پیامبر(ص) در آینه رویاهاى معصومین(ع)
آرشیو
چکیده
متن
دیدن رویا, یکى از اسرار نهفته الهى در انسان است. بر اساس پژوهش ها, همه حتى نوزادان, خواب مى بینند.
انبیا نیز خواب مى دیدند. و قرآن مجید نیز در آیاتى به رویاهاى پیامبران اشاره کرده است. درباره ى خواب حضرت ابراهیم مى گوید:
((هنگامى که او به مقام سعى و کوشش رسید, گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم; نظر تو چیست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجراکن, به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت. هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد, او را ندا دادیم که اى ابراهیم! آن رویا را تحقق بخشیدى (و به مإموریت خود عمل کردى). ما این گونه نیکوکاران را جزا مى دهیم ; این مسلما همان امتحان الهى است, ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم, و نام نیک او را در امت هاى بعد باقى نهادیم)).(1)
نیز از رویاهاى حضرت یوسف, در دوران کودکى اش که دیده بود یازده ستاره وخورشید و ماه برایش سجده مى کنند چنین پرده برداشته:
((به خاطر بیاور هنگامى را که یوسف به پدرش گفت:پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده مى کنند)).(2)
قرآن مجید یکى از رویاهاى پیامبر اکرم(ص) را براى ما چنین نقل مى کند:
((و ما آن رویایى را که به تو نشان دادیم, فقط براى آزمایش مردم بود.))(3)
در روایات بین خواب انبیا و معصومین(علیهم السلام) و مردم عادى فرق گذاشته شده و گفته شده است: انبیا خواب و بیدارى ندارند, چرا که قلب آن ها هرگز نمى خوابد. امام رضا(ع) مى فرماید: ((ان نومنا و یقظتنا واحده; خواب و بیدارى ما یکسان است. ))(4)لذا آنچه را که در عالم رویا مى بینند همانند آن است که در بیدارى دیده اند.
بدین جهت حضرت ابراهیم(ع) آنچه را در خواب دیده بود با اسماعیل در میان مى گذارد, او هم که مى دانست خواب پیامبران حجت است و به سان یک دستور الهى در بیدارى است, در پاسخ گفت: پدر جان! به مإموریت خود جامه عمل بپوشان و من در برابر این فرمان شکیبا هستم.
و حضرت یعقوب که واقعیت ها را به خوبى مى دانست به فرزندش حضرت یوسف, پس از دیدن خواب, فرمود: ((خواب خود را براى برادرانت بازگو نکن که براى تو نقشه [ خطرناکى] مى کشند, چرا که شیطان دشمن آشکار انسان است)).(5)
همچنین براى معصومین(علیهم السلام) خواب هاى زیادى نقل شده است که برخى از آن ها مربوط به دیدن رسول الله(ص) است و گاهى در این خواب ها پیام هایى بوده است که معصومین(علیهم السلام) طبق همان دستور, عمل مى کردند اگر چه مضمون آن رویا و یا پیام را براى دیگران نقل نمى کردند و آن را به صورت راز نزد خود نگه مى داشتند.
از مجموع آن خواب ها نکات مهمى به دست مىآید:
1. امکان دیدن رسول الله در خواب
از تعدد خواب هاى معصومین و از این که با کمال قاطعیت فرموده اند: پیامبر را در خواب دیده ایم, استفاده مى کنیم که اگر دیدن پیامبر اکرم(ص) در خواب امکان نداشت, غیر ممکن بود آن ها چنین سخنى را براى دیگران بیان کنند.
و با عنایت به برخى روایات و خواب برخى از یاران بسیار او خوب و با اخلاص پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)معلوم مى شود که مومنان نیز بر اثر آن رابطه روحى و معنوى که با انبیا و اوصیاى الهى دارند گاهى آن ها را در خواب مى بینند, که در روایات از وجود چنین خواب هایى خبر داده شده است. امام صادق(ع) در تإیید این خواب ها فرموده:((پدرم از جدم از پدرش از رسول خدا(ص) نقل کرده که پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((من رآنى فى منامه فقد رآنى, فان الشیطان لا یتمثل فى صورتى و لا فى صوره إحد من إوصیائى و لا فى صوره إحد من شیعتهم ; هر که مرا در خواب ببیند به یقین مرا دیده است, زیرا شیطان نه به صورت من و نه به صورت یکى از اوصیاى من و نه به صورت یکى از پیروان آنان ظاهر مى شود)).(6)
علامه مجلسى در شرح و تفسیر این حدیث, مى فرماید: و این خبر دلالت دارد که هرگز شیطان به صورت پیامبر و امامان معصوم بلکه حتى در صورت و شکل آن ها ظاهر نمى گردد. سپس اضافه مى کند که: شاید مراد از شیعیان, همان شیعیان و پیروان خالص آن ها همانند سلمان و ابوذر و... باشد.(7)
و برخى دیگر در تفسیر و تإویل این حدیث, اظهار داشته اند که: دیدن پیامبر اکرم(ص) در هر حال باطل نبوده و جزو خواب هاى آشفته و اضغاث احلام نمى باشد.(8)
شیخ صدوق(ره) مى نویسد: در اخبار صحیحه از ائمه ما روایت شده که: هر فردى پیامبر یا یکى از امامان را در خواب ببیند که وارد شهر یا روستایى شده است, ورود آن ها امنیت آن شهر و روستا را از آنچه که از آن مى ترسند, درپى خواهد داشت, و همچنین به آرزوهایشان خواهند رسید.(9)
دستورى براى دیدن رسول خدا(ص) در خواب
امام صادق(ع) مى فرماید: هر که دوست دارد پیامبر(ص) را در خواب ببیند پس از نماز عشإ : 1 ـ غسل کند. 2 ـ چهار رکعت نماز بخواند همراه چهارصد مرتبه آیه الکرسى. 3 ـ هزار مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد. 4 ـ با پیراهن تمیز و پاک به بستر خواب برود. 5 ـ دست راست خود را زیر گونه راست بگذارد. 6 ـ صد مرتبه بگوید:((سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوه الا بالله. 7 ـ صد مرتبه بگوید: ماشإالله, که پیامبر اکرم را در خواب خواهد دید.(10)
2. پیشگویى مرگ قریب الوقوع
و از خواب هاى معصومین به دست مىآید حضرت فاطمه و امام على و امام حسین(علیهم السلام) رسول خدا(ص) را در خواب دیدند که از مرگ و شهادت بسیار نزدیک آنان پرده برداشتند.
3. دستور پیامبر به امام على(ع)
و در خوابى که امیرمومنان(ع) دید و از امت اظهار شکایت کرد, پیامبربه او فرمود: على جان! آن ها را نفرین کن. که حضرت به دستور پیامبر(ص) آن هایى را که باعث رنجش خاطر و اذیت وى شده بودند نفرین کرده, که آثار این نفرین بعدها با مسلط شدن افراد نالایق و ستمگر به خوبى ظاهر گشت.
4. اخبار پیامبر(ص)
على(ع)از زبان پیامبر(ص)استجابت دعاى خویش را براى دیگران چنین بازگو کرد: پیامبر در خواب به من فرمود: دعاى تو مستجاب شده و پس از سه شب به سوى ما مىآیى.
5. انجام فرمان رسول خدا(ص)
امام حسین(ع) نیز یکى از دلایل خروج خود از مدینه و مکه و سفر به سوى عراق را, انجام مإموریتى عنوان کرد که از سوى پیامبر به او داده شده است.
آرى اگر چه امام حسین(ع) آن مإموریت را که در خواب به او گفته شده, کتمان کرد و به عبدالله بن جعفر که براى بازگشت امام حسین از بین راه تلاش مى کرد, فرمود:((انى رإیت رسول الله(ص) فى منامى و إمرنى بإمر لابد إن إنتهى الیه ; پیامبرخدا(ص) را در خواب دیدم, مرا دستورى داد که در حال انجام آن مإموریت هستم.)) عبدالله پرسید: آن خواب چیست؟
حضرت فرمود: ((تاکنون آن را براى کسى نگفته ام و از این پس هم براى کسى نخواهم گفت تا خداى را ملاقات کنم.))(11)
پیامبر اکرم در خواب معصومین
از جمله رویاهاى معصومین(علیهم السلام) که رسول خدا(ص) را دیده اند, رویاهایى است که از پنج معصوم(علیهم السلام) روایت شده است. آنان در چند نوبت پیامبر خدا(ص) را در خواب دیده اند, برخى رویاهاى بازگو شده بدین قرار است:
حضرت فاطمه, امام على, امام حسین, و حضرت موسى بن جعفر و حضرت امام رضا(علیهم السلام) پیامبر اکرم(ص) را در خواب دیده اند.
الف ـ رویاهاى فاطمه (س)
روزهایى که فاطمه به سوگ پدر نشسته و از فراق حضرت سخت گریان بود شاید بارها به خواب دختر مظلومه اش آمده بود ولى جز حدیثى که از امام صادق(ع) نقل شده ظاهرا خواب دیگرى از فاطمه نقل نشده است.
طبرى در دلائل الامامه از امام صادق روایت کرده: پس از رحلت رسول خدا(ص) فاطمه(س) در یک خواب طولانى پدر خود را در خواب دید و او را به ملحق شدن بشارت داد و هم چنین منزل دخترش را در بهشت به او نشان داد. وقتى که فاطمه(علیهماالسلام) از خواب بیدار شد به امیرمومنان(ع) فرمود: هر گاه از دنیا رفتم احدى را براى حضور در کفن و دفن جز ام سلمه و ام ایمن و فضه و از مردان جز دو فرزندم و عباس و سلمان و عمار و مقداد و ابوذر و حذیفه خبر نکن...(12)
ب ـ رویاهاى امام على(ع)
امیر مومنان(ع) نیز چند مرتبه پیامبر اکرم(ص) را در خواب دید که در هر مرتبه, مطالبى را از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده است.
از جمله این که علامه مجلسى به نقل از کنزالفوائد آورده است که:...روزى حضرت على(ع) در سجده آن قدر گریست که صداى ناله و گریه اش شدت یافت. گفتیم: اى امیرمومنان! گریه تو ما را ناراحت کرد و به شدت ما را در اندوه فرو برد, چرا که تاکنون ندیده بودیم چنین کنى. فرمود: خداى را در سجده مى خواندم و در همان حال خواب چشمم را ربود, رویایى دیدم که مرا به دلهره انداخت. دیدم که رسول الله ایستاده است و مى فرماید: اى اباالحسن! غیبت تو به درازا کشیده است و من نیز مشتاق دیدار تو هستم و خدایم وعده هایى را که درباره ى تو به من داده بود, وفا نمود. عرض کردم: یا رسول الله! چه وعده هایى درباره ى من به تو داده است؟
فرمود: به من وعده داده است که تو و همسرت و دو فرزند و ذریه ات را در بالاترین درجات در علیین قرار دهد.
عرض کردم: پدرم به فدایت باد یا رسول الله, سرنوشت شیعیان ما چه خواهد شد؟ فرمود: شیعیان ما از ما هستند و کاخ هاى آنان در کنار کاخ ها و قصرهاى ما مى باشد. عرض کردم: اى رسول خدا!براى شیعیان ما در دنیا چه مى باشد؟
فرمود: امنیت و عافیت. عرض کردم: در حال مرگ و احتضار چه مى باشد؟ فرمود: در آن هنگام هر یک حکمران نفس خویش مى باشد, و به ملک الموت دستور داده مى شود تا از او پیروى کند.
عرض کردم: آیا براى این معنى, حدى وجود دارد؟
فرمود: آرى هر یک از شیعیان, ما را بیشتر دوست داشته باشند در موقع جان دادن, جانش به گونه اى بیرون مى رود همانند هر یک از شما که در روز گرم تابستان آب سرد را مى نوشید...(13)
امیرمومنان(ع) در ماه رمضان
على(ع) در شبى از شب هاى ماه رمضان لحظاتى خوابید اما چیزى نگذشت که هراسان از خواب بیدار شده و در حالى که صورت خود را با پیراهنش خشک مى کرد, از جاى برخاست و چنین گفت: خدایا! دیدارمان را با ذات اقدست مبارک گردان. و پیوسته جمله ى ((لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم)) را تکرار مى کرد. سپس به نماز ایستاد تا این که پاسى از شب گذشت و پس از تعقیب, بار دیگر خواب چشمانش را ربود, این بار نیز هراسان از خواب بیدار شد.
ام کلثوم گفت: همان وقت فرزندان خود را جمع کرده و به آنان فرمود: مرا در این ماه از دست خواهید داد, زیرا که امشب خوابى دیدم که وحشت زده از خواب بیدار شدم. گفتند: آن خواب چیست؟
فرمود: در همین حال, رسول خدا را در خواب دیدم که به من مى گفت: اى اباالحسن! به زودى به نزد ما خواهى آمد; در وقتى که آن شقى به سوى تو آمده و محاسنت را از خون سرت رنگین خواهد کرد. به خدا سوگند که من مشتاق دیدار تو هستم و تو در دهه ى آخر از ماه رمضان در نزد ما مى باشى. پس بشتاب به سوى ما, چرا که آنچه در نزد ما هست براى تو بهتر و ماندگارتر است.
وقتى که این سخنان را از على(ع) شنیدند: صداى ضجه و ناله آنان بالا گرفت لذا حضرت آن ها را سوگند داد تا آرام گیرند.(14)
ابوصالح حنفى مى گوید: از على(ع) شنیدم که مى گفت: پیامبر را در خواب دیدم و از آنچه که از امتش دیده بودم به او شکایت کرده و گریستم. پیامبر خدا(ص) فرمود: على جان! گریه نکن و نگاه کن. وقتى نگاه کردم دو نفر در بند کشیده را دیدم که با سنگ به سر آن دو زده مى شد.(15)
همچنین روایت شده که آن حضرت به ام کلثوم فرمود: دخترم! چنین مى بینم که روزهاى بسیار کمى در کنار شما خواهم بود. ام کلثوم گفت: چگونه, اى پدر جان؟
حضرت فرمود: پیامبر خدا(ص) را در خواب دیدم که گرد و غبار را از صورتم پاک مى کند و مى گوید: على جان! دیگر
چیزى بر تو نیست زیرا, آنچه که مى باید انجام دهى, انجام داده اى.(16)
و در روایت دیگر آمده است که آن حضرت به دخترش فرمود: دخترم! چنین نکن که رسول الله را مى بینم که با دست خود به من اشاره مى کند که: على جان! به سوى ما بیا. زیرا آنچه که در نزد ما هست براى تو بهتر مى باشد. (17)
گزارشى دیگر از واپسین روزهاى زندگى:
مرحوم شیخ عباس قمى مى نویسد: چون شب بیست و یکم شد, فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و ایشان را وداع کرد و فرمود: خدا جایگزین من است بر شما, او بس است مرا و نیکو وکیلى است. و ایشان را به نیکى کردن وصیت فرمود و در آن شب اثر زهر بر بدن مبارکش بسیارظاهر شده بود, هر چقدر خوردنى و آشامیدنى آوردند تناول نکرد و لب هاى مبارکش به ذکر خدا حرکت مى کرد.عرق مانند مروارید از پیشانى اش مى ریخت و به دست مبارک خود پاک مى کرد و مى فرمود: از رسول خدا شنیدم که چون وفات مومن نزدیک مى شود, پیشانى او عرق مى کند و ناله ى او کم مى شود. پس کوچک و بزرگ فرزندان خود را طلبید و فرمود: خدا خلیفه ى من است بر شما, شما را به خدا مى سپارم. پس همه به گریه افتادند. حضرت امام حسن(ع) گفت: اى پدر! چنین سخن مى گویى که گویا از خود ناامید شده اى؟ فرمود:اى فرزند گرامى! یک شب پیش از این واقعه, جدت رسول خدا(ص) را در خواب دیدم و از آزارهاى این امت به او شکایت کردم; فرمود[ :على جان] آن ها را نفرین کن. پس گفتم: خداوندا! عوض من بدان را بر ایشان مسلط کن و عوض ایشان بهتر از آن ها را مرا روزى گردان. پس حضرت رسول(ص) فرمود: خدا دعاى تو را مستجاب کرد و بعد از سه شب, تو را به نزد من خواهد آورد. و اکنون سه شب گذشته است. (18)
ج ـ رویاهاى امام حسین(ع)
براساس روایات ابى عبدالله(ع) در سه جا پیامبر(ص) را در خواب دید, یکى در کنار تربت پاک و مطهرش و دومین مورد آن در عصر تاسوعا و روز عاشورا بود.
ابن اعثم کوفى مى نویسد: بعد از جریان ملاقات با ولید (والى مدینه), حضرت امام حسین(ع) سه شب پى در پى به سوى قبر پیامبر(ص) مى رفت و در شب سوم, پس از برگزارى چند رکعت نماز گفت: خدایا! این قبر پیامبر توست و من فرزند دختر پیامبر مى باشم و تو از این پیشامدى که برایم شده, آگاهى. خدایا! من معروف را دوست مى دارم و از منکر بیزارم. یا ذوالجلال و الاکرام! از تو مى خواهم که به حق این قبر و آن که در آن مى باشد, آنچه را مورد رضایت خود و پیامبر و مومنان است برایم اختیار کن.
و در کنار قبر پیامبر(ص) همچنان گریه مى کرد تا این که در نزدیکى هاى صبح سر خود را بر روى قبر گذارده, لحظاتى خواب چشمانش را ربود. که در همان حال پیامبر(ص) را در خواب دید به همراه گروهى از فرشتگان ـ که در طرف راست و چپ و پیشاپیش و پشت سرش بودند ـ به سویش آمده و فرزند خود را در آغوش گرفته و به سینه چسباند و میان دو چشم[ فرزندش] را بوسید و فرمود: حبیب من اى حسین! گویا تو را در همین روزها مى بینم که به خون خود آغشته مى شوى و در سرزمین ((کربلا)) در بین گروهى از امتم کشته خواهى شد. و تو در آن وقت تشنه اى و هیچ کس سیرابت نمى کند. این در حالى است که آنان امید به شفاعت من دارند... واى بر آنان! خداوند شفاعتم را نصیبشان نکند... حبیب من حسین! بدان که پدر و مادر و برادرت بر من وارد شده اند و اینک مشتاق دیدار تو هستند ; و براى تو در بهشت درجاتى است که به آن ها نمى رسى مگر به شهادت و کشته شدن در راه خدا.
پس امام حسین(ع) به جد بزرگوار خود نگاه مى کرد و سخن او را گوش مى داد و مى گفت: یا جداه, نیازى به برگشتن به این دنیا ندارم, پس مرا به همراه خود ببر و داخل قبر کن.
پیامبر در پاسخ فرمود: حسین جان! باید به این دنیا بازگردى تا شهادت در راه خدا روزى تو گردد و به آنچه که خداوند براى تو از ثواب عظیم نوشته است, دست یابى. بدان که تو و پدر و برادر و عمو و عموى پدرت در روز قیامت در یک گروه محشور شده و با هم داخل بهشت خواهید شد.
پس امام حسین(ع) هراسان و ترسان از خواب بیدار گشته و خواب خود را براهل بیتش و همچنین بر فرزندان عبدالمطلب بازگو کرد, و در آن روز هیچ گروهى در شرق و غرب محزون تر از اهل بیت رسول خدا(ص) و گریان تر از آن ها یافت نشد.(19)
رویاى امام در روز عاشورا
به هنگام سحر, امام حسین(ع) اندکى خوابید و چون بیدار شد, فرمود: یاران من! مى دانید هم اکنون در خواب چه دیدم؟
اصحاب گفتند: یابن رسول الله, چه دیدى؟ فرمود: سگانى را دیدم که به من حمله مى کردند تا مرا پاره پاره کنند و در میان آن ها سگى سفید و سیاه را دیدم که نسبت به من از دیگر سگان وحشى تر و خون آشام تر بود! گمان مى کنم آن که مرا خواهد کشت مردى ابرص مى باشد! و در دنباله این خواب, جدم رسول خدا(ص) را دیدم که تعدادى از اصحابش همراه او بودند و به من فرمود: ((فرزندم! تو شهید آل محمدى و اهل آسمان ها و کروبیان عالم بالا از مژده آمدنت شادى مى کنند و امشب به هنگام افطارنزد من خواهى بود. شتاب کن و کار را به تإخیر مینداز! این فرشته اى است که از آسمان فرود آمده است تا خون تو را گرفته و در شیشه ى سبز رنگى قرار دهد)). یاران من! این خواب گویاى آن است که اجل نزدیک و بى تردید, هنگام رحیل و کوچ از این جهان فانى فرا رسیده است.(20)
د ـ رویاى امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام)
در روزهایى که امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) در زندان هارون به سر مى برد, شبى هارون در خواب دید که مرد سیاه چهره اى به او حمله ور شده و روى سینه اش نشسته و گلویش را مى فشرد و مى گوید: موسى بن جعفر را از روى ظلم و ستم به زندان فرستاده اى... و در آن جا هارون قول داد که فورا حضرت را از زندان آزاد کند. از این روى به دنبال فضل بن ربیع فرستاده و دستور داد تا حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) را از زندان آزاد کند. فضل به خدمت امام آمده, ضمن آزاد کردن حضرت, به او گفت: اى فرزند رسول خدا, مرا خبر ده که چه چیز باعث شده که این اندازه نزد هارون مقام پیدا کنى؟ حضرت فرمود: شب چهارشنبه جدم رسول الله(ص) را در خواب دیدم و به من فرمود: یا موسى, انت محبوس مظلوم; تو زندانى ستم دیده اى. عرض کردم: آرى اى رسول خدا, من زندانى مظلوم هستم. پس سه مرتبه جمله را تکرار و آن گاه فرمود:( وان ادرى لعله فتنه لکم و متاع الى حین);(21) و من نمى دانم شاید این آزمایش براى شماست و مایه بهره گیرى تا مدتى[ معین].صبح که مى کنى روزه دار باش و دو روز دیگر را که پنج شنبه و جمعه باشد, روزه بگیر و در وقت افطار 12 رکعت نماز بخوان و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و 12 مرتبه سوره ((قل هوالله احد)) بخوان. و هنگامى که چهار رکعت از آن ها را خواندى به سجده برو و بگو: ((یا سابق الغوت و یا سامع کل صوت, یا محیى العظام و هى رمیم بعد الموت اسإلک باسمک العظیم الإعظم إن تصلى على محمد عبدک و رسولک و على إهل بیته الطاهرین و ان تعجل لى الفرج مما انا فیه.))چون چنین کردم و به دستور پیامبر خدا(ص) عمل کردم, وسیله آزادى ام فراهم شد.(22)
ه ـ رویاى امام رضا(ع)
شیخ صدوق(ره) به سند خود از امام جواد(ع) روایت کرده است که فرمود: وقتى مإمون امام رضا(ع) را به عنوان ولى عهد خود قرار داد, مدتى باران نیامد, برخى از اطرفیان مإمون و دشمنان و کینه توزان گفتند: ببینید از زمانى که على بن موسى(ع) به نزد ما آمده و ولى عهد ما شده, خداوند باران را هم بر ما حبس کرد. وقتى این خبر به گوش مإمون رسید بسیار نگران شد و به امام گفت: مى بینى که باران بر ما حبس شده است, چه خوب بود دعا مى کردى که باران بیاید, امام فرمود: آرى. مإمون گفت: در چه زمانى دعا خواهى کرد؟
امام فرمود: روز دوشنبه, چرا که رسول خدا(ص) به همراه امیرمومنان على(ع) دیشب به خوابم آمده. و به من فرمودند: فرزندم! تا روز دوشنبه صبر کن و آن گاه براى طلب باران به صحراه بیرون شو, که خداوند براى آنان باران خواهد فرستاد و آنان را نیز خبر کن به این که خداوند به تو مى نمایاند آنچه را که از حالشان نمى دانند و خبر ندارند تا آگاهى شان به فضل و مقام تو در نزد خداوند, بیشتر شود...(23)
رویاى دیگر از امام رضا(ع)
سهل بن ذبیان گوید: روزى پیش از آن که کسى بر امام على بن موسى الرضا(ع) وارد شود, به محضرش رسیدم.
حضرت تا مرا دید, فرمود: اى ابن ذبیان! خوش آمدى. الآن پیک ما قصد داشت به دنبالت بیاید تا به نزد ما بیایى. عرض کردم: براى چه اى فرزند رسول خدا؟
فرمود: به جهت خوابى که دیشب دیده ام و مرا پریشان کرد و خواب را از چشمم ربوده و به بیداریم کشانید.
عرض کردم: ان شإالله خیر باشد. فرمود: اى ابن ذبیان! در خواب مى دیدم گویا برایم پلکانى نصب شده که صد پله دارد, پس من از نردبان بالا رفته و به آخرین پله آن رسیدم. عرض کردم: اى مولاى من! من تو را به طول عمر تبریک مى گویم; امید است که به تعداد پله هاى نردبان, یکصد سال عمر کنى. امام فرمود: هر چه را خدا اراده کند همان خواهد بود.
سپس فرمود: اى ابن ذبیان! وقتى که به بالاى نردبان رسیدم, دیدم گویا وارد گنبد سبزى شدم که درونش از ظاهر پیدا بود. همچنین جدم رسول الله(ص) را دیدم که در آن جا نشسته بود و در طرف راست و چپش دو جوان خوش سیما قرار داشتند که نور از صورتشان تلإلو مى کرد. و بانویى بسیار با هیبت را در کنارش و همچنین مرد با هیبتى را در مقابلش نشسته دیدم و شخص دیگرى را ایستاده دیدم که این قصیده را مى خواند:((لام عمر و باللوى مربع)).(24) وقتى که پیامبر(ص) مرا دید, فرمود: فرزندم, خوش آمدى. اى على بن موسى الرضا, بر پدرت على سلام کن. پس بر او سلام کردم, سپس فرمود: بر مادرت فاطمه سلام کن. باز سلام کردم, فرمود: بر دو پدرت امام حسن و امام حسین سلام کن. و من نیز چنین کردم و در آخر فرمود: بر شاعر و مادح ما در دار دنیا,((سید اسماعیل حمیرى)) هم سلام کن. پس بر او نیز سلام کردم و در محضرش نشستم.
پیامبر به سید اسماعیل نگاه کرد و فرمود: برگرد به آنچه که مى خواندى.
حمیرى شروع کرد و قصیده خود را از اول خواند. پیامبر گریست و هنگامى که حمیرى به این جا رسید: ((و وجهه کالشمس اذ تطلع ; صورت او همانند خورشید است هر گاه بیرون مىآید)) که پیامبر و فاطمه و همراهان همه گریه کردند. و وقتى که به این جا رسید: ((قالوا له لو شئت إعلمتنا الى من الغایه و المفزع)), به او گفتند: اگر دوست دارى ما را آگاه کن که پس از تو چه کسى مقصد و پناه است.
پیامبر خدا(ص) دو دستش را بالا گرفته فرمود: خدایا, تو بر من و آن ها شاهدى که من آن ها را آگاه ساختم که مقصد و مفزع و پناه, على بن ابى طالب(ع) است.و سپس با دو دستش به على(ع) اشاره کرد.
امام فرمود: و هنگامى که سید حمیرى از خواندن قصیده خود فارغ شد, حضرت نگاهى به من کرد و فرمود: ((اى على بن موسى الرضا, این قصیده را حفظ کن و به شیعیان ما دستور ده تا آن را حفظ کنند و آن ها را خبر کن که هر کسى این اشعار را حفظ کند و در خواندنش مداومت بنماید, من از سوى پروردگار بهشت را براى او ضامن هستم)).
امام رضا(ع) فرمود: پیوسته آن اشعار را براى من تکرار مى کرد تا آن را حفظ کردم.(25)
پى نوشت ها:
1. صافات / 102 و 105.
2. یوسف / 4.
3. اسرإ / 60 .
4. سفینه البحار, ج 1, ص 498.
5. یوسف / 5.
6. بحار الانوار, ج 58, ص 176.
7. همان, ص 234.
8. همان.
9. کمال الدین, ج 1, ص 210.
10. سفینه البحار, ج 1, ص 499.
11. تاریخ طبرى, ج 3, ص 297.
12. دلائل الامامه, ص 43 و بحارالانوار, ج 78,ص 310.
13. بحار الانوار, ج 6, ص 162.
14. همان,ج 42,ص 277.
15. مناقب آل ابى طالب, ج 3, ص 311.
16. همان.
17. همان, ج 4, ص 311.
18. منتهى الآمال, ج 1, ص 179. با تصرف اندک.
19. مقتل الحسین, خوارزمى, ج 1 ,ص 270 و مناقب آل ابى طالب, ج 4, ص 89.
20. قصه کربلا, ص 256. ; بحارالانوار, ج 45, ص 3. ; مقتل الحسین مقرم, ص 225 و سفینه البحار, ج 1, ص 495.
21. انبیإ / 111.
22. عیون اخبار الرضا, ج 1, ص 75.
23. همان, ج 2, ص 168.
24. این قصیده اى بود ((که سید اسماعیل حمیرى)) سروده بود. فضیل رسان در خدمت امام صادق(ع) خواند, در پایان امام فرمود: این سروده کیست؟عرض کرد: از فرزند محمد حمیرى است. مستدرک الوسائل ج 1, ص 390. به نقل از رجال کشى.
25. مستدرک الوسائل, ج 10, ص 392. به نقل از بحارالانوار, ج 47, ص 328.
انبیا نیز خواب مى دیدند. و قرآن مجید نیز در آیاتى به رویاهاى پیامبران اشاره کرده است. درباره ى خواب حضرت ابراهیم مى گوید:
((هنگامى که او به مقام سعى و کوشش رسید, گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم; نظر تو چیست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجراکن, به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت. هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد, او را ندا دادیم که اى ابراهیم! آن رویا را تحقق بخشیدى (و به مإموریت خود عمل کردى). ما این گونه نیکوکاران را جزا مى دهیم ; این مسلما همان امتحان الهى است, ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم, و نام نیک او را در امت هاى بعد باقى نهادیم)).(1)
نیز از رویاهاى حضرت یوسف, در دوران کودکى اش که دیده بود یازده ستاره وخورشید و ماه برایش سجده مى کنند چنین پرده برداشته:
((به خاطر بیاور هنگامى را که یوسف به پدرش گفت:پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده مى کنند)).(2)
قرآن مجید یکى از رویاهاى پیامبر اکرم(ص) را براى ما چنین نقل مى کند:
((و ما آن رویایى را که به تو نشان دادیم, فقط براى آزمایش مردم بود.))(3)
در روایات بین خواب انبیا و معصومین(علیهم السلام) و مردم عادى فرق گذاشته شده و گفته شده است: انبیا خواب و بیدارى ندارند, چرا که قلب آن ها هرگز نمى خوابد. امام رضا(ع) مى فرماید: ((ان نومنا و یقظتنا واحده; خواب و بیدارى ما یکسان است. ))(4)لذا آنچه را که در عالم رویا مى بینند همانند آن است که در بیدارى دیده اند.
بدین جهت حضرت ابراهیم(ع) آنچه را در خواب دیده بود با اسماعیل در میان مى گذارد, او هم که مى دانست خواب پیامبران حجت است و به سان یک دستور الهى در بیدارى است, در پاسخ گفت: پدر جان! به مإموریت خود جامه عمل بپوشان و من در برابر این فرمان شکیبا هستم.
و حضرت یعقوب که واقعیت ها را به خوبى مى دانست به فرزندش حضرت یوسف, پس از دیدن خواب, فرمود: ((خواب خود را براى برادرانت بازگو نکن که براى تو نقشه [ خطرناکى] مى کشند, چرا که شیطان دشمن آشکار انسان است)).(5)
همچنین براى معصومین(علیهم السلام) خواب هاى زیادى نقل شده است که برخى از آن ها مربوط به دیدن رسول الله(ص) است و گاهى در این خواب ها پیام هایى بوده است که معصومین(علیهم السلام) طبق همان دستور, عمل مى کردند اگر چه مضمون آن رویا و یا پیام را براى دیگران نقل نمى کردند و آن را به صورت راز نزد خود نگه مى داشتند.
از مجموع آن خواب ها نکات مهمى به دست مىآید:
1. امکان دیدن رسول الله در خواب
از تعدد خواب هاى معصومین و از این که با کمال قاطعیت فرموده اند: پیامبر را در خواب دیده ایم, استفاده مى کنیم که اگر دیدن پیامبر اکرم(ص) در خواب امکان نداشت, غیر ممکن بود آن ها چنین سخنى را براى دیگران بیان کنند.
و با عنایت به برخى روایات و خواب برخى از یاران بسیار او خوب و با اخلاص پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)معلوم مى شود که مومنان نیز بر اثر آن رابطه روحى و معنوى که با انبیا و اوصیاى الهى دارند گاهى آن ها را در خواب مى بینند, که در روایات از وجود چنین خواب هایى خبر داده شده است. امام صادق(ع) در تإیید این خواب ها فرموده:((پدرم از جدم از پدرش از رسول خدا(ص) نقل کرده که پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((من رآنى فى منامه فقد رآنى, فان الشیطان لا یتمثل فى صورتى و لا فى صوره إحد من إوصیائى و لا فى صوره إحد من شیعتهم ; هر که مرا در خواب ببیند به یقین مرا دیده است, زیرا شیطان نه به صورت من و نه به صورت یکى از اوصیاى من و نه به صورت یکى از پیروان آنان ظاهر مى شود)).(6)
علامه مجلسى در شرح و تفسیر این حدیث, مى فرماید: و این خبر دلالت دارد که هرگز شیطان به صورت پیامبر و امامان معصوم بلکه حتى در صورت و شکل آن ها ظاهر نمى گردد. سپس اضافه مى کند که: شاید مراد از شیعیان, همان شیعیان و پیروان خالص آن ها همانند سلمان و ابوذر و... باشد.(7)
و برخى دیگر در تفسیر و تإویل این حدیث, اظهار داشته اند که: دیدن پیامبر اکرم(ص) در هر حال باطل نبوده و جزو خواب هاى آشفته و اضغاث احلام نمى باشد.(8)
شیخ صدوق(ره) مى نویسد: در اخبار صحیحه از ائمه ما روایت شده که: هر فردى پیامبر یا یکى از امامان را در خواب ببیند که وارد شهر یا روستایى شده است, ورود آن ها امنیت آن شهر و روستا را از آنچه که از آن مى ترسند, درپى خواهد داشت, و همچنین به آرزوهایشان خواهند رسید.(9)
دستورى براى دیدن رسول خدا(ص) در خواب
امام صادق(ع) مى فرماید: هر که دوست دارد پیامبر(ص) را در خواب ببیند پس از نماز عشإ : 1 ـ غسل کند. 2 ـ چهار رکعت نماز بخواند همراه چهارصد مرتبه آیه الکرسى. 3 ـ هزار مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد. 4 ـ با پیراهن تمیز و پاک به بستر خواب برود. 5 ـ دست راست خود را زیر گونه راست بگذارد. 6 ـ صد مرتبه بگوید:((سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوه الا بالله. 7 ـ صد مرتبه بگوید: ماشإالله, که پیامبر اکرم را در خواب خواهد دید.(10)
2. پیشگویى مرگ قریب الوقوع
و از خواب هاى معصومین به دست مىآید حضرت فاطمه و امام على و امام حسین(علیهم السلام) رسول خدا(ص) را در خواب دیدند که از مرگ و شهادت بسیار نزدیک آنان پرده برداشتند.
3. دستور پیامبر به امام على(ع)
و در خوابى که امیرمومنان(ع) دید و از امت اظهار شکایت کرد, پیامبربه او فرمود: على جان! آن ها را نفرین کن. که حضرت به دستور پیامبر(ص) آن هایى را که باعث رنجش خاطر و اذیت وى شده بودند نفرین کرده, که آثار این نفرین بعدها با مسلط شدن افراد نالایق و ستمگر به خوبى ظاهر گشت.
4. اخبار پیامبر(ص)
على(ع)از زبان پیامبر(ص)استجابت دعاى خویش را براى دیگران چنین بازگو کرد: پیامبر در خواب به من فرمود: دعاى تو مستجاب شده و پس از سه شب به سوى ما مىآیى.
5. انجام فرمان رسول خدا(ص)
امام حسین(ع) نیز یکى از دلایل خروج خود از مدینه و مکه و سفر به سوى عراق را, انجام مإموریتى عنوان کرد که از سوى پیامبر به او داده شده است.
آرى اگر چه امام حسین(ع) آن مإموریت را که در خواب به او گفته شده, کتمان کرد و به عبدالله بن جعفر که براى بازگشت امام حسین از بین راه تلاش مى کرد, فرمود:((انى رإیت رسول الله(ص) فى منامى و إمرنى بإمر لابد إن إنتهى الیه ; پیامبرخدا(ص) را در خواب دیدم, مرا دستورى داد که در حال انجام آن مإموریت هستم.)) عبدالله پرسید: آن خواب چیست؟
حضرت فرمود: ((تاکنون آن را براى کسى نگفته ام و از این پس هم براى کسى نخواهم گفت تا خداى را ملاقات کنم.))(11)
پیامبر اکرم در خواب معصومین
از جمله رویاهاى معصومین(علیهم السلام) که رسول خدا(ص) را دیده اند, رویاهایى است که از پنج معصوم(علیهم السلام) روایت شده است. آنان در چند نوبت پیامبر خدا(ص) را در خواب دیده اند, برخى رویاهاى بازگو شده بدین قرار است:
حضرت فاطمه, امام على, امام حسین, و حضرت موسى بن جعفر و حضرت امام رضا(علیهم السلام) پیامبر اکرم(ص) را در خواب دیده اند.
الف ـ رویاهاى فاطمه (س)
روزهایى که فاطمه به سوگ پدر نشسته و از فراق حضرت سخت گریان بود شاید بارها به خواب دختر مظلومه اش آمده بود ولى جز حدیثى که از امام صادق(ع) نقل شده ظاهرا خواب دیگرى از فاطمه نقل نشده است.
طبرى در دلائل الامامه از امام صادق روایت کرده: پس از رحلت رسول خدا(ص) فاطمه(س) در یک خواب طولانى پدر خود را در خواب دید و او را به ملحق شدن بشارت داد و هم چنین منزل دخترش را در بهشت به او نشان داد. وقتى که فاطمه(علیهماالسلام) از خواب بیدار شد به امیرمومنان(ع) فرمود: هر گاه از دنیا رفتم احدى را براى حضور در کفن و دفن جز ام سلمه و ام ایمن و فضه و از مردان جز دو فرزندم و عباس و سلمان و عمار و مقداد و ابوذر و حذیفه خبر نکن...(12)
ب ـ رویاهاى امام على(ع)
امیر مومنان(ع) نیز چند مرتبه پیامبر اکرم(ص) را در خواب دید که در هر مرتبه, مطالبى را از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده است.
از جمله این که علامه مجلسى به نقل از کنزالفوائد آورده است که:...روزى حضرت على(ع) در سجده آن قدر گریست که صداى ناله و گریه اش شدت یافت. گفتیم: اى امیرمومنان! گریه تو ما را ناراحت کرد و به شدت ما را در اندوه فرو برد, چرا که تاکنون ندیده بودیم چنین کنى. فرمود: خداى را در سجده مى خواندم و در همان حال خواب چشمم را ربود, رویایى دیدم که مرا به دلهره انداخت. دیدم که رسول الله ایستاده است و مى فرماید: اى اباالحسن! غیبت تو به درازا کشیده است و من نیز مشتاق دیدار تو هستم و خدایم وعده هایى را که درباره ى تو به من داده بود, وفا نمود. عرض کردم: یا رسول الله! چه وعده هایى درباره ى من به تو داده است؟
فرمود: به من وعده داده است که تو و همسرت و دو فرزند و ذریه ات را در بالاترین درجات در علیین قرار دهد.
عرض کردم: پدرم به فدایت باد یا رسول الله, سرنوشت شیعیان ما چه خواهد شد؟ فرمود: شیعیان ما از ما هستند و کاخ هاى آنان در کنار کاخ ها و قصرهاى ما مى باشد. عرض کردم: اى رسول خدا!براى شیعیان ما در دنیا چه مى باشد؟
فرمود: امنیت و عافیت. عرض کردم: در حال مرگ و احتضار چه مى باشد؟ فرمود: در آن هنگام هر یک حکمران نفس خویش مى باشد, و به ملک الموت دستور داده مى شود تا از او پیروى کند.
عرض کردم: آیا براى این معنى, حدى وجود دارد؟
فرمود: آرى هر یک از شیعیان, ما را بیشتر دوست داشته باشند در موقع جان دادن, جانش به گونه اى بیرون مى رود همانند هر یک از شما که در روز گرم تابستان آب سرد را مى نوشید...(13)
امیرمومنان(ع) در ماه رمضان
على(ع) در شبى از شب هاى ماه رمضان لحظاتى خوابید اما چیزى نگذشت که هراسان از خواب بیدار شده و در حالى که صورت خود را با پیراهنش خشک مى کرد, از جاى برخاست و چنین گفت: خدایا! دیدارمان را با ذات اقدست مبارک گردان. و پیوسته جمله ى ((لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم)) را تکرار مى کرد. سپس به نماز ایستاد تا این که پاسى از شب گذشت و پس از تعقیب, بار دیگر خواب چشمانش را ربود, این بار نیز هراسان از خواب بیدار شد.
ام کلثوم گفت: همان وقت فرزندان خود را جمع کرده و به آنان فرمود: مرا در این ماه از دست خواهید داد, زیرا که امشب خوابى دیدم که وحشت زده از خواب بیدار شدم. گفتند: آن خواب چیست؟
فرمود: در همین حال, رسول خدا را در خواب دیدم که به من مى گفت: اى اباالحسن! به زودى به نزد ما خواهى آمد; در وقتى که آن شقى به سوى تو آمده و محاسنت را از خون سرت رنگین خواهد کرد. به خدا سوگند که من مشتاق دیدار تو هستم و تو در دهه ى آخر از ماه رمضان در نزد ما مى باشى. پس بشتاب به سوى ما, چرا که آنچه در نزد ما هست براى تو بهتر و ماندگارتر است.
وقتى که این سخنان را از على(ع) شنیدند: صداى ضجه و ناله آنان بالا گرفت لذا حضرت آن ها را سوگند داد تا آرام گیرند.(14)
ابوصالح حنفى مى گوید: از على(ع) شنیدم که مى گفت: پیامبر را در خواب دیدم و از آنچه که از امتش دیده بودم به او شکایت کرده و گریستم. پیامبر خدا(ص) فرمود: على جان! گریه نکن و نگاه کن. وقتى نگاه کردم دو نفر در بند کشیده را دیدم که با سنگ به سر آن دو زده مى شد.(15)
همچنین روایت شده که آن حضرت به ام کلثوم فرمود: دخترم! چنین مى بینم که روزهاى بسیار کمى در کنار شما خواهم بود. ام کلثوم گفت: چگونه, اى پدر جان؟
حضرت فرمود: پیامبر خدا(ص) را در خواب دیدم که گرد و غبار را از صورتم پاک مى کند و مى گوید: على جان! دیگر
چیزى بر تو نیست زیرا, آنچه که مى باید انجام دهى, انجام داده اى.(16)
و در روایت دیگر آمده است که آن حضرت به دخترش فرمود: دخترم! چنین نکن که رسول الله را مى بینم که با دست خود به من اشاره مى کند که: على جان! به سوى ما بیا. زیرا آنچه که در نزد ما هست براى تو بهتر مى باشد. (17)
گزارشى دیگر از واپسین روزهاى زندگى:
مرحوم شیخ عباس قمى مى نویسد: چون شب بیست و یکم شد, فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و ایشان را وداع کرد و فرمود: خدا جایگزین من است بر شما, او بس است مرا و نیکو وکیلى است. و ایشان را به نیکى کردن وصیت فرمود و در آن شب اثر زهر بر بدن مبارکش بسیارظاهر شده بود, هر چقدر خوردنى و آشامیدنى آوردند تناول نکرد و لب هاى مبارکش به ذکر خدا حرکت مى کرد.عرق مانند مروارید از پیشانى اش مى ریخت و به دست مبارک خود پاک مى کرد و مى فرمود: از رسول خدا شنیدم که چون وفات مومن نزدیک مى شود, پیشانى او عرق مى کند و ناله ى او کم مى شود. پس کوچک و بزرگ فرزندان خود را طلبید و فرمود: خدا خلیفه ى من است بر شما, شما را به خدا مى سپارم. پس همه به گریه افتادند. حضرت امام حسن(ع) گفت: اى پدر! چنین سخن مى گویى که گویا از خود ناامید شده اى؟ فرمود:اى فرزند گرامى! یک شب پیش از این واقعه, جدت رسول خدا(ص) را در خواب دیدم و از آزارهاى این امت به او شکایت کردم; فرمود[ :على جان] آن ها را نفرین کن. پس گفتم: خداوندا! عوض من بدان را بر ایشان مسلط کن و عوض ایشان بهتر از آن ها را مرا روزى گردان. پس حضرت رسول(ص) فرمود: خدا دعاى تو را مستجاب کرد و بعد از سه شب, تو را به نزد من خواهد آورد. و اکنون سه شب گذشته است. (18)
ج ـ رویاهاى امام حسین(ع)
براساس روایات ابى عبدالله(ع) در سه جا پیامبر(ص) را در خواب دید, یکى در کنار تربت پاک و مطهرش و دومین مورد آن در عصر تاسوعا و روز عاشورا بود.
ابن اعثم کوفى مى نویسد: بعد از جریان ملاقات با ولید (والى مدینه), حضرت امام حسین(ع) سه شب پى در پى به سوى قبر پیامبر(ص) مى رفت و در شب سوم, پس از برگزارى چند رکعت نماز گفت: خدایا! این قبر پیامبر توست و من فرزند دختر پیامبر مى باشم و تو از این پیشامدى که برایم شده, آگاهى. خدایا! من معروف را دوست مى دارم و از منکر بیزارم. یا ذوالجلال و الاکرام! از تو مى خواهم که به حق این قبر و آن که در آن مى باشد, آنچه را مورد رضایت خود و پیامبر و مومنان است برایم اختیار کن.
و در کنار قبر پیامبر(ص) همچنان گریه مى کرد تا این که در نزدیکى هاى صبح سر خود را بر روى قبر گذارده, لحظاتى خواب چشمانش را ربود. که در همان حال پیامبر(ص) را در خواب دید به همراه گروهى از فرشتگان ـ که در طرف راست و چپ و پیشاپیش و پشت سرش بودند ـ به سویش آمده و فرزند خود را در آغوش گرفته و به سینه چسباند و میان دو چشم[ فرزندش] را بوسید و فرمود: حبیب من اى حسین! گویا تو را در همین روزها مى بینم که به خون خود آغشته مى شوى و در سرزمین ((کربلا)) در بین گروهى از امتم کشته خواهى شد. و تو در آن وقت تشنه اى و هیچ کس سیرابت نمى کند. این در حالى است که آنان امید به شفاعت من دارند... واى بر آنان! خداوند شفاعتم را نصیبشان نکند... حبیب من حسین! بدان که پدر و مادر و برادرت بر من وارد شده اند و اینک مشتاق دیدار تو هستند ; و براى تو در بهشت درجاتى است که به آن ها نمى رسى مگر به شهادت و کشته شدن در راه خدا.
پس امام حسین(ع) به جد بزرگوار خود نگاه مى کرد و سخن او را گوش مى داد و مى گفت: یا جداه, نیازى به برگشتن به این دنیا ندارم, پس مرا به همراه خود ببر و داخل قبر کن.
پیامبر در پاسخ فرمود: حسین جان! باید به این دنیا بازگردى تا شهادت در راه خدا روزى تو گردد و به آنچه که خداوند براى تو از ثواب عظیم نوشته است, دست یابى. بدان که تو و پدر و برادر و عمو و عموى پدرت در روز قیامت در یک گروه محشور شده و با هم داخل بهشت خواهید شد.
پس امام حسین(ع) هراسان و ترسان از خواب بیدار گشته و خواب خود را براهل بیتش و همچنین بر فرزندان عبدالمطلب بازگو کرد, و در آن روز هیچ گروهى در شرق و غرب محزون تر از اهل بیت رسول خدا(ص) و گریان تر از آن ها یافت نشد.(19)
رویاى امام در روز عاشورا
به هنگام سحر, امام حسین(ع) اندکى خوابید و چون بیدار شد, فرمود: یاران من! مى دانید هم اکنون در خواب چه دیدم؟
اصحاب گفتند: یابن رسول الله, چه دیدى؟ فرمود: سگانى را دیدم که به من حمله مى کردند تا مرا پاره پاره کنند و در میان آن ها سگى سفید و سیاه را دیدم که نسبت به من از دیگر سگان وحشى تر و خون آشام تر بود! گمان مى کنم آن که مرا خواهد کشت مردى ابرص مى باشد! و در دنباله این خواب, جدم رسول خدا(ص) را دیدم که تعدادى از اصحابش همراه او بودند و به من فرمود: ((فرزندم! تو شهید آل محمدى و اهل آسمان ها و کروبیان عالم بالا از مژده آمدنت شادى مى کنند و امشب به هنگام افطارنزد من خواهى بود. شتاب کن و کار را به تإخیر مینداز! این فرشته اى است که از آسمان فرود آمده است تا خون تو را گرفته و در شیشه ى سبز رنگى قرار دهد)). یاران من! این خواب گویاى آن است که اجل نزدیک و بى تردید, هنگام رحیل و کوچ از این جهان فانى فرا رسیده است.(20)
د ـ رویاى امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام)
در روزهایى که امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) در زندان هارون به سر مى برد, شبى هارون در خواب دید که مرد سیاه چهره اى به او حمله ور شده و روى سینه اش نشسته و گلویش را مى فشرد و مى گوید: موسى بن جعفر را از روى ظلم و ستم به زندان فرستاده اى... و در آن جا هارون قول داد که فورا حضرت را از زندان آزاد کند. از این روى به دنبال فضل بن ربیع فرستاده و دستور داد تا حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) را از زندان آزاد کند. فضل به خدمت امام آمده, ضمن آزاد کردن حضرت, به او گفت: اى فرزند رسول خدا, مرا خبر ده که چه چیز باعث شده که این اندازه نزد هارون مقام پیدا کنى؟ حضرت فرمود: شب چهارشنبه جدم رسول الله(ص) را در خواب دیدم و به من فرمود: یا موسى, انت محبوس مظلوم; تو زندانى ستم دیده اى. عرض کردم: آرى اى رسول خدا, من زندانى مظلوم هستم. پس سه مرتبه جمله را تکرار و آن گاه فرمود:( وان ادرى لعله فتنه لکم و متاع الى حین);(21) و من نمى دانم شاید این آزمایش براى شماست و مایه بهره گیرى تا مدتى[ معین].صبح که مى کنى روزه دار باش و دو روز دیگر را که پنج شنبه و جمعه باشد, روزه بگیر و در وقت افطار 12 رکعت نماز بخوان و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و 12 مرتبه سوره ((قل هوالله احد)) بخوان. و هنگامى که چهار رکعت از آن ها را خواندى به سجده برو و بگو: ((یا سابق الغوت و یا سامع کل صوت, یا محیى العظام و هى رمیم بعد الموت اسإلک باسمک العظیم الإعظم إن تصلى على محمد عبدک و رسولک و على إهل بیته الطاهرین و ان تعجل لى الفرج مما انا فیه.))چون چنین کردم و به دستور پیامبر خدا(ص) عمل کردم, وسیله آزادى ام فراهم شد.(22)
ه ـ رویاى امام رضا(ع)
شیخ صدوق(ره) به سند خود از امام جواد(ع) روایت کرده است که فرمود: وقتى مإمون امام رضا(ع) را به عنوان ولى عهد خود قرار داد, مدتى باران نیامد, برخى از اطرفیان مإمون و دشمنان و کینه توزان گفتند: ببینید از زمانى که على بن موسى(ع) به نزد ما آمده و ولى عهد ما شده, خداوند باران را هم بر ما حبس کرد. وقتى این خبر به گوش مإمون رسید بسیار نگران شد و به امام گفت: مى بینى که باران بر ما حبس شده است, چه خوب بود دعا مى کردى که باران بیاید, امام فرمود: آرى. مإمون گفت: در چه زمانى دعا خواهى کرد؟
امام فرمود: روز دوشنبه, چرا که رسول خدا(ص) به همراه امیرمومنان على(ع) دیشب به خوابم آمده. و به من فرمودند: فرزندم! تا روز دوشنبه صبر کن و آن گاه براى طلب باران به صحراه بیرون شو, که خداوند براى آنان باران خواهد فرستاد و آنان را نیز خبر کن به این که خداوند به تو مى نمایاند آنچه را که از حالشان نمى دانند و خبر ندارند تا آگاهى شان به فضل و مقام تو در نزد خداوند, بیشتر شود...(23)
رویاى دیگر از امام رضا(ع)
سهل بن ذبیان گوید: روزى پیش از آن که کسى بر امام على بن موسى الرضا(ع) وارد شود, به محضرش رسیدم.
حضرت تا مرا دید, فرمود: اى ابن ذبیان! خوش آمدى. الآن پیک ما قصد داشت به دنبالت بیاید تا به نزد ما بیایى. عرض کردم: براى چه اى فرزند رسول خدا؟
فرمود: به جهت خوابى که دیشب دیده ام و مرا پریشان کرد و خواب را از چشمم ربوده و به بیداریم کشانید.
عرض کردم: ان شإالله خیر باشد. فرمود: اى ابن ذبیان! در خواب مى دیدم گویا برایم پلکانى نصب شده که صد پله دارد, پس من از نردبان بالا رفته و به آخرین پله آن رسیدم. عرض کردم: اى مولاى من! من تو را به طول عمر تبریک مى گویم; امید است که به تعداد پله هاى نردبان, یکصد سال عمر کنى. امام فرمود: هر چه را خدا اراده کند همان خواهد بود.
سپس فرمود: اى ابن ذبیان! وقتى که به بالاى نردبان رسیدم, دیدم گویا وارد گنبد سبزى شدم که درونش از ظاهر پیدا بود. همچنین جدم رسول الله(ص) را دیدم که در آن جا نشسته بود و در طرف راست و چپش دو جوان خوش سیما قرار داشتند که نور از صورتشان تلإلو مى کرد. و بانویى بسیار با هیبت را در کنارش و همچنین مرد با هیبتى را در مقابلش نشسته دیدم و شخص دیگرى را ایستاده دیدم که این قصیده را مى خواند:((لام عمر و باللوى مربع)).(24) وقتى که پیامبر(ص) مرا دید, فرمود: فرزندم, خوش آمدى. اى على بن موسى الرضا, بر پدرت على سلام کن. پس بر او سلام کردم, سپس فرمود: بر مادرت فاطمه سلام کن. باز سلام کردم, فرمود: بر دو پدرت امام حسن و امام حسین سلام کن. و من نیز چنین کردم و در آخر فرمود: بر شاعر و مادح ما در دار دنیا,((سید اسماعیل حمیرى)) هم سلام کن. پس بر او نیز سلام کردم و در محضرش نشستم.
پیامبر به سید اسماعیل نگاه کرد و فرمود: برگرد به آنچه که مى خواندى.
حمیرى شروع کرد و قصیده خود را از اول خواند. پیامبر گریست و هنگامى که حمیرى به این جا رسید: ((و وجهه کالشمس اذ تطلع ; صورت او همانند خورشید است هر گاه بیرون مىآید)) که پیامبر و فاطمه و همراهان همه گریه کردند. و وقتى که به این جا رسید: ((قالوا له لو شئت إعلمتنا الى من الغایه و المفزع)), به او گفتند: اگر دوست دارى ما را آگاه کن که پس از تو چه کسى مقصد و پناه است.
پیامبر خدا(ص) دو دستش را بالا گرفته فرمود: خدایا, تو بر من و آن ها شاهدى که من آن ها را آگاه ساختم که مقصد و مفزع و پناه, على بن ابى طالب(ع) است.و سپس با دو دستش به على(ع) اشاره کرد.
امام فرمود: و هنگامى که سید حمیرى از خواندن قصیده خود فارغ شد, حضرت نگاهى به من کرد و فرمود: ((اى على بن موسى الرضا, این قصیده را حفظ کن و به شیعیان ما دستور ده تا آن را حفظ کنند و آن ها را خبر کن که هر کسى این اشعار را حفظ کند و در خواندنش مداومت بنماید, من از سوى پروردگار بهشت را براى او ضامن هستم)).
امام رضا(ع) فرمود: پیوسته آن اشعار را براى من تکرار مى کرد تا آن را حفظ کردم.(25)
پى نوشت ها:
1. صافات / 102 و 105.
2. یوسف / 4.
3. اسرإ / 60 .
4. سفینه البحار, ج 1, ص 498.
5. یوسف / 5.
6. بحار الانوار, ج 58, ص 176.
7. همان, ص 234.
8. همان.
9. کمال الدین, ج 1, ص 210.
10. سفینه البحار, ج 1, ص 499.
11. تاریخ طبرى, ج 3, ص 297.
12. دلائل الامامه, ص 43 و بحارالانوار, ج 78,ص 310.
13. بحار الانوار, ج 6, ص 162.
14. همان,ج 42,ص 277.
15. مناقب آل ابى طالب, ج 3, ص 311.
16. همان.
17. همان, ج 4, ص 311.
18. منتهى الآمال, ج 1, ص 179. با تصرف اندک.
19. مقتل الحسین, خوارزمى, ج 1 ,ص 270 و مناقب آل ابى طالب, ج 4, ص 89.
20. قصه کربلا, ص 256. ; بحارالانوار, ج 45, ص 3. ; مقتل الحسین مقرم, ص 225 و سفینه البحار, ج 1, ص 495.
21. انبیإ / 111.
22. عیون اخبار الرضا, ج 1, ص 75.
23. همان, ج 2, ص 168.
24. این قصیده اى بود ((که سید اسماعیل حمیرى)) سروده بود. فضیل رسان در خدمت امام صادق(ع) خواند, در پایان امام فرمود: این سروده کیست؟عرض کرد: از فرزند محمد حمیرى است. مستدرک الوسائل ج 1, ص 390. به نقل از رجال کشى.
25. مستدرک الوسائل, ج 10, ص 392. به نقل از بحارالانوار, ج 47, ص 328.