وحدت ملى در گفتار و سیره امام على(ع)
آرشیو
چکیده
متن
یکى از اهداف و آرمانهاى مسلمانان ((وحدت اسلامى)) است. مصلحان مسلمان مى کوشیدند تادر جهان اسلام اتحاد و همگرایى به وجود آید.
امام على(ع) به عنوان مصلح از منادیان و طلایه داران اتحاد مى باشد. او خود را شیفته و حریص ترین انسان نسبت به وحدت مسلمانان دانسته و یکى از علل بیست و پنج سال سکوت خود در برابر خلفا را حفظ وحدت اسلامى یاد نمود. از سوى دیگر همه مسلمانان را به همسویى و همدلى فراخواند, تا اتحاد نهادینه شده و شجره طیبه آن به بار بنشیند.
یکى از موضوعات بایسته پژوهش درسال امام على(ع), وحدت در گفتار و سیره آن امام همام است. رهبر فرزانه انقلاب با اعلام سال 1379 به عنوان سال امام على(ع) به دو محور امنیت ملى و وحدت ملى توجه خاص نموده و همه فرهیختگان و صاحبان اندیشه را به بحث و بررسى پیرامون این دو عنصر فراخواند.
این نوشتار مى کوشد وحدت در گفتار و سیره امام على(ع) را مورد تحلیل قرار دهد. نخست بیان دو مطلب ضرورى است:
اول: گرچه عنوان مقاله ((وحدت در گفتار و سیره امام على(ع))) است; ولى براى تبیین ((سنت)) آن حضرت از قرآن, روایات معصومان دیگر و از دیدگاه نظریه پردازان نیز بهره گرفته شده است.
دوم: براى تبیین وحدت در کلام و سیره امام على(ع) مى طلبد که عوامل و زمینه هاى اختلاف نیزبررسى شود; زیرا بدون شناخت عوامل مخل وحدت و از بین بردن آن, اتحاد امکان پذیر نیست. پس این پرسش نیز مطرح است که على(ع) به عنوان منادى وحدت; چرا در حکومت او, جنگ ها و اختلاف ها پیش آمد؟!
این مقاله در دو مرحله تبیین شده است. مرحله اول به مسایل وحدت اختصاص یافته و مرحله دوم آن به عوامل و زمینه هاى اختلاف اختصاص داده شده است.
مسایل وحدت
الف ـ اهمیت و ضرورت وحدت
در اسلام وحدت اسلامى از اهمیت ویژه اى برخوردار است. قرآن در ضمن آن که همگان را به همگرایى و همبستگى فرا خوانده است; از وحدت اسلامى به عنوان نعمت یاد کرده و اختلاف را در ردیف عذاب الهى قرار داده است. (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا واذکروا نعمه الله علیکم اذکنتم اعدإ فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا...)(1); همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را برخود به یادآورید که چگونه دشمن یک دیگر بودید و او در میان شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید.
(قل هوالقادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم اویلبسکم شیعا...)(2); بگو او قادر است عذابى از طرف بالا و یا از زیر پایتان برشما فروفرستد و یا آن که لباس تفرقه و پراکندگى برشما بپوشاند...
امام على(ع) نیز همبستگى را زمینه ریزش فیض الهى دانسته(3) و وحدت رایکى از ارمغان هاى بعثت پیامبر اسلام(ص) بیان کرد.(4) همچنین او خود را شیفته و حریص ترین انسان نسبت به وحدت اسلامى دانسته و فرمود:
((ولیس رجل ـ فاعلم ـ إحرص على جماعه إمه محمد(ص) و إلفتها منى, ابتغى بذلک حسن الثواب وکرم المإب...))(5)
این نکته را بدان هیچ کس از من بر اتحاد و همبستگى امت محمد(ص) حریص تر نیست که بدان ثواب مى جویم و فرجام نیک مى طلبم...
وحدت قانون حاکم برتمام هستى است. قطرات باران با همگرایى دریاها را تشکیل مى دهند. ملکول هاى بدن انسان با همسویى, سلامت بدن را تإمین مى کنند. حیوانات مانند مورچه ها... با همگرایى از آسیب هاى دشمن خودشان را حفظ مى کنند.
براین اساس نظام آفرینش, نظام توحید و وحدت گرایى است. به قول شاعر که سروده است:
آفرینش درس وحدت مى دهد برهرعالمى
چون که بنیان جهان شد از بناى اتحاد
رمز وحدت را بجو از قل هوالله احد
مى دهد این آیه عالم را صلاى اتحاد(6)
اقبال لاهورى نیز گفته است:
برگ و ساز کائنات از وحدت است
اندرین عالم حیات از وحدت است(7)
در عالم تشریع, جامعه بشرى باید از قانون وحدت پیروى کند, تا همسو با نظام هستى شود. فردگرایى و اختلافات غیر اصولى سبب مى شود که مصالح فردى و عمومى تهدید شود و افراد جامعه طعمه تفرقه انگیزان شوند; چنان که امام على(ع) بدان اشاره کرده است.(8)
ضرورت وحدت اسلامى بیشتر در برابر سیاست تفرقه انگیز دشمنان اسلام ظهور مى کند. به نمونه زیر توجه شود!
زمان پادشاهان قاجار, حکومت عثمانى بزرگ ترین حکومت اسلامى در جهان به شمار مىآمد...
در کنار سفارت عثمانى در تهران مسجد کوچکى وجود داشت. امام جماعت مسجد (و یا یکى از نمازگزاران آن مسجد) مى گفت: روضه خوانى را دیدم که هر روز صبح به مسجد مىآید و روضه حضرت زهرا(س) را مى خواند و به عثمان خلیفه سوم ناسزا مى گوید. روزى به او گفتم: چرا تو هر روز همین روضه را مى خوانى و همان ناسزا را مى گویى و تکرار مى کنى, مگر روضه دیگرى نمى دانى؟
او در پاسخ گفت: روضه دیگر مى دانم ولى یک نفر بانى دارم که هر روز پنج ریال به من مى دهد ولى مى گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان. خصوصیات و محل او را گفت.
من پى گیرى کردم, دیدم بانى روضه یک نفر کاسب مغازه دار است. جریان را به او گفتم, وى گفت: شخصى روزى دو تومان به من مى دهد تا در آن مسجد چنین روضه خوانده شود. من هم پنج ریال آن را به روضه خوان مى دهم و پانزده ریال آن را خود برمى دارم. باز هم جریان را پى گیرى کردم, سرانجام معلوم شد که از طرف سفارت انگلیس روزى 25 تومان براى این روضه خوانى (براى ایجاد اختلاف بین شیعه و سنى و سپس ایران و حکومت عثمانى) داده مى شود.
عزت مندى و آزادى در سایه شجره طیبه اتحاد و همبستگى امکان پذیر است. چنان چه امام على(ع) فرمود: ((هیچ ملتى درباره انجام کارى باهم متحد نشد, جز این که نیرو و قدرت پیدا کرد و هیچ ملتى از این قدرت بهره نگرفت, مگر این که خداوند گرفتارى آنان را بر طرف کرد و آن ها را از بلاى ذلت نجات داد.))(9)
همچنین آن حضرت عزت مندى و موفقیت و ذلت امت هاى گذشته را مبنى برهمگرایى و اختلاف دانسته, فرمود: ((اگر بیندیشید در تفاوت احوال آن ها در زمان خوشى و رفاه و زمان سختى, آنگاه لازم مى شود برشما که به سراغ عواملى بروید که باعث عزت و اقتدار آنان شد و دشمنانشان را از آن ها دور کرد و عافیت و سلامت برایشان آورد... و آن عبارت است از پرهیز از تفرقه و اهتمام به الفت و محبت و توصیه و تشویش برهمگامى و همبستگى...))(10); ((بنگرید آن ها چگونه بودند هنگامى که جمعیت هایشان متحد, خواسته ها متفق, قلب ها و اندیشه ها معتدل, دست ها پشتیبان هم, شمشیرها یارى کننده یک دیگر, دیده ها نافذ و عزم ها و هدف ها همه یکى بود; آیا زمامدار و پیشواى همه جهانیان نشدند؟! از آن طرف پایان کار آنان را نیز بنگرید, آن هنگام که پراکندگى درمیان آن ها واقع شد, الفتشان به تشتت گرایید, اهداف و دلها اختلاف پیدا کردند, به گروههاى متعددى تقسیم شدند و در اثر پراکندگى, باهم به نبرد برخاستند. (در این هنگام بود) که لباس کرامت و عزت از تنشان بیرون شد و وسعت و نعمت را از آنان سلب شد و تنها سرگذشت آنان در میان شما باقى مانده که مایه عبرت براى عبرت گیرندگان است...))(11)
ب ـ مقصود از وحدت اسلامى
همان طورى که بیان شد, وحدت ضرورت دارد ولى در این جا این سوال قابل طرح است که مقصود از وحدت چیست؟ اصولا واژه ((وحدت)) و یا ((اتحاد)) در مسایل اجتماعى در مواردى استفاده مى شود که نوعى اختلاف وجود داشته باشد, تا وحدت به وجود آید و بدون هیچ گونه اختلافات اتحاد موجود بوده و نیاز به وحدت ندارد. و حال آن که در اسلام دعوت به همگرایى شده است.(12)
از سوى دیگر برخى از اختلافات, معقول و منطقى است. چنان چه اختلافات طبیعى مانند اختلاف رنگ ها و قبیله ها لازمه آفرینش و خلقت انسان به حساب آمده است: (و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فى ذلک لایات للعالمین)(13)
بنابراین معناى وحدت آن نیست که در جامعه اختلاف رنگ ها, زبان ها و... و اختلاف سلیقه ها, تضارب اندیشه و جناح بندىهاى سیاسى وجود نداشته باشد; زیرا در اسلام به انتقادهاى سازنده, تضارب اندیشه و رقابت هاى سیاسى منطقى, سفارش شده و آن ها از اصول پذیرفته شده هستند که این عناصر معمولا اختلافآور مى باشند.
همین طور معناى وحدت آن نیست که اقلیتهاى مذهبى از عقاید خود دست برداشته و عقیده اى واحد داشته باشند و یا سنى ها شیعه و شیعیان سنى شوند; بلکه مقصود از وحدت آن است که همه افراد و گروههاى یک جامعه با بهره گیرى از عوامل وحدت و با اتخاذ سیاست هاى اصولى و منطقى در قبال سیاستهاى خصمانه دشمن مشترک خود, متحد بوده و از اختلافات غیر معقول پرهیز کرده و اختلافات خود را با تبادل اندیشه حل نموده و با صلح و صفا در کنار هم زندگى کنند.
استاد شهید مطهرى مى نویسد: ((آیا مقصود از وحدت چیست؟ آیا مقصود این است: از میان مذاهب اسلامى یکى انتخاب شود... و یا این که وحدت اسلامى هیچ ربطى به وحدت مذهب ندارد؟ مقصود از اتحاد مسلمین, اتحاد پیروان مذاهب مختلف در عین اختلافات, در برابر بیگانگان است... (و) متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترکشان.))(14)
مقصود از وحدت در سیره امام على(ع) نیز بدین معناست که آن حضرت على رغم آن که ولایت را حق خود دانسته و با خلفا اختلاف داشت و سیاست آن ها را نقد مى کرد(15); ولى در هنگامى که دشمنان مشترک مسلمانان, اصل دین و مصالح عمومى امت اسلامى را تهدید مى کردند, آن حضرت با خلفا همگرا شده و با آن ها همکارى مى کرد.(16)
وحدت در جامعه اسلامى ایران نیز بدین معنا است که گروههاى دلسوز نظام على رغم اختلاف سلیقه ها و رقابت هاى سیاسى منطقى, باهم متحد شده و در برابر دشمنان نظام اسلامى صف واحدى را تشکیل دهند تا وحدت ملى در جامعه نهادینه شود.
ج ـ امکان وحدت
بعد از بیان اهمیت وحدت و مقصود از وحدت, این پرسش قابل طرح است: با توجه به اقلیتهاى مذهبى, جناح هاى سیاسى و افراد متعدد با سلیقه هاى مختلف اصولا اتحاد و ایجاد جامعه متحد امکان پذیر است؟ در جواب باید گفت: همان طورى که بیان شد, مقصود از وحدت آن است که همه افراد و گروه ها در ایجاد جامعه متحد همسویى کنند و این اتحاد با توجه به عوامل و مولفه هاى وحدت (که بعدا بیان خواهد شد.) امکان پذیر است.
در حوزه تعلیماتى اسلام نه تنها اتحاد در یک جامعه امکان پذیر است که حتى همبستگى پیروان همه ادیان الهى امکان دارد; چنان چه در قرآن همه پیروان ادیان الهى به وحدت فراخوانده شده اند: ((قل یااهل الکتاب تعالوا الى کلمه سوإ بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا...))(17)
اگر چنین همگرایى امکان پذیر نبود, معنا نداشت که خداوند همه پیروان ادیان الهى را به همگرایى و وحدت دعوت مى کرد; زیرا جعل اصل تکلیف فرع برامکان آن است. استاد آیت الله جوادى آملى مى نویسد:
((این که خداوند ما را گوناگون آفریده و به وحدت امر کرد و از تفرقه باز داشت, نشانگر این حقیقت است که رسیدن به وحدت, میسر و پرهیز از تفرقه, ممکن است. ))(18)
در قرآن یکى از وظایف انبیإ رفع اختلافات و ایجاد امت واحده بیان شده است. (19)
پیامبراکرم(ص) با بهره گیرى از عوامل و محورهاى وحدت و مبارزه با عوامل اختلاف, توانست امت منسجم ایجاد نماید. چنان که ((جان دیون پورت)) مى نویسد: ((... محمد یک نفر عرب ساده, قبائل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه کشورش را مبدل به یک جامعه فشرده وبا انضباط نمود...))(20)
امام على(ع) با شناخت دقیق از معارف قرآن و اتحاد حاکم در جامعه مدینه النبى(ص) همه مسلمانان را به همبستگى فراخواند که نشان دهنده امکان وحدت اسلامى است:
((والزموا السواد الاعظم فان یدالله مع الجماعه. و ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس الشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب الا من دعا الى هذاالشعار فاقتلوه و لوکان تحت عمامتى هذه...))(21)
با اکثریت همداستان شوید که دست خدا همراه جماعت است; و از تفرقه پرهیز کنید که موجب آفت است. آن که از جمع مسلمانان به یک سو شود, بهره شیطان است, چنان که گوسفند از گله درماند, نصیب گرگ بیابان است...
همچنین على(ع) از وحدت اسلامى به عنوان نعمت الهى یاد کرد: ((بى گمان خداوند سبحان برجماعت متحد این امت, با این رشته همبستگى که پیوندشان داد, تا در سایه اش آرام گیرند و بدوپناه برند, با نعمت وحدتى منت نهاد که هیچ آفریده اى بهایش را در نمى یابد که از هربهایى پربهاتر است و از هر سترگى سترگ تر.))(22)
د ـ عوامل و محورهاى وحدت
همان طورى که بیان شد, دریک جامعه با بودن گروههاى سیاسى, اقلیتهاى مذهبى و افراد مختلف... نیاز به عوامل و حلقه هاى اتصالى است که همه اعضاى یک جامعه را مانند دانه هاى تسبیح باهم پیوند دهند; از این رو دانشمندان براى ایجاد همبستگى در یک جامعه عواملى را مانند زبان, ملیت, جغرافیا... مطرح کرده اند; ولى در اسلام گرچه این عناصر نادیده گرفته نشده است, ولى این عوامل عناصر اصلى وحدت نیستند, به دلیل این که این عوامل ظاهرى و صورى هستند. شاهدش همانا جنگ هاى داخلى و قومى در یک جامعه است. به قول مولوى:
پس زبان محرمى خود دیگر است
همدلى از همزبانى بهتر است
در قرآن نیز آمده است: ((اى رسول من! تو اگر بخواهى همه ذخایر زمینى را توزیع کنى تا مردم را متحد کنى, نمى توانى و آن خداست که بین قلب ها الفت ایجاد مى کند. ))(23)
از این استفاده مى شود که براى ایجاد وحدت نیاز به عوامل دیگرى است که در خود قرآن و روایات بدان اشاره شده است که این عوامل عبارتند از:
1 ـ اصل توحید
براساس جهان بینى اسلامى جهان براساس توحید و وحدت است و خداوند خالق همه موجودات مى باشد. همه مسلمانان بر اصل توحید عقیده دارند و اصل توحید امرى فطرى است. ایمان به خداوند است که قلب هاى مومنان را به هم مهربان و همسو مى کند که گویا همه آنان روح واحد دارند.
مومنان معدود و لیک ایمان یکى
جسمشان معدود ولیکن جان یکى
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاى شیران خداست
در قرآن از اصل توحید به عنوان عامل مهم وحدت همه ادیان یاد شده است.(24)
همچنین در قرآن توحید به عنوان عامل وحدت ((امت واحده)) ذکر شده است:
(ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون)(25)
همچنین در قرآن مرزهاى جغرافیایى, نژاد و... برداشته و ایمان به خداوند به عنوان مرز عقیدتى بیان شده است: (انما المومنون اخوه)(26)
در برخى روایات مومنان همانند نفس و جسم واحد بیان شده اند که ایمان به خدا جان و روح همه آنان است: ((المومنون کالنفس الواحده))(27)
امام على(ع) از اصل توحید و خداى واحد به عنوان محورىترین عامل وحدت یاد کرد; چنان چه او در نکوهش آن عده از دانشمندانى که خداى واحد, کتاب واحد و پیامبر واحد دارند, اختلاف نموده, فرموده: ((الههم واحد ونبیهم واحد و کتابهم واحد... ))(28); و این در حالى است که خدا و پیامبر وکتابشان یکى است...
2 ـ دین اسلام
اسلام به عنوان مجموعه قوانین الهى که ریشه در فطرت دارد, یکى از محورهاى مهم وحدت اسلامى است. در این جا این پرسش مطرح است که اصولا دین چگونه مایه وحدت است؟ سه احتمال قابل بررسى است:
اول: آن که دین همه را به همگرایى فراخوانده و بهره گیرى از دستورات دین عامل وحدت جامعه است.
دوم: آن که هرگاه دشمنان, اسلام را نشانه گرفتند و مقدسات آن را زیر سوال بردند, مسلمانان متحد شده و از آن دفاع و پاسدارى مى کنند.
سوم: آن که دین واحد عامل وحدت است.
بنابر هر سه احتمال, دین محور وحدت است. اسلام همگان را برادر خوانده است.
على(ع) فرمود: ((واقعیت جز این نیست که همگى شما براساس دین خدا برادرید. ))(29)
از سوى دیگر هرگاه دشمنان اسلام در برابر اسلام ایستادند, مسلمانان دربرابر تمام دنیاى آن ها ایستادند. گرچه مسلمانان از برخى احکام اسلام برداشتهاى متفاوت کرده و مى کنند, ولى اصل دین به عنوان اصل مشترک بین همه مسلمانان بوده و محور اصلى وحدت جامعه اسلامى است.
در قرآن نیز دین به عنوان عامل اصلى وحدت بیان شده است:
(واعتصموا بحبل الله...) در تفسیر این آیه مقصود از حبل الله چیست؟
در برخى از تفاسیر مانند مجمع البیان(30), التبیان(31) و روح البیان(32) آمده است که همانا مقصود از ((حبل الله)) دین اسلام است. همچنین در قرآن آمده است که شما مسلمانان مانند مشرکان نباشید که آن ها در دینشان اختلاف کردند: (ولاتکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعا)(33)
درتفسیر نمونه آمده است:
((مذهب همیشه عامل وحدت و یکپارچگى در محیط خود بوده و همان گونه که در مورد اسلام و قبایل حجازى و حتى اقوام خارج از جزیره العرب تحقق یافت و به اختلافات پایان داده و امت واحد ساخت.))(34)
امام على(ع) نیز یکى از عوامل وحدت را دین مى دانست: ((إدین یجمعکم))(35); آیا دینى ندارید تا محور اتحاد شود؟
3 ـ قرآن
یکى از محورهاى مهم وحدت اسلامى, قرآن است. گرچه برخى از مسلمانان در تفسیر برخى از آیات اختلاف نظر داشته و برداشت هاى متفاوت دارند; ولى اصل وجود قرآن به عنوان کتاب واحد, مورد قبول همگان بوده و عامل مهم همبستگى آنان است. هرگاه قرآن و معارف بلند آن از سوى دشمنان تهدید شود, همه مسلمانان با جان و مال از آن دفاع و پاسدارى مى کنند. از سوى دیگر قرآن همه مسلمانان را به همگرایى فرا خوانده است که این دعوت نقش بنیادى در وحدت گرایى دارد. در قرآن نیز از این کتاب الهى به عنوان عامل وحدت یاد شده است. چنان چه در برخى از تفاسیر مانند روح المعانى(36), تفسیر ابن کثیر,(37) المیزان(38) و تفسیرالکبیر(39), مقصود از ((حبل الله)) در آیه (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا) به قرآن تفسیر شده است که این آیه صریحا چنگ زدن به قرآن را عامل وحدت دانسته است. شاید بر همین اساس باشد که پیامبر(ص) از قرآن و عترت به عنوان دو امانت گرانسنگ یاد کرد. (40)
امام على(ع) نیز از قرآن به عنوان محور عمده وحدت یاد نمود:
((و الههم واحد و نبیهم واحد و کتابهم واحد))(41)
این جملات خطاب به برخى از دانشمندان است که با وجود قرآن واحد اختلاف دارند.
اقبال لاهورى مى گوید:
ازیک آیینى مسلمانان زنده است
پیکر ملت ز قرآن زنده است
ما همه خاک و دل آگاه اوست
اعتصامش کن که حبل الله اوست
چون گهر دو رشته او سفته شو
ورنه مانند غبار آشفته شو(42)
4 ـ پیامبر اسلام(ص)
یکى از محورهاى وحدت امت اسلامى, وجود مقدس پیامبر اسلام(ص) است. نقش پیامبر در ایجاد وحدت از این جهت قابل بررسى است:
نخست آن که او فرستاده خداوند بوده و تا قیامت پیامبر همه مردم است.(43) از این جهت او به عنوان پیامبر واحد, مورد قبول همگان است.
در صدر اسلام مسلمانان مانند پروانه دور شمع وجودى آن حضرت مى چرخیدند و وجود پیامبر(ص) مسلمانان را مانند دانه هاى تسبیح به هم پیوند مى داد. مسلمانان صدر اسلام آن چنان پیامبر را دوست مى داشتند که در جنگ ها براى حفظ جان پیامبر از یک دیگر سبقت مى گرفتند.
دشمنان اسلام از وجود پیامبر(ص) به عنوان مهره اتحاد و عامل همبستگى مسلمانان وحشت داشتند; از این رو در جنگ احد براى این که اختلاف ایجاد کنند, شایعه کردند که پیامبر(ص) کشته شده است. در عصر حاضر نیز اهانت سلمان رشدى به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص), نشان داد که مسلمانان نمى توانند اهانت به او را تحمل کنند. اقبال لاهورى گفته است:
دل به محبوب حجازى بسته ایم
زین جهت با یکدیگر پیوسته ایم
عشق او سرمایه جمعیت است
همچون خون اندر عروق ملت است
عشق در جان و نسب در پیکر است
رشته عشق از نسب محکم تر است
عشق ورزى, از نسب باید گذشت
هم ز ایران و عرب باید گذشت
امت او مثل او نور حق است
هستى ما از وجودش مشتق است.(44)
دوم آن که پیامبر اسلام(ص) علاوه بر آن که رسول خدا است, رهبر جهان اسلام نیز مى باشد. بى تردید رهبر نقش بنیادى در وحدت دارد.(45)
مرحوم طبرسى در ذیل آیه: (واعتصموا بحبل الله جمعیا و لا تفرقوا) مى نویسد: مقصود از ((حبل الله)) پیامبر اسلام است.(46)
امام على(ع) در هنگام درگیرى با اهل شام, از اختلافات بین مسلمانان اظهار نگرانى نموده و از پیامبر واحد و خداوند واحد به عنوان محورهاى همگرایى یاد نموده است: ((وکان بدء امرنا إناالتقینا والقوم من اهل الشام و الظاهر ان ربنا واحد و نینا واحد و دعوتنا فى الاسلام واحد))(47); جریان کارمان با درگیرى با گروهى از اهل شام آغاز شد, در حالى که به ظاهر پروردگارمان, پیامبرمان و دعوت اسلامیمان یکى بود.
همچنین آن حضرت فرمود: ((اما همین که حضرت (پیامبراسلام(ص)) درگذشت, مسلمانان به کشمکش پرداختند.))(48)
از جملات امام على(ع) این نکته استفاده مى شود که مسلمانان با داشتن محورهاى اتحاد مانند وجود پیامبر و دین واحد نباید اختلاف داشته باشند. از سوى دیگر مسلمانان بعد از رحلت پیامبر(ص) اختلاف پیدا کردند و در زمان حیات او مسلمانان متحد بودند.
5 ـ مصالح عمومى
یکى از عوامل مهم ایجاد وحدت, مصالح عمومى است. در جامعه اى که اقلیت هاى مذهبى, جناح هاى سیاسى و... وجود دارند, حق فردى و گروهى نیز وجود دارند که ممکن است این حقوق در تعارض قرار گرفته, تنش ایجاد کنند. براى جلوگیرى از اختلافات نیاز به محور اتحاد است که حلقه اتصال همه افراد و گروه ها مى باشد.
برهمین اساس است که هرگاه مصالح عمومى یک جامعه در معرض تهدید قرار گیرد, مصالح فردى و گروهى نادیده گرفته مى شود و همه افراد متحد شده از آن دفاع مى کنند.
در جامعه اسلامى نیز جناح هاى سیاسى و افرادى باسلیقه هاى مختلف وجود دارند که گاهى تعارض در رعایت حقوق آن ها به وجود آمده و تضارب افکار زمینه برخى از اختلافات را به وجود مىآورد. براى ایجاد وحدت نیاز به محور وحدت است که همانا ((مصالح عمومى)) است. امام على(ع) على رغم آن که ولایت را حق مسلم خود دانسته(49) و بارها از آن دفاع کرده است, ولى در برابر خلفاى سه گانه قیام نکرده, 25 سال سکوت کرد. سکوت امام این پرسش را نیز به وجود مىآورد که چه عامل یا عواملى سبب شدند که آن حضرت قیام نکرده و حتى با خلفا بیعت نموده و با آنان همکارى کند؟(50)
واقعیت این است که سکوت امام و همکارى او با خلفا در راستاى مصالح عمومى صورت گرفت. اوضاع سیاسى و اجتماعى... صدر اسلام نشان مى دهد که بعد از رحلت پیامبر(ص), اسلام و مسلمانان دچار مشکلات و بحرانهاى خطرساز فراوان شده که هر کدام آن ها براى اسلام و مسلمانان خطرات جدى بودند. ظهور پیامبران دروغین, ارتداد و اختلافات شدید بین مسلمانان را مى توان از جمله آن ها ذکر کرد.(51)
ابن هشام مى نویسد: ((چون پیامبر وفات نمود, بلا و مصیبت بر مسلمانان بزرگ شد, یهودیان سربرافراشته و مسیحیان خوشحالى کردند. اهل نفاق از دین برگشته و اعراب مى خواستند مرتد شوند. اهل مکه مى خواستند مجددا بت پرستى کرده و دین پیامبر را منسوخ نمایند.))(52)
در جایى که دین در خطر است و دشمنان مصالح عمومى مسلمانان را به خطر انداخته و هرگونه اختلاف ضربه بر پیکر امت اسلامى است, باید همه افراد جامعه متحد شوند.
امام على(ع) که خود یکى از سنگربانان دین و طلایه داران وحدت است, در چنین فضایى یکى از علل سکوت خود را رعایت مصالح عمومى و حفظ وحدت اسلامى بیان کرد: ((و ایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبورالدین لکنا غیر ما کنا لهم علیه.))(53)
به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دین نبود, رفتار ما با آن ها طور دیگرى بود.
همچنین آن حضرت در جواب ابوسفیان بعد از تشکیل سقیفه ـ که به عنوان حمایت از على(ع) مى خواست فتنه به پا کند.ـ همگان را به وحدت فرا خواند:
((ایهاالناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المنافره وضعوا تیجان المفاخره))(54)
امواج کوه پیکر فتنه ها را با کشتى هاى نجات (علم, ایمان و اتحاد) درهم شکنید; از راه اختلاف و پراکندگى کنار آیید, تاج تفاخر و برترى جویى از سر بنهید.
6 ـ ارزشها
هرجامعه اى وارث سنت و اصول پذیرفته اى شده است که مردم آن جامعه به آن ها علاقمند بوده و حفظ آن اصول, عامل وحدت است. جامعه اسلامى نیز سنتها و اصولى دارد که مى توان از آن ها به عنوان ارزشهاى اسلامى یاد کرد. هویت و استقلال جامعه اسلامى بستگى به پاسدارى آن ها داشته و حفظ آن ها یکى از مولفه هاى وحدت اسلامى است که هرگاه دشمنان آن ارزشها را تهدید کردند, باهم متحد شده و از آن ها پاسدارى و دفاع کنند.
امام على(ع) به مالک اشتر دستور مى دهد که سنتهاى دیگر ایجاد نکرده, پاسدار ارزشهاى اسلامى باشند, که آن ارزشها سبب وحدت اسلامى است: ((هیچ سنت شایسته اى را مشکن که معیار عمل بزرگان این امت بوده است و همبستگى و کار ملت بر محورش سامان مى یافته است و هیچ راه و رسم جدیدى ایجاد مکن که به سنتى از این سنتها آسیب برساند.))(55)
7 ـ حقانیت
یکى از عوامل مهم ایجاد وحدت, حقانیت است. اگر افراد جامعه اى براین باور باشند که آنان برحق هستند, باید با بهره گیرى از این عنصر در برابر دشمنان باطل گرا همداستان و متحد شوند. امام على(ع) نیز از حقانیت به عنوان محور همبستگى یاد نمود; چنان چه آن حضرت در پى جنایات سپاهیان معاویه در شهر انبار, سپاهیان خود را به خاطر سستى در جهاد, نکوهش نموده و فرمود: ((والله یمیت القلب و یجلب الهم اجتماع هولإ القوم على باطلهم و تفرقکم عن حقکم))(56)
به خدا سوگند! که چنین وضعى قلب را مى میراند و از هرسو غم و اندوه برمى انگیزد که این قوم برباطل خویش متحد و همداستان اند و شما بر محور حقتان پراکنده اید; یعنى شما که برحق هستید, باید متحد باشید.
پیام این جملات حضرت آن است که همه حق گویان جهان با محوریت حق, در برابر همه باطل گران با محوریت باطل همداستان شوند.
8 ـ حکومت و رهبرى
حکومت و رهبرى آن موثرترین عامل همسویى و همگرایى است. در این جا این پرسش قابل طرح است که اصولا چگونه حکومت عامل وحدت است؟ در جواب باید گفت: حکومت نقش بنیادى در برقرارى امنیت, نظم و اجراى قوانین دارد. از این رو همه جوامع خالى از حکومت نبوده و همگان بر ضرورت آن اتفاق دارند. برهمین اساس هرگاه حکومت مورد قبول آنان تهدید شود, از آن دفاع نموده و همه مردم متحد مى شوند. در جامعه اسلامى بویژه در فرهنگ شیعى, حکومت جایگاه الهى داشته و امامت ادامه رسالت مى باشد. از این رو حفظ نظام از اهم واجبات بوده و رهبر محور و قطب حکومت مى باشد; چنان چه امام على(ع) از خود به عنوان محور جامعه و از امامت به عنوان نظم دهنده امت اسلامى یاد کرد:
((واقعیت جز این نیست که من قطب آسیابم, و چرخهاى کشور باید برمحورم هماره بچرخد و من در جاى خویش ثابت بمانم. اگر لحظه اى من جایگاهم را رهاکنم, مدارش سرگردان مى شود و سنگ زیرین آن به لرزش مى گراید...))(57) ((والامامه نظاما للامه, و الطاعه تعظیما للامامه))(58)
امام خمینى(ره) حکومت را به عنوان عامل وحدت بیان کرد: ((تشکیل حکومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمین است, چنانکه حضرت زهرا(س) در خطبه اى فرمود: امامت براى حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است.))(59)
بى تردید حکومت الهى و رهبرى آن ریسمانى است که همه مهره ها را در نظام اسلامى به هم پیوند مى دهد. چنان چه امام على(ع) فرمود: ((موقعیت زمامدار, همچون ریسمانى است که مهره ها را در نظام مى کشد و آن ها را جمع کرده و ارتباط مى بخشد. اگر ریسمانى از هم بگسلد, مهره ها پراکنده مى شوند و هرکدام به جایى فرو خواهد افتاد, پس هرگز نتوان همه را جمعآورى نمود و از نو نظام بخشید.))(60)
عوامل اختلاف
بعد از بیان مرحله اول این نوشتار که به اهمیت, امکان و عوامل وحدت اختصاص داشت, حال به عوامل و زمینه هاى اختلاف در جامعه اسلامى, مى پردازیم. شکل گیرى وحدت مبتنى برشناخت عوامل وحدت و عوامل اختلاف مى باشد. براى ایجاد اتحاد باید از عوامل همگرایى بهره گرفت و با عوامل تفرقه مبارزه کرد. چنان که پیامبر اسلام(ص) از عناصر و مولفه هاى وحدت بهره گرفت و با عوامل اختلاف مبارزه کرد و امت واحده اسلامى را تشکیل داد.
در این جا این پرسش مطرح مى شود: چرا در حکومت امام على(ع) که خود منادى وحدت بود, اختلافات شدید به وجود آمد؟ جواب این پرسش مى طلبد که بطور کلى به عوامل و زمینه هاى اختلاف پرداخته شود که جهت رعایت اختصار, به برخى از این عناصر اشاره مى شود:
1 ـ قانون شکنى و زورمدارى
جامعه متحد, با بهره گیرى از قانون و رعایت حقوق همگان به وجود مىآید. در ((جامعه اسلامى)) حکومت و مردم به عنوان دو عنصر عمده نسبت به یک دیگر وظایف و حقوقى دارند که در حقیقت این حقوق قوانینى هستند که باید از سوى رهبر و مردم رعایت شوند. مردم سالارى و مردم گرایى نیزبدین معنا است که حکومت حقوق مردم را رعایت کند. هرگاه حقوق مردم از سوى حکومت ضایع شود, نوعى زورمدارى و قانون شکنى به وجود مىآید که نتیجه آن, ایجاد اختلاف است. شاید بر همین اساس باشد که در اسلام به عدالت رهبرى حکومت و مدیران حکومتى تإکید شده است.
رهبر به عنوان عنصر مهم حکومت نیز حقوقى دارد که در حقیقت این حقوق قوانینى هستند که باید از سوى مردم رعایت شود. محوریت رهبرى که در اسلام بدان اهمیت داده شده نیز بدین معناست که مردم وظایف خویش را در برابر رهبر انجام دهند. مردم گرایى و محوریت رهبرى با رعایت حقوق متقابل شکل مى گیرد. هرگاه حقوق رهبر از سوى مردم رعایت نشود, نوعى ستم و قانون شکنى از سوى مردم به وجود آمده و نتیجه آن وجود اختلافات در جامعه است. امام على(ع) در خصوص حقوق متقابل مردم و رهبرى مى فرماید: ((اى مردم! بى گمان مرا برشما و شما را برمن حقى ثابت است. حق شما برمن, خیراندیشى و دلسوزى مخلصانه, فراهم آوردن امکان بهره گیرى کامل از ثروت بازیافته تان است, و آموزشتان تا از جهالت برهید و تإدیب و تربیتتان تا به آموختن تن دهید. و اما حق من برشما, پایبندى به بیعت است و خیرخواهى در غیبت و حضور. چون بسیجیان مى خواهم بى تإخیر و بى تردید, پاسخ دهید و چون فرمانى صادر مى کنم, اطاعت کنید.))(61)
همان طورى که از بیانات امام استفاده مى شود, اطاعت از رهبرى و پایبندى به بیعت از وظایف مهم مردم بیان شده است. هرگاه مردم با رهبر بیعت کردند, باید از او اطاعت کنند. اطاعت از رهبرى و رعایت حقوق مردم سبب همبستگى و پیامدهاى مثبت را در پى خواهد داشت; چنان که على(ع) فرمود: ((در این میان خداوند حقوق متقابلى را که در روابط اجتماعى انسان ها وجود دارد; بخشى از حقوق خود قرار داده است. که بزرگ ترین بعد آن, حقوق متقابل مردم و زمامداران است و این فریضه اى است که خداوند سبحان آن را براى هریک بردیگرى واجب کرده است; پس آن حقوق متقابل را نظام همبستگى و عزت و شکوه دینشان قرار داد; به گونه اى که ملت سامان نخواهد یافت, مگر با اصلاح زمامداران. و زمامداران به صلاح نخواهند آمد, مگر با استقامت ملت. پس هرگاه ملت حق والى را بپردازد و متقابلا زمامدار حقوق ملت را ادا کند, حق در میانشان شکوه یابد, راههاى دین استوار گردد, شناسه هاى عدالت راست شود و سنت ها در روندى فرا خور جریان یابد. بدین سان, زمانه اصلاح مى شود, به ماندگارى دولت امید مى رود و آزمندىهاى دشمنان به نومیدى مبدل مى شود. ولى هنگامى که ملت بر زمامدار خویش چیره خو شود و زمامدار با ملت خود از در زورگویى و اجحاف درآید, اختلاف کلمه رخ مى دهد, نشانه هاى جور آشکار مى شود... و راههاى اصلى سنت متروک مى ماند...))(62)
بعد از قتل عثمان اکثریت قریب به اتفاق مردم با امام على(ع) بیعت کردند و این در حالى بود که آن حضرت از حکومت امتناع مى کرد, زیرا تحمل حکومت قانون مند على(ع) با حکومت هاى قبل که متإسفانه براساس بى عدالتى و قانون شکنى شکل گرفته و دوام پیدا کرده بود, تفاوت داشت. على(ع) خود درباره بیعت مردم با او مى گوید: (((پس از قتل عثمان) چیزى مرا به هراس نیفکند جز آن که مردم را دیدم مانند یال کفتار به سوى من از هر طرف هجوم آورده و به سرم ریختند تا جایى که حسن و حسین زیر دست و پا رفتند و دو طرف جامه من پاره شد و مانند گله گوسفند دور من جمع شدند...))(63)
نخستین کسانى که با امام على(ع) بیعت کردند, طلحه و زبیر بودند.(64)
در این جا این سوال مطرح مى شود که چه کسانى پیمان شکنى نموده و حقوق حکومت و رهبر را رعایت نکردند؟ بى تردید طلحه و زبیرها بودند که قانون شکنى نموده و از امام(ع) اطاعت نکردند. سردمداران و آتش افروزان جنگ جمل همان پیمان شکنان بودند که اختلاف ایجاد کردند. بى تردید طلحه و زبیر و دیگر سردمداران جنگ جمل مى دانستند که امام على(ع) لایق و شایسته ترین فرد براى رهبرى امت اسلامى است. از سوى دیگر آنان شاهد جریان غدیر بودند که پیامبر اسلام(ص) على(ع) را به عنوان رهبر نصب کرده و اطاعت از او را واجب قرار داد.
پس این مخالفان بودند که اتحاد امت اسلامى را به هم زده وتفرقه ایجاد نمودند و پیمان شکنان بودند که با انگیزه دنیاگرایى و حب ریاست با نظام قانون مند و عدالت گراى على(ع) مخالفت نمودند.
امام على(ع) با کسانى جنگ نمود که آنان در میان امت اسلامى اختلاف ایجاد کرده و در برابرنظام عدالت علوى و حکومت حق و امام برحق ایستاده بودند. امام على(ع) در برابر بیعت شکنان و تفرقه اندازان به مقابله برخاست. على(ع) در ابتداى حکومت همگان را به وحدت فراخوانده و از همگان بیعت گرفت و اکثریت قریب به اتفاق مردم با آن حضرت بیعت کردند که نتیجه آن شکل گیرى امت واحده بود; ولى ریاست طلبان, دنیاگرایان و بیعت شکنان بودند که ایجاد اختلاف کردند. على(ع) هیچگاه آغازگر جنگ ها نبود. او بارها جنگ افروزان جمل, صفین و نهروان را به وحدت فرا خواند و حتى به نصیحت آنان پرداخت, تا وحدت امت اسلامى حفظ شده و جنگ به وجود نیاید. متإسفانه جنگ افروزان جمل, صفین و نهروان بودند که قصد براندازى نظام حق را داشتند, از این رو امام على(ع) در برابر آن ها ایستاد و این وظیفه امام بود; زیرا حفظ نظام از اهم واجبات است. امام وظیفه دارد که از حکومت پاسدارى نموده و توطئه ها را از بین ببرد. مردم سالارى و وحدت گرایى با مبارزه علیه وحدت شکنان و طغیانگران منافات ندارد, زیرا مصالح عمومى را نمى توان به خاطر منافع تعدادى تفرقه انگیز به خطر انداخت. آیا امروزه غرب که به عنوان مهد دموکراسى و آزادى شهرت یافته, اجازه مى دهد, عده محدودى به بهانه هایى مختلف علیه نظام که با اکثریت آراى مردم شکل گرفته, توطئه کنند؟!
در فرهنگ اسلام اطاعت از رهبرى و حفظ وحدت ملى وظیفه عمومى است, از این رو آنانى که علیه نظام و رهبر توطئه کنند, به عنوان ((یاغى)) یاد مى شود که وظیفه نظام مبارزه علیه آنان است. چنان چه امام على(ع) درباره جنگ افرزوان جمل, صفین و نهروان فرمود: فاش بگویم که شما رشته ى تعهد اسلامى را گسیخته اید, حدودش را تعطیل کرده اید و احکامش را میرانیده اید. بدانید که من به فرمان خدا مإمور به پیکار با سرکشان, پیمان شکنان و مفسدان در زمین شدم. پس با ناکثین به پیکارى خونین برخاستم, با قاسطین جهاد کردم و مارقین را سرگوفتم و آن شیطان ردهه را تنها با غرشى رعد آسا پاسخ گفتم که تپش مرگ آلود قلب و لرزش سینه اش به گوشم آمد.))(65)
از جملات امام على(ع) استفاده مى شود که جنگ با پیمان شکنان و سرکشان وظیفه الهى است. امام على(ع) در جاى دیگر از نهج البلاغه درباره سرکوبى خوارج مى فرماید: ((اما بعد, ایهاالناس, فإنا فقإت عین الفتنه, و لم یکن لیجترى علیها احد غیرى بعد إن ماج غیهبها, و اشتد کلبها))(66)
اما بعد, اى مردم! این تنها من بودم که چشم فتنه (خوارج) را از ((چشم خانه)) بیرون کشیدم و جز من هیچ کس جرإت چنین برخوردى را نداشت. آن گاه امواج سیاهى هاى این فتنه بالاگرفت و هارى آن سخت شد.
همچنین آن حضرت درباره سرکوبى هرگونه توطئه فرمود: ((به خدا سوگند که من, نه آن کفتارم که با ضرب آهنگهاى پیاپى و طولانى صیاد به خواب رود تا جوینده اش به او برسد و نخجیرگر کمین کرده در راهش, او را بفریبد و به او دست یابد و شکارش کند. من با نیروهاى گرویده به حق, فراریان از حق را سرکوب مى کنم و با سربازان آماده و به فرمان, دو دلان وسوسه گر را درهم مى کوبم; و مطمئن باشید تا فرا رسیدن مرگ از این روش دست نخواهیم کشید.))(67)
با توجه به مطالب گذشته باید گفت: امام على(ع) هیچگاه آغازگر جنگ ها نبوده و وحدت امت اسلامى را به هم نزده است. او در برابر خلفا, به خاطر حفظ وحدت, 25 سال سکوت نموده که خود, از این سکوت به تلخى یاد کرده و آن را خار در چشم و استخوان در گلو دانست.(68)
جنگ هاى على(ع) با سرکشان و بیعت شکنان براساس دنیاگرایى و ریاست طلبى نبود, بلکه براساس تکلیف گرایى و در راستاى حفظ نظام الهى بوده است که حفظ نظام و مصالح عمومى را نمى توان فداى مصالح فردى و گروهى نمود.
پى نوشتها:
1 ـ آل عمران, آیه 103 و تفسیرنمونه, ج 3, ص 25.
2 ـ سوره انعام, آیه 65.
3 ـ ر.ک: فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 85 و فیض الاسلام, خطبه 175.
4 ـ ر.ک: نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 1, ص 44 و شرح ابن ابى الحدید, ج 1, ص 93.
5 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 88.
6 ـ احمد احمدى بیرجندى, شعر در زندگى, ص 211.
7 ـ کلیات اقبال لاهورى, ص 418.
8 ـ ر.ک: نهج البلاغه.
9 ـ شرح ابى الحدید, ج 3, ص 185.
10 و 11 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 192.
12 ـ ر.ک: سوره انعام, آیه 159.
13 ـ سوره روم, آیه 22.
14 ـ مشعل اتحاد, ص 70.
15 ـ ر.ک: نهج البلاغه, خطبه 1 و سیرى در نهج البلاغه, از ص 156 به بعد.
16 ـ ر.ک: نهج البلاغه, خطبه 146 و تاریخ یعقوبى, چاپ بیروت, ص 122.
17 ـ سوره آل عمران, آیه 64, تفسیر نمونه, ج 2, ص 593.
18 ـ سخنرانى ها و مقالات دومین کنفرانس وحدت اسلامى, ص 32.
19 ـ سوره بقره, آیه 213.
20 ـ تفسیرنمونه, ج 3, ص 30.
21 ـ جعفر شهیدى, شرح نهج البلاغه, ص 125, خطبه 127.
22 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 87.
23 ـ سوره انفال, آیه 63.
24 ـ ر.ک: سوره آل عمران, آیه 63.
25 ـ ر.ک: سوره انبیإ, آیه 92.
26 ـ سوره حجرات, آیه 10.
27 ـ تفسیر نمونه, ج 3, ص 33.
28 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 90.
29 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 90.
30 ـ ر.ک: مجمع البیان, ج 2, ص 356.
31 ـ ر.ک: التبیان, ج 2, ص 545 و 546.
32 ـ روح البیان, ج 2, ص 72.
33 ـ سوره روم, آیه 32.
34 ـ تفسیر نمونه, ج 20, ص 382.
35 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 90.
36 ـ ر.ک: روح المعانى, ج 4, ص 18.
37 ـ ر.ک: تفسیر ابن کثیر, ج 8, ص 397.
38 ـ ر.ک: المیزان, ج 3, ص 271.
39 ـ ر.ک: تفسیرالکبیر فخررازى, ج 8, ص 167.
40 ـ ر.ک: مسند احمد, ج 1, ص 14 و ;17 الجامع الصغیر, ص 17 و فضایل قرآن, دارامى, ص 431.
41 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 9 و نهج البلاغه, صبحى صالح, ص 6.
42 ـ شعر در زندگى, ص 212.
43 ـ ر.ک: سوره احزاب, آیه 4.
44 ـ مجله تقریب, از انتشارات مجمع تقریب مذاهب اسلامى, ش 5, ص 145.
45 ـ در این خصوص بحث خواهد شد.
46 ـ مجمع البیان, ج 2, ص 375.
47 و 48 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 9.
49 ـ ر.ک: نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 170, ص 244 و سیرى در نهج البلاغه, ص 148.
50 ـ ر.ک: ابراهیم ثقفى کوفى, الغارات, ص 302 و تاریخ طبرى, ج 4, ص 124 و 123.
51 ـ ر.ک: تاریخ یعقوبى, ج 2, ص 107.
52 ـ سیره ابن هشام, ج 4, ص 316.
53 ـ سیرى در نهج البلاغه, ص 179 و 180.
54 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 5, ص 52.
55 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 85.
56 ـ شرح نهح البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 1, ص ;309 صبحى صالح, ص 70 و فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 86.
57 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 91.
58 ـ همان, ج 9, ص 4743.
59 ـ ولایت فقیه, ص 42 و رساله نوین, ج 4, ص 139.
60 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 146, ص 203.
61 و 62 ـ فرهنگ آفتاب, ج 4, ص 2112.
63 ـ هاشم رسولى محلاتى, زندگانى امیرالمومنین(ع), ص 336 و 337.
64 ـ همان, ص 330.
65 ـ فرهنگ آفتاب, ج 4, ص 2311.
66 ـ همان, ص 2314.
67 ـ همان, ص 2152.
68 ـ سیرى در نهج البلاغه, ص 176.
امام على(ع) به عنوان مصلح از منادیان و طلایه داران اتحاد مى باشد. او خود را شیفته و حریص ترین انسان نسبت به وحدت مسلمانان دانسته و یکى از علل بیست و پنج سال سکوت خود در برابر خلفا را حفظ وحدت اسلامى یاد نمود. از سوى دیگر همه مسلمانان را به همسویى و همدلى فراخواند, تا اتحاد نهادینه شده و شجره طیبه آن به بار بنشیند.
یکى از موضوعات بایسته پژوهش درسال امام على(ع), وحدت در گفتار و سیره آن امام همام است. رهبر فرزانه انقلاب با اعلام سال 1379 به عنوان سال امام على(ع) به دو محور امنیت ملى و وحدت ملى توجه خاص نموده و همه فرهیختگان و صاحبان اندیشه را به بحث و بررسى پیرامون این دو عنصر فراخواند.
این نوشتار مى کوشد وحدت در گفتار و سیره امام على(ع) را مورد تحلیل قرار دهد. نخست بیان دو مطلب ضرورى است:
اول: گرچه عنوان مقاله ((وحدت در گفتار و سیره امام على(ع))) است; ولى براى تبیین ((سنت)) آن حضرت از قرآن, روایات معصومان دیگر و از دیدگاه نظریه پردازان نیز بهره گرفته شده است.
دوم: براى تبیین وحدت در کلام و سیره امام على(ع) مى طلبد که عوامل و زمینه هاى اختلاف نیزبررسى شود; زیرا بدون شناخت عوامل مخل وحدت و از بین بردن آن, اتحاد امکان پذیر نیست. پس این پرسش نیز مطرح است که على(ع) به عنوان منادى وحدت; چرا در حکومت او, جنگ ها و اختلاف ها پیش آمد؟!
این مقاله در دو مرحله تبیین شده است. مرحله اول به مسایل وحدت اختصاص یافته و مرحله دوم آن به عوامل و زمینه هاى اختلاف اختصاص داده شده است.
مسایل وحدت
الف ـ اهمیت و ضرورت وحدت
در اسلام وحدت اسلامى از اهمیت ویژه اى برخوردار است. قرآن در ضمن آن که همگان را به همگرایى و همبستگى فرا خوانده است; از وحدت اسلامى به عنوان نعمت یاد کرده و اختلاف را در ردیف عذاب الهى قرار داده است. (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا واذکروا نعمه الله علیکم اذکنتم اعدإ فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا...)(1); همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را برخود به یادآورید که چگونه دشمن یک دیگر بودید و او در میان شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید.
(قل هوالقادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم اویلبسکم شیعا...)(2); بگو او قادر است عذابى از طرف بالا و یا از زیر پایتان برشما فروفرستد و یا آن که لباس تفرقه و پراکندگى برشما بپوشاند...
امام على(ع) نیز همبستگى را زمینه ریزش فیض الهى دانسته(3) و وحدت رایکى از ارمغان هاى بعثت پیامبر اسلام(ص) بیان کرد.(4) همچنین او خود را شیفته و حریص ترین انسان نسبت به وحدت اسلامى دانسته و فرمود:
((ولیس رجل ـ فاعلم ـ إحرص على جماعه إمه محمد(ص) و إلفتها منى, ابتغى بذلک حسن الثواب وکرم المإب...))(5)
این نکته را بدان هیچ کس از من بر اتحاد و همبستگى امت محمد(ص) حریص تر نیست که بدان ثواب مى جویم و فرجام نیک مى طلبم...
وحدت قانون حاکم برتمام هستى است. قطرات باران با همگرایى دریاها را تشکیل مى دهند. ملکول هاى بدن انسان با همسویى, سلامت بدن را تإمین مى کنند. حیوانات مانند مورچه ها... با همگرایى از آسیب هاى دشمن خودشان را حفظ مى کنند.
براین اساس نظام آفرینش, نظام توحید و وحدت گرایى است. به قول شاعر که سروده است:
آفرینش درس وحدت مى دهد برهرعالمى
چون که بنیان جهان شد از بناى اتحاد
رمز وحدت را بجو از قل هوالله احد
مى دهد این آیه عالم را صلاى اتحاد(6)
اقبال لاهورى نیز گفته است:
برگ و ساز کائنات از وحدت است
اندرین عالم حیات از وحدت است(7)
در عالم تشریع, جامعه بشرى باید از قانون وحدت پیروى کند, تا همسو با نظام هستى شود. فردگرایى و اختلافات غیر اصولى سبب مى شود که مصالح فردى و عمومى تهدید شود و افراد جامعه طعمه تفرقه انگیزان شوند; چنان که امام على(ع) بدان اشاره کرده است.(8)
ضرورت وحدت اسلامى بیشتر در برابر سیاست تفرقه انگیز دشمنان اسلام ظهور مى کند. به نمونه زیر توجه شود!
زمان پادشاهان قاجار, حکومت عثمانى بزرگ ترین حکومت اسلامى در جهان به شمار مىآمد...
در کنار سفارت عثمانى در تهران مسجد کوچکى وجود داشت. امام جماعت مسجد (و یا یکى از نمازگزاران آن مسجد) مى گفت: روضه خوانى را دیدم که هر روز صبح به مسجد مىآید و روضه حضرت زهرا(س) را مى خواند و به عثمان خلیفه سوم ناسزا مى گوید. روزى به او گفتم: چرا تو هر روز همین روضه را مى خوانى و همان ناسزا را مى گویى و تکرار مى کنى, مگر روضه دیگرى نمى دانى؟
او در پاسخ گفت: روضه دیگر مى دانم ولى یک نفر بانى دارم که هر روز پنج ریال به من مى دهد ولى مى گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان. خصوصیات و محل او را گفت.
من پى گیرى کردم, دیدم بانى روضه یک نفر کاسب مغازه دار است. جریان را به او گفتم, وى گفت: شخصى روزى دو تومان به من مى دهد تا در آن مسجد چنین روضه خوانده شود. من هم پنج ریال آن را به روضه خوان مى دهم و پانزده ریال آن را خود برمى دارم. باز هم جریان را پى گیرى کردم, سرانجام معلوم شد که از طرف سفارت انگلیس روزى 25 تومان براى این روضه خوانى (براى ایجاد اختلاف بین شیعه و سنى و سپس ایران و حکومت عثمانى) داده مى شود.
عزت مندى و آزادى در سایه شجره طیبه اتحاد و همبستگى امکان پذیر است. چنان چه امام على(ع) فرمود: ((هیچ ملتى درباره انجام کارى باهم متحد نشد, جز این که نیرو و قدرت پیدا کرد و هیچ ملتى از این قدرت بهره نگرفت, مگر این که خداوند گرفتارى آنان را بر طرف کرد و آن ها را از بلاى ذلت نجات داد.))(9)
همچنین آن حضرت عزت مندى و موفقیت و ذلت امت هاى گذشته را مبنى برهمگرایى و اختلاف دانسته, فرمود: ((اگر بیندیشید در تفاوت احوال آن ها در زمان خوشى و رفاه و زمان سختى, آنگاه لازم مى شود برشما که به سراغ عواملى بروید که باعث عزت و اقتدار آنان شد و دشمنانشان را از آن ها دور کرد و عافیت و سلامت برایشان آورد... و آن عبارت است از پرهیز از تفرقه و اهتمام به الفت و محبت و توصیه و تشویش برهمگامى و همبستگى...))(10); ((بنگرید آن ها چگونه بودند هنگامى که جمعیت هایشان متحد, خواسته ها متفق, قلب ها و اندیشه ها معتدل, دست ها پشتیبان هم, شمشیرها یارى کننده یک دیگر, دیده ها نافذ و عزم ها و هدف ها همه یکى بود; آیا زمامدار و پیشواى همه جهانیان نشدند؟! از آن طرف پایان کار آنان را نیز بنگرید, آن هنگام که پراکندگى درمیان آن ها واقع شد, الفتشان به تشتت گرایید, اهداف و دلها اختلاف پیدا کردند, به گروههاى متعددى تقسیم شدند و در اثر پراکندگى, باهم به نبرد برخاستند. (در این هنگام بود) که لباس کرامت و عزت از تنشان بیرون شد و وسعت و نعمت را از آنان سلب شد و تنها سرگذشت آنان در میان شما باقى مانده که مایه عبرت براى عبرت گیرندگان است...))(11)
ب ـ مقصود از وحدت اسلامى
همان طورى که بیان شد, وحدت ضرورت دارد ولى در این جا این سوال قابل طرح است که مقصود از وحدت چیست؟ اصولا واژه ((وحدت)) و یا ((اتحاد)) در مسایل اجتماعى در مواردى استفاده مى شود که نوعى اختلاف وجود داشته باشد, تا وحدت به وجود آید و بدون هیچ گونه اختلافات اتحاد موجود بوده و نیاز به وحدت ندارد. و حال آن که در اسلام دعوت به همگرایى شده است.(12)
از سوى دیگر برخى از اختلافات, معقول و منطقى است. چنان چه اختلافات طبیعى مانند اختلاف رنگ ها و قبیله ها لازمه آفرینش و خلقت انسان به حساب آمده است: (و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فى ذلک لایات للعالمین)(13)
بنابراین معناى وحدت آن نیست که در جامعه اختلاف رنگ ها, زبان ها و... و اختلاف سلیقه ها, تضارب اندیشه و جناح بندىهاى سیاسى وجود نداشته باشد; زیرا در اسلام به انتقادهاى سازنده, تضارب اندیشه و رقابت هاى سیاسى منطقى, سفارش شده و آن ها از اصول پذیرفته شده هستند که این عناصر معمولا اختلافآور مى باشند.
همین طور معناى وحدت آن نیست که اقلیتهاى مذهبى از عقاید خود دست برداشته و عقیده اى واحد داشته باشند و یا سنى ها شیعه و شیعیان سنى شوند; بلکه مقصود از وحدت آن است که همه افراد و گروههاى یک جامعه با بهره گیرى از عوامل وحدت و با اتخاذ سیاست هاى اصولى و منطقى در قبال سیاستهاى خصمانه دشمن مشترک خود, متحد بوده و از اختلافات غیر معقول پرهیز کرده و اختلافات خود را با تبادل اندیشه حل نموده و با صلح و صفا در کنار هم زندگى کنند.
استاد شهید مطهرى مى نویسد: ((آیا مقصود از وحدت چیست؟ آیا مقصود این است: از میان مذاهب اسلامى یکى انتخاب شود... و یا این که وحدت اسلامى هیچ ربطى به وحدت مذهب ندارد؟ مقصود از اتحاد مسلمین, اتحاد پیروان مذاهب مختلف در عین اختلافات, در برابر بیگانگان است... (و) متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترکشان.))(14)
مقصود از وحدت در سیره امام على(ع) نیز بدین معناست که آن حضرت على رغم آن که ولایت را حق خود دانسته و با خلفا اختلاف داشت و سیاست آن ها را نقد مى کرد(15); ولى در هنگامى که دشمنان مشترک مسلمانان, اصل دین و مصالح عمومى امت اسلامى را تهدید مى کردند, آن حضرت با خلفا همگرا شده و با آن ها همکارى مى کرد.(16)
وحدت در جامعه اسلامى ایران نیز بدین معنا است که گروههاى دلسوز نظام على رغم اختلاف سلیقه ها و رقابت هاى سیاسى منطقى, باهم متحد شده و در برابر دشمنان نظام اسلامى صف واحدى را تشکیل دهند تا وحدت ملى در جامعه نهادینه شود.
ج ـ امکان وحدت
بعد از بیان اهمیت وحدت و مقصود از وحدت, این پرسش قابل طرح است: با توجه به اقلیتهاى مذهبى, جناح هاى سیاسى و افراد متعدد با سلیقه هاى مختلف اصولا اتحاد و ایجاد جامعه متحد امکان پذیر است؟ در جواب باید گفت: همان طورى که بیان شد, مقصود از وحدت آن است که همه افراد و گروه ها در ایجاد جامعه متحد همسویى کنند و این اتحاد با توجه به عوامل و مولفه هاى وحدت (که بعدا بیان خواهد شد.) امکان پذیر است.
در حوزه تعلیماتى اسلام نه تنها اتحاد در یک جامعه امکان پذیر است که حتى همبستگى پیروان همه ادیان الهى امکان دارد; چنان چه در قرآن همه پیروان ادیان الهى به وحدت فراخوانده شده اند: ((قل یااهل الکتاب تعالوا الى کلمه سوإ بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا...))(17)
اگر چنین همگرایى امکان پذیر نبود, معنا نداشت که خداوند همه پیروان ادیان الهى را به همگرایى و وحدت دعوت مى کرد; زیرا جعل اصل تکلیف فرع برامکان آن است. استاد آیت الله جوادى آملى مى نویسد:
((این که خداوند ما را گوناگون آفریده و به وحدت امر کرد و از تفرقه باز داشت, نشانگر این حقیقت است که رسیدن به وحدت, میسر و پرهیز از تفرقه, ممکن است. ))(18)
در قرآن یکى از وظایف انبیإ رفع اختلافات و ایجاد امت واحده بیان شده است. (19)
پیامبراکرم(ص) با بهره گیرى از عوامل و محورهاى وحدت و مبارزه با عوامل اختلاف, توانست امت منسجم ایجاد نماید. چنان که ((جان دیون پورت)) مى نویسد: ((... محمد یک نفر عرب ساده, قبائل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه کشورش را مبدل به یک جامعه فشرده وبا انضباط نمود...))(20)
امام على(ع) با شناخت دقیق از معارف قرآن و اتحاد حاکم در جامعه مدینه النبى(ص) همه مسلمانان را به همبستگى فراخواند که نشان دهنده امکان وحدت اسلامى است:
((والزموا السواد الاعظم فان یدالله مع الجماعه. و ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس الشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب الا من دعا الى هذاالشعار فاقتلوه و لوکان تحت عمامتى هذه...))(21)
با اکثریت همداستان شوید که دست خدا همراه جماعت است; و از تفرقه پرهیز کنید که موجب آفت است. آن که از جمع مسلمانان به یک سو شود, بهره شیطان است, چنان که گوسفند از گله درماند, نصیب گرگ بیابان است...
همچنین على(ع) از وحدت اسلامى به عنوان نعمت الهى یاد کرد: ((بى گمان خداوند سبحان برجماعت متحد این امت, با این رشته همبستگى که پیوندشان داد, تا در سایه اش آرام گیرند و بدوپناه برند, با نعمت وحدتى منت نهاد که هیچ آفریده اى بهایش را در نمى یابد که از هربهایى پربهاتر است و از هر سترگى سترگ تر.))(22)
د ـ عوامل و محورهاى وحدت
همان طورى که بیان شد, دریک جامعه با بودن گروههاى سیاسى, اقلیتهاى مذهبى و افراد مختلف... نیاز به عوامل و حلقه هاى اتصالى است که همه اعضاى یک جامعه را مانند دانه هاى تسبیح باهم پیوند دهند; از این رو دانشمندان براى ایجاد همبستگى در یک جامعه عواملى را مانند زبان, ملیت, جغرافیا... مطرح کرده اند; ولى در اسلام گرچه این عناصر نادیده گرفته نشده است, ولى این عوامل عناصر اصلى وحدت نیستند, به دلیل این که این عوامل ظاهرى و صورى هستند. شاهدش همانا جنگ هاى داخلى و قومى در یک جامعه است. به قول مولوى:
پس زبان محرمى خود دیگر است
همدلى از همزبانى بهتر است
در قرآن نیز آمده است: ((اى رسول من! تو اگر بخواهى همه ذخایر زمینى را توزیع کنى تا مردم را متحد کنى, نمى توانى و آن خداست که بین قلب ها الفت ایجاد مى کند. ))(23)
از این استفاده مى شود که براى ایجاد وحدت نیاز به عوامل دیگرى است که در خود قرآن و روایات بدان اشاره شده است که این عوامل عبارتند از:
1 ـ اصل توحید
براساس جهان بینى اسلامى جهان براساس توحید و وحدت است و خداوند خالق همه موجودات مى باشد. همه مسلمانان بر اصل توحید عقیده دارند و اصل توحید امرى فطرى است. ایمان به خداوند است که قلب هاى مومنان را به هم مهربان و همسو مى کند که گویا همه آنان روح واحد دارند.
مومنان معدود و لیک ایمان یکى
جسمشان معدود ولیکن جان یکى
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاى شیران خداست
در قرآن از اصل توحید به عنوان عامل مهم وحدت همه ادیان یاد شده است.(24)
همچنین در قرآن توحید به عنوان عامل وحدت ((امت واحده)) ذکر شده است:
(ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون)(25)
همچنین در قرآن مرزهاى جغرافیایى, نژاد و... برداشته و ایمان به خداوند به عنوان مرز عقیدتى بیان شده است: (انما المومنون اخوه)(26)
در برخى روایات مومنان همانند نفس و جسم واحد بیان شده اند که ایمان به خدا جان و روح همه آنان است: ((المومنون کالنفس الواحده))(27)
امام على(ع) از اصل توحید و خداى واحد به عنوان محورىترین عامل وحدت یاد کرد; چنان چه او در نکوهش آن عده از دانشمندانى که خداى واحد, کتاب واحد و پیامبر واحد دارند, اختلاف نموده, فرموده: ((الههم واحد ونبیهم واحد و کتابهم واحد... ))(28); و این در حالى است که خدا و پیامبر وکتابشان یکى است...
2 ـ دین اسلام
اسلام به عنوان مجموعه قوانین الهى که ریشه در فطرت دارد, یکى از محورهاى مهم وحدت اسلامى است. در این جا این پرسش مطرح است که اصولا دین چگونه مایه وحدت است؟ سه احتمال قابل بررسى است:
اول: آن که دین همه را به همگرایى فراخوانده و بهره گیرى از دستورات دین عامل وحدت جامعه است.
دوم: آن که هرگاه دشمنان, اسلام را نشانه گرفتند و مقدسات آن را زیر سوال بردند, مسلمانان متحد شده و از آن دفاع و پاسدارى مى کنند.
سوم: آن که دین واحد عامل وحدت است.
بنابر هر سه احتمال, دین محور وحدت است. اسلام همگان را برادر خوانده است.
على(ع) فرمود: ((واقعیت جز این نیست که همگى شما براساس دین خدا برادرید. ))(29)
از سوى دیگر هرگاه دشمنان اسلام در برابر اسلام ایستادند, مسلمانان دربرابر تمام دنیاى آن ها ایستادند. گرچه مسلمانان از برخى احکام اسلام برداشتهاى متفاوت کرده و مى کنند, ولى اصل دین به عنوان اصل مشترک بین همه مسلمانان بوده و محور اصلى وحدت جامعه اسلامى است.
در قرآن نیز دین به عنوان عامل اصلى وحدت بیان شده است:
(واعتصموا بحبل الله...) در تفسیر این آیه مقصود از حبل الله چیست؟
در برخى از تفاسیر مانند مجمع البیان(30), التبیان(31) و روح البیان(32) آمده است که همانا مقصود از ((حبل الله)) دین اسلام است. همچنین در قرآن آمده است که شما مسلمانان مانند مشرکان نباشید که آن ها در دینشان اختلاف کردند: (ولاتکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعا)(33)
درتفسیر نمونه آمده است:
((مذهب همیشه عامل وحدت و یکپارچگى در محیط خود بوده و همان گونه که در مورد اسلام و قبایل حجازى و حتى اقوام خارج از جزیره العرب تحقق یافت و به اختلافات پایان داده و امت واحد ساخت.))(34)
امام على(ع) نیز یکى از عوامل وحدت را دین مى دانست: ((إدین یجمعکم))(35); آیا دینى ندارید تا محور اتحاد شود؟
3 ـ قرآن
یکى از محورهاى مهم وحدت اسلامى, قرآن است. گرچه برخى از مسلمانان در تفسیر برخى از آیات اختلاف نظر داشته و برداشت هاى متفاوت دارند; ولى اصل وجود قرآن به عنوان کتاب واحد, مورد قبول همگان بوده و عامل مهم همبستگى آنان است. هرگاه قرآن و معارف بلند آن از سوى دشمنان تهدید شود, همه مسلمانان با جان و مال از آن دفاع و پاسدارى مى کنند. از سوى دیگر قرآن همه مسلمانان را به همگرایى فرا خوانده است که این دعوت نقش بنیادى در وحدت گرایى دارد. در قرآن نیز از این کتاب الهى به عنوان عامل وحدت یاد شده است. چنان چه در برخى از تفاسیر مانند روح المعانى(36), تفسیر ابن کثیر,(37) المیزان(38) و تفسیرالکبیر(39), مقصود از ((حبل الله)) در آیه (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا) به قرآن تفسیر شده است که این آیه صریحا چنگ زدن به قرآن را عامل وحدت دانسته است. شاید بر همین اساس باشد که پیامبر(ص) از قرآن و عترت به عنوان دو امانت گرانسنگ یاد کرد. (40)
امام على(ع) نیز از قرآن به عنوان محور عمده وحدت یاد نمود:
((و الههم واحد و نبیهم واحد و کتابهم واحد))(41)
این جملات خطاب به برخى از دانشمندان است که با وجود قرآن واحد اختلاف دارند.
اقبال لاهورى مى گوید:
ازیک آیینى مسلمانان زنده است
پیکر ملت ز قرآن زنده است
ما همه خاک و دل آگاه اوست
اعتصامش کن که حبل الله اوست
چون گهر دو رشته او سفته شو
ورنه مانند غبار آشفته شو(42)
4 ـ پیامبر اسلام(ص)
یکى از محورهاى وحدت امت اسلامى, وجود مقدس پیامبر اسلام(ص) است. نقش پیامبر در ایجاد وحدت از این جهت قابل بررسى است:
نخست آن که او فرستاده خداوند بوده و تا قیامت پیامبر همه مردم است.(43) از این جهت او به عنوان پیامبر واحد, مورد قبول همگان است.
در صدر اسلام مسلمانان مانند پروانه دور شمع وجودى آن حضرت مى چرخیدند و وجود پیامبر(ص) مسلمانان را مانند دانه هاى تسبیح به هم پیوند مى داد. مسلمانان صدر اسلام آن چنان پیامبر را دوست مى داشتند که در جنگ ها براى حفظ جان پیامبر از یک دیگر سبقت مى گرفتند.
دشمنان اسلام از وجود پیامبر(ص) به عنوان مهره اتحاد و عامل همبستگى مسلمانان وحشت داشتند; از این رو در جنگ احد براى این که اختلاف ایجاد کنند, شایعه کردند که پیامبر(ص) کشته شده است. در عصر حاضر نیز اهانت سلمان رشدى به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص), نشان داد که مسلمانان نمى توانند اهانت به او را تحمل کنند. اقبال لاهورى گفته است:
دل به محبوب حجازى بسته ایم
زین جهت با یکدیگر پیوسته ایم
عشق او سرمایه جمعیت است
همچون خون اندر عروق ملت است
عشق در جان و نسب در پیکر است
رشته عشق از نسب محکم تر است
عشق ورزى, از نسب باید گذشت
هم ز ایران و عرب باید گذشت
امت او مثل او نور حق است
هستى ما از وجودش مشتق است.(44)
دوم آن که پیامبر اسلام(ص) علاوه بر آن که رسول خدا است, رهبر جهان اسلام نیز مى باشد. بى تردید رهبر نقش بنیادى در وحدت دارد.(45)
مرحوم طبرسى در ذیل آیه: (واعتصموا بحبل الله جمعیا و لا تفرقوا) مى نویسد: مقصود از ((حبل الله)) پیامبر اسلام است.(46)
امام على(ع) در هنگام درگیرى با اهل شام, از اختلافات بین مسلمانان اظهار نگرانى نموده و از پیامبر واحد و خداوند واحد به عنوان محورهاى همگرایى یاد نموده است: ((وکان بدء امرنا إناالتقینا والقوم من اهل الشام و الظاهر ان ربنا واحد و نینا واحد و دعوتنا فى الاسلام واحد))(47); جریان کارمان با درگیرى با گروهى از اهل شام آغاز شد, در حالى که به ظاهر پروردگارمان, پیامبرمان و دعوت اسلامیمان یکى بود.
همچنین آن حضرت فرمود: ((اما همین که حضرت (پیامبراسلام(ص)) درگذشت, مسلمانان به کشمکش پرداختند.))(48)
از جملات امام على(ع) این نکته استفاده مى شود که مسلمانان با داشتن محورهاى اتحاد مانند وجود پیامبر و دین واحد نباید اختلاف داشته باشند. از سوى دیگر مسلمانان بعد از رحلت پیامبر(ص) اختلاف پیدا کردند و در زمان حیات او مسلمانان متحد بودند.
5 ـ مصالح عمومى
یکى از عوامل مهم ایجاد وحدت, مصالح عمومى است. در جامعه اى که اقلیت هاى مذهبى, جناح هاى سیاسى و... وجود دارند, حق فردى و گروهى نیز وجود دارند که ممکن است این حقوق در تعارض قرار گرفته, تنش ایجاد کنند. براى جلوگیرى از اختلافات نیاز به محور اتحاد است که حلقه اتصال همه افراد و گروه ها مى باشد.
برهمین اساس است که هرگاه مصالح عمومى یک جامعه در معرض تهدید قرار گیرد, مصالح فردى و گروهى نادیده گرفته مى شود و همه افراد متحد شده از آن دفاع مى کنند.
در جامعه اسلامى نیز جناح هاى سیاسى و افرادى باسلیقه هاى مختلف وجود دارند که گاهى تعارض در رعایت حقوق آن ها به وجود آمده و تضارب افکار زمینه برخى از اختلافات را به وجود مىآورد. براى ایجاد وحدت نیاز به محور وحدت است که همانا ((مصالح عمومى)) است. امام على(ع) على رغم آن که ولایت را حق مسلم خود دانسته(49) و بارها از آن دفاع کرده است, ولى در برابر خلفاى سه گانه قیام نکرده, 25 سال سکوت کرد. سکوت امام این پرسش را نیز به وجود مىآورد که چه عامل یا عواملى سبب شدند که آن حضرت قیام نکرده و حتى با خلفا بیعت نموده و با آنان همکارى کند؟(50)
واقعیت این است که سکوت امام و همکارى او با خلفا در راستاى مصالح عمومى صورت گرفت. اوضاع سیاسى و اجتماعى... صدر اسلام نشان مى دهد که بعد از رحلت پیامبر(ص), اسلام و مسلمانان دچار مشکلات و بحرانهاى خطرساز فراوان شده که هر کدام آن ها براى اسلام و مسلمانان خطرات جدى بودند. ظهور پیامبران دروغین, ارتداد و اختلافات شدید بین مسلمانان را مى توان از جمله آن ها ذکر کرد.(51)
ابن هشام مى نویسد: ((چون پیامبر وفات نمود, بلا و مصیبت بر مسلمانان بزرگ شد, یهودیان سربرافراشته و مسیحیان خوشحالى کردند. اهل نفاق از دین برگشته و اعراب مى خواستند مرتد شوند. اهل مکه مى خواستند مجددا بت پرستى کرده و دین پیامبر را منسوخ نمایند.))(52)
در جایى که دین در خطر است و دشمنان مصالح عمومى مسلمانان را به خطر انداخته و هرگونه اختلاف ضربه بر پیکر امت اسلامى است, باید همه افراد جامعه متحد شوند.
امام على(ع) که خود یکى از سنگربانان دین و طلایه داران وحدت است, در چنین فضایى یکى از علل سکوت خود را رعایت مصالح عمومى و حفظ وحدت اسلامى بیان کرد: ((و ایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبورالدین لکنا غیر ما کنا لهم علیه.))(53)
به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دین نبود, رفتار ما با آن ها طور دیگرى بود.
همچنین آن حضرت در جواب ابوسفیان بعد از تشکیل سقیفه ـ که به عنوان حمایت از على(ع) مى خواست فتنه به پا کند.ـ همگان را به وحدت فرا خواند:
((ایهاالناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المنافره وضعوا تیجان المفاخره))(54)
امواج کوه پیکر فتنه ها را با کشتى هاى نجات (علم, ایمان و اتحاد) درهم شکنید; از راه اختلاف و پراکندگى کنار آیید, تاج تفاخر و برترى جویى از سر بنهید.
6 ـ ارزشها
هرجامعه اى وارث سنت و اصول پذیرفته اى شده است که مردم آن جامعه به آن ها علاقمند بوده و حفظ آن اصول, عامل وحدت است. جامعه اسلامى نیز سنتها و اصولى دارد که مى توان از آن ها به عنوان ارزشهاى اسلامى یاد کرد. هویت و استقلال جامعه اسلامى بستگى به پاسدارى آن ها داشته و حفظ آن ها یکى از مولفه هاى وحدت اسلامى است که هرگاه دشمنان آن ارزشها را تهدید کردند, باهم متحد شده و از آن ها پاسدارى و دفاع کنند.
امام على(ع) به مالک اشتر دستور مى دهد که سنتهاى دیگر ایجاد نکرده, پاسدار ارزشهاى اسلامى باشند, که آن ارزشها سبب وحدت اسلامى است: ((هیچ سنت شایسته اى را مشکن که معیار عمل بزرگان این امت بوده است و همبستگى و کار ملت بر محورش سامان مى یافته است و هیچ راه و رسم جدیدى ایجاد مکن که به سنتى از این سنتها آسیب برساند.))(55)
7 ـ حقانیت
یکى از عوامل مهم ایجاد وحدت, حقانیت است. اگر افراد جامعه اى براین باور باشند که آنان برحق هستند, باید با بهره گیرى از این عنصر در برابر دشمنان باطل گرا همداستان و متحد شوند. امام على(ع) نیز از حقانیت به عنوان محور همبستگى یاد نمود; چنان چه آن حضرت در پى جنایات سپاهیان معاویه در شهر انبار, سپاهیان خود را به خاطر سستى در جهاد, نکوهش نموده و فرمود: ((والله یمیت القلب و یجلب الهم اجتماع هولإ القوم على باطلهم و تفرقکم عن حقکم))(56)
به خدا سوگند! که چنین وضعى قلب را مى میراند و از هرسو غم و اندوه برمى انگیزد که این قوم برباطل خویش متحد و همداستان اند و شما بر محور حقتان پراکنده اید; یعنى شما که برحق هستید, باید متحد باشید.
پیام این جملات حضرت آن است که همه حق گویان جهان با محوریت حق, در برابر همه باطل گران با محوریت باطل همداستان شوند.
8 ـ حکومت و رهبرى
حکومت و رهبرى آن موثرترین عامل همسویى و همگرایى است. در این جا این پرسش قابل طرح است که اصولا چگونه حکومت عامل وحدت است؟ در جواب باید گفت: حکومت نقش بنیادى در برقرارى امنیت, نظم و اجراى قوانین دارد. از این رو همه جوامع خالى از حکومت نبوده و همگان بر ضرورت آن اتفاق دارند. برهمین اساس هرگاه حکومت مورد قبول آنان تهدید شود, از آن دفاع نموده و همه مردم متحد مى شوند. در جامعه اسلامى بویژه در فرهنگ شیعى, حکومت جایگاه الهى داشته و امامت ادامه رسالت مى باشد. از این رو حفظ نظام از اهم واجبات بوده و رهبر محور و قطب حکومت مى باشد; چنان چه امام على(ع) از خود به عنوان محور جامعه و از امامت به عنوان نظم دهنده امت اسلامى یاد کرد:
((واقعیت جز این نیست که من قطب آسیابم, و چرخهاى کشور باید برمحورم هماره بچرخد و من در جاى خویش ثابت بمانم. اگر لحظه اى من جایگاهم را رهاکنم, مدارش سرگردان مى شود و سنگ زیرین آن به لرزش مى گراید...))(57) ((والامامه نظاما للامه, و الطاعه تعظیما للامامه))(58)
امام خمینى(ره) حکومت را به عنوان عامل وحدت بیان کرد: ((تشکیل حکومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمین است, چنانکه حضرت زهرا(س) در خطبه اى فرمود: امامت براى حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است.))(59)
بى تردید حکومت الهى و رهبرى آن ریسمانى است که همه مهره ها را در نظام اسلامى به هم پیوند مى دهد. چنان چه امام على(ع) فرمود: ((موقعیت زمامدار, همچون ریسمانى است که مهره ها را در نظام مى کشد و آن ها را جمع کرده و ارتباط مى بخشد. اگر ریسمانى از هم بگسلد, مهره ها پراکنده مى شوند و هرکدام به جایى فرو خواهد افتاد, پس هرگز نتوان همه را جمعآورى نمود و از نو نظام بخشید.))(60)
عوامل اختلاف
بعد از بیان مرحله اول این نوشتار که به اهمیت, امکان و عوامل وحدت اختصاص داشت, حال به عوامل و زمینه هاى اختلاف در جامعه اسلامى, مى پردازیم. شکل گیرى وحدت مبتنى برشناخت عوامل وحدت و عوامل اختلاف مى باشد. براى ایجاد اتحاد باید از عوامل همگرایى بهره گرفت و با عوامل تفرقه مبارزه کرد. چنان که پیامبر اسلام(ص) از عناصر و مولفه هاى وحدت بهره گرفت و با عوامل اختلاف مبارزه کرد و امت واحده اسلامى را تشکیل داد.
در این جا این پرسش مطرح مى شود: چرا در حکومت امام على(ع) که خود منادى وحدت بود, اختلافات شدید به وجود آمد؟ جواب این پرسش مى طلبد که بطور کلى به عوامل و زمینه هاى اختلاف پرداخته شود که جهت رعایت اختصار, به برخى از این عناصر اشاره مى شود:
1 ـ قانون شکنى و زورمدارى
جامعه متحد, با بهره گیرى از قانون و رعایت حقوق همگان به وجود مىآید. در ((جامعه اسلامى)) حکومت و مردم به عنوان دو عنصر عمده نسبت به یک دیگر وظایف و حقوقى دارند که در حقیقت این حقوق قوانینى هستند که باید از سوى رهبر و مردم رعایت شوند. مردم سالارى و مردم گرایى نیزبدین معنا است که حکومت حقوق مردم را رعایت کند. هرگاه حقوق مردم از سوى حکومت ضایع شود, نوعى زورمدارى و قانون شکنى به وجود مىآید که نتیجه آن, ایجاد اختلاف است. شاید بر همین اساس باشد که در اسلام به عدالت رهبرى حکومت و مدیران حکومتى تإکید شده است.
رهبر به عنوان عنصر مهم حکومت نیز حقوقى دارد که در حقیقت این حقوق قوانینى هستند که باید از سوى مردم رعایت شود. محوریت رهبرى که در اسلام بدان اهمیت داده شده نیز بدین معناست که مردم وظایف خویش را در برابر رهبر انجام دهند. مردم گرایى و محوریت رهبرى با رعایت حقوق متقابل شکل مى گیرد. هرگاه حقوق رهبر از سوى مردم رعایت نشود, نوعى ستم و قانون شکنى از سوى مردم به وجود آمده و نتیجه آن وجود اختلافات در جامعه است. امام على(ع) در خصوص حقوق متقابل مردم و رهبرى مى فرماید: ((اى مردم! بى گمان مرا برشما و شما را برمن حقى ثابت است. حق شما برمن, خیراندیشى و دلسوزى مخلصانه, فراهم آوردن امکان بهره گیرى کامل از ثروت بازیافته تان است, و آموزشتان تا از جهالت برهید و تإدیب و تربیتتان تا به آموختن تن دهید. و اما حق من برشما, پایبندى به بیعت است و خیرخواهى در غیبت و حضور. چون بسیجیان مى خواهم بى تإخیر و بى تردید, پاسخ دهید و چون فرمانى صادر مى کنم, اطاعت کنید.))(61)
همان طورى که از بیانات امام استفاده مى شود, اطاعت از رهبرى و پایبندى به بیعت از وظایف مهم مردم بیان شده است. هرگاه مردم با رهبر بیعت کردند, باید از او اطاعت کنند. اطاعت از رهبرى و رعایت حقوق مردم سبب همبستگى و پیامدهاى مثبت را در پى خواهد داشت; چنان که على(ع) فرمود: ((در این میان خداوند حقوق متقابلى را که در روابط اجتماعى انسان ها وجود دارد; بخشى از حقوق خود قرار داده است. که بزرگ ترین بعد آن, حقوق متقابل مردم و زمامداران است و این فریضه اى است که خداوند سبحان آن را براى هریک بردیگرى واجب کرده است; پس آن حقوق متقابل را نظام همبستگى و عزت و شکوه دینشان قرار داد; به گونه اى که ملت سامان نخواهد یافت, مگر با اصلاح زمامداران. و زمامداران به صلاح نخواهند آمد, مگر با استقامت ملت. پس هرگاه ملت حق والى را بپردازد و متقابلا زمامدار حقوق ملت را ادا کند, حق در میانشان شکوه یابد, راههاى دین استوار گردد, شناسه هاى عدالت راست شود و سنت ها در روندى فرا خور جریان یابد. بدین سان, زمانه اصلاح مى شود, به ماندگارى دولت امید مى رود و آزمندىهاى دشمنان به نومیدى مبدل مى شود. ولى هنگامى که ملت بر زمامدار خویش چیره خو شود و زمامدار با ملت خود از در زورگویى و اجحاف درآید, اختلاف کلمه رخ مى دهد, نشانه هاى جور آشکار مى شود... و راههاى اصلى سنت متروک مى ماند...))(62)
بعد از قتل عثمان اکثریت قریب به اتفاق مردم با امام على(ع) بیعت کردند و این در حالى بود که آن حضرت از حکومت امتناع مى کرد, زیرا تحمل حکومت قانون مند على(ع) با حکومت هاى قبل که متإسفانه براساس بى عدالتى و قانون شکنى شکل گرفته و دوام پیدا کرده بود, تفاوت داشت. على(ع) خود درباره بیعت مردم با او مى گوید: (((پس از قتل عثمان) چیزى مرا به هراس نیفکند جز آن که مردم را دیدم مانند یال کفتار به سوى من از هر طرف هجوم آورده و به سرم ریختند تا جایى که حسن و حسین زیر دست و پا رفتند و دو طرف جامه من پاره شد و مانند گله گوسفند دور من جمع شدند...))(63)
نخستین کسانى که با امام على(ع) بیعت کردند, طلحه و زبیر بودند.(64)
در این جا این سوال مطرح مى شود که چه کسانى پیمان شکنى نموده و حقوق حکومت و رهبر را رعایت نکردند؟ بى تردید طلحه و زبیرها بودند که قانون شکنى نموده و از امام(ع) اطاعت نکردند. سردمداران و آتش افروزان جنگ جمل همان پیمان شکنان بودند که اختلاف ایجاد کردند. بى تردید طلحه و زبیر و دیگر سردمداران جنگ جمل مى دانستند که امام على(ع) لایق و شایسته ترین فرد براى رهبرى امت اسلامى است. از سوى دیگر آنان شاهد جریان غدیر بودند که پیامبر اسلام(ص) على(ع) را به عنوان رهبر نصب کرده و اطاعت از او را واجب قرار داد.
پس این مخالفان بودند که اتحاد امت اسلامى را به هم زده وتفرقه ایجاد نمودند و پیمان شکنان بودند که با انگیزه دنیاگرایى و حب ریاست با نظام قانون مند و عدالت گراى على(ع) مخالفت نمودند.
امام على(ع) با کسانى جنگ نمود که آنان در میان امت اسلامى اختلاف ایجاد کرده و در برابرنظام عدالت علوى و حکومت حق و امام برحق ایستاده بودند. امام على(ع) در برابر بیعت شکنان و تفرقه اندازان به مقابله برخاست. على(ع) در ابتداى حکومت همگان را به وحدت فراخوانده و از همگان بیعت گرفت و اکثریت قریب به اتفاق مردم با آن حضرت بیعت کردند که نتیجه آن شکل گیرى امت واحده بود; ولى ریاست طلبان, دنیاگرایان و بیعت شکنان بودند که ایجاد اختلاف کردند. على(ع) هیچگاه آغازگر جنگ ها نبود. او بارها جنگ افروزان جمل, صفین و نهروان را به وحدت فرا خواند و حتى به نصیحت آنان پرداخت, تا وحدت امت اسلامى حفظ شده و جنگ به وجود نیاید. متإسفانه جنگ افروزان جمل, صفین و نهروان بودند که قصد براندازى نظام حق را داشتند, از این رو امام على(ع) در برابر آن ها ایستاد و این وظیفه امام بود; زیرا حفظ نظام از اهم واجبات است. امام وظیفه دارد که از حکومت پاسدارى نموده و توطئه ها را از بین ببرد. مردم سالارى و وحدت گرایى با مبارزه علیه وحدت شکنان و طغیانگران منافات ندارد, زیرا مصالح عمومى را نمى توان به خاطر منافع تعدادى تفرقه انگیز به خطر انداخت. آیا امروزه غرب که به عنوان مهد دموکراسى و آزادى شهرت یافته, اجازه مى دهد, عده محدودى به بهانه هایى مختلف علیه نظام که با اکثریت آراى مردم شکل گرفته, توطئه کنند؟!
در فرهنگ اسلام اطاعت از رهبرى و حفظ وحدت ملى وظیفه عمومى است, از این رو آنانى که علیه نظام و رهبر توطئه کنند, به عنوان ((یاغى)) یاد مى شود که وظیفه نظام مبارزه علیه آنان است. چنان چه امام على(ع) درباره جنگ افرزوان جمل, صفین و نهروان فرمود: فاش بگویم که شما رشته ى تعهد اسلامى را گسیخته اید, حدودش را تعطیل کرده اید و احکامش را میرانیده اید. بدانید که من به فرمان خدا مإمور به پیکار با سرکشان, پیمان شکنان و مفسدان در زمین شدم. پس با ناکثین به پیکارى خونین برخاستم, با قاسطین جهاد کردم و مارقین را سرگوفتم و آن شیطان ردهه را تنها با غرشى رعد آسا پاسخ گفتم که تپش مرگ آلود قلب و لرزش سینه اش به گوشم آمد.))(65)
از جملات امام على(ع) استفاده مى شود که جنگ با پیمان شکنان و سرکشان وظیفه الهى است. امام على(ع) در جاى دیگر از نهج البلاغه درباره سرکوبى خوارج مى فرماید: ((اما بعد, ایهاالناس, فإنا فقإت عین الفتنه, و لم یکن لیجترى علیها احد غیرى بعد إن ماج غیهبها, و اشتد کلبها))(66)
اما بعد, اى مردم! این تنها من بودم که چشم فتنه (خوارج) را از ((چشم خانه)) بیرون کشیدم و جز من هیچ کس جرإت چنین برخوردى را نداشت. آن گاه امواج سیاهى هاى این فتنه بالاگرفت و هارى آن سخت شد.
همچنین آن حضرت درباره سرکوبى هرگونه توطئه فرمود: ((به خدا سوگند که من, نه آن کفتارم که با ضرب آهنگهاى پیاپى و طولانى صیاد به خواب رود تا جوینده اش به او برسد و نخجیرگر کمین کرده در راهش, او را بفریبد و به او دست یابد و شکارش کند. من با نیروهاى گرویده به حق, فراریان از حق را سرکوب مى کنم و با سربازان آماده و به فرمان, دو دلان وسوسه گر را درهم مى کوبم; و مطمئن باشید تا فرا رسیدن مرگ از این روش دست نخواهیم کشید.))(67)
با توجه به مطالب گذشته باید گفت: امام على(ع) هیچگاه آغازگر جنگ ها نبوده و وحدت امت اسلامى را به هم نزده است. او در برابر خلفا, به خاطر حفظ وحدت, 25 سال سکوت نموده که خود, از این سکوت به تلخى یاد کرده و آن را خار در چشم و استخوان در گلو دانست.(68)
جنگ هاى على(ع) با سرکشان و بیعت شکنان براساس دنیاگرایى و ریاست طلبى نبود, بلکه براساس تکلیف گرایى و در راستاى حفظ نظام الهى بوده است که حفظ نظام و مصالح عمومى را نمى توان فداى مصالح فردى و گروهى نمود.
پى نوشتها:
1 ـ آل عمران, آیه 103 و تفسیرنمونه, ج 3, ص 25.
2 ـ سوره انعام, آیه 65.
3 ـ ر.ک: فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 85 و فیض الاسلام, خطبه 175.
4 ـ ر.ک: نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 1, ص 44 و شرح ابن ابى الحدید, ج 1, ص 93.
5 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 88.
6 ـ احمد احمدى بیرجندى, شعر در زندگى, ص 211.
7 ـ کلیات اقبال لاهورى, ص 418.
8 ـ ر.ک: نهج البلاغه.
9 ـ شرح ابى الحدید, ج 3, ص 185.
10 و 11 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 192.
12 ـ ر.ک: سوره انعام, آیه 159.
13 ـ سوره روم, آیه 22.
14 ـ مشعل اتحاد, ص 70.
15 ـ ر.ک: نهج البلاغه, خطبه 1 و سیرى در نهج البلاغه, از ص 156 به بعد.
16 ـ ر.ک: نهج البلاغه, خطبه 146 و تاریخ یعقوبى, چاپ بیروت, ص 122.
17 ـ سوره آل عمران, آیه 64, تفسیر نمونه, ج 2, ص 593.
18 ـ سخنرانى ها و مقالات دومین کنفرانس وحدت اسلامى, ص 32.
19 ـ سوره بقره, آیه 213.
20 ـ تفسیرنمونه, ج 3, ص 30.
21 ـ جعفر شهیدى, شرح نهج البلاغه, ص 125, خطبه 127.
22 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 87.
23 ـ سوره انفال, آیه 63.
24 ـ ر.ک: سوره آل عمران, آیه 63.
25 ـ ر.ک: سوره انبیإ, آیه 92.
26 ـ سوره حجرات, آیه 10.
27 ـ تفسیر نمونه, ج 3, ص 33.
28 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 90.
29 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 90.
30 ـ ر.ک: مجمع البیان, ج 2, ص 356.
31 ـ ر.ک: التبیان, ج 2, ص 545 و 546.
32 ـ روح البیان, ج 2, ص 72.
33 ـ سوره روم, آیه 32.
34 ـ تفسیر نمونه, ج 20, ص 382.
35 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 90.
36 ـ ر.ک: روح المعانى, ج 4, ص 18.
37 ـ ر.ک: تفسیر ابن کثیر, ج 8, ص 397.
38 ـ ر.ک: المیزان, ج 3, ص 271.
39 ـ ر.ک: تفسیرالکبیر فخررازى, ج 8, ص 167.
40 ـ ر.ک: مسند احمد, ج 1, ص 14 و ;17 الجامع الصغیر, ص 17 و فضایل قرآن, دارامى, ص 431.
41 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 9 و نهج البلاغه, صبحى صالح, ص 6.
42 ـ شعر در زندگى, ص 212.
43 ـ ر.ک: سوره احزاب, آیه 4.
44 ـ مجله تقریب, از انتشارات مجمع تقریب مذاهب اسلامى, ش 5, ص 145.
45 ـ در این خصوص بحث خواهد شد.
46 ـ مجمع البیان, ج 2, ص 375.
47 و 48 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 9.
49 ـ ر.ک: نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 170, ص 244 و سیرى در نهج البلاغه, ص 148.
50 ـ ر.ک: ابراهیم ثقفى کوفى, الغارات, ص 302 و تاریخ طبرى, ج 4, ص 124 و 123.
51 ـ ر.ک: تاریخ یعقوبى, ج 2, ص 107.
52 ـ سیره ابن هشام, ج 4, ص 316.
53 ـ سیرى در نهج البلاغه, ص 179 و 180.
54 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 5, ص 52.
55 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 85.
56 ـ شرح نهح البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 1, ص ;309 صبحى صالح, ص 70 و فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 86.
57 ـ فرهنگ آفتاب, ج 1, ص 91.
58 ـ همان, ج 9, ص 4743.
59 ـ ولایت فقیه, ص 42 و رساله نوین, ج 4, ص 139.
60 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 146, ص 203.
61 و 62 ـ فرهنگ آفتاب, ج 4, ص 2112.
63 ـ هاشم رسولى محلاتى, زندگانى امیرالمومنین(ع), ص 336 و 337.
64 ـ همان, ص 330.
65 ـ فرهنگ آفتاب, ج 4, ص 2311.
66 ـ همان, ص 2314.
67 ـ همان, ص 2152.
68 ـ سیرى در نهج البلاغه, ص 176.