آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

قرآن کریم پانزده قرن پیش بر قلب پاک آخرین سفیر الهى، حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل گردید. اسلام در مدّت بیست سال، بر برترین قدرت روزگار خویش، (دولت ساسانى) پیروز شد و بسیارى از سرزمینهاى (امپراتورى) روم شرقى را نیز گشود؛ امّا امروز، پس از گذشت قرنها، روش انفعالى به خود گرفته و در دفاع از سرزمین‏هاى خویش، ناتوان است؛ با آنکه شرایط مسلمانان امروز، برترى زیادى بر شرایط دوران ظهور اسلام دارد.
مسلمانان عصر رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم داراى بى‏حاصل‏ترین سرزمین جهان بودند و خود نیز از تهى دست‏ترین مردم روزگار به حساب مى‏آمدند؛ اما اکنون امت اسلامى با دارا بودن کشورهاى حاصل خیز با موقعیت ویژه و غنى‏ترین منابع نفتى و گازى، یکى از قدرت‏هاى بزرگ اقتصادى جهان به شمار مى‏آیند. به ویژه این که دین اسلام نیز پس از گذشت سالیان دراز و عبور از پیچ و خم تاریخ، از دید آگاهان، هنوز کامل‏ترین و سالم‏ترین دین آسمانى است که با داشتن احکام جامع و جهان شمول، برترین قدرت فکرى، فرهنگى و معنوى این دوران به شمار مى‏رود.
به راستى جاى سؤال است که: این راز افول و ضعف در میان مسلمانان در عین برخوردارى از قوّت و قابلیّت، چیست و منشأ آن کجاست؟ بى‏شک جواب قطعى به چنین پرسشهایى، نیازمند بررسى بیشتر و عمیق‏تر است؛ اما از دید غالب پژوهشگرانِ رویدادهاى تاریخى و اندیشمندانِ مسائل سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، پایه اصلى این انحطاط، بیگانگى مسلمانان با سخن و روش پیشوایان بزرگ دین است. اینک براى اثبات این مطلب، به گوشه‏هایى از تاریخ اشاره مى‏کنیم:
سقیفه
در جریان شوم سقیفه، على علیه‏السلام خلافت ابوبکر را نپذیرفت و در برابر آن، سرسختانه پایدارى نمود. البته این مخالفت از باب اسلام خواهى و ستیز با کجروى بود؛ زیرا تجمّع «سقیفه» و قرار گرفتن ابوبکر برجایگاه امامت و رهبرى جامعه اسلامى، از دید امام على علیه‏السلام مخالفت آشکار با کتاب و سنّت و در نتیجه به معناى ظهور بدعت و انحراف و آغاز اجتهاد در مقابل نص1 به شمار مى‏آمد. از این روست که آن حضرت از بیعت با ابوبکر سر باز مى‏زند و بلافاصله مخالفت خود را آشکار مى‏سازد.
مورّخان در نقل ماجراى «سقیفه» و بیان مخالفتهاى آن، به روشهاى گوناگون سخن گفته‏اند، از جمله سه مأخذ اصلى که در قرن سوم هجرى نوشته شده و معروفیت ویژه‏اى دارند:
1. ابن سعد (متوفّاى 230 ه .ق.)
ابن سعد جریان «سقیفه» را به نمایش قدرت ابوبکر تبدیل کرده و به گونه‏اى سخن مى‏گوید که جاى هیچ گونه مخالفتى براى خواننده نمى‏ماند. وى براى اینکه هیچ بسترى براى ذکر مخالفتها، از جانب على علیه‏السلام ، برخى صحابه برجسته رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، بنى‏هاشم و انصار مانند سعد بن جنادة گشوده نشود؛ پس از ذکر نام «سقیفه» و سخنان تعدادى از دوستان قدیمى ابوبکر بى‏درنگ به خدمات ابوبکر و برخورد او با مرتدّان و شرح فتوحات او مى‏پردازد.2
2. احمد بن عیسى بن جابر بلاذرى (متوفّاى 272 ه .ق.)
وى معاصر «ابن سعد» و کمى جوان‏تر از او است. او کتاب معروف «انساب الاشراف» خود را که تاریخى مهم در شرح حالها به شمار مى‏آید، به روش کتاب معروف «طبقات الکبرى»، نوشته ابن سعد، مى‏نگارد؛ اما کتابش را با دید ژرف‏تر ادامه مى‏دهد.
بلاذرى جریان سقیفه را با استقلال بیشترى پى‏مى‏گیرد. وى با ذکر 26 حدیث از محدّثان پیش از خود، به رخداد سقیفه گستره بیشترى مى‏بخشد. او 7 حدیث از 26 حدیث خود را از ابن سعد نقل مى‏کند و در 19 حدیث باقى مانده به بیان مشاجره‏هاى موجود در سقیفه بنى ساعده مى‏پردازد. این مشاجره‏ها درباره اختلاف بعضى صحابه برجسته رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بر سر جانشینى پیغمبر و اعتراض شدید على علیه‏السلام ، بنى‏هاشم و برخى انصار به انتخاب ابوبکر، صورت گرفته است. هرچند مأخذ اصلى احادیث نقل شده، از افرادى چون ابن سعد مداینى و زهرى است؛ لیکن مطلب به گونه‏اى است که مخالفت و اعتراض على علیه‏السلام به ابوبکر و روش انتخاب در سقیفه، در عبارات بلاذرى روشن مى‏گردد.3
3. ابن واضح یعقوبى (متوفّاى 284ه .ق.)
یعقوبى نیز از معاصران ابن سعد و بلاذرى است. وى تاریخ پرارج و معروف خود را با دقت و ژرف اندیشى بیشترى نسبت به بلاذرى ادامه مى‏دهد. این دقت و ژرف اندیشى طورى است که «هرکس تاریخ یعقوبى» را بخواند و آن را با «طبقات» ابن سعد و «انساب الاشراف» بلاذرى مقایسه نماید، مغایرت شدید و دقّت فوق العاده یعقوبى را در سبک تاریخ نویسى به خوبى در مى‏یابد.
گذشت از حقّ مسلّم
یعقوبى در جریان سقیفه، اعتراض على علیه‏السلام به شیوه انتخاب در سقیفه و نحوه انتخاب شخص ابوبکر را به نیکى بیان مى‏کند. از تاریخ یعقوبى پیداست على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و پیروان آن حضرت، به ویژه بنى‏هاشم، تا شش ماه در مقابل ابوبکر ایستاده و از بیعت با وى سر باز زدند4. سؤالى که پیش مى‏آید، این است:
چه شد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام سرانجام خلافت ابوبکر را پذیرفت و در مواردى نیز با حکومت همکارى نمود؟
درست است که آن حضرت یارانى ندارد تا به کمک آنان، خلافت اسلامى را در مسیر اصلى خود قرار دهد و حق را به صاحبانش برگرداند؛ اما آنچه از سیره او، در سراسر زندگى‏اش به دست مى‏آید، ایمان راسخ و سازش ناپذیرى آن حضرت در برابر باطل است. در دوره سخت پیش از بعثت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که على علیه‏السلام هنوز در دوران نوجوانى به سر مى‏برد و هیچ کس حاضر به پذیرش دعوت نبود و نیست، وى چون بزرگى دانشمند، سخن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را مى‏پذیرد، به نداى اسلام لبیک مى‏گوید و به عنوان نخستین مسلمان، طعم ایمان را تجربه مى‏کند.
در دوران حکومت که دوره تجربه و سال خوردگى ایشان به شمار مى‏رود؛ با آنکه نگه داشتن معاویه در سمت فرمانروایى شام، موجب حیات و بقاى حکومتش شمرده مى‏شود، باز ذرّه‏اى از شدّت روش خویش نمى‏کاهد و حتى بر سر بقاى موقّت معاویه، به شیوه تساهل و تسامح رفتار نمى‏کند. پیداست چنین فردى، هنگامى مجبور به تسلیم و همکارى جریان باطلِ مى‏گردد که از بروز باطل بزرگ‏ترى آگاه باشد. از این رو درباره تسلیم و همکارى بى‏شائبه على علیه‏السلام با خلفاء، نظارت گوناگون وجود دارد. آنچه را که غالب مورّخان در تسلیم و همکارى على علیه‏السلام با ابوبکر و پس از آن، با دیگر خلفا، مؤثر مى‏دانند؛ علاوه بر شهادت جان سوز حضرت فاطمه علیهاالسلام که سه5 یا شش6 ماه پس از رحلت رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رخ مى‏نماید؛ ظهور از دین برگشتگان و سرپیچى برخى قبایل عرب از اسلام در عربستان است.
این جریان که در روزهاى آغازین خلافت ابوبکر بروز کرده بود، چنان نا امنى و هرج و مرج در سراسر قلمرو کوچک اسلام پدید مى‏آورد که براى همگان خطر تجاوز دولتهاى قدرتمند ـ که در دشمنى با جریان اسلام خواهى همسو بودند ـ آشکار مى‏شود. وجود چنین خطرى به طور طبیعى باعث مى‏شود على علیه‏السلام و صحابه دیگر، اختلافات بنیادى و عقیدتى خود با ابوبکر را کنار گذارند و بر ضدّ دشمن مشترک متحد گردند. آنچه از منابع سنّى و شیعه به طور یکسان برداشت مى‏شود، نشان مى‏دهد که احساسات عاشقانه، همراه با تعهّد و وفادارى گسترده و عمیق على علیه‏السلام به عزّت و اقتدار اسلام و علاقه شدید آن حضرت به حفظ و یک‏پارچگى مرزهاى اسلامى، به منظور رفع خطر تجاوز بیگانه به مسلمانان، باعث انصراف وى از حقّ روشن خویش مى‏شود. چنین است که على علیه‏السلام از رسیدن به حقّ خود دست مى‏کشد و با ارائه رهنمودهاى مشورتى به خلفا، به دفاع از اسلام و پاسدارى از حریم مسلمانى و مرزهاى جغرافیایى و فکرى آن مى‏پردازد. بى‏شک تاریخ 25 ساله سکوت امیرالمؤمنین علیه‏السلام در برابر خلفا، همکارى و حتى دلسوزى آن حضرت نسبت به امت اسلامى، نمایشگر ایمان و عصمت بى‏مانند على علیه‏السلام در میان همگنان خویش است. اصولاً حیات و زندگى پیشوایان شیعه، قیام و قعود آنان در برابر فرمانروایان زمان خویش، در همین راستا قابل تحلیل است.
حفظ عزّت، عظمت و اقتدار اسلامى که معمولاً در سایه وحدت اجتماعى، سیاسى و مذهبى تبلور مى‏یابد، از منظر همه امامان معصوم علیهم‏السلام ، اهمیّت ویژه‏اى دارد. از این رو، على علیه‏السلام وقتى خطر تجاوز بیگانه به مرزهاى اسلامى و نیز احتمال تخریب مرزهاى فکرى و اعتقادى مسلمانان را احساس کرد، از حقوق خود دست مى‏کشد و به یارى اسلام مى‏پردازد.
بهترین مشاور
بیشتر مورّخان تصریح مى‏کنند که نظرات على علیه‏السلام در راهنمایى خلفا، در فتوحات اسلامى، از نقش کلیدى برخوردار بوده است که به دو نمونه از آن اشاره مى‏گردد:
در سال 15 هجرى، سپاه اسلام از سپاه ساسانى شکست مى‏خورد. در این شکست، بسیارى از مسلمانان از جمله «ابوعبیده ثقفى» فرمانده سپاه اسلام و قهرمانانى چون «عمرو بن معدى کرب» کشته مى‏شوند. این شکست، روحیه مسلمانان را تضعیف مى‏کند و همگان را به چاره‏جویى وا مى‏دارد.7 به اصطلاح امروز، اطاق بحران تشکیل مى‏شود؛ خلیفه با آگاهان مسلمان به مشورت مى‏نشیند. همه عمر را به رفتن به میدان جنگ، پیشاپیش تمام مسلمانان تشویق مى‏کنند. سرانجام عمر به عنوان خلیفه مسلمانان در کمال ناخرسندى آماده رفتن مى‏شود. وى تصمیم مى‏گیرد تا سپاه مسلمانان را که با رومیان در قسمت «شام» مى‏جنگیدند، یک باره فراخواند و همه را در جنگ با ساسانیان به کار گیرد. در واپسین دقایق رفتن، نظر على علیه‏السلام را مى‏پرسد. على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«انّ العجم اذا رأوک عیاناً قالوا هذا ملک العرب کلّها فکان أشدّ لقتالهم و انّا لم نقاتل النّاس على عهد نبیّنا صلّى‏اللّه علیه و آله و سلّم و لا بعده باشرة...8؛ اینک تو با همه مسلمانان عزم جنگ «پارسیان» دارى، مسلمانانى را که با دولت روم نیز در نبردند، فرامى‏خوانى. چون «پارسیان» چنین بینند، مى‏گویند: این پادشاه عرب است که کارد به استخوانش رسیده و از سر ناچارى، همراه با همه مسلمانان به اینجا آمده و در مقابل ما مى‏جنگد. این کار، روحیه آنها را تقویت مى‏کند و دل به پیروزى نهایى مى‏بندند؛ پس جنگ را با جدّیت و پایدارى بیشتر پى مى‏گیرند و به روند پیکار شدّت مى‏بخشند. پیروزى برتو را پیروزى بر تمام مسلمانان مى‏دانند و در صورت پیروزى، همه بلاد اسلام را تصرّف مى‏کنند. از سوى دیگر، اینجا از نیرو خالى مى‏گردد. قبایل عرب اطراف مکه و مدینه به این دو شهر حمله مى‏کنند و این دو شهر که مرکز اسلامند، از دست مى‏روند. مردم این دو شهر نیز در غیبت خلیفه پناه ندارند که بدان دل خوش دارند و در پناه آن از تهدید دشمن ایمن باشند. خبر تصرّف این دو شهر (مکه و مدینه) که هسته نخستین و مرکز ثقل اسلام به شمار مى‏آیند، روحیه سپاهیان مسلمان را که در عراق با یک قدرت نیرومند در حال نبرد هستند، از بین مى‏برد و یک باره تمام سرزمین‏هاى اسلامى متلاشى مى‏گردند و همه زحمات مسلمانان نابود مى‏شود. از جانب دیگر، در غیاب سپاه اسلام در «شامات»، «هرقل» رومى فرصت مى‏یابد و با لشکریان خود به شام مى‏آید و جماعتى از مسلمانان را که آنجا باقى مانده‏اند، مى‏کشد. زن و فرزندان ایشان را به بردگى مى‏گیرد، مساجد مسلمانان را خراب مى‏کند و فتنه‏اى برمى‏خیزد که هرگز خاموش نمى‏شود. همچنین فراخواندن سپاه اسلام از یمن نیز ضررهاى جبران ناپذیرى دارد و با مسلمانان آن سامان نیز همین معامله سر مى‏گیرد. اما اگر در مدینه بمانى و سردارى کار آزموده، همراه با لشکرى آراسته بفرستى، مهابت و عظمت تو به عنوان خلیفه مسلمانان زیاد مى‏گردد و ناموس اسلام حفظ مى‏شود.9
باید برخداوند توکّل نمایى و از او نصرت بجویى؛ خلیفه مسلمانان! به جمع آورى مجدد سپاه مى‏پردازى. ما در دوران رسول خدا به قدرت سپاه نمى‏جنگیدیم و با نیرو و تجهیزات و نفرات زیاد پیروزى نمى‏یافتیم؛ ما با امید به نصرت پروردگار به میدان مى‏رفتیم و با اراده او نیز پیروز مى‏شدیم والسلام.»10
عمر گفت: اى ابوالحسن! نیکو مى‏فرمایى. اندیشه تو را همان راه هدایت و صواب مى‏بینم. چنان که باید مرا راهنمایى کردى، من نیز دوست دارم در اینجا بمانم. پس بگو چگونه سپاه اعزام نمایم و به چه شیوه‏اى جنگ با دو قدرت بزرگ را اداره کنم؟
على علیه‏السلام مى‏فرماید: یک گروه در سرایه‏ها و مواضع خود مى‏ایستند و از مسلمانان محافظت مى‏کنند. گروه دیگر مساجد را با بانگ نماز و اقامه دین اداره و رونق مى‏بخشند؛ در شهر از شعار اسلام محافظت مى‏کنند و از اهل ذمّه جزیه مى‏ستانند. گروه سوم یعنى، اربابان شمشیر و نیزه که داراى روحیه جنگ هستند، براى یارى برادران خود به میدان جنگ مى‏روند، جنگ را شدت مى‏دهند و به جدّیت مى‏کوشند. سپاه کوفه نیز به همین روش مى‏روند. ان‏شاء اللّه به زودى پیروزى به دست مى‏آید. «انّه لاییأسُ من روح اللّه الا القوم الکافرون».
عمر از شنیدن سخنان على علیه‏السلام بسیار خرسند شد و براى او دعا کرد؛ عظمت على علیه‏السلام و تفکرش را ستود و گفت: «اى ابوالحسن! خدا تو را بیامرزد و کرامت تو را بیشتر کند که همیشه مرا به راه راست راهنمایى مى‏کنى»
شاید یکى از جاهایى که جمله «لولا علىٌّ لهلک العمر» بر زبان «عمر» جارى شد، همین جا باشد؛ زیرا این جمله بارها از زبان وى شنیده شده است.
پیروزى بر بال اندیشه على علیه‏السلام
به گفته مسعودى، عمر براى فرماندهى سپاه دنبال فردى شجاع و با تدبیر مى‏گشت؛ بنابراین با صحابه به مشورت نشست. همه صحابه به على علیه‏السلام رأى دادند. خلیفه، عثمان را براى راضى نمودن على علیه‏السلام نزد او مى‏فرستد، لیکن حضرت به همان راهنمایى بسنده مى‏کند و سِمَت فرماندهى را نمى‏پذیرد11؛ زیرا نمى‏خواهد که در خلافت خلفا سمت رسمى داشته باشد. با این همه، یک بار دیگر اسلام با یارى على علیه‏السلام نجات مى‏یابد و بر دشمنانش پیروز مى‏شود. اگر در جنگهاى احد و احزاب، پیروزى اسلام از زیر ضربات على علیه‏السلام رخ مى‏نمایاد، در جنگ «قادسیّه» نیز پیروزى مسلمانان، همراه با عزّت و اقتدار آنان بر بال اندیشه علوى درخشش مى‏یابد. بى‏شک پیشرفت و پیروزى اسلام از آغاز تا انجام، با نقش محورى على علیه‏السلام ظهور مى‏نماید.
نقش على علیه‏السلام در سرنوشت اسلام
با رأى على علیه‏السلام سرنوشت اسلام رقم خورد و سپاه اسلام از ورطه شکست نجات یافت. آن حضرت در گفتارهدایتگر خویش به عمر پیش بینى مى‏کند، شکست دولت اسلامى در آن دوره تاریخى، باعث تصرّف سرزمین‏هاى اسلامى به دست کفر جهانى مى‏شود و دولت نوپاى اسلام از بین مى‏رود. مسلمانان را سالیان دراز، از تشکیل دولت دوباره باز مى‏دارد و جریان اسلام تا قرنها کُند مى‏گردد. چنان که مى‏بینیم شکست‏هاى اسلام در دوران رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم هیچ تأثیرى در روحیه مسلمانان نمى‏گذارد. اما از بیان مورّخان پید است، در نخستین شکست سپاه اسلام در جنگ با دولت ساسانى، بسیارى از تازه مسلمانان مرتد مى‏شدند و قبایلى نیز، از پیمانهاى پیشین خود با مسلمانان دست مى‏کشیدند.12
حضور حسنین علیهماالسلام در فتوحات
امواج عشق و تعهّد على علیه‏السلام بر عزّت و اقتدار اسلامى کرانه‏اى نمى‏شناسد؛ تا آنجا که در پى این هدف، فرزندان خود، امام‏حسن و امام حسین علیهماالسلام را که تنها یادگاران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به شمار مى‏آیند، در سپاه خلفا به میدان جنگ مى‏فرستد، آن هم در دورانى (زمان عثمان) که بیشتر پست‏هاى نظامى و سیاسى قشون و دولت اسلامى به دست حزب اموى اداره مى‏شود و هر لحظه نیز احتمال شهادت آن دو نوگل بستان پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به شیوه ناجوان‏مردانه به دست بنى امیه قوّت مى‏گیرد.
حسنین علیهماالسلام در جنگ قادسیه شرکت نمى‏جویند. زیرا هنوز سیزده یا چهارده سال بیش ندارند.13 اما در دوران خلافت عثمان در فتح همدان و اصفهان شرکت مى‏کنند. ابونعیم، صاحب تاریخ اصفهان، شرکت آن دو بزرگوار در فتح آن شهر را تأیید مى‏کند.14
و از تلاش آنان در دفاع قلمرو اسلامى و گسترش فرهنگ ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم یاد مى‏نماید. علاوه بر این، حضور امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به وسیله مآخذ کهن تاریخى نیز تأیید مى‏گردد.15
ابن خلدون مى‏نویسد: در سال 36 هجرى، عثمان براى فتح آفریقا لشکرى مى‏فرستد که فرزندان بسیارى از صحابه برجسته از جمله امام حسن، امام حسین علیهماالسلام ، ابن عباس و عبداللّه بن زبیر در آن حضور مى‏یابند.16
برخى چون سیدباقر شریف قریشى، شرکت حسنین علیهماالسلام در فتح آفریقا را نخستین و آخرین حضور آنان در فتوحات اسلامى مى‏دانند.17 به گفته طبرى در سال 33 هجرى، عثمان سپاهى براى فتح طبرستان (مازندران) گسیل مى‏دارد که در آن سپاه، صحابه جوانى مانند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن زبیر و حذیفة بن یمان حضور مى‏یابند.18 برخى معاصران، شرکت حسنین علیهماالسلام در فتوحات آفریقا و طبرستان را نمى‏پذیرند؛ زیرا آن را مُهر تأییدى در به رسمیّت شناختن عثمان و نبردهاى تجاوزگرایانه و خالى از معنویت آن دوران مى‏شمارند.19
حضور امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در فتوحات اصفهان، همدان و طبرستان آشکار است؛ زیرا هم به وسیله منابع کهن تاریخى مانند کتاب ابن اعثم کوفى و یعقوبى ـ که براى منابع پس از خود جنبه پایدارى به حساب مى‏آیند ـ تأیید مى‏شود؛20 هم در فتوحات یاد شده (همدان و اصفهان) فرماندهى سپاه مسلمانان به عهده عبداللّه بن بدیل خزاعى، یک فرد غیر اموى و متعهّد به اخلاق اسلامى بوده است.
عبداللّه بن بدیل، مسلمانى پاک، شجاع، داراى ایمان استوار و از فرماندهان و سران برجسته شیعه در دوران حکومت امیرالمؤمنین علیه‏السلام است. فتوحات یاد شده به جهت رعایت اخلاق اسلامى، یکى از زیباترین صفحات تاریخ به شمار مى‏رود.
بى‏شک وجود مردى با ایمان در سمت فرماندهى مسلمانان، حضور و راهنمایى امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در کنار وى در رفتار سپاه اسلام با زیردستان خود، از اهمیّت ویژه برخودار بوده است. فتح طبرستان (مازندران) هم در ادامه فتح همدان و اصفهان بوده و پس از فتح، سپاه اسلام با پیمان صلح به مدینه باز گشته است.21
شرکت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در فتح آفریقا بعید به نظر مى‏رسد؛ زیرا در منابع اولیه اسلامى بدان اشاره نشده است. تنها منابعى که از حضور آنها یاد مى‏کند، کتابهاى کامل ابن اثیر، و العبر ابن خلدون هستند.22 ابن اثیر (متوفّاى 630 ه .ق.) و ابن خلدون (متوفّاى 807 ه .ق.) نیز در قرون هفتم و نهم هجرى مى‏زیستند و از مورخان مشهور و برجسته تاریخ اسلام به شمار مى‏آمدند؛ کتابهایشان از نظر قدمت زمانى با رخدادهاى سده نخست هجرى، در مقایسه با آثار مورّخانى چون ابن اعثم کوفى و یعقوبى، منابع درجه سوم به حساب مى‏آیند. از این رو قبول محتواى کتابهاى ابن اثیر و ابن خلدون ـ که در مآخذ پیشین وجود ندارد ـ، بدون قرینه تاریخى و عقلى دشوار است. از سوى دیگر در فتح آفریقا فرماندهى سپاه اسلام را عبداللّه بن ابى‏سرح عهده دار بود.23 عبداللّه بن ابى سرح مرد بدنامى است که نسبت به اسلام کینه دیرینه داشته است. وى در فتح مکه از سوى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به مرگ محکوم شد.24 وى از جانب عثمان فرمانرواى مصر شد. اعمال ـ ضدّ اسلامى وى در مصر نیز موجب خشم مردم و شکایت آنان به خلیفه گردیده است.25
عبداللّه بن ابى سرح در مقام فرماندهى در جنگ با آفریقا نیز همه فرماندهان زیردست خود را از امویان انتخاب کرده بود. عملکرد وى در سمت فرماندهى سپاه اسلام نه تنها نقطه مقابل اخلاق اسلامى است؛ بلکه یکى از صفحات سیاه تاریخ انسانیّت نیز به شمار مى‏آید. ابن اعثم کوفى مى‏نویسد: عبداللّه بن ابى سرح، از جانب عثمان علاوه بر سمت فرمانروایى مصر به فرماندهى سپاه اسلام نیز نایل مى‏گردد. در سواحل آفریقا لشکر را به گروه‏هاى کوچک تقسیم مى‏نماید و آنها را فوج فوج جهت غارت به اطراف مى‏فرستد. روستاها غارت مى‏شود. مردمى که از مال خویش دست نمى‏کشند، از دم تیغ مى‏گذرند، همه غنائم همراه با چهارپایان، از شتر و گاو و گوسفند نزد عبداللّه انتقال مى‏یابند. طلایه سپاه عبداللّه در ساحل دریا، وقتى مى‏بینند که جماعتى از مردم آفریقا در کشتى نشسته و گروهى نیز به سوى آن حرکت مى‏کنند، پیش از رسیدن مردم به کشتى، متاع آنان را غارت مى‏کنند. اسیران که صد مرد بودند، به دستور عبداللّه گردن زده مى‏شوند و اموال و متاعشان را تقسیم مى‏کنند و کشتى آنها را مى‏سوزانند.26
چنان که از منابع قدیمى پیداست، فتح آفریقا بر خلاف رأى و تمایل على علیه‏السلام صورت مى‏پذیرد؛ حتى عمر نیز پیش از عثمان در مقابل پیشنهاد این فتح، به سختى مخالفت مى‏ورزد و خلیفه پس از خود را نیز از آن برحذر مى‏دارد. این فتح تنها به پیشنهاد بنى‏امیّه و به منظور دست یافتن به غنائم و ثروت آفریقا صورت مى‏گیرد. گزارش شرکت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در این فتح به دلایلى چند، نادرست و غیر صحیح است که تنها به سه نمونه از آن اشاره مى‏شود:
الف) ضعف سند
در هیچ یک از منابع سده سوم و چهارم هجرى که به عنوان منابع کهن، و پایه دیگر مآخذ تاریخ اسلام شناخته مى‏شوند ـ نامى از حضور آن دو امام پاک و دیگر بنى‏هاشم به چشم نمى‏خورد.
ب) رفتار ضدّ اسلامى
از جمله سیره امامان معصوم علیهم‏السلام ، حق جویى و باطل ستیزى همراه با مهربانى و رفتار حسنه نبوى با مردم به ویژه ضعیفان و نیز بى‏توجهى به ثروتهاى مادى و پیروى بى‏نظیر از فرامین الهى است. در یک جمله مى‏توان گفت: زندگى دنیوى آنها تنها در خدمت به دین خدا و انسانها است. از این رو شرکت آنان در سپاه ظالم بنى امیه، با ویژگى‏هاى یاد شده، مخالف سیره و اهداف آن بزرگواران است. آنان نیز در زندگى بر چیزى جز رضاى خداوند نیندیشیده و به هیچ قیمت در جنگى که مخالف دستورات الهى، است شرکت نمى‏جویند.
ج) پیروى از امیرالمؤمنین علیه‏السلام
روشن است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در جریانى که مخالف رأى امام خود، امیرالمؤمنین علیه‏السلام باشد نیز حضور نمى‏یابند. زیرا روش پیشوایان بزرگ شیعه همان سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و على علیه‏السلام است که در دوران حکومت خویش به هیچ کس ستمى روا نمى‏داشتند. على علیه‏السلام حتى در مقابل سرکشان، نخست به نرمى رفتار مى‏کرد. در هنگام ناراحتى، گشاده رو و نرم‏خو مى‏نمود. هنگامى که خبر کشتن مسلمانان و غارت اموال آنان به دست «بسربن ارطاة» را شنید، فرمود: «اگر کسى از شنیدن این خبر و این که گوشواره از گوش یک زن غیر مسلمان به زور کشیده شده است، از اندوه بمیرد، شایسته ملامت نیست». با این همه، وقتى مى‏خواهد در پى دشمن لشکر گسیل دارد، مى‏فرماید: «به شما توصیه مى‏کنم که در پنهان و آشکار، از خدا بترسید و در همه حال، تقواى الهى پیشه نمایید. وقتى به ولایت یمن مى‏رسید، هیچ کس را از مسلمان و غیر آن، ذمّى یا خودى، از خود نترسانید! هیچ مالى چه کم و چه زیاد، چه از تهى دست و چه از توانگر نستانید. در هر حال، خدا را به خاطر داشته باشید و نماز را در وقت آن به عشق معبود خویش به پا دارید.» آنان چنین مى‏زیستند و با همین سیره نیز دعوت دوست را لبیک مى‏گفتند.
پى‏نوشت‏ها:
1. ر.ک: مائده/ 67؛ الغدیر، علامه امینى، ج 1، (رواة حدیث غدیر من الصحابه)، ص 61 ـ 14.
2. طبقات الکبرى، ابن سعد، ص 81ـ181.
3. انساب الاشراف، احمد بن یحیى بلاذرى، ج 1، ص 91ـ579.
4. تاریخ یعقوبى، ابن واضح یعقوبى، ج 2، ص 2ـ5.
5. تاریخ، ابن سعد، ج 8، ص 8.
6. انساب الاشراف، ج 1، ص 402.
7. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 25؛ اخبار الطوال، ابوحنیفه الدین ورى، ص 134، مروج الذهب، مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، ص 666.
8. اخبار الطوال، ص 135.
9. الفتوح، ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 232.
10. ترجمه نهج البلاغه، سیدنبى الدین اولیائى، ص 479.
11. مروج الذهب، ج 1، ص 667.
12. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 3 ـ 6.
13. اخبارالطوال، ص 115؛ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 73ـ90؛ تجارب الامم، ابوعلى ابن مسکویه، ج 1، ص 19 و 20.
14. اخبار اصفهان، ابونعیم اصفهانى، ج 1، ص 40.
15. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 46.
16. الکامل فى‏التاریخ، ج 3، ص 37؛ العبر، ابن خلدون، ج 2، ص 128ـ150.
17. حیاة‏الامام حسن بن على(ع)، سیدباقر شریف قریشى، ص 206.
18. تاریخ طبرى، ج 5، ص 57؛ العبر، ج 2، ص 134 و 135.
19. الحیاة السیاسیة الامام الحسن، جعفر مرتضى عاملى، ص 115ـ130.
20. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 58؛ الفتوح، ج 1، ص 306.
21. تاریخ طبرى، ج 5، ص 57؛ العبر، ج 2، ص 134 و 135.
22. الکامل، ج 3، ص 37؛ العبر، ج 2، ص 138ـ150.
23. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 58؛ الفتوح، ج 1، ص 34 و 36؛ تاریخ طبرى، ج 4، ص 85؛ الکامل،ج3،ص94.
24. المغازى لرسول اللّه، ج 2، ص 155؛ السیرة‏النبویّة، ابن هشام، ج 1، ص 155.
25. الفتوح، ج 1، ص 307.
26. همان، ص 729.

تبلیغات