آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

((... این ابن التیهان؟ و این ذوالشهادتین؟ و این نظراوهم من اخوانهم الذین تعاقدوا على المنیه و ابرد برووسهم الى الفجره!...))(نهج البلاغه, صبحى صالح, خطبه 183.)
((کجاست ابن تیهان؟ وکجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند مانند آنان, از برادرانشان, که باهم برکشته شدن (در راه حق) پیمان بستند و سرهاى آنان بعد از شهادت به سوى معصیت کاران فرستاده شد.)) آن گاه دست به محاسن شریف زد و مدتى بس طولانى گریست. پس از آن فرمود: ((آه! بر برادرانم, همان ها که قرآن را تلاوت مى کردند و به کار مى بستند, در واجبات دقت مى کردند و آن را به پا مى داشتند. سنت ها را زنده مى کردند و بدعت ها را از بین مى بردند. دعوت به جهاد را مى پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و صمیمانه از او پیروى مى کردند.))
این سخنان غم انگیز و جانکاه در آخرین روزهاى عمر پربرکت مولاى متقیان, حضرت على(ع) بر لب هاى مبارک آن بزرگوار جارى شد. امام در فراق یاران آزاده خویش تإسف مى خورد, اشک مى ریزد و رشادت ها و فداکارىهاى آنان را تحسین مى کند. راستى آنان از تبار کدامین سلسله بودند که دومین شخص عالم امکان, دورى آنان را برنمى تابد و در فقدانشان خود را این چنین تنها مى یابد. عمار که بود؟ ابن تیهان و ذوالشهادتین کیستند؟
این قلم در صدد معرفى گوشه هایى از زندگى افتخارآمیز و حماسه آفرین این رادمردان عالم انسانیت و معنویت است و مى کوشد خوانندگان را با یاران مخلص و جان برکف حضرت على(ع) آشنا سازد. در این نوشتار به شرح حال ابوهیثم بن تیهان مى پردازیم.
ابوهیثم مالک بن تیهان انصارى از اهالى یثرب (مدینه) و از طایفه اوس بود. نام پدرش عمروبن جشم و نام مادرش لیلابنت عتیک بود.(1)
ابوهیثم بن تیهان از اولین کسانى است که قبل از هجرت پیامبر(ص), در مکه به نداى توحیدى آن حضرت لبیک گفت و با آن حضرت پیمان وفادارى بست. او از همان روز در بیش تر صحنه هاى نظامى, سیاسى, اجتماعى و مذهبى صدر اسلام حضور یافت و از حداکثر توان خویش, در راه اعتلاى کلمه توحید بهره گرفت, همواره در بحرانى ترین شرایط و حساس ترین موقعیت ها ثابت قدم و پایدار باقى ماند و پیوسته در خط مستقیم اهل بیت(علیهم السلام) استقامت ورزید و در رفتارش تا آخرین لحظه حیات, هیچ گونه انحرافى پدید نیامد. در یک کلام, او از بارزترین نمونه هاى (فاستقم کما امرت) بود.
این سرباز فداکار و یار رشید اسلام در حدود چهل سال ـ از سال دوازدهم بعثت پیامبر(ص), که در مکه به آئین آسمانى آن حضرت ایمان آورد, تا سال 37 ه' .ق که در جنگ صفین در رکاب مولاى متقیان حضرت على(ع) به شهادت رسید.ـ در محضر پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و در کنار حضرت على(ع) منشإ خدمات شایان توجهى در نشر و گسترش فرهنگ نورانى پیامبر(ص) و اهل بیت اطهر(علیهم السلام) گردید, تا آن جا که پیشواى هشتم, حضرت رضا(ع) او را الگوى شیعیان معرفى کرد و دوستى وى و یارانش را جزء احکام دین و از واجبات دانست.
امروزه شیعیان امیرالمومنین(ع) به ویژه جوانان عزیز ما مى توانند سرمشق هاى بسیار زیبا و درخشان از زندگى دل انگیز, جذاب و آموزنده این شخصیت الهى به دست آورند. عاشقان امام على(ع) مشتاقند که با چنین افراد مخلص و اصحاب فرزانه پیشواى متقیان بیش تر آشنا شوند و به قول لسان الغیب شیراز:
اى پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزى بیا بپرس و حدیثى بیا بگو
ابن تیهان و امتیازات دوازده گانه
اگر صفحات تاریخ زندگانى این مرد بزرگ را به دقت ورق بزنیم, خطوط برجسته و زرین فراوانى مشاهده خواهیم کرد. ما این ویژگى ها را بر حسب ترتیب حوادث تاریخى, در دوازده بخش بررسى مى کنیم:
1 ـ مبلغ پیشتاز اسلام
پیامبر مکرم اسلام(ص) درموسم حج, براى اولین بار با شش نفر از مردم مدینه ملاقات کرد و به آنان فرمود: آیا شما با یهود هم پیمان هستید؟ آن ها گفتند: بلى. پیامبر(ص) فرمود: بنشینید تا با شما سخن بگویم! سپس پیامبر(ص) آیاتى از قرآن کریم تلاوت کرد.
سخنان دلرباى رسول خدا تإثیر عجیبى در دل آنان ایجاد نمود, آن چنان که آنان در همان جلسه به پیامبر(ص)ایمان آوردند و مسلمان شدند. آن ها به پیامبر(ص) گفتند: ((از زمان هاى گذشته میان ما آتش جنگ پیوسته شعله ور است. امیدواریم که خداوند به سبب آیین آسمانى و عزت بخش شما, آن را فرو نشاند. ما اکنون به سوى یثرب بر مى گردیم و آیین شما را به مردم عرضه مى داریم. اگرهمه مردم آن را پذیرفتند, پیش ماکسى گرامى تر از شما نخواهد بود.))
ابوهیثم بن تیهان جزء این شش نفر بود. آنان بعد از این جلسه با دلى لبریز از عشق و ایمان به خدا و پیامبر, به شهر خود برگشتند و از جان و دل براى نشر آیین اسلام کوشیدند, تا آن جا که در یثرب خانه اى نبود که سخن از پیامبر(ص) در آن جا نباشد.(2)
2 ـ شرکت در نخستین پیمان عقبه
تبلیغات و تلاش هاى پى گیر ابوهیثم و یارانش تإثیر به سزایى در شهر یثرب گذاشت و تعدادى از اهالى آن جا به آیین محمدى ایمان آوردند.
هیئتى دوازده نفره از یثرب براى ملاقات با پیامبر, به سوى مکه گسیل شد. آنان در ((عقبه))(3) با پیامبر بزرگوار اسلام دیدار نمودند. نخستین پیمان اسلامى در آن جا بسته شد. در بین این افراد, اسعد بن زراره, عباده بن صامت و ابوهیثم مالک بن تیهان انصارى دیده مى شدند.(4) متن پیمان آنان با پیامبر اسلام(ص) به این ترتیب بود:
((با رسول خدا پیمان بستیم که به وظایف زیر عمل کنیم: به خدا شرک نورزیم. دزدى و زنا نکنیم. فرزندان خود را نکشیم. به یک دیگر تهمت نزنیم. کار زشت انجام ندهیم و در کارهاى نیک نافرمانى نکنیم.))
رسول گرامى به آنان فرمود: ((اگر طبق این پیمان عمل نمایید, جایگاه شما بهشت برین خواهد بود و اگر نافرمانى کردید, خداوند شما را عذاب مى کند و یا مى بخشد. ))
آن ها با شور و شوق فراوان به مدینه برگشتند و تبلیغات و فعالیت هاى خود را به صورت وسیع و دامنه دار ادامه دادند.
3 ـ اولین نفر در دومین پیمان
درسال سیزدهم بعثت, کاروان حج مدینه وارد مکه شد. حدود 70 نفر از مسلمانان یثرب براى انجام بیعت در منى, در ((عقبه)) گرد هم آمدند و منتظر دستورهاى پیامبر شدند. عباس, عموى پیامبر که به همراه آن حضرت در ((عقبه)) حضوریافته یود, در آن جلسه خطاب به آنان چنین گفت: ((اى کسانى که شما پشتیبانى خود را از آیین ((محمد)) ابراز داشته اید! بدانید که وى گرامى ترین فرد قبیله خود مى باشد و با این که بنى هاشم عهده دار دفاع از او هستند, ولى ((محمد)) مایل است در میان شما باشد. اگر تصمیم دارید که به پیمان خود وفادار باشید و او را از خطر دشمنان حفظ کنید, او به میان شما مىآید و اگر قدرت دفاع از او را ندارید, هم اکنون از او دست بردارید و بگذارید در میان عشیره خود با کمال عزت و عظمت زندگى کند.))
پیامبر(ص) در ادامه, ضمن سخنانى فرمود: ((من با شما پیمان مى بندم به این که از من دفاع کنید; همان طور که از فرزندان و اهل بیت خود دفاع مى کنید.))
دراین هنگام افرادى از اهل مدینه سخن گفتند و اظهار وفادارى کردند. آن ها با شادمانى, شور و شوق وصف ناپذیرى با پیامبر دست بیعت دادند. ابوهیثم بن تیهان اولین کسى بود که در این پیمان با پیامبر دست بیعت داد و پیمان وفادارى بست.(5) او هنگام بیعت اظهار داشت: ((اى رسول خدا! ما با یهودیان پیمان بسته ایم, اکنون ناچاریم تمام آن ها را نادیده بگیریم. سزاوار نیست روزى از ما دست بردارید و به سوى قوم خود برگردید.))
پیامبر فرمود: ((شما با هرکس پیمان صلح منعقد کرده اید, من آن را محترم مى شمارم.))(6)
4 ـ انتخاب آسمانى
ابوهیثم بن تیهان, عبدالله حزام و اسعدبن زراره در ادامه جلسه پیمان عقبه دوم, عرض کردند: ((یا رسول الله! خون ما فداى خون و جان ما فداى جان شما! هر شرطى که مى خواهى براى پروردگار خود و براى خود بکن.))
حضرت رسول اکرم(ص) با اشاره جبرئیل, از میان آنان دوازده ((نقیب)) انتخاب کرد و فرمود: ((دوازده نفر از میان خود جدا کنید که کفیل و سرپرست شما باشند, چنان که موسى(ع) دوازده نفر درمیان بنى اسرائیل برگزید.))
آن ها گفتند: ((یا رسول الله! هرکه را مى خواهى انتخاب کن.))
جبرئیل از طرف خداوند دوازده نقیب را تعیین کرد که نه نفر آنان از گروه خزرج و سه نفر از قبیله اوس بودند که ابوهیثم بن تیهان جزء آن ها بود.(7)
((نقبإ)) افرادى بودند که مسوولیت حراست از دین قوم خود را داشتند. آنان متعهد شدند که علاوه بر خود, قومشان را نیز از انحرافات و کج اندیشى هاى خلاف شریعت اسلام محافظت نمایند. نقیب یک قوم, آگاه به اسرار قومش بود و سرپرستى و هدایت آنان را به عهده داشت.(8)
5 ـ کارشناس ویژه پیامبر(ص)
ابن تیهان به عنوان کارشناس مسائل اقتصادى, مورد اعتماد پیامبر بزرگوار اسلام بود و زیر نظر آن حضرت به وظایفش عمل مى کرد.(9)
ابن سعد, از دانشمندان اهل سنت در طبقات الکبرى مى نویسد: ((او در تعیین مقدار خرماى نخلستان ها در منطقه, نظر رسایى داشت. پیامبر(ص) در چنین مسائلى از او نظر خواهى مى کرد. پس از رحلت رسول گرامى اسلام, ابوبکر افرادى را به دنبالش فرستاد تا همان سمت کارشناسى را بپذیرد, ولى ابن تیهان امتناع کرد و به درخواست خلیفه اول تن نداد. ابوبکر به عنوان اعتراض, گفت: ((تو چگونه در زمان پیامبر این کار را انجام مى دادى و امروزه از پذیرفتن پیشنهاد ما امتناع مى کنى؟)) ابوهیثم بن تیهان که از دست آنان دلى پرخون داشت, گفت:
((اى خلیفه! براى حضرت رسول(ص) کار مى کردم, چون که بعد از انجام هر مإموریت, پیامبر برایم دعا مى کرد.))(10)
ابوهیثم مى دانست که اگر با آنان همکارى کند, به خلافتشان رسمیت بخشیده است. بلال حبشى هم از همکارى با آنان خوددارى نمود و بعد از پیامبر, اذان نگفت. امام صادق(ع) در باره بلال فرمود: ((خداوند بلال را رحمت کند! او ما, اهل بیت را دوست مى داشت و بنده صالح خدا بود. و گفت: بعد از رسول خدا(ص) براى احدى اذان نمى گویم. ))(11)
6 ـ پیمان برادرى در پرتو ایمان
بعد از هجرت پیامبر(ص) به مدینه, یکى از خطراتى که آیین آن حضرت را تهدید مى کرد و بیم آن مى رفت که جمعیت نوپاى مسلمانان را پراکنده سازد, اختلاف میان مسلمانان بود.
از سویى, مهاجران و انصار باهم اختلاف داشتند و از سوى دیگر, اختلاف شدیدى بین دو قبیله بزرگ انصار, ((اوس)) و ((خزرج)) حاکم بود. مهاجران و انصار در دو محیط متفاوت پرورش یافته بودند و در طرز تفکر و معاشرت, اختلاف زیادى باهم داشتند. قبیله هاى اوس و خزرج بیش از دو قرن سابقه نبرد خونین و کشمکش داخلى باهم داشتند. به این جهت پیامبر عظیم الشإن اسلام(ص) از طرف خداوند مإمور شد که در بین یاران و هواداران خویش پیمان برادرى (عقد اخوت) جارى کند. پیامبر(ص) در محفلى عمومى ـ که در خانه ((انس)) تشکیل یافته بود.ـ(12) به هواداران خویش فرمود: ((هریک از شما با یک نفر پیمان اخوت ببندد. ))
مورخان نام هاى همه افرادى را که در آن جلسه پیمان اخوت بستند, را ثبت کرده اند. (13) پیامبر(ص) آن روز طرفین عقد را خودش تعیین مى کرد و خطاب به مسلمانان مى فرمود: ((فلانى! تو برادر فلانى هستى!)) پیامبر(ص) بین ابوهیثم ابن تیهان و عثمان بن مظعون عقد اخوت جارى کرد.
کار اخوت به پایان رسیده بود, ناگهان على(ع) با چشمان اشک بار(14) عرض کرد: ((یارسول الله! یاران خود را با یکدیگر برادر نمودى, ولى میان من و یک نفر از مسلمانان اخوت جارى نفرمودید!)) پیامبر(ص) به على(ع) فرمود: ((تو در دنیا و آخرت, برادر من هستى!)) سپس پیامبر(ص) با حضرت على(ع) پیمان برادرى بست.(15)
7 ـ دفاع از ولایت وامامت علوى
حساس ترین مسوولیت ابوهیثم بعد از رحلت پیامبر(ص) شروع شد. او 27 سال در بحرانى ترین شرایط تاریخ اسلام, در کنار جانشین حقیقى پیامبربزرگوار(ص) ثابت قدم و استوار باقى ماند و لحظه اى در حقانیت امیرالمومنین(ع) شک و تردید به دلش راه نداد. او در عصرى که از هر طرف فتنه مى بارید, به معدن علم و برادر پیامبر(ص) و سرچشمه تمام خوبى ها پناهنده شد و مانند پروانه اى درگرد شمع وجود مولاى متقیان گشت و جان برکف آماده اجراى دستورات حضرتش شد. هنگامى که رسول خدا(ص) چشم از جهان فانى فرو بست و خلیفه اول به مسند خلافت تکیه زد, دوازده نفر از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) و نخبگان سابقه دار اسلام, مخالفت خویش را با این خلافت اعلام داشتند. نیمى از آنان از مهاجران و بقیه از گروه انصار بودند; خالدبن سعید, سلمان فارسى, ابوذر غفارى, مقداد بن اسود, عمار بن یاسر و بریده اسلمى, جزو مهاجران و ابوهیثم بن تیهان, سهل بن حنیف, عثمان بن حنیف, خزیمه بن ثابت (ملقب به ذوالشهادتین), ابى بن کعب(16) و ابوایوب انصارى جزو انصار بودند.
در این جا چکیده این ماجرا را از زبان امام صادق(ع) مى خوانیم:
این گروه دوازده نفره هم قسم شدند که ابوبکر را از منبر پیامبر(ص) پایین بیاورند و حق را به صاحبش برگردانند اما قبل از اقدام, براى مشورت و کسب اجازه به حضور حضرت على(ع) مشرف شدند و با یادآورى حدیث پیامبر(ص) که فرمود: ((على مع الحق و الحق مع على)), هدف خویش را بیان داشتند. مولاى متقیان وقتى از مقصود آنان آگاه گشت, فرمود: ((این کار را نکنید; زیرا در بین مسلمانان درگیرى و خونریزى پیش مىآید. با منطق رسا و دلیل هاى محکم, آنچه را در مورد من از رسول الله(ص) شنیده اید, به ابوبکر بگویید تا حجت براو تمام شود و عذرى برایش نماند. ))
انتقاد متهورانه
آنان روز پنجم رحلت پیامبراکرم(ص) وارد مسجد شدند و نزدیک منبر پیامبر(ص) نشستند. ابوبکر بر فراز منبر پیغمبر(ص) شروع به سخن نمود.
خالدبن سعید برخاست و خلیفه را از تصدى امر خلافت برحذر داشت و تإکیدات و توصیه هاى پیامبربزرگوار اسلام از طرف خداوند را در مورد امامت و ولایت على(ع) یادآور شد. سپس سلمان علیه کسانى که خود را برجانشین حقیقى پیامبر مقدم داشته بودند, مطالبى بیان کرد و شنیده هاى خود را در مورد فضائل و مناقب و امامت امام اول شیعیان نقل کرد. بعد, تک تک افراد اعتراض خود را با منطق محکم و مستدل از قرآن و حدیث بیان نمودند.(17)
وقتى نوبت به یاور رشید امامت, ابوهیثم ابن تیهان رسید, چنین گفت:
((من در روز غدیرخم در محضر پیامبر(ص) حاضر بودم, که پیامبر(ص) دست هاى حضرت على(ع) را بلند کرد تا ما, مسلمانان تسلیم او شویم. در این میان بین مسلمانان گفت و گو و مجادله پیش آمد. انصار گفتند: ((او را براى جانشینى خود برگزید.)), بعضى گفتند: ((پیامبر(ص) دست هاى او رابلند کرد تا مردم بدانند که على دوست هرکسى است که پیامبر دوست اوست.)) در این گفت و گو, کار مشاجره و اختلاف بالاگرفت, تا این که چند نفر را به محضر رسول خدا(ص) فرستادیم تا اصل مسإله را جویا شوند.
پیامبر(ص) در جواب مردم فرمود: ((على, بعد از من, ولى و امام مومنان است و دلسوزترین فرد براى امت من بعد از وفاتم مى باشد.)) من به آنچه را که خودم دیده بودم شهادت دادم; حالا هرکس مى خواهد قبول کند و هرکس مى خواهد قبول نکند. (ان یوم الفصل کان میقاتا); مطمئنا روز قیامت وعده گاه ماست.(18)
ابن تیهان در ادامه سخنان متین و اعتراضآمیز خود, مطالبى را بیان کرد و با این حدیث به کلامش پایان داد: پیامبر خدا فرمود: ((اهل بیت من, ستارگان اهل زمین هستند. آن ها را مقدم بدارید. هیچ وقت از آنان جلوتر نروید و بر آنان مقدم نشوید. ))(19)
آخرین نفر, ابوایوب انصارى بود. او در حالى که به شدت ناراحت بود, از جاى خود برخاست و فریاد زد: ((اى بندگان خدا! درباره اهل بیت پیغمبر خود ظلم نکنید! شما در موارد متعدد سفارش ها و توصیه هاى پیامبر را در حق على(ع) شنیده اید. اى مردم! از این ظلم و ستم به سوى خدا توبه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است.)) او این سخن را در حالى ادا کرد که بغض گلویش را گرفته بود. از شدت ناراحتى گریه به او امان نداد و نتوانست سخنان خود را ادامه دهد.
هنگامى که ابن تیهان و یاران غیور و شجاع وى با احتجاجات قوى, ولایت و فضیلت على(ع) را ثابت نمودند و مخالفان را از عذاب الهى ترساندند, عده اى از جمله: عبدالله بن مسعود, زیدبن وهب و... با آنان هم صدا شدند و به وصیت پیامبر(ص) به خلافت على(ع) تإکید کردند.
فضاى مجلس عوض شد. ابوبکر در حالى که از استدلال قوى و سخنان رساى آنان عاجز و متحیر شده بود, گفت: ((اقیلونى! اقیلونى! فلست بخیرکم و على فیکم.)); رهاکنید مرا! رهاکنید مرا! تا على در میان شماست, من بهترین نفر (به خلافت امت) نیستم. (20)
8 ـ مسوول بیعت گرفتن براى على(ع)
زمان به سرعت سپرى شد و آخرین روزهاى سال 35 ه' .ق فرا رسید.(21) پس از کشته شدن خلیفه سوم, مردم درخانه امیرمومنان(ع) تجمع کردند و تقاضاى بیعت با آن حضرت نمودند. امام براساس تکلیف خویش, حکومت ظاهرى را قبول کردند و مسلمانان براى بیعت کردن آماده شدند. ابوهیثم بن تیهان و عماربن یاسر از سوى امام على(ع) مسوولیت یافتند که براى آن حضرت از مردم بیعت و پیمان وفادارى بگیرند. آن دو ضمن گرفتن بیعت از مردم, به آنان مى گفتند: ((ما براساس اطاعت از دستورهاى خداوند و سنت و روش پیامبر با شما بیعت مى کنیم. اگر از این حدود عدول کردیم و ازجاده مستقیم منصرف شدیم, دیگر شما حق اطاعت ندارید و در گردن شما هیچ گونه بیعتى براى ما نخواهد بود. آن هنگام قرآن حاکم بین شما و ما خواهد بود.))(22)
پى نوشتها:
1 ـ طبقات الکبرى, ج 3, ص 448.
2 ـ اسدالغابه, ج 4, ص ;274 طبقات الکبرى, ج 3, ص 448 و فروغ ابدیت, ج 1, ص 406.
3 ـ گردنه اى در مکه, در نزدیکى منطقه منى.
4 ـ اسدالغابه, ج 4, ص 274 و فروغ ابدیت, ج 1, ص 406.
5 ـ سیره ابن هشام, ج 2, ص 89.
6 ـ فروغ ابدیت, ج 1, ص 408.
7 ـ حیوه القلوب, ج 2, ص 450.
8 ـ خصال صدوق, ج 2, ص 491, حدیث 70.
9 ـ المعارف, ص 154.
10 ـ طبقات الکبرى, ج 3, ص 448.
11 ـ منتهى الامال, ج 1, ص 119.
مرحوم صدوق مى فرماید: ((بلال بعد از پیامبر(ص) اذان نگفت, فقط روزى به درخواست حضرت فاطمه(س) به بالاى مإذنه رفت و چون در فرازهاى اول, حضرت صدیقه طاهره بى تاب شد, بلال اذان را ناتمام رهاکرد. (من لایحضره الفقیه, ج 1, ص 295.)
12 ـ المنتظم ابن جوزى, ج 3, ص 74.
13 ـ فروغ ابدیت, ج 1, ص 458.
او مردى عابد, زاهد و مورد عنایت پیامبر(ص) بود. بعد از وفاتش, پیامبر(ص) برجنازه او بوسه زد. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: ((السلام على عثمان ابن امیرالمومنین سمى عثمان ابن مظعون.)) (معجم رجال الحدیث, ج 12, ص 139.)
14 ـ فروغ ابدیت, ج 1, ص 458.
15 ـ طبقات الکبرى, ج 4, ص 448 و المنتظم, ج 3, ص 74.
16 ـ ابى بن کعب از یاران باوفاى پیامبر(ص) و على(ع) بوده و کنیه اش ابومنذر مى باشد وى از نویسندگان وحى و جزء هفتاد نفرى است که در عقبه با پیامبر بیعت کرد وى از اصحاب بدر بوده و پیامبر بین او و سعید بن زید عقد اخوت بست.(رجال شیخ, ص 22.)
17 ـ شمس الضحى, ص 146. به نقل از احتجاج طبرسى.
18 ـ احتجاج طبرسى, ج 1, ص 78.
19 ـ بحارالانوار, ج 21, ص 219.
20 ـ شمس الضحى, ص 148. به نقل از احتجاج طبرسى.
21 ـ تاریخ یعقوبى, ج 2, ص 123.
22 ـ امالى شیخ طوسى, مجلس 44, حدیث 5.

تبلیغات