سفیر نبوت در سفر هجرت(3)
آرشیو
چکیده
متن
هجرت یکى از مهمترین دستورهاى اسلامى است. اگر مسلمانى در منطقهاى زندگى مىکند که آکنده از شرک و الحاد و طغیان و بیداد است و ادامه سکونت در آنجا ممکن استبرایمان آن ها تاثیر منفى داشته باشد، برآنها واجب است که به سرزمینهاى دیگر هجرت کنند و هیچ عذرى از کسى پذیرفته نیست:
«ان الذین توفیهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض، قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها؟ ! فاولئک ماواهم جهنم و ساءت مصیرا» (1)
کسانى که برخویشتن ستمکار بودهاند وقتى فرشتگان جانشان را مىگیرند، به آن ها مىگویند: درچه حال بودید؟ پاسخ مىدهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم. فرشتگان مىگویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ ! پس جایگاهشان دوزخ است و این بدسرانجامى است.
همین سفارش اسلام با توجه به شدت اذیت و آزار مشرکان مکه، آغازگر تحولى عظیم در تاریخ اسلام و مسلمانان گردید و هجرت تاریخى رسول خدا صلى الله علیه و آله - به پیشنهاد حضرت على علیه السلام - منشا تاریخ اسلامى قرار گرفت.
آگاهى از سفرها و هجرتهاى معصومین از طرفى، آشنایى با تاریخ اسلام است و از جانب دیگر، آگاهى از فضائل و مناقب آن بزرگواران است و مهمترین دستاورد آن، فراگیرى آداب دینى و الگوگیرى از معصومین در تمام شؤون زندگى، حتى در سفر است.
زیباترین هجرت
براى شناختبهتر هجرت به بررسى هجرتى نمونهمى پردازیم که هجرت حضرت على علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است.
وداع
رسول خدا صلى الله علیه و آله سه شبانه روز در غار ثور - واقع در جنوب مکه - بود. امیرالمؤمنین علیه السلام شبانه خود را به غار مىرساند و آذوقه و وسایل سفر را مىآورد. پیامبر صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: امانتهاى زیادى نزد من است. به بالاى ابطح (تپهاى در مکه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هرکس نزد محمد صلى الله علیه و آله امانتیا ودیعهاى دارد بیاید و از من تحویل بگیرد. یا على! بدان که از این به بعد با هیچ حادثهاى ناگوار مواجه نخواهى شد تا نزد من بیایى. امانتهاى مردم را آشکارا و در ملاعام تحویل بده. اى على! تو را سرپرست و مراقب دخترم، فاطمه علیها السلام قرار مىدهم و خداوند را مراقب و محافظ شما. از آخرین باقى مانده اموال خدیجه علیها السلام براى خود و فاطمه و هرکس از بنى هاشم که قصد همراهى شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانتها، دیگر درنگ نکن. بعد از این که نامه من به تو رسید، به سرعت همراه دیگران به سوى من رهسپار شو. پیامبر صلى الله علیه و آله با چشمانى گریان امیرالمؤمنین علیه السلام را در آغوش کشید و براى اولین بار از على علیه السلام جدا شد و هجرت کرد.
ابوعبیده (نوه عماربن یاسر) مىگوید: فرزند ابى رافع - از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام - مطالب فوق را به نقل از پدرش برایم نقل کرد. من با تعجب به او گفتم: مگر رسول خدا صلى الله علیه و آله مال و ثروتى قابل توجه داشت که از طرفى، دوشتر براى سفر خودش خرید و از طرفى، به امیرالمؤمنین علیه السلام سفارش کرد زادو توشه دیگر مهاجران را هم با آن تهیه کند؟ !
ابن ابىرافع گفت، پدرم گفت: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هیچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خدیجه علیها السلام نبود. ابن ابىرافع گفت، پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف که قصد هجرت به مدینه را داشتند، بود. هجرت اکثر مسلمانان مکه با اموال خدیجه علیه السلام امکانپذیر شد. آخرین آنها هم قافلهاى بود که امیرالمؤمنین علیه السلام آن را سرپرستى نمود.
سفارت
براى اولین بار بود که پیامبر صلى الله علیه و آله کسى را به عنوان جانشین و نماینده خود انتخاب مىکرد. صبحگاهان روز بعد، مشرکان مکه از بالاى تپه ابطح صدایى را شنیدند که تا حدودى شبیه صداى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود. آنها با خشم و غضب به طرف تپه رفتند و همانند لیلةالمبیت دوباره با حضرت على علیه السلام مواجه شدند. حضرت على علیه السلام در کمال شجاعت و جرات نام محمد صلى الله علیه و آله را مىبرد و مىگفت: او به سلامت از مکه رفته است و مرا نماینده قرار داده است تا امانت هایتان را برگردانم.
کفار مکه گرچه از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله ناراحتبودند ولى به خاطر پس گرفتن اموال خود و نیز شجاعتبىنظیر ابوطالبوار حضرت على علیه السلام نتوانستند خشم خود را با اذیت و آزار حضرت على علیه السلام فرونشانند. عجیبترین تضاد عملى و قولى قریش این بود که از طرفى، به رسالت آسمانى او ایمان نیاوردند اما از جهت دیگر، حتى تا آخرین روزها او را فردى امین مىدانستند!
امیرالمؤمنین علیه السلام صبح و عصر به بالاى ابطح مىرفت و مکیان را به استرداد امانتها فرا مىخواند. آن حضرت در طول این سه روز امانتها را به صاحبانش پس داد و از طرف دیگر، مخفیانه به مسلمانان مستضعفى که قصد هجرت داشتند، آذوقه لازم را مىداد و به آنها سفارش مىکرد که مخفیانه از مکه خارج شوند و به ذى طوى (یا ضجنان) بروند و در آن جا بمانند تا قافله امام علیه السلام به آن ها ملحق شود و سپس باهم عازم مدینه شوند. آن حضرت منتظر نامه پیامبر صلى الله علیه و آله بود. رسول خدا صلى الله علیه و آله به محض ورود به قبا، نامهاى توسط ابوواقدلیثى براى امیرالمؤمنین علیه السلام فرستاد. در آن نامه آمده بود:
هنگامى که دستورات مرا، که قبلا گفته بودم، انجام دادى مقدمات هجرت به سوى خداوند و رسولش را فراهم کن. به محض رسیدن نامه من بىدرنگ رهسپار شو.
امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از تهیه آذوقه و شتر براى زنان، که عبارت بود از: حضرت فاطمه علیها السلام، فاطمه بنت اسد (مادر حضرت على علیه السلام) و فاطمه بنت زبیربن عبدالمطلب; همراه ایمن، پسرام ایمن (کنیز پیامبر صلى الله علیه و آله) و ابوواقدلیثى عازم مدینه شد.
خروج
زنان سوار بر شتران بودند. حضرت على علیه السلام به همراهان دستور حرکت داد. عباس، عموى پیامبر صلى الله علیه و آله سراسیمه رسید. حضرت على علیه السلام از او پرسید: چرانگران هستى؟ عباس گفت: محمد صلى الله علیه و آله مخفیانه مکه را ترک کرد و قریش براى یافتن او تمام نقاط مکه و اطراف آن را زیر پا نهاد، حال تو چگونه مىخواهى با این همراهان مکه را در برابر چشم دشمنان، در روز ترک کنى؟ نمىدانى که تو را از حرکتباز مىدارند و شاید آسیبى به شما برسانند! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شبى که با پیامبر صلى الله علیه و آله در غار وداع مىکردم، به من مژده داد که از این پس، آسیبى به تو نخواهد رسید. من به پروردگارم اعتماد و به قول رسول خدا صلى الله علیه و آله ایمان دارم. راه او با من یکى است.
آنگاه حضرت على علیه السلام و همراهان در روز و در برابر دیدگان قریش از مکه خارج شدند.
کاروان ازمکه خارج شد. امیرالمؤمنین علیه السلام مراقب اطراف بود. آن حضرت متوجه شد که ابوواقد مهار شتران را مىکشد و سعى دارد آنها را تندتر به حرکت وادارد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ابوواقد! چرا ملاحظه زنان را نمىکنى؟ آنها تحمل این گونه شترسوارى و سفر راندارند؟ !
ابوواقد گفت: آخر مىترسم کسى از قریش در طلب ما راه بیفتد و به ما برسد! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آهستهتر راه بیا و خودت را نگران نکن. رسول خدا به من فرمود: بعد از لیلةالمبیت دیگر از قریش گزندى به تو نخواهد رسید. قافله با آرامش در حالى که این بیت را با صداى بلند مىخواندند، به راه خود ادامه دادند.
هیچ (چیز) نیست مگر خدا پس گمان بدمبر (اى ابوواقد) کفایت مىکند تو را پروردگار مردم از آنچه نگرانتساخته.
اوج ایمان
عجیب این است که بعضى از مورخان عامه حدیث فوق را دلیلى بر غیر مهم بودن این اقدامات امیرالمؤمنین علیه السلام گرفتهاند و ادعا کردهاند که چون على علیه السلام مىدانست که خطرى متوجه او نیست پس رشادتهاى او ارزش چندانى ندارد. در پاسخ مىتوان گفت: آنچه مهمتر از شجاعت و بالاترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام است، ایمان و اعتماد و تسلیم کامل آن حضرت نسبتبه خداوند رسولش است. آن حضرت به سخن پیامبر صلى الله علیه و آله (که از این به بعد گزندى نخواهى دید.) چنان ایمان دارد که بدون هیچ تردید یا واهمهاى، به میان مشرکان مىرود، امانتها را به آنها پس مىدهد و سپس روزانه مکه را ترک مىکند. شجاعت زاییده ایمان و عقیده است.
دفاع
کاروان هنوز چند کیلومترى از مکه دور نشده بود و به کوه ضجنان - که وعده گاه مهاجران بود. - نرسیده بود که از دور شتسوار مسلح که صورتهاى خود را پوشانیده بودند، پدیدار شدند. (در اکثر تورایخ تعداد آنها هفت نفر ذکر شده است.) در مناقب ابنشهرآشوب تعداد آنها هشت نفر آمده است. امیرالمؤمنین علیه السلام که مىدانست از عادات عرب در هجوم به قافلهها رم دادن شترهاست، به سرعتبه ابوواقد و ایمن دستور داد که شترها را بخوابانند و پاهاى آنها را ببندند. زنان از شتران پیاده شدند. سواران رسیدند. حضرت على علیه السلام با شمشیرى کشیده در برابر آنها ایستاد. سواران قریش گفتند: آیا گمان کردى مىتوانى با این زنان، از دست ما سالم بگریزى؟ اگر برگردى کارى با تو نداریم. امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: و اگر بازنگردم؟ سواران قریش گفتند: باخوارى و زبونى تو را باز مىگردانیم و یا سرت را باز مىگردانیم. سواران به طرف شترها رفتند تا زنان را به اسارت بگیرند. امیرالمؤمنین علیه السلام با آن ها به نبرد برخاست. شمشیر حضرت على علیه السلام کتف جناح، غلام حارثة ابن امیه را مىشکافد. اما او زود خود را عقب مىکشد به گونهاى که شمشیر حضرت به اسبش مىخورد و اسب زخم برمىدارد. جناح عقب نشینى مىکند. امیرالمؤمنین علیه السلام درحال نبرد چنین رجز مىخواند:
بازبگذارید راه نبرد کننده مجاهد را قسم مىخورم که نمىپرستم مگر یکتا را. سواران تاب مقاومت نداشتند. همه عقب نشینى کردند. یکى از آنها به حضرت على علیه السلام گفت: اى پسر ابوطالب! دست از ما بردار! ما دیگر با تو کارى نداریم. امیرالمؤمنین علیه السلام به آن ها گفت: من به طرف یثرب، نزد پسر عمم رسول خدا صلى الله علیه و آله مىروم. پس هرکس دوست دارد گوشتهاى بدنش قطعه قطعه و خونش ریخته شود، جلو مرا بگیرد یا حداقل نزدیک من شود. آنها از ترس و وحشت فرارکردند. حضرت على علیه السلام به ابوواقد و ایمن دستور داد که پاهاى شترها را باز کنند و آماده حرکتشوند. قافله به راه خود ادامه داد و به کوه ضجنان رسید.
ملاک کفویت
قرآن در داستان موسى و شعیب، از زبان دختر حضرت شعیب پیامبر بهترین ملاک و معیار (ازدواج) را براى یک جوان این گونه معرفى مىکند:
«ان خیر من استاجرت القوى الامین» (2)
چرا حضرت على علیه السلام کفو حضرت زهرا علیها السلام بود؟ چرا حضرت زهرا علیها السلام به خواستگارى حضرت على علیه السلام جواب مثبت داد؟ در این سفر ثابتشد که حضرت على علیه السلام امین رسول خدا صلى الله علیه و آله در خاندانش بود. امیرالمؤمنین علیه السلام در کمال شجاعت و قوت، شرط امانت را به تنهایى انجام داد. این واقعه شاهد مظلومیت اهلبیت علیهم السلام هم هست. امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایى از خاندان رسول خدا صلى الله علیه و آله (حضرت فاطمه زهرا علیها السلام) دفاع کرد اما در واقعه حمله منافقین به خانه حضرت زهرا علیها السلام، به خاطر حفظ اسلام از همسرش دفاع نکرد.
اولین دفاع و درگیرى
بعد از هجرت رسول خدا صلى الله علیه و آله به مدینه، دور تهاجمات قریش و دیگر مشرکان جهت نابودى اسلام شروع شد که نتیجه آنها نبردهاى دفاعى یا جهادى رسول خدا صلى الله علیه و آله بود اما اولین برخورد مسلحانه و پیروزمندانه اسلام و کفر در حین هجرت بود که شرح آن گذشت. در این درگیرى بنابرنقل اکثر مورخان، یکى از مشرکان (جناح) زخمى شد. در مناقب ابن شهرآشوب آمده است که جناح کشته شد. در تفسیرالبرهان آمده است که غلام ابوسفیان در این حادثه کشته شد.
تذکرى مهم
حضرت على علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام در این سفر با این که با یک دیگر نامحرم بودند، در یک کاروان بودند. در این رابطه ذکر چند نکته خالى از لطف نیست:
1- آنها معصوم بودند
2- حضرت على علیه السلام متصدى امور بانوان نبود بلکه آن حضرت افراد مسنترى (همانند ابو واقد لیثى) را به این کار گمارده بود.
3- حضرت على علیه السلام در طول سفر با حضرت زهرا علیها السلام سخنى نگفت. زنان در طول سفر تنها با یکدیگر نشست و برخاست داشتند. علاوه بر حضور دیگر بانوان و مردان; مادر امیرالمؤمنین علیه السلام (فاطمه بنت اسد) هم همراه کاروان بود. بنابراین حضرت على علیه السلام از طریق مادرش غذا، آب و لوازم دیگر مورد نیاز را به بانوان مىرساند.
مهمترین شرط اسلامى در اردوهاى دختران و بانوان، به ویژه در مقطع دبیرستان و دانشگاه این است که مردان همراه و متصدى این اردو، همراه خانواده یا یکى از محارم خود باشند.
عبودیت
حضرت على علیه السلام و همراهان به کوه ضجنان رسیدند و به جمع افرادى که به دستور حضرت على علیه السلام در آن جا به انتظار آنها بودند، پیوستند. آن ها یک شبانه روز در آن جا ماندند تا زنان که از درگیرى آن روز کمى نگران شده بودند; استراحت کنند و افرادى که احتمال مىرفتبتوانند مخفیانه از مکه خارج شوند به کاروان آنها بپیوندد. در میان آنان که به ضجنان آمده بودند ام ایمن، کنیز حضرت خدیجه و پیامبر صلى الله علیه و آله نیز حضور داشت که تا آخرین روزها در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السلام مانده بود. کوه ضجنان در آن شب شاهد نیایشهاى امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت زهرا علیها السلام، فاطمه بنت اسد و دیگر همراهان آنها بود.
بنا به نقل اکثر مورخان، وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام به قبا رسید. پاهایش ورم کرده و خونین بود. بنا به نقل شیخ مفید در «الاختصاص» امیرالمؤمنین علیه السلام خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله را سوار شتران نموده بود و خود پیاده سیر مىکرد.
دیدار
رسول خدا صلى الله علیه و آله و ابوبکر در دوازده ربیع الاول به قبا رسیده بودند. امام على بن الحسین علیه السلام مىفرماید: ابوبکر به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت: مردم در مدینه منتظر شما هستند و بىصبرانه مشتاق دیدار شمایند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من منتظر رسیدن على علیه السلام هستم. ابوبکر گفت: ماباهم به مدینه مىرویم، على علیه السلام هم خواهد آمد. اما نه به این زودى! چون حدس مىزنم سفرش شاید یک ماه طول بکشد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هرگز چنین نخواهد شد. او به زودى خواهد رسید. از اینجا حرکت نخواهم کرد تا پسر عمم و برادرم بیاید. ابوبکر از پیامبر صلى الله علیه و آله جدا شد و به مدینه رفت. اما پیامبر صلى الله علیه و آله به همراه مهاجران در قبا ماند. (البته این منافاتى ندارد با این که ابوبکر دوباره به قبا بازگشته باشد تا مجددا به خاطر مقاصدى همراه پیامبر وارد مدینه شود.) مسلمانان قبا به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردند: حال که اینجا هستید، مسجدى بناکنیم. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: صبرکنید تا على علیه السلام بیاید.
سرانجام سه تا پانزده روز بعد از ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به قبا، کاروان امیرالمؤمنین علیه السلام وارد قبا شد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را در آغوش گرفت و فرمود: یاعلى! آیا مىدانى چه درباره شما نازل شده است؟
«الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» (3)
«فاستجاب لهم ربهم انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض فالذین هاجروا... و الله عنده حسن الثواب» (4)
منظور از «ذکر» در آیه فوق، حضرت على علیه السلام است. منظور از انثى در آیه فوق، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است. آیات 191 تا 195 از سوره آل عمران بنابر نقلى تا آیه 199 و بنابرنقلى تا آیه 200 آل عمران در شان خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله (به ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام) نازل شده است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: یاعلى! این آیه هم درباره لیلةالمبیت و آن ایثار تاریخى تو نازل شده است:
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» (5)
پایان سفر و هجرت
رسول خدا صلى الله علیه و آله دو سه روز بعد از آمدن امیرالمؤمنین علیه السلام در قبا بود. پیامبر صلى الله علیه و آله همراه حضرت على علیه السلام و مردم قبا مسجدى در آنجا بناکرد که اولین مسجد در اسلام است. سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه خاندانش رهسپار مدینه شد. آنها در میان راه به قبیله بنىسالم بن عوف رسیدند و اولین نماز جمعه را آنجا اقامه نمودند. پیامبر صلى الله علیه و آله و همراهانش همان روز به سوى مدینه حرکت کردند و وارد مدینه شدند. امام سجاد علیه السلام فرمود: حضرت على علیه السلام در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله بود و هرجا که شتر پیامبر مىرفت، مرکب على علیه السلام هم درست جاى پاى او مىرفت; بر خلاف تاریخ نویس عامه که گفتهاند: فقط ابوبکر همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله بود. گویا رسول خدا صلى الله علیه و آله بدون این که در قبا بماند سریعا وارد مدینه شد; در حالى که همه آن ها تصریح دارند که رسول خدا صلى الله علیه و آله در قبا منتظر على علیه السلام ماند.
بعضى دیگر آن چنان تاریخ را وارونه جلوه دادهاند که مىگویند: هنگام ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه، مردم ابوبکر را چون مسنتر بود گمان مىکردند او پیامبر است! آیا شمار فراوان مسلمانان مدینه (انصار) که ماهها قبل در مکه با پیامبر صلى الله علیه و آله بیعت کرده بودند و در لحظه ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه، در شهر خود حضور داشتند، پیامبر را نمىشناختند؟ !
پىنوشتها:
1- نساء، آیه 97.
2- قصص، آیه 26.
3- آل عمران، آیه 191.
4- همان، آیه 195.
5- بقره، آیه 207.
منابع:
1- بحارالانوار، ج 19، ص 62- 67، 107، 115 ، 116 و 121.
2- امالى، شیخ طوسى، ص 299.
3- المناقب، ابن شهرآشوب، ج 1، ص 184.
4- البرهان، ذیل آیات 191- 195 آل عمران، حدیث 5.
5- الکامل، ج 2، ص 75.
6- کنزالدقائق، ج 3، ص 296.
7- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ج 1، ص 401- 403.
«ان الذین توفیهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض، قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها؟ ! فاولئک ماواهم جهنم و ساءت مصیرا» (1)
کسانى که برخویشتن ستمکار بودهاند وقتى فرشتگان جانشان را مىگیرند، به آن ها مىگویند: درچه حال بودید؟ پاسخ مىدهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم. فرشتگان مىگویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ ! پس جایگاهشان دوزخ است و این بدسرانجامى است.
همین سفارش اسلام با توجه به شدت اذیت و آزار مشرکان مکه، آغازگر تحولى عظیم در تاریخ اسلام و مسلمانان گردید و هجرت تاریخى رسول خدا صلى الله علیه و آله - به پیشنهاد حضرت على علیه السلام - منشا تاریخ اسلامى قرار گرفت.
آگاهى از سفرها و هجرتهاى معصومین از طرفى، آشنایى با تاریخ اسلام است و از جانب دیگر، آگاهى از فضائل و مناقب آن بزرگواران است و مهمترین دستاورد آن، فراگیرى آداب دینى و الگوگیرى از معصومین در تمام شؤون زندگى، حتى در سفر است.
زیباترین هجرت
براى شناختبهتر هجرت به بررسى هجرتى نمونهمى پردازیم که هجرت حضرت على علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است.
وداع
رسول خدا صلى الله علیه و آله سه شبانه روز در غار ثور - واقع در جنوب مکه - بود. امیرالمؤمنین علیه السلام شبانه خود را به غار مىرساند و آذوقه و وسایل سفر را مىآورد. پیامبر صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: امانتهاى زیادى نزد من است. به بالاى ابطح (تپهاى در مکه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هرکس نزد محمد صلى الله علیه و آله امانتیا ودیعهاى دارد بیاید و از من تحویل بگیرد. یا على! بدان که از این به بعد با هیچ حادثهاى ناگوار مواجه نخواهى شد تا نزد من بیایى. امانتهاى مردم را آشکارا و در ملاعام تحویل بده. اى على! تو را سرپرست و مراقب دخترم، فاطمه علیها السلام قرار مىدهم و خداوند را مراقب و محافظ شما. از آخرین باقى مانده اموال خدیجه علیها السلام براى خود و فاطمه و هرکس از بنى هاشم که قصد همراهى شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانتها، دیگر درنگ نکن. بعد از این که نامه من به تو رسید، به سرعت همراه دیگران به سوى من رهسپار شو. پیامبر صلى الله علیه و آله با چشمانى گریان امیرالمؤمنین علیه السلام را در آغوش کشید و براى اولین بار از على علیه السلام جدا شد و هجرت کرد.
ابوعبیده (نوه عماربن یاسر) مىگوید: فرزند ابى رافع - از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام - مطالب فوق را به نقل از پدرش برایم نقل کرد. من با تعجب به او گفتم: مگر رسول خدا صلى الله علیه و آله مال و ثروتى قابل توجه داشت که از طرفى، دوشتر براى سفر خودش خرید و از طرفى، به امیرالمؤمنین علیه السلام سفارش کرد زادو توشه دیگر مهاجران را هم با آن تهیه کند؟ !
ابن ابىرافع گفت، پدرم گفت: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هیچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خدیجه علیها السلام نبود. ابن ابىرافع گفت، پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف که قصد هجرت به مدینه را داشتند، بود. هجرت اکثر مسلمانان مکه با اموال خدیجه علیه السلام امکانپذیر شد. آخرین آنها هم قافلهاى بود که امیرالمؤمنین علیه السلام آن را سرپرستى نمود.
سفارت
براى اولین بار بود که پیامبر صلى الله علیه و آله کسى را به عنوان جانشین و نماینده خود انتخاب مىکرد. صبحگاهان روز بعد، مشرکان مکه از بالاى تپه ابطح صدایى را شنیدند که تا حدودى شبیه صداى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود. آنها با خشم و غضب به طرف تپه رفتند و همانند لیلةالمبیت دوباره با حضرت على علیه السلام مواجه شدند. حضرت على علیه السلام در کمال شجاعت و جرات نام محمد صلى الله علیه و آله را مىبرد و مىگفت: او به سلامت از مکه رفته است و مرا نماینده قرار داده است تا امانت هایتان را برگردانم.
کفار مکه گرچه از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله ناراحتبودند ولى به خاطر پس گرفتن اموال خود و نیز شجاعتبىنظیر ابوطالبوار حضرت على علیه السلام نتوانستند خشم خود را با اذیت و آزار حضرت على علیه السلام فرونشانند. عجیبترین تضاد عملى و قولى قریش این بود که از طرفى، به رسالت آسمانى او ایمان نیاوردند اما از جهت دیگر، حتى تا آخرین روزها او را فردى امین مىدانستند!
امیرالمؤمنین علیه السلام صبح و عصر به بالاى ابطح مىرفت و مکیان را به استرداد امانتها فرا مىخواند. آن حضرت در طول این سه روز امانتها را به صاحبانش پس داد و از طرف دیگر، مخفیانه به مسلمانان مستضعفى که قصد هجرت داشتند، آذوقه لازم را مىداد و به آنها سفارش مىکرد که مخفیانه از مکه خارج شوند و به ذى طوى (یا ضجنان) بروند و در آن جا بمانند تا قافله امام علیه السلام به آن ها ملحق شود و سپس باهم عازم مدینه شوند. آن حضرت منتظر نامه پیامبر صلى الله علیه و آله بود. رسول خدا صلى الله علیه و آله به محض ورود به قبا، نامهاى توسط ابوواقدلیثى براى امیرالمؤمنین علیه السلام فرستاد. در آن نامه آمده بود:
هنگامى که دستورات مرا، که قبلا گفته بودم، انجام دادى مقدمات هجرت به سوى خداوند و رسولش را فراهم کن. به محض رسیدن نامه من بىدرنگ رهسپار شو.
امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از تهیه آذوقه و شتر براى زنان، که عبارت بود از: حضرت فاطمه علیها السلام، فاطمه بنت اسد (مادر حضرت على علیه السلام) و فاطمه بنت زبیربن عبدالمطلب; همراه ایمن، پسرام ایمن (کنیز پیامبر صلى الله علیه و آله) و ابوواقدلیثى عازم مدینه شد.
خروج
زنان سوار بر شتران بودند. حضرت على علیه السلام به همراهان دستور حرکت داد. عباس، عموى پیامبر صلى الله علیه و آله سراسیمه رسید. حضرت على علیه السلام از او پرسید: چرانگران هستى؟ عباس گفت: محمد صلى الله علیه و آله مخفیانه مکه را ترک کرد و قریش براى یافتن او تمام نقاط مکه و اطراف آن را زیر پا نهاد، حال تو چگونه مىخواهى با این همراهان مکه را در برابر چشم دشمنان، در روز ترک کنى؟ نمىدانى که تو را از حرکتباز مىدارند و شاید آسیبى به شما برسانند! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شبى که با پیامبر صلى الله علیه و آله در غار وداع مىکردم، به من مژده داد که از این پس، آسیبى به تو نخواهد رسید. من به پروردگارم اعتماد و به قول رسول خدا صلى الله علیه و آله ایمان دارم. راه او با من یکى است.
آنگاه حضرت على علیه السلام و همراهان در روز و در برابر دیدگان قریش از مکه خارج شدند.
کاروان ازمکه خارج شد. امیرالمؤمنین علیه السلام مراقب اطراف بود. آن حضرت متوجه شد که ابوواقد مهار شتران را مىکشد و سعى دارد آنها را تندتر به حرکت وادارد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ابوواقد! چرا ملاحظه زنان را نمىکنى؟ آنها تحمل این گونه شترسوارى و سفر راندارند؟ !
ابوواقد گفت: آخر مىترسم کسى از قریش در طلب ما راه بیفتد و به ما برسد! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آهستهتر راه بیا و خودت را نگران نکن. رسول خدا به من فرمود: بعد از لیلةالمبیت دیگر از قریش گزندى به تو نخواهد رسید. قافله با آرامش در حالى که این بیت را با صداى بلند مىخواندند، به راه خود ادامه دادند.
هیچ (چیز) نیست مگر خدا پس گمان بدمبر (اى ابوواقد) کفایت مىکند تو را پروردگار مردم از آنچه نگرانتساخته.
اوج ایمان
عجیب این است که بعضى از مورخان عامه حدیث فوق را دلیلى بر غیر مهم بودن این اقدامات امیرالمؤمنین علیه السلام گرفتهاند و ادعا کردهاند که چون على علیه السلام مىدانست که خطرى متوجه او نیست پس رشادتهاى او ارزش چندانى ندارد. در پاسخ مىتوان گفت: آنچه مهمتر از شجاعت و بالاترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام است، ایمان و اعتماد و تسلیم کامل آن حضرت نسبتبه خداوند رسولش است. آن حضرت به سخن پیامبر صلى الله علیه و آله (که از این به بعد گزندى نخواهى دید.) چنان ایمان دارد که بدون هیچ تردید یا واهمهاى، به میان مشرکان مىرود، امانتها را به آنها پس مىدهد و سپس روزانه مکه را ترک مىکند. شجاعت زاییده ایمان و عقیده است.
دفاع
کاروان هنوز چند کیلومترى از مکه دور نشده بود و به کوه ضجنان - که وعده گاه مهاجران بود. - نرسیده بود که از دور شتسوار مسلح که صورتهاى خود را پوشانیده بودند، پدیدار شدند. (در اکثر تورایخ تعداد آنها هفت نفر ذکر شده است.) در مناقب ابنشهرآشوب تعداد آنها هشت نفر آمده است. امیرالمؤمنین علیه السلام که مىدانست از عادات عرب در هجوم به قافلهها رم دادن شترهاست، به سرعتبه ابوواقد و ایمن دستور داد که شترها را بخوابانند و پاهاى آنها را ببندند. زنان از شتران پیاده شدند. سواران رسیدند. حضرت على علیه السلام با شمشیرى کشیده در برابر آنها ایستاد. سواران قریش گفتند: آیا گمان کردى مىتوانى با این زنان، از دست ما سالم بگریزى؟ اگر برگردى کارى با تو نداریم. امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: و اگر بازنگردم؟ سواران قریش گفتند: باخوارى و زبونى تو را باز مىگردانیم و یا سرت را باز مىگردانیم. سواران به طرف شترها رفتند تا زنان را به اسارت بگیرند. امیرالمؤمنین علیه السلام با آن ها به نبرد برخاست. شمشیر حضرت على علیه السلام کتف جناح، غلام حارثة ابن امیه را مىشکافد. اما او زود خود را عقب مىکشد به گونهاى که شمشیر حضرت به اسبش مىخورد و اسب زخم برمىدارد. جناح عقب نشینى مىکند. امیرالمؤمنین علیه السلام درحال نبرد چنین رجز مىخواند:
بازبگذارید راه نبرد کننده مجاهد را قسم مىخورم که نمىپرستم مگر یکتا را. سواران تاب مقاومت نداشتند. همه عقب نشینى کردند. یکى از آنها به حضرت على علیه السلام گفت: اى پسر ابوطالب! دست از ما بردار! ما دیگر با تو کارى نداریم. امیرالمؤمنین علیه السلام به آن ها گفت: من به طرف یثرب، نزد پسر عمم رسول خدا صلى الله علیه و آله مىروم. پس هرکس دوست دارد گوشتهاى بدنش قطعه قطعه و خونش ریخته شود، جلو مرا بگیرد یا حداقل نزدیک من شود. آنها از ترس و وحشت فرارکردند. حضرت على علیه السلام به ابوواقد و ایمن دستور داد که پاهاى شترها را باز کنند و آماده حرکتشوند. قافله به راه خود ادامه داد و به کوه ضجنان رسید.
ملاک کفویت
قرآن در داستان موسى و شعیب، از زبان دختر حضرت شعیب پیامبر بهترین ملاک و معیار (ازدواج) را براى یک جوان این گونه معرفى مىکند:
«ان خیر من استاجرت القوى الامین» (2)
چرا حضرت على علیه السلام کفو حضرت زهرا علیها السلام بود؟ چرا حضرت زهرا علیها السلام به خواستگارى حضرت على علیه السلام جواب مثبت داد؟ در این سفر ثابتشد که حضرت على علیه السلام امین رسول خدا صلى الله علیه و آله در خاندانش بود. امیرالمؤمنین علیه السلام در کمال شجاعت و قوت، شرط امانت را به تنهایى انجام داد. این واقعه شاهد مظلومیت اهلبیت علیهم السلام هم هست. امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایى از خاندان رسول خدا صلى الله علیه و آله (حضرت فاطمه زهرا علیها السلام) دفاع کرد اما در واقعه حمله منافقین به خانه حضرت زهرا علیها السلام، به خاطر حفظ اسلام از همسرش دفاع نکرد.
اولین دفاع و درگیرى
بعد از هجرت رسول خدا صلى الله علیه و آله به مدینه، دور تهاجمات قریش و دیگر مشرکان جهت نابودى اسلام شروع شد که نتیجه آنها نبردهاى دفاعى یا جهادى رسول خدا صلى الله علیه و آله بود اما اولین برخورد مسلحانه و پیروزمندانه اسلام و کفر در حین هجرت بود که شرح آن گذشت. در این درگیرى بنابرنقل اکثر مورخان، یکى از مشرکان (جناح) زخمى شد. در مناقب ابن شهرآشوب آمده است که جناح کشته شد. در تفسیرالبرهان آمده است که غلام ابوسفیان در این حادثه کشته شد.
تذکرى مهم
حضرت على علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام در این سفر با این که با یک دیگر نامحرم بودند، در یک کاروان بودند. در این رابطه ذکر چند نکته خالى از لطف نیست:
1- آنها معصوم بودند
2- حضرت على علیه السلام متصدى امور بانوان نبود بلکه آن حضرت افراد مسنترى (همانند ابو واقد لیثى) را به این کار گمارده بود.
3- حضرت على علیه السلام در طول سفر با حضرت زهرا علیها السلام سخنى نگفت. زنان در طول سفر تنها با یکدیگر نشست و برخاست داشتند. علاوه بر حضور دیگر بانوان و مردان; مادر امیرالمؤمنین علیه السلام (فاطمه بنت اسد) هم همراه کاروان بود. بنابراین حضرت على علیه السلام از طریق مادرش غذا، آب و لوازم دیگر مورد نیاز را به بانوان مىرساند.
مهمترین شرط اسلامى در اردوهاى دختران و بانوان، به ویژه در مقطع دبیرستان و دانشگاه این است که مردان همراه و متصدى این اردو، همراه خانواده یا یکى از محارم خود باشند.
عبودیت
حضرت على علیه السلام و همراهان به کوه ضجنان رسیدند و به جمع افرادى که به دستور حضرت على علیه السلام در آن جا به انتظار آنها بودند، پیوستند. آن ها یک شبانه روز در آن جا ماندند تا زنان که از درگیرى آن روز کمى نگران شده بودند; استراحت کنند و افرادى که احتمال مىرفتبتوانند مخفیانه از مکه خارج شوند به کاروان آنها بپیوندد. در میان آنان که به ضجنان آمده بودند ام ایمن، کنیز حضرت خدیجه و پیامبر صلى الله علیه و آله نیز حضور داشت که تا آخرین روزها در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السلام مانده بود. کوه ضجنان در آن شب شاهد نیایشهاى امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت زهرا علیها السلام، فاطمه بنت اسد و دیگر همراهان آنها بود.
بنا به نقل اکثر مورخان، وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام به قبا رسید. پاهایش ورم کرده و خونین بود. بنا به نقل شیخ مفید در «الاختصاص» امیرالمؤمنین علیه السلام خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله را سوار شتران نموده بود و خود پیاده سیر مىکرد.
دیدار
رسول خدا صلى الله علیه و آله و ابوبکر در دوازده ربیع الاول به قبا رسیده بودند. امام على بن الحسین علیه السلام مىفرماید: ابوبکر به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت: مردم در مدینه منتظر شما هستند و بىصبرانه مشتاق دیدار شمایند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من منتظر رسیدن على علیه السلام هستم. ابوبکر گفت: ماباهم به مدینه مىرویم، على علیه السلام هم خواهد آمد. اما نه به این زودى! چون حدس مىزنم سفرش شاید یک ماه طول بکشد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هرگز چنین نخواهد شد. او به زودى خواهد رسید. از اینجا حرکت نخواهم کرد تا پسر عمم و برادرم بیاید. ابوبکر از پیامبر صلى الله علیه و آله جدا شد و به مدینه رفت. اما پیامبر صلى الله علیه و آله به همراه مهاجران در قبا ماند. (البته این منافاتى ندارد با این که ابوبکر دوباره به قبا بازگشته باشد تا مجددا به خاطر مقاصدى همراه پیامبر وارد مدینه شود.) مسلمانان قبا به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردند: حال که اینجا هستید، مسجدى بناکنیم. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: صبرکنید تا على علیه السلام بیاید.
سرانجام سه تا پانزده روز بعد از ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به قبا، کاروان امیرالمؤمنین علیه السلام وارد قبا شد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را در آغوش گرفت و فرمود: یاعلى! آیا مىدانى چه درباره شما نازل شده است؟
«الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» (3)
«فاستجاب لهم ربهم انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض فالذین هاجروا... و الله عنده حسن الثواب» (4)
منظور از «ذکر» در آیه فوق، حضرت على علیه السلام است. منظور از انثى در آیه فوق، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است. آیات 191 تا 195 از سوره آل عمران بنابر نقلى تا آیه 199 و بنابرنقلى تا آیه 200 آل عمران در شان خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله (به ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام) نازل شده است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: یاعلى! این آیه هم درباره لیلةالمبیت و آن ایثار تاریخى تو نازل شده است:
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» (5)
پایان سفر و هجرت
رسول خدا صلى الله علیه و آله دو سه روز بعد از آمدن امیرالمؤمنین علیه السلام در قبا بود. پیامبر صلى الله علیه و آله همراه حضرت على علیه السلام و مردم قبا مسجدى در آنجا بناکرد که اولین مسجد در اسلام است. سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه خاندانش رهسپار مدینه شد. آنها در میان راه به قبیله بنىسالم بن عوف رسیدند و اولین نماز جمعه را آنجا اقامه نمودند. پیامبر صلى الله علیه و آله و همراهانش همان روز به سوى مدینه حرکت کردند و وارد مدینه شدند. امام سجاد علیه السلام فرمود: حضرت على علیه السلام در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله بود و هرجا که شتر پیامبر مىرفت، مرکب على علیه السلام هم درست جاى پاى او مىرفت; بر خلاف تاریخ نویس عامه که گفتهاند: فقط ابوبکر همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله بود. گویا رسول خدا صلى الله علیه و آله بدون این که در قبا بماند سریعا وارد مدینه شد; در حالى که همه آن ها تصریح دارند که رسول خدا صلى الله علیه و آله در قبا منتظر على علیه السلام ماند.
بعضى دیگر آن چنان تاریخ را وارونه جلوه دادهاند که مىگویند: هنگام ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه، مردم ابوبکر را چون مسنتر بود گمان مىکردند او پیامبر است! آیا شمار فراوان مسلمانان مدینه (انصار) که ماهها قبل در مکه با پیامبر صلى الله علیه و آله بیعت کرده بودند و در لحظه ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه، در شهر خود حضور داشتند، پیامبر را نمىشناختند؟ !
پىنوشتها:
1- نساء، آیه 97.
2- قصص، آیه 26.
3- آل عمران، آیه 191.
4- همان، آیه 195.
5- بقره، آیه 207.
منابع:
1- بحارالانوار، ج 19، ص 62- 67، 107، 115 ، 116 و 121.
2- امالى، شیخ طوسى، ص 299.
3- المناقب، ابن شهرآشوب، ج 1، ص 184.
4- البرهان، ذیل آیات 191- 195 آل عمران، حدیث 5.
5- الکامل، ج 2، ص 75.
6- کنزالدقائق، ج 3، ص 296.
7- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ج 1، ص 401- 403.