آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

چنان که در تاریخ مى خوانیم پس از رحلت رسول گرامى اسلام, در دوره زمامدارى ابوبکر عمر و عثمان تإکید بسیارى برکشورگشایى صورت گرفت و حوزه حکومت اسلامى تا عصر عثمان گسترش چشمگیرى یافت.
در تحلیل و بررسى این فتوحات, تبیین امورى چند سزاوار است; از آن نمونه این که:
آن کشورگشایى ها به چه انگیزه انجام مى گرفت؟
هدف شرکت کنندگان آن چه بود؟
چرا على(ع) در آن نبردها شرکت نمى جست؟
پس از فتح سرزمین هاى تازه, چه تغییر و تحولى در آن مناطق به وجود مىآمد و چه فعالیت هاى فرهنگى صورت مى گرفت؟
آیا نخست اسلام و تعالیم آن به ساکنان آن شهرها عرضه مى شد, یا هجوم ها یکباره انجام مى گرفت؟
پیش از بررسى و تحلیل انگیزه آن کشورگشایى ها سزاوار است نگاهى گذرا به آن لشکرکشى ها افکنیم.
آغاز کشور گشایى
دراواخر سال دوازدهم هجرى پس از دوره نبرد بامخالفان و مرتدان در حکومت ابوبکر, راه براى گشودن سرزمین هاى همسایه هموار گردید. شام و عراق نخستین مناطقى بودند که ابوبکر بدانها لشکر کشید.
اعزام سپاهیان به جانب شام در همین سال (12 ق.) و به سوى عراق در سال 13 ق. آغاز گردید. روآورى به ایران نیز پس از فتح عراق صورت گرفته و پیروزى آن در عصر خلیفه دوم نصیب مسلمانان گشته است.
فتح شام
ابوبکر براى عزیمت لشکریان به شام نخست خالدبن سعید بن عاص را فرمانده سپاه ساخت اما از آنجا که او از هواداران على بن ابیطالب(ع) بود با اصرار عمر از این سمت برکنار گردید و ابوبکر به جاى وى ابوعبیده جراح را امیر سپاه گردانید و یزید بن ابى سفیان را فرمانده جانشین او تعیین کرد. این دو فرمانده و نیز عمروبن عاص به جانب حمص, شام و فلسطین حرکت کردند. به موجب شدت گرفتن نبرد رومیان و مسلمانان, عمروبن عاص از هجوم کارساز به سوى فلسطین و فتح آنجا به جانب سپاه ابوعبیده و یزید شتافت و جنگ میان سپاه مسلمانان و لشکریان هرقل (هراکلیوس, امپراتور روم شرقى) سه ماه در آستانه سال 13 ق. (ماه صفر, ربیع الاول و ربیع الثانى) به طول انجامید و هربار سپاه هرقل متحمل شکستى مى شد. اما تکلیف نبرد معلوم نمى گشت. در همین زمان بود که ابوبکر, خالدبن ولید را براى کمک از عراق روانه شام کرد و او را فرمانده کل سپاه قرار داد.
با رسیدن قشون خالد, رومیان شکست خوردند و در همین روزها بود که خبر وفات ابوبکر به سپاهیان خالد رسید. عمر ضمن خبردادن مرگ ابوبکر, خالد را از فرماندهى برکنار و ابوعبیده جراح را به طور موقت به جاى او نصب کرد.(1)
گرچه ابوعبیده به جاى خالدبن ولید به فرماندهى منصوب شد, استاندارى شام در دست یزید بن ابى سفیان قرار داشت. سیاست اعطاى استاندارى به فرزند ابوسفیان, تا حدود زیادى بنى امیه و بزرگ آنان (ابوسفیان) را آرام مى ساخت. چنان که نوشته اند حکم استاندارى یزید (برادر معاویه) در حقیقت حق سکوتى بود که به ابوسفیان پرداخته مى شد. به همین سبب ابوسفیان پس از این حکم, دست از مخالفت با حکومت ابوبکر برداشت.(2)
فتح عراق
عراق در گذشته وسیع تر از سرزمین کنونى بوده است و ایران بزرگ آن روزگار شامل بخشى از نواحى عراق کنونى نیز مى شد. بنابراین عراق در آن عصر به نواحى مرزهاى غربى امپراتورى ایران گفته مى شد.
لشکرکشى به عراق در آغاز سال 13 ق. در ماه محرم و به فرماندهى خالدبن ولید صورت گرفت.(3)
خالد نخست به شهرحیره حمله برد و حاکم شهر با پرداخت نودهزار درهم, با خالد از درآشتى درآمد و شهر تسخیر مسلمانان شد. خالد پس از آن به شهر انبار حمله برد و آنجا را نیز فتح کرد.
گفته مى شود که انگیزه ابوبکر درتصاحب عراق, روانه ساختن سپاه به سوى ایران بوده است. زیرا مثنى بن حارثه شیبانى (رئیس قبیله بکربن وائل) که در عراق مى زیست به خلیفه خبر داده بود که وضع این ناحیه از عراق براى هجوم به ایران مساعد است. مثنى پیش از فرمان ابوبکر بارها به مرزهاى غربى ایران یورش برده و به غارت پرداخته بود و در صورتى که سپاهى هم از مدینه به کمک وى نمىآمد, خود براى حمله به ایران آماده بود.
فتوحات در روزگار عمر
دامنه کشورگشایى در عصر خلیفه دوم گسترش یافت و همه نواحى شام, فلسطین, منطقه لبنان کنونى, ارمنستان, بخش وسیعى از ایران, اسکندریه, مصر, طرابلس (لیبى) و اردن را در برگرفت. به طور اختصار پیرامون فتح بعضى از این نواحى نکاتى خواهیم نوشت.
فتح ایران
با درگذشت ابوبکر, مثنى بن حارثه شیبانى که از سوى ابوبکر درعراق بود و براى هجوم به سرزمین دولت ساسانى (ایران) در تدارک سپاه بود, با زمامدارى عمر, کار خود را دنبال کرد. هجوم به سوى ایران به فرماندهى ابوعبیده ثقفى (پدر مختار) و به جانشینى مثنى در سال 13 ق. آغاز گردید. در آن روزگار پادشاهى ایران را جوانى دلیر و کوشا به نام ((یزدگرد سوم)) به عهده داشت.
درگیرى میان سپاه ایران و لشکریان خلیفه حدود یک سال در چند مرحله با فاصله هاى زیاد رخ داد و هربار با شکست و پیروزى آمیخته بود. پس از یک شکست سخت مسلمانان, حمله اى در سال 14 ق. آغاز شد و چهار روز ادامه یافت و رستم فرخ زاد (فرمانده سپاه یزدگرد) کشته شد و با شکست سپاه, درفش کاویان به دست مسلمانان افتاد. این پیروزى, درشهامت مسلمانان چندان تإثیر نهاد که آن ها بى درنگ به سوى پایتخت دولت ساسانى حرکت کردند و مداین را به محاصره گرفتند.
این محاصره حدود دو سال طول کشید ولى در صبحگاهى که صداى اذان به آسمان برخاست, معلوم گشت که مردم ستم کشیده دیگر نخواسته اند ستم پذیر دولت شاهنشاهى باشند.
دیگر بار در نزدیکى خانقین امروزى نبردى میان مسلمانان و سپاهیان ساسانى رخ داد که به نبرد ((جلولا)) معروف است و همچون گذشته به شکست ساسانیان انجامید. آخرین مرحله جنگ (چهارمین بار) که به سقوط کامل حکومت انجامید در نزدیکى نهاوند رخ داد. این درگیرى هرچند سه روز بیشتر طول نکشید, تلفات بسیارى داشت. زیرا یزدگرد خود آن را فرماندهى مى کرد. او که از جنگ تیسفون گریخته بود تصمیم داشت تهاجم را به دامنه کوهستانهاى غربى ایران بکشاند. در همین مدت مسلمانان خوزستان را تصرف کردند و از آن سو, یزدگرد نیز همه سرداران و مرزبانان را با پیغامى گردآورد و لشکرى افزون بر صدو پنجاه هزار نفر جمع کرد اما این بار نیز شکست خورد.(4)
با این پیروزى که به فتح الفتوح مشهور شد (سال 21 ق.) شهرهاى ایران یکى پس از دیگرى بدون مقاومت مهمى به قلمرو اسلام درآمد.
فتح بیت المقدس
پس از فتح دمشق, ابوعبیده بن جراح به سوى بیت المقدس تاخت. وى مدت چهارماه شهر ((ایلیا)) را در آنجا محاصره کرد اما مردم آن تسلیم نشدند. در اواخر سپاه ابوعبیده دچار سختى و سرما شدند و اهالى شهر نیز اظهار کردند: در صورتى که خلیفه مسلمانان خود به سرزمین آنان قدم نهد, با پذیرش پرداخت جزیه, تسلیم خواهند شد.
چون پیک ابوعبیده به خلیفه رسید وى از اطرافیانش نظر خواهى کرد و تنها امام على(ع) بود که فرمود: رفتن خلیفه به بیت المقدس به صلاح مسلمانان و موجب پیروزى آنان است. از همین رو عمر به بیت المقدس رفت و فرموده على(ع) تحقق یافت.(5)
حال به منظور روشن شدن انگیزه آن کشورگشایى ها به نکاتى اشاره مى شود:
1 ـ تردید نیست که على بن ابى طالب و فرزندانش(علیهم السلام) در هیچ یک از این کشورگشایى ها شرکت نجسته اند و مردم نیز مى دانستند که با توجه به سابقه دلاورى و شهامت آن حضرت, این سیاست نه به دلیل انزوا و بى تفاوتى حضرت پیش گرفته شده است و نه به موجب ترس از مرگ. تنهاعلت آن بود که على(ع) نمى خواست خود را درخدمت کسانى قرار دهد که آنان را غصب کننده حق خود مى دانست. این همکارى, دور از شإن على(ع) و تإیید کننده سیاست خلیفه وانمود مى شد و به رفتار خلیفه وسپاهیانش در این جنگ ها اعتبار و مشروعیت مى بخشید. جز این ها, اطلاع على(ع) از انگیزه آن کشور گشایى ها مانع از آن بود که وى بدین آسانى, در آن نبردها شرکت جوید.
آنچه براى امام على(ع) روا بود و از آن جلوگیرى نمى کرد, شرکت یاران و پیروانش در آن نبردها بود. حضور آنان افزون بر آن که مایه دلگرمى سپاهیان بود, از رخ دادن بسیارى رفتارهاى غیر اسلامى و بلکه غیر انسانى سربازان مسلمانان جلوگیرى مى کرد.
تاریخ نویسان, جز سلمان فارسى که در حکومت عمر, با اجازه امام على(ع) عهده دار استاندارى مداین گشت, افراد ذیل را در زمره جنگجویان نبردهاى خلفا برشمرده اند:
عماربن یاسر: فرمانده سوارنظام در فتح مصر و سرزمین بکر.(6)
مقداد بن اسود: با همکارى عماربن یاسر در فتح مصر و سرزمین بکر شرکت داشت. (7)
حذیفه بن یمان: درفتح اردبیل و جنگ نهاوند و شوشتر.(8)
مالک اشتر: درجنگ با رومیان نواحى شام.(9)
هاشم بن عتبه (مرقال): فرمانده سپاه پنج هزارنفرى درفتح بیت المقدس(10) و فتح آذربایجان.(11)
برإ بن عازب: در فتح قزوین و شوشتر.(12)
حجربن عدى: در جنگ قادسیه و جلولا.()
2 ـ آن13چه ما امروز فتوحات خلفا مى شناسیم در نگاه جامعه شناختى ـ بدور از تعصب ـ چیزى جز گسترش قلمرو سیاسى و جغرافیایى به وسیله خشونت و لشکرکشى نبود; پدیده اى که با دیدگاه و روش رسول اکرم(ص) هیچ همخوانى نداشت و هیچ ضرورتى هم آن کردار شتابانه را توجیه نمى کند.
قرآن هدف بعثت پیامبران را گسترش عدالت و تربیت انسان یاد کرده است و آنچه در دوره خلفا رخ داد جز کوشش براى تإسیس امپراتورى و کسب غنائم و برده گیرى فراگیر چیزى نبود. روآورى به گشودن دروازه هاى کشورهاى همسایه زمانى انجام مى گرفت که مسلمانان هنوز جز الفبایى از اسلام چیزى نمى دانستند. ارزش هاى جاهلى درنهان زندگى ایشان ریشه داشت و ارزش هاى اعتقادى در عمق وجودشان نفوذ نکرده بود. گروه جنگنده پیشتاز, از شهامت و رزم آورى چیزى کم نداشت, اما از بینش و تربیت دینى محروم بود. آن ها زمانى در گرداب جنگ ها فرو افتادند که برخى هنوز جز آیاتى چند از قرآن, از دین هیچ نیاموخته بودند. این ضعف عمیق, آنگاه که با پیروزى چشمگیر مادى درآمیخت و طعم لذت و غنیمت را به آنان چشاند, همان معنویت اندک را هم از ایشان زدود و به خوشگذرانى عادت داد و از ادامه راهى که رسول خدا(ص) براى استوارى آن, رنج ها کشیده بود دورکرد و از مسلمانان عناصرى ساخت که با حفظ دنیایشان, از هر خلیفه اى پیروى مى کردند.
3 ـ راستى آن تازه مسلمانان جنگجو و کشورگشا که آن چنان, با شتاب به فتح سرزمین هاى همسایه روآورده بودند براى ساکنان آن سرزمین ها چه رهاوردى داشتند؟!
آیا تصمیم داشتند آنان را از مواهب مادى بهره مند کنند ـ که خود بهره مندتر بودند ـ یا طرح و فکر سازنده اى براى ایشان تدارک دیده بودند؟
هیچ تاریخ نویسى ننوشته است که در پى باز شدن دروازه هاى اسلام به روى دیگر مردمان سرزمین ها, فرهنگ اسلامى و آداب قرآنى به آنان تعلیم داده شده باشد. اى کاش به همین اکتفا شده بود. نخستین بخشنامه پس از فتح این کشورها, ممنوعیت نقل و نگارش حدیث پیامبر به بهانه مشغول داشتن مردم به قرآن بود. آن طرح, طرح حمایت از قرآن معرفى شد ولى در باطن جز دور افکنى زیرکانه سنت پیامبر(ص) نبود. در پى این بخشنامه هیچ فرد صحابى حق نداشت کمترین حدیثى از رسول خدا(ص) نقل کند, هرچند آن حدیث در تفسیر یا توضیح آیه اى از قرآن باشد. نه تنها مردم, که اهل بیت آن حضرت نیز که مفسران واقعى قرآن شناخته مى شدند, از این کار بازداشته شدند.
با این طرح, سنت و بدعت درهم آمیخت و بازشناسى آن ها سخت دشوار گردید و شبهات و خرافات, بیش از حدیث رونق گرفت و انجام فعالیت فرهنگى براى آن کسى که بخواهد پس از این, جامعه را به سوى اسلام راستین بازگرداند, بسیار مشکل و بلکه ناممکن شد. در چنین برهه از زمان, براى خلفا و جانشینان ایشان, خام کردن مردم و رام کردن آن ها براى پذیرش اهداف حکومت کارى آسان گردید و چون معیارهاى حق و باطل و صحیح و ناصحیح درهم شده بود بانگ مخالفتى نیز از کسى برنمى خاست و آن که فریادى برمىآورد یک صد فریاد علیه او بپا مى خاست تا از پاى درآید.
4 ـ با ورود پرهیبت اسلام به سرزمین ها, پیروان آیین زرتشت, مسیح و یهود و حتى بودا, عقب نشستند و خود را در برابر آن ناتوان دیدند. اما از آن جا که این هیبت, از سوى خلفا پشتیبانى فرهنگى و علمى نمى شد, سایه سنگین آن به زودى برطرف شد و دیگر بار پیروان آیین ها جان تازه اى گرفتند. از آن پس تا سال ها نیز هیچ تبلیغ وتوسعه فرهنگى براى شناساندن دین از سوى جانشینان خلفا صورت نگرفت.
5 ـ برپایه آنچه گذشت باید اعتراف کرد که پیروزىهاى چشمگیر مسلمانان و سرفرودآوردن دشمن نتیجه توان نظامى و تبلیغ صحیح اسلام نبود. ایمان برگرفته از تعلیمات رسول خدا(ص) و اعتقاد به پیروزى یا شهادت بود که آن ها را پیش مى برد و با تإسف همین دو عامل, از سوى خلفا وسیله سودجویى قرار گرفت. افزون براین, چند عامل دیگر را مى توان در زمره رموز موفقیت و پیروزى مسلمانان دانست:
الف ـ ایجاد انگیزه در مردم براى به دست آوردن غنیمت و تصاحب اسیران زن و مرد.
ب ـ سادگى سربازان مسلمان در مقایسه با حشمت و عظمت نیروهاى غیر مسلمان.
ج ـ ناخشنودى مردم آن سرزمین ها از حکومت خود.
6 ـ ((این فتوحات مال و ثروت فراوانى را به جهان اسلام سرازیر کرد....(این ثروت) به جاى این که به مصارف عموم برسد و عادلانه تقسیم شود, غالبا در اختیار افراد و شخصیت ها قرار گرفت. مخصوصا در زمان عثمان این شیوه فوق العاده قوت گرفت. ))(14)
7 ـ پیرامون انگیزه خلفا در گسترش فتوحات به دو نکته مهم اشاره مى شود:
1 ـ راه اندازى جبهه هاى جنگ با نام جهاد در راه خدا بهترین وسیله براى جلوگیرى از اختلافات داخلى و مخالفت هاى اصولى بود. در آن موقعیت اگر کسى مى خواست براى ارجمندترین حق پایمال شده خود دادخواهى کند هر چند شریف ترین مردم مى بود, فردى دنیا دوست یا ریاست طلب معرفى مى شد. بنابراین, آن دوره براى حکومتیان بهترین زمان براى نیل به اهداف سیاسى و تثبیت موقعیت شناخته مى شد.
2 ـ با توجه به آن که پس از فتح سرزمین هاى تازه, کمترین کوششى براى ترویج فرهنگ دینى و احادیث نبوى صورت نمى پذیرفت, تردید نیست که انگیزه آن کشورگشایى ها تبلیغ آیین نبوى نبوده است. بهترین بهره حکومت از آن هجوم ها گسترش قدرت و محدوده دولت مرکزى و نیز تفکر سیاسى و دینى آن بود. از این رو تا عصر حضرت امام رضا(ع) در سراسر ایران از سوى خلفا جز آیینى که مورد پسند خلفا باشد, چیزى انتشار نیافت.
پى نوشتها:
یزید بن ابى سفیان چون به بهترین فرد سفانیان معروف بود به یزید الخیر معروف گردید. روز فتح مکه اسلام آورد و در غزوه حنین شرکت کرد. وى از مادر از معاویه بن ابى سفیان جدا بود و به سال نوزده هجرى به مرض طاعون درگذشت.(ترجمه الفتوح, ج 4, ص 941.)
1 ـ معجم البلدان, ج 8, ص 504.
2 ـ البدایه و النهایه, ج 6, ص 94.
3 ـ الکامل, ج 2, ص 261.
شهرى بین کوفه و نجف کنونى که اینک اثرى از آن نیست. این دو شهر اینک به هم پیوسته اند.
4 ـ وى با شکست در این جنگ, با هزاران تن ازخویشاوندان و زنان و... به فارس گریخت و آن گاه به خراسان رفت و سال ها از شهرى به شهر دیگر مى رفت تا در سال 31 ق. در مرو کشته شد.
5 ـ البدایه و النهایه, ج 7, ص 55.
6 ـ الفتوح, ج 2, ص 36 و 59.
7 ـ همان, ص 59.
8 ـ العبر, ذهبى, ج 1, ص 25 و الفتوح, ج 2, ص 10 و 11.
9 ـ تاریخ یعقوبى, ج 2, ص 130.
10 ـ المغازى, واقدى, ص 144.
11 ـ البدء والتاریخ, ج 5, ص 182.
12 ـ الفتوح, ج 2, ص 36 و 59.
13 ـ همان, ص 59.
14 ـ سیرى درنهج البلاغه, ص 258ـ260.

تبلیغات