پیامبر اکرم(ص) و رهبرى آینده
منبع:
فرهنگ کوثر 1380 شماره 49
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام پیامبرشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره حضرت محمد(ص)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی الگوها و عبرتهای شخصیتی و رفتاری
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی وحی و نبوت و امامت در روایات
آرشیو
چکیده
متن
((امامت)) پیمانى است الهى که همواره در بستر تاریخ و متن زندگى اجتماعى انسان ها حضور داشته است. ادیان آسمانى و پیامبران به آن اهتمامى ویژه نشان داده اند. آن زمان که امامت درابراهیم (ع) تجلى مى یابد, از خداوند متعال مى خواهد که آن را در ذریه وى استمرار بخشد و خداوند با این جمله که: ((عهد و پیمان من به ستمگران نخواهد رسید))(1) اجابت خواسته اش را اعلام مى دارد. حضرت موسى ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ در آغاز پیامبرى و رسالت خویش از خداوند درخواست مى کند که هارون را به عنوان وزیرش قرار داده و او را در کارش شریک سازد, که خداوند فرمود: آن چه را خواستى به تو داده شد(2) و در همین راستا به هنگام حرکت به کوه طور از برادر خویش مى خواهد که خلیفه و جانشین وى در میان بنى اسرائیل باشد.(3) اشموئیل پیامبر پس از درخواست مردم, طالوت را به عنوان رهبر و زمامدار آنان برگزید; و قرآن کریم مى فرماید:(قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا);((پیامبر آنان گفت که: خدا طالوت را به عنوان رهبر و زمامدار شما تعیین کرده است)).(4)
همین قانون نیز درباره پیامبر خاتم(ص) جریان داشته است که در دو جهت, آن را مورد بحث قرار مى دهیم: الف ـ زمینه هایى که بیانگر ضرورت و جایگاه ویژه رهبرى آینده در حیات طیبه آن حضرت است. ب ـ نصوص و ادله اى که دلالت بر تعیین رهبرى از سوى پیامبر(ص) مى نماید.
در بخش نخست, موارد زیر را مى توان نام برد:
1. وجود منافقان
سوره منافقون بخشى از توطئه هاى منافقان را بیان مى کند و مى فرماید: آن ها کسانى هستند که مى گویند: ((به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند[ ((.غافل از این که] خزائن آسمان و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند. آن ها مى گویند:((اگر به مدینه باز گردیم عزیزان, ذلیلان را بیرون مى کنند.)) در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است ولى منافقان نمى دانند.(5) مقصود منافقان از این جمله, پیامبر(ص) بوده که قصد داشتند آن حضرت را از مدینه بیرون کنند و همین ها بودند که به عنوان عامل داخلى کفار عمل مى کردند و حتى به نام مسجد مى خواستند مسلمین را از اطراف پیامبراکرم(ص) متفرق کنند. که قرآن کریم از آن به نام ((مسجد ضرار)) یاد مى کند و مى فرماید: (والذین اتخذوا مسجداضرارا و کفرا و تفریقا بین المومنین و ارصادا لمن حارب الله[ ;(گروهى دیگر از آن ها]کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن[به مسلمانان] و[ تقویت] کفر, و تفرقه افکنى میان مومنان, و کمین گاه براى کسى که با خدا و[ پیامبرش] مبارزه کرده بود.(6)
2. قدرت هاى خارجى
ایران و روم, دو قدرت بزرگى بودند که اسلام را تهدید مى نمودند. پیامبر اکرم(ص) خطر رومیان را جدى تلقى مى کرد و بدین جهت در سال هشتم هجرى سپاهى را به فرماندهى جعفربن ابیطالب راهى سرزمین ((موته)) نمود که در تاریخ اسلام از آن به جنگ موته یاد مى شود. در همین جنگ بود که جعفر به شهادت رسید و لقب طیار به او اختصاص یافت.
در سال بعد, زمانى که خبر آمادگى رومیان براى حمله به سرزمین حجاز به مدینه رسید, پیامبر اکرم(ص) سپاه عظیمى تدارک داد و خود همراه آنان عازم تبوک شد. این نگرانى تا آخرین لحظات عمر مبارکش ادامه داشت و بدین جهت در آخرین روزهاى عمر مبارک خود لشکرى را به فرماندهى اسامه تشکیل داده و از آن ها مى خواهد به سوى شام حرکت کنند. در دستور خود, به اسامه فرمانده لشکر, این چنین مى فرماید: به نام خدا و در راه خدا نبرد کن. با دشمنان خدا پیکار بنما, سحرگاهان بر اهالى ((انبا)) حمله ببر و این مسافت را آن چنان سریع طى کن, که پیش از آن که خبر حرکت تو به آن جا برسد, خود و سربازانت به آن جا رسیده باشید.(7)
از سویى دیگر یک بار به پادشاه ایران نامه نوشته است و او از شدت ناراحتى نامه آن حضرت را پاره نموده و به پادشاه یمن, حاکم دست نشانده اش نیز دستور داد حضرت را به قتل برساند, البته خداوند متعال مکر و حیله او را نافرجام گذاشت.(8) نتیجه آن که این تهدیدات, ضرورت اهمیت جانشینى و رهبرى را روشن مى سازد و این که قطعا پیامبر اکرم(ص) در این رابطه اقدامى انجام داده اند.
3. وجود مدعیان نبوت
از موارد دیگرى که مى توانست خطرآفرین باشد, وجود انسان هایى بود که به دروغ مدعى پیامبرى بودند. یکى از اینان, مسیلمه بود که بعدها سپاه اسلام با او درگیر شد. او که در سال دهم هجرت ایمان آورده بود پس از بازگشت به میهنش[ یمانه], خود را پیامبر نامید و در نامه اى به پیامبر اکرم(ص) چنین نوشت: من در امر نبوت, شریک تو قرار داده شده ام. نیمى از زمین متعلق به ما, و نیمى دیگر متعلق به قریش است. ولى طایفه قریش به عدالت رفتار نمى کنند. پیامبر اکرم(ص) در پاسخ او این چنین نگاشت: به نام خداوند بخشنده مهربان, نامه اى است از محمد(ص) رسول خدا به مسیلمه دروغ گو ـ سلام بر پیروان هدایت ـ روى زمین متعلق به خداست و به هر کس از بندگان صالح خود که بخواهد واگذار مى کند و سرانجام نیک, از آن پرهیزکاران است. (9)
مجموع این عوامل و غیر آن, مى تواند روشن گر این حقیقت باشد که امامت و رهبرى بعد از پیامبر(ص) ضرورتى انکارناپذیر بوده است.
در این میان, اهل سنت معتقدند پیامبر اکرم(ص) این مسإله را به شوراى اهل حل و عقد واگذار نموده است, اما در مقابل, شیعه معتقد است که حضرت, فرد معینى را عهده دار این مسئولیت الهى نموده است.
اعتقاد شیعه مستند به دلائل بسیارى است که منابع اهل سنت نیز به صحت آن گواهى مى دهد. قبل از آن که به این دلائل بپردازیم لازم است که منظور از امامت در فرهنگ شیعى را توضیح دهیم:
امامت از دیدگاه شیعه
به اعتقاد شیعه ((امامت)) تنها رهبرى و زمامدارى نیست تا فردى ادعا کند که مى توان آن را با شورا حل نمود.((امام)) بیان کننده مکتب و تعلیم دهنده کتاب و حکمت است که برخوردار از علمى است الهى و قلبش آیینه احکام نورانى قرآن است, به صورتى که واقعیات را آن چنان که هست مى یابد. او علاوه بر ویژگى علم, داراى صفت عصمت مى باشد که هیچ گاه در بیان احکام نورانى الهى و رفتارهاى فردى و اجتماعى, دچار گناه و اشتباه نمى شود. پس امامت یعنى رهبرى الهى که با ویژگى علم و عصمت عهده دار تبیین مکتب اسلام مى باشد, که با وجود این شخصیت, زمینه اى براى زمامدارى دیگرى نیست.اگر لزوم امامت در فرهنگ شیعه فقط به خاطر رهبرى و زمامدارى بود, ممکن بود کسى اشکال کند که: ائمه(علیهم السلام) از دوازده نفر بیشتر نبودند, بعد از دوازده امام تکلیف حکومت چیست؟ فرض کنیم همان طور که پیغمبر اکرم, على (ع) را تعیین فرمود و حضرت امیرالمومنان (ع) حاکم مى شد, بعد امام حسن (ع) و بعد امام حسین (ع) تا مى رسید به حضرت حجت (ع) در این صورت قهرا بر اساس فلسفه اى که ما شیعیان در این باب داریم, موجبى هم براى غیبت امام زمان (ع) در کار نبود. ایشان هم مثل پدرانشان یک عمر کوتاهى مى کردند و از دنیا مى رفتند. بعد از ایشان چطور؟ آیا ائمه از دوازده تا بیشتر مى شد؟ نه. پس باید مسإله دیگرى در میان مردم باشد. مسإله حکومت به شکل عادى, در همین وضع که الآن موجود است. حضرت حجت در زمان غیبت که نمى توانند زمامدار مسلمین باشند, باز مسإله زمامدارى و حکومت دنیایى سرجاى خودش هست.
شهید مطهرى در پاسخ به این اشکال مى نویسند: ما هرگز نباید چنین اشتباهى را مرتکب شویم که تا مسإله امامت در شیعه مطرح شد, بگوییم یعنى مسإله ((حکومت)) که در نتیجه مسإله به شکل خیلى ساده اى باشد.... و این اشتباه بسیار بزرگى است که احیانا قدما (بعضى از متکلمین) هم گاهى چنین اشتباهى را مرتکب مى شدند.امروز این اشتباه خیلى تکرار مى شود تا مى گویند: امامت, متوجه مسإله حکومت مى شوند. در حالى که مسإله حکومت از فروع و یکى از شاخه هاى خیلى کوچک مسإله امامت است.
اساس مسإله در باب امامت, آن جنبه معنوى است. امامان یعنى انسان هایى معنوى مادون پیغمبر که از طریقى معنوى اسلام را مى دانند و مى شناسند و مانند پیغمبر, معصوم از خطا و لغزش و گناهند... مسإله امامت از جنبه زعامت و حکومت این است که حالا که بعد از پیغمبر(ص) مانند زمان ایشان معصوم وجود دارد و پیغمبر وصى براى خود معین کرده است که او در سطح افراد دیگر نیست و از نظر صلاحیت مثل خود پیغمبر استثنایى است, دیگر جاى انتخاب و شورا و این حرف ها نیست. همان طور که در زمان پیغمبر(ص) نمى گفتند که پیغمبر فقط پیام آور است و وحى به او نازل مى شود تکلیف حکومت با شوراست و مردم بیایند رإى بدهند که آیا خود پیغمبر را حاکم قرار دهیم و یا شخص دیگر را, بلکه این طور فکر مى کردند که با وجود پیغمبر, این بشر فوق بشر که در مرحله اى است که با عالم وحى اتصال دارد, اصلا این مسإله مطرح نیست. بعد از ایشان نیز جاى این سخنان نیست, زیرا پیغمبر(ص) اوصیاى دوازده گانه اى داشته است که این ها باید در طول دو سه قرن پایه اسلام را محکم کنند. و اسلام از یک منبع صاف و خطاناپذیرى بیان شود. با وجود چنین کسانى براى بیان احکام اسلامى, دیگر جاى انتخاب و شورا نیست... گذشته از این که چون على (ع) به مقام امامت به این معنا تعیین شده است قهرا مقام زعامت دنیوى هم شإن او خواهد بود, پیغمبر که على(ع) را به فرمان خدا به این مقام نصب کرده به خاطر این است که على (ع) آن مقام دیگر را واجد است... بعد که امام معصوم(ع) در میان مردم نبود مسإله حکومت, مسإله دیگرى مى شد و آن وقت باید گفت مسإله حکومت چیست؟ خلاصه آن که امامت در شیعه بدین گونه است که یک شإن امام, حکومت است. با وجود امام معصوم جاى حکومت کردن فرد دیگر نیست. او باید زمامدار امت باشد چون جانشین پیامبر در تبیین احکام و برخوردار از صفت عصمت است.(10)
و مى توان به گونه اى دیگر جواب داد که شیعه به دو اصل معتقد است: اصل وصایت و اصل شورا.زمانى مى توان به حکومت برخاسته از شورا اندیشید که وصایت نباشد. بدین ترتیب تا زمانى که مشیت بالغه الهى بر وصایت و حضور ولى مى باشد, رهبرى در او متعین است. و در صورت عدم وصایت و یا غیبت ولى الهى است که شوراى نخبگان یا اهل حل و عقد مى توانند نسبت به حکومت تصمیم گیرى کنند.
اکنون به دلائل شیعه در تعیین امامت در افراد خاص مى پردازیم و مقدار دلالت هر یک از آن ها را نسبت به ابعاد گوناگون امام (ع) یادآور مى شویم.
1. حدیث غدیر
حدیث غدیر از احادیث متواترى است که بیانگر امامت و ولایت على (ع) و عترت پیامبر(ص) در جهت زعامت و رهبرى و هم در بعد مرجعیت در احکام دینى مى باشد. حدیث غدیر تکلیف مسلمین را براى همیشه تاریخ مشخص ساخته و تنها راه رهایى از گمراهى و ضلالت را تمسک و مراجعه به عترت خاتم النبیین دانسته است. در این حدیث مى خوانیم: اى مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئولید, درباره من چه فکر مى کنید؟ در این موقع صداى جمعیت به تصدیق بلند شد و گفتند: ما گواهى مى دهیم که تو رسالت خود را انجام دادى و کوشش نمودى, خدا تو را پاداش نیک دهد. پیامبراکرم(ص) فرمود: آیا گواهى مى دهید که معبود جهان یکى است و محمد, بنده خدا و پیامبر او مى باشد, و بهشت و دوزخ جاویدان در سراى دیگر جاى تردید نیست؟ همگى گفتند: صحیح است و گواهى مى دهیم. سپس فرمود: مردم! من دو چیز نفیس و گران بها در میان شما مى گذارم. ببینم چگونه با دو یادگار من رفتار مى نمایید. در این وقت یک نفر برخاست و با صداى بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟
پیامبر فرمود: یکى کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا, و طرف دیگر آن در دست شماست و دیگرى عترت و اهل بیت من. خداوند به من خبر داده که این دو از هم جدا نخواهند شد .اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل به هر دو, کوتاهى نورزید که هلاک مى شوید. در این لحظه, دست على (ع) را گرفت و آن قدر بلند کرد که سفیدى زیر بغل هر دو براى مردم نمایان گشت و او را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود: سزاوارتر بر مومنان از خود آن ها کیست؟ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. پیامبر فرمود: خدا, مولاى من و من, مولاى مومنان هستم و من بر آن ها از خودشان سزاوارترم. اى مردم! هر کس را من مولایم, على مولاى اوست. خداوندا! کسانى که على را دوست دارند آنان را دوست بدار و کسانى که او را دشمن دارند, دشمن بدار. خدایا! یاران على را یارى کن, دشمنان على را خوار و ذلیل گردان و او را محور حق قرار بده. (11)
در این حدیث همراه با بیان زعامت و رهبرى امام على (ع) جایگاه معنوى امام و عترت پیامبر(ص) را با ویژگى هاى:
1. عدم جدایى امامت و عترت از قرآن;
2. اولویت امام نسبت به مومنان از خود آن ها;
3. مصونیت مسلمین از گمراهى در صورت اطاعت از ائمه(علیهم السلام) ;
بیان مى دارد و روشن مى سازد که رهبرى آینده مسلمین بر اساس ویژگى هاى مزبور مى باشد و زعامت امام على (ع) شاخه و فرعى از همانندى عترت و قرآن است.
حدیث غدیر از نظر سند, یکى از متقن ترین احادیث است. علامه امینى در ((الغدیر)) یکصد و ده صحابى و هشتاد و چهارتن از تابعان را بر مى شمارد که حدیث غدیر را روایت نموده اند. سپس به راویان حدیث از علما و دانشمندان و حافظان و استادان از اهل سنت مى پردازد و سیصد و شصت تن از آنان را در قرن هاى مختلف نام مى برد.
شهرت حدیث غدیر به گونه اى بوده است که بعضى از دانشمندان درباره آن کتاب مستقل نگاشته اند که علامه امینى 26 نفر از آنان را ـ که طبرى و ابن عقده از آن جمله هستند ـ, ذکر مى کند.
از آن جا که ((غدیر)) در پرتو وحى الهى و آیات قرآنى شکل گرفته است که آیه ((تبلیغ)) و آیه ((اکمال)) از آن جمله است, علامه امینى 30 مدرک از منابع اهل سنت ذکر مى کند که آیه تبلیغ در رابطه با معرفى امام على (ع) در غدیر خم بوده است.(12) آیه تبلیغ در سوره مائده است و مى فرماید (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس)(13);((اى پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است, به مردم برسان و اگر انجام ندهى, رسالت او را انجام نداده اى و خدا تو را از مردم محافظت مى کند.))
و در آیه اکمال نیز که در سوره مائده است مى فرماید:(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا );(14)((امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم.))
علامه امینى(ره) در الغدیر شانزده مدرک از منابع اهل سنت را بر مى شمارد که نزول این آیه پس از اعلام امامت على(ع) به مردم بوده است.(15)
2. حدیث ثقلین
دلیل دیگرى که تعیین امام و رهبرى را از سوى پیامبر(ص) مشخص مى سازد, حدیث ثقلین است. اتقان و استحکام سندى این حدیث, در حدى است که حتى ابن حجر مکى با همه تعصبى که دارد, پس از نقل اخبار از مسلم و طبرانى و ترمذى و احمد ابن حنبل, مى نویسد: ((اعلم ان لحدیث التمسک بالثقلین طرقا کثیره وردت عن نیف و عشرین صحابیا ; بدان که براى حدیث ثقلین سندهاى بسیارى است که زیاده از بیست نفر از اصحاب آن را نقل کرده اند.)) پس از آن مى گوید: ((در این که آیا بیان حدیث ثقلین,در غدیر خم بوده یا سرزمین عرفات در حجه الوداع و یا مدینه در خانه پیامبر(ص) و یا بعد از برگشتن از طائف, در احادیث به صورت مختلف ذکر شده, اما این نقل ها با یکدیگر منافات نداشته و مانعى ندارد که رسول اکرم(ص) در تمام این مکان ها جهت عظمت قرآن و عترت, این حدیث را تکرار نموده باشد.))(16)
در همین رابطه یکى از بزرگان مى نویسد: در ایامى که ما در قم بودیم اوایلى بود که ((رساله الاسلام)) را دارالتقریب منتشر مى کرد, در آن جا یکى از علماى اهل تسنن در مقاله اى این حدیث را به این شکل نقل کرده بود که پیغمبر (ص) فرمود: انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتى .مرحوم آیه الله بروجردى که در این گونه مسائل بسیار عاقلانه فکر مى کرد, طلبه فاضلى به نام آقا شیخ قوام وشنوى را ـ که خیلى اهل کتاب و تتبع بود ـ راهنمایى کردند که این حدیث را از کتب اهل تسنن استخراج کنند. که شاید در بیش از دویست کتاب از کتب معتبره و مورد اعتماد اهل تسنن نوشته اند که پیغمبر فرمود: ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى.))(17) در اثبات همین امر, محقق عالى مقام میرحامد حسین هندى شش جلد کتاب خود ((عبقات الانوار)) را به این حدیث اختصاص مى دهد و جاى هر گونه شک و تردید را بر افراد منصف مى بندد. بر اساس همین مبناى استوار, امام خمینى (ره) مى نویسد: ((حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمین است و کتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب دیگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم(ص) به طور متواتر نقل شده است و این حدیث شریف, حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف و باید همه مسلمانان که حجت بر آنان تمام است, جوابگوى آن باشند و اگر عذرى براى جاهلان بى خبر باشد براى علماى مذاهب نیست.)) (18)
این حدیث با اختلاف مختصر در الفاظ, بدین گونه است که رسول اکرم(ص) فرمود: ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض من تمسک بهما فقد نجى و من تخلف عنهما فقد هلک ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا;محققا در میان شما دو چیز گران بها مى گذارم. قرآن و عترت که اهل بیت من هستند. و این دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض ((کوثر)) بر من وارد شوند. هر کس تمسک به این دو نماید نجات یافته است و هر کس از آن دو دورى نماید پس هلاک شده است .و مادامى که شما به آن دو تمسک نمایید, هرگز گمراه نخواهید شد. ))
از جمله ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى....)) استفاده مى شود که عترت برخوردار از صفت ((عصمت)) است, همان طور که قرآن کریم مصون از خطاست. اگر عترت در بیان مسائل دینى دچار لغزش و اشتباه مى شد پیامبر اکرم(ص) نمى فرمود که به این ها تمسک کنید ; بویژه آن که خود حدیث به صراحت عدم گمراهى افراد را در صورت پیروى از عترت اعلام مى دارد. به این ترتیب هم بیانگر مرجعیت دینى عترت و هم عصمت و مقام معنوى آنان بوده که در نتیجه با وجود این انسان هاى والا و معصوم, زمینه اى براى خلافت و حکومت دیگر افراد باقى نمى ماند.
3. آیه اطاعت
یکى از دلائلى که امامت و رهبرى معصومین (علیهم السلام) را اثبات مى کند, آیه اطاعت است.
خداوند متعال مى فرماید:(یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الإمر منکم);(19) ((اى کسانى که ایمان آورده اید, اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا و صاحبان فرمان از خود را.)) فخر رازى در تفسیر خود مى نویسد: از این آیه استفاده مى شود که باید ((اولى الامر)) معصوم باشد. زیرا اطاعت ((اولى الامر)) در کنار اطاعت پیامبر (ص) قرار داده شده است. و اطاعت آن ها را بسان اطاعت پیامبر(ص) قرار مى دهد. اطاعتى که از هر گونه تشکیک و تردید به دور است. اگر ((اولى الامر)) مصونیت از خطا و اشتباه نداشتند, در این آیه با توجه به وجوب اطاعت از اولى الامر, تناقض لازم مىآمد. زیرا در صورت عدم عصمت, گاه ممکن است دستور و فرمان به معصیت بدهد; روشن است که خداوند متعال از معصیت نهى نموده است و لازم است از او اطاعت نکنیم. در این فرض اگر واجب بدانیم اطاعت از این گونه افراد را لازم مىآید در عین این که واجب دانسته است اطاعت را, از مردم خواسته باشد که از آنان اطاعت ننمایند.(20)
در این استدلال, فخر رازى تا این جا پیش رفته است که اولى الامر باید معصوم باشد, ولى در این که مصادیق اولى الامر چه کسانى هستند, دچار مشکل مى شود. اما اگر در روایات نقل شده از طریق اهل سنت مثل مناقب خوارزمى و ینابیع الموده سلیمان بلخى حنفى و فرائد السمطین حموینى و مناقب ابن مغازلى شافعى و فصول المهمه ابى صباغ مالکى دقت مى کرد, متوجه مى شد که منظور از این اولى الامر که برخوردار از صفت عصمت است, امام على (ع) و فرزندان یازده گانه او مى باشند. که تفصیل و مستندات آن از طریق اهل سنت در کتاب ((منتخب الاثر)) ذکر شده است.
نتیجه آن که, این آیه شریفه علاوه بر این که مقام معنوى و عصمت اهل بیت پیامبر(ص) را اعلام مى دارد, روشن مى سازد که اطاعت از فرامین و دستورات آن ها در امور مربوط به نظام جامعه, واجب و لازم و نشانه اعتقاد و ایمان افراد مى باشد.
بدان امید که هر چه زودتر طلوع و درخشش آخرین حجت حق حضرت بقیه الله (عجل الله تعالى فرجه) را جشن گرفته و شاهد شادمانى و طراوت کویرهاى غمزده و رویش گلواژه هاى ایمان و عدالت باشیم.
پى نوشت ها:
. واقع در سرزمین سوریه, نزدیک موته.
1. بقره / 124.
2. طه / 36-29.
3. اعراف / 142.
4. بقره / 247.
5. منافقون / 7 و 8.
6. توبه / 107.
7. فروغ ابدیت, ج 2, ص 848.
8. بحارالانوار, ج 20, ص 389. 9. فروغ ابدیت, ج 2, ص 844,به نقل از سیره ابن هشام, ج 2, ص 600.
10. امامت و رهبرى, شهید مطهرى, ص 70 ـ 73 (با تلخیص).
11. الغدیر, ج 1, ص 11.
12. همان, ص 214 ـ 223.
13. مائده / 67.
14. مائده / 3.
15. الغدیر, ج 1, ص 230 ـ 237.
16. صواعق المحرقه, آخر فصل دوم از باب یازدهم, ص 89 و 90.
17. امامت و رهبرى, ص 74.
18. وصیت نامه سیاسى, الهى امام خمینى.
19. نسإ / 59.
20. تفسیر فخر رازى, ذیل آیه.
همین قانون نیز درباره پیامبر خاتم(ص) جریان داشته است که در دو جهت, آن را مورد بحث قرار مى دهیم: الف ـ زمینه هایى که بیانگر ضرورت و جایگاه ویژه رهبرى آینده در حیات طیبه آن حضرت است. ب ـ نصوص و ادله اى که دلالت بر تعیین رهبرى از سوى پیامبر(ص) مى نماید.
در بخش نخست, موارد زیر را مى توان نام برد:
1. وجود منافقان
سوره منافقون بخشى از توطئه هاى منافقان را بیان مى کند و مى فرماید: آن ها کسانى هستند که مى گویند: ((به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند[ ((.غافل از این که] خزائن آسمان و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند. آن ها مى گویند:((اگر به مدینه باز گردیم عزیزان, ذلیلان را بیرون مى کنند.)) در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است ولى منافقان نمى دانند.(5) مقصود منافقان از این جمله, پیامبر(ص) بوده که قصد داشتند آن حضرت را از مدینه بیرون کنند و همین ها بودند که به عنوان عامل داخلى کفار عمل مى کردند و حتى به نام مسجد مى خواستند مسلمین را از اطراف پیامبراکرم(ص) متفرق کنند. که قرآن کریم از آن به نام ((مسجد ضرار)) یاد مى کند و مى فرماید: (والذین اتخذوا مسجداضرارا و کفرا و تفریقا بین المومنین و ارصادا لمن حارب الله[ ;(گروهى دیگر از آن ها]کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن[به مسلمانان] و[ تقویت] کفر, و تفرقه افکنى میان مومنان, و کمین گاه براى کسى که با خدا و[ پیامبرش] مبارزه کرده بود.(6)
2. قدرت هاى خارجى
ایران و روم, دو قدرت بزرگى بودند که اسلام را تهدید مى نمودند. پیامبر اکرم(ص) خطر رومیان را جدى تلقى مى کرد و بدین جهت در سال هشتم هجرى سپاهى را به فرماندهى جعفربن ابیطالب راهى سرزمین ((موته)) نمود که در تاریخ اسلام از آن به جنگ موته یاد مى شود. در همین جنگ بود که جعفر به شهادت رسید و لقب طیار به او اختصاص یافت.
در سال بعد, زمانى که خبر آمادگى رومیان براى حمله به سرزمین حجاز به مدینه رسید, پیامبر اکرم(ص) سپاه عظیمى تدارک داد و خود همراه آنان عازم تبوک شد. این نگرانى تا آخرین لحظات عمر مبارکش ادامه داشت و بدین جهت در آخرین روزهاى عمر مبارک خود لشکرى را به فرماندهى اسامه تشکیل داده و از آن ها مى خواهد به سوى شام حرکت کنند. در دستور خود, به اسامه فرمانده لشکر, این چنین مى فرماید: به نام خدا و در راه خدا نبرد کن. با دشمنان خدا پیکار بنما, سحرگاهان بر اهالى ((انبا)) حمله ببر و این مسافت را آن چنان سریع طى کن, که پیش از آن که خبر حرکت تو به آن جا برسد, خود و سربازانت به آن جا رسیده باشید.(7)
از سویى دیگر یک بار به پادشاه ایران نامه نوشته است و او از شدت ناراحتى نامه آن حضرت را پاره نموده و به پادشاه یمن, حاکم دست نشانده اش نیز دستور داد حضرت را به قتل برساند, البته خداوند متعال مکر و حیله او را نافرجام گذاشت.(8) نتیجه آن که این تهدیدات, ضرورت اهمیت جانشینى و رهبرى را روشن مى سازد و این که قطعا پیامبر اکرم(ص) در این رابطه اقدامى انجام داده اند.
3. وجود مدعیان نبوت
از موارد دیگرى که مى توانست خطرآفرین باشد, وجود انسان هایى بود که به دروغ مدعى پیامبرى بودند. یکى از اینان, مسیلمه بود که بعدها سپاه اسلام با او درگیر شد. او که در سال دهم هجرت ایمان آورده بود پس از بازگشت به میهنش[ یمانه], خود را پیامبر نامید و در نامه اى به پیامبر اکرم(ص) چنین نوشت: من در امر نبوت, شریک تو قرار داده شده ام. نیمى از زمین متعلق به ما, و نیمى دیگر متعلق به قریش است. ولى طایفه قریش به عدالت رفتار نمى کنند. پیامبر اکرم(ص) در پاسخ او این چنین نگاشت: به نام خداوند بخشنده مهربان, نامه اى است از محمد(ص) رسول خدا به مسیلمه دروغ گو ـ سلام بر پیروان هدایت ـ روى زمین متعلق به خداست و به هر کس از بندگان صالح خود که بخواهد واگذار مى کند و سرانجام نیک, از آن پرهیزکاران است. (9)
مجموع این عوامل و غیر آن, مى تواند روشن گر این حقیقت باشد که امامت و رهبرى بعد از پیامبر(ص) ضرورتى انکارناپذیر بوده است.
در این میان, اهل سنت معتقدند پیامبر اکرم(ص) این مسإله را به شوراى اهل حل و عقد واگذار نموده است, اما در مقابل, شیعه معتقد است که حضرت, فرد معینى را عهده دار این مسئولیت الهى نموده است.
اعتقاد شیعه مستند به دلائل بسیارى است که منابع اهل سنت نیز به صحت آن گواهى مى دهد. قبل از آن که به این دلائل بپردازیم لازم است که منظور از امامت در فرهنگ شیعى را توضیح دهیم:
امامت از دیدگاه شیعه
به اعتقاد شیعه ((امامت)) تنها رهبرى و زمامدارى نیست تا فردى ادعا کند که مى توان آن را با شورا حل نمود.((امام)) بیان کننده مکتب و تعلیم دهنده کتاب و حکمت است که برخوردار از علمى است الهى و قلبش آیینه احکام نورانى قرآن است, به صورتى که واقعیات را آن چنان که هست مى یابد. او علاوه بر ویژگى علم, داراى صفت عصمت مى باشد که هیچ گاه در بیان احکام نورانى الهى و رفتارهاى فردى و اجتماعى, دچار گناه و اشتباه نمى شود. پس امامت یعنى رهبرى الهى که با ویژگى علم و عصمت عهده دار تبیین مکتب اسلام مى باشد, که با وجود این شخصیت, زمینه اى براى زمامدارى دیگرى نیست.اگر لزوم امامت در فرهنگ شیعه فقط به خاطر رهبرى و زمامدارى بود, ممکن بود کسى اشکال کند که: ائمه(علیهم السلام) از دوازده نفر بیشتر نبودند, بعد از دوازده امام تکلیف حکومت چیست؟ فرض کنیم همان طور که پیغمبر اکرم, على (ع) را تعیین فرمود و حضرت امیرالمومنان (ع) حاکم مى شد, بعد امام حسن (ع) و بعد امام حسین (ع) تا مى رسید به حضرت حجت (ع) در این صورت قهرا بر اساس فلسفه اى که ما شیعیان در این باب داریم, موجبى هم براى غیبت امام زمان (ع) در کار نبود. ایشان هم مثل پدرانشان یک عمر کوتاهى مى کردند و از دنیا مى رفتند. بعد از ایشان چطور؟ آیا ائمه از دوازده تا بیشتر مى شد؟ نه. پس باید مسإله دیگرى در میان مردم باشد. مسإله حکومت به شکل عادى, در همین وضع که الآن موجود است. حضرت حجت در زمان غیبت که نمى توانند زمامدار مسلمین باشند, باز مسإله زمامدارى و حکومت دنیایى سرجاى خودش هست.
شهید مطهرى در پاسخ به این اشکال مى نویسند: ما هرگز نباید چنین اشتباهى را مرتکب شویم که تا مسإله امامت در شیعه مطرح شد, بگوییم یعنى مسإله ((حکومت)) که در نتیجه مسإله به شکل خیلى ساده اى باشد.... و این اشتباه بسیار بزرگى است که احیانا قدما (بعضى از متکلمین) هم گاهى چنین اشتباهى را مرتکب مى شدند.امروز این اشتباه خیلى تکرار مى شود تا مى گویند: امامت, متوجه مسإله حکومت مى شوند. در حالى که مسإله حکومت از فروع و یکى از شاخه هاى خیلى کوچک مسإله امامت است.
اساس مسإله در باب امامت, آن جنبه معنوى است. امامان یعنى انسان هایى معنوى مادون پیغمبر که از طریقى معنوى اسلام را مى دانند و مى شناسند و مانند پیغمبر, معصوم از خطا و لغزش و گناهند... مسإله امامت از جنبه زعامت و حکومت این است که حالا که بعد از پیغمبر(ص) مانند زمان ایشان معصوم وجود دارد و پیغمبر وصى براى خود معین کرده است که او در سطح افراد دیگر نیست و از نظر صلاحیت مثل خود پیغمبر استثنایى است, دیگر جاى انتخاب و شورا و این حرف ها نیست. همان طور که در زمان پیغمبر(ص) نمى گفتند که پیغمبر فقط پیام آور است و وحى به او نازل مى شود تکلیف حکومت با شوراست و مردم بیایند رإى بدهند که آیا خود پیغمبر را حاکم قرار دهیم و یا شخص دیگر را, بلکه این طور فکر مى کردند که با وجود پیغمبر, این بشر فوق بشر که در مرحله اى است که با عالم وحى اتصال دارد, اصلا این مسإله مطرح نیست. بعد از ایشان نیز جاى این سخنان نیست, زیرا پیغمبر(ص) اوصیاى دوازده گانه اى داشته است که این ها باید در طول دو سه قرن پایه اسلام را محکم کنند. و اسلام از یک منبع صاف و خطاناپذیرى بیان شود. با وجود چنین کسانى براى بیان احکام اسلامى, دیگر جاى انتخاب و شورا نیست... گذشته از این که چون على (ع) به مقام امامت به این معنا تعیین شده است قهرا مقام زعامت دنیوى هم شإن او خواهد بود, پیغمبر که على(ع) را به فرمان خدا به این مقام نصب کرده به خاطر این است که على (ع) آن مقام دیگر را واجد است... بعد که امام معصوم(ع) در میان مردم نبود مسإله حکومت, مسإله دیگرى مى شد و آن وقت باید گفت مسإله حکومت چیست؟ خلاصه آن که امامت در شیعه بدین گونه است که یک شإن امام, حکومت است. با وجود امام معصوم جاى حکومت کردن فرد دیگر نیست. او باید زمامدار امت باشد چون جانشین پیامبر در تبیین احکام و برخوردار از صفت عصمت است.(10)
و مى توان به گونه اى دیگر جواب داد که شیعه به دو اصل معتقد است: اصل وصایت و اصل شورا.زمانى مى توان به حکومت برخاسته از شورا اندیشید که وصایت نباشد. بدین ترتیب تا زمانى که مشیت بالغه الهى بر وصایت و حضور ولى مى باشد, رهبرى در او متعین است. و در صورت عدم وصایت و یا غیبت ولى الهى است که شوراى نخبگان یا اهل حل و عقد مى توانند نسبت به حکومت تصمیم گیرى کنند.
اکنون به دلائل شیعه در تعیین امامت در افراد خاص مى پردازیم و مقدار دلالت هر یک از آن ها را نسبت به ابعاد گوناگون امام (ع) یادآور مى شویم.
1. حدیث غدیر
حدیث غدیر از احادیث متواترى است که بیانگر امامت و ولایت على (ع) و عترت پیامبر(ص) در جهت زعامت و رهبرى و هم در بعد مرجعیت در احکام دینى مى باشد. حدیث غدیر تکلیف مسلمین را براى همیشه تاریخ مشخص ساخته و تنها راه رهایى از گمراهى و ضلالت را تمسک و مراجعه به عترت خاتم النبیین دانسته است. در این حدیث مى خوانیم: اى مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئولید, درباره من چه فکر مى کنید؟ در این موقع صداى جمعیت به تصدیق بلند شد و گفتند: ما گواهى مى دهیم که تو رسالت خود را انجام دادى و کوشش نمودى, خدا تو را پاداش نیک دهد. پیامبراکرم(ص) فرمود: آیا گواهى مى دهید که معبود جهان یکى است و محمد, بنده خدا و پیامبر او مى باشد, و بهشت و دوزخ جاویدان در سراى دیگر جاى تردید نیست؟ همگى گفتند: صحیح است و گواهى مى دهیم. سپس فرمود: مردم! من دو چیز نفیس و گران بها در میان شما مى گذارم. ببینم چگونه با دو یادگار من رفتار مى نمایید. در این وقت یک نفر برخاست و با صداى بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟
پیامبر فرمود: یکى کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا, و طرف دیگر آن در دست شماست و دیگرى عترت و اهل بیت من. خداوند به من خبر داده که این دو از هم جدا نخواهند شد .اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل به هر دو, کوتاهى نورزید که هلاک مى شوید. در این لحظه, دست على (ع) را گرفت و آن قدر بلند کرد که سفیدى زیر بغل هر دو براى مردم نمایان گشت و او را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود: سزاوارتر بر مومنان از خود آن ها کیست؟ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. پیامبر فرمود: خدا, مولاى من و من, مولاى مومنان هستم و من بر آن ها از خودشان سزاوارترم. اى مردم! هر کس را من مولایم, على مولاى اوست. خداوندا! کسانى که على را دوست دارند آنان را دوست بدار و کسانى که او را دشمن دارند, دشمن بدار. خدایا! یاران على را یارى کن, دشمنان على را خوار و ذلیل گردان و او را محور حق قرار بده. (11)
در این حدیث همراه با بیان زعامت و رهبرى امام على (ع) جایگاه معنوى امام و عترت پیامبر(ص) را با ویژگى هاى:
1. عدم جدایى امامت و عترت از قرآن;
2. اولویت امام نسبت به مومنان از خود آن ها;
3. مصونیت مسلمین از گمراهى در صورت اطاعت از ائمه(علیهم السلام) ;
بیان مى دارد و روشن مى سازد که رهبرى آینده مسلمین بر اساس ویژگى هاى مزبور مى باشد و زعامت امام على (ع) شاخه و فرعى از همانندى عترت و قرآن است.
حدیث غدیر از نظر سند, یکى از متقن ترین احادیث است. علامه امینى در ((الغدیر)) یکصد و ده صحابى و هشتاد و چهارتن از تابعان را بر مى شمارد که حدیث غدیر را روایت نموده اند. سپس به راویان حدیث از علما و دانشمندان و حافظان و استادان از اهل سنت مى پردازد و سیصد و شصت تن از آنان را در قرن هاى مختلف نام مى برد.
شهرت حدیث غدیر به گونه اى بوده است که بعضى از دانشمندان درباره آن کتاب مستقل نگاشته اند که علامه امینى 26 نفر از آنان را ـ که طبرى و ابن عقده از آن جمله هستند ـ, ذکر مى کند.
از آن جا که ((غدیر)) در پرتو وحى الهى و آیات قرآنى شکل گرفته است که آیه ((تبلیغ)) و آیه ((اکمال)) از آن جمله است, علامه امینى 30 مدرک از منابع اهل سنت ذکر مى کند که آیه تبلیغ در رابطه با معرفى امام على (ع) در غدیر خم بوده است.(12) آیه تبلیغ در سوره مائده است و مى فرماید (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس)(13);((اى پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است, به مردم برسان و اگر انجام ندهى, رسالت او را انجام نداده اى و خدا تو را از مردم محافظت مى کند.))
و در آیه اکمال نیز که در سوره مائده است مى فرماید:(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا );(14)((امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم.))
علامه امینى(ره) در الغدیر شانزده مدرک از منابع اهل سنت را بر مى شمارد که نزول این آیه پس از اعلام امامت على(ع) به مردم بوده است.(15)
2. حدیث ثقلین
دلیل دیگرى که تعیین امام و رهبرى را از سوى پیامبر(ص) مشخص مى سازد, حدیث ثقلین است. اتقان و استحکام سندى این حدیث, در حدى است که حتى ابن حجر مکى با همه تعصبى که دارد, پس از نقل اخبار از مسلم و طبرانى و ترمذى و احمد ابن حنبل, مى نویسد: ((اعلم ان لحدیث التمسک بالثقلین طرقا کثیره وردت عن نیف و عشرین صحابیا ; بدان که براى حدیث ثقلین سندهاى بسیارى است که زیاده از بیست نفر از اصحاب آن را نقل کرده اند.)) پس از آن مى گوید: ((در این که آیا بیان حدیث ثقلین,در غدیر خم بوده یا سرزمین عرفات در حجه الوداع و یا مدینه در خانه پیامبر(ص) و یا بعد از برگشتن از طائف, در احادیث به صورت مختلف ذکر شده, اما این نقل ها با یکدیگر منافات نداشته و مانعى ندارد که رسول اکرم(ص) در تمام این مکان ها جهت عظمت قرآن و عترت, این حدیث را تکرار نموده باشد.))(16)
در همین رابطه یکى از بزرگان مى نویسد: در ایامى که ما در قم بودیم اوایلى بود که ((رساله الاسلام)) را دارالتقریب منتشر مى کرد, در آن جا یکى از علماى اهل تسنن در مقاله اى این حدیث را به این شکل نقل کرده بود که پیغمبر (ص) فرمود: انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتى .مرحوم آیه الله بروجردى که در این گونه مسائل بسیار عاقلانه فکر مى کرد, طلبه فاضلى به نام آقا شیخ قوام وشنوى را ـ که خیلى اهل کتاب و تتبع بود ـ راهنمایى کردند که این حدیث را از کتب اهل تسنن استخراج کنند. که شاید در بیش از دویست کتاب از کتب معتبره و مورد اعتماد اهل تسنن نوشته اند که پیغمبر فرمود: ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى.))(17) در اثبات همین امر, محقق عالى مقام میرحامد حسین هندى شش جلد کتاب خود ((عبقات الانوار)) را به این حدیث اختصاص مى دهد و جاى هر گونه شک و تردید را بر افراد منصف مى بندد. بر اساس همین مبناى استوار, امام خمینى (ره) مى نویسد: ((حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمین است و کتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب دیگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم(ص) به طور متواتر نقل شده است و این حدیث شریف, حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف و باید همه مسلمانان که حجت بر آنان تمام است, جوابگوى آن باشند و اگر عذرى براى جاهلان بى خبر باشد براى علماى مذاهب نیست.)) (18)
این حدیث با اختلاف مختصر در الفاظ, بدین گونه است که رسول اکرم(ص) فرمود: ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض من تمسک بهما فقد نجى و من تخلف عنهما فقد هلک ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا;محققا در میان شما دو چیز گران بها مى گذارم. قرآن و عترت که اهل بیت من هستند. و این دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض ((کوثر)) بر من وارد شوند. هر کس تمسک به این دو نماید نجات یافته است و هر کس از آن دو دورى نماید پس هلاک شده است .و مادامى که شما به آن دو تمسک نمایید, هرگز گمراه نخواهید شد. ))
از جمله ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى....)) استفاده مى شود که عترت برخوردار از صفت ((عصمت)) است, همان طور که قرآن کریم مصون از خطاست. اگر عترت در بیان مسائل دینى دچار لغزش و اشتباه مى شد پیامبر اکرم(ص) نمى فرمود که به این ها تمسک کنید ; بویژه آن که خود حدیث به صراحت عدم گمراهى افراد را در صورت پیروى از عترت اعلام مى دارد. به این ترتیب هم بیانگر مرجعیت دینى عترت و هم عصمت و مقام معنوى آنان بوده که در نتیجه با وجود این انسان هاى والا و معصوم, زمینه اى براى خلافت و حکومت دیگر افراد باقى نمى ماند.
3. آیه اطاعت
یکى از دلائلى که امامت و رهبرى معصومین (علیهم السلام) را اثبات مى کند, آیه اطاعت است.
خداوند متعال مى فرماید:(یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الإمر منکم);(19) ((اى کسانى که ایمان آورده اید, اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا و صاحبان فرمان از خود را.)) فخر رازى در تفسیر خود مى نویسد: از این آیه استفاده مى شود که باید ((اولى الامر)) معصوم باشد. زیرا اطاعت ((اولى الامر)) در کنار اطاعت پیامبر (ص) قرار داده شده است. و اطاعت آن ها را بسان اطاعت پیامبر(ص) قرار مى دهد. اطاعتى که از هر گونه تشکیک و تردید به دور است. اگر ((اولى الامر)) مصونیت از خطا و اشتباه نداشتند, در این آیه با توجه به وجوب اطاعت از اولى الامر, تناقض لازم مىآمد. زیرا در صورت عدم عصمت, گاه ممکن است دستور و فرمان به معصیت بدهد; روشن است که خداوند متعال از معصیت نهى نموده است و لازم است از او اطاعت نکنیم. در این فرض اگر واجب بدانیم اطاعت از این گونه افراد را لازم مىآید در عین این که واجب دانسته است اطاعت را, از مردم خواسته باشد که از آنان اطاعت ننمایند.(20)
در این استدلال, فخر رازى تا این جا پیش رفته است که اولى الامر باید معصوم باشد, ولى در این که مصادیق اولى الامر چه کسانى هستند, دچار مشکل مى شود. اما اگر در روایات نقل شده از طریق اهل سنت مثل مناقب خوارزمى و ینابیع الموده سلیمان بلخى حنفى و فرائد السمطین حموینى و مناقب ابن مغازلى شافعى و فصول المهمه ابى صباغ مالکى دقت مى کرد, متوجه مى شد که منظور از این اولى الامر که برخوردار از صفت عصمت است, امام على (ع) و فرزندان یازده گانه او مى باشند. که تفصیل و مستندات آن از طریق اهل سنت در کتاب ((منتخب الاثر)) ذکر شده است.
نتیجه آن که, این آیه شریفه علاوه بر این که مقام معنوى و عصمت اهل بیت پیامبر(ص) را اعلام مى دارد, روشن مى سازد که اطاعت از فرامین و دستورات آن ها در امور مربوط به نظام جامعه, واجب و لازم و نشانه اعتقاد و ایمان افراد مى باشد.
بدان امید که هر چه زودتر طلوع و درخشش آخرین حجت حق حضرت بقیه الله (عجل الله تعالى فرجه) را جشن گرفته و شاهد شادمانى و طراوت کویرهاى غمزده و رویش گلواژه هاى ایمان و عدالت باشیم.
پى نوشت ها:
. واقع در سرزمین سوریه, نزدیک موته.
1. بقره / 124.
2. طه / 36-29.
3. اعراف / 142.
4. بقره / 247.
5. منافقون / 7 و 8.
6. توبه / 107.
7. فروغ ابدیت, ج 2, ص 848.
8. بحارالانوار, ج 20, ص 389. 9. فروغ ابدیت, ج 2, ص 844,به نقل از سیره ابن هشام, ج 2, ص 600.
10. امامت و رهبرى, شهید مطهرى, ص 70 ـ 73 (با تلخیص).
11. الغدیر, ج 1, ص 11.
12. همان, ص 214 ـ 223.
13. مائده / 67.
14. مائده / 3.
15. الغدیر, ج 1, ص 230 ـ 237.
16. صواعق المحرقه, آخر فصل دوم از باب یازدهم, ص 89 و 90.
17. امامت و رهبرى, ص 74.
18. وصیت نامه سیاسى, الهى امام خمینى.
19. نسإ / 59.
20. تفسیر فخر رازى, ذیل آیه.