خودى و غیر خودى از منظر نهجالبلاغه(2)
آرشیو
چکیده
متن
خودیهاى تغییر موضع داده
این گروه کسانى هستند که قبلا جزو خودیها بودند اما تحت تإثیر منافقین, تغییر ماهیت دادند و در گذشته خود تجدید نظر نمودند, و از روى جهالت و براى مطامع دنیوى و هواهاى نفسانى, با منافقین هماهنگ شدند و بر همان طبلى کوبیدند که فراهم آمده دست نفاق بود و راهى را پیش گرفتند که نهایتى جز تفرقه و ثمرى جز برآورده شدن آرزوهاى منافقین نداشت. آنان با جدا شدن از جبهه مومنین, جبهه دیگرى در مقابل حق ایجاد نمودند و هزاران نفر را قربانى مطامع نفسانى خود ساختند و دنیا و آخرت خود را تباه نمودند.
کسانى که در عصر پیامبر مکرم(ص) افتخارات بزرگى را کسب و بر اثر جانفشانى هاى فراوان, مدال شجاعت ((سیف الاسلام)) و افتخار ((طلحه الخیر)) بودن را از حضرتش دریافت کرده بودند و به همین دلیل تا آن جا در میان مردم منزلت و قدر یافته بودند که در جایگاه نامزدى خلافت مسلمین نشستند, اما هنگامى که مسند خلافت با حضور مولاى متقیان آراسته گردید و زمام امر در دست ولى امر حقیقى قرار گرفت و مى رفت که چند صباحى عدالت نفسى تازه کند و خورشید فضیلت ها بعد از مدت هاى مدید, از پس ابرهاى تاریک خارج شود و دل هاى حیرت زده مومنین را روشن نماید, جمعى از همان سرداران صدر اسلام روى برتافتند و آهنگ دیگرى ساز کردند; چون على(ع) براصول پافشارى مى کرد و مرد مصالحه و سازش و داراى امتیازهاى بى جا نبود. آنان کار را به جایى رساندند که در مقابل عدل علوى قد برافراشتند و برگذشته خود و سوابق درخشانى که داشتند, مهربطلان زدند. گرچه جمعى از آنان سالیان سال بود که در گذشته خود تجدید نظر کرده بودند و تحت لواى صحابى پیامبر, تیشه ها به ریشه دین پیامبر زده بودند, اما مجال و فرصتى براى آشکار شدن باطن ها پیش نیامده بود.
در کلمات امیرالمومنین(ع) این بخش دوم به سه بخش جداگانه تقسیم مى گردد; ناکثین, قاسطین و مارقین.
گرچه حضور و نقش فعال منافقین در این سه گروه قابل انکار نیست, اما پیکره اصلى این سه گروه, خودىهاى تغییر موضع داده و استحاله شده, بودند. به ویژه ناکثین که رهبرانشان (عایشه, طلحه و زبیر) از ارج و قرب و منزلت ویژه اى برخوردار بودند و با همین پشتوانه توانستند براى اولین بار حریم علوى را بشکنند و کار را به جایى برسانند که افراد بى حیثیتى همچون معاویه و عمروبن عاص نیز بتوانند به جنگ با على(ع) تشویق شوند.
قاسطین تحت فرماندهى انسان معکوسى چون معاویه بودند که تا فتح مکه ـ در کنار پدر خود, ابوسفیان ـ رهبرى لشکر کفر را در برابر مسلمانان به عهده داشت و بعد از آن که در لیست ((طلقإ)) (آزادشدگان) قرار گرفت و بالاجبار شهادتین را بر زبان جارى ساخت, تا آخر عمر به مبارزه غیر مستقیم با اسلام ادامه داد, و پناهگاه تمام خودىهاى تغییر موضع داده شد و پرچم حمایتى خود را بر سر همه کسانى که از گذشته خود پشیمان شده بودند, برافراشت و با حیله هاى خود و دستیارش, عمروبن عاص توانست جمع کثیرى از لشکریان امیرالمومنین(ع) را علیه آن حضرت بشوراند و گروه مارقین را به وجود آورد; گروهى که سرانشان با کیسه هاى زر معاویه از همراهى با على(ع) منصرف شدند و پیروانشان براثر جهالت و تفسیرهاى غلط از دین و قرآن, به مصاف قرآن ناطق آمدند.
سخنان حضرت على(ع) درباره این سه گروه و نامه هایى که بین آن حضرت و سران آن ها رد و بدل مى شد, به قدرى زیاد است که در مجال یک یا چند مقاله نمى گنجد. در این فرصت مختصر, فقط به چند نکته که از کلمات حضرت استفاده مى شود, اشاره مى کنیم و سپس چند فراز از کلمات حضرتش را مرور مى نماییم:
1 ـ از مهم ترین دلایل انحراف این گروه ها, آراسته شدن دنیا در چشمان آنان و خیره گشتنشان به زرق و برق دنیاست.
کشیده شدن آنان به سوى زینت هاى دنیا و آلودگى به زر و زیور و لذایذ پست حیوانى و علاقه به نام و شهرت و مقام و ریاست موجب جدا شدن آنان از خودىها و پیوستن به منافقین و تشکیل جبهه جدید در برابر حق بود.
رهبران این گروه ها در شناخت حق و فهم واقعیات و ارزش هاى اسلامى, مشکل نداشتند و بیش از همه و بهتر از دیگران على(ع) را مى شناختند و بر حقانیت او واقف بودند. اما هواها و هوس ها و امیال و شهوات مانع از تسلیم شدن آن ها در برابر حق شد.
على(ع) در بخشى از خطبه معروف به ((شقشقیه)) مى فرماید:
((فلما نهضت بالامر, نکثت طائفه, و مرقت اخرى, و قسط آخرون کإنهم لم یسمعوا کلام الله سبحانه حیث یقول: (تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین) بلى و الله لقد سمعوها و وعوها, و لکنهم حلیت الدنیا فى إعینهم و راقهم زبرجها))(1)
هنگامى که در پاسخ آن همه اصرار مردم, قیام کردم و زمام خلافت را به دست گرفتم, موضع گیرىهاى مخالف از همه سو آغاز شد. جماعتى از ایشان عهد شکستند. (طلحه و زبیر که جنگ جمل را راه انداختند.) و گروهى از دین خارج شدند, (خوارج که جنگ نهروان را به پا داشتند.) و قومى همدست ستمکاران شدند. (معاویه و اهل شام که جنگ صفین را به وجود آوردند.) گویى سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مى فرماید: ((این سراى آخرت را مختص کسانى قرار داده ایم که در زمین قصد برترىجویى و فساد نکنند, و پیروزى نهایى با اهل تقواست.))(2)
به خدا سوگند! همگى آن ها این سخن را خوب شنیده بودند و خوب فهمیده بودند, اما دنیا در چشم آنان آراسته شده بود و زرق و برقش خیره شان کرده بود و جواهراتش آن ها را فریفته بود!
2 ـ یکى دیگر از دلایل انحراف دربخشى از این گروه, تحلیل ها و تفسیرهاى غلط از دین مى باشد.
آنان با برداشت هاى بدون سند و دلیل از مفاهیم دینى و با تفسیر به رإى قرآن و سنت نبوى(ص) راه را براى نفوذ کژىها در عقاید و هجوم شبهات در معارف دینى باز نمودند و با تسلیم شدن در برابر تإویل هاى نادرست از دین که با امیال و هوسهاى نفسانى نیز سازگارى داشت, حقیقت دین را به فراموشى سپردند و مشغول بازى با پوسته آن شدند وبه این مقدار نیز بسنده نکردند و با کسانى که در پى حفظ حقیقت دین بودند, به منازعه و مبارزه برخواستند و سد آهنینى در برابر رشد و نفوذ حق شدند.
امیرالمومنین(ع) بعد از پذیرفتن حکمیت, در تشریح جنگ صفین خطاب به خوارج مى فرماید:
((لقد کنا مع رسول الله(ص) و ان القتل لیدور على الابإ و الابنإ و الاخوان و القرابات, فما نزداد على کل مصیبه و شده الا ایمانا و مضیا على الحق, و تسلیما للامر, و صبرا على مضض الجراح, و لکنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فى الاسلام على ما دخل فیه من الزیغ و الاعوجاج و الشبهه و التإویل)) (3)
ما همراه رسول خدا(ص) بودیم و به قتل و کشتار پدران, فرزندان, برادران و خویشاوندانمان مبادرت مى کردیم; اما هر مصیبت و سختى که واردمى شد, بر ایمان ما مى افزود و عزم ما را در پیمودن راه حق راسخ مى کرد, تسلیم فرمان الهى بودیم و بر جراحت هاى سوزناک شکیبا بودیم; اما امروز جنگ ما با برادران مسلمانى است که دو دلى و انحراف و تمایل به کفر و کژى در اسلامشان راه یافته است و دستخوش شبهات و تإویل هاى ناروا شده اند.
3 ـ جمعى از خودىهاى تغییر موضع داده که اشتباهاتى در گذشته خود دارند و کبر و غرور و عناد و لجاجت مانع از اعتراف آن ها به اشتباه و جبران آن مى گردد, در صدد توجیه اشتباهات خود بر مىآیند و گرفتار اشتباهات بزرگ تر و دردناک ترى مى شوند ودر مقابل اردوگاه مومنین صفآرایى مى نمایند.
خوارج که در پذیرش حکمیت و تحمیل آن به حضرت على(ع) مرتکب اشتباه بزرگ تاریخى شده بودند, به جاى اقرار به خطا و عذر خواهى از آن حضرت و تصمیم به جبران آن, به انحراف فاحش ترى گرفتار شدند و با اعلام کفر حضرت على(ع) به جنگ با آن حضرت پرداختند.
امیرالمومنین(ع) در مورد طلحه که با پرچم خون خواهى عثمان, علیه آن حضرت قیام کرد, مى فرماید:
((والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من إن یطالب بدمه, لانه مظنته, و لم یکن فى القوم إحرص علیه منه, فإراد إن یغالط بما إجلب فیه, لیلبس الامر و یقع الشک))(4)
به خدا سوگند! شتاب و عجله طلحه با شمشیر از نیام برکشیده براى خون خواهى عثمان, براى این است که مى ترسد دیگران خون عثمان را از او بازخواست نمایند; زیرا که او در مظان اتهام است و در میان مردم هیچ کس حریص تر از او به قتل عثمان نبود, و براى همین است که اکنون مى خواهد مغالطه نماید و مردم را گرفتار اشتباه کند, تا امر مشتبه شود و چهره واقعى او در پرده بماند و شک در دل ها لانه سازد.
پى نوشتها:
1 ـ نهج البلاغه, خطبه ;3 معجم, فراز 14.
2 ـ سوره قصص, آیه 83.
3 ـ نهج البلاغه, خطبه ;122 معجم, فراز 8.
4 ـ همان, خطبه 174.
این گروه کسانى هستند که قبلا جزو خودیها بودند اما تحت تإثیر منافقین, تغییر ماهیت دادند و در گذشته خود تجدید نظر نمودند, و از روى جهالت و براى مطامع دنیوى و هواهاى نفسانى, با منافقین هماهنگ شدند و بر همان طبلى کوبیدند که فراهم آمده دست نفاق بود و راهى را پیش گرفتند که نهایتى جز تفرقه و ثمرى جز برآورده شدن آرزوهاى منافقین نداشت. آنان با جدا شدن از جبهه مومنین, جبهه دیگرى در مقابل حق ایجاد نمودند و هزاران نفر را قربانى مطامع نفسانى خود ساختند و دنیا و آخرت خود را تباه نمودند.
کسانى که در عصر پیامبر مکرم(ص) افتخارات بزرگى را کسب و بر اثر جانفشانى هاى فراوان, مدال شجاعت ((سیف الاسلام)) و افتخار ((طلحه الخیر)) بودن را از حضرتش دریافت کرده بودند و به همین دلیل تا آن جا در میان مردم منزلت و قدر یافته بودند که در جایگاه نامزدى خلافت مسلمین نشستند, اما هنگامى که مسند خلافت با حضور مولاى متقیان آراسته گردید و زمام امر در دست ولى امر حقیقى قرار گرفت و مى رفت که چند صباحى عدالت نفسى تازه کند و خورشید فضیلت ها بعد از مدت هاى مدید, از پس ابرهاى تاریک خارج شود و دل هاى حیرت زده مومنین را روشن نماید, جمعى از همان سرداران صدر اسلام روى برتافتند و آهنگ دیگرى ساز کردند; چون على(ع) براصول پافشارى مى کرد و مرد مصالحه و سازش و داراى امتیازهاى بى جا نبود. آنان کار را به جایى رساندند که در مقابل عدل علوى قد برافراشتند و برگذشته خود و سوابق درخشانى که داشتند, مهربطلان زدند. گرچه جمعى از آنان سالیان سال بود که در گذشته خود تجدید نظر کرده بودند و تحت لواى صحابى پیامبر, تیشه ها به ریشه دین پیامبر زده بودند, اما مجال و فرصتى براى آشکار شدن باطن ها پیش نیامده بود.
در کلمات امیرالمومنین(ع) این بخش دوم به سه بخش جداگانه تقسیم مى گردد; ناکثین, قاسطین و مارقین.
گرچه حضور و نقش فعال منافقین در این سه گروه قابل انکار نیست, اما پیکره اصلى این سه گروه, خودىهاى تغییر موضع داده و استحاله شده, بودند. به ویژه ناکثین که رهبرانشان (عایشه, طلحه و زبیر) از ارج و قرب و منزلت ویژه اى برخوردار بودند و با همین پشتوانه توانستند براى اولین بار حریم علوى را بشکنند و کار را به جایى برسانند که افراد بى حیثیتى همچون معاویه و عمروبن عاص نیز بتوانند به جنگ با على(ع) تشویق شوند.
قاسطین تحت فرماندهى انسان معکوسى چون معاویه بودند که تا فتح مکه ـ در کنار پدر خود, ابوسفیان ـ رهبرى لشکر کفر را در برابر مسلمانان به عهده داشت و بعد از آن که در لیست ((طلقإ)) (آزادشدگان) قرار گرفت و بالاجبار شهادتین را بر زبان جارى ساخت, تا آخر عمر به مبارزه غیر مستقیم با اسلام ادامه داد, و پناهگاه تمام خودىهاى تغییر موضع داده شد و پرچم حمایتى خود را بر سر همه کسانى که از گذشته خود پشیمان شده بودند, برافراشت و با حیله هاى خود و دستیارش, عمروبن عاص توانست جمع کثیرى از لشکریان امیرالمومنین(ع) را علیه آن حضرت بشوراند و گروه مارقین را به وجود آورد; گروهى که سرانشان با کیسه هاى زر معاویه از همراهى با على(ع) منصرف شدند و پیروانشان براثر جهالت و تفسیرهاى غلط از دین و قرآن, به مصاف قرآن ناطق آمدند.
سخنان حضرت على(ع) درباره این سه گروه و نامه هایى که بین آن حضرت و سران آن ها رد و بدل مى شد, به قدرى زیاد است که در مجال یک یا چند مقاله نمى گنجد. در این فرصت مختصر, فقط به چند نکته که از کلمات حضرت استفاده مى شود, اشاره مى کنیم و سپس چند فراز از کلمات حضرتش را مرور مى نماییم:
1 ـ از مهم ترین دلایل انحراف این گروه ها, آراسته شدن دنیا در چشمان آنان و خیره گشتنشان به زرق و برق دنیاست.
کشیده شدن آنان به سوى زینت هاى دنیا و آلودگى به زر و زیور و لذایذ پست حیوانى و علاقه به نام و شهرت و مقام و ریاست موجب جدا شدن آنان از خودىها و پیوستن به منافقین و تشکیل جبهه جدید در برابر حق بود.
رهبران این گروه ها در شناخت حق و فهم واقعیات و ارزش هاى اسلامى, مشکل نداشتند و بیش از همه و بهتر از دیگران على(ع) را مى شناختند و بر حقانیت او واقف بودند. اما هواها و هوس ها و امیال و شهوات مانع از تسلیم شدن آن ها در برابر حق شد.
على(ع) در بخشى از خطبه معروف به ((شقشقیه)) مى فرماید:
((فلما نهضت بالامر, نکثت طائفه, و مرقت اخرى, و قسط آخرون کإنهم لم یسمعوا کلام الله سبحانه حیث یقول: (تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین) بلى و الله لقد سمعوها و وعوها, و لکنهم حلیت الدنیا فى إعینهم و راقهم زبرجها))(1)
هنگامى که در پاسخ آن همه اصرار مردم, قیام کردم و زمام خلافت را به دست گرفتم, موضع گیرىهاى مخالف از همه سو آغاز شد. جماعتى از ایشان عهد شکستند. (طلحه و زبیر که جنگ جمل را راه انداختند.) و گروهى از دین خارج شدند, (خوارج که جنگ نهروان را به پا داشتند.) و قومى همدست ستمکاران شدند. (معاویه و اهل شام که جنگ صفین را به وجود آوردند.) گویى سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مى فرماید: ((این سراى آخرت را مختص کسانى قرار داده ایم که در زمین قصد برترىجویى و فساد نکنند, و پیروزى نهایى با اهل تقواست.))(2)
به خدا سوگند! همگى آن ها این سخن را خوب شنیده بودند و خوب فهمیده بودند, اما دنیا در چشم آنان آراسته شده بود و زرق و برقش خیره شان کرده بود و جواهراتش آن ها را فریفته بود!
2 ـ یکى دیگر از دلایل انحراف دربخشى از این گروه, تحلیل ها و تفسیرهاى غلط از دین مى باشد.
آنان با برداشت هاى بدون سند و دلیل از مفاهیم دینى و با تفسیر به رإى قرآن و سنت نبوى(ص) راه را براى نفوذ کژىها در عقاید و هجوم شبهات در معارف دینى باز نمودند و با تسلیم شدن در برابر تإویل هاى نادرست از دین که با امیال و هوسهاى نفسانى نیز سازگارى داشت, حقیقت دین را به فراموشى سپردند و مشغول بازى با پوسته آن شدند وبه این مقدار نیز بسنده نکردند و با کسانى که در پى حفظ حقیقت دین بودند, به منازعه و مبارزه برخواستند و سد آهنینى در برابر رشد و نفوذ حق شدند.
امیرالمومنین(ع) بعد از پذیرفتن حکمیت, در تشریح جنگ صفین خطاب به خوارج مى فرماید:
((لقد کنا مع رسول الله(ص) و ان القتل لیدور على الابإ و الابنإ و الاخوان و القرابات, فما نزداد على کل مصیبه و شده الا ایمانا و مضیا على الحق, و تسلیما للامر, و صبرا على مضض الجراح, و لکنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فى الاسلام على ما دخل فیه من الزیغ و الاعوجاج و الشبهه و التإویل)) (3)
ما همراه رسول خدا(ص) بودیم و به قتل و کشتار پدران, فرزندان, برادران و خویشاوندانمان مبادرت مى کردیم; اما هر مصیبت و سختى که واردمى شد, بر ایمان ما مى افزود و عزم ما را در پیمودن راه حق راسخ مى کرد, تسلیم فرمان الهى بودیم و بر جراحت هاى سوزناک شکیبا بودیم; اما امروز جنگ ما با برادران مسلمانى است که دو دلى و انحراف و تمایل به کفر و کژى در اسلامشان راه یافته است و دستخوش شبهات و تإویل هاى ناروا شده اند.
3 ـ جمعى از خودىهاى تغییر موضع داده که اشتباهاتى در گذشته خود دارند و کبر و غرور و عناد و لجاجت مانع از اعتراف آن ها به اشتباه و جبران آن مى گردد, در صدد توجیه اشتباهات خود بر مىآیند و گرفتار اشتباهات بزرگ تر و دردناک ترى مى شوند ودر مقابل اردوگاه مومنین صفآرایى مى نمایند.
خوارج که در پذیرش حکمیت و تحمیل آن به حضرت على(ع) مرتکب اشتباه بزرگ تاریخى شده بودند, به جاى اقرار به خطا و عذر خواهى از آن حضرت و تصمیم به جبران آن, به انحراف فاحش ترى گرفتار شدند و با اعلام کفر حضرت على(ع) به جنگ با آن حضرت پرداختند.
امیرالمومنین(ع) در مورد طلحه که با پرچم خون خواهى عثمان, علیه آن حضرت قیام کرد, مى فرماید:
((والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من إن یطالب بدمه, لانه مظنته, و لم یکن فى القوم إحرص علیه منه, فإراد إن یغالط بما إجلب فیه, لیلبس الامر و یقع الشک))(4)
به خدا سوگند! شتاب و عجله طلحه با شمشیر از نیام برکشیده براى خون خواهى عثمان, براى این است که مى ترسد دیگران خون عثمان را از او بازخواست نمایند; زیرا که او در مظان اتهام است و در میان مردم هیچ کس حریص تر از او به قتل عثمان نبود, و براى همین است که اکنون مى خواهد مغالطه نماید و مردم را گرفتار اشتباه کند, تا امر مشتبه شود و چهره واقعى او در پرده بماند و شک در دل ها لانه سازد.
پى نوشتها:
1 ـ نهج البلاغه, خطبه ;3 معجم, فراز 14.
2 ـ سوره قصص, آیه 83.
3 ـ نهج البلاغه, خطبه ;122 معجم, فراز 8.
4 ـ همان, خطبه 174.