آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

و یاری کردی ایشان رابه علم خود
افتخارانبیاواولیابه علم ایشان است.
اول کسی که خدا به علم خود او را مفتخر گردانید، حضرت آدم بود; و از همین جهت برتری بر ملائکه داشت که در قرآن فرمود:
«و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین× قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم× قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انبئهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات والارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون×» (1)
تعلیم به آدم فرمود اسما مقدسه را تماما، پس آن اسما را بر ملائکه عرضه داشت که اگر می توانید و در دعوی خود صادق هستید از آن اسما خبر دهید، گفتند: خدایا تو منزهی; ما علمی نداریم مگر به آنچه به ما تعلیم فرموده ای و تو دانای حکیم هستی . خدا به آدم فرمود: ملائکه را به این اسما آگاه کن. پس چون آدم به ایشان از آن اسما خبر داد، خدا به ملائکه فرمود: آیا به شما نگفتم که من به امور پنهانی آسمان و زمین دانایم و به مطالبی که شما پنهان کنید یا آشکار سازید نیز آگاه می باشم؟
و این مطلب خود واضح است که بالاترین فضیلت علم است، از اینجا انبیا و اولیا به علم فخر و مباهات می نمودند. بلکه مقصد اصلی ایشان رسانیدن علم است به مردم، همچنان که امیرالمؤمنین ،علیه السلام، بارها می فرمود:
«سلونی قبل ان تفقدونی »
سؤال کنید از من پیش از آنکه مرا نیابید.
و پیغمبر اکرم ،صلی الله و علیه و آله، فرمود:
«انا مدینة العلم و علی بابها فمن ارادالمدینة فلیاتها من بابها»
من شهر علم و علی باب علم است پس هرکس خواهد طلب علم کند از در وارد شود یعنی از علی طلب نماید.
و امیرالمؤمنین ،علیه السلام، در دیوان خود فرماید:
«لافضل الا لاهل العلم انهم علی الهدی لمن استهدی ادلا نقم بعلم ولانبغی له بدلا فالناس موتی واهل العلم احیاه »
هیچ فضیلتی نیست مگر برای اهل علم; زیرا که ایشانند راهنمایان برای هر کس که طالب هدایت باشد، قیام ما خانواده به علم می باشد، بدلی برای آن نمی جوییم ، مردمان همه مردگان اند و اهل علم و دانش زنده می باشند.
«و جعلتهم الذریعة الیک و الوسیلة الی رضوانک »
و قرار دادی ایشان را واسطه به سوی خود، و وسیله به سوی خوشنودی خود.
وظیفه هفتم: اعتقاد به اینکه انبیا و اولیا واسطه بین خدا و خلق هستند «ذریعه » و «وسیله » هر دو به معنی واسطه است، و خداوند در قرآن می فرماید:
«یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله وابتغوا الیه الوسیلة » (2)
ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید، و برای رابطه به سوی خدا واسطه بجویید.
انبیا و اولیا واسطه بین خالق و خلق می باشند و واسطه بودن ایشان به دو جهت است: اول آنکه ایشان راهنمای خلق می باشند که خلق را به سوی خدا و دین دعوت نمایند، و خلق عقاید و احکام دین را از ایشان اخذ کنند، و راه راست و طریق نجات را از دستورات ایشان بیابند که شرح آن مذکور خواهد شد.
جهت دوم آنکه در دعا و طلب حاجت از خدا، ایشان را واسطه قرار دهند، و به ایشان توسل جویند، تا دعای ایشان بهتر مستجاب گردد و بهترین وسیله برای دعا، توسل به خمسه طیبه ،علیهم السلام، می باشد. که در خبر است که «داود رقی » گوید: از حضرت صادق ،علیه السلام، شنیدم که در دعا خدا را به خمسه طیبه ،علیهم السلام، می خواند.
و ابن عباس گوید: خدمت پیغمبر، صلی الله و علیه و آله، از معنای کلماتی که خدا تلقی به آدم فرمود، و آدم خدا را به آن خواند، سؤال کردم، جواب فرمود که آدم خدا را قسم داد به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین،علیهم السلام، تا خدا توبه او را قبول فرمود.
و از حضرت صادق ،علیه السلام، رسیده است که پیغمبر ،صلی الله و علیه و آله، فرمود که اگر چه برای بنده زشت است که تعریف خود کند و تزکیه نفس خود نماید، لکن برای راهنمایی شما اعلام می کنم که چون آدم ،علیه السلام، خواست از ترک اولای خود توبه کند، خدای را چنین خواند:
«اللهم بحق محمد و آل محمد لما غفرت لی » پس خدا توبه او را قبول فرمود.
و حضرت نوح ،علیه السلام، در کشتی چون از غرق شدن خائف شد این دعا را خواند:
«اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی من الغرق » پس خدا توبه او را قبول فرمود.
و حضرت ابراهیم ،علیه السلام، چون گرفتار آتش نمرودی شد، این دعا را خواند:
«اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی منها» پس خداوند آتش را بر او سرد و سلامت گردانید.
و حضرت موسی ،علیه السلام، چون با سحره فرعون مقابل شد، و آن جادوهای بزرگ را از ایشان مشاهده نمود، خائف شد و عصا را رها نمود، و خدا را به این دعا خواند:
«اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما آمنتنی » پس خطاب رسید: «لا تخف انک انت الاعلی »
و چون حضرت یعقوب،علیه السلام، به فراق دو فرزند خود یوسف و بنیامین مبتلا و از کثرت گریه چشمان او سفید گردید، جبرئیل امین به او خبر داد که: دعایی تعلیم تو می کنم که چون آن را بخوانی چشم تو به توبرمی گردد، و به وصال دو فرزند خود نائل خواهی شد، و این همان دعائی است که خداوند به واسطه آن توبه آدم را قبول فرمود و کشتی نوح را از غرقاب نگاهداری کرد و به واسطه آن آتش نمرودی را بر ابراهیم سرد و سلامت گردانید و آن دعا این است: «اللهم بحق محمد و علی وفاطمه و الحسن و الحسین ان تاتینی بیوسف و بنیامین و ترد علی عینی » تا یعقوب این دعا را خواند ،بشیر از مصر رسید وپیراهن یوسف را به صورت یعقوب انداخت و چشم او را بهبودی حاصل شد و او را بشارت به وصال دو فرزند داد .
و در جلد دویم بحار از کتاب «در الثمین » در تفسیر این آیه: «فتلقی آدم من ربه کلمات »، (3) نقل می کندکه آدم نامهای پیغمبرو ائمه را به ساق عرش دیده بود و جبرئیل برای قبولی توبه او این دعا را به او تعلیم کرد:
«یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یافاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الا حسان فلما ذکر الحسین،علیه السلام، سالت دموعه و انخشع قلبه و قال: یا اخی جبرئیل فی ذکر الخامس ینکسر قلبی و تسیل عبرتی قال جبرئیل ولدک هذا یصاب بمصیبة تصغر عندهاالمصائب فقال: یا اخی و ماهی؟ قال یقتل عطشانا غریبا وحیدا فریدا لیس له ناصر و لامعین و لو تراه یا آدم و هو یقول: واعطشاه واقلة ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان فلم یجبه احد الا بالسیوف و شرب الحتوف فیذبح ذبح الشاة من قفاه و ینهب رحله اعداوه و تشهر رؤسهم هو و انصاره فی البلدان و معهم النسوان کذلک سبق فی علم الواحد المنان فبکی آدم و جبرئیل بکاء الثکلی »
آدم،علیه السلام، چون خدا را به خمسه طیبه قسم داد و به نام حسین،علیه السلام، رسید اشک او جاری شد و دل او شکست و از جبرییل پرسید که: ای برادر در ذکر پنجمین دلم شکسته و اشکم جاری می شود، جبرییل گفت که: این فرزند تو به مصیبتی مبتلا می شود که تمام مصیبتها نزد آن کوچک است، پرسید: مصیبت او چیست؟ جواب داد که: کشته می شود در حالی که تشنه و غریب و تنها و بی کس باشد، که دیگر برای او یار و معینی نمی باشد، ایکاش مشاهده می نمودی ای آدم او را در حالتی که بگوید آه از تشنگی، آه از بی کسی، تا آن حدی که گویا تشنگی مانند دودی حایل بین او و بین آسمان شود، پس احدی او را جواب ندهد مگر به شمشیرها و آشامیدن مرگ، پس مانند گوسفند سر او از قفا بریده می شود، و دشمنان اثاث او را به غارت می برند و سر او و اصحاب او بالای نیزه ، با زنان حرم او در شهرها گردانیده می شود، همچنین در علم خدا گذشته و تقدیر شده است: پس آدم و جبرئیل مانند زن فرزند مرده گریستند.
و از سلمان فارسی روایت شده; که گوید; از پیغمبر خدا،صلی الله علیه و آله، شنیدم که فرمود، خدا فرماید: ای بندگان من! آیا چنین نیست که اگر کسی حاجت بزرگی به شما داشته باشد شما آن حاجت را روا نمی کنید مگر آنکه یکی از دوستان شما را واسطه و شفیع گرداند.
«الا فاعلموا ان اکرم الخلق علی و افضلهم لدی محمد و اخوه علی و من بعده الائمة الذین هم الوسائل الی الله الا فلیدعنی من همته حاجة یرید نفعها او دهمته داهیة یرید کشف ضرها بمحمد و آله الطیبین الطاهرین اقضها له احسن ما یقضیها من یستشفعونها باحب الخلق الیه »
آگاه باشید که گرامی ترین خلق بر من و بهترین آنان نزد من ، محمد و برادر او علی و بعد از او امامان می باشند; و ایشان وسیله های به سوی خدا هستند، پس هر که را حاجتی باشد که از آن اراده نفعی دارد یا مصیبتی بر او وارد شده که اراده رفع ضرر آن را دارد، مرا بخواند به محمد و خانواده طیبه طاهره او، تا آنکه روا کنم و شفاعت ایشان را بهتر از هر شفیع و واسطه ای که شما نزد کسی می برید; قبول می نمایم.
تقریبا به همین مضمون نیز از حضرت امام حسن عسکری، علیه السلام، در تفسیر رسیده است و جابر از حضرت باقر، علیه السلام، روایت می کند که فرماید:« بنده به اندازه هفتاد خریف که هر خریفی هفتاد سال باشد، در آتش جهنم مکث نماید، تا آنکه خدای را به محمد و آل او قسم می دهد که اورا ببخشد، خطاب به جبرئیل می شود که: به جهنم فرود آی ، و بنده مرا از آتش بیرون آور، پس خطاب شود که: ای بنده چه اندازه از زمان در آتش ماندی ، و مرا نخواندی؟ گوید: خدایا حساب آن را ندانم پس خطاب رسد که: به عزت و جلال من قسم اگر مرا به محمد و آل او قسم نداده بودی ، با خواری در آتش می ماندی، لکن من بر خود لازم گردانیده ام که هر بنده ای مرا به محمد و آل او خواند، هر گناهی که کرده بیامرزم ، و تو را نیز به واسطه ایشان بخشیدم.»
«فبعض اسکنته جنتک الی ان اخرجته منها»
پس بعضی از ایشان را در بهشت خود سکونت دادی. تا آنکه او را از آن خارج نمودی.
مراد ازاین بعض،آدم،علیه السلام، است و در بهشت که آدم در آن بوده سه قول است:
1. آنکه بوستانی در زمین است، که از حضرت صادق،علیه السلام، سؤال کردند، آن حضرت فرمود: آن بوستانی از دنیا است که آفتاب و ماه بر آن طلوع می کند.
2. آنکه بوستانی است در آسمان است.
3. آنکه بهشت جاوید است و اکثر مفسرین قول اول را اختیار نموده اند به دو دلیل:
اول آنکه اگر بهشت جاوید بود، آدم از آن خارج نمی گردید ، که خداوند درباره آن فرماید:
«و ما هم منها بمخرجین » (4)
اهل بهشت از آن خارج نمی شوند
و دیگر فرماید:
«واماالذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها» (5)
اهل سعادت ، پس در بهشت مخلد وجاوید می باشند.
و دیگر آنکه خدا آدم را ازخاک خلقت فرموده و خواست خلیفه روی زمین باشد و چون خداوند آدم ، علیه السلام، را آفرید، وملائکه را امر فرمود که به او سجده کنید، تمام ملائکه به دستور خداوند سجده به آدم نمودند، ولی شیطان از روی تکبر به آدم سجده نکرد: و گفت من از آدم بهترم ، برای آنکه خلقت من از آتش ، و خلقت آدم از خاک است و آتش اشرف از خاک است و نافرمانی خدا کرد و رانده درگاه شد لذا با آدم دشمن شد و کینه او را در دل گرفت. پس چون خدا آدم و حوا را در بهشت جای داد و همه نعمتهای بهشت را برای ایشان مباح نمود و از شجره گندم نهی فرمود، شیطان در مقام دشمنی برآمد و در دهن مار شد و به دستیاری طاووس وارد بهشت گردید و ایشان را فریب داد که اگر از این شجره خوردید، در بهشت جاوید خواهید ماند، پس از آن گندم خوردند و لباسهای ایشان - برای ترک اولی - از بدنشان دور شد و با برگ درختان خود را می پوشانیدند، پس خداوند ایشان را از بهشت بیرون نمود، آدم به سراندیب هند و حوا به زمین جده فرود آمدند; و دویست سال برای این ترک اولی گریه می کردند، و مبتلا به فراق یکدیگر بودند، تا مشیت خدا بر این شد که آدم توبه کند، و توبه او قبول شد.
« و یاآدم اسکن انت و زوجک الجنة فکلا من حیث شئتما ولاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین× فوسوس لهما الشیطان ...» (6)
ای آدم ساکن شو با زوجه ات در بهشت و هر چه را خواستید بخورید و نزدیک این درخت نروید و الا از ستمکارانید. پس شیطان ایشان را فریب داد .
جد تو آدم بهشتش جای بود قدسیان کردندبهروی سجود یک گناه ناکرده گفتندش تمام مذنبی مذنب برو بیرون خرام تو طمع داری که باچندین گناه داخل جنت شوی ای روسیاه
«و بعض حملته فی فلکک و نجیته و من امن معه من الهلکة برحمتک »
و بعضی را در کشتی جای دادی ، ونجات بخشیدی به رحمت خود او را با کسانی که ، به او ایمان آورده بودند، از هلاکت و غرق شدن.
مراد از این عبارت، حضرت نوح ، علیه السلام، است و او اول پیغمبران اولوالعزم است، که در قرآن مجید فرماید: «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل » و ایشان بنا بر مشهور پنج نفر بودند: نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی،علیهم السلام ومحمد خاتم الانبیا، صلی الله علیه وآله .
و مطابق خبری که از حضرت رضا،علیه السلام، رسیده: این پنج نفر را اولوالعزم گویند، برای آنکه صاحبان عزائم و شرایع بوده اند و عزائم جمع عزیمه ، به معنی شریعت و دین است که هر کدام از ایشان شریعت تازه ای آورده که ناسخ ریعت سابقه می باشد و از زمان آدم تا زمان نوح ، پیغمبران دیگر مردم را به شریعت آدم دعوت می کردند، و بعد از نوح تا زمان ابراهیم پیغمبران دیگر به شریعت نوح، و همچنین بعد از ابراهیم تا زمان موسی به شریعت ابراهیم، و بعد از موسی تا زمان عیسی،علیه السلام، مردم را دعوت می نمودند و شریعت خاتم الانبیا ، صلی الله و علیه و آله، ناسخ شرایع سابقه شد، بلکه نبوت به وجود آن حضرت خاتمه یافت.
حضرت نوح ،علیه السلام، نهصد و پنجاه سال قوم خود را دعوت فرمود و اکثر ایشان نه تنها او را اجابت نکردند، بلکه در مقام اذیت و آزار او برآمدند، و سنگ و چوب بر بدن او می زدند ، و به اطفال تعلیم می دادند که سنگ بر او بزنند، و هر چه در اذیت افزودند، دست از دعوت خود بر نمی داشت.
در خبر است که مردی بچه خود را بر دوش داشت و به نزد نوح ، علیه السلام، آمد و به بچه یاد می داد که این مرد دیوانه است، کلام او را هیچ گاه باور مدار و تا می توانی او را اذیت کن و سنگ بر او بزن، بچه گفت: ای پدر شاید عمر من نرسد که به این امر عمل نمایم، الان مرا سنگی ده تا به وصیت توعمل نموده باشم; و سنگی از پدر گرفته بر پیشانی آن حضرت زد که خون جاری شد; نوح به خدا نالید که: «رب انی مغلوب فانتصر» نفرین کرد، که خدا در قرآن شرح آن را یاد می کند.
«و قال نوح رب لاتذرعلی الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا» (7)
نوح نفرین کرد که: خدایا احدی ازکافران را بر روی زمین باقی مگذار ، اگر ایشان را باقی گذاری بندگان تو را گمراه می کنند، و فرزندی نمی آورند مگر آنکه بد عمل و کافر باشد.
پس از جانب خداوند مامور به ساختن کشتی شد و تا دوسال کشتی را تمام نمود و آن را به قیر اندود; و آن دارای سه طبقه بود و از هر حیوانی زوجی گرفت و در کشتی داخل نمود که نسل آنها منقطع نشود; مرغان را در طبقه علیا، و بهائم را در طبقه سفلی، و آدمیان و امتعه را در طبقه وسطی جای داد; و جبرئیل به او خبر داد که اول طوفان ، زمانی است که آب از تنور بجوشد; و نوح و سه پسر او، حام ، سام و یافث، با مؤمنین سوار کشتی شدند; و آب از آسمان بارید و از زمین جوشیدن گرفت و تا چهل ذراع از بالای کوههای بلند درگذشت. کنعان که یکی از پسران نوح است تخلف نمود و داخل کشتی نشد و بر کوه پناه برد و نافرمانی پدر کرد که خدا می فرماید:
«و نادی نوح ابنه و کان فی معزل یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین قال ساوی الی جبل یعصمنی من الماء... (8) »
نوح به فرزند خود ندا کرد در حالی که کناره کرده بود: ای پسر سوار بر کشتی شو و با کافران مباش; جواب داد که: من پناه به کوهی می برم تا مرا از آب نگاهداری کند.
چون غرق در آب شد، نوح به خدا نالید که: فرزند من غرق آب گردید; خطاب رسید که این پسر نااهل است و از فرزندی تو خارج شد.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد
پس از اینکه این امتحان به سر آمد و بنا بر مشهور چهل روز گذشت. فرمان خدا به آسمان و زمین رسید که آب خود را باز گیرید، که فرماید:
«و قیل یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی » (9)
خطاب از خدا شد که: ای زمین آب خود را بلع کن ، و ای آسمان آب خود را بازگیر، و آب کم شد و فرمان خدا در آن جاری شد، و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت، و نوح و مؤمنین از هلاکت و طوفان نجات یافتند.
و در خبر است که:
«مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکب علیها نجی و من تخلف عنها غرق »
مثل اهل بیت من ، مثل کشتی نوح است، هر که بر آن سوارشدنجات یافت و هر که تخلف کرد غرق شد.
«و بعض اتخذته لنفسک خلیلا»
و بعضی را برگزیدی ، و او را برای خود خلیل و دوست قرار دادی.
مراد از این بعض ، حضرت ابراهیم ،علیه السلام،است.حضرت رضا ،علیه السلام، می فرمایدکه: خدا ابراهیم ،علیه السلام، را خلیل خود خواند، برای اینکه هیچ سائلی را از درگاه خود محروم نمی فرمود ، و به غیر از در خانه خدا دست مسالت دراز نمی نمود. و در خبری حضرت صادق ،علیه السلام، فرمود: برای کثرت سجود او بود و حضرت هادی، علیه السلام، فرمود: برای کثرت صلوات اوبر محمد و آل او،صلی الله و علیه و آله، بود و جابر گوید که: از پیغمبر صلی الله و علیه و آله، شنیدم که فرمود:
«مااتخذالله ابراهیم خلیلا الا لاطعامه الطعام و صلواته باللیل و الناس نیام.»
خدا ابراهیم را خلیل خود نخواند مگر برای آنکه اطعام طعام می فرمود، و در وقتی که مردم به خواب بودند نماز شب به جا می آورد.
و یکی از القاب ابراهیم ، حنیف است; که در قرآن فرماید:
«ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا» (10)
و آن برای آداب حنیفه ده گانه او است که ابراهیم ،علیه السلام، به آن عمل کرده، و در این امت هم جاری است، که پنج آنها در سراست:
1. سر تراشیدن 2. شارب گرفتن 3.ریش گذاشتن 4.مسواک زدن 5.خلال کردن
و پنج آنها در بدن:
1. غسل جنابت 2. طهارت به آب 3. ناخن گرفتن 4. موی از بدن ستردن 5. ختنه کردن
«وسئلک لسان صدق فی الاخرین. فاجتبته و جعلت ذلک علیا»
و او از تو سؤال نمود که: به نام نیک در آخرالزمان نام برده شود; پس سؤال او را اجابت فرمودی، و نام او را تا آخرالزمان بلند نمودی.
اشاره ای است به آیه:
«واجعل لی لسان صدق فی الاخرین » (11)
(ابراهیم دعا کرد که خدایا) لسان صدق، و نام نیک برای من در آخرین از امتها مقرر فرمای.
بعضی گفته اند، مراد آن است که نام او به نیکی تا آخرالزمان برده شود و بعضی گفته اند، مراد از لسان فرزند باشد، یعنی فرزندی که محمد باشد از خدا خواهش نمود و فرماید:
«و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا» (12)
و بخشیدیم برای ابراهیم و ذریه او رحمت خود را و قرار دادیم برای ایشان نام نیک بلندی را .
و در بحار است که ، ابوبصیر از حضرت صادق ،علیه السلام، روایت می کند که ابراهیم دعا کرد که لسان صدق در آخرالزمان برای او قرار دهد، پس خداوند برای اجابت دعا او در این آیه خبر می دهد و مراد از علی در این آیه، علی بن ابیطالب ، علیه السلام، است.
و در تفسیر علی بن ابراهیم ، از امام حسن عسکری ،علیه السلام، روایت می کند که ،مراد از کلمه «رحمتنا» رسول خدا، صلی الله و علیه و آله و مراد از کلمه «لسان » صدق علیا امیرالمؤمنین ، علیه السلام، است .
«و بعض کلمته من شجرة تکلیما و جعلت له من اخیه ردا و وزیرا»
و بعضی را کلیم خود فرمودی، و از درخت با او تکلم نمودی، و قرار دادی برای او برادر او (هارون) را یار و وزیر او.
مرادازاین بعض حضرت موسی، علیه السلام، است و اول زمان تکلم موسی با خداوند0 وقتی شد که موسی از شعیب اجازه گرفت و با عیال خود (صفورا) گوسفندان را برداشت، و برای زیارت پدر خود (عمران) و خویشان به جانب مصر روان شد; در شب جمعه بود که راه را گم کردند ، باد می ورزید و برف می بارید، و گوسفندان در بیابان متفرق گردیده بودند ; در این حال عیالش را هنگام وضع حمل رسید، موسی آتش زنه بر سنگ زد تا آتش بیفروزد; هر چه آن را بر سنگ زد آتش نداد; از غضب سنگ را بر زمین زد و در کار خود حیران ماند; ناگاه آتشی دید که از بالای کوه نمایان است; موسی به یاران خود گفت: تاملی کنید تا من از کوه آتش بیاورم ; پس متوجه آن آتش شد; دید آتشی است بر شاخه درخت ، و هیچ کسی را آنجا ندید ، در تعجب ماند که شاخه سبز را با آتش چه مناسبت است؟ پس دسته هیزم بر عصا بست، و آن را به سوی آتش برد; دید آتش به طرف دیگر شد; در تعجب و حیرت ماند; ناگاه ندایی آمد که:
«یا موسی انه اناالله العزیز الحکیم و الق عصاک فلما رآها تهتزکانها جان ولی مدبرا و لم یعقب یا موسی لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلین » (13)
ای موسی! منم خداوند ارجمند حکیم، و عصای خود را بیفکن ; پس دید که آن عصا به حرکت آمده که گویا ماری است موسی پشت کرده و از آن دوری کرد، و دیگر التفاتی به آن عصا نمی کرد; (خطاب رسید) ای موسی! مترس، که پیغمبران نزد من ترس ندارند.
پس خدا او را مامور به دعوت فرمود، و دو معجزه بزرگ به او عنایت نمود. یکی آنکه عصای او اژدهای عظیمی می شد، و دیگری آنکه دست در جیب برده ، چون بیرون می آورد نوری از آن تابش می نمود که نور آفتاب را می پوشانید.
موسی عرض کرد: خدایا چون من یک نفر از فرعونیان را کشته ام، خائفم که مرا قصاص کنند، و زبان من روان نیست; برادرم هارون را همراه من روانه فرما، پس خداوند هارون را نیز مبعوث فرمود تا با او همراه شد، و به جانب فرعونیان روانه شدند.
«و بعض اولدته من غیر اب »
و بعضی رااز مادر بدون پدر به وجود آوردی.
مراد ازاین بعض،حضرت عیسی، علیه السلام، است، و مادر عیسی مریم دختر عمران همیشه در بیت المقدس مشغول عبادت بود، و حضرت زکریا کفیل او بود، و در وقت عذر به خانه خاله خود می رفت ، و پس از پاکی باز به بیت المقدس مراجعت می نمود.
روزی برای غسل به کناری رفت، که ناگاه جبرئیل بر او متمثل شد، که در قرآن فرماید:
«فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا...» (14)
فرستادیم روح الامین را به سوی مریم، که متمثل شد نزد او به صورت انسان تمام اندام، پس مریم تا او را دید ، گفت: به خدا پناه می برم از تو اگر باشی پرهیزگار، جبرییل گفت: من از جانب خدا مامور هستم که پسری پاکیزه به تو بخشم، مریم گفت: چگونه می شود با اینکه مردی نزد من نیامده؟ و من از اهل زنا نبوده ام ، جبرییل گفت: این مطلب بر خدا آسان است و این امر آیتی است که از جانب خدا; و در جیب; و یا دهان مریم دمید و از آن حمل برداشت، و زنان دیگر زبان به ملامت او گشودند، و گاهی با خود می گفت: ای کاش مرده بودم، یا به وجود نیامده بودم.
چون زمان وضع حمل او رسید، از شکم خود شنید که: ای مادر محزون نباش و به زیر درخت خرما جای گیر و شاخه آن را به جانب خود بکش تا خرما بر تو بریزد; پس به زیر آن درخت شد و عیسی ، علیه السلام، متولد گردید، او را در گهواره گذاشت; و زکریا و خویشان نزد او آمدند و او را ملامت کردند که: مادر و خویشان تو هیچ کدام بد عمل نبودند; مریم اشاره به گهواره کرد، و هیچ تکلم ننمود، و بااشاره اظهار کرد که: من روزه دارم ; و روزه آن زمان ، روزه صمت بود، که باید تکلم نکنند.
ناگاه دیدندکه عیسی،علیه السلام، در گهواره می فرماید: من بنده خدا و پیغمبرم ، و خدا به من کتاب داده و مرا پاکیزه فرموده است.
«و آتیته البینات و ایدته بروح القدس »
و معجزاتی به او کرامت فرمودی و او را به روح القدس (جبرییل) یاری فرمودی .
«بینات » به معنی معجزات است که و معجزات عیسی، علیه السلام، آن بود که مرده را زنده می نمود و کور مادرزاد که حدقه چشم نداشت - شفا می داد و دردهای لاعلاج را مانند برص و جذام - شفا می بخشید واز غیب از کارهای قوم خبر می داد و به دعای او مائده از آسمان آمد وبه نفرین او جماعتی که نافرمانی کردند به صورت خوک مسخ شدند و پس از سه روز همه هلاک گردیدند.
«و کل شرعت له شریعة و نهجت له منهاجا»
و به تمام این پیغمبران شریعت و دینی دادی و برای هر کدام از ایشان طریقه وآیینی مقرر داشتی .
وظیفه هشتم ،اعتقاد به اینکه از زمان آدم تا پیغمبر خاتم، صلوات الله علیهم اجمعین، زمین خالی از حجت نبوده است .
وظیفه نهم اعتقاد به اینکه تا آخر هم زمین خالی از حجت نمی شود.
تا زمان نوح، علیه السلام، مردم به شریعت آدم،علیه السلام، عمل می نمودند و بعد از آن پنج نفر از پیغمبران اولوالعزم، یعنی صاحب شریعت بودند که شریعت هر یک از ایشان ناسخ شریعت سابق است:
1. نوح ،علیه السلام، که شریعت او ناسخ شریعت آدم ،علیه السلام، است .
2. ابراهیم ،علیه السلام، که شریعت او ناسخ شریعت نوح ، علیه السلام، است.
3. موسی،علیه السلام، که شریعت او ناسخ شریعت ابراهیم ، علیه السلام،است.
4. عیسی،علیه السلام،که شریعت او ناسخ شریعت موسی ، علیه السلام، است.
5. محمد،صلی الله علیه وآله وسلم، که خاتم انبیا ودین او ناسخ ادیان قبل است و چون انبیاء دیگر به شریعت ایشان عمل می کردند ، نام ایشان در این دعا مذکور نیست .
پی نوشتها:
1. سوره بقره (2)، آیات 33-31.
2. سوره مائده (5)، آیه 35.
3. سوره بقره (2)، آیه 37.
4. سوره حجر (15)، آیه 48.
5. سوره هود (11)، آیه 108.
6. سوره اعراف (7)، آیات 20-19.
7. سوره احقاف (46)، آیه 35.
8. سوره هود (11)، آیات 43-42.
9.سوره هود (11)، آیه 44.
10. سوره نحل (16)، آیه 123.
11. سوره شعرا (26)، آیه 84.
12. سوره مریم (19)، آیه 50.
13. سوره نحل (27)، آیات 10-9.
14. سوره مریم (19)، آیات 18-17.

تبلیغات