آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

الف) پیدایش خوارج:
خوارج یعنى شورشیان. ... پیدایش آنان در جریان حکمیت است. در جنگ صفین در آخرین روزى که جنگ به نفع على(ع) خاتمه مى یافت, معاویه با مشورت عمروعاص دست به یک نیرنگ ماهرانه اى زد. ... دستور داد قرآن ها را بر سرنیزه ها بلند کنند(2) که مردم! ما اهل قبله و قرآنیم. بیائید آن را در بین خویش حکم قرار دهیم. ...
على فریاد برآورد بزنید آنها را ... حقیقت و جلوه راستین قرآن منم. اینها کاغذ و خط را دستاویز کرده اند تا حقیقت و معنى را نابود سازند[. خوارج به على(ع) فشار آوردند. جنگ را متوقف ساختند تا(3) مجلس حکمیت تشکیل شود. ...لشکر دشمن بدون کوچکترین اختلافى با اتفاق نظر, ((عمروعاص)), عصاره نیرنگ ها را انتخاب کردند. على, ((عبدالله بن عباس)) سیاستمدار و یا ((مالک اشتر)) مرد فداکار و روشن بین با ایمان را پیشنهاد کرد و یا مردى از آن قبیل را. اما آن احمق ها به دنبال هم جنس خویش مى گشتند و مردى چون ((ابوموسى)) را که مردى بى تدبیر بود و با على(ع) میانه خوبى نداشت(4) انتخاب کردند. ... پس از ماه ها مشورت, عمروعاص به ابوموسى گفت: بهتر این است که به خاطر مصالح مسلمین نه على باشد و نه معاویه, سومى را انتخاب کنیم و آن جز ((عبدالله بن عمر)), داماد تو, دیگرى نیست. ... بر این مطلب توافق کردند و اعلام کردند که مردم براى استماع نتایج حکمیت جمع شوند. عمروعاص با چاپلوسى هرچه تمام تر ابوموسى را فریب داد تا او شروع به سخن نماید. ابوموسى نیز به سخن در آمد که ما پس از مشورت, صلاح امت را در آن دیدیم که نه على باشد و نه معاویه, دیگر مسلمین خود مى دانند هر که را خواسته,انتخاب کنند و انگشترش را از انگشت دست راست بیرون آورد و گفت: من على را از خلافت خلع کردم هم چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون آوردم. این را گفت و از منبر به زیر آمد.
عمروعاص حرکت کرد و بر منبر نشست و گفت: سخنان ابوموسى را شنیدید که على را از خلافت خلع کرد و من نیز او را از خلافت خلع مى کنم هم چنان که ابوموسى کرد و انگشترش را از دست راست بیرون آورد و سپس انگشترش را به دست چپ کرد و گفت: معاویه را به خلافت نصب مى کنم هم چنان که انگشترم را در انگشت کردم. این را گفت و از منبر به زیر آمد.(5)
مجلس آشوب شد. مردم به ابوموسى حمله بردند و بعضى با تازیانه بر وى شوریدند. او به مکه فرار کرد و عمروعاص نیز به شام رفت.
خوارج که به وجود آورنده این جریان بودند. ... پیش على آمدند که نفهمیدیم و تن به حکمیت دادیم. هم تو کافر گشتى و هم ما. ما توبه کردیم تو هم توبه کن. ... على گفت: توبه به هر حال خوب است ((استغفرالله من کل ذنب)) ما همواره از هر گناهى استغفار مى کنیم. گفتند: این کافى نیست بلکه باید اعتراف کنى که ((حکمیت)) گناه بوده و از این گناه توبه کنى. گفت: آخر من مسئله تحکیم را به وجود نیاوردم, خودتان به وجود آورید و نتیجه اش را نیز دیدید. و از طرفى دیگر, چیزى که در اسلام مشروع است چگونه آن را گناه قلمداد کنم و گناهى که مرتکب نشده ام, به آن اعتراف کنم. ...
از اینجا به عنوان یک فرقه مذهبى دست به ... فعالیت هاى تبلیغى حادى زدند. ...(6) کم کم به فکر افتادند که به خیال خود ریشه مفاسد دنیاى اسلام را کشف کنند. به این نتیجه رسیدند که عثمان, على و معاویه همه بر خطا و گناهکارند و ما باید با مفاسدى که به وجود آمده مبارزه کنیم. امر به معروف و نهى از منکر نمائیم. لذا مذهب خوارج تحت عنوان ((وظیفه امر به معروف و نهى از منکر)) به وجود آمد.(7) اولین جریان جمودآمیزى که در تاریخ اسلام پیدا شد جریان ((خوارج)) بود.(8)
ب) خوارج, مشکل اساسى على(ع):
مشکل اساسى که من مى خواهم عرض کنم که همه اینها مقدمه براى این مطلب بود; این است: در زمان پیغمبراکرم, طبقه اى که پیغمبراکرم به وجود آورد صرفا یک طبقه اى نبود که یک انقلاب بپا شود و عده اى در زیر یک پرچمى جمع شوند. پیغمبر یک طبقه اى را تعلیم داد. متفقهشان کرد. قدم به قدم جلو آورد. تعلیم و تربیت اسلامى را تدریجا در روح این ها نفوذ داد. پیغمبر سیزده سال در مکه بود. انواع زجرها و شکنجه ها و رنج ها از مردم قریش متحمل شد ولى همواره دستور به صبر مى داد ... در آخر فقط اجازه مهاجرت داد که عده اى به حبشه مهاجرت کردند, و مهاجرت سودمندى هم بود ...
بنابراین تفاوت هاى میان وضع على(ع) و وضع پیامبر(ص), یکى این بود که پیغمبر با مردم کافر, روبرو بود,... ولى على با کفر در زیر پرده, یعنى با نفاق ...
تفاوت دوم این بود که در دوره خلفا, مخصوصا در دوره عثمان آن مقدارى که باید و شاید دنبال تعلیم و تربیتى را که پیغمبر گرفته بود, نگرفتند... و در اثر این بى غفلتى... طبقه خشکه مقدس در دنیاى اسلام به وجود آمد که با تربیت اسلامى آشنا نیست ولى علاقمند به اسلام است. با روح اسلام آشنا نیست ولى به پوست اسلام چسبیده است.(9)
ج) اصول عقائد خوارج:
ریشه اصلى خارجى گرى را در چند چیز مى توان بیان کرد:
1) تکفیر على, عثمان, معاویه, اصحاب جمل و اصحاب تحکیم ـ کسانى که به حکمیت رضا دهند ـ عموما, مگر آنان که به حکمیت رإى داده و سپس توبه کرده اند.
2) تکفیر کسانى که قائل به کفر على, عثمان و دیگران که یادآور شدیم نباشند.
3) ایمان تنها عقیده قلبى نیست, بلکه عمل به اوامر و ترک نواهى جزء ایمان است. ...(10)
4) وجوب بلاشرط شورش بر والى و امام ستمگر. مى گفتند: امر به معروف و نهى از منکر, مشروط به چیزى نیست و در همه جا بدون استثنا باید این دستور الهى انجام گیرد. ...(11)
د) ممیزات خوارج:
روحیه خوارج, روحیه خاصى است. ... ما هم جنبه هاى مثبت و زیبا و هم جنبه هاى منفى و نازیباى روحیه آنها را که در مجموع روحیه آنها را خطرناک بلکه وحشتناک کرد, ذکر مى کنیم:
1) روحیه اى مبارزه گر و فداکار داشتند و در راه عقیده و ایده خویش سرسختانه مى کوشیدند. ... ((ابن عبد ربه)) درباره آنان مى گوید: در تمام فرقه ها معتقدتر و کوشاتر از خوارج نبود و نیز آماده تر براى مرگ از آنها یافت نمى شد. یکى از آنان نیزه خورده بود و نیزه سخت در او کارگر افتاده بود, به سوى قاتلش پیش مى رفت و مى گفت: خدایا! به سوى تو مى شتابم تا خشنود شوى. ...(12)
2) مردمى عبادت پیشه و متنسک بودند. شب ها را به عبادت مى گذراندند. بى میل به دنیا و زخارف آن بودند. وقتى على, ابن عباس را فرستاد تا اصحاب نهروان را پند دهد, ابن عباس پس از بازگشتن, آنها را چنین توصیف کرد:
لهم جباه قرحه لطول السجود, و إید کثفنات الا بل, علیهم قمص مرحضه و هم مشمرون.(13) دوازده هزار نفر که از کثرت عبادت پیشانى هاىشان پینه بسته است. دست ها را از بس روى زمین هاى خشک و سوزان زمین گذاشته اند و در مقابل حق به خاک افتاده اند همچون پاهاى شتر سفت شده است. پیراهن هاى کهنه و مندرسى به تن کرده اند اما مردمى مصمم و قاطع.
خوارج به احکام و ظواهر اسلام سخت پایبند بودند. دست به آنچه خود آن را گناه مى دانستند نمى زدند. ... هر گامى که بر مى داشتند از عقیده منشإ مى گرفت. در تمام افعال مسلکى بودند. در راه پیشبرد عقائد خود مى کوشیدند. ... یکى از شگفتى ها و برجستگى ها و فوق العادگى هاى تاریخ زندگى على که مانندى براى آن نمى توان پیدا کرد همین اقدام شجاعانه و تهورآمیز او در مبارزه با این مقدس خشکه هاى متحجر و مغرور است. ...
3) خوارج, مردمى جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و نادانى حقایق را نمى فهمیدند و بد تفسیر مى کردند و این کج فهمى ها کم کم براى آنان به صورت یک مذهب و آئینى در آمد که بزرگ ترین فداکارىها را در راه تثبیت آن از خویش بروز مى دادند. (14)
4) مردمى تنگ نظر و کوته دید بودند. در افقى بسیار پست فکر مى کردند. اسلام و مسلمانى را در چهار دیوارى اندیشه هاى محدود خود محصور کرده بودند. ... تنگ نظرى مذهبى از خصیصه هاى خوارج است...على(ع) علیه این کوته نظرى آنان استدلال کرد.(15)
در حقیقت پیکار على با خوارج, پیکار با این طرز اندیشه و فکر است نه پیکار با افراد ... در اثر کوته بینى و کج فهمى بود که از سیاست قرآن به نیزه کردن گول خوردند و بزرگ ترین خطرات را براى اسلام به وجود آوردند و على را که مى رفت تا ریشه نفاق ها را بر کند و معاویه و افکار او را براى همیشه نابود سازد, از جنگ بازداشتند و به دنبال آن, چه حوادث شومى که بر جامعه اسلامى رو آورد؟(16)
ه) قیام و طغیان خوارج:
اینان که کم کم از توبه على مإیوس گشتند روش شان را عوض کردند و تصمیم گرفتند دست به انقلاب بزنند. بعد از یإس از هم عقیده کردن على(ع) با خودشان, در منزل یکى از هم مسلکان خود گرد آمدند. او خطابه کوبنده و مهیجى ایراد کرد و دوستان خویش را تحت عنوان ((امر به معروف و نهى از منکر)) دعوت به قیام و شورش کرد. ... (17)
بعد از سخنرانى, روحیه آتشین آنها آتشین تر شد. از آنجا حرکت و دست به طغیان و انقلاب زدند. امنیت راه ها را سلب, غارتگرى و آشوب را پیشه کردند.(18)
و) دموکراسى على:
امیرالمومنین با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. ... زندانشان نکرد و شلا قشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد ... این مطلب در تاریخ زندگى على عجیب نیست. اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد. (19) جلوى چشم دیگران مىآمدند به او جسارت و اهانت مى کردند و على حلم مى ورزید. على بالاى منبر صحبت مى کرد. یکى از این ها پارازیت مى داد. ... على مشغول نماز خواندن است. نماز جماعت مى خواند, در حالى که خلیفه مسلمین است (این چه حلمى است از على؟!) اینها به على اقتدا که نمى کردند. مى گفتند: على مسلمان نیست. على کافر و مشرک است. در حالى که على مشغول قرائت حمد و سوره بود. یکى از این ها به نام ((ابن الکوإ)) آمد با صداى بلند این آیه قرآن را به عنوان کنایه به على خواند:(20)
و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک ولتکونن من الخاسرین.(21) ابن الکوإ با خواندن این آیه خواست به على گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام مى دانیم خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست. اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک شوى اعمالت به هدر مى رود. و چون تو اکنون کافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى.
على در مقابل چه کرد؟! تا صداى او به قرآن بلند شد, سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند, على نماز را ادامه داد. باز ابن الکواب آیه را تکرار کرد و بلافاصله على سکوت نمود. ... بعد از چند مرتبه اى که آیه را تکرار کرد و مى خواست وضع نماز را به هم زند, على این آیه را خواند: ((فاصبر ان وعدالله حق و لایستخفنک الذین لایوقنون)).(22) صبر کن وعده خدا حق است و فرا خواهد رسید. این مردم بى ایمان و یقین, تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند.(23) دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد.(24)
ز) برخورد على(ع) با خوارج:
از درس هاى بسیار آموزنده تاریخ تشیع خصوصا, و جهان اسلام عموما, همین داستان خوارج است. على خود به اهمیت و فوق العادگى کار خود از این جهت واقف است و آن را بازگو مى کند. مى گوید:
فانى فقإت عین الفتنه, ولم یکن لیجترىعلیها احد غیرى بعد ان ماج غیهبها, و اشتد کلبها.(25) چشم این فتنه را من در آوردم. غیر از من احدى جرإت چنین کارى را نداشت پس از آنکه موج دریاى تاریکى و شبهه ناکى آن بالا گرفته بود و ((هارى)) آن فزونى یافته بود...
على(ع) مى فرماید: اینها حکم سگ هار را پیدا کرده بودند. چاره پذیر نبودند. مى گزیدند و مبتلا مى کردند و مرتب بر عدد هارها مى افزودند. ...
غیر از على و بصیرت على و ایمان نافذ على احدى از مسلمانان معتقد به خدا و رسول و قیامت به خود جرإت نمى داد که بر روى این ها شمشیر بکشد. این گونه کسان را تنها افراد غیرمعتقد به خدا و اسلام جرإت مى کنند بکشند. نه افراد معتقد و مومن معمولى.(26)
کارشان به جایى کشید که على(ع) آمد در مقابل این ها اردو زد. دیگر نمى شد آزادشان گذاشت. ابن عباس را فرستاد تا با آنها سخن بگوید[... .ولى] کارى از پیش نبرد. خود على(ع) رفت با آنها صحبت کرد. صحبت هاى حضرت موثر واقع شد. از آن عده که دوازده هزار نفر بودند, هشت هزار نفرشان پشیمان شدند. على(ع) پرچمى را به عنوان پرچم امان(27) نصب کرد... آن هشت هزار نفر آمدند ولى چهار هزار نفر دیگر... را از دم شمشیر گذراند و کمتر از ده نفر آنها نجات پیدا کردند که یکى از آنها ((عبدالرحمن بن ملجم)), این آقاى مقدس بود.(28)
ح) انقراض خوارج:
این جمعیت در اواخر دهه چهارم قرن اول هجرى در اثر یک اشتباه کارى خطرناک به وجود آمدند و بیش از یک قرن و نیم نپائیدند. در اثر تهورها و بى باکى هاى جنونآمیز مورد تعقیب خلفا قرار گرفتند و خود و مذهب شان را به نابودى و اضمحلال کشاندند و در اوائل تإسیس دولت عباسى یکسره منقرض گشتند.(29)
ابن ملجم یکى از آن نه نفر زهاد و خشکه مقدس هاست که مى روند در مکه و آن پیمان معروف را مى بندند(30) و مى گویند: ((همه فتنه ها در دنیاى اسلام معلول سه نفر است: على, معاویه و عمرو عاص)). ابن ملجم نامزد مى شود که على(ع) را بکشد. قرارشان کى است؟ شب نوزدهم ماه رمضان. چرا این شب را قرار گذاشته بودند؟(31) ابن ابى الحدید مى گوید:
... اینها این شب را انتخاب کردند چون شب عزیز و مبارک و شب عبادت بود. خواستند این جنایت را که از نظر آنها عبادت بود در شب عزیز و مبارکى انجام دهند. (32)
ابن ملجم به کوفه آمد و مدت ها در کوفه منتظر شب موعود بود. در این خلال ها با دخترى به نام ((قطام)) که او هم خارجى و هم مسلک خودش است, آشنا مى شود. عاشق و شیفته او مى گردد... وقتى که با او مسإله ازدواج را در میان مى گذارد, او مى گوید: من حاضرم ولى مهر من خیلى سنگین است. ... مى گوید: هرچه بگوئى حاضرم. مى گوید: سه هزار درهم. مى گوید: مانعى ندارد. یک برده. مانعى ندارد. یک کنیز. مانعى ندارد. چهارم: کشتن على بن ابى طالب. اول که خیال مى کرد در مسیر دیگرى غیر از مسیر کشتن على قرار گرفته است, تکان خورد. گفت: ما مى خواهیم ازدواج کنیم که خوش زندگى کنیم, کشتن على که مجالى براى ازدواج و زندگى ما نمى گذارد. گفت: ((مطلب همین است. اگر مى خواهى به وصال من برسى باید على را بکشى. زنده ماندى که مى رسى, نماندى هم که هیچ)). مدت ها در شش و پنج این فکر بود. خودش شعرهایى دارد که دو بیت آن چنین است:
ثلاثه الاف و عبد و قینه
و قتل على بالحسام المسمم
ولا مهر اعلى من على وان علا
ولا فتک الا دون فتک ابن ملجم
مى گوید: این چند چیز را به عنوان مهر از من خواست. بعد خودش مى گوید: در دنیا مهرى به این سنگینى پیدا نشده ... هر مهرى در دنیا هر اندازه بالا باشد این قدر نیست که به حد على برسد. مهر زن من, خون على است. بعد مى گوید: و هیچ ترورى در عالم نیست و تا دامنه قیامت واقع نخواهد شد, مگر این که از ترور ابن ملجم کوچک تر خواهد بود. و راست هم گفت.(33)
على(ع) اندکى بعد از طلوع فجر روز نوزدهم ضربت خورد و در نیمه هاى شب بیست و یکم روح مقدسش به عالم بالا پرواز کرد.(34)
پى نوشتها:
1 ـ براى اطلاع بیش تر از مقاله حاضر رجوع نمائید به: جاذبه و دافعه على(ع); سیرى در سیره ائمه اطهار;: سیرى در نهج البلاغه; بیست گفتار; اسلام و مقتضیات زمان; ج 1, مجموعه آثار, ج ;3 مسإله شناخت; انسان کامل; داستان راستان; حکمت ها و اندرزها و تاریخ اسلام در آثار استاد شهید مطهرى, ج 1, سید سعید روحانى, ص 293 ـ 334.
کلیه مطالب مقاله حاضر عینا از کتب استاد شهید مرتضى مطهرى (ره) استخراج شده است. به جهت حفظ امانت در نقل, در صورت حذف مطلب با علامت ... و افزودن مطلب با علامت مشخص شده است. در ضمن کلیه پاورقى ها ـ به غیر از پاورقى شماره 12, 15, 21 و 22 ـ از گردآورنده است.
2 ـ در باره تحلیل موشکافانه سیاست قرآن بر نیزه کردن رک: جاذبه و دافعه على(ع), ص 153 ـ 169.
3 ـ جاذبه و دافعه على(ع), ص 114 ـ 115.
4 ـ او به دستور حضرت على(ع) از مقام تصدى حکومت عزل شده بود.
5 ـ در این زمینه رک(ع) سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 62 و حکمتها و اندرزها, ص 136.
6 ـ در این زمینه رک: حکمتها و اندرزها, ص 136 ـ (ع)13 و بیست گفتار, ص 51 ـ 54 .
7 ـ جاذبه و دافعه على(ع), ص 118 ـ 121 و رک: سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 33 ـ 35.
8 ـ اسلام و مقتضیات زمان, ج 1, ص 115.
9 ـ سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 29 ـ 32.
10 ـ در این زمینه رک: مجموعه آثار, ج 3, ص 76.
11 ـ (جاذبه و دافعه على(ع), ص 124 ـ 128) و رک: ضحى الاسلام, ج 3, ص 330, سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 36 ـ 39, بیست گفتار, ص 57 و جاذبه و دافعه على(ع), ص 155 ـ 157.
12 ـ فجرالاسلام, ص 263, به نقل از العقد الفرید.
13 ـ در باره وصف ((ابن عباس)) از خوارج رک: العقدالفرید, ج 2, ص 389.
14 ـ جاذبه و دافعه على(ع) ,ص 145 ـ 151 و رک: سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 42 ـ 44.
15 ـ نهج البلاغه, خ 127.
16 ـ جاذبه و دافعه على(ع), ص 157 ـ 161.
17 ـ رک: الامامه والسیاسه, ص 141 ـ 143 و کامل مبرد, ج 2.
18 ـ جاذبه و دافعه على(ع), ص 142 ـ 143.
19 ـ جاذبه و دافعه على(ع), ص 139 و رک: سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 36 ـ 37 و بیست گفتار, ص 59 .
20 ـ سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 36.
21 ـ سوره زمر, آیه 65 .
22 ـ سوره روم, آیه 60 .
23 ـ سوره روم, آیه 60 .
24 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 2, ص 311.
25 ـ جاذبه و دافعه على(ع), ص 140 ـ 141 و رک: همان, ص 156 ـ 157 و مسإله شناخت, ص 226 ـ 229.
26 ـ نهج البلاغه, خطبه 93, ص 85 و در این زمینه رک : سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص39 ـ 44 و سیرى در نهج البلاغه, ص 184 ـ 186.
27 ـ جاذبه و دافعه على7 ,ص 150 ـ 151.
28 ـ پرچم امان به دست ابوایوب انصارى داده شد. (جاذبه و دافعه على7, ص 143. )
29 ـ سیرى در سیره ائمه اطهار (ع), ص 39 ـ 40.
30 ـ جاذبه و دافعه على7, ص 129.
31 ـ بیست گفتار, ص 58 و در این زمینه رک: اسلام و مقتضیات زمان, ج 1, ص 122.
32 ـ سیرى در سیره ائمه اطهار(ع), ص 49 ـ 50 .
33 ـ انسان کامل, ص 117.

تبلیغات