آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

یکى از شگردهاى دشمنان در پیشبرد اهداف خویش, شکستن شخصیت طرف مقابل است. از این رو وظیفه انسان هاى واقع نگر است که در ضمن هوشیار بودن و آگاهى از ترفندهاى مخالفان, در صدد دفاع از نخبگان و احیاى شخصیت برترین ها باشند.
یکى از شخصیت هایى که در تاریخ اسلام مورد بى مهرى فراوان برخى تاریخ نویسان قرار گرفته; عقیل بن ابى طالب, برادر بزرگ تر حضرت على(ع) است. شاید بالاترین جرم عقیل این باشد که برادر على(ع) است; جرمى که باعث شد برخى تاریخ نویسان, پدرش, ابوطالب را از زمره مسلمانان خارج نمایند.(1) همان ابوطالب که ابن ابى الحدید معتزلى, دانشمند بزرگ اهل سنت در باره اش گفت: ((اگر ابوطالب نبود, از اسلام نشانه و یادى نبود.)) و امام باقر(ع) فرمود: ((اگر ایمان همه مردم را در یک کفه ترازو و ایمان ابوطالب رادر کفه دیگر آن قرار دهند, ایمان ابوطالب سنگینى خواهد کرد.))(2)
عقیل کیست؟
عقیل فرزند ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم, مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم و پسرعموى پیامبر گرامى اسلام(ص) است. او از ناحیه پدر و مادر ((هاشمى)) است. على(ع), جعفر, طالب, ام هانى (فاخته), جمانه و ریطه, برادران و خواهران اویند. (3)
وى 20 سال از على(ع) و 10 سال از جعفر بزرگ تر و 10 سال از طالب کوچک تر بود. بنابراین مى توان سال تولد او را 30 سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دانست. عقیل مورد علاقه و محبت ویژه ابوطالب بود. درسالى که مردم مکه بر اثر خشکسالى, روزگار سختى را سپرى مى کردند, رسول خدا(ص) به عمویش, عباس پیشنهاد کرد تا به خانه ابوطالب بروند و هرکدام یکى از فرزندان وى را به خانه بیاورند و نگه دارى کنند و بدین سان, بار زندگى او را سبک نمایند. وقتى آن ها به خانه ابوطالب رفتند و موضوع را طرح کردند, ابوطالب گفت: عقیل را براى من بگذارید و دیگر هرچه مى خواهید, انجام دهید. پیامبر گرامى(ص), حضرت على(ع) را و عباس , جعفر را به خانه خود برد.(4)
عقیل داراى 17 فرزند به نام هاى: مسلم, عبدالله, عبیدالله, محمد, عبدالرحمن, حمزه, على, جعفر, یزید, عثمان, سعید, سعد, رمله, زینب, فاطمه, اسمإ و ام هانى بود.
مسلم بن عقیل در جریان نهضت و قیام امام حسین(ع), از جانب آن حضرت به کوفه اعزام و در آن جا به دست عبیدالله بن زیاد, والى کوفه دستگیر شد و با وضع دلخراشى به شهادت رسید. عبدالله و عبدالرحمن نیز در روز عاشورا شهید شدند.(5)
فرزندان دیگر عقیل منقرض شدند و از آنان اولادى باقى نماند, جز محمد که عبدالله ـ فقیه و مفسر معروف ـ و عبدالرحمن فرزندان او هستند.
ویژگى هاى عقیل
عقیل فردى خنده رو و بذله گو, حاضر جواب, در بحث و مناظره چیره دست و داناترین فرد زمان خویش بر انساب قریش بود. برخى سیره نویسان اسلام آوردن او را پس از جنگ بدر و اسیرشدنش به دست مسلمانان و برخى در فتح مکه و گروهى هم پس از صلح حدیبیه دانسته اند. وى در جنگ بدر که از روى اکراه و ناچارى درمیان سپاهیان قریش حضور داشت,(6) به اسارت مسلمانان در آمد و با دادن سربها (فدیه) آزاد گردید. عقیل به دستور پیامبر گرامى اسلام(ص) به همراه عباس و نوفل براى اداره امور قریش و سقایت حاجیان ـ که از زمان جاهلیت به عهده بنى هاشم بود.ـ رهسپار مکه شد.
حضور در میدان هاى نبرد
عقیل در سال 8 ه' .ق. به همراه همسر و فرزندانش به مدینه مهاجرت و در جنگ هاى خیبر و موته دوشادوش مسلمانان شرکت نمود و به خاطر فداکارى هایى که از خود نشان داد, از دست رسول خدا(ص) هدیه اى دریافت کرد. عقیل در جنگ ((حنین)) نیز در میان معدود افرادى بود که به رغم فرار مسلمانان از میدان نبرد, پایدار ماند و از پیامبر(ص) دفاع نمود.(7)
دیندارى عقیل
هنگامى که عقیل با شمشیر خونین از جنگ به خانه اش برگشت, همسرش (فاطمه, دختر شیبه بن ربیع و خاله معاویه بن ابى سفیان) از وى پرسید: از غنائم جنگى چه آورده اى؟ عقیل سوزنى به وى داد; وقتى از ناحیه رسول خدا(ص) اعلان شد: ((هرکسى از غنائم جنگى, پیش از تقسیم آن, چیزى برداشته است, برگرداند, گرچه نخ یا سوزنى باشد.)) عقیل آن سوزن را در میان غنائم انداخت.(8)
بى مهرى درباره عقیل
عقیل فردى نسب شناس و نیز آگاه به جریان ها و اتفاقات روزگاران جاهلى بود. از این رو بعدها که نابینا شد, در مسجدالنبى بر فرشى که براى او پهن مى کردند, پس از اقامه نماز مى نشست و تاریخ عرب را براى حاضران بیان مى کرد و به لحاظ آن که بیشتر در مورد سوابق نادرست و رفتارهاى ناشایست قریش سخن مى گفت. مورد کینه و دشمنى آنان قرار گرفت. به این جهت درباره وى مطالب غیر واقعى و روایاتى جعل نموده اند و او را به حماقت و نادانى متهم کرده اند.(9)
عقیل در منظر پیامبر(ص)
بررسى تاریخ زندگانى عقیل نشان مى دهد که او از مدافعان سرسخت پیامبر(ص) و مورد توجه و عنایت ویژه آن حضرت بود. روزى امیرمومنان(ع) از رسول گرامى اسلام(ص) پرسید: ((آیا عقیل را دوست دارى؟)) آن حضرت فرمود: ((آرى, هم به خاطر خودش هم به خاطر آن که ابوطالب او را دوست مى داشت. همانا فرزند او در راه دوستى فرزند تو کشته مى شود و مومنان بر وى مى گریند و فرشتگان بر او درود مى فرستند.)) آن گاه رسول خدا(ص) به قدرى گریست که قطرات اشک بر سینه اش جارى شد. سپس پیامبر اسلام(ص) فرمود: ((به خدا شکوه مى کنم درباره آنچه که پس از من بر عترت من خواهد گذشت.))(10)
نیز آن حضرت خطاب به على(ع) فرمود: ((من, تو, حسن, حسین, عقیل و جعفر در بهشت در کنار یکدیگر قرار داریم.))(11)
رسول خدا(ص) براى تإمین معاش عقیل, سالانه مقدارى از در آمد خیبر را براى وى مقرر کرده بود.(12) بنابراین از گفتار و کردار پیامبر اسلام(ص) با وى چنین استفاده مى شود که عقیل مورد عنایت ویژه آن حضرت بود.
دفاع از ولایت و رهبرى
عقیل در زمان خلافت امیرمومنان(ع) و نیز پس از شهادت آن حضرت, از زبان گویا و فصیح و نیز از موقعیت اجتماعى اش در دفاع از على(ع) بهره گرفت و هدایتگر جاهلان و بى خبران بود.
وفادارى و جان نثارى
برخى از مورخان و شرح حال نویسان گفته اند: عقیل در زمان حیات على(ع) براى تإمین مشکلات مالى خود از آن حضرت برید و به معاویه پیوست.(13)
بررسى دقیق زندگانى عقیل نشان مى دهد که این گفتار, غیر محققانه است. عقیل پس از شهادت امیرمومنان(ع) نزد معاویه رفت. از امورى که مدعاى ما را تإیید مى کند نامه عقیل به حضرت على(ع) است, که ابواسحاق ثقفى (متوفاى 283 ه' .ق) آن را در کتاب خود آورده است. این نامه با توجه به جریان حمله ((ضحاک بن قیس)) به شهر ((حیره)) که پس از جنگ صفین و پیش از فتنه خوارج صورت گرفته است, در ماه هاى آخر زندگانى امیرمومنان(ع) نوشته شده و در قسمتى از آن چنین آمده است: ((... من براى انجام عمره به سوى مکه در حرکت بودم که با ((عبدالله بن ابى سرح)) و چهل نفر از فرزندان آزادشدگان که همراه او بودند, رو به رو شدم و چون تصمیم آنان را بر مخالفت تو و انتخاب راه نادرست احساس کردم, به آنان گفتم: اى بازماندگان دشمنان رسول خدا! چه تصمیم شومى در سر دارید؟ اگر مى خواهید به معاویه بپیوندید, این از شما به دور نیست و از همان دشمنى هاى گذشته شماست. شما مى خواهید نور خدا را خاموش و فرمان او را پایمال نمایید...))
عقیل در ادامه, خطاب به على(ع) مى نویسد: ((گویا یارانت تو را تنها گذاشته اند؟ ! اگر دستور دهى خود و فرزندانم را فداى تو گردانم... زندگى پس از تو گوارا نیست....))
امیرمومنان(ع) در پاسخ وى نوشت: تو به سلامت و خوشى در مکه بمان. دوست ندارم شما نیز بامن کشته شوید.(14)
این نامه و پاسخ آن نشان مى دهد که ملاقات هاى عقیل با معاویه هرگز به معناى روگردانى عقیل از على(ع) و پیوستن به معاویه نبود; زیرا در شرایطى که دشمنى معاویه با على(ع) به جنگ 17 ماهه صفین منجر شده بود و پس از آن نیز گروهى از اشرار به فرماندهى یکى از ایادى معاویه, مانند ((ضحاک بن قیس فهرى)) و ((بسربن ارطاه))(15) منطقه اى از سرزمین تحت فرمانروایى على(ع) را مورد تاخت و تاز خود قرار داده و مردم را قتل عام کرده و اموالشان را به یغما برده بودند, چگونه شخصیتى مانند عقیل از سویى, برادر بزرگ تر خلیفه مسلمانان و مورد احترام مسلمانان و شخصى تیز بین و شجاع بود و از سوى دیگر, معاویه و یاران او را همان گونه که در نامه اش آمده است, دشمنان خدا مى دانست; به کارى اقدام نموده باشد که موجب خشنودى دشمنان على(ع) گردد؟!
بنابراین, نامه عقیل و پاسخ امیرمومنان(ع) که در آن, خشنودى و رضایتش را از عقیل ابراز داشته و به ماندن در مکه امر کرده است, دلیل روشنى است که سفر عقیل به شام در زمان حیات آن حضرت نبوده است. گروهى از مورخان موثق و ابن ابى الحدید معتزلى در کتاب ((شرح نهج البلاغه)) ادعاى ما را تإیید مى کنند.(16)
عقیل در موضع اتهام
معاویه پس از شهادت على بن ابى طالب(ع), علاوه بر این که طى بخشنامه هایى به کارگزاران خود در سراسر کشور پهناور اسلامى, دستور داد تا نقل احادیث درباره فضائل و مناقب امیرالمومنین(ع) ممنوع شود و راویان این گونه احادیث را به شدیدترین وجه مجازات کنند; به افرادى مانند ابوهریره, سمره بن جندب, عمروبن عاص, مغیره بن شعبه(17) و عروه بن زبیر نیز مإموریت داد تا در نکوهش آن حضرت, احادیثى جعل و در میان مردم منتشر کنند و براى این کار پاداش بزرگى مقرر داشت.(18)
عقیل در چنین شرایطى به شام رفت و در مرکز فرمانروایى معاویه بن ابى سفیان و در کاخ او به نقل فضایل امیرالمومنین(ع) و حمایت از یاران آن حضرت و نیز نکوهش معاویه و اطرافیان او و سابقه زشت پدران آنان پرداخت. او هرگز معاویه را امیرالمومنین نخواند, بلکه طرفداران وى را منافق نامید و آنان را رسوا نمود. وى خطاب به معاویه گفت: ((اگر برهمه دنیا حکمرانى, کنى ذره اى به تو رغبت نشان نخواهم داد.))(19)
براى روشن شدن تیزهوشى و دفاع عقیل از على(ع) و نیز انگیزه رفتنش به کاخ معاویه, به چند نمونه از دیدارها و گفت و گوهاى آنان اشاره مى کنیم:
1 ـ روزى معاویه احساس کرد به رغم تلاش ها و تبلیغاتش علیه بنى هاشم, به ویژه علیه على بن ابى طالب(ع), مردم به آنان علاقه دارند; معاویه چاره اى اندیشید تا از وجود فردى از خاندان عبدالمطلب بهره بگیرد و با بذل و بخشش هایش, از آن فرد در تإیید خود و مذمت کردن امیرمومنان(ع) استفاده کند. معاویه این موضوع را با عمروبن عاص در میان گذاشت و او عقیل بن ابى طالب را براى این منظور شایسته دانست. معاویه, فرداى آن روز و در میان مردم, خطاب به عقیل گفت: آیا على برتر است یا من؟ عقیل پاسخ داد: تو براى دنیاى ما بهترى اما على از تو برتر است. معاویه به صداى بلند خندید. عقیل نیز خندید. معاویه گفت: چرا خندیدى؟ عقیل پاسخ داد: به اطرافیانت نگاه کردم, همگى آنان از آزادشدگان و بقایاى ((احزاب)) هستند, در حالى که اطرافیان على(ع), همگى از مهاجر و انصار بودند. معاویه خطاب به حاضران گفت: آیا عقیل را مى شناسید؟ او همان است که خداوند درباره عمویش فرمود: (تبت یدا ابى لهب). عقیل, بى درنگ و شجاعانه رو به حاضران کرد و گفت: آیا خوانده اید (وامرإته حماله الحطب)؟ او, عمه(20) معاویه است. اى معاویه, هرگاه وارد جهنم شدى و ابولهب را در حالى که... دیدى, نگاه کن حال کدام یک بهتر است; شوهر یا همسر!؟
معاویه که خشم خود را فرو مى برد, رو به عمروبن عاص کرد و گفت: این شخص همان است که مى پنداشتى از کم خردهاى خاندان عبدالمطلب است؟!(21)
2 ـ روزى معاویه صدهزار درهم به عقیل داد تا بالاى منبر از معاویه تجلیل و از على بن ابى طالب(ع) بدگویى کند. عقیل بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى خداوند, گفت: اى مردم! من نزد على(ع) رفتم, او دینش را بر من مقدم داشت, نزد معاویه آمدم, او مرا به دینش مقدم داشت.(22)
3 ـ روزى معاویه از عقیل پرسید: على(ع) را چگونه و در چه حالى ترک گفتى؟
عقیل در پاسخ گفت: او را در حالى که خدا و رسولش دوست داشت, ترک کردم و تو را در حالى که خدا و رسولش دشمن دارد ملاقات کردم.(23)
4 ـ هنگامى که معاویه از عقیل درباره على(ع) و یارانش پرسید, عقیل گفت: آنان همان رسول خدا(ص) و اصحاب آن حضرت در جنگ ((بدر)) هستند, جز آن که پیامبر(ص) در میانشان نیست و شما همان ابوسفیان و سپاهیان او در جنگ ((احد)) هستید, جز آن که ابوسفیان درمیانتان نیست. وقتى به این جا آمدم, گروهى از منافقان به استقبال من آمدند. آن گاه درباره عمروبن عاص که کنار معاویه نشسته بود, چنین گفت: این شخصى است که شش نفر درباره اش ادعا داشتند و هرکدام او را فرزند خود مى خواندند و بالاخره قصاب و گوشت فروش بر دیگران چیره شد و او را فرزند خویش خواند. آن گاه از فرد دیگرى که در کنار معاویه بود, پرسید; معاویه گفت: او ضحاک بن قیس فهرى است. عقیل خندید و گفت: همه قریش مى دانند که شغل پدر او اخته کردن سگ ها و میمون ها بود... عقیل براى هریک از حاضران عیبى را آشکار ساخت. معاویه که مى خواست تا اندوهى که بر اطرافیانش سایه افکنده بود, را کنار زند, گفت: درباره من چه مى دانى؟ عقیل گفت: ((حمامه)) را مى شناسى؟ سپس عقیل از مجلس بیرون رفت. معاویه دستور داد تا نسب شناسى را به حضور او بیاورند. نسب شناس شام پس از گرفتن امان از معاویه, گفت: حمامه, مادر ابوسفیان و مادر بزرگ توست که زنى بدنام و زناکار بود و براى این منظور, پرچمى بر درخانه اش آویزان بود.(24)
5 ـ عقیل در پاسخ معاویه که خطاب به وى گفت: شما بنى هاشم از ناحیه چشم آسیب مى بینید. (اشاره به نابینا بودن عقیل) بى درنگ پاسخ داد: و شما بنى امیه در بصیرت و آگاهى. (کنایه از گمراهى و انحراف آنان)(25)
رفتار شگفت انگیز
از این قبیل مناظرات و گفت و گوهاى صریح و روشن عقیل با معاویه فراوان است و درج همه آن ها ما را از هدفى که دنبال مى کنیم, باز مى دارد. تنها به نقل یک ملاقات که درس هاى فراوانى براى افراد و رهبران جامعه در بردارد, بسنده مى کنیم:
روزى معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن گداخته چه بود؟ عقیل گریست و سپس گفت: پیش از نقل داستان آهن گداخته, به یک جریان اشاره کنم. روزى حسین بن على(ع) براى پذیرایى از میهمان, درهمى را از راه سلف(26) براى خرید نان تهیه کرد و براى خورشت آن از قنبر خادم امیرمومنان(ع) خواست تا از عسل هایى که از یمنآورده شده بود, مقدارى بردارد. قنبر پذیرفت. هنگامى که على(ع) آن ها را میان مسلمانان تقسیم مى نمود, احساس کرد که یکى از ظرف هاى عسل دست خورده است. قنبر جریان را بازگو کرد. آن حضرت خشمگینانه حسین(ع) را خواست. وقتى امام حسین(ع) نزد پدرگرامیش حاضر شد, ناگهان امیرالمومنین(ع) تازیانه را بالابرد. امام حسین(ع) پدرش را به حق عمویش, جعفر طیار سوگند داد. على(ع) آرام گرفت. آن گاه فرمود: چرا این کار را کردى؟ امام حسین(ع) اظهار داشت: ما نیز در این عسل سهمى داریم. على(ع) فرمود: پدرت به قربانت! درست است! حقى دارى اما نمى توانى پیش از تقسیم در میان مسلمانان, از آن بهره مند شوى. اگر به چشم خود ندیده بودم که پیامبر(ص) لب و دندانت را مى بوسید, تو را به شدت مى زدم. سپس درهمى به قنبر داد و فرمود تا براى جبران آن مقدار, بهترین عسل را بخرد.
عقیل افزود: به خدا قسم! گویا مى بینم على(ع) را در حالى که ظرف عسل را گرفته است و قنبر عسل خریدارى شده را روى آن مى ریزد. آن حضرت گریه مى کرد و مى گفت: خدایا! از حسین درگذر! او نمى دانست.
معاویه گفت: از کسى یاد کردى که نمى توان فضل و برتریش را انکار نمود. خدا او را رحمت کند. پیشینیان را سبقت گرفت و آیندگان را ناتوان کرد. (نظیر ندارد.) حدیث آهن گداخته را بازگو!
عقیل گفت: روزگار سختى را سپرى مى کردم. نزد على(ع) رفتم تا چیزى ستانم, کارگر نیفتاد. روز بعد, بچه هایم را که رنگ گرسنگى در رخسارشان هویدا بود, به همراه خود نزد امیرمومنان(ع) بردم. فرمود: ((شبانگاه بیایید تا چیزى بدهم.)) در وقت مقرر و در حالى که یکى از فرزندانم دستم را گرفته بود, نزد آن حضرت حاضرشدیم. فرمود: ((جلوبیا.)) من به طمع درهم و دینار دستم را پیش بردم. ناگهان آهنى گداخته و داغ مرا سوزاند و چونان گاو نر فریاد کشیدم. آن حضرت فرمود: ((مادرت به عزایت بنشیند, این آهنى است که با آتش دنیا گداخته شده است. من و تو چگونه خواهیم بود اگر در زنجیر شویم و به طرف جهنم برده شویم.)) سپس این آیه را تلاوت کرد: (اذ الاغلال فى اعناقهم و السلاسل و یسبحون)(27); آن گاه فرمود: ((جز آنچه را که خداوند مقرر کرده است, سهمى ندارى. به خانه ات برگرد!))
معاویه گفت: هرگز! هرگز! مادران از آوردن چنین فرزندى عقیمند.(28)
آن گونه که روشن شد, عقیل در تمامى ملاقات ها و گفت و گوهایى که با معاویه داشت ـ به رغم آن که بیشتر به دست هواداران حکومت هاى اموى نقل شده است.ـ به دفاع از شخصیت بى نظیر على بن ابى طالب(ع) و نکوهش دشمنان آن حضرت پرداخته است.
امین تیز هوش
چگونه مى توان پذیرفت که عقیل به خاطر پرکردن شکم خود و خانواده اش از برادرش و امام زمانش برید و به معاویه یاغى پیوست؟! عقیل به عنوان فردى مورد اعتماد و به دستور آن حضرت, در مکه و مدینه ـ دوشهر مهم و حساس ـ ماند تا مسائل سیاسى و تحرکات مخالفان را به اطلاع آن حضرت برساند. در راستاى همین مإموریت بود که عقیل دونامه, ـ یکى در مورد اجتماع عایشه و یارانش در مکه و حرکت آنان به سوى بصره(29) و دیگرى درباره حرکت عبدالله بن ابى سرح و سربازانش به سوى شام ـ را به کوفه ارسال کرد. شاید یکى از علت هاى عدم حضور وى در جنگ صفین و نهروان, به عهده داشتن همین مسوولیت خطیر بوده است.(30)
دفاع از عقیل به معناى معصوم بودن او و مبرا بودن او از هر عیب و نقصى نیست, بلکه او نیز همانند سایرین داراى نقاط ضعف و فرازهاى تاریکى در زندگى خویش است, که از جمله آن ها مى توان درخواست سهم بیشترى از بیت المال که در نتیجه احساس یک نوع برترى به عنوان برادر خلیفه پدید آمده بود, را نام برد.(31) که با برخورد تند امیرمومنان(ع) مواجه شد. اما پیوند دادن این جریان با رفتن عقیل نزد معاویه و او را در ردیف کسانى همچون ولیدبن عقبه, مغیره بن شعبه و... که از على(ع) بریده, کینه و دشمنى اش را به دل گرفته, به معاویه پیوستند,(32) واقع بینانه نیست.
وفات عقیل
برخى مورخان وفات عقیل را در زمان خلافت معاویه بن ابى سفیان دانسته اند. ابن حجر عسقلانى وفات وى را در سال 60 ه' .ق و در اول خلافت یزید بن معاویه و پیش از واقعه ((حره)) دانسته است. بنا به گفته نووى (متوفاى677: ه' .ق)او در بقیع و در مقبره بنى هاشم داراى قبه و بارگاه بوده است.(33)
پى نوشتها:
1 ـ ر.ک: الغدیر, ج 7, ص 330 ـ;409 ج 8, ص 3 ـ 29 و الحجه على الذاهب الى تکفیر ابى طالب, (شمس الدین ابى على فخار بن معد, متوفاى 630 ه' .ق)
2 ـ شرح نهج البلاغه, ج 1, ص 142 و ج 14, ص 68.
3 ـ الطبقات الکبرى, ج 8, ص 51.
4 ـ مجاهد مى گوید: ازجمله نعمت هاى خداوند بر على(ع) همین بود که آن حضرت به خانه رسول خدا(ص) رفت و با آن حضرت بود تا به پیامبرى مبعوث گردید و على(ع) ایمان آورد. ابوالفرج اصفهانى مى افزاید: پیامبر(ص) فرمود: ((همان را برگزیدم که خداوند برایم برگزیده بود.)) ابن ابى الحدید پس از نقل این مطلب, مى گوید: على(ع) از شش سالگى درکنار پیامبر(ص) بود. آن حضرت در تربیت او مى کوشید. على(ع) به این فراز از زندگى اش اشاره مى کند و مى فرماید: ((من 7 سال پیش از دیگران خدا را عبادت کرده ام و آواز فرشتگان را زمانى مى شنیدم که هنوز پیامبر(ص) مإمور به ابلاغ رسالتش نشده بود.)) (تاریخ طبرى, ج 3, ص ;313 مقاتل الطالبیین, ص ;15 شرح نهج البلاغه, ج 1, ص 15.)
5 ـ از برخى شواهد استفاده مى شود که تعداد فرزندان عقیل که در روز عاشورا به شهادت رسیدند, بیش از دو نفر است. ر.ک: تاریخ طبرى, ج 6, ص ;64 العقد الفرید, ج 5, ص ;132 المعارف, ص 204 و اعیان الشیعه, ج 3, ص 219 و ج 4, ص 129 و ج 7, ص 36.
هنگامى که اسیران از خاندان امام حسین(ع) را پس از شهادت آن حضرت نزد یزید در شام آوردند, دختر عقیل و خواهر مسلم در مرثیه شهیدان چنین سرود:
((عینى ابکى بعبره و عویل و اندبى
سته کلهم لصلب على قد اصیبوا و خمسه لعقیل))
خطاب به چشمش مى کند که در رثاى 6 نفر از فرزندان على و 5 نفر از فرزندان عقیل اشک بریزد.
6 ـ مختصر تاریخ دمشق, ج 17, ص 115.
7 ـ اسدالغابه, ج 3, ص 423.
8 ـ سیره ابن هشام, ج 4, ص 135.
9 ـ الاستیعاب, ج 3, ص ;1079 اسدالغابه, ج 3, ص 423 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 11, ص 250.
10 ـ امالى صدوق, ص ;111 مستدرک حاکم, ج 3, ص ;576 کنزالعمال, ج 13, ص 562 و معجم کبیر, ج 17, ص 119.
11 ـ مجمع الزوائد, ج 9, ص 173.
12 ـ اسدالغابه, ج 3, ص 423.
13 ـ اسدالغابه, ج 3, ص ;423 الاستیعاب, ج 3, ص ;1079 عمده الطالب, ص ;48 الامامه و السیاسه, ص 81 و تاریخ الاسلام, ج 4, ص 85.
14 ـ الغارات, ج 2, ص 416 ـ 434 و الامامه و السیاسه, ص 54. سید رضى نیز بخشى از نامه آن حضرت را برگزیده و در نهج البلاغه آورده است. نهج البلاغه, صبحى صالح, نامه 36.
15 ـ بسربن ارطاه به دستور معاویه 30 هزار نفر از شیعیان على(ع) را به قتل رساند و گروهى را با آتش سوزاند. على(ع) به او نفرین کرد و از خدا خواست که او به جنون مبتلا شود و همان گونه شد. الغارات, ج 2, ص 640.
16 ـ شرح نهج البلاغه, ج 10, ص 250 و ج 11, ص 251.
17 ـ مغیره, آشکارا در بالاى منبر على بن ابى طالب(ع) را لعن مى کرد. سبب دشمنى او آن بود که امیرالمومنین(ع) در زمان خلافت عمر درباره اش فرموده بود: ((اگر مغیره را ببینم, به سبب زنایش سنگسارش مى کنم.)) شرح ابن ابى الحدید, ج 4, ص 69.
18 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 4, ص 63 و 64 و ج 11, ص 44 ـ 46.
19 ـ العقد الفرید, ج 4, ص 6 و 7.
20 ـ ام جمیله, همسر ابولهب, خواهر ابوسفیان و عمه معاویه بود.
21 ـ مواقف الشیعه, ج 3, ص 140 ـ 142.
22 ـ اشاره به درخواست کمک مالى از امیرمومنان(ع) است. عقیل در حالى که دست فرزندان کوچکش که موهاى ژولیده و چهره هاى رنگ پریده داشتند, نزد آن حضرت رفت... ر.ک: نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 224.
23 ـ مروج الذهب, ج 3, ص 49.
24 ـ اسدالغابه, ج 3, ص ;423 مختصر تاریخ دمشق, ج 17, ص ;121 تعلیقات الغارات, ص 936 و ;937 بحارالانوار, ج 42, ص 112 و ;113 مواقف الشیعه, ج 1, ص 239.
25 ـ العقد الفرید, ج 4, ص 5.
26 ـ معامله سلف: مشترى پول را مى دهد و پس از مدتى جنس را تحویل مى گیرد.
27 ـ هنگامى که غل ها در گردن هایشان افتاده و با زنجیرها در آب کشانده مى شوند. (غافر, آیه 71.)
28 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 11, ص 253. حضرت على(ع) جریان آمدن عقیل را به طور مبسوط بیان کرده است. ر.ک: نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 224.
29 ـ الامامه و السیاسه, ص 54.
30 ـ فرازهاى زندگانى عقیل در زمان خلافت امام حسن مجتبى(ع) در هاله اى از ابهام است. در منابع تاریخى مطلب زیادى به چشم نمى خورد. بنابه گفته ابن قتیبه, در جریان عاشورا 9 نفر از فرزندان و نوادگان عقیل در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. المعارف, ص 204.
31 ـ شرح ابن ابى الحدید, ج 2, ص 124.
32 ـ الغارات, ج 2, ص ;549 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 4, ص 52 و الامامه والسیاسه, ص 81.
33 ـ تهذیب الاسمإ, ج 1, ص 337.

تبلیغات