آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

چرا باید دشمنان امام حسین علیه‏السلام را لعن کرد؟ آیا واژه لعن و نفرین و به طور کلّى، فرهنگ تبرّى موجب «خشونت‏گرایى» و «دشمن تراشى» نمى‏شود؟ بهتر آن نیست شیوه‏اى شیرین پیش رو قرار دهیم و تنها با بیان سلام‏هاى زیارت عاشورا، به جاى «گلوله» از «گل» سخن بگوییم و استراتژى «صلح و سکوت و سلام» را برگزینیم؟!
آشنایى با این قبیل موضوعات، گسترش و نگرش دلنشینى به گفت و گوى ما مى‏بخشد و فضاى جدیدى از معارف ناب فرهنگى در برابر دیدگان اندیشه‏هاى ما مى‏گشاید. از این رو شایسته است پیش از هر سخنى، بدانیم:
1. تعریف «خشونت» از نظر آیین اسلام چیست؟ و آیا فرهنگ «تبرّى» نوعى رویکرد به خشونت است؟!
2. بنیان آموزه‏هاى دینى، بر خشونت و نفرین است یا محبّت و معرفت؟!
3. آیا فرهنگ «دوستى با دوستان» و «دشمنى با دشمنان» در اسلام وجود دارد یا در سایر فرهنگ‏ها و ادیان نیز به چشم مى‏خورد؟
4. لعن در زیارت عاشورا مخصوص زمان بنى‏امیه بوده است یا اکنون نیز، که هیچ اثرى از آنان نیست، بازهم باید قاتلان امام حسین علیه‏السلام را نه یک بار و دوبار بلکه صدها بار لعن کرد؟!
خشونت و جایگاه تولّى و تبرّى
«خشونت» به معنى درشتى، سختى1 و هرگونه برخورد غیر منطقى، ستم آلود و غرض‏آمیز است که به دور از انصاف و استدلال صورت مى‏گیرد و باعث رواج کینه توزى، عصیان‏گرى و بى‏امنیتى در جامعه مى‏شود.
گاه این واژه به معناى برخورد قاطع و تمام عیار امّا منطقى و شایسته، قلم‏داد مى‏شود و از آنجا که به دور از تسامح و تساهل یا نرمى است، خشونت مى‏گویند. همانند سخن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم درباره على علیه‏السلام ، که در پاسخ به اعتراض اصحاب نسبت به قاطعیت و عدم گذشت او در تقسیم خودسرانه غنایم توسط برخى، فرمود:
«فانّه خشنٌ فى ذات اللّه غیر مداهن فى‏دینه2؛ على داراى صلابت و قاطعیّت نسبت به اجراى احکام الهى است.»
لعن و نفرین به عنوان «برائت»، یکى از شروط «تقرّب» است؛ همان گونه که در زیارت امام حسین علیه‏السلام مى‏گوییم:
«یا ابا عبداللّه! انّى اتقرّب الى اللّه و الى رسوله و الى امیرالمؤمنین و الى فاطمة و الى الحسن و الیک بموالاتک و بالبرائة ممّن قاتلک و نصب لک الحرب و بالبرائة ممّن اسّس اساس الظّلم ...»3
اى حسین! من تقرّب مى‏جویم به خدا و به رسول او و به امیرمؤمنان و به فاطمه زهرا و به حسن مجتبى و به تو، به وسیله موالات و دوستى تو و به وسیله برائت و بیزارى جستن از هرکس که با تو جنگید و جنگ را علیه تو برپا ساخت و به وسیله برائت جستن از هرکس که پایه ظلم و ستم را درباره شما نهاد....
برائت از امتیازهاى مکتب اسلام است؛ زیرا تأکید بر مرز دوستى‏ها و دشمنى‏ها مى‏شود تا پیروان این آیین با نمایان ساختن این مرزها، «حبّ» و «بغض» خود را آشکار سازند و هماره بین حقّ و باطل، خیر و شرّ، عدل و ظلم و حسین و یزید، یک طرف را برگزینند که:
«فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقى...»4
هرکس به طاغوت کفر ورزید و به خداوند ایمان آورد، همانا به دستگیره مستحکم الهى، که هرگز گسسته نخواهد شد، چنگ زده است.
با این نگرش، به خوبى درمى‏یابیم که «ایمان به خداوند» و قرار گرفتن در صراط هدایت و رستگارى، با انجام مقدمه‏اى که «کفر به طاغوت و نفى طاغوتیان» است، صورت مى‏پذیرد و هریک از خدا باوران باید در درون خود، «کفر نسبت به طاغوت» و «ایمان نسبت به اللّه» را داشته باشند؛ زیرا:
کفر و ایمان، قرین یکدگرند     هر که را کفر نیست، ایمان نیست
این بینش ناب، تجلّى‏بخش حقیقتى است که در آن فرهنگ تولّى و تبرّى5، به معنى دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا، به عنوان «گرایش و گریز» در عرصه «اندیشه‏هاى آسمانى» و در شیوه‏هاى رفتارى ـ فردى و اجتماعى ـ نمود مى‏یابد تا هریک از دین باوران متعهد، مرزهاى دوستى و دشمنى را که باعث تقویت یا تضعیف آرمان‏هاى آسمانى مى‏شود، حفظ نمایند و در نگاه دوستان و دشمنان، برجسته سازند؛ همان گونه که این شیوه را در پاسدارى از اموال و دارایى خویش نسبت به دیده‏ها و دل‏هاى اطرافیان به کار مى‏گیرند.
بى‏تردید این بینش و شیوه بر اساس فطرت و خرد است و خدا جویان را افرادى آرمان گرا، صاحب نظر و ارزشى تجلّى مى‏دهد تا هرگز در سیاهى لشکر دشمن قرار نگیرند و زبونانه «تساهل و تسامح» و استراتژى «لبخند و صلح و سلام» را بهانه بى بهانگى خویش قرار ندهند.
آموزه‏هاى دینى؛ خشونت یا محبّت؟!
با هم، نگاهى نو و معرفت آفرین به مجموعه معارف ناب محمدى مى‏کنیم و پاسخ‏هاى خود را به دست مى‏آوریم:
1. لعن و نفرین، آغاز یا پایان راه؟
با گذرى بر جلوه‏هاى اعتقادى و اخلاقى، به خوبى درمى‏یابیم که هرگز در مرحله نخست رویارویى با دشمنان، سخن از لعن و نفرین مطرح نمى‏شود بلکه تعامل، مفاهمه، گفت و گو و عرضه افکار و اندیشه‏ها به گونه‏اى مستدل، منطقى و دلپذیر مورد نظر قرار مى‏گیرد. از این رو، خداوند به رسول سعادت آفرین خود مى‏فرماید:
«ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن»6
(اى رسول ما!) به سوى خداوند با سخن متقن و حکمت‏آمیز و موعظه پسندیده و نیکو و (در پایان) آنها را با مجادله و گفت و گوى پسندیده و بهتر، دعوت نما.
از آن سو پیروان پیامبر خود را، به اعتدال و سنجیده سخنى توصیه مى‏کند و آنان را از هر گونه زشتى گفتار برحذر مى‏دارد و مى‏فرماید:
«و لاتسبّوا الذّین یدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدواً بغیر علم»7
به کسانى که غیر خدا را پرسش مى‏کنند و (بت‏ها را) مى‏خوانند، توهین نکنید؛ چرا که آنان نیز به خداى شما از روى دشمنى و به دور از آگاهى، اهانت مى‏کنند.
این بینش روشن نسبت به استحکام باورهاى دینى و استفاده از راهکارهاى اصولى و خردمندانه در برخورد با مخاطبان، موجب گردید که در جنگ‏هاى مختلف ـ که فرمانده کلّ قوا شخص «معصوم»، یعنى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم یا امام علیه‏السلام بوده است ـ هرگز اجازه شروع درگیرى و قتال صادر نشود و پیش از هرگونه جنگ و ستیزى، «اتمام حجّت» به معناى ارایه اندیشه و عرضه فکر و فرهنگ، در اولویت قرار گیرد.
و گاه زیان‏هاى قبلى از سوى دشمن نادیده گرفته مى‏شده است تا راه دعوت به سوى سعادت باز و پرنور بماند؛ همانند جنگ خیبر که پس از بارها ناکامى مسلمین، آنگاه که رسول خدا تصمیم گرفت امیرمؤمنان على علیه‏السلام را فرمانده سپاه براى حمله به دشمن نماید، با چشم پوشى از صدمات و لطمات وارده از ساکنان خیبر، رو به فرمانده رشید و بصیر خود کرده و فرمود:
«یا على! فواللّه لاَن یهدى اللّه بک رجلاً واحداً خیرٌ لک ان تکون لک حُمُرالنّعم؛»8
على جان! به خداوند سوگند! اگر پروردگار به وسیله تو یک نفر ـ از یهودیان خیبر ـ را هدایت کند، براى تو از شتران ارزشمند سرخ موى بهتر خواهد بود.
2. «استقبال» یا «مقابله» با خشونت؟!
نگرشى جامعه شناسانه، بیانگر این حقیقت ارزشمند است که آموزه‏هاى اسلام، «استقبال» از لعن و نفرین یا سبّ و توهین را مردود و ناپسند مى‏شمرد و «مقابله» با آن را به عنوان عامل بازدارنده اجتماعى، حفظ ارزش‏ها و هنجارهاى حقیقى جامعه و ارایه الگوهاى شایسته براى نسل‏ها و عصرهاى آینده ضرورى مى‏داند.
به یقین این شیوه، نماد برجسته‏اى از «ارحمُ الراحمین»بودن خدا و «رحمةٌ للعالمین» بودن رسول خداست تا صالح و ناصالح، یکسان تلّقى نشوند و «پاکان» و «ناپاکان» پاداش و کیفر خود را در امروز و فرداى زندگى به خوبى بنگرند.
پروردگار حکیم با چنین نگاهى «قصاص» را ـ که گاه ظاهرى ناراحت کننده داردـ «مرگ و نیستى» نمى‏داند، بلکه «حیات و هستى» براى جامعه معرفى مى‏کند و مى‏فرماید:
«ولکم فى القصاص حیوةٌ یا اولى الابصار»9
و براى شما (دین باورانِ خداجو) قصاص، مایه حیات و زندگى است اى صاحبان عقل و اندیشه!
آنان که شناخت جامعى نسبت به حوادث تلخ و شیرین جامعه دارند، به خوبى از تأثیر قصاص ـ به عنوان جواب خشونت ـ آگاهى داشته و آن را باعث مصون ساختن خانواده‏ها از آثار زیانبار زشتى‏ها و بدى‏ها مى‏شمرند.
3. نمادها و نمودهاى عشق
هرگاه عشق و احساس انسان به فعلیّت برسد، دو نماد مى‏یابد:
الف) عشق و ارادت به آنچه متصل به محبوب است.
ب) تنفّر و بیزارى نسبت به تمامى بدى‏ها و زشتى‏ها از نظر محبوب.
تجلّى این دو در نگاه مریدان و علاقمندان موجب مى‏شود که در بخش نخست، احترام، قداستِ اجزاء و لوازم زندگى و محبّت دوستان در وجود ما نمایان شود و در بخش دیگر، نسبت به بدى‏ها و دشمنى‏هایى که با دوستان مى‏شود، بى‏تفاوت و بى‏احساس نباشیم؛ بلکه گاه با سکوت و گاهى با لعن و زمانى با فریاد و شیون، برائت و بیزارى خود را نشان دهیم؛ همان گونه که در برابر کینه توزان و مخالفان با ارزش‏ها و آداب و رسوم برجسته فامیلى و خانوادگى، ناراحتى و خشم خود را نمایان مى‏کنیم.
4. تشویق و تکذیب؛ واکنشى فطرى
حسّ فطرى انسان و واکنش درونى افراد، تمجید و سپاس از کارهاى شایسته و تکذیب و پرخاش در برابر افعال ناشایست است. این، شیوه همیشگى افراد با هر مکتب و مرام و یا دین و آیین است که در حالت اعتدال، نوعى عکس العمل و واکنش درونى را نسبت به افعال بیرونى در خود احساس کنند.
به دیگر سخن، لعن و نفرین دین‏باوران به ظالمان، هرگز به عنوان «عمل» و «کنش» محسوب نمى‏شود، بلکه عکس العمل و واکنشى است که در اثر ستم ستمکاران در احساس و اندیشه خود مى‏یابند؛ همان گونه که قرآن کریم نقض عهد تبهکاران را نسبت به ارزش‏هاى الهى و انسانى باعث لعن خداوند، و سیه‏دلى آنان مى‏شمرد و مى‏فرماید:
«فبما نقضهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة»10
چنان که در سخنى دیگر انحراف دل‏هاى منحرفان را بازتاب چرخش اولیّه آنان از صراط مستقیم سعادت معرفى مى‏کند: «فلمّا زاغوا ازاغ اللّه»و فراموشى یاد خداوند ـ به عنوان عامل امید و اطمینان و ایمان ـ را علّت فراموشى خود بیان مى‏نماید: «نسوا اللّه فانساهم انفسهم»11
به عبارت دیگر، «هدایت» داراى سه نوع است:
تکوینى، تشریعى و پاداشى.
اما ضلالت و گمراهى تنها پاداش است. زیرا بازخورد گفتار، پندار و رفتار گمراهان و سیه‏روزان، ضلالت و گمراهى آنان است؛ همان گونه که نصرت خداوند براى برخى پاکان، به خاطر نصرت دین خداوند از سوى آنان است: «اِنْ تنصروا اللّه ینصرکم و یثبّت اقدامکم»12
5. لعن و نفرین؛ خشونت یا عدالت؟!
پاره‏اى گویندگان و نویسندگان، نگاهى یک سویه به احکام الهى دارند و هماره از روزنه‏اى مخصوص و محدود به وقایع مى‏نگرند. اینان جلوه ظاهرى لعن را دیده و به دور از کلان‏نگرى، آن را خشونت تلقى مى‏کنند، در حالى که فرهنگ برائت و اظهار لعن نه تنها «خشونت» نیست بلکه «عدالت» است.
در زیارت عاشورا، فرازى این چنینى به چشم مى‏خورد که در آن مى‏خوانیم:
«فلعن اللّه اُمَّةً اسّست اساس الظلم والجور علیکم اهل‏البیت...»13
[ مصائب امام حسین علیه‏السلام و خاندان پاک و اصحاب تابناک او به گونه‏اى عظیم و بزرگ بود که بر ما و بر همه اهل اسلام و در آسمان‏ها و بر جمیع اهل آسمان‏ها سنگین بود.] پس خداوند لعنت کند گروهى را که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت، بنیان نهادند...
صاحب نظران، حرف « ف » در «فَلَعَنَ اللّهُ» را فاء تفریع مى‏نامند؛ یعنى چون چنان کردند، پس لعنت خداوند بر آنان باد.
به دیگر سخن، لعن ما خشونت نیست بلکه جواب خشونت آنان است.
در فرازهاى دیگر زیارت عاشورا به خوبى ره‏آورد اعمال خشونت‏بار آنان، لعن و نفرین پیروان معصومان علیهم‏السلام دانسته شده است:
«لعن اللّه امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم الّتى رتّبکم اللّه فیها و لعن اللّه امة قتلتکم و لعن اللّه الممهّدین من قتالکم برئت الى اللّه و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم یا اباعبداللّه.»
همان گونه که در بخشى از این زیارت، به خوبى غیرت و خروش دینى شیعیان در برجسته سازى مرزهاى اندیشه و عشق آسمانى آشکار مى‏شود و لعن آنان نشان خاکسترى نبودن یعنى دورى از بى‏تفاوتى و بى‏احساسى آنان محسوب مى‏گردد:
«لعن اللّه امة اَسْرَجَتْ و الجَمَتْ و تنَقَّبَتْ لقتالک»
خداوند لعنت کند گروهى را که بر اسبان خود زین گذاشتند و بر آنان لجام نهادند و نقاب زدند [و آماده [جنگ با تو شدند.
بدون شک این شیوه روشنگر، برگرفته از آیات روح‏پرور قرآن مجید است؛ آنجا که لعن به کافران را به خاطر کفر آنان بیان مى‏کند: «لعنهم اللّه بکفرهم»14 و «اصحابُ السّبت» یعنى فرمان شکنان روز شنبه در بین یهودیان را براى دستیابى به درآمد ماهیگرى لعن مى‏کند و علت آن را، نافرمانى آنان مى‏شمرد: «کما لعنّا اصحاب السّبت»15 از این رو، اهل سنّت نیز لعن و نفرین به قاتلان و ظالمان کربلا را به خاطر جنایات فجیع آنان جایز مى‏شمرند.
ابن حجر حنبلى در کتاب «الصواعق» مى‏نویسد:
«از امام احمد حنبل در مورد لعن یزید سؤال شد، او در پاسخ گفت: چگونه لعنت نشود کسى که خداوند او را در قرآن لعن نموده است؛ آنجا که مى‏فرماید:
«فهل عسیتم ان تولّیتم ان تفسدوا فى‏الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم اللّه»؛ و چه گناه و قطع رحمى بالاتر از آنچه که یزید انجام داد.»
علاّمه تفتازانى حنفى نیز با صراحت به یزید لعن مى‏فرستد و در کتاب «شرح العقاید» مى‏نویسد: «حقیقت این است که رضایت یزید به قتل حسین علیه‏السلام و شاد شدن او بدان خبر و اهانت کردن وى به اهل بیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از اخبارى است که در معنا متواتر است؛ هرچند که تفاصیل آنها تک تک است، ولى توافقى درباره مقام یزید بلکه درباره ایمان او ـ که لعنت خدا بر او و یارانش بادـ نداریم.»
امام شوکانى، دانشمند سنّى مذهب، صریح‏تر از علاّمه تفتازانى به تشریح فجایع خونبار عاشورا مى‏پردازد و در کتاب «نیل الاوطار» مى‏گوید:
«به تحقیق عده‏اى از اهل علم افراط کردند و حکم نمودند که حسین، نوه پیامبر، نافرمانى یک آدم شرابخوار و دائم الخمر را نموده است و حرمت شریعت یزید بن معاویه را هتک کرده است. خدا لعنتشان کند، چه سخنان عجیبى که از شنیدن آنها مو بر بدن انسان راست مى‏شود.»
جالب توجه آنکه ابن خلدون ـ اندیشمند بزرگ اهل سنّت ـ در کتاب «مقدمه» و ابن عماد، فقیه حنبلى در «شذرات الذهب» و ابن جوزى حنبلى، با نگاهى شایسته به شخصیّت امام حسین علیه‏السلام نگریسته‏اند و با شفافیّت بسیار، یزید را فردى دائم الخمر و قمارباز و قاتل فرزند رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دانسته‏اند که سزاوار لعن و نفرین است.
امام شافعى که در «دوستى اهل بیت» زبانزد است، با سروده زیباى خود، بینش خویش را آشکار مى‏کند و مى‏گوید:
«حسین کشته‏اى است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شد؛ اگر گناه من دوستى اهل بیت پیامبر است، پس گناهى است که من از آن توبه نمى‏کنم. اهل بیت پیامبر در روز محشر شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضى داشته باشم، گناه نابخشودنى است.»
این نگرش منصفانه در بین برخى از عالمان اهل سنّت، موجب شده است مفسّرى برجسته چون آلوسى در تفسیر «روح المعانى»، ضمن اشاره به دیدگاه امام محمد غزالى نسبت به لعن و نفرین قاتلان امام حسین علیه‏السلام ، بگوید:
«تا زمانى که چشمى براى مصائب حسین علیه‏السلام مى‏گرید، باید به قاتلان او لعن کرد که چنین جنایت عظیمى را در کربلا مرتکب شدند.»
علاّمه اقبال لاهورى نیز در شعرى شعورآفرین، قیام امام حسین علیه‏السلام را ترسیم مى‏کند و مى‏گوید:
رمز قرآن از حسین آموختم     ز آتش او شعله‏ها افروختم
تار ما از زخمه‏اش لرزان هنوز     تازه از تکبیر او ایمان هنوز
اى صبا، اى پیک دور افتادگان     اشک ما برخاک پاک او رسان
حکیم سنایى، شاعر و عارف معروف ایرانى، علت لعن شیعیان شیفته را با ظرافت بسیارى به نظم کشانده است و مى‏سراید:
داستان پسر هند مگر نشنیدى     که از او و ز سه کس او به پیمبر چه رسید؟!
پدر او دُر دندان پیمبر بشکست     مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید
او به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت     پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم، تو لعنت نکنى، شرمت باد     لَعَنَ اللّهُ یزیداً و عَلى آلِ یزید
6. تأثیر تربیتى لعن و برائت
«عشق به خوبى و تنفّر از بدى‏ها» در ذات و سرشت انسان‏ها نهفته است و هر فردى را با هر نوع گرایش فکرى ـ فرهنگى به سوى آرمانى والا هدایت مى‏کند.
این ویژگى برجسته موجب مى‏شود که همیشه و هر حال روحیه الگوپذیرى و اسوه یابى در ما تجلّى نماید و براى ماندگار کردن خویش همانند محبوبان عمل کنیم و نیازهاى گوناگون روحى و جسمى خود را به طور شایسته و بایسته‏اى پاسخ دهیم.
فرهنگ برائت و سنّت لعنت در بین دین باورانِ صاحب بصیرت، زمینه ساز نعمتى ناپیدا مى‏شود که از آغاز تا فرجام زندگى خویش را به خوبى‏ها آراسته سازند تا سلام و درود نسل‏ها و عصرهاى بعدى را نصیب خود سازند و با دورى از هرگونه زشتى و ناپاکى، خویش را از لعنت و نفرین همگان رها نمایند. و این، بزرگ‏ترین تأثیر جاودان و ماندگار براى لعن به ظالمان تاریخ محسوب مى‏شود.
7. سلام‏هاى آغازین؛ بیان معیارهاى بنیادین
از آنجا که سخن از بنیان آموزه‏هاى آسمانى اسلام بر خشونت و لعنت یا مهربانى و رحمت است، بار دیگر «زیارت عاشورا» را مى‏گشاییم تا پاسخ خود را از فرازهاى فروزان این زیارت برگیریم. در آغاز این زیارت، هفت سلام مى‏خوانیم و مى‏گوییم:
السّلام علیک یا اباعبداللّه
السّلام علیک یابن رسول اللّه
السّلام علیک یا خیرة اللّه و ابن خیرته
السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
السّلام علیک یابن فاطمة الزّهراء سیّدة نساء العالمین
السّلام علیک یا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور
السّلام علیک و على الارواح الّتى حلّت بفنائک
پس از آن، سلام دیگرى مى‏دهیم و مى‏گوییم:
«علیکم منّى جمیعاً سلامٌ اللّه ابداً ما بقیتُ و بقى اللیل و النّهار»
در پى آن، سخن از مصائب جانسوز و سختى‏هاى سهمگین روز عاشورا به میان مى‏آوریم و به خاطر آنها، به ظالمان و غاصبان لعن و نفرین مى‏کنیم.
با مرور این چنینى بر زیارت و فرازهاى درس‏آموز آن درمى‏یابیم که بنیان بینش‏ها ونگرش‏هاى اعتقادى، فکرى و فرهنگى در اسلام پیش از لعنت و ذلّت، رحمت و مغفرت است که در سلام‏هاى پى‏درپى تأکید شده است؛ همان گونه که در سخنان معرفت آفرین پیشوایان معصوم بدین نکته ارزنده اشارات فراوانى به چشم مى‏خورد.
پیام آور رحمت، حضرت ختمى مرتبت، به پیروان روشن بین خود مى‏فرمود:
«لا ینبغى للمؤمن ان یکون لعّانا16... ان استطعت الاتلعن شیئاً فافعل؛17 سزاوار نیست براى فرد مؤمن که پى در پى دیگران را لعن نماید... اگر (پدیده‏ها و حوادث به گونه‏اى است که) مى‏توانى هیچگاه لعن و نفرین نکنى، این گونه عمل کن.»
اما در سخن دیگر، بندگان درهم و دینار و جاه و جیفه دنیا همانند پیمان شکنان عاشورا را، دو بار لعنت کرد و فرمود:
«ملعونٌ معلونٌ مَنْ عبد الدّینار و الدّرهم؛18 لعنت باد، لعنت باد بر کسى که (ارزش‏ها و آرمان‏هاى الهى را زیر پا بگذارد و براى رسیدن به هدف‏هاى شیطانى و ناپایدار دنیوى) بنده دینار و درهم شود.»
آرى نگاه و نگرش زیبا و مهرآفرین به تمامى هستى و پدیده‏هاى خلقت، رسالت نخست هریک از ماست، اما مرز و معیار آن، بایدها و نبایدهاى الهى در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى و اعتقادى است.
شیوه‏اى عقلائى و فطرى
فرهنگ نفرین و نفرت نسبت به دشمنان و مهر و محبّت به دوستان و خوبان، در همه زمان‏ها و در بین تمامى ملّتها ـ با توجه به آداب و رسوم هریک از آنان ـ وجود داشته است. بر افراشته نگاهداشتن بیرق‏ها و پرچم‏ها، زنده نگاهداشتن نام قهرمانان، افروخته ساختن مشعل‏هاى یاد بود و نامگذارى خیابان‏ها و میدان‏ها، همه و همه، نمادى از بیدارى و بالندگى یک کشور و ارایه الگوهاى درس‏آموز به نسل‏هاى مختلف نسبت به دفاع از ارزش‏ها، مقدّسات و دلبستگى‏هاى یک مرز و بوم است.
بدون شک در کشورى که اعتقادات قدسى و آسمانى وجود ندارد و براى یاد بود مظلومان و قهرمانان خویش دقیقه‏اى را به «سکوت» و یا لحظاتى را به «مارش مخصوص» و نواختن «آهنگى حماسى و پرخروش» اختصاص مى‏دهند؟ بلندترین فریاد را بر سر ستم پیشگان و خونخواران فرود مى‏آورند و بزرگ‏ترین پیام حق خواهى و عدالت‏طلبى را به تمامى مخاطبان خود مى‏دهند.
به راستى چنین آداب و رسومى که با توجه به فرهنگ عمومى هر کشورى انجام مى‏شود، ترجمان «دوستى با دوستان» و «دشمنى با دشمنان» یک ملّت تلقّى نمى‏شود؟ و روشن‏تر از آن، نوعى عزم و انتخاب و بیدارى و پویایى ملّى براى حفظ و حراست از ارزش‏هاى مورد قبول هر جامعه به حساب نمى‏آید؟
و آیا آنان که مخالف لعن دشمنان هستند و براى این نظر خود دلایل مختلفى ارایه مى‏کنند، با کسانى که قصد ربودن دارایى یا در پى ضربه زدن به شخصیت اجتماعى آنها هستند، تنها و تنها با گُل و لبخند و شربت و شیرینى رو به رو مى‏شوند؟! آیا در نگاه آنها هیچ تفاوتى بین بهترین دلسوزان و بدترین دشمنان آنان وجود ندارد؟! یا اینکه «برائت» و «محبّت»، دو روش عقلانى و برتر از آن، فطرى است که در نهاد یکایک افراد به ودیعت نهاد شده است؛ چنانکه هرگاه این گزینش عقلانى و فطرى در فردى از خانواده یا اجتماع وجود نداشته باشد، همگان به راه و رسم زندگى او انتقاد مى‏کنند و نسبت به دلایل وى، روى خوش نشان نمى‏دهند.
پى‏نوشت‏ها:
1. مجمع البحرین، ج 1، ص 650؛ کتاب العین، ج 4، ص 170.
2. الارشاد، ج 1، ص 172.
3. زیارت عاشورا ،ر.ک: بحارالانوار، ج 98، ص 293.
4. بقره/ 256.
5. ر.ک: الکافى، ج 1، ص 185 و 210.
6. نحل/ 125.
7. انعام / 108، ر.ک: تفسیر المنار، ج 7، ص 697.
8. العمده، ص 149 و 157.
9. بقره/ 179.
10. مائده/ 13.
11. حشر/ 19، ر.ک: توبه/ 67؛ انعام/ 44؛ اعراف/ 51.
12. محمد/ 7.
13. بحارالانوار، ج 98، ص 237.
14. بقره/88.
15. نساء/ 46.
16. کنز العمّال، خ 8185، ر.ک: الکافى، ج 2، ص 326.
17. همان، خ 8192، ر.ک: کشف الغمّه، ج 2، ص 189.
18. وسایل الشیعه، ج 20، ص 350؛ بحارالانوار، ج 70، ص 319.

تبلیغات