آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

درنخستین شماره مجله «موعود» درباره امکان تشرف به پیشگاه مقدس کعبه مقصود و قبله موعود، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بتفصیل سخن گفتیم و متن گفتار بیش از ده تن از فقهای نامدار شیعه را در طول یکهزارسال به ترتیب تسلسل زمانی بیان کردیم که همگی به جواز آن بصراحت فتوا داده بودند.
تنها مطلب مهمی که لازم است در این رابطه مورد بحث و بررسی قرار گیرد، توقیع شریفی است که شیخ صدوق قدس سره آن را در کتاب ارزشمند: «کمال الدین » از شخصی به نام «حسن بن احمد مکتب » از «علی بن محمد سمری » روایت کرده ، که در فرازی از آن آمده است:
«آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده کند دروغگو و تهمت پیشه است.» (1)
در شماره پیشین ، متن کامل این توقیع شریف را از شیخ صدوق آوردیم، آنگاه دیگر منابع روایی و حدیثی شیعه را در طول ده قرن گذشته مورد بررسی قرار دادیم.
از بررسی این منابع به این نتیجه رسیدیم که این توقیع را منحصرا شیخ صدوق از «حسن بن احمد مکتب » روایت کرده، سند دیگر و طریق دیگری برای آن ادعا نشده است.
این توقیع شریف از این نظر که با وسایط کمتری به امام(ع) می رسد در اصطلاح علمای درایة الحدیث به آن «عالی » می گویند، (2) زیرا تنها با سه واسطه به امام(ع) می رسد.
از نظر روات نیز، دو تن از آنها در سطح اعلای وثاقت قرار دارند:
1. علی بن محمد سمری (م 15 شعبان 320 ق) (3) چهارمین نائب خاص حضرت بقیة الله ارواحنافداه، که وثاقت و جلالت قدرش بالاتر از آن است که نیازی به بحث و نقل اقوال رجالیون باشد. (4)
2.محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، مشهور به «شیخ صدوق » (م 381 ق) که شاگردش شیخ طوسی پس از آنکه او را به جلالت قدر، وسعت علم ، بصیرت در رجال و قدرت نقادی در اخبار می ستاید می فرماید: «در میان قمی ها نظیر او در حفظ و کثرت علم دیده نشده.» (5)
تنها موردی که از روات توقیع، احتیاج به بحث و کنکاش دارد، واسطه بین شیخ صدوق و سمری است و او «حسن بن احمد مکتب » است.
معیار برای شناخت روات و تشخیص میزان قوت و ضعف آنها چهار منبع اصلی است:
1. رجال نجاشی 2. رجال کشی 3. رجال شیخ طوسی 4. فهرست شیخ طوسی
در این چهار منبع اصلی «حسن بن احمد مکتب » نیامده است، لذا ناگزیر شدیم به دیگر کتب رجال و تراجم مراجعه کنیم ، و اینک فهرست منابعی که به آنها مراجعه کردیم:
1.اعیان الشیعه،سیدمحسن عاملی 2.ایضاح الاشتباه، علامه حلی 3. بهجة الامال، مرحوم علیاری 4. تحریر طاووسی، سیدابن طاووس 5. تنقیح المقال، علامه مامقانی 6. جامع الرواة، اردبیلی 7. الجامع فی الرجال ، حاج شیخ موسی زنجانی 8. رجال ابن داود 9. رجال علامه بحرالعلوم 10. رجال علامه حلی 11. رجال علامه مجلسی 12. روضات الجنات،چهارسوقی 13. ریاض العلماء، افندی 14. ریحانه الادب ، مدرس 15. معارف الرجال، حرزالدین 16. معالم العلماء، ابن شهر اشوب 17. منتهی المقال ، حائری 18. نضد الایضاح ، فیض کاشانی 19. نقدالرجال ، تفرشی 20. هدیة الاحباب، فوائد رضویه و الکنی و الالقاب محدث قمی و ...
در هیچ کدام از منابع یادشده «حسن بن احمد مکتب » عنوان نشده بود، به کتابهای معاصرین نیز - چون: رجال خاقانی ، معجم الثقات تجلیل، ثقات الروات موسوی اصفهانی - مراجعه کردیم، در آنها نیز عنوان نشده بود.
تنها موردی که نام او در کتب رجالی معاصرین آمده ، مورد زیر است:
1. علامه تستری ، در قاموس الرجال نام او را عنوان کرده، می فرماید: «در اکمال در ضمن توقیعات آن حضرت، توقیع مربوط به سیمری را درباره غیبت کبری از او نقل کرده و بر او طلب مغفرت نموده است.» (6)
2. شیخ آغا بزرگ تهرانی، در طبقات اعلام الشیعه - قرن چهارم - نام او را عنوان کرده، می نویسد: «از مشایخ شیخ صدوق است، به هنگام وفات ابوالحسن علی بن محمدسمری در سال 328 ق حضور داشته ، آخرین توقیعی را که به سویش صادر شده ، مشاهده کرده ، چنانکه در باب 50 کمال الدین آمده است.» (7)
3. آیة الله خویی قدس سره نیز در معجم خود نام او را عنوان کرده،می فرماید: «از مشایخ شیخ صدوق قدس سره است ، در کمال الدین باب 49 حدیث 41 بر او طلب مغفرت نموده است.» (8)
در سه منبع یادشده ، هیچ سرنخی از زندگی «حسن بن احمد مکتب » به دست نیامده ، بلکه صرفا به جهت اینکه نام او در یک مورد از کتاب «کمال الدین » آمده و بنابر صحت نسخه کمال الدین، شیخ صدوق از او بدون واسطه نقل کرده ، او را از مشایخ شیخ صدوق برشمرده اند.
علامه تستری و آیة الله خویی تنها نقطه قوتی که پیدا کرده اند در مورد او بیان کنند این است که شیخ صدوق بر او طلب مغفرت نموده و به دنبال نام او «رضی الله عنه » گفته است و آن علامت حسن حال او از دیدگاه شیخ صدوق است .
ما اطمینان داریم که اگر این دو بزرگوار این تعبیر را شخصا مشاهده نکرده باشند ، هرگز آن را نقل نمی کنند ولی در نسخه چاپ شده «کمال الدین » لفظ «رضی الله عنه » یا چیزی که آن معنی را برساند وجود ندارد. (9)
برای تحقیق در این قسمت به منابع دیگری که این توقیع را از شیخ صدوق نقل کرده اند مراجعه نمودیم، در هیچ کدام چنین تعبیری وجود نداشت ، و اینک منابعی که ما مراجعه کردیم:
1. غیبت شیخ طوسی (10) 2. الخرائج و الجرائ (11) ح 3. بحارالانوار (12)
در این سه منبع مستقیما از شیخ صدوق بدون لفظ «رضی الله عنه » نقل شده، اما منابعی که به وسیله شیخ طوسی از شیخ صدوق روایت کرده اند، آنها نیز هیچ کدام بعد از عنوان «حسن بن احمد مکتب » لفظ رضی الله عنه نداشتند، که از آن جمله است:
1. اعلام الوری باعلام الهدی (13) 2. الثاقب فی المناقب (14) 3. کشف الغمه (15) 4. الصراط المستقیم (16) 5. منتخب الانوارالمضیئة (17) 6. اثبات الهداة (18) 7. بحارالانوار (19) 8. جنة الماوی
(20)
«رضی الله عنه » روایت کرده اند.
در این باره هیچ سرنخی که او را از «مجهول » بودن خارج کند به دست نیامد، و لذا روایت توقیع شریف، گذشته از اینکه خبر واحد است، از نظر سند مجهول ، و به تعبیر اهل درایه «مجهول » و «مهمل » است . (21)
میرزای نوری به هنگام ارزیابی این توقیع شریف فرموده: «این حدیث خبر واحد و مرسل است و هرگز موجب علم نیست. » (22)
و در جای دیگر فرموده:«این خبر ضعیف - و غیر آن خبر واحد است - که جز ظنی از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد.» (23)
خبر واحد و ضعیف بودن آن جای تردید نیست ولی آیا می توان به آن «مرسل » گفت یا نه؟
با توجه به این که ابومنصور طبرسی در احتجاج ، امین الاسلام طبرسی در اعلام الوری ، ابن حمزه در ثاقب المناقب، اربلی در کشف الغمة و نیلی در منتخب الانوارالمضیئة ، آن را به صورت مرسل نقل کرده اند، شاید بتوان به آن مرسل گفت.
اما نسبت به نقل شیخ صدوق ، مرسل نیست بلکه مسند است، مگر اینکه به جهت جهالت سند و مهمل بودن راوی ، آن را در ردیف مبهم قرار دهیم و حدیث را مرسل بخوانیم، که در تعریف مرسل فرموده اند: «معنای عام مرسل که در میان علمای رجال متعارف است این است که یکی از واسطه ها حذف شود و یا به صورت مبهم گفته شود.» (24)
یکی دیگر از عناوینی که بر این توقیع شریف صادق است عنوان «غریب » است ، زیرا غریب به حدیثی گفته می شود که در طبقه ای آن را فقط یک نفر روایت کرده باشد (25) در حالی که این توقیع شریف را در هر سه طبقه فقط یک نفر روایت کرده است.
و به طوری که بعدا شرح خواهیم داد، این حدیث «مصحف » است و مصحف به حدیثی گفته می شود که در متن و یا در نام یکی از روات آن، لفظی به لفظی دیگر تغییر یافته باشد. (26)
از این رو از هر طرف ضعف این حدیث را فراگرفته ، و از مصادیق روشن خبر ضعیف است، و در مورد چنین خبر ضعیفی مشهور بین شیعه و سنی این است که به آن عمل نمی شود ، طالبین به کتب درایه مراجعه فرمایند. (27)
اگر کسی تصور کند که این توقیع شریف شهرت روایی دارد و در هر قرنی در منابع حدیثی - خلفا عن سلف - آن را نقل کرده اند و لذا ضعف آن به وسیله شهرت جبران می شود، این تصور هم مردود است ، زیرا بنابر تحقیق ضعف حدیث تنها در موردی باشهرت جبران می شود که قبل از عصر شیخ طوسی شهرت داشته باشد (28) در حالی که این حدیث را قبل از شیخ طوسی فقط شیخ صدوق روایت کرده است و شهرتی در بین نیست و اگر کسی خیال کند که مشهور به مضمون آن عمل کرده اند و هر حدیثی که مشهور به مضمون آن عمل کند آن را «مقبوله » گویند (29) مطلب درست است ولی متاسفانه نه تنها مشهور به آن عمل نکرده اند، بلکه ناقلین آن نیز به مضمونش متلزم نشده اند و در کتابهای خود فصلی را به ذکر تشرف یافتگان اختصاص داده اند.
در این مقوله هر تلاشی برای تصحیح سند روایت و جبران ضعف آن بی نتیجه است، مگر اینکه بگوییم در سند حدیث تصحیف شده و نسخه های کمال الدین غلط است و اینک ارزیابی این احتمال:
پس از بررسی کامل آثار حدیثی شیخ صدوق قدس سره از کسی به نام «ابومحمد حسن بن احمد مکتب » هیچ نام و نشانی به دست نیامد و در میان مشایخ فراوان ایشان اثری از این نام پیدا نشد .
پس این احتمال قوت گرفت که «حسن » مصحف «حسین » باشد و واسطه بین ایشان و سمری «حسین بن احمد مکتب » باشد.
این عنوان نیز به همین تعبیر در آثار ایشان جز یکبار، آن هم در «کمال الدین » در بخش توقیعات به دست نیامد.
در این مورد شیخ صدوق دعای مشهور به «دعاءالمعرفة » را از «ابومحمد حسین بن احمد مکتب » از ابوعلی بن همام، از عمروی (نائب خاص حضرت بقیة الله(ع)) روایت کرده است. (30)
در این مورد نیز معلوم می شود که نسخه کمال الدین به جای «حسین » «حسن » بوده است ، زیرا سیدابن طاووس این دعا را به نقل از شیخ صدوق ، از: «ابومحمد حسن بن احمد مکتب » از ابوعلی محمد بن همام، از عمروی روایت کرده است. (31)
جالبتر اینکه علامه مجلسی نیز در دو مورد از «بحارالانوار» این دعا را از شیخ صدوق روایت کرده ، در هر مورد «ابومحمد حسن بن احمد مکتب » تعبیر کرده است. (32)
پس راهی باقی نمی ماند جز اینکه بگوییم:
نسخه صحیح کمال الدین در هر دو مورد «ابو محمد حسین بن احمد مکتب » است، ولی «حسین » پسر احمد نیست، بلکه نواده او است و این به کثرت در اسناد واقع می شود که شخص را به جای پدر به جد نسبت دهند. در این صورت عنوان کامل او «ابومحمد، حسین بن ابراهیم بن احمدمکتب » خواهد بود، که این عنوان در آثار حدیثی شیخ صدوق به وفور آمده است.
او همچنین در کتاب «عیون » (34) و «علل » نیز از او روایت کرده است. از بررسی موارد یادشده به دست می آید که جد اعلای او «هشام »بوده ، کنیه اش «ابومحمد» و لقبش «مکتب » و «مؤدب » بوده است، که در همه این موارد شیخ صدوق از او «حسین بن ابراهیم بن احمد» تعبیر کرده ، گاهی با لقب «مکتب » و در مواردی به عنوان «مؤدب » و در علل الشرایع نسبت «رازی » را به آخر آن افزوده است. (35)
و اینک بررسی سیمای «حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام » در آیینه کتب رجال و تراجم:
«ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مکتب » چهره ناشناخته در کتب رجالی نیست، ولی متاسفانه نام او در چهار کتاب اصلی رجال یعنی استوارترین محک تشخیص قوت و ضعف روات شیعه، نیامده است.
در کتب تراجم و رجالی متاخرین هم که نام او مطرح شده، هیچ تعبیری مشعر به مدح و توثیق او نقل نشده، ولی به سه جهت او را می توان جزء افراد خوش نام به شمار آورد:
1. در شمار مشایخ شیخ صدوق است.
2. شیخ صدوق به کثرت از او روایت کرده است.
3. شیخ صدوق برای او طلب مغفرت نموده است.
در مورد اولی تردیدی نیست که ایشان یکی از مشایخ شیخ صدوق است و نام ایشان در مشیخه شیخ صدوق آمده است. (36)
شیوه سلف صالح این بود که در مورد مشایخ تحقیق نمی کردند و می گفتند ، شهرت آنها به وثاقت کافی است و نیازی به تصریح علمای رجال نمی باشد (37) ولی این در مورد مشایخ اجازه است (38) نه مشایخ روایت ، چنانکه در کتب درایه به آن تصریح شده است. (39)
در مورد ایشان کسی ادعا نکرده که ایشان جزء مشایخ اجازه است، بلکه ایشان در شمار مشایخ روایتی شیخ صدوق قرار گرفته است.
اما مورد درست است، یعنی شیخ صدوق تغییر نکند از او روایت کرده، و روایت کردن شخص جلیل القدر از کسی به کثرت نشانه مدح است ، چنانکه علمای رجال و درایه بر آن تصریح کرده اند. (40)
بخصوص شیخ صدوق که از اجلاء اصحاب است و خود از قمیین می باشد ، که اعتماد قمیین بر کسی نشانه قوت اوست و اعتماد قمیین بالخصوص نشانه وثاقت است. (41)
مشکل این مورد هم این است که شیخ صدوق علیرغم روایات فراوانی که از او نقل کرده ، تا جایی که ما توانستیم پیدا کنیم ، هرگز از او به تنهایی چیزی روایت نکرده است، بلکه همواره از او به همراه تعدادی از مشایخ دیگرش روایت کرده است و در این صورت نشانه اعتماد و استناد نخواهد بود.
و اما مورد سوم آن نیز درست است، یعنی شیخ صدوق در دهها مورد از او روایت کرده و از خداوند بزرگ طلب مغفرت نموده است و بسیاری از علمای رجال معتقد هستند که اگر شخص جلیل القدری از یک راوی روایت کند و برایش طلب مغفرت نماید نشانه جلالت قدر و پاکدامنی او می باشد. (42)
مشکل این مورد هم همان مشکل مورد دوم است ، زیرا هرگز شیخ صدوق از او به تنهایی نام نبرده ، تا ببینیم برایش طلب مغفرت می کند یا نه؟ بلکه همواره او را همراه تنی چند از مشایخ خود نام برده و در آخر برای همه آنها طلب مغفرت نموده است.
در این مقوله از هر راهی که به نظر رسید، تلاش کردیم ولی نتوانستیم موجبات قوت ، وثاقت ، اعتماد و استناد به روایات «حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مکتب » را فراهم نماییم.
از این رهگذر کلمات رجالیون را - به ترتیب تسلسل زمانی - در حق ایشان نقل کرده ، قضاوت را به عهده خوانندگان قرار می دهیم:
1. میزرا عبدالله افندی ، از علمای قرن 12 هجری، می نویسد: «شیخ حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مکتب، از اجله مشایخ صدوق است، از احمد بن یحیی بن زکریاقطان روایت می کند - چنانکه از کتب شیخ صدوق به دست می آید - و به عنوان حسین مکتب شناخته می شود.» (43)
2. ابوعلی حائری (م 1216 ق) از تعلیقه وحید بهبهانی (44) نقل می کند: «حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مودب مکتب، صدوق به کثرت از او روایت کرده ، برایش طلب مغفرت نموده است.» (45)
3. میرزای نوری (م 1320 ق) در خاتمه مستدرک، طرق شیخ صدوق را به محمد بن سنان می شمارد و در میان آنها از حسین ابراهیم بن هشام مکتب نام برده ، با طلب مغفرت بر همگی جمله را تمام می کند. (46)
4. میرزا علی علیاری (م 1327 ق) در حق او می نویسد: «از مشایخ شیخ صدوق است، به کثرت از او روایت کرده، برایش طلب مغفرت نموده، و به وسیله او از ابراهیم بن هاشم و محمدبن عبدالله و دیگران حدیث کرده است.» (47)
5. علامه مامقانی (م 1351 ق) از تعلیقه وحید بهبهانی نقل می کند که صدوق از او روایت کرده و برایش طلب مغفرت نموده ، سپس اضافه می کند: «حداقل چیزی که از آن استفاده می شود حسن حال اوست.» (48)
6. سید محسن امین (م 1372 ق) می نویسد: «به وثاقت او تصریح نشده ، جز اینکه صدوق به کثرت از او روایت کرده ، برایش طلب مغفرت نموده است و این برای اثبات جلالت او کافی است.» (49)
7. حاج شیخ موسی زنجانی (م 1398 ق) پس از نقل روایت صدوق از او و بیان مشایخ روایتی او می فرماید: «به گمان من او موثق و جلیل القدر است.» (50)
8. آیة الله خویی (م 1415 ق) به تعدادی از موارد روایت شیخ صدوق اشاره کرده ، چیزی در حقش بیان نفرموده است. (51)
9. شیخ محمد تقی تستری (م 1415 ق) از تعلیقه وحید بهبهانی نقل کرده که صدوق از او روایت کرده و برایش طلب مغفرت نموده است. (52)
10. آیة الله تجلیل ، ازاساتید برجسته حوزه علمیه قم، در کتاب ارزشمند «معجم الثقات » متن گفتار میرداماد را در حق سپس به شمارش مشایخ شیخ صدوق پرداخته، از اونیز نام برده است. (54)
11. آیة الله ابطحی، محقق ارزشمند معاصر، جامعترین و کاملترین شرح حال او را در شرح خود بر رجال نجاشی آورده ، موارد روایت او را برشمرده ، می فرماید: «در کتب اصحاب ما ندیدم که شرح حال او را آورده باشند، جز آنچه ابن حجر از علی بن حکم نقل کرده ، وی از مشایخ صدوق بود، شیخ صدوق به کثرت از او روایت کرده ، برایش طلب مغفرت نموده است.» (55)
12. قدیمی ترین منبع رجالی که شرح حال او را متعرض شده «علی بن حکم کوفی » است که احتیاج به بررسی و تحقیق دارد:
کتاب «مشایخ الشیعه » علی بن حکم کوفی یکی از منابع از دست رفته ماست که نسخه آن به دست هیچ کدام از علمای رجال شیعه نرسیده است. تنها نسخه ای که گزارش آن به ما رسیده ، نسخه ای است که در اختیار ابن حجر عسقلانی (م 852 ق) بوده است. ابن حجر شرح حال تعدادی از علمای شیعه را از این کتاب نقل کرده است. (56)
وی در شرح حال «حسین بن ابراهیم بن احمد مودب » می نویسد:
«از ابوالحسن محمد بن جعفر اسدی و غیر آن روایت کرده است. علی بن حکم در کتاب «مشایخ الشیعه » می گوید: در قم اقامت داشت، کتابی در «فرائض » دارد که نیکو نوشته، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه از او روایت کرده و او را ارج می نهاد.» (57)
علامه تهرانی در معرفی «علی بن حکم » می نویسد:
«کتابی در رجال شیعه دارد که در لسان المیزان برخی از تراجم علمای شیعه را از آن نقل کرده است.» (58)
سپس می افزاید: «اوابوالحسن علی بن حکم بن زبیر نخعی انباری ، شاگرد ابن ابی عمیر است.» (59)
کشی در رجال خود در همین رابطه می فرماید: «او شاگرد ابن ابی عمیر است و بسیاری از اصحاب امام صادق(ع) را ملاقات کرده بود.» (60)
شیخ طوسی پس از آنکه او را به وثاقت و جلالت قدر ستوده ، می نویسد: «برای او کتاب است، که آنرا خبر داد به من جماعتی ، از محمد بن علی بن حکم.» (61)
در این باره شیخ طوسی با 5 واسطه از علی بن حکم روایت می کند و شیخ صدوق با3 واسطه .
نجاشی نیز با چهار واسطه به شرح زیر از او روایت می کند: «ابوعبدالله بن شاذان ، از احمد بن محمد بن یحیی عطار، از سعد، از محمد بن اسماعیل و احمد بن ابی عبدالله ، از علی بن حکم ». (62)
در اینجا منظور از «احمد بن ابی عبدالله » ابوجعفر برقی، صاحب کتاب «المحاسن » است .
بدین ترتیب «علی بن حکم » در طبقه تلامذه ابن ابی عمیر و مشایخ احمد بن ابی عبدالله برقی است.
با توجه به اینکه «ابن ابی عمیر» به سال 217 ق. درگذشته (63) و برقی به سال 274 یا 280 ق. وفات کرده (64) معلوم می شود که علی بن حکم در نیمه دوم قرن دوم و نیمه اول قرن سوم می زیسته است.
در این صورت چگونه ممکن است که در کتاب او شرح حال «حسین بن ابراهیم بن احمد مودب » و نام شاگردانش شیخ صدوق آمده باشد، در حالی که شیخ صدوق خود با سه واسطه از او روایت کرده است!! (65)
از این رو کتاب «مشایخ الشیعه » که به دست ابن حجر عسقلانی رسیده و شرح حال «حسین بن ابراهیم بن احمد مؤدب » در آن آمده، امکان ندارد که از تالیفات «علی بن حکم بن زبیر نخعی انباری » شاگرد ابن ابی عمیر و استاد احمد بن ابی عبدالله برقی باشد.
جای تعجب است که علامه تهرانی با آن دقت نظر متوجه این نکته نشده و به صورت حتم و جزم فرموده که مؤلف این کتاب علی بن حکم انباری است!! وخود تصریح کرده که او شاگرد ابن ابی عمیر و استاد برقی بود!! (66)
با نگاهی گذرا به گفتار این بزرگانی که «حسین بن ابراهیم بن احمد مکتب » را در آثار ارزشمند خود مطرح کرده اند و احیانا ستوده اند، معلوم شد که هیچ کدام موجب قوت، اعتماد و استناد نمی شود، زیرا همه آنها صرفا به روایت شیخ صدوق از او، و طلب مغفرت شیخ صدوق بر او استناد کرده اند و این موضوع را قبلا بررسی کردیم، و همه آنها از قرن دوازدهم به بعد می زیستند، جز «علی بن حکم » که او نیز شناخته نشد و بر جهالت و ابهام مساله افزود.
نتیجه اینکه تلاش ما برای تصحیح و تقویت سند توقیع شریف به نتیجه نرسید و این توقیع طبق فرموده محدث نوری خبر واحد و ضعیفی بیش نیست و نمی توان با چنین حدیثی به تکذیب مدعی مشاهده حکم کرد.
البته در این زمینه مطالب گفتنی فراوان است که ان شاءالله در شماره های آینده از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت .
در پایان نکاتی را در مورد «حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام » یادآور می شویم که محققان را به کار آید:
1. علامه مجلسی به هنگام معرفی مصادر و منابع بحارالانوار می فرماید: منظور از «مکتب » «حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام »است. (67)
2. او همچنین می فرماید: هر کجا اسناد کتابهای شیخ صدوق را مختصر کرده ایم، منظور از آنها عبارتند از: ... و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مکتب ... (68)
3. مسؤولین تصحیح و تحقیق بحار نیز در مواردی اسناد تلخیص شده را در پاورقی متذکر شده اند و مکتب را نیز در آن میان برشمرده اند. (69)
4. علامه مجلسی در بحارالانوار غالبا «حسین بن ابراهیم مکتب » تعبیر کرده (70) و گاهی «حسین بن احمد» (71) و بندرت «حسین بن احمد مودب ». (72)
5. در همه منابع حدیثی و رجالی، کنیه او «ابومحمد» آمده ، جز در کتاب «الجامع فی الرجال » که «ابوعبدالله » آمده است. (73)
بقیه در شماره آینده
پی نوشتها:
1. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 516، چاپ جامعه مدرسین، قم.
2. شیخ بهایی، الوجیزه فی الدرایة ، ص 5 ، چاپ کتابخانه بزرگ اسلامی، قم.
3. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 394 ، چاپ معارف اسلامیة ،قم.
4. علامه مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 305 ، چاپ سنگی ، نجف اشرف.
5. شیخ طوسی، الفهرست، ص 189 ، چاپ مؤسسه وفا، بیروت .
6. شیخ محمدتقی تستری، قاموس الرجال ، ج 3، ص 192 ، چاپ جامعه مدرسین، قم.
7. علامه تهرانی، نوابغ الروات فی رابعة المئات، ص 83، چاپ دارالکتاب العربی، بیروت.
8. آیة الله خویی، معجم رجال الحدیث ، ج 4، ص 285 ، چاپ سوم دارالزهراء(س)،بیروت.9. شیخ صدوق ، کمال الدین، ج 2، ص 516 ، چاپ دارالکتب اسلامیه، تهران، جامعه مدرسین، قم.
10. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 242 ، چاپ نجف اشرف، ص 512، چاپ قم.
11. قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج 52، ص 151، چاپ مؤسسه الامام المهدی(ع)، قم.
12. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 151، چاپ مؤسسه وفا، بیروت.
13.امین الاسلام طبرسی،اعلام الوری، ص 417 ، چاپ دارالتعارف ، بیروت .
14. ابن حمزه طوسی ، الثاقب فی المناقب، ص 603 ، چاپ انصاریان، قم.
15. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة ، ج 3، ص 320 ، چاپ دارالکتاب الاسلامی، بیروت.
16. بیاضی، الصراط المستقیم، ج 2،ص 236، چاپ مرتضویه، تهران.
17. نیلی، منتخب الانوار المضیئه، ص 130، چاپ خیام، قم.
18. شیخ حرعاملی،اثبات الهداة،ج 3، ص 693، چاپ علمیه، قم.
19. علامه مجلسی،بحارالانوار،ج 51، ص 361، چاپ وفا، بیروت.
20. میرزای نوری، جنة الماوی، ص 145، چاپ دارالمحجة البیضاء، بیروت; بحارالانوار، ج 53، ص 318 ، مؤسسه چاپ وفا، بیروت.
21. علامه مامقانی، مقباس الهدایة، ج 1، ص 397 ، چاپ مؤسسه آل البیت ، قم.
22. میرزای نوری، جنة الماوی ، ص 145; بحارالانوار، ج 53، ص 318.
23. میرزای نوری، نجم ثاقب، ص 412 ، چاپ اسلامیه، تهران، ص 560 ، چاپ جمکران، قم.
24. شهیدثانی، الدرایة، ص 47 ، چاپ مطبعه النعمان، نجف -اشرف، مکتبة المفید، قم.
25. شیخ بهایی، الوجیزة فی الدرایة ، ص 4، چاپ کتابخانه بزرگ اسلامی ، قم.
26. شهید ثانی ، الدرایة، ص 35.
27. مامقانی ، شیخ محمدرضا، مستدرکات مقباس الهدایة، ج 6، ص 14-19 چاپ مؤسسه آل البیت، قم.
28. علامه مامقانی ، مقباس الهدایة ، ج 1، ص 190 ، چاپ آل البیت ، قم.
29. شیخ بهایی، الوجیزة فی الدرایة، ص 5.
30. شیخ صدوق ، کمال الدین ، ج 2، ص 512 ، چاپ جامعه مدرسین، قم.
31. سیدابن طاووس، جمال الاسبوع ، ص 522 ، چاپ سنگی و افست رضی، قم.
32. علامه مجلسی ، بحارالانوار، ج 53 ، ص 187 ; ج 95 ، ص 327 .
33. شیخ صدوق ، کتاب خصال، ج 1، ص 314 ،ج 2، ص 430 ، 451 ،543 ، 572 ،603 ، 650 و 652 ، چاپ جامعه مدرسین ، قم.
34. شیخ صدوق ، عیون اخبارالرضا(ع) ، ج 2، ص 86 ، چاپ اعلمی ، تهران.
35. شیخ صدوق، علل الشرایع ، ج 1، ص 69، چاپ مکتبه حیدریه ، نجف اشرف ، و داوری ، قم.
36. شیخ صدوق ، من لایحضره الفقیه ، ج 4، ص 429، چاپ جامعه مدرسین ، قم و ج 4، ص 16 ، چاپ دارالاضواء، بیروت.
37. شهید ثانی ، الدرایة ، ص 59 ، چاپ کتابخانه بزرگ اسلامی، قم.
38. علامه مامقانی، مقباس الهدایة، ج 2، ص 218، چاپ آل البیت:، قم.
39. همان ، ج 2 ص 222 و ج 3، ص 43.
40. همان ، مقباس الهدایة، ج 2، ص 263.
41. بهبهانی، وحید، الفوائدالرجالیه، ص 49 ، چاپ نجف اشرف، به پیوست رجال خاقانی.
42. علامه مامقانی ، مقباس الهدایة ، ج 2، ص 275 ، چاپ آل البیت:، قم.
43. افندی، عبدالله ، ریاض العلماء، ج 2، ص 33 ، چاپ خیام، قم.
44. بهبهانی، وحید، تعلیقه ، ص 155.
45. حائری، ابوعلی، منتهی المقال، ج 3، ص 5 ، چاپ آل البیت:، قم.
46. میزرای نوری، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 660 ، چاپ سنگی و افست اسماعیلیان، قم.
47. علیاری، ملاعلی،بهجة الا مال، ج 3، ص 238 ، چاپ بنیاد کوشانپور، تهران.
48. علامه مامقانی، تنقیح المقال ، ج 1، ص 315 ، چاپ سنگی نجف اشرف.
49. امین، سید محسن، اعیان الشیعه ، ج 5، ص 411، چاپ دارالتعارف، بیروت.
50. زنجانی،حاج شیخ موسی ، الجامع فی الرجال ، ج 1، ص 568 ، چاپ پیروز، قم.
51. آیة الله خویی ، معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 174 ، چاپ دارالزهرا(س)، بیروت.
52. علامه تستری، قاموس الرجال ، ج 3، ص 397 ، چاپ جامعه مدرسین، قم.
53. میرداماد، الرواشح ، ص 54105. آیة الله تجلیل، معجم الثقات ، ص 384 ، چاپ جامعه مدرسین، قم.
55. آیة الله ابطحی، تهذیب المقال ،ج 2، ص 372، چاپ آداب ، نجف اشرف.
56. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان ، ج 1، ص 58 ، 72 و ج 2، ص 237.
57. همان ، ج 2، ص 334 ، چاپ دارالفکر، بیروت.
58. شیخ آغا بزرگ تهرانی، مصفی المقال، ص 278 ، چاپ عترت ، تهران.
59. همان، ص 60279. شیخ طوسی، اختیارمعرفة الرجال کشی، ص 570 ، چاپ دانشگاه مشهد.
61. شیخ طوسی، الفهرست ، ص 117 ، چاپ مؤسسه وفا، بیروت.
62. نجاشی ، رجال ، ص 274 ، چاپ جامعه مدرسین، قم.
63. مدرس ، ریحانة الادب، ج 7، ص 361 ، چاپ شفق ، تبریز; رجال نجاشی ، ص 64327. نجاشی، رجال، ص 77 ، چاپ جامعه مدرسین، قم.
65. شیخ طوسی، الفهرست، ص 117 ، چاپ مؤسسه وفا، بیروت.
66. علامه تهرانی ، مصفی المقال، ص 278، چاپ عترت، تهران.
67.علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 59 ، چاپ وفا، بیروت.
68. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص 49.69. همان، ج 65 ، صص 176 - 204 (پاورقی)70. همان، ج 65 ص 165 ، ج 80 ص 214،266، ج 81، ص 8، 378،387 ، ج 83، ص 234، ج 90 ص 360 و ج 91 ص 344.
71. همان، ج 6، ص 94، ج 10، ص 222، ج 53، ص 183.
72. همان، ج 85، ص 257.
73. حاج شیخ موسی زنجانی، الجامع فی الرجال ، ج 1، ص 568.

تبلیغات