آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

اشاره: در قسمت پیشین مقاله، این پرسش مطرح شد که چگونه ممکن است که امام عصر، علیه السلام، از عمری چنین طولانی برخوردار باشند؟ در پاسخ این پرسش شهید صدر ابتدا به بررسی این موضوع پرداخته که از نظر علمی چنین عمر طولانی امری ممکن است. اگرچه علم بشر تاکنون نتوانسته است در عمل این امکان را تحقق بخشد و اینک ادامه پاسخ ایشان به پرسش مزبور...
دانستیم که عمر طولانی از نظر علم، ممکن است. حال اگر فرض کنیم از نظر علم امکان نداشته باشد و قانون پیری و شکستگی قانونی حتمی باشد که بشریت هرگز نتواند آن را تغییر دهد، در این صورت چه می شود؟
باید گفت: در این صورت طول عمر افرادی چون نوح و مهدی که قرنها بر خلاف قوانین طبیعی که در علم جدید به اثبات رسیده است زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب می گردد.
معجزه، در مقطع خاصی قانون طبیعت را از کار می اندازد تا زندگی شخصی را که رسالت آسمانی به وجود او بستگی دارد حفظ کند.
معجزه طول عمر از نظر یک مسلمان که عقیده خود را از قرآن و سنت برگرفته است دور از انتظار و منحصر به فرد نیست. (1) مثلا قانون طبیعت این است که جسمی که حرارت بیشتری دارد در جسمی که حرارت کمتری دارد اثر می گذارد تا برسد به جایی که هر دو یکسان شوند و قاطعیت این قانون از قانون پیری هم بیشتر است; در حالی که می دانیم این قانون برای حفظ زندگی حضرت ابراهیم، علیه السلام، از تاثیر افتاد زیرا تنها راه برای نگهداری او بود; وقتی آن حضرت به آتش در افتاد وحی آمد: «یا نار کونی بردا و سلاما» ای آتش بر ابراهیم سرد و گوارا باش!. (2)
و ابراهیم سالم بدون هیچ گزندی از آتش بیرون آمد!
و دیگر قوانین طبیعی که برای شماری از پیامبران و حجتهای الهی در روی زمین از کار افتاد; دریا برای موسی شکافته شد، (3) رومیان تصور کردند عیسی را دستگیر کرده اند (4) در حالی که اشتباه می کردند و پیامبر اسلام، صلی الله علیه وآله، در حالی که گروه زیادی از قریش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعتها در کمین او بودند، از خانه بیرون آمد و از میان آنان گذشت در حالیکه خداوند وی را از دید آنان پنهان داشت. (5)
در همه این نمونه ها قانون طبیعت برای حمایت و حفاظت یک شخص از کار می افتد زیرا حکمت الهی اقتضای زنده ماندن او را داشته است و قانون پیری هم می تواند در زمره یکی از این نمونه ها باشد.
شاید بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده یک نتیجه کلی به دست آورد و آن اینکه: هر وقت حفظ جان حجتی الهی در روی زمین نیاز به تعطیل قانونی طبیعی داشته باشد و هرگاه ادامه زندگی آن شخصیت برای انجام یک طرح مهم، ضروری باشد در این هنگام لطف الهی باعث می شود که آن قانون طبیعی موقتا از کار بیفتد ولی وقتی شخصیتی وظیفه الهی خود را به انجام رساند، مطابق قوانین طبیعی می میرد و یا به شهادت می رسد.
در اینجا هم ما با یک سؤال روبرو می شویم و آن اینکه چگونه ممکن است یک قانون از کار بیفتد؟ (6) چگونه می شود پیوند حتمی و ضروری میان پدیده ها گسسته شود؟ آیا این با علم تناقض ندارد؟ علمی که قوانین طبیعی را کشف و بر اساس آزمایش و استقراء منطقی، پیوندهای ضروری آن را شناسایی کرده است.
در جواب باید گفت که خود علم با عقب نشینی از اندیشه ضروری بودن قوانین طبیعی به این پرسش، پاسخ داده است.
توضیح اینکه، علم بر اساس آزمایش و مشاهدات، قوانین طبیعی را کشف می کند; هرگاه پدیده ای طبیعی همیشه دنبال پدیده ای بیاید از این پیوستگی به یک قانون کلی پی می بریم و آن اینکه هر جا آن پدیده اولی پیدا شد دنبالش پدیده دومی می آید. ولی علم نمی گوید بایستی میان آن دو پدیده، یک وابستگی ذاتی حتمی وجود داشته باشد که از ژرفای آنها سرچشمه گرفته است. زیرا حتمیت و ضرورت، یک حالت غیبی است که وسایل آزمایشگاهی و علمی نمی تواند آن را اثبات کند. از این رو منطق علم جدید تاکید می کند که قانون طبیعی - آنگونه که علم تعریف می کند - سخن از ارتباط و علاقه حتمی ندارد بلکه سخن از مقارنه دائمی میان دو پدیده دارد. (7) پس اگر معجزه آمد و این دو پدیده طبیعی را از هم جدا کرد چنین چیزی هرگز گسستن یک رابطه ضروری و حتمی نیست. حقیقت این است که معجزه به معنی دینی کلمه در پرتو منطق علم جدید بیش از آنچه نقطه نظر علم قدیم بود، قابل فهم شده است. زیرا نقطه نظر گذشتگان این بود که هر پدیده ای اگر با پدیده دیگر مقارنه داشت، رابطه آندو ناگسستنی بود و معنایش این بود که محال است یکی از دیگری جدا شود. ولی در منطق علم روز این رابطه به قانون «مقارنه » یا قانون «تتابع شایع » (8) تعبیر می شود. بدون اینکه رابطه غیبی و حتمی میان آن دو لازم شمرده شود.
با این دید معجزه یک حالت استثنایی برای این عموم می گردد بدون اینکه با یک ضرورت، اصطکاک پیدا کند یا منجر به یک امر محال و نشدنی گردد.
و ما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق (9) پذیرفته ایم با نظر
علم جدید موافقیم و می گوییم: استقراء دلیلی بر رابطه ضروری میان دو پدیده اقامه نمی کند بلکه تنها دلالت بر وجود یک تفسیر مشترک در تقارن دائمی و تعاقب دائمی میان دو پدیده دارد و همانطور که می شود این تفسیر مشترک را برا اساس یک رابطه ذاتی تصور کرد می شود آن را بر اساس حکمتی فرض کرد که باعث شده نظم آفرین جهان، رابطه مستمری میان پدیده های خاصی برقرار کرده باشد. و همین حکمت احیانا ممکن است خود، دعوت به استثنا کند که در این صورت معجزه رخ می دهد.
پی نوشتها:
1. یعنی در این صورت معجزه است که در قرآن و سنت آمده است. دعوت انبیا و ادعای رسالت از طرف خدا همیشه با اعجاز همراه بوده است و این چیزی نیست که مسلمان بتواند آن را انکار یا در آن شک کند بلکه غیر مسلمانان نیز به معجزه عقیده دارند و از این جهت با مسلمانان مشترک اند.
2. سوره انبیا، آیه 69.
3. اشاره است به قول خداوند متعال: «فاوحینا الی موسی ان اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطورالعظیم; به دنبال آن به موسی وحی کردیم عصایت را به دریا بزن (عصایش را به دریا زد) و دریا از هم شکافته شد و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود»، سوره شعراء، آیه 63.
4. اشاره است به قول خداوند متعال: «و ما قتلوا و ما صلبوه و لکن شبه لهم...; در حالی که نه او را کشتند و نه بر دار آویختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد» (سوره نساء، آیه 157).
5. رجوع کنید به سیره ابن هشام، ج 2، ص 127، که این حادثه را نقل کرده و این قضیه اجماعی است.
6. گفته می شود قانون از حیث اینکه قانون است بایستی فراگیر باشد و تصور تعطیلی و از کار افتادگی در آن راه نیابد در حالیکه خود می دانند گاهی قانون با قانون دیگری از کار می افتد مثل قانون جاذبه که ایجاب می کند همه چیز به مرکز زمین جذب شود در حالیکه در گیاهان آب از ریشه به طرف بالا می رود و البته این از خواص مویرگهاست که خود یک قانون دارد. رجوع شود به کتاب «القرآن محاولة لفهم عصری » از دکتر مصطفی محمود.
7. شهید صدر در کتاب «فلسفتنا»، ص 259 و299، در این زمینه مفصلا بحث کرده است.
8. به کتاب «فلسفتنا» ص 282 به بعد مراجعه شود.
9. برای توضیح بیشتر درباره این نظریه به کتاب «الاسس المنطقیه للاستقراء» مراجعه کنید; شهید صدر در آنجا به کشف مهمی راجع به نظریه شناخت، دست یافته است.

تبلیغات