع خود بهره‏ورى تبلیغاتى کنند. آنها به خیال خام خود مى‏پنداشتند که با ایجاد نا امنى و بى‏نظمى، مردم نسبت به حضور آنها راضى مى‏شوند و از آنها دعوت مى‏کنند تا محترمانه داخل شهرها شده و نظم و قانون را به دست گیرند!
ولى وقتى عملاً چنین نشد و جریان به سوى شخصیتهاى محبوب مردم؛ یعنى مراجع عظام کشیده شد، نا امیدانه و مزوّرانه با تحریک و دامن زدن به اختلافات قومى و گروهى سعى کردند تا میان آنها جنگ و نفاق را به وجود آورده و در مقدّس‏ترین مکانها، خون بى‏گناهان را بریزند. گرچه تا حدودى موفق هم شدند و با این عمل شیطنت‏آمیز، هم هتّاکى، اهانت و حرمت شکنى به اماکن مقدس شیعیان را به اوج خود رساندند و هم آنها را در مسیر نفاق‏انگیزى سوق دادند که محاصره بیوت آیات عظام در شهر مقدس نجف و زمزمه نفاق‏انگیز «مرجع ایرانى و عراقى» از مهم‏ترین پیامدهاى رفتار ریاکارانه و شیطانى آنهاست.
3. متهم کردن شیعه به دفاع از صدام
اقدامات نظامى عراقى‏ها و مقاومت آنها به ظاهر بیانگر حمایت از حزب بعث و صدّام بود. در بینش آمریکایى، نه تنها ریختن خون چنین کسانى مباح است که در آینده کشورشان نیز نباید جاى پایى داشته باشند. از آنجایى که بیشترین مقاومت در جنوب عراق صورت گرفت، دشمنان، این مقاومت‏ها را از شیعیان پنداشتند. گرچه دفاع از سرزمین و کیان اسلامى نه تنها وظیفه هر شیعه که وظیفه هر مسلمان است؛ اما در آن موقعیّت حسّاس و با توجه به پایان زودرس جنگ و مصالحه پنهانى صدامیان، مى‏تواند نقطه منفى به حساب بیاید. به این معنا که مدافعان نظام گذشته، در رژیم آینده حق و حقوقى ندارند و به عنوان دشمنان نظام جدید باید تحت تعقیب قرار گیرند. با این هدف، همواره مدافعان جنوب عراق را شیعه معرفى مى‏نمودند و به این شکل سعى مى‏کردند تا آنها را در سطح جهان از چشمها انداخته و وجدان جهانیان را نسبت به آنها بمیرانند.
و نیز شیعه معرفى کردن کسانى که حملات انتحارى انجام مى‏دادند، در این راستا قابل توجیه و بررسى است.
4. نادیده گرفتن حقوق شیعیان
شیعیان عراق که بیشترین جمعیت این کشور را تشکیل مى‏دهند، مورد ستم مضاعف قرار گرفته‏اند؛ دشمنان امروز آنها که در واقع همان همفکران بنى‏امیه‏اند؛ از تفکّر و اندیشه ظلم ستیزى و ذلّت ناپذیرى شیعیان بیمناکند. زیرا به خوبى مى‏دانند گروهى که حکومت نامشروع ژنرالهاى اجنبى را هرگز تحمل نخواهند کرد؛ شیعیان ظلم ستیز عراق است. به همین جهت، همواره کوشیدند تا با ایجاد راهکارهاى استعمارى، مانع حضور شیعیان عراق در آینده کشورشان شوند.
5. تاراج منابع تاریخى و اقتصادى
عراق با داشتن غنى‏ترین ذخایر نفتى و گرانبهاترین آثار تاریخى، موجب عزّت و افتخار مسلمانان، مخصوصاً شیعیان است. اشغالگران با تاراج پیدا و پنهان این منابع، به عموم ملت عراق بویژه شیعیان آن، دو چندان ستم روا داشتند و روشن است که با این یغماگرى و تاراج، بیشترین زیان و ضرر متوجه شیعیان مظلوم این کشور مى‏شود.
6. جداسازى عراق از جهان تشیّع
عراقى‏هاى مسلمان با درک حقایق پنهان و آشکار استعمار، با تجمع گسترده و انقلابى، نارضایتى خود از اشغال کشورشان را به نمایش گذاشتند. این اعلام انزجار که در برخى شهرهاى عراق با خشونت و قتل و کشتار همراه بود، براى استعمارگران غربى خوشایند نبود.
یکى از بزرگترین این تجمع‏ها، در شهر مقدس کربلا به وجود آمد. میلیونها شیعه عزادار، سینه زنان و اشک ریزان، در روز «اربعین حسینى» در سرزمین پر التهاب کربلا جمع شدند و جهانیان را با این تجمع اعتراض‏آمیز و سازمان یافته خود در بهت و حیرت فرو بردند؛ تا جایى که بعضى از سران استکبار زبان به اعتراض گشودند که: «ما پیش بینى این تجمع‏هاى اعتراض‏آمیز را نکرده بودیم.»
تجمع شیعیان عراق در کربلا، بیانگر دو پیام مهم بود:
1. به تصویر کشیدن لیاقت، درایت، کاردانى، نظم، انسجام و شعور سیاسى شیعیان.
2. ذلّت ناپذیرى و عدم رضایت از حکومت حاکمان اجنبى.
دشمنان اهل‏بیت علیهم‏السلام با دیدن آن همه شور و حماسه، بار دیگر به اهرم تبلیغاتى خود پناه بردند و چنین به توجیه و تفسیر این تحقیر بزرگ خویش پرداختند که: «این تجمع میلیونى نه کار شیعیان عراق که با تحریک و دخالت دولت ایران صورت گرفته است.»
آنها با این پیش فرض فریب کارانه، دولتمردان جمهورى اسلامى ایران را به دخالت در امور داخلى عراق متهم کردند. آنگاه بعد از تهدید ایرانیان، زبان به اندرز شیعیان عراق گشودند که: «ایرانیها اهمیّت حوزه علمیه قم را با آزادى حوزه علمیه نجف، در خطر مى‏بینند؛ به همین جهت دوست ندارند بار دیگر حوزه علمیه نجف رونق یابد و مورد توجه شیعیان جهان قرار گیرد.»
به این شکل سعى کردند میان مردم عراق و امّ‏القراى جهان تشیّع، جدایى اندازند و از این زاویه نیز، ستم دیگرى بر عراقى‏هاى بى‏پناه روا دارند.
واقعیت این است که حکومت دست نشانده غربیها در عراق، مطابق میل عراقى‏ها نیست؛ حال چرا ناخشنودى عراقى‏ها را به حساب دیگران مى‏گذارند؟ چگونه است که منادیان دموکراسى خود، حق انتخاب افراد را ـ که از مهمترین ارکان اندیشه دموکراسى است ـ نادیده مى‏گیرند و جز به سکوت عراقى‏ها به چیز دیگر راضى نمى‏شوند؟
البته مردم و شیعیان عراق هرگز فریب این یاوه سرائیها را نخواهند خورد؛ زیرا آنها به خوبى مى‏دانند که در صورت کارآیى این زمزمه‏هاى شیطانى، نه تنها ضربه‏اى دیگر بر پیکره رنجور خودشان وارد خواهد شد که جهان تشیّع گرفتار نفاق و جدایى خواهد گردید.
در یک جمع بندى کلّى مى‏توان چنین نتیجه گرفت که شیعیان امروز عراق مانند شیعیان گذشته آن، مورد ظلم و ستم صاحبان زر و زور و تزویر قرار گرفته‏اند. ظالمانى که با پیمودن راه و گزینش سیاست بنى‏امیه، سعى در تضعیف و نادیده گرفتن شیعیان دارند و از راههاى مختلف به این وارثان مکتب حسین علیه‏السلام ضربه مى‏زنند و به جرم داشتن افکار علوى و حسینى با فکر و اندیشه آنان به مبارزه برخاسته‏اند و با اشکال گوناگون به آنها ستم روا مى‏دارند.
به امید آن روز که ملت مظلوم عراق با هوشیارى، بیدارى و درایت شایسته، اشغالگران را از سرزمین مقدس خویش برانند و بر ویرانه‏هاى به جا مانده، حکومت اسلامى را پى‏ریزى کنند.10
ان‏شاء اللّه
پى‏نوشت‏ها:
1. بحارالانوار، ج 44، ص 46؛ مناقب، ج 4، ص 32.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 10، ص 67.
3. همان، خطبه 70.
4. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 191.
5. انساب الاشراف، ج 3، ص 179.
6. اخبارالطوال، ص 254.
7. انساب الاشراف، ج 3، ص 172.
8. الامامة و السیاسة، ج 2، ص 7.
9. بحارالانوار، ج 60، ص 214.
10. در بخش «تکرار مظلومیت» از تحلیل‏هاى سیاسى رسانه‏هاى داخلى و خارجى در مورد جنگ عراق استفاده شده است.

تبلیغات