روابط و ضوابط در سیره و سخن على علیه السلام
آرشیو
چکیده
متن
پس از گذشت دو دهه مقابله و اعمال فشار از طرف افراد نالایق و قدرت طلب براى منزوى کردن عبد صالح خدا و جانشین پیامبرش، سرانجام ارکان این مقابله فرو ریخت و آن حصار آهنینى که اطراف على علیه السلام را کاملا گرفته بود، درهم شکست و بار دیگر امیرمؤمنان علیه السلام در صحنه سیاست و رهبرى مردم تجلى یافت اما چون ماهیتبسیارى از مردم عوض شده بود و دیگر از آن صفاى دل و ساده زیستى و اخلاق اسلامى خبرى نبود، حضرت را برآن داشت تا با پیش گرفتن روش فراموش شده پیامبر صلى الله علیه و آله و با اعلام موضع جدید خود در اداره حکومت و مملکت اسلامى، نخست از بستگان و خویشاوندان خود آغاز کند تا دیگران حساب کار خود را در حکومت على علیه السلام داشته باشند. بدین جهت آن حضرت برخلاف حکومتهاى قبل که پستهاى مهم و کلیدى و یا تقسیم اموال مسلمانان را به بستگان و خویشان خود اختصاص داده بودند، حضرت على علیه السلام دست همه آنها را، جز افراد لایق و با کفایت، از این گونه مناصب کوتاه کرد و در تقسیم بیت المال فرقى بین خویشان و غیر خویشان نگذارد و همه را برابر یکدیگر دانست.
حضرت على علیه السلام تا آخرین لحظات زندگى بر این سیاست پافشارى مىکرد، هرچند بسیارى از نزدیکانش از این رفتار رضایت نداشتند.
اینک به بهانه سال علىبن ابىطالب علیه السلام که از طرف مقام معظم رهبرى اعلام شد، مرورى کوتاه و گذرا بر سیره و روش على علیه السلام نسبتبه نزدیکان خود در ایام حکومت چند سالهاش، خواهیم داشت.
1- برابرى در تقسیم بیت المال
حکومتهاى گذشته، به ویژه حکومت عثمان بیت المال مسلمانان را حیف و میل کردند و با واگذارى اموال کلان به خویشان و فامیلهاى وابسته به بنىامیه، خشم بسیارى از مسلمانان را برانگیختند. عثمان 100 هزار درهم به ابوسفیان، 300 هزار درهم به عبدالله بن اسیدبن ابىالعیص، 300 هزار درهم به عبدالله بن خالد بن اسید اموى، 100 هزار درهم به سعید بن العاص، خمس غنائم آفریقا را به مروان بن حکم و 300 هزار (1) درهم به حارث بن الحکم، بخشید. همچنین به عبدالرحمن بن عوف، داماد خویش آن قدر از بیت المال بخشش کرد که پس از مرگ وى، طلاى به جا مانده را براى تقسیم با تبر مىشکستند.
عثمان در برابر عکس العمل عماربن یاسر و برخى دیگر، سخت موضع گرفت و اظهار داشت: ما نیازهاى خود را از بیت المال برطرف مىکنیم، گرچه بر خلاف میل بعضى باشد. (2)
گویا عثمان و بنى امیه مالک بیت المال مسلمانان بودند، به گونهاى که احدى حق دخالت و تصرف و اعمال نظر در آن نداشت.
حضرت على علیه السلام از همان ابتدا با تعیین یک سیاست کلى در اموال مسلمانان، دقیقا حساب خود را از حکومت عثمان جدا ساخت و روى تمام آن نابرابرىها و بىعدالتىهاى گذشته خط بطلان کشید. در سیاست مالى علىبن ابىطالب علیه السلام بین فرزندان و خویشان، همچنین بین خویشان على علیه السلام و سایر مسلمانان از نظر سهم بیت المال هیچ گونه فرقى وجود نداشت. همه با هم برابر بودند و به یک اندازه سهم مىبردند.
اعلام سیاست کلى از طرف امیرمؤمنان علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که حضرت على علیه السلام زمام امور را به دست گرفت، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: «به خدا سوگند! تا زمانى که درختى در یثرب (مدینه) دارم، حتى یک درهم ازاموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد... . آنچه را که مىگویم، باور کنید.... آیا مىپندارید خودم را از این اموال منع کنم و از شما در تقسیم آن فرمان برم...؟» عقیل - که از این سیاستسخت نگران شده بود. - از جاى برخاست و گفت: «... (یاعلى!) مىخواهى مرا با یکى از سیاهان مدینه یک سان بدانى؟» حضرت فرمود: «بنشین! خدا تو را رحمت کند! آیا غیر از تو کسى دیگر نیست که سخن بگوید... تو چه برترى برآن سیاه دارى، مگر به یک سابقه یا تقواى در دین؟» (3)
پاسخ به اعتراض طلحه و زبیر
ابن شهرآشوب، از ابوالهیثم بن تیهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است: طلحه و زبیر نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمدند و عرضه داشتند: هرگز عمر نسبتبه تقسیم بیت المال با ما چنین رفتار نمىکرد. حضرت فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله چه مقدار به شما مىداد؟ آن دو ساکتشدند و چیزى نگفتند. حضرت فرمود: آیا پیامبر صلى الله علیه و آله به طور مساوى بین مسلمانان قسمت نمىکرد؟ گفتند: آرى. امام على علیه السلام فرمود: آیا به نظر شما پیروى کردن از سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله برتر استیا از سنت عمر؟
گفتند: از سنت رسول خدا، سپس گفتند: اى امیرمؤمنان! سابقه ما از دیگران بیشتر است، رابطه خویشاوندى هم داریم. حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر استیا سابقه من؟ پاسخ دادند: سابقه شما. حضرت فرمود: رابطه خویشاوندى شما نزدیکتر استیا خویشاوندى من؟ گفتند: رابطه خویشاوندى شما. حضرت فرمود: آیا تحمل مشکلات شما بیشتر و عظیمتر استیا من؟ گفتند: شما. حضرت فرمود: به خدا سوگند که من و این اجیرم هردو برابر هستیم. (4)
با خویشان دور و نزدیک
حضرت على علیه السلام علاوه بر برخورد قاطع باخویشان و فامیلهاى وابسته و دور; بادختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نیز چنین رفتار مىکرد که نمونههاى زیر بیانگر این خط و مشى مىباشد:
1- برخورد باخواهر خود، ام هانى
روزى ام هانى، خواهر على علیه السلام نزد حضرت على علیه السلام آمد و آن حضرت مبلغ 20 درهم از بیت المال به او داد. ام هانى از کنیز غیر عرب خود پرسید: امیرمؤمنان با تو چگونه رفتار کرده و چه قدر به تو داده است؟ کنیز پاسخ داد: 20 درهم. ام هانى که از برخورد على علیه السلام به خشم آمده بود، برخاست و بیرون رفت. حضرت به او فرمود: برو! خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا برترى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدیم. (5)
2- برخورد با داماد خود، عبدالله بن جعفر
روزى عبدالله بن جعفر طیار، برادر زاده و داماد آن حضرت براثر مشکلات اقتصادى و تنگدستى به امیرمؤمنان روى آورد و عرضه داشت: «یاامیرمؤمنین! لوامرت لىبمعونة او نفقة فوالله مالى نفقة الا ان ابیع دابتى، فقال علیه السلام له: لا والله ما اجد لک شیئا الا ان تامر عمک ان یسرق فیعطیک» ; یا امیرمؤمنان! اگر صلاح مىدانید، دستور دهید تا مقدارى از بیت المال به من کمک شود. به خدا سوگند که نفقه زندگى ام را ندارم، مگر این که مرکب سوارى خود را بفروشم.
حضرت در پاسخ فرمود: نه، به خدا سوگند! چیزى ندارم که به تو بدهم، جز این که دستور دهى تا عمویت دستبه سرقت و دزدى بزند و به تو بدهد! (6)
3- با ام عثمان، همسر خود
ام عثمان، همسر حضرت على علیه السلام روزى در رحبه نزد آن حضرت آمده، در حالى که پیش روى او مقدارى قرنفل (گل میخک) بود. ام عثمان به آن حضرت عرض کرد: شاخهاى از این گل به دخترم هدیه کن، تا گردنبندى براى او بشود. حضرت یک درهم به او داد و فرمود: این که مىبینى، سهم تمام مسلمانان است. صبرکن تا سهم ما از این قرنفل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هبه کنیم. (7)
4- با دختر خود، ام کلثوم
یحیى بن مسلمه مىگوید: عمرو بن مسلمه - که از طرف على علیه السلام زمامدارى ولایت اصفهان را برعهده داشت. - روزى در حالى که با خود اموال زیاد و مشکهاى پر از عسل و روغن به همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد. ام کلثوم، دختر حضرت على علیه السلام که از عسل و روغن با خبر شد، مقدارى از آنها را از عمرو درخواست کرد که براى او بفرستد. عمرو ظرفى از عسل و ظرفى از روغن را براى ام کلثوم فرستاد. روز دیگر على علیه السلام آن اموال را جهت تقسیم بین مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشکهاى عسل و روغن ملاحظه کرد که دو ظرف از آنها کم است. علتش را از عمرو پرسید. وى ضمن این که واقعیت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را براى شما حاضر مىسازیم. حضرت از او درخواست کرد تا واقعیت را بگوید. او ماجرا را براى على علیه السلام بازگو کرد. امیرمؤمنان علیه السلام به دنبال دخترش، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را برگرداند. وقتى که آن دو ظرف را برگرداند، آن حضرت متوجه شد که مقدارى از آنها کم شده است. فورا دستور داد تا آن مقدارى که کم شده بود را اهل خبره قیمت گذارى کنند. آنها مبلغ سه درهم را تعیین کردند. امیرمؤمنان علیه السلام کسى را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگیرد. او نیز سه درهم را خدمت پدر فرستاد. حضرت آن سه درهم را روى پولها اضافه کرد و سپس همه را بین مسلمانان قسمت کرد. (8)
چرا گوهر را به دخترش نداد؟
گوهرى از بصره براى حضرت على علیه السلام آوردند که از دریا به دست آمده و قیمت آن معلوم نبود.... ام کلثوم از پدرش درخواست کرد که این گوهر را به او بدهد تا زینتخود کند و به گردن بیاویزد. حضرت به ابورافع، خازن بیت المال فرمود: این گوهر را به بیت المال اضافه کن. سپس به دخترش فرمود: هرگز به چنین چیزى نخواهى رسید، مگر آن که هیچ زنى از زنان مسلمان نباشند که شبیه آنچه را که مىخواهى، داشته باشند. (9)
هواى نفس تو را از حق دورنگرداند
على بن رافع، خزانهدار بیت المال مىگوید: یکى از دختران على علیه السلام گردنبند مرواریدى را از من به صورت عاریه مضمونه گرفت تا در ایام عید قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را برگرداند. على علیه السلام آن گردنبند را که دخترش به گردن آویخته بود، شناخت (با نگاه تندى که به او کرد.) به من فرمود: به مسلمانان خیانت مىکنى؟ ماجرا را به حضرت على علیه السلام بازگو کردم و گفتم: این را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم) . حضرت فرمود: همین امروز آن را پس بگیر و به جاى خود بازگردان و از این پس سعى کن که دیگر این گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مورد مؤاخذه و عقوبت من قرار خواهى گرفت.
سپس فرمود: اگر دخترم این گردنبند را به غیر از عاریه مضمونه گرفته بود، هرآینه اولین زن هاشمى بود که دستش به خاطر سرقت از بیت المال بریده مىشد. هنگامى که دختر على علیه السلام گفتار پدر را شنید، سخن ناخوشایندى گفت. حضرت على علیه السلام فرمود: اى دختر على! هواى نفس تو را از حق دور نگرداند! آیا به نظر تو تمام زنان مهاجرین در چنین روزى همانند آنچه که تو به گردن آویختى، زینت مىکنند؟ ! (10)
به گمانم ظرف عسل باز شده است!
ابن ابىالحدید در شرح نهج البلاغه مىنویسد: روزى میهمانى نزد حسین بن على علیه السلام آمد. آن حضرت یک درهم قرض گرفت و نانى خرید. چون نیاز به خورش پیدا کرد، از قنبر خواست تا مشکى از مشکهاى عسلى که از یمن آورده بودند، را باز کند. آن حضرت مقدار یک رطل (48 مثقال) از آن را براى میهمان خود برداشت. روز دیگر که حضرت على علیه السلام خواست آن عسل را قسمت کند، به قنبر فرمود: به گمانم این ظرف عسل دستخورده است! قنبر ماجرا را بازگو کرد. على علیه السلام از کم شدن عسل به خشم آمد و فرمود: حسین را خبر کنید تا بیاید. حضرت على علیه السلام به پسرش فرمود: چرا پیش از قسمت کردن، مقدارى از عسل را برداشتى؟ امام حسین علیه السلام اظهار داشت: ماهم در آن حقى داریم و به موقع گرفتن حق خود از بیت المال، همین مقدار را باز مىگردانیم. على علیه السلام فرمود: درست است که تو هم حقى دارى اما چنین حقى نداشتى که پیش از آن که دیگران از حق خودشان استفاده کنند، تو از حق خودت استفاده کنى. سپس به قنبر یک درهم - که در گوشهاى از پیراهنش بسته شده بود. - سپرد و به او فرمود: با این یک درهم بهترین عسل را خریدارى کن و بیاور. (11)
انتظارات عقیل از رهبر مسلمانان
روزى عقیل نزد برادرش حضرت على علیه السلام آمد. حضرت به فرزند خود، حسن علیه السلام فرمود: عمویت را بپوشان. امام حسن علیه السلام به دستور پدر عمل کرد و پیراهنى از پیراهنهاى امیرمؤمنان علیه السلام و جامهاى از جامههایش را به او پوشاند. به هنگام فرا رسیدن شام، عقیل دید که چیزى جز نان ونمک بر سر سفره على علیه السلام یافت نمىشود. على علیه السلام را مخاطب قرار داد و گفت: غیر از آن چه که مىبینم، چیزى دیگرى نمىباشد؟
حضرت فرمود: آیا اینها از نعمتهاى خداوند نمىباشد؟
عقیل گفت: قدرى از این اموال به من بده، تا قرضم را اداء کنم و زودتر مرا روانه کن تا از نزد تو بروم.
حضرت فرمود: مگر قرض تو چه مقدار است، اى ابایزید؟ !
عقیل گفت: 100 هزار درهم. حضرت فرمود: به خدا سوگند! نه این مقدارى که تو مىخواهى نزد من است و نه مالک این مقدار هستم، ولى صبر کن تا سهم من از بیت المال به دستم آید که بخشى از آن را در اختیار تو خواهم گذاشت و اگر نبود که اهل و عیال هم سهمى داشتند، من همهاش را در اختیار تو مىگذاشتم.
عقیل گفت: بیت المال در دست توست و تو مرا به امید پرداختن سهم خودت معطل مىگذارى، مگر سهم تو از بیت المال چه اندازه است و چه دردى را مىتواند از من دواکند؟
حضرت فرمود: من و تو در این مال همانند فردى از مسلمانان مىباشیم. (این گفت و گو وقتى بود که هردو بالاى قصرالاماره بودند و مشرف بر صندوقهاى اموال تجارتى بازاریان کوفه.) سپس به عقیل فرمود: اگر غیر از این که به تو گفتم، مىخواهى پس به طرف برخى از این صندوقها برو و قفل آن را بشکن و آن چه که در او هست، بردار.
عقیل گفت: در این صندوقها چه چیز است؟ حضرت فرمود: اموال تاجران و بازرگانان. عقیل گفت: آیا به من دستور مىدهى که صندوقهاى مردمى که اموالشان را در آن گذاردهاند و به خداسپردهاند، را بشکنم؟ ! حضرت فرمود: پس تو به من دستور مىدهى که بیت المال مسلمانان راباز نمایم و اموالشان را که به خدا سپردهاند و بر آن قفل زدهاند، بشکنم و به تو بدهم؟ ! !
آن گاه حضرت فرمود: مىخواهى شمشیر خود را به دستبگیریم و به طرف حیره (12) برویم و ثروت تاجران ثروتمند آن جا را غارت کنیم؟
عقیل گفت: آیا من براى دزدى به این جا آمدهام؟ !
حضرت فرمود: این که از یکى از مسلمانان اموالش را بگیرى، بسیار آسانتر استبراى تو که از تمام مسلمانان دزدى کنى. (13)
برخورد شدید امیرمؤمنان علیه السلام با برادر خود
امیرمؤمنان علیه السلام با آگاهى تمام از حال برادرش، عقیل و فرزندان او، هیچ گاه به جهت رابطه و خویشاوندى، وى را در بیت المال بردیگران مقدم نداشت و با داغ کردن میله آهنى و ترساندن وى، او را از درخواست پول بیشتر از بیت المال منصرف ساخت.
آن حضرت در خطبه 215 نهج البلاغه چنین مىفرماید: سوگند به خدا! عقیل را در فقر شدید و پریشان دیدم که یک من گندم - از بیت المال - شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را از پریشانى دیدم که با موهاى غبار آلوده و رنگهاى تیره، مانند این بود که رخسارشان بانیل سیاه شده بود. عقیل براى درخواستخود اصرار کرد و سخنى را تکرار کرد. من گفتارش را گوش دادم. او گمان کرد که دین خود را به او فروختم و از روش خویش دستبرداشتم. به دنبال او مىروم و هرچه گوید، انجام مىدهم. پس آهن پارهاى سرخ کردم و نزدیک او بردم تاعبرت بگیرد. از درد آن ناله و شیون کرد مانند ناله بیمار و نزدیک بود از اثر گرماى آن بسوزد. به او گفتم: اى عقیل! مادران در سوگ تو بگریند! آیا از آهن پارهاى که آدمى آن را براى بازى خود سرخ مىکند، ناله مىکنى و مرا به سوى آتشى که خداوند قهار آن را براى خشم مىافروزد، مىکشانى؟ آیا تو از این رنج اندک مىنالى و من از آتش دوزخ ننالم؟ (14)
پىنوشتها:
1- على و مناوئوه، ص 97- 100.
2- همان، ص 98.
3- کافى، ج 8، ص 182 و اختصاص مفید، ص150.
4- مناقب آل ابىطالب، ج 1، ص 315.
5- اختصاص، ص 150.
6- شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 215.
7- مناقب آلابىطالب، ج 2، ص 109.
8- على و مناوئوه، ص 189.
9- بحارالانوار، ج 40، ص 106.
10- مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 108.
11- همان، ج 3، ص 81.
12- از شهرهاى قدیم عراق است که در نزدیکى کوفه مىباشد. (مجمع البحرین، ج 3، ص 281.
13- مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 109.
14- نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 215.
حضرت على علیه السلام تا آخرین لحظات زندگى بر این سیاست پافشارى مىکرد، هرچند بسیارى از نزدیکانش از این رفتار رضایت نداشتند.
اینک به بهانه سال علىبن ابىطالب علیه السلام که از طرف مقام معظم رهبرى اعلام شد، مرورى کوتاه و گذرا بر سیره و روش على علیه السلام نسبتبه نزدیکان خود در ایام حکومت چند سالهاش، خواهیم داشت.
1- برابرى در تقسیم بیت المال
حکومتهاى گذشته، به ویژه حکومت عثمان بیت المال مسلمانان را حیف و میل کردند و با واگذارى اموال کلان به خویشان و فامیلهاى وابسته به بنىامیه، خشم بسیارى از مسلمانان را برانگیختند. عثمان 100 هزار درهم به ابوسفیان، 300 هزار درهم به عبدالله بن اسیدبن ابىالعیص، 300 هزار درهم به عبدالله بن خالد بن اسید اموى، 100 هزار درهم به سعید بن العاص، خمس غنائم آفریقا را به مروان بن حکم و 300 هزار (1) درهم به حارث بن الحکم، بخشید. همچنین به عبدالرحمن بن عوف، داماد خویش آن قدر از بیت المال بخشش کرد که پس از مرگ وى، طلاى به جا مانده را براى تقسیم با تبر مىشکستند.
عثمان در برابر عکس العمل عماربن یاسر و برخى دیگر، سخت موضع گرفت و اظهار داشت: ما نیازهاى خود را از بیت المال برطرف مىکنیم، گرچه بر خلاف میل بعضى باشد. (2)
گویا عثمان و بنى امیه مالک بیت المال مسلمانان بودند، به گونهاى که احدى حق دخالت و تصرف و اعمال نظر در آن نداشت.
حضرت على علیه السلام از همان ابتدا با تعیین یک سیاست کلى در اموال مسلمانان، دقیقا حساب خود را از حکومت عثمان جدا ساخت و روى تمام آن نابرابرىها و بىعدالتىهاى گذشته خط بطلان کشید. در سیاست مالى علىبن ابىطالب علیه السلام بین فرزندان و خویشان، همچنین بین خویشان على علیه السلام و سایر مسلمانان از نظر سهم بیت المال هیچ گونه فرقى وجود نداشت. همه با هم برابر بودند و به یک اندازه سهم مىبردند.
اعلام سیاست کلى از طرف امیرمؤمنان علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که حضرت على علیه السلام زمام امور را به دست گرفت، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: «به خدا سوگند! تا زمانى که درختى در یثرب (مدینه) دارم، حتى یک درهم ازاموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد... . آنچه را که مىگویم، باور کنید.... آیا مىپندارید خودم را از این اموال منع کنم و از شما در تقسیم آن فرمان برم...؟» عقیل - که از این سیاستسخت نگران شده بود. - از جاى برخاست و گفت: «... (یاعلى!) مىخواهى مرا با یکى از سیاهان مدینه یک سان بدانى؟» حضرت فرمود: «بنشین! خدا تو را رحمت کند! آیا غیر از تو کسى دیگر نیست که سخن بگوید... تو چه برترى برآن سیاه دارى، مگر به یک سابقه یا تقواى در دین؟» (3)
پاسخ به اعتراض طلحه و زبیر
ابن شهرآشوب، از ابوالهیثم بن تیهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است: طلحه و زبیر نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمدند و عرضه داشتند: هرگز عمر نسبتبه تقسیم بیت المال با ما چنین رفتار نمىکرد. حضرت فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله چه مقدار به شما مىداد؟ آن دو ساکتشدند و چیزى نگفتند. حضرت فرمود: آیا پیامبر صلى الله علیه و آله به طور مساوى بین مسلمانان قسمت نمىکرد؟ گفتند: آرى. امام على علیه السلام فرمود: آیا به نظر شما پیروى کردن از سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله برتر استیا از سنت عمر؟
گفتند: از سنت رسول خدا، سپس گفتند: اى امیرمؤمنان! سابقه ما از دیگران بیشتر است، رابطه خویشاوندى هم داریم. حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر استیا سابقه من؟ پاسخ دادند: سابقه شما. حضرت فرمود: رابطه خویشاوندى شما نزدیکتر استیا خویشاوندى من؟ گفتند: رابطه خویشاوندى شما. حضرت فرمود: آیا تحمل مشکلات شما بیشتر و عظیمتر استیا من؟ گفتند: شما. حضرت فرمود: به خدا سوگند که من و این اجیرم هردو برابر هستیم. (4)
با خویشان دور و نزدیک
حضرت على علیه السلام علاوه بر برخورد قاطع باخویشان و فامیلهاى وابسته و دور; بادختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نیز چنین رفتار مىکرد که نمونههاى زیر بیانگر این خط و مشى مىباشد:
1- برخورد باخواهر خود، ام هانى
روزى ام هانى، خواهر على علیه السلام نزد حضرت على علیه السلام آمد و آن حضرت مبلغ 20 درهم از بیت المال به او داد. ام هانى از کنیز غیر عرب خود پرسید: امیرمؤمنان با تو چگونه رفتار کرده و چه قدر به تو داده است؟ کنیز پاسخ داد: 20 درهم. ام هانى که از برخورد على علیه السلام به خشم آمده بود، برخاست و بیرون رفت. حضرت به او فرمود: برو! خدا تو را رحمت کند! ما در کتاب خدا برترى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدیم. (5)
2- برخورد با داماد خود، عبدالله بن جعفر
روزى عبدالله بن جعفر طیار، برادر زاده و داماد آن حضرت براثر مشکلات اقتصادى و تنگدستى به امیرمؤمنان روى آورد و عرضه داشت: «یاامیرمؤمنین! لوامرت لىبمعونة او نفقة فوالله مالى نفقة الا ان ابیع دابتى، فقال علیه السلام له: لا والله ما اجد لک شیئا الا ان تامر عمک ان یسرق فیعطیک» ; یا امیرمؤمنان! اگر صلاح مىدانید، دستور دهید تا مقدارى از بیت المال به من کمک شود. به خدا سوگند که نفقه زندگى ام را ندارم، مگر این که مرکب سوارى خود را بفروشم.
حضرت در پاسخ فرمود: نه، به خدا سوگند! چیزى ندارم که به تو بدهم، جز این که دستور دهى تا عمویت دستبه سرقت و دزدى بزند و به تو بدهد! (6)
3- با ام عثمان، همسر خود
ام عثمان، همسر حضرت على علیه السلام روزى در رحبه نزد آن حضرت آمده، در حالى که پیش روى او مقدارى قرنفل (گل میخک) بود. ام عثمان به آن حضرت عرض کرد: شاخهاى از این گل به دخترم هدیه کن، تا گردنبندى براى او بشود. حضرت یک درهم به او داد و فرمود: این که مىبینى، سهم تمام مسلمانان است. صبرکن تا سهم ما از این قرنفل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هبه کنیم. (7)
4- با دختر خود، ام کلثوم
یحیى بن مسلمه مىگوید: عمرو بن مسلمه - که از طرف على علیه السلام زمامدارى ولایت اصفهان را برعهده داشت. - روزى در حالى که با خود اموال زیاد و مشکهاى پر از عسل و روغن به همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد. ام کلثوم، دختر حضرت على علیه السلام که از عسل و روغن با خبر شد، مقدارى از آنها را از عمرو درخواست کرد که براى او بفرستد. عمرو ظرفى از عسل و ظرفى از روغن را براى ام کلثوم فرستاد. روز دیگر على علیه السلام آن اموال را جهت تقسیم بین مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشکهاى عسل و روغن ملاحظه کرد که دو ظرف از آنها کم است. علتش را از عمرو پرسید. وى ضمن این که واقعیت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را براى شما حاضر مىسازیم. حضرت از او درخواست کرد تا واقعیت را بگوید. او ماجرا را براى على علیه السلام بازگو کرد. امیرمؤمنان علیه السلام به دنبال دخترش، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را برگرداند. وقتى که آن دو ظرف را برگرداند، آن حضرت متوجه شد که مقدارى از آنها کم شده است. فورا دستور داد تا آن مقدارى که کم شده بود را اهل خبره قیمت گذارى کنند. آنها مبلغ سه درهم را تعیین کردند. امیرمؤمنان علیه السلام کسى را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگیرد. او نیز سه درهم را خدمت پدر فرستاد. حضرت آن سه درهم را روى پولها اضافه کرد و سپس همه را بین مسلمانان قسمت کرد. (8)
چرا گوهر را به دخترش نداد؟
گوهرى از بصره براى حضرت على علیه السلام آوردند که از دریا به دست آمده و قیمت آن معلوم نبود.... ام کلثوم از پدرش درخواست کرد که این گوهر را به او بدهد تا زینتخود کند و به گردن بیاویزد. حضرت به ابورافع، خازن بیت المال فرمود: این گوهر را به بیت المال اضافه کن. سپس به دخترش فرمود: هرگز به چنین چیزى نخواهى رسید، مگر آن که هیچ زنى از زنان مسلمان نباشند که شبیه آنچه را که مىخواهى، داشته باشند. (9)
هواى نفس تو را از حق دورنگرداند
على بن رافع، خزانهدار بیت المال مىگوید: یکى از دختران على علیه السلام گردنبند مرواریدى را از من به صورت عاریه مضمونه گرفت تا در ایام عید قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را برگرداند. على علیه السلام آن گردنبند را که دخترش به گردن آویخته بود، شناخت (با نگاه تندى که به او کرد.) به من فرمود: به مسلمانان خیانت مىکنى؟ ماجرا را به حضرت على علیه السلام بازگو کردم و گفتم: این را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم) . حضرت فرمود: همین امروز آن را پس بگیر و به جاى خود بازگردان و از این پس سعى کن که دیگر این گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مورد مؤاخذه و عقوبت من قرار خواهى گرفت.
سپس فرمود: اگر دخترم این گردنبند را به غیر از عاریه مضمونه گرفته بود، هرآینه اولین زن هاشمى بود که دستش به خاطر سرقت از بیت المال بریده مىشد. هنگامى که دختر على علیه السلام گفتار پدر را شنید، سخن ناخوشایندى گفت. حضرت على علیه السلام فرمود: اى دختر على! هواى نفس تو را از حق دور نگرداند! آیا به نظر تو تمام زنان مهاجرین در چنین روزى همانند آنچه که تو به گردن آویختى، زینت مىکنند؟ ! (10)
به گمانم ظرف عسل باز شده است!
ابن ابىالحدید در شرح نهج البلاغه مىنویسد: روزى میهمانى نزد حسین بن على علیه السلام آمد. آن حضرت یک درهم قرض گرفت و نانى خرید. چون نیاز به خورش پیدا کرد، از قنبر خواست تا مشکى از مشکهاى عسلى که از یمن آورده بودند، را باز کند. آن حضرت مقدار یک رطل (48 مثقال) از آن را براى میهمان خود برداشت. روز دیگر که حضرت على علیه السلام خواست آن عسل را قسمت کند، به قنبر فرمود: به گمانم این ظرف عسل دستخورده است! قنبر ماجرا را بازگو کرد. على علیه السلام از کم شدن عسل به خشم آمد و فرمود: حسین را خبر کنید تا بیاید. حضرت على علیه السلام به پسرش فرمود: چرا پیش از قسمت کردن، مقدارى از عسل را برداشتى؟ امام حسین علیه السلام اظهار داشت: ماهم در آن حقى داریم و به موقع گرفتن حق خود از بیت المال، همین مقدار را باز مىگردانیم. على علیه السلام فرمود: درست است که تو هم حقى دارى اما چنین حقى نداشتى که پیش از آن که دیگران از حق خودشان استفاده کنند، تو از حق خودت استفاده کنى. سپس به قنبر یک درهم - که در گوشهاى از پیراهنش بسته شده بود. - سپرد و به او فرمود: با این یک درهم بهترین عسل را خریدارى کن و بیاور. (11)
انتظارات عقیل از رهبر مسلمانان
روزى عقیل نزد برادرش حضرت على علیه السلام آمد. حضرت به فرزند خود، حسن علیه السلام فرمود: عمویت را بپوشان. امام حسن علیه السلام به دستور پدر عمل کرد و پیراهنى از پیراهنهاى امیرمؤمنان علیه السلام و جامهاى از جامههایش را به او پوشاند. به هنگام فرا رسیدن شام، عقیل دید که چیزى جز نان ونمک بر سر سفره على علیه السلام یافت نمىشود. على علیه السلام را مخاطب قرار داد و گفت: غیر از آن چه که مىبینم، چیزى دیگرى نمىباشد؟
حضرت فرمود: آیا اینها از نعمتهاى خداوند نمىباشد؟
عقیل گفت: قدرى از این اموال به من بده، تا قرضم را اداء کنم و زودتر مرا روانه کن تا از نزد تو بروم.
حضرت فرمود: مگر قرض تو چه مقدار است، اى ابایزید؟ !
عقیل گفت: 100 هزار درهم. حضرت فرمود: به خدا سوگند! نه این مقدارى که تو مىخواهى نزد من است و نه مالک این مقدار هستم، ولى صبر کن تا سهم من از بیت المال به دستم آید که بخشى از آن را در اختیار تو خواهم گذاشت و اگر نبود که اهل و عیال هم سهمى داشتند، من همهاش را در اختیار تو مىگذاشتم.
عقیل گفت: بیت المال در دست توست و تو مرا به امید پرداختن سهم خودت معطل مىگذارى، مگر سهم تو از بیت المال چه اندازه است و چه دردى را مىتواند از من دواکند؟
حضرت فرمود: من و تو در این مال همانند فردى از مسلمانان مىباشیم. (این گفت و گو وقتى بود که هردو بالاى قصرالاماره بودند و مشرف بر صندوقهاى اموال تجارتى بازاریان کوفه.) سپس به عقیل فرمود: اگر غیر از این که به تو گفتم، مىخواهى پس به طرف برخى از این صندوقها برو و قفل آن را بشکن و آن چه که در او هست، بردار.
عقیل گفت: در این صندوقها چه چیز است؟ حضرت فرمود: اموال تاجران و بازرگانان. عقیل گفت: آیا به من دستور مىدهى که صندوقهاى مردمى که اموالشان را در آن گذاردهاند و به خداسپردهاند، را بشکنم؟ ! حضرت فرمود: پس تو به من دستور مىدهى که بیت المال مسلمانان راباز نمایم و اموالشان را که به خدا سپردهاند و بر آن قفل زدهاند، بشکنم و به تو بدهم؟ ! !
آن گاه حضرت فرمود: مىخواهى شمشیر خود را به دستبگیریم و به طرف حیره (12) برویم و ثروت تاجران ثروتمند آن جا را غارت کنیم؟
عقیل گفت: آیا من براى دزدى به این جا آمدهام؟ !
حضرت فرمود: این که از یکى از مسلمانان اموالش را بگیرى، بسیار آسانتر استبراى تو که از تمام مسلمانان دزدى کنى. (13)
برخورد شدید امیرمؤمنان علیه السلام با برادر خود
امیرمؤمنان علیه السلام با آگاهى تمام از حال برادرش، عقیل و فرزندان او، هیچ گاه به جهت رابطه و خویشاوندى، وى را در بیت المال بردیگران مقدم نداشت و با داغ کردن میله آهنى و ترساندن وى، او را از درخواست پول بیشتر از بیت المال منصرف ساخت.
آن حضرت در خطبه 215 نهج البلاغه چنین مىفرماید: سوگند به خدا! عقیل را در فقر شدید و پریشان دیدم که یک من گندم - از بیت المال - شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را از پریشانى دیدم که با موهاى غبار آلوده و رنگهاى تیره، مانند این بود که رخسارشان بانیل سیاه شده بود. عقیل براى درخواستخود اصرار کرد و سخنى را تکرار کرد. من گفتارش را گوش دادم. او گمان کرد که دین خود را به او فروختم و از روش خویش دستبرداشتم. به دنبال او مىروم و هرچه گوید، انجام مىدهم. پس آهن پارهاى سرخ کردم و نزدیک او بردم تاعبرت بگیرد. از درد آن ناله و شیون کرد مانند ناله بیمار و نزدیک بود از اثر گرماى آن بسوزد. به او گفتم: اى عقیل! مادران در سوگ تو بگریند! آیا از آهن پارهاى که آدمى آن را براى بازى خود سرخ مىکند، ناله مىکنى و مرا به سوى آتشى که خداوند قهار آن را براى خشم مىافروزد، مىکشانى؟ آیا تو از این رنج اندک مىنالى و من از آتش دوزخ ننالم؟ (14)
پىنوشتها:
1- على و مناوئوه، ص 97- 100.
2- همان، ص 98.
3- کافى، ج 8، ص 182 و اختصاص مفید، ص150.
4- مناقب آل ابىطالب، ج 1، ص 315.
5- اختصاص، ص 150.
6- شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 215.
7- مناقب آلابىطالب، ج 2، ص 109.
8- على و مناوئوه، ص 189.
9- بحارالانوار، ج 40، ص 106.
10- مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 108.
11- همان، ج 3، ص 81.
12- از شهرهاى قدیم عراق است که در نزدیکى کوفه مىباشد. (مجمع البحرین، ج 3، ص 281.
13- مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 109.
14- نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 215.