محمدبن ابى عمیر رازدارى صبور
آرشیو
چکیده
متن
ابااحمداست.))(1) او از شخصیت هاى بارز و از فقیهان عصر خویش بود. وى نه تنها در فقه شیعه, بلکه در فقه اهل سنت نیز مهارت داشت. لذا مورد قبول آن ها نیز مى باشد.(2) محمدبن ابى عمیر از جمله محدثانى است که با چهار امام معصوم(علیهم السلام) امام صادق, امام کاظم, امام رضا, و امام جواد(علیهم السلام)بود.(3)
گفته شده است که او با سه امام امام کاظم, امام رضا و امام جواد(علیهم السلام) معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق(ع) معاصر بود که در عصر امام کاظم, فوت کرد.(4) قول اول را شواهد و قرائن بیش ترى تإیید مى کند.
تولد
سال تولد محمدبن ابى عمیر در تاریخ درج نشده است. احتمالا او بین سال هاى 125 تا 135 ه' .ق. چشم به جهان گشوده است.(5) او بغدادى الاصل و ساکن بغداد بود.(6)
خاندان
نام محمدبن ابى عمیر در قبیله خاصى ذکر نشده است, ولى چون هم پیمان ((مهلب بن ابى صفره)) از قبیله ازد بود, مشهور به ((ازدى)) است.(7) جاحظ در کتاب ((مفاخرات)), در این که او از اعراب قحطانى است یا عدنانى, مردد است و مى گوید: از ویژگى ها و صفاتى که براى او ذکر گردیده است, بر مىآید که از اعراب قحطانى باشد;(8) زیرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند.
صحابى معصومین(علیهم السلام)
اگرچه او در عصر چهار امام مى زیست, اما از اصحاب سه امام (امام صادق, امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام)) شمرده مى شود. مورخان ـ با وجود این که وفات محمدبن ابى عمیر در عصر امامت امام جواد(ع) بود ـ در مورداین که او از اصحاب امام جواد(ع) نیز بوده یا نه, حرفى نزده اند; تنها شیخ طوسى در بعضى نسخه هاى کتاب فهرستش او را از اصحاب امام جواد(ع) مى داند نجاشى او را از اصحاب دو امام: امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام) شمرده است.(9)
از دیدگاه بزرگان
نجاشى در مورد او مى گوید: جلیل القدر, عظیم المنزله عند نا و عند المخالفین
شیخ طوسى: او متقى ترین, عابدترین و معتبرترین افراد است.
کشى: او از کسانى است که اصحاب و علما آنچه از او رسیده است, را صحیح مى دانند و همه به فقیه بودن و عالم بودنش اقرار دارند.(10)
شیخ عباس قمى: در منظر شیعه و سنى مطمئن ترین افراد است.(11) نبابر روایتى از ابوعمرو, ابن ابى عمیر فقیه تر, صالح تر و فاضل تر از یونس بن عبدالرحمان (راوى مشهور) است.(12)
شاخص هاى شخصیتى او
1 ـ الگوى عبادت
ابافضل محمدبن شاذان نقل مى کند: وارد عراق شدم, دیدم شخصى به همراهش مى گفت: تو زندگى دارى, زن و بچه دارى, به دنبال کسب برو و کم تر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجده هاى طولانى بگذارى, چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنا براین بود که با سجده هاى طولانى چشمانم نابینا شود, تا به حال باید چشمان ابن ابى عمیر که بعد از نماز صبح به سجده شکر مى رود و هنگام زوال ظهر سر از سجده برمى دارد, کور مى شد.(13)
و نیز نقل مى کند: با پدرم به دیدار ابن ابى عمیر رفتیم, دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل مى کنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابى عمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد. گفت: بله.(14)
همین دو حدیث نشان مى دهد که او تا چه حدى, در عبادت الگوى دیگران بود.
2 ـ زاهد متقى
بعضى زهد و ایمان را مساوى با فقر و گوشه نشینى و عزلت مى دانند, در حالى که همیشه این طور نیست. هنر آن است که انسان در عرصه اجتماع, فعالیت داشته باشد و زاهد هم باشد. محمدبن ابى عمیر که شغلش پارچه فروشى و فردى سرمایه دار بود(15); با آن که در اجتماع, فعالیت مستمر داشت, فردى زاهد و متقى و بى اعتنا به زخارف دنیا بود.
در روایتى که شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نقل کرده, آمده است: ابن ابى عمیر پارچه فروشى پردرآمدى بود. او به شخصى که نیازمند بود, هزار درهم قرض داد. بعدها ورشکست و فقیر شد. وقتى آن شخص نیازمند آگاه شد که ابن ابى عمیر فقیر شده است, خانه مسکونى خود را به بهاى هزار درهم فروخت و به سوى خانه ابن ابى عمیر حرکت کرد. محمد درب را گشود, گفت: این چیست؟ مرد نیازمند گفت: پولى را که از تو قرض گرفته بودم, آورده ام ادا کنم.
محمد گفت: به تو ارث رسیده؟ مرد گفت:
ـ نه.
ـ کسى به تو بخشیده؟
ـ نه.
ـ قطعه زمینى زراعتى را فروخته اى؟
ـ نه.
ـ پس از کجا آورده اى؟
ـ خانه مسکونى خود را فروختم تا قرضم را بدهم.
محمد بن ابى عمیر به نقل از ذریح المحاربى گفت: امام صادق(ع) فرمود: هیچ کس به خاطر قرضى که دارد, نباید از خانه اش خارج شود و خانه اش را بفروشد. به خدا قسم که محتاج یک درهم هستم, اما از این پول حتى یک درهم وارد خانه ام نمى کنم.(16)
3 ـ اسوه مقاومت
عصر امام موسى بن جعفر(ع) عصر خفقان, ظلم و جور دستگاه حکومتى بود. شیعیان و مجبور به و مخفى کردن مذهب خود بودند. محمدبن ابى عمیر از شخصیت هاى بازر علمى ـ اخلاقى آن زمان بود که مورد احترام مخالفان نیز بود و شیعیان را هم مى شناخت. انقلابیون را با بهانه هاى مختلف به زندان مى بردند تا اسامى شیعیان و اصحاب اهل بیت(علیهم السلام) را بگویند. او در زمان حکومت هارون 4 سال(17) و در عصر مإمون نیز 4 سال و به زندان افتاد.
ابراهیم بن داحه نقل مى کند: ابن ابى عمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سوال شد گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابى عمیر مى گوید: مرا 100 ضربه شلاق زدند تا محل شیعیان و اسامى آن ها را بگویم. ابتدا امتناع کردم, اما از شدت درد, نزدیک بود لب گشایم که صداى محمدبن یونس را شنیدم که مى گفت: محمدبن ابى عمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.(18) بعد از شهادت امام رضا(ع) ـ در عصر خلافت مإمون ـ بازهم او را به زندان بردند و وقتى علتش سوال شد, همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور, مصادره شد.(19) او على رغم همه فشارها و سختى ها, هیچ گاه حاضر به همکارى و افشاى اسامى شیعیان نشد.
4 ـ عالم ربانى
غیر از آثار گرانبهاى او که دلالت برمکانت بلند علمى او دارد, نشانه هاى دیگرى نیز این مطلب را تإیید مى کند. او با هشام بن سالم و هشام بن حکم دو صحابى بزرگ امام صادق(ع) مراوده و مجالست هاى زیادى داشت. روزى هشام بن سالم و هشام بن حکم خواستند در مورد مسائل علم کلام باهم مناظره کنند. هشام بن سالم حضور محمدبن ابى عمیر را به عنوان نفر سوم در مناظره, شرط کرد که اوج مقام علمى او را نشان مى دهد.
او از اصحاب اجماع است, یعنى از نزدیکان ائمه و کسانى که همه, آن هارا قبول دارند.(20)
5 ـ اساتید
او از محضر قریب به 100 استاد استفاده کرد, اساتیدى چون: ابان بن عثمان الاحمر, عبدالرحمان بن حجاج, مفضل بن مزید, ابن مسکان, عبدالله بن مغیره, هشام بن سالم, عبدالله بن سنان.(21)
6 ـ شاگردان
از حضور محمدبن ابى عمیر بیش از 70 محدث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او 2921 روایت نقل کرده است احمدبن محمدبن عیسى, فضل بن شاذان, صفوان بن یحیى حسن بن محبوب از شاگردان او هستند.(22)
7 ـ تإلیفات
بنابرنقل ابن بطه, محمدبن ابى عمیر 94 کتاب درباره عقاید و حدیث تإلیف کرد. (23) او علاوه بر این تإلیفات, نام 100 نفر از محدثان که از امام صادق(ع) حدیث نقل کردند, را با نام کتبشان حفظ داشت.(24)
متإسفانه آثار گرانبهاى او در حین مبارزات از بین رفت. خواهرانش: سعیده و منه نیز محدث بودند و براى زنان احکام مى گفتند. ابن ابى عمیر وقتى در عصر مإمون به زندان افتاد, کتاب هایش را به یکى از خواهران سپرد و به زندان رفت. خواهرش از ترس این که مبادا آثار او به دست مإموران حکومت بیفتد, کتب او را زیر خاک دفن کرد. محمد بعد از 4 سال حبس, وقتى به سراغ کتاب ها آمد, دید تمام کتاب هایش از بین رفته است. از آن به بعد, احادیث را یا از آثارى که در دست مردم داشت, مى خواند یا از حفظ مى گفت. لذا برخى روایات او بدون سند یا ناقص السند است, اما اکثر علما آن ها را قبول دارند و به آن عمل مى کنند.(25)
از آثار ارزشمند او اسامى بیش از چند کتاب در دست است, که به شرح ذیل است:
1 ـ کتاب الاستطاعه
2 ـ کتاب الحج
3 ـ فضائل الحج
4 ـ مناسک الحج
5 ـ الصلوه
6 ـ الصیام
7 ـ المتعه
8 ـ النکاح
9 ـ الطلاق
10 ـ التوحید
11 ـ الکفر و الایمان
12 ـ الامامه
13 ـ الاحتجاج فى امامه امیرالمومنین(ع)
14 ـ کلامه مع الخوارج
15 ـ النوادر الکبیر الحسن
16 ـ کتاب البدا
17 ـ الرد على اهل القدر و الجبر
18 ـ الانفال
19 ـ الافاعیل
20 ـ المغازى
21 ـ المعارف
22 ـ الیوم و اللیله
23 ـ الملاحم
24 ـ مسائله عن على بن موسى الرضا(ع)
25 ـ اختلاف الحدیث.(26)
1 ـ محمد بن ابى عمیر از سماعه نقل مى کند که امام صادق(ع) در مورد قول خدا: (اوفوا بعهدى اوف بعهد کم), فرمود: مراد از ((اوفوا بعهدى)) ولایت امیرمومنان است و مراد از ((اوف بعهدکم)) بهشت است; یعنى کسى که به عهد خدا وفاکند و ولایت على(ع) را برگردن بگیرد, خدا هم به عهدش وفامى کند و بهشت را به او خواهد داد. (27)
2 ـ محمدبن ابى عمیر از ابان بن عثمان نقل مى کند که امام صادق(ع) در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن, فرمود: اگرخدا کفایت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است, پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است, پس حرص براى چیست؟ اگر حساب و قیامت حق است, پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست, پس بخل چرا؟ و اگر عقوبت از آتش حتمى است, معصیت چرا؟ اگر مرگ یقینى است, شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم, مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است, پس عجب چرا؟ اگر هرکارى که اتفاق مى افتد, حکمتى دارد, پس حزن و اندوه چرا؟ اگر دنیا فانى و نابود شدنى است, پس راحت زیستن چرا؟(28)
3 ـ عن ابن ابى عمیر.... سمعت اباعبدالله(ع) یقول: ثلاثه لاعذر لاحد فیها ادإ الامانه الى البر و الفاجر... محمدبن ابى عمیر مى گوید: با چند واسطه شنیدم که امام صادق(ع) فرمود: در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست.
1 ـ اداى امانت; چه امانت دهنده خوب باشد, چه انسانى فاجر باشد.
2 ـ وفاى به عهد; چه عهدتان با آدم خوبى باشد, چه بد.
3 ـ نیکى به پدر و مادر; چه آن دو انسان خوب باشند و چه بد.(29)
وفات
او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگى ناپذیر در راه نشر فرهنگ آل محمد(ص) در عصر امام جواد(ع) ـ 217 ه' .ق. ـ چشم از جهان فرو بست و به وصال یار رسید. (30)
یادش گرامى و نامش جاودانه باد.
پى نوشتها:
1 ـ رجال, نجاشى, ص ;326 رجال شیخ طوسى, ص 388.
2 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 142.
3 ـ تنقیح المقال فى احوال الرجال, , ج 2, ص 63, چاپ نجف; جامع الرواه, اردبیلى, ج 2, ص 50.
4 ـ معجم الرجال, خوئى, ج 14, ص ;276 قاموس الرجال, ج 8, ص 7.
5 ـ تنقیح المقال, ج 2, ص 64.
6 ـ رجال, نجاشى, ص 326ـ327.
7 ـ همان; رجال علامه حلى, ص 140.
8 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 142.
9 ـ تنقیح المقال ج 2, ص 64.
10 ـ رجال, علامه حلى, ص 141.
11 ـ هدیه الاحباب, شیخ عباسى قمى, ص 54.
12 ـ مجمع الرجال, قهپائى, ج 5, ص 120.
13 ـ همان; رجال کشى, ص 591.
14 ـ مجمع الرجال, قهپائى, ج 5, ص 120.
15 ـ همان, نجاشى, ص 327.
16 ـ هدیه الاحباب, ص 54.
17 ـ لغتنامه دهخدا, واژه ابن ابى عمیر.
18 ـ رجال, نجاشى, ص ;326 اختیارمعرفه الرجال, ص 592.
19 ـ مجمع الرجال, قهپائى, ج 5, ص 121.
20 ـ معجم رجال الحدیث, ج 14, ص 283 و 284.
21 ـ مشایخ الثقات, ج 1, ص 31.
22 ـ همان.
23 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 142.
24 ـ همان; رجال نجاشى, ص 326.
25 ـ رجال, نجاشى, ص 7-326.
26 ـ رجال, نجاشى, ص ;327 فهرست, شیخ طوسى, ص ;142 کشى, ص ;592 رجال, علامه حلى, ص 142 و... .
27 ـ کافى, ج 1, ص 431.
28 ـ خصال, ج 2, ص 450.
29 ـ کافى, ج 5, ص 132.
30 ـ رجال, نجاشى, ص ;326 فهرست, ص 142. تنقیح المقال, ج 2, ص 50.
گفته شده است که او با سه امام امام کاظم, امام رضا و امام جواد(علیهم السلام) معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق(ع) معاصر بود که در عصر امام کاظم, فوت کرد.(4) قول اول را شواهد و قرائن بیش ترى تإیید مى کند.
تولد
سال تولد محمدبن ابى عمیر در تاریخ درج نشده است. احتمالا او بین سال هاى 125 تا 135 ه' .ق. چشم به جهان گشوده است.(5) او بغدادى الاصل و ساکن بغداد بود.(6)
خاندان
نام محمدبن ابى عمیر در قبیله خاصى ذکر نشده است, ولى چون هم پیمان ((مهلب بن ابى صفره)) از قبیله ازد بود, مشهور به ((ازدى)) است.(7) جاحظ در کتاب ((مفاخرات)), در این که او از اعراب قحطانى است یا عدنانى, مردد است و مى گوید: از ویژگى ها و صفاتى که براى او ذکر گردیده است, بر مىآید که از اعراب قحطانى باشد;(8) زیرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند.
صحابى معصومین(علیهم السلام)
اگرچه او در عصر چهار امام مى زیست, اما از اصحاب سه امام (امام صادق, امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام)) شمرده مى شود. مورخان ـ با وجود این که وفات محمدبن ابى عمیر در عصر امامت امام جواد(ع) بود ـ در مورداین که او از اصحاب امام جواد(ع) نیز بوده یا نه, حرفى نزده اند; تنها شیخ طوسى در بعضى نسخه هاى کتاب فهرستش او را از اصحاب امام جواد(ع) مى داند نجاشى او را از اصحاب دو امام: امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام) شمرده است.(9)
از دیدگاه بزرگان
نجاشى در مورد او مى گوید: جلیل القدر, عظیم المنزله عند نا و عند المخالفین
شیخ طوسى: او متقى ترین, عابدترین و معتبرترین افراد است.
کشى: او از کسانى است که اصحاب و علما آنچه از او رسیده است, را صحیح مى دانند و همه به فقیه بودن و عالم بودنش اقرار دارند.(10)
شیخ عباس قمى: در منظر شیعه و سنى مطمئن ترین افراد است.(11) نبابر روایتى از ابوعمرو, ابن ابى عمیر فقیه تر, صالح تر و فاضل تر از یونس بن عبدالرحمان (راوى مشهور) است.(12)
شاخص هاى شخصیتى او
1 ـ الگوى عبادت
ابافضل محمدبن شاذان نقل مى کند: وارد عراق شدم, دیدم شخصى به همراهش مى گفت: تو زندگى دارى, زن و بچه دارى, به دنبال کسب برو و کم تر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجده هاى طولانى بگذارى, چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنا براین بود که با سجده هاى طولانى چشمانم نابینا شود, تا به حال باید چشمان ابن ابى عمیر که بعد از نماز صبح به سجده شکر مى رود و هنگام زوال ظهر سر از سجده برمى دارد, کور مى شد.(13)
و نیز نقل مى کند: با پدرم به دیدار ابن ابى عمیر رفتیم, دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل مى کنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابى عمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد. گفت: بله.(14)
همین دو حدیث نشان مى دهد که او تا چه حدى, در عبادت الگوى دیگران بود.
2 ـ زاهد متقى
بعضى زهد و ایمان را مساوى با فقر و گوشه نشینى و عزلت مى دانند, در حالى که همیشه این طور نیست. هنر آن است که انسان در عرصه اجتماع, فعالیت داشته باشد و زاهد هم باشد. محمدبن ابى عمیر که شغلش پارچه فروشى و فردى سرمایه دار بود(15); با آن که در اجتماع, فعالیت مستمر داشت, فردى زاهد و متقى و بى اعتنا به زخارف دنیا بود.
در روایتى که شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نقل کرده, آمده است: ابن ابى عمیر پارچه فروشى پردرآمدى بود. او به شخصى که نیازمند بود, هزار درهم قرض داد. بعدها ورشکست و فقیر شد. وقتى آن شخص نیازمند آگاه شد که ابن ابى عمیر فقیر شده است, خانه مسکونى خود را به بهاى هزار درهم فروخت و به سوى خانه ابن ابى عمیر حرکت کرد. محمد درب را گشود, گفت: این چیست؟ مرد نیازمند گفت: پولى را که از تو قرض گرفته بودم, آورده ام ادا کنم.
محمد گفت: به تو ارث رسیده؟ مرد گفت:
ـ نه.
ـ کسى به تو بخشیده؟
ـ نه.
ـ قطعه زمینى زراعتى را فروخته اى؟
ـ نه.
ـ پس از کجا آورده اى؟
ـ خانه مسکونى خود را فروختم تا قرضم را بدهم.
محمد بن ابى عمیر به نقل از ذریح المحاربى گفت: امام صادق(ع) فرمود: هیچ کس به خاطر قرضى که دارد, نباید از خانه اش خارج شود و خانه اش را بفروشد. به خدا قسم که محتاج یک درهم هستم, اما از این پول حتى یک درهم وارد خانه ام نمى کنم.(16)
3 ـ اسوه مقاومت
عصر امام موسى بن جعفر(ع) عصر خفقان, ظلم و جور دستگاه حکومتى بود. شیعیان و مجبور به و مخفى کردن مذهب خود بودند. محمدبن ابى عمیر از شخصیت هاى بازر علمى ـ اخلاقى آن زمان بود که مورد احترام مخالفان نیز بود و شیعیان را هم مى شناخت. انقلابیون را با بهانه هاى مختلف به زندان مى بردند تا اسامى شیعیان و اصحاب اهل بیت(علیهم السلام) را بگویند. او در زمان حکومت هارون 4 سال(17) و در عصر مإمون نیز 4 سال و به زندان افتاد.
ابراهیم بن داحه نقل مى کند: ابن ابى عمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سوال شد گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابى عمیر مى گوید: مرا 100 ضربه شلاق زدند تا محل شیعیان و اسامى آن ها را بگویم. ابتدا امتناع کردم, اما از شدت درد, نزدیک بود لب گشایم که صداى محمدبن یونس را شنیدم که مى گفت: محمدبن ابى عمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.(18) بعد از شهادت امام رضا(ع) ـ در عصر خلافت مإمون ـ بازهم او را به زندان بردند و وقتى علتش سوال شد, همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور, مصادره شد.(19) او على رغم همه فشارها و سختى ها, هیچ گاه حاضر به همکارى و افشاى اسامى شیعیان نشد.
4 ـ عالم ربانى
غیر از آثار گرانبهاى او که دلالت برمکانت بلند علمى او دارد, نشانه هاى دیگرى نیز این مطلب را تإیید مى کند. او با هشام بن سالم و هشام بن حکم دو صحابى بزرگ امام صادق(ع) مراوده و مجالست هاى زیادى داشت. روزى هشام بن سالم و هشام بن حکم خواستند در مورد مسائل علم کلام باهم مناظره کنند. هشام بن سالم حضور محمدبن ابى عمیر را به عنوان نفر سوم در مناظره, شرط کرد که اوج مقام علمى او را نشان مى دهد.
او از اصحاب اجماع است, یعنى از نزدیکان ائمه و کسانى که همه, آن هارا قبول دارند.(20)
5 ـ اساتید
او از محضر قریب به 100 استاد استفاده کرد, اساتیدى چون: ابان بن عثمان الاحمر, عبدالرحمان بن حجاج, مفضل بن مزید, ابن مسکان, عبدالله بن مغیره, هشام بن سالم, عبدالله بن سنان.(21)
6 ـ شاگردان
از حضور محمدبن ابى عمیر بیش از 70 محدث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او 2921 روایت نقل کرده است احمدبن محمدبن عیسى, فضل بن شاذان, صفوان بن یحیى حسن بن محبوب از شاگردان او هستند.(22)
7 ـ تإلیفات
بنابرنقل ابن بطه, محمدبن ابى عمیر 94 کتاب درباره عقاید و حدیث تإلیف کرد. (23) او علاوه بر این تإلیفات, نام 100 نفر از محدثان که از امام صادق(ع) حدیث نقل کردند, را با نام کتبشان حفظ داشت.(24)
متإسفانه آثار گرانبهاى او در حین مبارزات از بین رفت. خواهرانش: سعیده و منه نیز محدث بودند و براى زنان احکام مى گفتند. ابن ابى عمیر وقتى در عصر مإمون به زندان افتاد, کتاب هایش را به یکى از خواهران سپرد و به زندان رفت. خواهرش از ترس این که مبادا آثار او به دست مإموران حکومت بیفتد, کتب او را زیر خاک دفن کرد. محمد بعد از 4 سال حبس, وقتى به سراغ کتاب ها آمد, دید تمام کتاب هایش از بین رفته است. از آن به بعد, احادیث را یا از آثارى که در دست مردم داشت, مى خواند یا از حفظ مى گفت. لذا برخى روایات او بدون سند یا ناقص السند است, اما اکثر علما آن ها را قبول دارند و به آن عمل مى کنند.(25)
از آثار ارزشمند او اسامى بیش از چند کتاب در دست است, که به شرح ذیل است:
1 ـ کتاب الاستطاعه
2 ـ کتاب الحج
3 ـ فضائل الحج
4 ـ مناسک الحج
5 ـ الصلوه
6 ـ الصیام
7 ـ المتعه
8 ـ النکاح
9 ـ الطلاق
10 ـ التوحید
11 ـ الکفر و الایمان
12 ـ الامامه
13 ـ الاحتجاج فى امامه امیرالمومنین(ع)
14 ـ کلامه مع الخوارج
15 ـ النوادر الکبیر الحسن
16 ـ کتاب البدا
17 ـ الرد على اهل القدر و الجبر
18 ـ الانفال
19 ـ الافاعیل
20 ـ المغازى
21 ـ المعارف
22 ـ الیوم و اللیله
23 ـ الملاحم
24 ـ مسائله عن على بن موسى الرضا(ع)
25 ـ اختلاف الحدیث.(26)
1 ـ محمد بن ابى عمیر از سماعه نقل مى کند که امام صادق(ع) در مورد قول خدا: (اوفوا بعهدى اوف بعهد کم), فرمود: مراد از ((اوفوا بعهدى)) ولایت امیرمومنان است و مراد از ((اوف بعهدکم)) بهشت است; یعنى کسى که به عهد خدا وفاکند و ولایت على(ع) را برگردن بگیرد, خدا هم به عهدش وفامى کند و بهشت را به او خواهد داد. (27)
2 ـ محمدبن ابى عمیر از ابان بن عثمان نقل مى کند که امام صادق(ع) در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن, فرمود: اگرخدا کفایت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است, پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است, پس حرص براى چیست؟ اگر حساب و قیامت حق است, پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست, پس بخل چرا؟ و اگر عقوبت از آتش حتمى است, معصیت چرا؟ اگر مرگ یقینى است, شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم, مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است, پس عجب چرا؟ اگر هرکارى که اتفاق مى افتد, حکمتى دارد, پس حزن و اندوه چرا؟ اگر دنیا فانى و نابود شدنى است, پس راحت زیستن چرا؟(28)
3 ـ عن ابن ابى عمیر.... سمعت اباعبدالله(ع) یقول: ثلاثه لاعذر لاحد فیها ادإ الامانه الى البر و الفاجر... محمدبن ابى عمیر مى گوید: با چند واسطه شنیدم که امام صادق(ع) فرمود: در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست.
1 ـ اداى امانت; چه امانت دهنده خوب باشد, چه انسانى فاجر باشد.
2 ـ وفاى به عهد; چه عهدتان با آدم خوبى باشد, چه بد.
3 ـ نیکى به پدر و مادر; چه آن دو انسان خوب باشند و چه بد.(29)
وفات
او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگى ناپذیر در راه نشر فرهنگ آل محمد(ص) در عصر امام جواد(ع) ـ 217 ه' .ق. ـ چشم از جهان فرو بست و به وصال یار رسید. (30)
یادش گرامى و نامش جاودانه باد.
پى نوشتها:
1 ـ رجال, نجاشى, ص ;326 رجال شیخ طوسى, ص 388.
2 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 142.
3 ـ تنقیح المقال فى احوال الرجال, , ج 2, ص 63, چاپ نجف; جامع الرواه, اردبیلى, ج 2, ص 50.
4 ـ معجم الرجال, خوئى, ج 14, ص ;276 قاموس الرجال, ج 8, ص 7.
5 ـ تنقیح المقال, ج 2, ص 64.
6 ـ رجال, نجاشى, ص 326ـ327.
7 ـ همان; رجال علامه حلى, ص 140.
8 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 142.
9 ـ تنقیح المقال ج 2, ص 64.
10 ـ رجال, علامه حلى, ص 141.
11 ـ هدیه الاحباب, شیخ عباسى قمى, ص 54.
12 ـ مجمع الرجال, قهپائى, ج 5, ص 120.
13 ـ همان; رجال کشى, ص 591.
14 ـ مجمع الرجال, قهپائى, ج 5, ص 120.
15 ـ همان, نجاشى, ص 327.
16 ـ هدیه الاحباب, ص 54.
17 ـ لغتنامه دهخدا, واژه ابن ابى عمیر.
18 ـ رجال, نجاشى, ص ;326 اختیارمعرفه الرجال, ص 592.
19 ـ مجمع الرجال, قهپائى, ج 5, ص 121.
20 ـ معجم رجال الحدیث, ج 14, ص 283 و 284.
21 ـ مشایخ الثقات, ج 1, ص 31.
22 ـ همان.
23 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 142.
24 ـ همان; رجال نجاشى, ص 326.
25 ـ رجال, نجاشى, ص 7-326.
26 ـ رجال, نجاشى, ص ;327 فهرست, شیخ طوسى, ص ;142 کشى, ص ;592 رجال, علامه حلى, ص 142 و... .
27 ـ کافى, ج 1, ص 431.
28 ـ خصال, ج 2, ص 450.
29 ـ کافى, ج 5, ص 132.
30 ـ رجال, نجاشى, ص ;326 فهرست, ص 142. تنقیح المقال, ج 2, ص 50.