آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

یکى از مباحث مهم که ضرورت دارد مورد بررسى قرار گیرد, علل سکوت امام على(ع) در قبال خلفا است. دراین جا این سوال مطرح مى شود که اگر سیاست على(ع) در مورد حکومت پذیرش آن است, پس چرا امام براى احقاق حق خود قیام نکرد؟ آیا سکوت على(ع) در قبال خلفا بیانگر آن نیست که سیاست آن حضرت عدم پذیرش حکومت بوده است؟
براى پاسخ به این سوال بهتر است دیدگاه و سیره سیاسى خود امام را در خصوص علل سکوتش مورد تحلیل قرار دهیم. در اینجا به دو علت اشاره مى شود:
1 ـ حفظ دین اسلام
تردید نیست که ائمه(علیهم السلام) حکومت را براى حفظ, اجراى قوانین اسلام و احقاق حق و احیإ سنت رسول خدا(ص) مى دانستند. چنانچه امام حسین(ع) در مورد هدف قیام خود فرمود: ((وانا ادعوکم الى کتاب الله و سنه نبیه فان السنه قد امیتت و ان البدعه قداحییت...))(1)
امام على(ع) هدف از جنگ و قیام خود را در جنگ صفین چنین بیان مى کند: ((خدایا! تو آگاهى که انگیزه ما براى جنگ, رغبت به زمامدارى و به دست آوردن مال و منال بى ارزش دنیا نبود, بلکه ما مى خواستیم با این اقدامات نظامى, احکام و آثار فراموش شده دین تو را به صحنه برگردانیم و اصلاحات اجتماعى را انجام دهیم تا بندگان مظلوم تو امنیت داشته باشند و حدود تعطیل شده تو اجرا گردد.))(2)
همان طورى که ملاحظه شد, حفظ اسلام در فرهنگ ائمه(علیهم السلام) محور بوده و تشکیل حکومت و قیام آن ها در راستاى حفظ اسلام است. اگر در شرایطى اسلام به واسطه قیام حفظ شود, آنان قیام کرده; زیرا وحشت از مرگ در فرهنگ آن ها راه ندارد. و اگر در مقطع زمانى دیگر, سکوت آن ها موجب حفظ اسلام شود, ائمه(علیهم السلام) سکوت مى کنند; اگرچه این سکوت موجب از دست دادن حق مسلم آن ها شود. و این همان سیاست مشروع و مثبت است که ائمه(علیهم السلام) در سیاسگذارى خود از آن تجاوز نمى کردند. قبل از بیان على(ع) در خصوص سکوت آن حضرت, لازم است مختصرا اوضاع سیاسى و اجتماعى صدر اسلام را مورد تحلیل قرار دهیم. بررسى اوضاع سیاسى و اجتماعى صدر اسلام نشان مى دهد که بعد از رحلت رسول اعظم(ص), اسلام و مسلمین دچار مشکلات و بحران هاى خطرساز فراوانى شده بودند که هرکدام آن ها براى اسلام و مسلمین خطرات جدى بودند. ظهور پیامبران دروغین, ارتداد و اختلافات شدید بین مسلمین را مى توان از جمله آن ها ذکر کرد.(3)
ابن هشام مى نویسد: ((چون پیامبر(ص) وفات یافت و بلا و مصیبت برمسلمین بزرگ شد, یهودیان سربرافراشته و مسیحیان خوشحالى کردند, اهل نفاق از دین برگشته و اعراب مى خواستند مرتد شوند, اهل مکه مى خواستند مجددا بت پرستى کرده و دین پیامبر(ص) را منسوخ نمایند.))(4)
درچنین شرایطى است که على(ع) درخصوص علت سکوت خود فرمود: ((فامسکت یدى حتى رإیت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الى محق دین محمد(ص) فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ارى فیه ثلما او هدما تکون المصیبه به اعظم من فوت ولایتکم انما هى متناع ایام قلائل...))(5)
دست نگه داشتم تا این که دیدم گروهى از مردم از اسلام برگشتند(مرتد شدند.) و مردم را به محو دین محمد(ص) دعوت مى کنند; ترسیدم که اگر در این لحظات حساس, اسلام و مسلمین را یارى نکنم, خرابى و یا شکافى در اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بیشتر است.
و یا درجاى دیگر آن حضرت فرمود: ((در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستى قیام کنم و یا بر تاریکى کور صبرکنم که به سبب آن بزرگسالان فرتوت مى شود؟ و تازه سال پیر مى گردد و مومن در تلاش سخت تا آخرین نفس واقع مى شود. دیدم صبر برهمین حالت طاقت فرسا, عاقلانه تر است. پس صبر کردم در حالى که خارى در چشم و استخوانى در گلویم بود.))(6)
استاد شهید مطهرى به نقل از ابن ابى الحدید, مى نویسد: ((روزى فاطمه(س) على(ع) را دعوت به قیام مى کرد. در همین حال فریاد موذن بلند شد که: ((اشهد ان محمدا رسول الله(ص).)) على(ع) به زهرا(س) فرمود: آیا دوست دارى این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست.))(7)
2 ـ اتحاد اسلامى
وحدت و اتحاد جهان اسلام یکى از مصالح عمده مسلمانان است که در فرهنگ اسلام به آن اهمیت خاصى داده شده است. چنان چه قرآن از وحدت اسلامى به عنوان نعمت الهى یاد نموده(8) و اختلافات غیر منطقى را در ردیف عذاب الهى بیان کرده است.(9) اتحاد مسلمانان یکى از بزرگ ترین آمال و آرزوهاى منادى وحدت, على(ع) بود. آن حضرت فرمود: ((والزموا السواد الاعظم فان یدالله مع الجماعه و ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب الا من دعا الى هذاالشعار فاقتلوه و لوکانت تحت عمامتى هذه.))(10)
براساس اهمیت وحدت اسلامى است که على(ع) یکى از علل سکوت خود را حفظ وحدت بیان کرده است. چنان چه آن حضرت در جواب ابوسفیان ـ بعد از تشکیل شوراى سقیفه که تحت حمایت از على(ع) مى خواست فتنه به پا کند.ـ فرمود: ((ایهاالناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المنافره و ضعوا عن تیجان المفاجره))(11)
اى مردم! امواج کوه پیکر فتنه ها را با کشتى هاى نجات (علم, اتحاد و ایمان) بشکافید از راه اختلاف و پراکندگى دورى گزینید و نشانه هاى تفاخر بر یکدیگر را از سربرزمین نهید.
و یا آن حضرت پس از انتخاب عثمان فرمود:
((شما خود مى دانید من از همه براى خلافت شایسته ترم. به خدا قسم! مادامى که کار مسلمین رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد, مخالفتى نخواهیم کرد.)) همچنین آن حضرت فرمود: ((وایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا غیر ما کنالهم علیه.))(12)
به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دین نبود, رفتار ما با آن ها طورى دیگر بود.
همان طورى که ملاحظه فرمودید, سکوت على(ع) در قبال خلفا و حتى همکارى آن حضرت در برخى از موارد با آن ها, براساس مصالح اسلام و مسلمین بوده است. اتخاذ چنین سیاست از سوى على(ع) در آن شرایط و مقطع زمانى استراتژى معقول, منطقى و حکیمانه بود. به دلیل این که با توجه به موقعیت سیاسى و اجتماعى خاصى که على(ع) درمیان مسلمانان داشت, قیام او موجب خونریزى بین مسلمین شده, خطرات جدى براى اسلام بود. کسى که خود حافظ اسلام است, چگونه امکان دارد, خود خطر و عامل تهدید براى اسلام باشد؟ از سوى دیگر اگر امام(ع) قیام مى کرد, برخى تصور مى کردند که على(ع) براى رسیدن به قدرت, حتى مصالح اسلام و مسلمین را نادیده گرفته است.
سکوت على(ع) نه به آن معنا است که آن حضرت ازحق خود دفاع نکرده و در صدد پذیرش حکومت نبوده است. زیرا آن حضرت بارها از حق خود دفاع نمود و از سوى دیگر خود على(ع) به قول شهید مطهرى از این سکوت به تلخى یاد نموده و آن را جانکاه مى داند. چنانچه آن حضرت فرمود: ((واغضیت على القذى و شربت على الشجى و صبرت على اخذالظم و على امر من العلقم. ))(13)
خار در چشم بود و چشم ها برهم نهادم, استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم, گلویم فشرده مى شد و تلخ تر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم.
بى تردید چنین سکوتى نشانگر فضایل اقیانوس بیکران على(ع) است و کمال انسانیت و شرف آن وجود مقدس را نشان مى دهد. چنانچه مرحوم ((کاشف الغطا)) از این عمل حضرت به عنوان والاترین عمل یاد مى کند: ((وهو اشرف ما یعلمه انسان)); و این والاترین علمى است که انسانى انجام مى دهد. سکوت على(ع) بدان معنا نیست که على(ع) از مرگ مى ترسد, به دلیل این که این على(ع) همان على است که خود در باره اشتیاقش به مرگ فرمود: ((والله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه))(14)
استاد جعفر سبحانى در خصوص علل سکوت على(ع) مى فرماید: ((اینها بعضى از علل امیرمومنان على(ع) بود که به سبب حفظ اساس اسلام, دست از حق خود کشید و بیست و پنج سال جرعه هاى تلخ تر از زهر نوشید.))(15)
خاتمه
نتایجى که مى توان از مباحث گذشته گرفت, بدین شرح است:
1 ـ نکوهش حکومت از سوى امام على(ع) بدان معنا نیست که آن حضرت رابطه دین و سیاست را قبول نداشته است.
2 ـ نکوهش حکومت از سوى امام على(ع) ناظر به حکومتى است که حاکمان آن عصر از آن به عنوان هدف استفاده مى کردند و ستایش امام از حکومت ناظر به حکومتى است که امانت و مسوولیت الهى است. بنابراین بین نکوهش حکومت از سوى امام و ستایش حکومت از سوى او تنافى نیست.
3 ـ امام على(ع) در صدد تشکیل حکومت بوده است, زیرا حکومت حق و وظیفه او مى باشد. گرچه حکومت در فرهنگ او هدف نبوده بلکه ابزارى است براى پیاده کردن قوانین اسلامى و احقاق حق...
4 ـ صداقت و صراحت در سیاست امام على(ع) سبب شده است که برخى تصور کنند, آن حضرت در صدد تشکیل حکومت نبوده است.
پى نوشتها:
1 ـ تاریخ طبرى, ج 4, ص 266.
2 ـ نهج البلاغه, فیض, خطبه, 131.
3 ـ ر.ک: تاریخ یعقوبى, ج 2, ص 107.
4 ـ سیره ابن هشام, ج 4, ص 316.
5 ـ نهج البلاغه, نامه 62, بااقتباس از: سیرى در نهج البلاغه, ص 182.
6 ـ همان, خطبه 2.
7 ـ سیرى در نهج البلاغه, ص 184.
8 ـ آل عمران, آیه 103.
9 ـ انعام, آیه 152.
10 ـ نهج البلاغه, خطبه 127.
11 ـ همان, خطبه 5.
12 ـ همان, خطبه 119.
13 ـ مستدرک نهج البلاغه, پاورقى ص 120, با اقتباس از مشعل اتحاد, ص 21.
14 ـ نهج البلاغه, خطبه 5.
15 ـ فروغ ولایت, ص 173.

تبلیغات