آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

کتاب شهاب الاخبار, یکى از مجموعه هاى ارزشمند حدیثى از گفتار کوتاه رسول اکرم(ص) است که در قرن پنجم هجرى توسط قاضى قضاعى مصرى (متوفاى 454 ق '.) تدوین شده است.
این کتاب همراه با شرح فارسى در سال 1342 ش. در تهران با مقدمه و تصحیح و تعلیق میرجلال الدین حسینى ارموى ((محدث)) و با حمایت اوقاف وقت در چاپخانه دانشگاه تهران چاپ شده است. مدیر کل اوقاف آن زمان, دکتر على اکبر شهابى مقدمه اى کوتاه بر کتاب نگاشته و مرحوم محدث ارموى کتاب را همراه با شرح فارسى آن ـ که توسط یکى از عالمان شیعى در قرن هفتم نوشته شدهـ تصحیح و تعلیق و در 376 صفحه منتشر کرده است و در احیاى آن از دونسخه از سردار کابلى ـ اعلى الله مقامهـ استفاده کرده است.
محدث ارموى مطالب مورد نظر خود را با عنوان مقدمه مصحح بیان کرده است و در آغاز, از اهمیت کتاب ((شهاب الاخبار)) سخن مى گوید.
او نظر محدث نورى را در آغاز مىآورد و نویسنده کتاب را چنین معرفى مى کند:
((قاضى ابوعبدالله محمد بن سلامه بن جعفر بن على بن حکمون مغربى قضاعى محدث معروف متوفاى 454.)) و اشاره مى کند که این عالم بزرگوار با شیخ طوسى معاصر بوده است.
توسط عالمان شیعه و سنى شرح هایى بر شهاب الاخبار نوشته شده است. از جمله:
1 ـ سید ضیإ الدین فضل الله بن على بن عبدالله حسنى راوندى شرحى به نام ضوء الشهاب فى شرح الشهاب نوشته است و مجلسى از این شرح بسیار نقل مى کند.
2 ـ افضل الدین حسن بن على بن احمد ماهابادى نیز شرحى بر شهاب داشته است.
3 ـ قطب راوندى نیز شرحى به نام ضیإ الشهاب فى شرح الشهاب نوشته است.
4 ـ ابوالفتوح رازى (حسین بن على بن محمد خزاعى) نیز شرحى به نام روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب تدوین کرده است.
5 ـ برهان الدین ابوالحارث محمد بن ابى الخیر على بن ابى سلیمان ظفر حمدانى.
بسیارى از عالمان عامه هم این اثر را شرح و تلخیص و تبویب کرده اند. از جمله:
1. نجم الدین غیطى محمد بن احد اسکندرى (متوفاى 984 ق.)
2. امام حسن بن محمد صغانى نیز به اصلاح آن پرداخته و آن را کشف الحجاب عن احادیث الشهاب نامیده است و همین شخص کتابى به نام ضوءالشهاب دارد.
3. ابوالمظفر محمد بن اسعد معروف به ابن الحکیم الحنفى (متوفاى 567 ق.) شهاب الاخبار را شرح کرده است.
4. شیخ ابراهیم مناوى آن را به طریق شرح مزجى شرح کرده است و آن را رفع النقاب عن کتاب الشهاب نامیده است. لکن امینى شامى گفته است: در ترجمه مناوى که او کتاب شهاب قاضى قضاعى را مرتب کرده و شرح نموده و آن را امعان الطلاب بشرح ترتیب الشهاب نام گذارده است.
ـ حل الشهاب شرحى دیگر بر این کتاب است.
5. ابن وحش محمد بن حسین موصلى نیز به شرح آن پرداخته و این شرح را شیخ ابراهیم بن عبدالرحمن الوادیاشى (متوفاى سال 570 ق.) مختصر کرده است. استاد ابوالقاسم بن ابراهیم وراق عابى آن را به عنوان شرح مقبول شرح کرده و سیوطى آن را مانند جامع الصغیر خویش مرتب ساخته و به نام اسعاف الطلاب بترتیب الشهاب موسوم داشته است.
مذهب مولف
در این که قاضى قضاعى, شیعى است یا شافعى گفت و گوست. و حاجى خلیفه او را شافعى مذهب مى داند ولى علامه مجلسى در بحار فرموده: گرچه شهاب الاخبار از مولفات عالمان عامه است, لیکن اکثر فقرات آن در خطب و اخبار مرویه از طرق شیعه مذکور است.
قاضى قضاعى کتابى هم به نام دستور الحکم فى مإثور معالم الکلم دارد که هدف وى در آن کتاب گردآورى کلمات امیرالمومنین(ع) بوده است.
تبصره
البته باید توجه داشت که عالم دیگرى به نام شیخ یحیى بحرانى کتابى به نام الشهاب فى الحکم و الاداب فى الاحادیث النبویه نوشته که در سال 1322 ق. در تهران به قطع خشتى چاپ شده است. نسخه مخطوطى از این کتاب در کتابخانه محدث ارموى موجود بوده است.
در هر صورت, کتاب شهاب الاخبار قاضى قضاعى غیر از الشهاب فى الحلم و الاداب است که در سال 1322 ق. چاپ شده است. گرچه موضوع هر دو, کلمات شریف نبوى است و شاید شیخ یحیى بحرانى از قاضى قضاعى الهام گرفته باشد.
شرح فارسى شهاب الاخبار را برخى از ابوالفتوح رازى دانسته اند که محدث ارموى این نسبت را تإیید نمى کند و شواهدى بر خلاف آن ارائه داده است. در هر حال این مجموعه شامل 794 حدیث است که بر اساس محاسبه جملات نبوى, حدود هزار گوهر آسمانى را در بردارد و شایسته است بارها و بارها منتشر گردد تا امت اسلامى از آن بهره مند شوندO .
سیماى محمد
بیند چو خدا در رخ زیباى محمد
دل سیر نگردد ز تماشاى محمد
یزدان صدف کون و مکان خلق نفرمود
الا ز پى گوهر والاى محمد
چون خواست خدا حسن رخ خویش ببیند
کرد آینه, آراسته سیماى محمد
جان بخشى اگر معجز عیسى ست عجب نیست
کاو هست کمین بنده شیداى محمد
صد پله به بام شرفش مانده که جبریل
ماند عقب از سیر دلاراى محمد
از کنگره عرش الهیست فراتر
خاک از شرف پاى فلکساى محمد
این معجزه اش بس, که شود زنده جاوید
هر مرده دل از نام فرحزاى محمد
سرچشمه انوار الهیست روانش
گنجینه عرفان, دل داناى محمد
سودائى او باشم و سودا ننمایم
با هردو جهان گوهر سوداى محمد
در حشر که دست همه کوتاست ز چاره
دست من و دامان تولاى محمد
نشر بصیر; بارش نور, ص ;85 استاد محمد حسین بهجتى (شفق).
فرستنده: از جهرم ـ احمد باقریان
فضایل رسول الله(ص)
مولف: ناشناخته
مصحح: محمدى
کتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه(س) ـشماره: 688
لایتحرک ذره الا باذن الله تعالى
در بیان فضیلت حبیب رب العالمین ـ صلى الله علیه و آله ـ اگرچه در هر ملل و مذاهب, فضایل آن برگزیده خداوند متعال مبین و هویداست; چنان که کتاب هاى سماوى تماما شاهد و براهین بر این مطلب است که اشرفیت و افضلیت آن مهر سپهر نبوت و رسالت شإن لا یعد و لا یحصى است بلکه تمام آفرینش از فضل او آفریده و هویداست. الذى قال الله تعالى فى حقه: ((لولاک لما خلقت الافلاک والافضال))(1) است. لهذا فضایل حضرتش را از براى هر عارف و عامى دانستن و فهمیدن, از اصل ایمان است; لاکن از براى هر کسى رسیله و وسیله آن نخواهد بود که کتابى به دست بیارند یا افواها از عالمى و عارفى تحصیل نمایند. بنابراین, بعضى از فضایل که نزدیک به فهم عوام است, در این صفحه مى نگارد تا آن که عامى امت و مستضعفین ملت هم بى نصیب نباشد.
فضیلت اول;
آن است که آن حضرت, اول آفرینش است.
فضیلت دوم;
آن که خداوند جل شإنه از انبیإ علیهم السلام عهد گرفت که چون زمان او را یابند[ پیروى] او کنند; کما قال الله (و اذ اخذ الله میثاق النبیین)(2)
فضیلت سیم;
خداوند هر پیغمبرى را به نام خطاب فرموده چنان که مى فرماید: یا آدم اسکن...(3) و یا نوح اهبط...(4) و یا ابراهیم اعرض...(5) و یا موسى انى اصطفیتک...(6) و یا داود انا...(7) و یا زکریا انا...(8) و یا یحیى خذالکتاب...(9) و یا عیسى بن مریم اذکر...(10) و حضرت محمد را به اسم خطاب نفرمودند از براى تعظیم به القاب خطاب فرموده است. مانند: ((یا ایها النبى...))(11) ((و یا ایها الرسول))(12), ((و خاتم النبیین. ..))(13).
فضیلت چهارم;
امم سالفه را روا بود که پیغمبر خود را به نام خطاب کنند و ((محمد)) را جایز نباشد چنان که مى فرماید: (لا تجعلوا دعآء الرسول بینکم کدعإ بعضکم بعضا)(14) زیرا که در اول, یا محمد یا ابوالقاسم مى گفتند. بعد از این آیه مبارکه, یا رسول الله یا نبى الله خطاب مى کردند.
فضیلت پنجم;
خداوند تبارک و تعالى به بلد آن رسول معظم سوگند یاد کرده است و مى فرماید: (لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد) و به ح(15)یات هیچ کس قسم یاد نکرده جز او; که مى فرماید: لعمرک انهم لفى شکرتهم یعمهون(16) و در حق رسالت او قسم یاد فرموده (یس و القرآن الحکیم انک لمن المرسلین)(17) و در اسباب هدایت او فرموده است: (و النجم اذا هوى)(18)
فضیلت ششم;
آن حضرت را جوامع الکلم عطا فرمود, چنان که فرمود: اعطانى جوامع الکلم((19)).
فضیلت هفتم;
هیبت او را یک ماهه راه در دل اعدإ افکند.
فضیلت هشتم;
غنایم را بر امم ما تقدم حرام[ کرد] و بر امت او حلال شد.
فضیلت نهم;
تمام روى زمین از براى معبد و مسجد امت اوند[ اویند] جایز داشت و خاک را از براى تیمم به جاى آب اجازه فرموده و امم سابقه را به غیر از معبد معین عبادت جایز نبود.
فضیلت دهم;
آن که بر تمام خلایق مبعوث شد و انبیإ ماتقدم هریک به قومى مبعوث بودند اگر چنان که اکثر از انبیإ بر انس مبعوث بودند آن حضرت بر تمام جن و انس مبعوث شدند.
فضیلت یازدهم;
آن که ختم نبوت به وجود مبارک آن حضرت شد. چنان که به نقل حدیث, حضرت عیسى علیه السلام در آخر الزمان از آسمان فرود آید, نسخ شریعت آن حضرت را نکند متابعت نماید در امر او.
فضیلت دوازدهم;
آن که در غزوات, ملائکه حاضر مى شدند و با دشمنان او مخاصمه مى کردند.
فضیلت سیزدهم;
آن که خداوند آن حضرت را رحمت بر عالمیان ساخت چنان که مى فرماید: (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین)(20) این فیض در حیات و ممات او منقطع نمى شود و در تفسیر رحمه للعالمین گفته اند: رحمه للجن و الانس. و قیل: لجمیع الناس; رحمه للمومنین بالهدایته و رحمه بالمنافق للامان من القتل و رحمه للکافر بتإخیر العذاب.
فضیلت چهاردهم;
در زمان بعثت او شیاطین از عروج به آسمان ممنوع شدند.
فضیلت پانزدهم;
اسرافیل بر او نازل شده است که بر هیچ پیغمبرى نیامد.
فضیلت شانزدهم;
در شإن آن حضرت آمده: (انا فتحنا...)(21)
فضیلت هفدهم;
خداوند جل شإنه انبیإ ماتقدم را به سوال عطیتى مى شد و آن حضرت را بى سوال عطإ فرمود.
فضیلت هجدهم;
نکاح زنان آن حضرت را, از بعد از آن حضرت حرام ساخت.
فضیلت نوزدهم;
از قفاى خود چنان مى دید که از پیش روى مى نگریست.
فضیلت بیستم;
شریعت او پاینده است تا قیامت و ناسخ شریعت سابقه است.
فضیلت بیست و یکم;
نور خداوند تبارک و تعالى محیط آن حضرت بود چنان که فرمود: ((اللهم اجعلنى نور موید)).
فضیلت بیست و دوم;
جسم مبارک او سایه نداشت و جامه اش از قوت وجود مبارکش نیز سایه نداشت.
فضیلت بیست و سوم;
خداوند جل شإنه او را حبیب خود ساخت.
فضیلت بیست و چهارم;
آفرینش را تمام از هدایت تا نهایت, به جنابش عرضه داشتند تا تمام را مکشوف داشت, این است بعضى از آن را اخبار فرمود.
فضیلت بیست و پنجم;
آن که در بهترین قرون انگیخته شد چنان که مى فرماید: ((بعثت من خیر قرون)).
فضیلت بیست و ششم;
وجود مبارکش از شراف قبابل است مى فرماید: ((ان الله اصطفى من ولد ابن ابراهیم....))(22)
فضیلت بیست و هفتم;
آن که اشراف امم است. قال الله تعالى (کنتم خیر امه اخرجت للناس...)(23)
فضیلت بیست و هشتم;
اجماع است[ که]آن حضرت, حجت قاطع است.
فضیلت بیست و نهم;
امت او بر ضلالت اجماع نکند چنان که فرموده است: ((لا تجمع امتى على الضلاله. ))(24)
فضیلت سى ام;
آن است که او را بر دیگر امم گواه گیرند و قبول است.
فضیلت سى و یکم;
امت آن حضرت از سایر امم افزونى دارند. در محشر مى فرماید: ((انا اکثرالانبیإ تبعا یوم القیامه.))(25)
فضیلت سى و دوم;
چهار دانک از بهشت مخصوص امت آن حضرت است. فرموده است: ((انى لا ارجو ان نکونوا ثلثى اهل الجنه.))
فضیلت سى و سوم;
از برکت وجود مبارکش امت او از قحط, هلاک نشود.
فضیلت سى و چهارم;
بر امت او بیگانه و دشمن مسلط نخواهد شد, ان شإ الله. روایت از آن حضرت است که: از خداوند خواسته ام امت من به وجه عموم قحط هلاک نشوند; مانند امت نوح غرق نشوند; در میان ایشان خلاف واقع نشود.
فضیلت سى و پنجم;
خداوند رحمن الرحیم تکالیف صعب و مشکل را از امت او برداشته است.
فضیلت سى و ششم;
صفوف امت او را چو ملائکه بداشت. مى فرماید: ((جعلت صفوفنا کصفوف الملائکه.)).
فضیلت سى و هفتم;
خداوند مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى).(26) پس از نزول آیه طیبه, آوازها را پست کردند.
فضیلت سى و هشتم;
بر نمازگزاران فرض است که چون رسول خدا(ص) او[ آنان] را بخواند, جواب دهد [ دهند] و این, زیانى به نماز نمازگزار ندارد.
فضیلت سى و نهم;
هدیه از هرکسى برآن حضرت حلال بود بى کراهت.
فضیلت چهلم;
دروغ بستن بر آن حضرت مثل سایر اکاذیب نیست بلکه از افحش کبایر است. چنان چه در نقل است: هر که عمدا بر پیغمبر(ص) دروغ زند, او کافر است...
فضیلت چهل و یکم;
هرکس حضرتش در خواب ببیند[او را دیده است] زیرا که شیطان به هر صورتى که باشد, متمثل تواند شد و به صورت آن حضرت نتواند.
فضیلت چهل و دوم;
اول کسى باشد که در محشر از قبر برخیزد و مى فرماید: ((انا اول من تنشقت[تنشق] غد الارض.)).
فضیلت چهل و سوم;
رتبت عظمى شفاعت او راست چنانچه بعد از امت خود آن جناب, از سایر امم آن گاه که از پیغمبران نا امید شدند, پناه به وجود مبارک آن حضرت برند.
فضیلت چهل و چهارم;
اول کسى که شفاعتش مقبول افتد آن حضرت خواهد بود; مى فرماید: ((انا اول شافع و اول شفیع.))(27)
فضیلت چهل و پنجم;
لواى حمد در قیامت مخصوص آن حضرت است; مى فرماید: ((لوإ الحمد یومئذ بیدى.))(28)
فضیلت چهل و ششم;
اشرف خلایق و پیشواى ایشان است در قیامت.
فضیلت چهل و هفتم;
تمام انبیإ در سایه لواى او باشد; فرماید: ((آدم و من دونه تحت لوائى.)) و نیز مى فرماید: ((انا اکرم الاولین و الاخرین.))
فضیلت چهل و هشتم;
اول کسى باشد که در بهشت در آید. مى فرماید: ((انا اول من یقرع باب الجنه. ))(29)
فضیلت چهل و نهم;
امت آن حضرت از همه امم زودتر به بهشت درآیند.
فضیلت پنجاهم;
حوض کوثر از مخصوصات آن حضرت است. خداوند تبارک و تعالى مى فرماید: (انا اعطیناک الکوثر...)(30)
فضیلت پنجاه و یکم;
مقام محمود از براى ذات آن حضرت[ است].خداوند مى فرماید: (عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا)(31)
فضیلت پنجاه و دوم;
درچه[درجه] وسیله اوراست; فرموده: ((سلوالله لى الوسیله.))(32)
عرض کردند: وسیله چیست؟ فرمودند: اعلإ درچه[ درجه] بهشت است.
فضیلت پنجاه و سوم;
در تاریکى چنان دیدى که در روشنائى.
فضیلت پنجاه و چهارم;
شئامت که از افعال شیطان است, از براى آن حضرت نبود.
فضیلت پنجاه و پنجم;
مکس[مگس] در بدن مبارکش نمى نشست.
فضیلت پنجاه و ششم;
خلق مبارکش از تمام بشر بهتر بود. خدا مى فرماید: (و انک لعلى خلق عظیم. )(33)
فضیلت پنجاه و هفتم;
در خلقت و تناسب اعضإ از خلق, اولین و آخرین بود.
فضیلت پنجاه و هشتم;
در صحف و کتب انبیإ مژده ظهور آن حضرت وارد شده, و اهل سیر آن را به سایر گویند.
فضیلت پنجاه و نهم;
معجزات پیغمبران تمام از براى آن حضرت بود.
فضیلت شصتم;
خداوند عز اسمه مى فرماید: اگر نه محمد بودى آدم و بهشت و دوزخ را نیافریدم. به تحقیق که از عرش, عرش را ایجاد کردم بى قرار و مضطرب بود; بر آن نوشتم لا اله الا الله محمد رسول الله قرار گرفت.
مروى است که از حضرت مقدس سوال کردند که: یا رسول الله! افضلیت و شرافت درجه فضل و کمال در حسن و جمال شما راست یا حضرت یوسف را؟ حضرت فرمودند: ((هو اصبح منى و انا اصلح منه.))
به نام یوسف قرعه حسن و جمال آمده که فتنه عالمیان شنود. علم و فضل و کمال وخوش خوئى را به ما ارزانى داشتند که تا رحمت عالمیان گشتم (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین.)(34) که جبرئیل امین از سدره المنتهى در رسید و عرضه داشت: یا رحمه للعالمین! در آسمان, یوسف و نور تو را قرعه زدند, حسن جمال یوسف(ع) را رسید اما بها و نور شرف و قوت و شجاعت و فر هیبت و غرو همت و زهد و عبادت و حوض و شفاعت و مسئلت و اجابت و قبول و دعوت قرآن و قبله و امانت و دیانت و فراست و ایمان و فضل و احسان و رضاى و صبر و قناعت و شکر و حمد و ذکر و جزإ وافى و کإس اروى و لوإ حمد و حوض مورد مقام محمود و محضر شهود و دار سلام و دلداران کرام و رفعت انام و حسب شریف ویست معروف و شجره مبارکه و شجره راسخه و علو درجات و زبان فصیح و کلام ملیح و دل حضور و تن صبور و کرم ظاهر و شرف فاخر و کف بذل جود و صف رکوع و سجود و اقسام شریعت و اعلام طریقت و احکام حقیقت و بلد محرم و مسجد معظم و حج و احرام و زمزم و نماز بیتوته و زکوه مفروضه و روزه رمضان و خواندن قرآن و جمع و جماعت و تهلیل و تمجید و علم و وقار و شفاعت و استغفار و بزرگى و مهترى و مهر و مهر انگشترى و سرورى برهمه انبیإ و صد هزار هزار چندین تو را دادند یارسول الله!
عارفى لطیفه گفته است: اگرچه جمال یوسف(ع) پرده برداشتند, زنان مصر دست ها ببریدند اما هنوز از جمال محمدى(ص) پرده برنداشتند که هزار مردان مرد زنارها بریدند. اگر امروز در صفت ناقصان عقول پرده از جمال یوسف برداشتند, دست ها بریدند; فردا را در صف رجال الله پرده از جمال محمدى(ص) برداشتند مى شود صدهزار هزار کرور. بلکه تمام عاصیان امت از دوزخ بگذرند چنانچه وارد است که در آن شب, قرب و کرامت آن سلطان اقلیم رسالت خطاب مستطاب رب الارباب جل جلاله به جبرئیل در رسید که: اى جبرئیل! محمد(ص) را در هفتاد هزار پرده عزت ستورى گردانیده ایم امشب یک پرده از آن پرده ها را بردار تا نظاره کیان عالم بالا حسن و جمال محمدى را(ص) نظاره کنند. چون جبرئیل به امر رب جلیل یک پرده از هفتاد هزار پرده از جمال با کمال محمد(ص) برداشت, نورى پدید آمد که در پرتو آن نور, نه عرش را نور ماند و نه کرسى را و نه آفتاب و نه ماه را و نه ستاره و نه کروبیان عالم قدس را. بعد خطاب آید که: اى محمد! تا چند غم امت خورى! امشب یک پرده از هفتاد هزار پرده از جمال تو برداشتیم; نور, قمر, آفتاب, عرش, کرسى, لوح, قلم, ممسه را مضمحل, نابود و ناچیز کرد; فردا که در عرصات قیامت که این هفتاد هزار پرده پرداریم اگر معاصى و ذلات و هفوات امتت در جنب آن ناچیز گردد چه عجب ((الحمدلله الذى جعلنى من امه محمد صلى الله علیه و آله.))(35)
فضیلت شصت و یکم;
در ولادت حضرت نبوت مآب ـ صلى الله علیه و آله ـ و بعضى از علامات و معجزات درحین ولادت, از احادیث و اخبار; چون یک ماه از حمل آمنه, والده آن حضرت گذشت, آسمان و زمین و نباتات و جمادات یکدیگر را بشارت مى دادند. و چون دو ماه از حمل آن حضرت گذشت, ملکى از آسمان و زمین ندا داد که: صلوات فرستید بر محمد و آله, او استغفار کند بر امت او. چون سه ماه گذشت,[ ... ] از سفر شام مراجعت مى کرد چون نزدیک به مکه معظمه رسید, ناقه او از براى سجده سر برزمین نهاد]...] . به تندى برآمد, ناگاه هاتفى ندا در داد که: مگر نمى بینى جمله افرش را که سجده شکرانه کنند براى پیغمبر(ص) که به وجود مىآمد؟ و چون چهار ماه گذشت, زاهدى از طایفه روانه مکه شد; در راه طفلى را دید که به رو درافتاده هرچند او را برداشت باز به سجده درافتاده; هاتفى ندا زد که: دست از او بردار که به سجده شکر در افتاده از براى مولود پیغمبر برگزیده. چون پنج ماه برگذشت, همان زاهد به خانه خویش مراجعت کرد. خانه خویش را دیده که زلزله در افتاده است واز سکون بازمانده و بر محراب آن نقش شده است که: اى اهل صوامع! ایمان آرید به خدا و رسول او محمد(ص) که نزدیک شد ظهور آن حضرت. زاهد از دیدن این کلمات با برکات, ایمان آورد. چون ماه ششم منقضى شد, اهل مدینه طیبه به قانون خویش که هرسال عید مى کردند, در عیدگاه خودشان حاضر مى شدند و درختى داشتند که در این روز نزد آن درخت اجماع مى کردند و آن درخت را ستایش و پرستش مى کردند و خوش مى نواختند در این روز. چون نزد درخت مجتمع شدند, آوازى از آن درخت برآمد که: (جإالحق و ذهق الباطل ان الباطل کان زهوقا)(36) مردم از آن صدا به هم برآمده, به سراى خویش شتافتند. در ماه هفتم سواد بن قارب نزد عبدالمطلب آمد, گفت که: دیشب در میان خواب و بیدارى دیدم که درهاى آسمان گشوده و ملائک پى در پى در زمین نزول مى کردند و مى گفتند: زینت کند[ کنید] زمین را که نزدیک شد ظهور محمد(ص) که رسول خداست به سوى کافه خلق. چون ماه هشتم برآمد, ماهى طموسا نام داشت در بحراعظم; بر دم خویش بایستاد, ملکى او را گفت که: اى ماهى, چه مى شود تو را که بحر را متاطم ساخته؟ گفت: پروردگار من آن گاه که مرا آفرید, فرمود که: چون محمد(ص) ظهور کرد, امت او را دعا کن. پس از براى دعا کردن به حرکت آمدم. و در ماه نهم ده هزار ملک از آسمان فرود آمدند; هر یک قندیلى از نور به دست داشتند که بر آن نوشته بود: لااله الا الله محمد رسول الله. و به دور مکه معظمه چهار صف زدند و مى گفتند: این نور محمد است. بالجمله حضرت به ظاهر متولد شد و بر خلاف همه مولود, از پا فرود آمد و به طرف کعبه معظمه به سجده در افتاد. نورى از فرق مبارکش ساطع گشت که آسمان و زمین روشن شد; قصرهاى شام و یمن و فارس مشاهده افتاد که مانند آتش افروخته درخشان بود. مرغان هوا به دور کعبه جمع شدند و کوه ها به جانب کعبه مشرف شدند و اصنام و اوثان شکسته, به رو در افتادند. بت پرستان جمع آمد[ند] آن بسا بزرگ را به چندین دفعه نصیب کردند, قرار نگرفت, به رو در افتاد, درهم شکسته. در این هنگام ابر سفیدى نمایان گردید, آن حضرت را فرو گرفت ندائى در رسید که: ((طوفوابمحمد شرق الارض و غربها و البحار لتعرفوه باسمه و نعته و صورته))(37) یعنى; بگردانید محمد(ص) را به مشرق و مغرب و دریاها تا همه خلق, او را به نام و صفت و صورت بشناسند. مروى است که بعد از سه روز عبدالمطلب, محمد را در آغوش گرفت به خانه مکه در آورد و چون به درخانه رسید, آن حضرت معجز بیان فرمود: ((بسم الله و بالله)) کعبه معظمه به سخن در آمد و در جواب گفت: السلام علیک یا محمد! هاتفى آواز داد که: (جإ الحق و زهق الباطل)
از جمله علامات و شرافت آن شب با برکت و میمنت, این که سیر ابلیس لعین و تمام شیاطین از عروج به فلک منقع[ منقطع] شد و کاهنان از همراه او جدا و دور افتادند و خبارء غیب موقوف شد و کردار سحره علم قیافه محو شد و در همان شب چهارده کنگره از ایوان کسرى افتاد و طاق ایوان شکافته شد و هم در آن شب آتشکده فارس که دو هزار سال قبل از آن روشن بود, خاموش شد. شهب و ثواقب و آثار عجیب و غریب در آسمان پدیدار بود.
نکته: بدان که هریک از پیغمبران را خلوت خانه اى بود که در آن خلوت از نفس خود رسته و به حق پیوسته; بودند از آن جمله, حضرت موسى(ع) را خلوت گاه طور بود که ظاهرش به مطالعه ((انظر الى جبل))(38), باطنش به مشاهده انوار خلوت گاه. حضرت عیسى(ع[ (در] فلک چهارم بود; چشمش با ملائکه همراز, جانش به عالم قدس به حق تعالى دمساز (بل رفعه الله الیه)(39) خلوت گاه حضرت ابراهیم(ع) درون آتش, بود ظاهرش به آتش مشغول و سرش به حضرت جل و علا مکاشف و به این کلمه متکلم: (انى داهب الى ربى سیهدین.)(40) اما خلوت خانه رسالت ـ صلى الله علیه و آله ـ آن بود که چون خواستند از ماسوى خلاصش سازند و سرش تمامى از غیر خود باز دارند, به مقام قرب به این کنایه فرمودند که: (دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنا)(41), آن بود که نفس نفیس آن حضرت(ص) به ذات مقدس مشغول شد و در آن فرا نفسى برآورد که ((التحیات لله و الصلوات و الطیبات)).(42) چون عرض تحیت فرمود, به تشریف سلام از حضرت ملک علام مشرف گشت و به خلعت برکت و رحمت مخصوص شد که ((السلام علیک ایها النبى و رحمه الله و برکاته.))(43) خطاب آمد که: یا محمد! بنشین و خاموش باش. همه پیغمبران را ایستادن بود تو را نشستن. نشستن آن ها را گفتن بود تو را شدن. همه گفتن, ماشنیدیم اکنون تو بشنو, ما بگوییم همه کس راز خود با حبیب خود گفتند من راز خود با تو مى گویم: ((فااوحى الى عبده ما اوحى))(44)
بیاور بزم او از مایکى رمزى ز من بشنو
و ز آن اسرار ما اوحى عجب طور سخن بشنو
جوابى مى رسد هردم بگوش من از آن عالم
که من رازتو بشنیدم تواکنون رازمن بشنو
فى شهر جمادى الاولى سیزد هم, تمام شده است. ...
منابع تصحیح:
1. بحارالانوار, ج 16, ص 406, ح 1. (لولاک لما خلقت الافلاک.)
2. آل عمران / 81.
3. بقره / 25.
4. هود / 48.
5. همان / 76.
6. اعراف / 144.
7. ص / 26.
8. مریم / 7.
9. همان / 12.
10. مائده / 110.
11. انفال / 64.
12. مائده / 41 و 67.
13. احزاب / 14.
14. نور / 63.
15. بلد / 1.
16. حجر / 72.
17. یس / 3ـ1.
18. نجم / 1.
19. بحارالانوار, ج 8, ص 27, ح 1.
20. انبیإ / 107.
21. فتح / 1.
22. بحارالانوار, ج 16, ص 325, ح 19... اسماعیل واصطفى من کنانه واصطفى من کنانه قریشا واصطفى من قریش بنى هاشم واصطفانى من بنى هاشم.
23. آل عمران / 110.
24. بحارالانوار, ج 2, ص 225, ح 3.
25. همان, ج 7, ص 130, ح 1 وج 8, ص 22, ح 15 البته اکثرالنبیین و...
26. حجرات / 2.
27. بحارالانوار, ج 16, ص 326, ح 22. (انا اول شافع و اول مشفع)
28. بحارالانوار, ج 16, ص 402, ح 1.
29. بحارالانوار, ج 39, ص 230, ح 7.
30. کوثر / 1.
31. اسرإ / 79.
32. با این عبارت: اذا سالتم الله فإسالوا الى الوسیله, (بحارالانوار, ج 7, ص 326, ح 2.
33. قلم / 4.
34. انبیإ / 107.
35. مستدرک الوسائل, ج 5, ص 393 و بحارالانوار, ج 83, ص 282.
36. اسرإ / 81.
37. روضه الواعظین, ج 1, ص 68 و بحارالانوار, ج 65, ص 273.
38. اعراف / 143.
39. نسإ / 158.
40. صافات / 99.
41. نجم / 9
42. بحارالانوار, ج 84, ص 208, ح 3.
43. در پایان همه نمازها.
44. نجم / 10.

تبلیغات