آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

حجة الاسلام والمسلمین واعظ موسوی، درمراسم جشن عید میلاد، کام میهمانان موعود را با شهد کلامشان شیرین کردند. متن حاضر، محصول جشن میلاد است که تقدیم موعودیان می کنیم:
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علیک یا اهل بیت النبوة. در قرآن مجید می خوانیم:« و جاء اخوة یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون.»; (1) زمانی که برادران یوسف بر یوسف وارد شدند، یوسف همه شان را شناخت و آنان از شناختن یوسف بی بهره بودند «و لم جهزهم بجهازهم » (2) همه را تجهیز کرد. چون مظهر اسم رحمان است.
دیشب امام زمان از همه پذیرایی کردند. نه اینکه فکر کنید فقط از ما. نه، از اهل زمین پذیرایی کردند. چون مظهر صفت رحمانی اند، پذیرای همه شده اند. نسبت به همه رئوف و رحیم اند و همه بهره مند می شوند، اما نسبت به مؤمنان رحمت ویژه و رافت ویژه دارند. در دعای ندبه می خوانیم: «انظر الینا نظرة رحیمة » یعنی نظر و نگاه رحیمانه ات را شامل حال من بکن. یوسف هم، همه برادران را تجهیز کرد اما گفت محبوب مرا بیاورید، بنیامین مرا بیاورید. این زبان حال ولی عصر هم هست. مگر نمی بینی هرگاه به من رو کردی پاسخت را دادم؟ محبوب مرا بیاور! به آیت الله بهاءالدینی هر وقت می گفتند چه ببریم در خانه خدا و چه بکنیم؟ می فرمود: صدق ببرید!
حافظ اگرقدم زنی درره خاندان بصدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
شما هم محبوب او را ببرید. آنچه او می خواهد ببرید. مگر یوسف نگفت «فان لم تاتونی به فلاکیل لکم عندی و لاتقربون.» (3) اگر نیاورید دیگر نزد من پیمانه ای ندارید. این تهدید است. ما بایدبترسیم ازآن روزی که یوسف ما، ما را تهدید کند. اگر نیاورید پیمانه تان پیش من تمام شده است. برادران بی معرفت یوسف وقتی برگشتند،گفتند از پیمانه ممنوع شدیم. از پیمانه نالیدند. از کمبود نان نالیدند.سطح معرفت را حس می کنید؟ می بینید گمشده شان چیست؟ نمی گویند یوسف رنجید، نمی گویند یوسف از ما مکدر شد. من بارها گفته ام دوستداران آقا امام زمان در مملکت ما کم نیستند. اما چه فایده دارد که ادعا کنیم. اگر بتوانیم کاری کنیم که خانه دل ما مسکن او شود و سجاده او در صحن و سرای دل ما پهن شود، آن وقت درست است. برادران به پدر گفتند برادرمان بنیامین را با ما بفرست تا پیمانه بگیریم. ما حفظش می کنیم. با تاکید هم گفتند حفظش می کنیم. یوسف را که حفظ نکرده بودند، چون نان نداشت. اما بنیامین را حفظ می کنند چون سود دارد. اینها شیعه های عافیت جو هستند نه عافیت سوز. وقتی هم که بارهایشان را باز کردند و «وجدوا بضاعتهم ردت الیهم » (4) دیدند که بضاعتشان هم به آنها بازگشته. گفتند: ما دیگر چه می خواهیم؟ خدا نکند یک روزی مردم به اینجا برسند که نان و آبشان تامین شود، امکاناتشان فراهم شود و آن وقت بگویند ما دیگر چه می خواهیم. ما که دیگر کامل هستیم. ما باید ببینیم آیا آنچه که باید داشته باشیم، داریم؟ یوسفمان مکدر نیست؟ رنجیده خاطر نیست؟ ما اگر همه چیز داشته باشیم اما یوسفمان رنجیده خاطر باشد، چیزی نداریم.
ما امام زمان را برای چه می خواهیم. آیا اگر امام زمان برایمان زحمت داشته باشد، باز هم او را می خواهیم؟ آیا ما از «المسارعین الیه فی قضاء حوائجه » (5) هستیم یا نه، از کسانی هستیم که می خواهیم امام زمان در قضاء حوائج ما بکوشد، از «والمستشهدین بین یدیه » (6) هستیم یا نه؟
اجازه بدهید باز هم به داستان یوسف برگردم «و لما دخلوا علی یوسف » (7) یعنی زمانی که اذن دخول یافتند و بر یوسف وارد شدند، یوسف آنها را که همان قاتلان یوسف هستند اذن دخول داد. چون کریم از در خانه اش کسی را نمی راند. امام رضا ،علیه السلام، مامون را هم از در خانه اش رد نکرد. یوسف هم همه را راه داد اما یکی را ماوی داد. یکی را در آغوش گرفت. او کیست؟ بنیامین.
بیایید ما هم از آنها باشیم، ماوی بگیریم، در آغوش امام زمان باشیم. آیت الله سید صدرالدین صدر در کتاب المهدی نوشته است: جوانی عارف شد. امام زمان یک هفته مهمانش شدند. دقت کنید در منزل او مهمان شدند نه اینکه او را مهمان کردند. یوسف هم به برادرش گفت: من برادر تو هستم. به دیگران نگفت. کاری کنیم که روزی آقا امام زمان به ما بگوید: «انا بقیة الله ». خودش را معرفی کند. می دانید که «یمشی فی الاسواق » (8) یعنی در بازارهای ما راه می رود. «یخاطبونه » مردم با او گفتگو می کنند، «یبایعونه » خرید و فروش می کنند. بر فرشهای ما قدم می گذارند. اما ببینیم به چه کسی خودشان را معرفی می کنند؟
آیت الله صدر می نویسد: چگونه می توان به امام غایب بهره جست؟ و جواب می دهد که این طور نیست که ایشان از ما دوری کند. می آیند سر راهمان. فقط حضور معنوی ندارند بلکه حضور فیزیکی هم دارند.
باز برگردیم به داستان یوسف; سخن اصلی من از اینجا آغاز می شود «فلما جهزهم بجهازهم ».یوسف این دفعه برادران را تجهیز کرد. اما این دفعه بنیامین هم هست. محبوب هم هست. یوسف کار دیگری می کند.« جعل السقایة فی رحل اخیه.» (9) ظرف آبخوری را در بار برادرش می گذارد. بارش را سنگین می کند. یعنی متهمش می کند. آیا ما آمادگی داریم که در راه این حب در معرض اتهام هم قرار بگیریم؟ اصلا عاشق یعنی همین.
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد.
با حرف و ادعا که نمی شود. دعای ندبه دعای عاشقی است. نجوای عاشقانه است. «اللهم لک الحمد.» (10) هیچ شکایتی نیست و سپاس است. سپاس بر چه؟ بر غذا؟ بر پول؟ نه. «اللهم لک الحمد علی ما جری بقضائک.» (11) صحبت از جاری شدن قضاست. آیا آمادگی قضا را داریم؟ یا می خواهیم تغییرش دهیم.
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را می خواهی تغییر دهی یا راضی به قضای خدا هستی؟ این دعا، دعای اهل قضاست. جاری شدن قضا در چه چیز؟ «علی ما جری بقضائک ».جاری شدن قضا در چه چیزی «فی عبادک »؟ یا «اولیائک »؟ سخن از بنده عاشق است. سخن از ولی است. «اولیائک ». آنها چه خصوصیتی دارند؟ «الذین استخلصتهم لنفسک و دینک.» (12) کسانی که اخلاص دارند. اخلاص برای خدا نه برای خود. نمی توان برای خدا خالص شد. باید خود را در مسیری قرار داد تا او تو را خالص کند. باید بیایی همه چیز را در هم بریزی. باید آماده باشی تا تو را برای خودش بپرورد. موسی در آن دل شب که عیالش از دردفارغ شدن ضجه می زند، می گوید:«واصتنعتک لنفسی » (13)
من تو را برای خودم ساخته ام. تو را برای خودم پرورانده ام. آیا تو این آمادگی را داری که تو را برای خودش بپرورد و سپس «استخلصتهم لنفسک و دینک اذاخترت لهم جزیل ماعندک »؟ (14) او اختیار می کند. او انتخاب می کند. چه چیزی را؟ «جزیل ماعندک ». فراوانترین فراوانی را، آن چیست؟ نعمتهای این دنیاست که ما به آن دل بسته ایم؟ خیر، نعمت پایدار، نعمتی که ماندنی است، از بین نمی رود. این دعا دعای خواص است. دعای کره و مربا نیست. روزی در مشهد گفتم اگر من مسؤول دعای ندبه شوم می گویم بروید دامنه کوه سنگی، زیرانداز هم با خودتان نبرید. بروید روی همان سنگها و خاکها بنشینید و یابن الحسن بگویید. بعد هم بروید صبحانه تان را در خانه تان بخورید تا مزه عاشقی را بچشید. خلاصه مردم را بدعادت نکنیم. حداقل همان کسی را هم که می خواهد بیاید و میدانی برای عاشقی پیدا کند ما برایش حجاب شده ایم. ادعا زیاد است. من خودم را بچسبانم به امام زمان، اما فایده ندارد. باید مرا بپذیرد. وقتی که پذیرفت، به خود مقرب می کند. نزدیکت می کند. نامت را بلند می کند. با علم و دانشش از تو پذیرایی می کند. قلمت روان می شود. زبانت گویا می شود. چشمه های حکمت از دلت جاری می شود. کوتاه کنم. آیین نامه عاشقی این است. تعجب نکنید. مصداق هم دارد. بسیاری را می توانم بشمارم که همین گونه عاشقی کرده اند. نوح را سوار کشتی فرمود. امر کرد بزغاله را هم سوار کن از هر کدام دو تا اما بچه ات را سوار نکن. نوح عاشق بود. آیین نامه عاشقی را می دانست. غزالی داستانی دارد.می گوید:شخصی به بانویی بشدت اظهار علاقه کرد. آن زن در جواب گفت: من خواهری دارم بسیار زیباتر و جمیل تر از خودم که پشت سر تو در حال حرکت است. برگرد نگاهش کن. تا برگشت، یک مشت خاک ریخت بر صورتش و گفت این بود عشق تو؟ بله اینطور است. باید امتحان پس بدهی.
روزی در جلسه ای به بچه های تخریب جنگ گفتم: الان هم میدان مین هست. بروید ببینم چه کار می کنید. این مینها غیرمحسوس است. آنها حسی بودند اینها غیرحسی اند. جهاد اکبر یعنی همین. گفتم اینجا هم مجروح می شوی. شهید می شوی. اسیر می شوی. اینجا هم رمز شب دارد. راز شب دارد. معبر دارد. خاکریز دارد. آنجا چطور معبر می زدی؟ حالا هم بزن و عبور کن. کار خیلی سخت است.
مدیر کل، یک سکه بهار آزادی به تو داده حواست پرت شد. یک سکه حواست را پرت کرد؟ تو کجایی که دیگر هیچ نمی بینی؟ هیچ نمی گویی؟ پس اینجا باخته ای و تسلیم شده ای. نتوانسته ای عبور کنی. بله، قصه این است. گفتم: ننشینید ناله کنید که یاد آن شبهای جبهه بخیر. این فرارکردن از حقیقت است. یک وقتی نجوای عاشقانه داری، حرف دل می زنی. قبولت دارم. اما یک وقت هست که می خواهی از حقیقت فرار کنی. می خواهی بیندازی گردن سایرین. خیر، الان هم جبهه هست، تمام نشده. ببینید به نوح می گوید بچه ات را سوار نکن. «لیس من اهلک ». (15) اما آقا باندش را ول نمی کند. همه چیز را زیر و رو می کند برای اینکه دار و دسته خودش را حفظ کند. آن وقت می گوید من عاشق امام زمانم. منتظر امام زمانم. شماها که دستتان به قلم می رسد اینها را به مردم نشان دهید. حضرت امام صادق ،علیه السلام، می فرماید: گاهی به خاطر یک نیاز به در خانه خدا می روم، آنقدر محو مناجات با خدا می شوم که نیازم را هم فراموش می کنم.
دو واژه در قرآن داریم: دعا و سؤال. ائمه ما سؤال را بهانه دعا می کردند. ما دعا را بهانه سؤال می کنیم.
باز هم می خواهید بشمارم عشاق را؟ «و بعض اولدته من غیر اب » (16) یکی را هم بدون پدر متولد کردی. در آنجا اتهام دزدی است. «و جعل سقایه فی رحل اخیه » این آسانتر است. اما در اینجا اتهام فحشا است. می گوید: «یا اخت هارون ماکان ابوک امرا سوء و ما امک بغیا». (17) پدرت که مرد بدی نبود و مادرت که ستمکار نبود؟ حال متهم شده ای، حرف هم نباید بزنی، مهر بزنی بر لبت.
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم. حرف هم نزن فقط یک اشاره کن! همین! آن هم به کی؟ به کودکت! نه یک شاهد قوی که بیاید شهادت بدهد و مهر و امضا کند که تو آدم خوبی هستی. نه!!
ببینید قصه های عاشقی چقدر پیچ و خم دارد. بارها گفته ام که ما همه می گوییم اهل حب هستیم. اما حتی یک بیت از قصیده مطول عشق را نخوانده ایم. خیلی ادعا کرده ایم که اهل حبیم. اصلا شیعه به قول شهید مطهری مذهب شیفتگی و عشق است ولی،درسش رادرست نخوانده ایم. لذا عافیت جو بار آمده ایم نه عافیت سوز. امامانمان را هم به خدمت گرفته ایم به جای آنکه در خدمتشان باشیم.
می خواهند ابراهیم را در آتش بیندازند. فکر می کنید ابراهیم چگونه خلیل شده است؟ «اتخذته الله ابراهیم خلیلا». (18) جبرئیل آمده زمانی که می خواهند در آتش بیاندازندش بین زمین و آسمان از او می پرسد: کمک می خواهی؟ می گوید «و اما الیک فلا». میکائیل و اسرافیل هم می آیند و می پرسند، باز هم می گوید: «و اما الیک فلا». جبرئیل می گوید: پس از خدا کمک بگیر! جواب می دهد: «علمه بحالی کفی ان مقالی ».
اهل کام ونازرادرکوی رندی راه نیست رهروی بایدجهانسوزی نه خامی بی غمی
بیاییدمردم را با نیازهای فطری شان آشنا کنیم نه نیازهای کاذبشان. ما داریم مردم را با نیازهای کاذب مادیشان آشنا می کنیم و آنها را اشباع می کنیم. ما گاهی علاوه بر چاههای نیاز فطری و مادی، چاههای دیگری را هم حفر می کنیم. کاری که غرب دارد می کند. یعنی مرتب چاه نیاز در انسانها ایجاد می کند.
دختری دانشجو با مادرش پیش من آمده بود. از یک خانواده بسیار لوکس! می گفت: زدم، کاویدم، خواندم تا راه دانشگاه را بر خود هموار کردم و وارد دانشگاه شدم با رتبه خیلی خوب. آن وقت مهمانی دادیم و... اما الان بعد از چند ماه احساس پوچی می کنم. می گویم خوب حالا بعدش چی؟ گفتم خوش به حالت که زود فهمیده ای! هنوز بیست و یک سال داری. بیایید جوانهایمان را با نیازهای فطریشان آشنا کنیم.استاد دانشگاه آمده به من می گوید: فلانی من در سمینارهای داخلی، خارجی سخنرانی کرده ام. این همه تالیفات دارم ،استادم، اما، حالا به اینجا رسیده ام که بعدش چی؟
پیش آمده با یک جمله ساده که به جوانی گفته ام توبه کرده، مثل آب زلالی که در کام تشنه اش ریخته باشند. اصلا امام زمان با درون انسان سابقه دارد و امروز روایتی در اصول کافی می خواندم که نوشته بود: این میثاق از عالم ذر است. مال امروز و دیروز نیست.
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم درمیان لاله و گل آشیانی داشتم گردآن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم پس مشکل چیست؟
دردبی دردی ز جانم برده طاقت ورنه من،داشتم آرام تاآرام جانی داشتم ما آن دلارام را نداریم. آن دلارام را گم کرده ایم. او را به جوانان نشان دهیم. درست است که امروز روزنامه ها صفحه معارف و خانواده و اخلاق دارد. اما اینها کافی نیست. من می گویم خبر باید دست اول باشد. این خبر است. خبر مهمی هم هست که امروز قدوم امام زمان را باید استقبال کرد. این خبر است. آن هم باید در همان صفحه اول نوشته شود. نه آن بالا و گوشه یک نوار سبز و قرمز. نخیر! باید این خبر در آن دو خط اصلی گفته شود. روز عاشورا باید در آنجا نوشته شود: «یا اهل العالم قتل الحسین ». اینها باید خوبشوند. آنکه با امام زمان رسمی برخورد می کند عاشق نیست. ما می گوییم دوستدار امام زمان اگر عاشق باشد تحمل ندارد و بی تاب است.
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم ازاول که دل به کس نسپارم شمایل توبدیدم نه عقل ماند و نه هوشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
خدایا ما را به وصال مهدی برسان و ما را عاشق او قرار بده!
سعدی بیت زیبایی دارد:
گرچه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
پی نوشتها
1. سوره یوسف (12)، آیه 58.
2. سوره یوسف (12)، آیه 59.
3. سوره یوسف (12)، آیه 60.
4. سوره یوسف (12)، آیه 65.
5. قمی،شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دعای عهد.
6. همان جا.
7. سوره یوسف (12)، آیه 69.
8. سوره فرقان (25)، آیه 7.
9. سوره یوسف (12)، آیه 70.
10. قمی، شیخ عباس، همان، دعای ندبه.
11. همان جا.
12. همان جا.
13. سوره طه (20) آیه 41.
14. قمی، شیخ عباس، همان.
15. سوره هود (11)، آیه 46.
16. قمی، شیخ عباس، همان.
17. سوره مریم (19)، آیه 28.
18. سوره نساء (4)، آیه 125

 

تبلیغات