اکسیر محبت
آرشیو
چکیده
متن
از بزرگترین امتیازات شیعه برسایر مذاهب،این است که پایه اصلى آن، محبت است. از زماننبىاکرمصلى الله علیه وآله که این مذهب پایه گذارى شد،زمزمه محبت و دوستى بوده است. آن جا که درسخن پیامبرصلى الله علیه وآله، «على و شیعته همالفائزون» (1) را مىشنویم، گروهى را در گردعلىعلیه السلام مىبینیم که شیفته و مجذوب اومىباشند. از این رو «تشیع» مذهب عشق وشیفتگى است. نیروى محبت از نظر اجتماعى،نیروى عظیم و مؤثرى است. بهترین اجتماعها آناست که با نیروى محبت اداره شود. وقتى علاقه واحساسات نسبتبه شخصى یا چیزى به اوج خودبرسد و وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلقوجود او گردد، «عشق» نامیده مىشود. عشق کهیک واژه عربى است، از یک گیاه خاصى که «عشقه»نام دارد، مشتق شده که در فارسى «پیچک» گویند.این گیاه وقتى به بدنه درخت چسبید، آن را رهانمىکند. راه تنفس درخت را مىبندد. کمکم آندرخت زرد مىشود، برگهایش مىریزد و سرانجامدرخت را خشک مىکند و دراین هنگام مىگوینداین درخت را عشقه گرفت. عاشق به یک چنینانسانى مىگویند. (2)
عشق و محبت منحصر به عشق حیوانى نیستبلکه نوع دیگرى از عشق و جاذبه هست که درجوى بالاتر قرار دارد و اساسا از محدوده ماده ومادیات بیرون است و از غریزهاى ماوراى بقاىنسل سرچشمه مىگیرد و فصل ممیز انسان وحیوان است و آن، عشق معنوى و انسانى است;عشقورزیدن به فضایل و خوبىها و شیفتگى بهسجایاى انسانى و جمال حقیقت، همان که درآیات بسیارى از آن به واژه محبت و مودت یاد شدهاست. «والذین اشد حبا لله» (3)
بشر به اکسیر محبت پاکان و نیکان سختنیازمند است. زیرا عشق پاکان وسیله اصلاحو تهذیب نفس است. و گل سرسبد پاکان ونیکان، کسى است که:
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفتمتحیرم چه نامم شه ملک لافتى را (4)
او شخصیتى است که دشمنانش دهها سالکوشیدند تا یاد و نام مبارکش را همچون قبرشریفش از ذهنها و صفحه روزگار پاک کنند.اگر نفرین برحضرتش در نماز فراموشمىشد، قضایش مىکردند، گذاشتن نام علىبر فرزند را مستحق مجازات مىدانستند. اماچه عاملى سبب شد که نه تنها نامشفراموش نشود، بلکه محبوبترین انسانهاگردد؟!
او عاشقى بود که شیفته خدا بود. او مصداق بارزحدیثنبوى «افضلالناسمنعشقالعبادة» (5) بود و نماز، عشقه او. چون وقت راز و نیاز بامعبود بىنیاز فرا مىرسید،رنگ رخسارش دگرگون مىشد. و چون با تکبیر ازهرچه غیر خدا بود، دل بر مىکند و به معبودخویش مىرسید و به تمام معنا عاشق مىشد،بهترین اوقات براى درآوردن تیر از پاى مبارکشفرا مىرسید. چرا که او با تمام وجود عاشق وشیفته و شیداى حضرت حق بود.
اما کدامین علت است که او را محبوب و معشوقدلها قرار داده است و چه سرى است کهدشمنانش از او به بزرگى و عظمتیاد مىکنند؟رمز محبت و راز جاودانگى او در چیست؟
باید گفت: رمز محبت را هنوز کسى کشف نکردهاست. یعنى نمىتوان آن را فرموله کرد و گفت اگرچنین شد، چنان مىشود و اگر چنان نشد، چنینمىشود. البته براى او رمزى هست. چیزى درمحبوب هست که براى محب از نظر زیبایى خیرهکننده است و او را به سوى خود مىکشد. علىعلیه السلاممحبوب دلها و معشوق انسان هاست. اما فوقالعادگى علىعلیه السلام در چیست که عشقها رابرانگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگحیات جاودانى گرفته است و براى همیشه زندهاست؟ چرا همه دلها خود را با او آشنا مىبینند واصلا او را مرده احساس نمىکنند بلکه زندهمىیابند؟
مسلما ملاک دوستى او، جسم او نیست. زیراجسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساسنکردهایم. وباز محبت علىعلیه السلام از نوع قهرماندوستى - که در همه ملتها وجود دارد.- نیست.همچنین خطاست اگر بگوییم محبت علىعلیه السلام ازراه فضیلتهاى اخلاقى و انسانى است و حبعلىعلیه السلام حب انسانیت است. درست است کهعلىعلیه السلام مظهر انسان کامل بود و هر انسانى،نمونههاى عالى انسانیت را دوست مىدارد. اما اگرعلىعلیه السلام همه این فضائل انسانى (حکمت، علم،فداکارى، از خود گذشتگى، تواضع، فروتنى، ادب،مهربانى، عطوفت، ضعیف نوازى، عدالت، آزادگى،آزادى خواهى، احترام به انسان، ایثار، شجاعت، مروت، مردانگى نسبتبه دشمن، سخا، جود و کرمو...) را داشت، ولى رنگ الهى نمىداشت، این قدرکه امروز عاطفهانگیز و محبتخیز است، نبود.
علىعلیه السلام از آن نظر محبوب است که پیوند الهىدارد. دلهاى ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویشباخدا سروسر و پیوستگى دارد. و چون علىعلیه السلام راآیتبزرگ حق و مظهر صفات حق مىیابد، به اوعشق مىورزد. درحقیقت پشتوانه عشق علىعلیه السلام،پیوند جانها با حضرت دوست است که براىهمیشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتهاجاودانى است، مهر علىعلیه السلام نیز جاودانى است.البته نقطههاى روشن در وجود علىعلیه السلام بسیاراست اما آنچه براى همیشه او را درخشنده و تابانقرار داده است، ایمان و اخلاص اوست. همان که بهوى جذبه الهى داده است. (6)
پىنوشتها:
1 - الدرالمنثور، سیوطى، جلال الدین (ذیل آیه 7سوره بینه.)
2 - عبدالله، اسرارعبادات، جوادى آملى، ص 84.
3 - بقره، آیه 165.
4 - شهریار.
5 - کافى، ج 2، ص 83، روایت 3.
6 - جاذبه و دافعه على(ع)، مطهرى، ص94.
عشق و محبت منحصر به عشق حیوانى نیستبلکه نوع دیگرى از عشق و جاذبه هست که درجوى بالاتر قرار دارد و اساسا از محدوده ماده ومادیات بیرون است و از غریزهاى ماوراى بقاىنسل سرچشمه مىگیرد و فصل ممیز انسان وحیوان است و آن، عشق معنوى و انسانى است;عشقورزیدن به فضایل و خوبىها و شیفتگى بهسجایاى انسانى و جمال حقیقت، همان که درآیات بسیارى از آن به واژه محبت و مودت یاد شدهاست. «والذین اشد حبا لله» (3)
بشر به اکسیر محبت پاکان و نیکان سختنیازمند است. زیرا عشق پاکان وسیله اصلاحو تهذیب نفس است. و گل سرسبد پاکان ونیکان، کسى است که:
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفتمتحیرم چه نامم شه ملک لافتى را (4)
او شخصیتى است که دشمنانش دهها سالکوشیدند تا یاد و نام مبارکش را همچون قبرشریفش از ذهنها و صفحه روزگار پاک کنند.اگر نفرین برحضرتش در نماز فراموشمىشد، قضایش مىکردند، گذاشتن نام علىبر فرزند را مستحق مجازات مىدانستند. اماچه عاملى سبب شد که نه تنها نامشفراموش نشود، بلکه محبوبترین انسانهاگردد؟!
او عاشقى بود که شیفته خدا بود. او مصداق بارزحدیثنبوى «افضلالناسمنعشقالعبادة» (5) بود و نماز، عشقه او. چون وقت راز و نیاز بامعبود بىنیاز فرا مىرسید،رنگ رخسارش دگرگون مىشد. و چون با تکبیر ازهرچه غیر خدا بود، دل بر مىکند و به معبودخویش مىرسید و به تمام معنا عاشق مىشد،بهترین اوقات براى درآوردن تیر از پاى مبارکشفرا مىرسید. چرا که او با تمام وجود عاشق وشیفته و شیداى حضرت حق بود.
اما کدامین علت است که او را محبوب و معشوقدلها قرار داده است و چه سرى است کهدشمنانش از او به بزرگى و عظمتیاد مىکنند؟رمز محبت و راز جاودانگى او در چیست؟
باید گفت: رمز محبت را هنوز کسى کشف نکردهاست. یعنى نمىتوان آن را فرموله کرد و گفت اگرچنین شد، چنان مىشود و اگر چنان نشد، چنینمىشود. البته براى او رمزى هست. چیزى درمحبوب هست که براى محب از نظر زیبایى خیرهکننده است و او را به سوى خود مىکشد. علىعلیه السلاممحبوب دلها و معشوق انسان هاست. اما فوقالعادگى علىعلیه السلام در چیست که عشقها رابرانگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگحیات جاودانى گرفته است و براى همیشه زندهاست؟ چرا همه دلها خود را با او آشنا مىبینند واصلا او را مرده احساس نمىکنند بلکه زندهمىیابند؟
مسلما ملاک دوستى او، جسم او نیست. زیراجسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساسنکردهایم. وباز محبت علىعلیه السلام از نوع قهرماندوستى - که در همه ملتها وجود دارد.- نیست.همچنین خطاست اگر بگوییم محبت علىعلیه السلام ازراه فضیلتهاى اخلاقى و انسانى است و حبعلىعلیه السلام حب انسانیت است. درست است کهعلىعلیه السلام مظهر انسان کامل بود و هر انسانى،نمونههاى عالى انسانیت را دوست مىدارد. اما اگرعلىعلیه السلام همه این فضائل انسانى (حکمت، علم،فداکارى، از خود گذشتگى، تواضع، فروتنى، ادب،مهربانى، عطوفت، ضعیف نوازى، عدالت، آزادگى،آزادى خواهى، احترام به انسان، ایثار، شجاعت، مروت، مردانگى نسبتبه دشمن، سخا، جود و کرمو...) را داشت، ولى رنگ الهى نمىداشت، این قدرکه امروز عاطفهانگیز و محبتخیز است، نبود.
علىعلیه السلام از آن نظر محبوب است که پیوند الهىدارد. دلهاى ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویشباخدا سروسر و پیوستگى دارد. و چون علىعلیه السلام راآیتبزرگ حق و مظهر صفات حق مىیابد، به اوعشق مىورزد. درحقیقت پشتوانه عشق علىعلیه السلام،پیوند جانها با حضرت دوست است که براىهمیشه در فطرتها نهاده شده و چون فطرتهاجاودانى است، مهر علىعلیه السلام نیز جاودانى است.البته نقطههاى روشن در وجود علىعلیه السلام بسیاراست اما آنچه براى همیشه او را درخشنده و تابانقرار داده است، ایمان و اخلاص اوست. همان که بهوى جذبه الهى داده است. (6)
پىنوشتها:
1 - الدرالمنثور، سیوطى، جلال الدین (ذیل آیه 7سوره بینه.)
2 - عبدالله، اسرارعبادات، جوادى آملى، ص 84.
3 - بقره، آیه 165.
4 - شهریار.
5 - کافى، ج 2، ص 83، روایت 3.
6 - جاذبه و دافعه على(ع)، مطهرى، ص94.