آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

اشاره:
در شماره قبل به بررسی روش کسانی که در صحت اندیشه مهدویت تردید کرده اند پرداخته و در ادامه گفتیم که «شهرستانی » در کتاب «ملل و نحل » ادعا کرده که معتقدان به امامت امام حسن عسکری ،علیه السلام، پس از مرگ ایشان به یازده گروه تقسیم شدند; اما هیچ اشاره ای به نام این گروهها و رهبران آنها نکرده است. که این خود نادرست بودن ادعای او را ثابت می کند. اینک در ادامه مطالب پیشین و برای روشن تر شدن سستی ادعای یادشده ، کلمات برخی از بزرگان را که به نقد سخنان شهرستانی پرداخته اند، مورد بررسی قرار می دهیم.
به عنوان نمونه به پاورقی «علامه عبدالحسین شرف الدین » در کتاب «الفصول المهمه » راجع به این دروغی که شهرستانی در کتابش آورده است اشاره می کنیم. وی می نویسد: «ای کاش ایشان حرفهایی را که از این فرقه ها نقل می کند با ذکر نام کتاب یا شخصی مستند می کرد! یا حداقل یکی از مکانهایی را که در آن زندگی می کردند و یا زمانی را که در آن می زیسته اند و یا حتی نام این فرقه ها را ذکر می کرد. شما را به خدا قسم تا کنون دیده اید که گروههایی با هم بجنگند و یا مکتبی را می شناسید که آراء و نظریاتش مورد نقد و بررسی باشد ولی کسی نه از زنده و نه از مرده شان خبری نداشته باشد و نام و نشانی از آنها موجود نباشد؟!» (1)
گویااخیرا یکی از آنها به اشتباه خود پی برده و گفته است: «من امامی را که از اهل بیت،علیهم السلام،باشد و وجودش ثابت شده باشد انکار نمی کنم، البته برای من نسبت به ولادت امام دوازدهم فقط شک حاصل شده است.» او در ادامه مدعی شده که علت این شک در دست نبودن دلایل کافی و یا قانع کننده نبودن دلایل موجود است!!
اما در اینجا این پرسش مطرح است که اینها در جستجوی چه نوع دلیلی هستند؟ آیا دلیلی قوی تر از اتفاق جماعت دانشمندان امت و راویان موثق، در مورد ولادت امام حجة بن الحسن العسکری وجود دارد؟ چون برای اثبات این موارد، هیچ چیز مثل خبر صحیح، شواهد فراوان و وجود قرائن و مؤیدات عقلی و منطقی نیست و در این زمینه همه اینها موجود است.
بی مناسبت نیست که در اینجا به آنچه که «ثامر العمیدی » در جزء اول کتاب خود به نام «دفاع عن الکافی » اثبات کرده است، اشاره کنیم. وی ولادت امام و بقای وجود شریف آن حضرت را از طریق روایات و احادیث صحیح و نقلهای متواتر تاریخی اثبات کرده و اعترافات و اقرارهای فقیهان، محدثان، مفسران، مورخان، پژوهشگران، ادیبان و نویسندگان اهل سنت و جماعت را درباره ولادت حضرت مهدی، علیه السلام، آورده است.
«عمیدی » از آغاز قرن چهارم هجری شروع کرده و از افرادی مثل «رویانی » در کتاب «المسند»، «سهل بن عبدالله بخاری » (م 341 ق) در کتاب «سرالسلسلة العلویة » و «خوارزمی » (م 387 ق) درکتاب «مفاتیح العلوم » (چاپ لیدن 1895م) اسم برده است.
وی اعترافات رجال قرن پنجم تا قرن چهاردهم را نیز ذکر کرده است. از آن جمله اند:
«ابونعیم اصفهانی » (م 430 ق) در کتاب «الاربعین حدیثا»
«یحیی بن سلامه خصفکی شافعی » (م 568 ق) آنچنان که در کتاب «تذکرة الخواص ابن جوزی » آمده است.
«محی الدین بن عربی » (م 638 ق) در کتاب «الفتوحات المکیة » آنچنان که «شعرانی » در کتاب «یواقیت » نقل کرده است.
«ابوالفداءاسماعیل بن علی » (م 732 ق) در کتاب «المختصر فی اخبارالبشر»
«ابن صباغ مالکی » (م 855 ق) در کتاب «الفصول المهمة »
«جلال الدین سیوطی » (م 911 ق) در کتاب «احیاء المیت »
«ابن طولون حنفی » مورخ دمشقی (م 953 ق) در کتاب «الائمة الاثناعشر»
«احمد بن یوسف العباس قرمانی حنفی » (م 1019 ق) در کتاب «اخبارالدول »
«شبراوی شافعی » (م 1171 ق) در کتاب «الاتحاف بحب الاشراف »
«محمد امین سویدی » (م 1246 ق) در کتاب «سبائک الذهب »
و بالاخره «زرکلی » (م 1396 ق) در کتاب «الاعلام »
آیا این همه روایت، نقل قول و شاهد برای اثبات وجود و ولادت یک شخص کافی نیست؟ که در غیر این صورت باید در همه رویدادهای گذشته، شخصیت های علمی و تاریخی و آنچه در گذشته های دور و نزدیک اتفاق افتاده است شک کنیم. یعنی وضعیتی که در آن هیچ چیز پابرجا نخواهد ماند.
حال باید پرسید: آیا این وضعیت پژوهشگران تازه به دوران رسیده ای مانند اینها را خشنود می کند؟
اما اگر بخواهید مساله را از نظر عقلی مورد بررسی قرار دهید، این کتاب یعنی «گفتگو درباره مهدی، علیه السلام » نوشته شهید صدر ، رضی الله عنه، مناسب ترین کتاب است. این کتاب از هر نظر مفید و کامل است و برهانی قاطع و دلیلی محکم برای کسانی است که می اندیشند و تعقل می کنند و به گفته ها و بافته های کسانی که به دنبال اهداف خاصی هستند یا مغالطه می کنند مثل «ظهیر» و «بنداری » و دیگران توجهی ندارند.
شاید برای نمونه ذکر یکی از مغالطه های آنان، برای آشناشدن خوانندگان عزیز بد نباشد. اینها می گویند:
«بعید نمی دانیم که خداوند عمر یک انسان را طولانی کند... ولی عقیده به وقوع این مورد، از راه «قیاس » درست نیست. امام صادق هم قیاس در فرع را جایز نمی دانست، چه رسد به مسائل تاریخی و عقیدتی!»
اینان نمی دانند که قیاس در اینگونه موارد جایز است. یعنی در مواردی که انسان راهی برای درک مساله ندارد از نظر اهل منطق و صاحب نظران قیاس و تشبیه دلیلی معتبر و اسلوبی علمی و منهجی قرآنی است.
خداوند می فرماید:
«و یضرب الله الامثال للناس » (2)
خداوند برای مردم مثلها می آورد.
همچنین سخن منکران معاد را که درباره مسائل اعتقادی است نقل می کند و پاسخ می دهد:
«و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مرة...» (3)
برای ما مثلی آورد در حالی که خلقت خودش را فراموش کرده بود. گفت: چه کسی این استخوانهای پوسیده را زنده می کند؟ بگو همان کسی که اولین بار آن را آفرید، زنده اش می کند...
ملاحظه می کنید که این تازه به دوران رسیده ها چگونه از منهج عملی و قرآنی دوری می جویند و فرقی میان «قیاس » در حکم شرعی که جایز نیست (چون علت حکم شارع، احراز نشده است و نمی شود آن را تعمیم داد) با قیاسی که در موارد عقلی به کار گرفته می شود و هیچ اشکالی ندارد، نمی گذارند.
خلاصه اینکه کسانی که روش ایجاد شک را پی گرفته اند، هیچ دلیل و برهان و سند علمی یا تاریخی قابل قبول و منطقی برای انکار خود، در دست ندارند. همه اینها گمان، وهم، حدس و فرضیه است که در برابر ادله و برهانهای محکم روایی، تاریخی و عقلی رنگ می بازند، همان طور که طرفداران ولادت حضرت مهدی ،علیه السلام، و بقای وجود شریفش اثبات کرده اند.
روایاتی که در زمینه ولادت آن حضرت است و از جهاتی نیز با هم اختلاف دارند زیانی به اصل قضیه نمی رساند. مساله ای است که مخالفان خواسته اند [با تمسک بدان] به صورتی غیرواقع بینانه از آن بهره جویند و اذهان را نسبت به ولادت آن حضرت مشوش سازند.
تولد آن حضرت مثل همه ولادتها از راه معمولی که همان شهادت «قابله » است به اثبات رسیده، آن هم شهادت قابله ای مانند «حکیمه » دختر امام جواد،علیه السلام، و عمه امام عسکری، علیه السلام، که روایت ایشان با اسناد معتبر صحیح است. (4)
حال اگر در اینجا روایات مختلف باشد چه درباره ازدواج امام حسن عسکری، علیه السلام، با «نرجس خاتون » مادر حضرت مهدی، علیه السلام، یا درباره اسم مادر آن حضرت یا درباره ولادت آن حضرت و مسائل مربوط به آن و یا اختلافی که درباره تاریخ ولادت ایشان هست هر چه باشد «مشهور بنا بر نقل راویان موثق شیعه و سنی این است که ولادت آن حضرت روز پانزدهم شعبان به سال 255 ق اتفاق افتاده است. مادرش «نرجس » کنیزی بود پیش یکی از خواهران امام هادی ، علیه السلام، که امام عسکری ، علیه السلام، از او خواستگاری و با وی ازدواج می کند. نرجس خاتون از او امام مهدی، علیه السلام، را به دنیا می آورد. این آن چیزی است که امام عسکری، علیه السلام، با سند صحیح که در آن هیچ خدشه ای نیست، تصریح کرده است ». (5)
حضرت امام عسکری، علیه السلام، نیز یاران و شیعیان خود را به آن مولود مبارک بشارت داده و او را به عنوان جانشین و حجت موعود و امام بعد از خود معرفی کرده است. (6)
شایان ذکر است که روش منکران مساله حضرت مهدی ، علیه السلام، همان است که خاورشناسان برای اشکال تراشی به اعتقادات اسلامی و پیامبری حضرت محمد، صلی الله و علیه و آله، و احکام و مفاهیم قرآنی به کار می بردند.
«آربری » (7) که خاورشناس منصفی است درباره این روش می گوید:
«در این روش عبارتها را از سیاق خود جدا و سپس تجزیه و تحلیل سطحی می کنند و...» علاوه بر این آنها بسیار مغالطه می کنند و از راه و روش بحث دور می افتند. مثلا ارجاع نادرست به مصادر می دهند (8) یا آرا را دستکاری کرده و به دروغ متوسل می شوند. گاهی نیز برای به اشتباه انداختن فرد عبارتهای زیادی می آورند و سپس مصادر را یک جا ذکر می کنند.
از همه بدتر اینکه آنان - با سطحی نگری خاص خود - فهم ساده خود، از برخی مسائل را همان رای و نظری می دانند که آن مذهب یا جماعت دارند و سپس برای اینکه حرف خود را به کرسی بنشانند تلاش می کنند تا شواهدی گرد آورند و آن را به زور با عقاید خود تطبیق دهند. در حالی که نه آن مذهب چنین گفته و نه حرف، حرف قابل قبولی است.
باز هم بر خود لازم می دانم مساله مهمی را که «علامه محمد تقی حکیم » در کتاب خود به نام «اصول العامه للفقه المقارن » آورده است، یادآوری کنم;ایشان نوشته اند:
«مجتهدان شیعه اجازه نمی دهند یک رای که مولود اجتهاد شخصی است به عنوان کل مذهب، نسبت داده شود. خواه این نظر فقهی یا اصولی و یا حدیثی باشد; هر مجتهدی مسؤول نظر خود است و آنچه از «ضروریات » مذهب است، نسبت آن - به صورت مطلق - درست است.» (9)
از این رو عمومیت بخشیدن به یک نظر اجتهادی تا مورد قبول عمومی نباشد و مشهور نشود، سخن گزافی است.
در زمینه های دیگر هم، چنین است. مثلا اگر یکی از مفسران یا اخباریان نظر خاصی قائل شود یا به روایت خاصی استناد کند یا نظریات خاصی داشته باشد و یا حتی اگر نظریه ای را پایه و اساس قرار دهد درست نیست که به کل مذهب یا جماعت نسبت داده شود، منطقی و صحیح این است که فقط به خود او نسبت داده شود و این نسبت بدین معناست که وی بر روایت خاصی متکی بوده است و نیز ضرورت دارد روش خاص روایی شان هم در نظر گرفته شود.
در این صورت بر پژوهشگر لازم است از مجموع آرای فقها و علما، رای مذهب را به دست آورد; رایی که از طریق روش عمومی فقها در پذیرش اخبار و روایات به دست آمده باشد. همچنین لازم است که به آنچه در نزد علما، مصادر اصلی و اساسی شمرده می شود مراجعه کند. بنابراین پژوهشگران بدون توجه به این ملاحظات مهم، در ورطه ای از اشتباهات و گزافه گویی خواهند افتاد و در نتیجه از سوءقصد و تلاش در ایجاد اخلال و وسوسه گری مبرا نخواهند بود. همان کاری که دائما گذشتگان ایشان مانند خاورشناسان و دشمنان اسلام یا کسانی که نسبت به اهل بیت، علیهم السلام، و مکتب اصیل ایشان کینه دارند، انجام داده اند. همان کاری که احسان الهی ظهیر، جبهان، بنداری و دیگران در گذشته و حال کرده اند.
پس از اثبات مساله ولادت و وجود مبارک حضرت مهدی، علیه السلام، مطلب دیگری درباره آن حضرت باقی می ماند که همان ادامه و استمرار وجود مبارک ایشان از زمان غیبت صغری تا قطع نمایندگی و وقوع غیبت کبری است که خواننده گرامی و پژوهشگر جوینده حق مطلوب خود را در این زمینه در نوشته شهید صدر ،قدس سره، می یابد. وی موضوع را بخوبی توضیح داده و به قدری ادله عقلی، منطقی و علمی ذکر کرده اند که تشنگان را سیراب می کند و همه اوهام و افسون شک آوران را از ذهنها می زداید.
پی نوشتها:
1. شریف الدین، عبدالحسین، الفصول المهمة فی تالیف الامة، ص 169.
2. سوره ابراهیم(12)، آیه 25.
3. سوره یس(40)، آیات 79-78.
4. ر.ک: کلینی، محمدبن یعقوب ، اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة; مسعودی، اثبات الوصیة، ص 219.
5. ر.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، همان; مسعودی، همان; العمیدی، السیدثامر، دفاع عن الکافی، ج 1 ،صص 546 به بعد.
6. ر.ک به: العمیدی، السیدثامر، همان، روایاتی که به طرق صحیح و معتبر از کافی و جز آن نقل کرده است.
7. ر.ک: عبدالحمید، عرفان، المستشرقون و الاسلام، ص 19.
8. ر.ک: الهی ظهیر، احسان، الشیعة و التشیع، فرق و تاریخ; در قسمتی که او و دیگران از کتاب «الامامة و التبصرة من الحیرة » از ابن بابویه ،پدر صدوق، (م 329 ق) انتخاب کرده اند، که در آن ادله ای بر ضد ایشان وجود دارد. همچنین قسمتی به ایشان از کتاب «فرق الشیعة »، نوبختی برگزیده اند، که آن هم بر خلاف آنچه آنها می گویند دلالت دارد.
9. حکیم، محمدتقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص 596، بیروت، چاپ دوم،1979م.

تبلیغات