جعدة بن هبیره استاندار خراسان
آرشیو
چکیده
متن
از آغازین تاریخ پرفراز و نشیب و افتخارآفرین و قهرمان پرور شیعه همواره نظاره گر چهرهاى پرشکوه و مبارز بوده ایم, انسان هایى که همانند ستارگان پرفروغ در آسمان فرهنگ اسلام درخشیدند و اصالت اندیشه ها و باورهاى مذهب شیعه را در بلنداى توجه خردمندان و پژوهشگران تاریخ اسلام قرار دادند.
در این نوشتار برآنیم که با یکى از یاران حضرت امیرالمومنین(ع) آشنا شویم و این شناخت را ره توشه اى در راستاى پیوند بیش تر با مکتب انسان ساز اسلام و پیشواى اول, على بن ابى طالب(ع) قرار دهیم.
اسم و ولادت
نامش, جعده و نام پدرش, هبیره است.(1)
تقریبا همه مورخان شیعه و سنى برآنند که جعده در روزگار پیامبراکرم(ص) در شهر مکه چشم به جهان گشود.(2)
ابن حجرعسقلانى مى نویسد: ((ولد فى عهدالنبى(ص)))(3).
بعضى از مورخان نوشته اند که آن بزرگوار در سال قبل از هجرت پیامبر اسلام در مکه پا به عرصه هستى نهاد.(4)
خاندان
او از خاندان معروف و کهن قریش و از قبیله مخزوم است. پدرش, هبیره ابن ابى وهب مخزومى قرشى از شجاعان قریش بود,(5) که در چند جنگ بر ضد پیامبراکرم(ص) شرکت فعال داشت و یکى از فرماندهان سپاه کفر و شرک به حساب مىآمد. او در جنگ خندق نیز حضور داشت.
وى در بعضى از روزهاى نبرد, فرماندهى لشکر ابوسفیان را بر عهده داشت.(6)
هبیره داراى ذوق و قریحه شاعرى هم بود و از گروه شاعران عصر جاهلى شمرده مى شد. او در یکى از قصیده هاى خویش, اندوه عمیق خویش را از شکست ذل بار کفار در جنگ خندق ابراز داشته است.(7)
او در فتح مکه, مکه را ترک کرد و به شهر نجران گریخت و در همان سرزمین با حالت کفر و شرک مرد.(8)
همسرش,ام هانى دختر حضرت ابوطالب(ع) است که هبیره چهار فرزند, به نام هاى: جعده, عمر, هانى و یوسف از او داشت.(9)
ام هانى
ام هانى, خواهر حضرت امیرالمومنین(ع) یکى از زنان بزرگوار و صاحب نام صدر اسلام است. او در فتح مکه اسلام آورد و از همسر مشرک خویش جدا شد. تمامى تاریخ نگاران او را به نیکى و عظمت ستوده اند.
ابن اثیر جوزى, مورخ هوشمند و زبردست جهان اسلام چنین مى نگارد:
ام هانى, دختر ابوطالب, دختر عموى پیامبرگرامى اسلام و خواهر حضرت على(علیهماالسلام)است. در مورد نام او بین مورخان اختلاف نظر است; نام او را هند, فاخته و فاطمه گفته اند, ولى آنچه بیش تر شهرت دارد, این است که نام این بانوى گرامى اسلام فاخته است. او همسر هبیره بن ابى وهب مخزومى بود و در سال فتح مکه مسلمان شد. او از هبیره چند فرزند داشت و چون نام یکى از فرزندانش هانى بود, به ((ام هام)) معروف شد.(10)
شیخ طوسى (متوفا: 460 ه' .ق) او را از یاران پیامبراکرم(ص) شمرده و گفته است, ام هانى, دختر ابوطالب, نامش فاخته بود.(11)
رجال نویس معروف شیعه در روزگار اخیر, علامه مامقانى مى نویسد: ام هانى, دختر ابوطالب, نامش فاخته و خواهر امیرالمومنین(ع) است. بلندى شإن و منزلت او برهیچ یک از آهاگان تاریخ اسلام پوشیده نیست.
پیامبربزرگوار اسلام به اصحابش فرمود: به شما خبر دهم از بهترین مردم از منظر داشتن عمو و عمه؟ اصحاب پیامبر بزرگوار عرض کردند: بله, یارسول الله! ما را خبر دهید.
پیامبر(ص) فرمود: حسن و حسین; عموى آنان جعفر طیار است که در بهشت بافرشتگان الهى پرواز مى کند و عمه آنان ام هانى, دختر ابوطالب است... عمو و عمه آنان, هردو اهل بهشتند.
حدیث فوق که سنى و شیعه آن را نقل کرده اند, نشانه بزرگى بر مرتبه بلند ام هانى, بلکه بروثاقت و عدالت او است.(12)
در فتح مکه دو نفر از مشرکان به خانه ام هانى پناه بردند و او آن ها را پناه داد. حضرت على(ع) قهرمان سپاه اسلام, در حالى که لباس رزم و جنگ برتن داشت و کلاه جنگى بر سر, آن ها را تعقیب کرد تا این که به خانه خواهرش, ام هانى رسید. ام هانى در خانه را باز کرد و خود را بایک افسر مسلمان رو به رو دید. ام هانى گفت: من به عنوان یک زن مسلمان این دو نفر را پناه داده ام. على(ع) کلاه جنگى را از سر برداشت و خود را به خواهر معرفى کرد. ام هانى برادرش را شناخت; برادرى که چندین سال بود او را ندیده بود. خواهر و برادر یک دیگر را در آغوش گرفتند.(13)
خانه ام هانى; نقطه آغاز معراج رسول الله(ص)
یکى از معجزات و حوادث شگفت انگیز و پررمز و راز زندگى رسول گرامى اسلام(ص) معراج آن بزرگوار است. آن حضرت در شب معراج از مکه تا مسجدالاقصى و از آن جا به آسمان عروج کرد. آغاز این سیر ملکوتى از خانه ام هانى در مکه بود.
مفسر معروف, طبرى مى گوید: اکثر مفسران براین باورند که رسول خدا(ص) از خانه ام هانى, خواهر على بن ابى طالب(ع) به آسمان عروج کرد.(14)
عارف مشهور شبستر, در شاهکار عرفانى و جهانى خود ((گلشن راز)), در اشاره اى زیبا و جالب به معراج رسول بزرگوار اسلام(ص) چنین مى سراید:
برو اندر پى خواجه به اسراء
تفرج کن همه آیات کبرى
برواندر سراى ام هانى
بگو مطلق حدیث من رانى(15)
جعده از منظر مورخان
تمامى تاریخ نگاران اسلامى جعده بن هبیره را ستوده اند. شیخ طوسى مى نویسد: جعده بن هبیره در روزگار پیامبراکرم(ص) دیده به جهان گشود, ولى از اصحاب آن بزرگوار به شمار نمىآید. او ساکن کوفه بود.(16) جعده بن هبیره پسرخواهر امیرالمومنین(ع) و مادرش ام هانى, دختر حضرت ابوطالب است.(17)
ابن عبدالبر, تاریخ نگار معروف مى نویسد: جعده مردى دانشمند و دین شناس بود. (18)
ابن ابى الحدید, مى نویسد: جعده مردى بود شجاع و دین شناس, که از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) به حکومت خراسان برگزیده شد.(19)
عجلى که یکى از عالمان اهل سنت است, مى گوید: او مدنى, تابعى, فقیه بود.(20)
سیدمحسن امین مى نویسد: جعده پسر خواهر امیرالمومنین(ع) و مادرش ام هانى ـ که نامش فاخته بود.ـ است.
نصربن مزاحم مى گوید: جعده درمیان قبیله قریش, بزرگى ویژه اى داشت. او مردى بود سخنور و از محبوب ترین افراد نزد حضرت على ابن ابى طالب(ع).(21)
مامقانى مى نویسد: هرکس شجاعت جعده را در جنگ صفین و برخوردهاى تحسین برانگیز او را با معاویه بنگرد, ایمان نیرومند و عشق او را در ارتباط با یارى کردن اهل بیت عصمت(علیهم السلام) خواهد شناخت و این, حکایتگر نیکى حال او بلکه وثاقت و وجاهت و عدالت اوست.(22)
کشى, تراجم نویس بزرگ شیعه مى نویسد: عبدالله بن سنان مى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: از قبیله قریش پنج نفر با امیرالمومنین(ع) بودند و سیزده نفر با معاویه. آن پنج نفر که با امیرالمومنین(ع) بودند; عبارتند از: محمدبن ابى بکر, هاشم بن مرقال و جعده بن هبیره مخزومى که امیرالمومنین(ع) دائى او بود. او کسى است که عتبه بن ابى سفیان به او گفت: شجاعت تو از ناحیه دائى تو, على(ع) است. جعده در پاسخ او گفت: اگر دائى تو مثل دائى من بود, پدرت را فراموش مى کردى و...(23)
میرخواند, تاریخ نگار برجسته عصر صفوى مى نویسد: ((در یکى از روزهاى جنگ صفین, جعده, خواهر زاده امیرالمومنین(ع) پرچم مردانگى برافراشت و با عتبه بن ابى سفیان رو در رو شد و با او نبرد کرد و او را شکست سختى داد.))(24)
سیدمحسن امین عاملى مى گوید: روزى در صفین, معاویه بن ابى سفیان جمعى از طائفه قریش را که در شام بودند, فراخواند و آنان را سرزنش کرد که چرا با همتایان خود نبرد نمى کنند؟ عتبه بن ابى سفیان گفت: من فردا با جعده بن هبیره نبرد خواهم کرد. معاویه گفت: به به! قبیله او بنى مخزوم, مادرش ام هانى و پدرش هبیره, همرزم بزرگوارى است.
او روز بعد در میدان کارزار حاضر شد و به جعده گفت: اى جعده! از على اجازه جنگ بگیر. انگیزه اى که تو را به صحنه جنگ کشانده, فقط عشق و علاقه تو به دائى ات, على است.
آن هامبارزه سختى را آغاز کردند. عتبه بن ابى سفیان با ذلت و خوارى شکست خورد و فریادش بلند شد و به سوى سپاه معاویه فرار کرد. معاویه به او گفت: جعده تو را شکستى داد که هرگز این ننگ با هیچ آبى شسته نخواهد شد.(25)
مرحوم دهخدا مى نویسد: ((جعده داماد امیرالمومنین(ع) و شوهر دخترش ام الحسن بود. در سال 37 هجرى از طرف آن حضرت به ولایت نیشابور فرستاده شد, ولى مردم آن سامان آن چنان از او استقبال نکردند و لذا برگشت و در جنگ صفین شرکت داشت.))(26)
جعده و امیرالمومنین(ع)
بعضى از مورخان نوشته اند که بعد ازپایان جنگ صفین, جعده از طرف امیرالمومنین(ع) به حکومت خراسان منصوب شد. براین اساس, او به خراسان آمد و حوزه حکومت اسلامى را گسترش داد. بعضى از مناطق خراسان بزرگ که تا آن روزگار هنوز فتح نشده بود, به دست با کفایت جعده بن هبیره فتح شد و بر گستره سرزمین هاى اسلامى افزوده شد.
او به فرماندهان خویش توصیه کرد که در قلمروهایى که فتح مى کنند, با مردم خوشرفتار باشند. بدین خاطر بود که حاکمان غور بدون جنگ تسلیم جعده شدند و گروه گروه به دین مقدس اسلام مشرف شدند.(27)
جعده مدتى از عمر خویش را در شهر کوفه به سربرد.او در آن جا مسکن داشت. هنگامى که حضرت على(ع) از جنگ جمل فارغ شد, به اتفاق جمعى از یاران خویش به کوفه وارد شد. مردم کوفه به استقبال آن حضرت شتافتند و دارالاماره را براى ورود حضرت در نظر گرفتند, ولى آن بزرگوار در آن موقعیت ویژه از رفتن به دارالاماره خوددارى کرد و به خانه جعده تشریف برد و مدتى در آن جا سکونت گزید.(28)
نوفل بن نضاله مى گوید: در آخرین روزهاى عمر حضرت امیرالمومنین(ع) جعده مخزومى سکویى از سنگ براى آن حضرت نصب کرد. امام بر روى آن قرار گرفت, در حالى که پیراهن پشمى بر تن داشت و بند شمشیر و نعلین او از لیف خرما بود. پیشانى آن بزرگوار از زیادى سجده همانند زانوى شتر پینه بسته بود. امام سخنان سوزناک و دردآلود خود را آغاز کرد, که یکى از خطبه هاى بسیار معروف آن حضرت است که دل ها را مى لرزاند و از چشم ها اشک جارى مى کند. درهمین سخنرانى است که مى فرماید: کجاست عمار؟ کجایند ابن التیهان و ذوالشهادتین؟
آنگاه حضرت دست خویش را بر محاسن خود زد و بسیار گریه کرد. این, آخرین سخنرانى بود که آن بزرگوار ایراد کرد. زمانى از این سخنرانى نگذشت که به دست جنایت پیشه معروف ـ ابن ملجم ـ به شهادت رسید و به آرزوى همیشگى خویش که شهادت در راه خدا بود, نائل شد.(29)
در شب نوزدهم ماه رمضان سال 40 ه' .ق, که حضرت على(ع) قصد داشت براى به پاداشتن نماز جماعت به مسجد برود; دخترش ام کلثوم به پدر عرض کرد: پدرجان! دستور بده که جعده به مسجد برود و با مردم نماز بخواند. امام فرمود: بله, دستور دهید که جعده به مسجد برود و نماز جماعت را بخواند. ولى بعد از درنگى, فرمود: از قضا و قدر الهى نمى شود فرار کرد. تا این که خود به سوى مسجد حرکت کرد.(30)
فرزندان
امیرالمومنین(ع) از آنجا که علاقه ویژه اى به خواهر زاده خویش داشت و او را از منظر حسن خلق و صفات دیگر لایق و شایسته مى دانست, دختر خویش, ام الحسن را به ازدواج جعده درآورد(31) که خداوند از ام الحسن چهار فرزند پسر به او عنایت کرد که هرکدام از آنان از شجاعان روزگار خود بودند. نام آنان چنین است:
1 ـ عون.
2 ـ عقیل.
3 ـ فضیل.
4 ـ عبدالله.(32)
رحلت
جعده بن هبیره در 68 سالگى, در سال 66 ه' .ق در کوفه از دنیا رفت و در قبرستان کوفه به خاک سپرده شد.(33)
روایت
بین مورخان اسلامى اختلاف است که آیا جعده از یاران رسول اکرم(ص) محسوب مى شود یا نه؟ جمعى صحابه بودن او را انکار مى کنند, ولى جمعى دیگر صحابى بودن او را قبول دارند. روایاتى از جعده نقل شده است.
مجاهد مى گوید: جعده به من گفت: رسول خدا(ص) مرا نهى کرد از این که انگشتر طلا به دست نمایم.(34)
جعده مى گوید: رسول اکرم(ص) فرمود: ((خیرالناس قرنى ثم الذین یلونهم ثم الاخر))(35)
بهترین امت من اصحاب و یاران منند, سپس آن ها که به ترتیب مىآیند.
بعضى از بزرگان این روایت را مرسل مى دانند, که گویاى این است که جعده با واسطه, روایت فوق را از رسول اکرم(ص) نقل کرده است.(36)
پى نوشتها:
1 ـ تهذیب الکمال, حافظ یوسف المزنى, ج 4, ص;565 الاستیعاب, دارالنهضه مصر, ج 1, ص ;240 میزان الاعتدال, ذهبى, ج 1, ص ;399 تهذیب التهذیب, ابن حجرعسقلانى, ج 2, ص ;73 تنقیح المقال, ج 1, ص ;210 نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 10, ص ;77 اسدالغابه, ج 1, ص ;285 اعیان الشیعه, ج 4, ص 77 و الاصابه فى تمییزالصحابه, ج 1, ص 257.
2 ـ الاصابه فى تمییزالصحابه, ج 1, ص 257.
3 ـ همان.
4 ـ قهرمانان اسلام, سیدعلى اکبر تشید, ج 1, ص 138.
5 ـ نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 183 و سفینه البحار, ج 1, ص 158.
6 ـ طبقات الکبرى, ابن سعد, ج 2, ص 67 و فروغ ابدیت, ج 2, ص 131.
7 ـ سیره ابن هشام, ج 2, ص 267 و 268.
8 ـ همان, ص 619 و شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 78.
9 ـ اسدالغابه, ج 1, ص ;285 تهذیب التهذیب, ج 2, ص ;74 شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 79 و سیره ابن هشام, ج 2, ص 421.
10 ـ اسدالغابه, ج 5, ص 625 و تهذیب الکمال, ج 4, ص 565.
11 ـ رجال طوسى, ص 33.
جلاله شإنها و علو مقامها, غیر خفى على الخبیر بالاثار و السیر.
12 ـ تنقیح المقال, ج 3, ص 74.
13 ـ مجمع البیان, طبرسى, ج 3, ص ;394 فروغ ابدیت, ج 2, ص 305 و سیره ابن هشام, ج 2, ص 342.
14 ـ مجمع البیان, ج 3, ص ;394 فروغ ابدیت, ج 2, ص 305.
15 ـ گلشن راز, به کوشش صمد موحد, ص 74.
16 ـ رجال طوسى, ص 14.
17 ـ همان, ص 37.
18 ـ الاستیعاب, ج 1, ص 240 و تهذیب التهذیب, ج 2, ص 74.
19 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 77.
20 ـ تهذیب التهذیب, ج 2, ص 74.
21 ـ اعیان الشیعه, ج 4, ص 78.
22 ـ تنقیح المقال, ج 1, ص 211 و سفینه البحار, ج 1, ص 158.
23 ـ رجال کشى, ج 1, ص 281 و معجم رجال الحدیث, ج 4, ص 362.
24 ـ حبیب السیر, ج 1, ص 547.
25 ـ اعیان الشیعه, ج 4, ص 78.
26 ـ لغت نامه دهخدا, ماده جعد, ص 13.
27 ـ کشف النسب, ج 2, ص 14.
28 ـ فروغ ابدیت, به نقل از وقعه الصفین, ص 8.
29 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 183.
30 ـ الارشاد, شیخ مفید, ص 15.
31 ـ قاموس الرجال, شوشترى, ج 2, ص 363.
32 ـ انساب الاشراف, ج 2, ص 176 و 520 و سیماى کارگزاران على(ع), ج 1, ص 73.
33 ـ قهرمانان اسلام, ج 1, ص 137 و 139.
34 ـ الاصابه فى تمییزالصحابه, ج 1, ص 257.
35 ـ اسدالغابه, ج 1, ص 251 و جامع الاصول, ج 8, ص 548.
36 ـ اعیان الشیعه, ج 4, ص 79.
در این نوشتار برآنیم که با یکى از یاران حضرت امیرالمومنین(ع) آشنا شویم و این شناخت را ره توشه اى در راستاى پیوند بیش تر با مکتب انسان ساز اسلام و پیشواى اول, على بن ابى طالب(ع) قرار دهیم.
اسم و ولادت
نامش, جعده و نام پدرش, هبیره است.(1)
تقریبا همه مورخان شیعه و سنى برآنند که جعده در روزگار پیامبراکرم(ص) در شهر مکه چشم به جهان گشود.(2)
ابن حجرعسقلانى مى نویسد: ((ولد فى عهدالنبى(ص)))(3).
بعضى از مورخان نوشته اند که آن بزرگوار در سال قبل از هجرت پیامبر اسلام در مکه پا به عرصه هستى نهاد.(4)
خاندان
او از خاندان معروف و کهن قریش و از قبیله مخزوم است. پدرش, هبیره ابن ابى وهب مخزومى قرشى از شجاعان قریش بود,(5) که در چند جنگ بر ضد پیامبراکرم(ص) شرکت فعال داشت و یکى از فرماندهان سپاه کفر و شرک به حساب مىآمد. او در جنگ خندق نیز حضور داشت.
وى در بعضى از روزهاى نبرد, فرماندهى لشکر ابوسفیان را بر عهده داشت.(6)
هبیره داراى ذوق و قریحه شاعرى هم بود و از گروه شاعران عصر جاهلى شمرده مى شد. او در یکى از قصیده هاى خویش, اندوه عمیق خویش را از شکست ذل بار کفار در جنگ خندق ابراز داشته است.(7)
او در فتح مکه, مکه را ترک کرد و به شهر نجران گریخت و در همان سرزمین با حالت کفر و شرک مرد.(8)
همسرش,ام هانى دختر حضرت ابوطالب(ع) است که هبیره چهار فرزند, به نام هاى: جعده, عمر, هانى و یوسف از او داشت.(9)
ام هانى
ام هانى, خواهر حضرت امیرالمومنین(ع) یکى از زنان بزرگوار و صاحب نام صدر اسلام است. او در فتح مکه اسلام آورد و از همسر مشرک خویش جدا شد. تمامى تاریخ نگاران او را به نیکى و عظمت ستوده اند.
ابن اثیر جوزى, مورخ هوشمند و زبردست جهان اسلام چنین مى نگارد:
ام هانى, دختر ابوطالب, دختر عموى پیامبرگرامى اسلام و خواهر حضرت على(علیهماالسلام)است. در مورد نام او بین مورخان اختلاف نظر است; نام او را هند, فاخته و فاطمه گفته اند, ولى آنچه بیش تر شهرت دارد, این است که نام این بانوى گرامى اسلام فاخته است. او همسر هبیره بن ابى وهب مخزومى بود و در سال فتح مکه مسلمان شد. او از هبیره چند فرزند داشت و چون نام یکى از فرزندانش هانى بود, به ((ام هام)) معروف شد.(10)
شیخ طوسى (متوفا: 460 ه' .ق) او را از یاران پیامبراکرم(ص) شمرده و گفته است, ام هانى, دختر ابوطالب, نامش فاخته بود.(11)
رجال نویس معروف شیعه در روزگار اخیر, علامه مامقانى مى نویسد: ام هانى, دختر ابوطالب, نامش فاخته و خواهر امیرالمومنین(ع) است. بلندى شإن و منزلت او برهیچ یک از آهاگان تاریخ اسلام پوشیده نیست.
پیامبربزرگوار اسلام به اصحابش فرمود: به شما خبر دهم از بهترین مردم از منظر داشتن عمو و عمه؟ اصحاب پیامبر بزرگوار عرض کردند: بله, یارسول الله! ما را خبر دهید.
پیامبر(ص) فرمود: حسن و حسین; عموى آنان جعفر طیار است که در بهشت بافرشتگان الهى پرواز مى کند و عمه آنان ام هانى, دختر ابوطالب است... عمو و عمه آنان, هردو اهل بهشتند.
حدیث فوق که سنى و شیعه آن را نقل کرده اند, نشانه بزرگى بر مرتبه بلند ام هانى, بلکه بروثاقت و عدالت او است.(12)
در فتح مکه دو نفر از مشرکان به خانه ام هانى پناه بردند و او آن ها را پناه داد. حضرت على(ع) قهرمان سپاه اسلام, در حالى که لباس رزم و جنگ برتن داشت و کلاه جنگى بر سر, آن ها را تعقیب کرد تا این که به خانه خواهرش, ام هانى رسید. ام هانى در خانه را باز کرد و خود را بایک افسر مسلمان رو به رو دید. ام هانى گفت: من به عنوان یک زن مسلمان این دو نفر را پناه داده ام. على(ع) کلاه جنگى را از سر برداشت و خود را به خواهر معرفى کرد. ام هانى برادرش را شناخت; برادرى که چندین سال بود او را ندیده بود. خواهر و برادر یک دیگر را در آغوش گرفتند.(13)
خانه ام هانى; نقطه آغاز معراج رسول الله(ص)
یکى از معجزات و حوادث شگفت انگیز و پررمز و راز زندگى رسول گرامى اسلام(ص) معراج آن بزرگوار است. آن حضرت در شب معراج از مکه تا مسجدالاقصى و از آن جا به آسمان عروج کرد. آغاز این سیر ملکوتى از خانه ام هانى در مکه بود.
مفسر معروف, طبرى مى گوید: اکثر مفسران براین باورند که رسول خدا(ص) از خانه ام هانى, خواهر على بن ابى طالب(ع) به آسمان عروج کرد.(14)
عارف مشهور شبستر, در شاهکار عرفانى و جهانى خود ((گلشن راز)), در اشاره اى زیبا و جالب به معراج رسول بزرگوار اسلام(ص) چنین مى سراید:
برو اندر پى خواجه به اسراء
تفرج کن همه آیات کبرى
برواندر سراى ام هانى
بگو مطلق حدیث من رانى(15)
جعده از منظر مورخان
تمامى تاریخ نگاران اسلامى جعده بن هبیره را ستوده اند. شیخ طوسى مى نویسد: جعده بن هبیره در روزگار پیامبراکرم(ص) دیده به جهان گشود, ولى از اصحاب آن بزرگوار به شمار نمىآید. او ساکن کوفه بود.(16) جعده بن هبیره پسرخواهر امیرالمومنین(ع) و مادرش ام هانى, دختر حضرت ابوطالب است.(17)
ابن عبدالبر, تاریخ نگار معروف مى نویسد: جعده مردى دانشمند و دین شناس بود. (18)
ابن ابى الحدید, مى نویسد: جعده مردى بود شجاع و دین شناس, که از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) به حکومت خراسان برگزیده شد.(19)
عجلى که یکى از عالمان اهل سنت است, مى گوید: او مدنى, تابعى, فقیه بود.(20)
سیدمحسن امین مى نویسد: جعده پسر خواهر امیرالمومنین(ع) و مادرش ام هانى ـ که نامش فاخته بود.ـ است.
نصربن مزاحم مى گوید: جعده درمیان قبیله قریش, بزرگى ویژه اى داشت. او مردى بود سخنور و از محبوب ترین افراد نزد حضرت على ابن ابى طالب(ع).(21)
مامقانى مى نویسد: هرکس شجاعت جعده را در جنگ صفین و برخوردهاى تحسین برانگیز او را با معاویه بنگرد, ایمان نیرومند و عشق او را در ارتباط با یارى کردن اهل بیت عصمت(علیهم السلام) خواهد شناخت و این, حکایتگر نیکى حال او بلکه وثاقت و وجاهت و عدالت اوست.(22)
کشى, تراجم نویس بزرگ شیعه مى نویسد: عبدالله بن سنان مى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: از قبیله قریش پنج نفر با امیرالمومنین(ع) بودند و سیزده نفر با معاویه. آن پنج نفر که با امیرالمومنین(ع) بودند; عبارتند از: محمدبن ابى بکر, هاشم بن مرقال و جعده بن هبیره مخزومى که امیرالمومنین(ع) دائى او بود. او کسى است که عتبه بن ابى سفیان به او گفت: شجاعت تو از ناحیه دائى تو, على(ع) است. جعده در پاسخ او گفت: اگر دائى تو مثل دائى من بود, پدرت را فراموش مى کردى و...(23)
میرخواند, تاریخ نگار برجسته عصر صفوى مى نویسد: ((در یکى از روزهاى جنگ صفین, جعده, خواهر زاده امیرالمومنین(ع) پرچم مردانگى برافراشت و با عتبه بن ابى سفیان رو در رو شد و با او نبرد کرد و او را شکست سختى داد.))(24)
سیدمحسن امین عاملى مى گوید: روزى در صفین, معاویه بن ابى سفیان جمعى از طائفه قریش را که در شام بودند, فراخواند و آنان را سرزنش کرد که چرا با همتایان خود نبرد نمى کنند؟ عتبه بن ابى سفیان گفت: من فردا با جعده بن هبیره نبرد خواهم کرد. معاویه گفت: به به! قبیله او بنى مخزوم, مادرش ام هانى و پدرش هبیره, همرزم بزرگوارى است.
او روز بعد در میدان کارزار حاضر شد و به جعده گفت: اى جعده! از على اجازه جنگ بگیر. انگیزه اى که تو را به صحنه جنگ کشانده, فقط عشق و علاقه تو به دائى ات, على است.
آن هامبارزه سختى را آغاز کردند. عتبه بن ابى سفیان با ذلت و خوارى شکست خورد و فریادش بلند شد و به سوى سپاه معاویه فرار کرد. معاویه به او گفت: جعده تو را شکستى داد که هرگز این ننگ با هیچ آبى شسته نخواهد شد.(25)
مرحوم دهخدا مى نویسد: ((جعده داماد امیرالمومنین(ع) و شوهر دخترش ام الحسن بود. در سال 37 هجرى از طرف آن حضرت به ولایت نیشابور فرستاده شد, ولى مردم آن سامان آن چنان از او استقبال نکردند و لذا برگشت و در جنگ صفین شرکت داشت.))(26)
جعده و امیرالمومنین(ع)
بعضى از مورخان نوشته اند که بعد ازپایان جنگ صفین, جعده از طرف امیرالمومنین(ع) به حکومت خراسان منصوب شد. براین اساس, او به خراسان آمد و حوزه حکومت اسلامى را گسترش داد. بعضى از مناطق خراسان بزرگ که تا آن روزگار هنوز فتح نشده بود, به دست با کفایت جعده بن هبیره فتح شد و بر گستره سرزمین هاى اسلامى افزوده شد.
او به فرماندهان خویش توصیه کرد که در قلمروهایى که فتح مى کنند, با مردم خوشرفتار باشند. بدین خاطر بود که حاکمان غور بدون جنگ تسلیم جعده شدند و گروه گروه به دین مقدس اسلام مشرف شدند.(27)
جعده مدتى از عمر خویش را در شهر کوفه به سربرد.او در آن جا مسکن داشت. هنگامى که حضرت على(ع) از جنگ جمل فارغ شد, به اتفاق جمعى از یاران خویش به کوفه وارد شد. مردم کوفه به استقبال آن حضرت شتافتند و دارالاماره را براى ورود حضرت در نظر گرفتند, ولى آن بزرگوار در آن موقعیت ویژه از رفتن به دارالاماره خوددارى کرد و به خانه جعده تشریف برد و مدتى در آن جا سکونت گزید.(28)
نوفل بن نضاله مى گوید: در آخرین روزهاى عمر حضرت امیرالمومنین(ع) جعده مخزومى سکویى از سنگ براى آن حضرت نصب کرد. امام بر روى آن قرار گرفت, در حالى که پیراهن پشمى بر تن داشت و بند شمشیر و نعلین او از لیف خرما بود. پیشانى آن بزرگوار از زیادى سجده همانند زانوى شتر پینه بسته بود. امام سخنان سوزناک و دردآلود خود را آغاز کرد, که یکى از خطبه هاى بسیار معروف آن حضرت است که دل ها را مى لرزاند و از چشم ها اشک جارى مى کند. درهمین سخنرانى است که مى فرماید: کجاست عمار؟ کجایند ابن التیهان و ذوالشهادتین؟
آنگاه حضرت دست خویش را بر محاسن خود زد و بسیار گریه کرد. این, آخرین سخنرانى بود که آن بزرگوار ایراد کرد. زمانى از این سخنرانى نگذشت که به دست جنایت پیشه معروف ـ ابن ملجم ـ به شهادت رسید و به آرزوى همیشگى خویش که شهادت در راه خدا بود, نائل شد.(29)
در شب نوزدهم ماه رمضان سال 40 ه' .ق, که حضرت على(ع) قصد داشت براى به پاداشتن نماز جماعت به مسجد برود; دخترش ام کلثوم به پدر عرض کرد: پدرجان! دستور بده که جعده به مسجد برود و با مردم نماز بخواند. امام فرمود: بله, دستور دهید که جعده به مسجد برود و نماز جماعت را بخواند. ولى بعد از درنگى, فرمود: از قضا و قدر الهى نمى شود فرار کرد. تا این که خود به سوى مسجد حرکت کرد.(30)
فرزندان
امیرالمومنین(ع) از آنجا که علاقه ویژه اى به خواهر زاده خویش داشت و او را از منظر حسن خلق و صفات دیگر لایق و شایسته مى دانست, دختر خویش, ام الحسن را به ازدواج جعده درآورد(31) که خداوند از ام الحسن چهار فرزند پسر به او عنایت کرد که هرکدام از آنان از شجاعان روزگار خود بودند. نام آنان چنین است:
1 ـ عون.
2 ـ عقیل.
3 ـ فضیل.
4 ـ عبدالله.(32)
رحلت
جعده بن هبیره در 68 سالگى, در سال 66 ه' .ق در کوفه از دنیا رفت و در قبرستان کوفه به خاک سپرده شد.(33)
روایت
بین مورخان اسلامى اختلاف است که آیا جعده از یاران رسول اکرم(ص) محسوب مى شود یا نه؟ جمعى صحابه بودن او را انکار مى کنند, ولى جمعى دیگر صحابى بودن او را قبول دارند. روایاتى از جعده نقل شده است.
مجاهد مى گوید: جعده به من گفت: رسول خدا(ص) مرا نهى کرد از این که انگشتر طلا به دست نمایم.(34)
جعده مى گوید: رسول اکرم(ص) فرمود: ((خیرالناس قرنى ثم الذین یلونهم ثم الاخر))(35)
بهترین امت من اصحاب و یاران منند, سپس آن ها که به ترتیب مىآیند.
بعضى از بزرگان این روایت را مرسل مى دانند, که گویاى این است که جعده با واسطه, روایت فوق را از رسول اکرم(ص) نقل کرده است.(36)
پى نوشتها:
1 ـ تهذیب الکمال, حافظ یوسف المزنى, ج 4, ص;565 الاستیعاب, دارالنهضه مصر, ج 1, ص ;240 میزان الاعتدال, ذهبى, ج 1, ص ;399 تهذیب التهذیب, ابن حجرعسقلانى, ج 2, ص ;73 تنقیح المقال, ج 1, ص ;210 نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 10, ص ;77 اسدالغابه, ج 1, ص ;285 اعیان الشیعه, ج 4, ص 77 و الاصابه فى تمییزالصحابه, ج 1, ص 257.
2 ـ الاصابه فى تمییزالصحابه, ج 1, ص 257.
3 ـ همان.
4 ـ قهرمانان اسلام, سیدعلى اکبر تشید, ج 1, ص 138.
5 ـ نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 183 و سفینه البحار, ج 1, ص 158.
6 ـ طبقات الکبرى, ابن سعد, ج 2, ص 67 و فروغ ابدیت, ج 2, ص 131.
7 ـ سیره ابن هشام, ج 2, ص 267 و 268.
8 ـ همان, ص 619 و شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 78.
9 ـ اسدالغابه, ج 1, ص ;285 تهذیب التهذیب, ج 2, ص ;74 شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 79 و سیره ابن هشام, ج 2, ص 421.
10 ـ اسدالغابه, ج 5, ص 625 و تهذیب الکمال, ج 4, ص 565.
11 ـ رجال طوسى, ص 33.
جلاله شإنها و علو مقامها, غیر خفى على الخبیر بالاثار و السیر.
12 ـ تنقیح المقال, ج 3, ص 74.
13 ـ مجمع البیان, طبرسى, ج 3, ص ;394 فروغ ابدیت, ج 2, ص 305 و سیره ابن هشام, ج 2, ص 342.
14 ـ مجمع البیان, ج 3, ص ;394 فروغ ابدیت, ج 2, ص 305.
15 ـ گلشن راز, به کوشش صمد موحد, ص 74.
16 ـ رجال طوسى, ص 14.
17 ـ همان, ص 37.
18 ـ الاستیعاب, ج 1, ص 240 و تهذیب التهذیب, ج 2, ص 74.
19 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 77.
20 ـ تهذیب التهذیب, ج 2, ص 74.
21 ـ اعیان الشیعه, ج 4, ص 78.
22 ـ تنقیح المقال, ج 1, ص 211 و سفینه البحار, ج 1, ص 158.
23 ـ رجال کشى, ج 1, ص 281 و معجم رجال الحدیث, ج 4, ص 362.
24 ـ حبیب السیر, ج 1, ص 547.
25 ـ اعیان الشیعه, ج 4, ص 78.
26 ـ لغت نامه دهخدا, ماده جعد, ص 13.
27 ـ کشف النسب, ج 2, ص 14.
28 ـ فروغ ابدیت, به نقل از وقعه الصفین, ص 8.
29 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 10, ص 183.
30 ـ الارشاد, شیخ مفید, ص 15.
31 ـ قاموس الرجال, شوشترى, ج 2, ص 363.
32 ـ انساب الاشراف, ج 2, ص 176 و 520 و سیماى کارگزاران على(ع), ج 1, ص 73.
33 ـ قهرمانان اسلام, ج 1, ص 137 و 139.
34 ـ الاصابه فى تمییزالصحابه, ج 1, ص 257.
35 ـ اسدالغابه, ج 1, ص 251 و جامع الاصول, ج 8, ص 548.
36 ـ اعیان الشیعه, ج 4, ص 79.