آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

از بزرگ‏ترین امتیازات شیعه برسایر مذاهب،این است که پایه اصلى آن، محبت است. از زمان‏نبى‏اکرم‏صلى الله علیه وآله که این مذهب پایه گذارى شد،زمزمه محبت و دوستى بوده است. آن جا که درسخن پیامبرصلى الله علیه وآله، «على و شیعته هم‏الفائزون‏» (1) را مى‏شنویم، گروهى را در گردعلى‏علیه السلام مى‏بینیم که شیفته و مجذوب اومى‏باشند. از این رو «تشیع‏» مذهب عشق وشیفتگى است. نیروى محبت از نظر اجتماعى،نیروى عظیم و مؤثرى است. بهترین اجتماعها آن‏است که با نیروى محبت اداره شود. وقتى علاقه واحساسات نسبت‏به شخصى یا چیزى به اوج خودبرسد و وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق‏وجود او گردد، «عشق‏» نامیده مى‏شود. عشق که‏یک واژه عربى است، از یک گیاه خاصى که «عشقه‏»نام دارد، مشتق شده که در فارسى «پیچک‏» گویند.این گیاه وقتى به بدنه درخت چسبید، آن را رهانمى‏کند. راه تنفس درخت را مى‏بندد. کم‏کم آن‏درخت زرد مى‏شود، برگهایش مى‏ریزد و سرانجام‏درخت را خشک مى‏کند و دراین هنگام مى‏گوینداین درخت را عشقه گرفت. عاشق به یک چنین‏انسانى مى‏گویند. (2)
عشق و محبت منحصر به عشق حیوانى نیست‏بلکه نوع دیگرى از عشق و جاذبه هست که درجوى بالاتر قرار دارد و اساسا از محدوده ماده ومادیات بیرون است و از غریزه‏اى ماوراى بقاى‏نسل سرچشمه مى‏گیرد و فصل ممیز انسان وحیوان است و آن، عشق معنوى و انسانى است;عشق‏ورزیدن به فضایل و خوبى‏ها و شیفتگى به‏سجایاى انسانى و جمال حقیقت، همان که درآیات بسیارى از آن به واژه محبت و مودت یاد شده‏است. «والذین اشد حبا لله‏» (3)
بشر به اکسیر محبت پاکان و نیکان سخت‏نیازمند است. زیرا عشق پاکان وسیله اصلاح‏و تهذیب نفس است. و گل سرسبد پاکان ونیکان، کسى است که:
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت‏متحیرم چه نامم شه ملک لافتى را (4)
او شخصیتى است که دشمنانش دهها سال‏کوشیدند تا یاد و نام مبارکش را همچون قبرشریفش از ذهن‏ها و صفحه روزگار پاک کنند.اگر نفرین برحضرتش در نماز فراموش‏مى‏شد، قضایش مى‏کردند، گذاشتن نام على‏بر فرزند را مستحق مجازات مى‏دانستند. اماچه عاملى سبب شد که نه تنها نامش‏فراموش نشود، بلکه محبوب‏ترین انسان‏هاگردد؟!
او عاشقى بود که شیفته خدا بود. او مصداق بارزحدیث‏نبوى «افضل‏الناس‏من‏عشق‏العبادة‏» (5) بود و نماز، عشقه او. چون وقت راز و نیاز بامعبود بى‏نیاز فرا مى‏رسید،رنگ رخسارش دگرگون مى‏شد. و چون با تکبیر ازهرچه غیر خدا بود، دل بر مى‏کند و به معبودخویش مى‏رسید و به تمام معنا عاشق مى‏شد،بهترین اوقات براى درآوردن تیر از پاى مبارکش‏فرا مى‏رسید. چرا که او با تمام وجود عاشق وشیفته و شیداى حضرت حق بود.
اما کدامین علت است که او را محبوب و معشوق‏دل‏ها قرار داده است و چه سرى است که‏دشمنانش از او به بزرگى و عظمت‏یاد مى‏کنند؟رمز محبت و راز جاودانگى او در چیست؟
باید گفت: رمز محبت را هنوز کسى کشف نکرده‏است. یعنى نمى‏توان آن را فرموله کرد و گفت اگرچنین شد، چنان مى‏شود و اگر چنان نشد، چنین‏مى‏شود. البته براى او رمزى هست. چیزى درمحبوب هست که براى محب از نظر زیبایى خیره‏کننده است و او را به سوى خود مى‏کشد. على‏علیه السلام‏محبوب دل‏ها و معشوق انسان هاست. اما فوق‏العادگى على‏علیه السلام در چیست که عشق‏ها رابرانگیخته و دل‏ها را به خود شیفته ساخته و رنگ‏حیات جاودانى گرفته است و براى همیشه زنده‏است؟ چرا همه دل‏ها خود را با او آشنا مى‏بینند واصلا او را مرده احساس نمى‏کنند بلکه زنده‏مى‏یابند؟
مسلما ملاک دوستى او، جسم او نیست. زیراجسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس‏نکرده‏ایم. وباز محبت على‏علیه السلام از نوع قهرمان‏دوستى - که در همه ملت‏ها وجود دارد.- نیست.همچنین خطاست اگر بگوییم محبت على‏علیه السلام ازراه فضیلت‏هاى اخلاقى و انسانى است و حب‏على‏علیه السلام حب انسانیت است. درست است که‏على‏علیه السلام مظهر انسان کامل بود و هر انسانى،نمونه‏هاى عالى انسانیت را دوست مى‏دارد. اما اگرعلى‏علیه السلام همه این فضائل انسانى (حکمت، علم،فداکارى، از خود گذشتگى، تواضع، فروتنى، ادب،مهربانى، عطوفت، ضعیف نوازى، عدالت، آزادگى،آزادى خواهى، احترام به انسان، ایثار، شجاعت، مروت، مردانگى نسبت‏به دشمن، سخا، جود و کرم‏و...) را داشت، ولى رنگ الهى نمى‏داشت، این قدرکه امروز عاطفه‏انگیز و محبت‏خیز است، نبود.
على‏علیه السلام از آن نظر محبوب است که پیوند الهى‏دارد. دل‏هاى ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویش‏باخدا سروسر و پیوستگى دارد. و چون على‏علیه السلام راآیت‏بزرگ حق و مظهر صفات حق مى‏یابد، به اوعشق مى‏ورزد. درحقیقت پشتوانه عشق على‏علیه السلام،پیوند جان‏ها با حضرت دوست است که براى‏همیشه در فطرت‏ها نهاده شده و چون فطرت‏هاجاودانى است، مهر على‏علیه السلام نیز جاودانى است.البته نقطه‏هاى روشن در وجود على‏علیه السلام بسیاراست اما آنچه براى همیشه او را درخشنده و تابان‏قرار داده است، ایمان و اخلاص اوست. همان که به‏وى جذبه الهى داده است. (6)
پى‏نوشتها:
1 - الدرالمنثور، سیوطى، جلال الدین (ذیل آیه 7سوره بینه.)
2 - عبدالله، اسرارعبادات، جوادى آملى، ص 84.
3 - بقره، آیه 165.
4 - شهریار.
5 - کافى، ج 2، ص 83، روایت 3.
6 - جاذبه و دافعه على(ع)، مطهرى، ص‏94.

تبلیغات