از منظر نهج البلاغه(1) - غیر خودىها
آرشیو
چکیده
متن
تناسب «مسؤولیت» و «شرایط»
همیشه میان «مسؤولیتها» و «شرایط» ، تناسب وجود دارد. براى مسؤولیتهاى بزرگ، ضوابط و معیارهاى بیشتر، دقیقتر و دشوارترى در نظر گرفته مىشود.
باتوجه به اهمیت رهبرى و مسؤولیتبسیار سنگین «امامت» - که حیات امت و سرنوشت مکتب به آن وابسته است. - به همان اندازه نیز ویژگىها و شرایطى سنگین دارد که هرکس را یاراى به دوش کشیدن این رسالت نیست و جز با داشتن زمینه و لیاقت و شایستگىهاى لازم، نمىتوان سرنوشت امت را به کسى به عنوان «امام» سپرد.
هرچند سخن ما از امامت پیشواى معصوم است و انتخاب او به فرمان الهى است و ملاکها را نیز خداوند تعیین مىکند، ولى در «ولایت» در عصر غیبت نیز به تناسب بارسنگین رهبرى، توانایىها و فضیلتهاى متعددى در «پیشوا» باید فراهم باشد تا اختیار جامعه و جان و مال افراد و سرنوشت کشور را بتوان به او سپرد.
امام امت قدس سره در نامه مورخ 8/1/68 در پاسخ به استعفاى آن که نامزد قائم مقامى رهبرى بود، نوشت: «... همان طور که نوشتهاید، رهبرى نظام جمهورى اسلامى کار مشکل و مسؤولیتسنگین و خطیرى است که تحملى بیش از طاقتشما مىخواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم و در این زمینه هردو مثل هم فکر مىکردیم....» (1)
با این حساب، اوصاف و شرایط و ویژگىهایى که در «وصى پیامبر» و ادامه دهنده مکتب او معتبر است، حساستر و مهمتر مىباشد. اینک به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- عصمت
به همان دلایلى که پیامبران باید معصوم باشند تا سخنان و دستورها و عملهایشان براى مردم «حجت» باشد، امامى هم که مىخواهد جانشین پیامبرخدا صلى الله علیه و آله باشد و امت را در خط رسالت، هدایت و رهبرى کند، باید از ویژگى «عصمت» برخوردار باشد.
«عصمت» ، مصونیت امام از انحراف، گناه، خطا و اشتباه در اندیشه و عمل و بیان احکام و تطبیق قانون اسلام برجامعه است.
عصمت، دستاورد حد اعلاى آگاهى و رشد دینى و خداباورى و رهایى از هرگونه هواپرستى و هوسگرایى و تمایل به شهوات است و این موهبت را خداوند به خاطر لیاقتى که امامان دارند، به آنان مىبخشد. در زیارت جامعه کبیره، از پیشوایان دین به عنوان برگزیدگان الهى و پیشوایان هدایت و چراغهاى تاریکىها و حجتهاى الهى برهمه اهل دنیا و آخرت یاد شده و عصمت را موهبتى الهى معرفى کرده است:
«عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا» (2)
به همین جهت ازاین دودمان پاک به «خاندان عصمت و طهارت» یاد مىکنیم.
در این تعابیر، هم به عصمت الهى در برابر لغزشها، هم ایمنى از فتنهها و گمراهىها و پاکى از آلودگىها اشاره شده و «آیه تطهیر» که استوارترین مستند و برهان عصمت ائمه است، مورد توجه قرار گرفته است.
وقتى انسانى به نقطه اوج آگاهى دینى رسید و از سود و زیانها و عواقب نیک و بد کارها کاملا آگاه بود و تاثیر مثبت و منفى هر عملى، مثل آیینه در برابر دیدگانش روشن بود، نوعى مصونیت از در افتادن به کام گناه پیدا مىکند، نه آن که نتواند گناه کند، بلکه به خاطر «معرفتبرتر» حتى تصور و فکر گناه هم در دل و اندیشه او راه نمىیابد.
البته عصمت از خطا و اشتباه، خود از تفضلات الهى است که زمینه ساز وثوق امتبه امام و پشتوانه «حجت» شدن او براى دیگران است.
عصمت، ضرورت رهبرى یک امام است، زیرا وقتى مسؤولیت امام درجامعه، تبیین مکتب و بیان دین و پاسدارى از شریعت است، باید از نظر فکرى و عملى، خودش کوچکترین انحرافى از «اصول» و پایههاى اسلام و احکام خدا نداشته باشد، تا مردم با اعتماد و اطمینان از او «اطاعت» کنند.
رابطه اطاعت و امامت از همین جا شکل مىگیرد. «اخلاص در پیروى» از سوى مردم، بسته به «عصمت در رهبرى» از سوى امام است; در غیر این صورت، چه تضمینى براى «امت» است که «امام» آنان را به بیراهه نکشد؟ تا امام به مرتبه حجیت نرسد، تبعیت مردم از او بىپشتوانه است.
هنگامى که سخنان و اعمال و موضعگیرىهاى امام، براى مردم حجت و سند است و او را جانشین و وصى پیامبر مىشناسند و به او اقتدا مىکنند و او را الگو و اسوه خویش قرار مىدهند و از کلام و عملش، اسلام را استنتاج مىکنند، طبیعى است که اگر امام بلغزد، امت را مىلغزاند و اگر اشتباه کند، مردم را به گمراهى مىکشد و اگر هواى نفس داشته باشد، «مصالح امت» را فداى «منافع خود» مىسازد و اگر معصوم نباشد، مردم در پیروى و اطاعت، دلگرم نخواهند شد.
امام، چون پیشواى همگان است و پیشوا در «کلیت دین» و همه امور است، پس باید با برخوردارى از «عصمت» و تضمین درست و برحق بودن تمام گفتهها و نظرات و مواضعش، تمام مردم را در همه زمینهها هدایت و رهبرى کند. در رهبرى امام معصوم علیه السلام حق بودن، حق گفتن، طبق حق عمل کردن، با ضریب صد درصد ضرورى است، تا فلسفه عصمت که اطمینان و وثوق کامل است، تضمین شود.
درحدیثى، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: «امامان پس از من به تعداد نقباى بنىاسرائیل، دوازده نفرند و همه آنان امین و پرهیزکار و معصوم اند;»
«... کلهم امناء اتقیاء معصومون» (3)
در سخن دیگرى ضمن آن که حضرت رسول، همه را به ولایتپذیرى و اطاعت از على علیه السلام و ائمه از فرزندان او سفارش مىکند، دلیل این تبعیت را نیز، برگزیدگى و عصمت آنان از هرگناه و خطا مىداند:
«... فانهم خیرة الله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من کل ذنب و خطیئة» (4)
عصمت ائمه، علاوه بر آن که از برهانهاى قرآنى وحدیثى برمىآید، در متن عمل و سخن خود آنان نیز مشهود است و چه تابناک، در سیره علوى این ویژگى رخ مىنماید، آن جا که مىفرماید:
«به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با همه آنچه در زیر آنهاست، به من بدهند، در برابر این که در گرفتن دانه گندمى ازدهان مورى، خدا را معصیت کنم، هرگز این کار را نخواهم کرد.» (5)
برخورد على علیه السلام با برادرش عقیل در رابطه با مسائل مالى و برداشت نابجا از بیت المال، مشهور است و در نهج البلاغه هم آمده است. چه چیزى جز «عصمت» مىتواند این گونه عاطفه زمامدارى را که برپهنه گسترده امپراتورى اسلامى حکم مىراند، کنترل کند و او را در خط دقیق معیارهاى مکتبى، پا برجاى نگاه دارد؟ !
مىبینیم که عقیده به عصمت در امام، از امتیازات شیعه و از افتخارات پیروان اهل بیت علیهم السلام است و آنان را به جوهره ناب دین از طریق خاندان عصمت و طهارت، نزدیکتر مىسازد.
2- کفایت علمى
گسترش دادن به پیام دین و معارف مکتب، دفع شبهات و پاسخ به اشکالات و تلاش در جهت تطبیق عینى و اجراى احکام در جامعه، از مهمترین رسالتهاى ائمه علیهم السلام است.
امام در صورتى مىتواند این نقش را به بهترین وجه ایفا کند که تفوق و برترى علمى و آگاهى مکتبى متعالى و شناخت همه جانبه دینى داشته باشد و نسبتبه حقایق هستى و طبیعت و شرع، داناترین فرد امتباشد. امامى که برخى از احکام را نداند، نمىتواند راهگشاى معضلات دینى باشد. در آن صورت، احکامى را که حتى امام نمىداند، امت از کجا دریابند؟ اگر در امت، کسى داناتر از امام باشد، او به رهبرى شایستهتر است و مردم باید از او پیروى کنند. این، همان «شایسته سالارى مکتبى» است که در اسلام بر آن تاکید شده و این ملاک فضیلت پیشوایى امت لحاظ گشته است.
در کنار این دلیل عقلى، متون دینى فراوانى ضرورت اعلمیت امام و «کفایت علمى» رهبر مکتبى را مطرح کرده است. اهل بیت عصمت علیهم السلام، در دانش دین و هر عملى سرآمد روزگار خود و همه اعصار بودهاند.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «من براى شما آن را که پیشوا، پناه و راهنماى شماست پس از خودم، روشن و آشکار ساختم. او، برادرم علىبن ابىطالب علیه السلام است. جایگاه او در میان شما همان جایگاه من در میان شماست. در دین خود حرف او را گردن نهید و در همه کارهایتان از او پیروى کنید; چرا که هرآنچه خداوند به من آموخته است، نزد اوست. از او بپرسید و از او و جانشینانش یاد بگیرید و به آنان چیزى یاد ندهید و از آنان جلونیفتید و عقب نمانید; آنان با حق اند و حق با آنان و هرگز از حق، جدا و منحرف نمىشوند.» (6)
و در سخن دیگرى فرموده است:
«لا تعلموهم فانهم اعلم منکم» (7)
به آنان چیزى یاد ندهید که آنان داناتر از شمایند.
تاریخ زندگى و سیره ائمه نیز نشانگر مواضع و صحنههاى متعددى است که امامان، برترى علمى خود را برهمه دانشمندان زمان خود نشان دادهاند و قدرت پاسخگویى به هرسؤالى در هر زمینهاى، از جمله در مسائل دین، داشتهاند و علماى معاصر ائمه، به اعلمیت آنان اعتراف و تصریح کردهاند و بسیارىشان در مکتب علمى امامان، دانش آموختهاند.
وقتى ابن عباس که داناى امت و مفسر قرآن بود، درباره على علیه السلام مىگوید: «دانش من و اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله نسبتبه علم على علیه السلام همچون قطرهاى از هفت دریاست.» و ابوحنیفه درباره امام صادق علیه السلام مىگوید: «جعفربن محمد علیه السلام داناترین کسى است که دیدهام.» و مالک بن انس مىگوید: «برتر و داناتر و عابدتر و پرهیزکارتر از جعفربن محمد صلى الله علیه و آله را نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده ونه بر قلب بشرى خطور کرده است.» (8)
اینها نشانه گویاى برترى علمى آنان از همه افراد است.
موارد متعددى که حضرت على علیه السلام پاسخگوى سؤالات پیچیده سائلان بود، مکتب علمى و فقهى گسترده امام باقر و امام صادق علیهما السلام، مناظرات مفصل امام رضا علیه السلام با پیروان و بزرگان ادیان و فرق و مذاهب، غلبه علمى حضرت جواد علیه السلام برعلماى عصر خویش درآن مجلس مناظره مهم و دهها نمونه دیگر که در سیره ائمه علیهم السلام است، همه کفایت علمى ائمه علیهم السلام را نشان مىدهد.
از سوى دیگر، شاگردان برجستهاى که در مکتب علمى ائمه علیهم السلام، در زمینههاى گوناگون دانش طب و فیزیک و شیمى و ریاضیات و نجوم و... پرورش یافته و از خرمن گسترده علوم بىکران امامان بهرهور گشتهاند، مىتواند شاهد دیگرى بر صدق این ادعا باشد.
امامان علیهم السلام علاوه بر درایت و هوش برتر و حافظه نیرومندشان و علاوه برآموزش و تربیتخانوادگى، بیشتر با الهام خدایى و از راه غیب، داناى علوم بودند و پروردگار، علوم لدنى را در روح و اندیشه امامان به اندازه نیاز و ظرفیت مىافکند، تا امام را از جهت علمى به غناى کامل و سیرابى سرشار برساند و بتوانند پاسخگوى نیازهاى امتباشند.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«انا مدینة العلم و على بابها» (9)
منم شهر علم و على در آن است. بلکه سرچشمه همه علوم، عترت پیامبر و امامان معصوماند. حضرت باقر علیه السلام فرمود: «به شرق و غرب عالم بروید، هیچ دانش صحیحى نخواهید یافت، مگر آن که از نزد ما اهلبیت علیهم السلام خارج شده است.» (10)
داشتن این امتیاز، از آنجا که ضرورت امامت و رهبرى است، مخصوص شرایط سنى خاصى نیست. در نوجوانى هم امام داراى آن علم و آگاهى است، همان گونه که امام جواد علیه السلام در سنین نوجوانى به امامت رسید و نسبتبه همه دانشمندان عصر خویش، تفوق و برترى علمى داشت.
در احادیث، از ائمه و علمشان به «خزانه داران علم الهى» ، آگاهى به کتاب، آشنایى به تاویل قرآن، اسم اعظم خدا، راسخین در علم، داناى به همه لغات، دانا به زبان پرندگان و همه حیوانات، آگاهى از اسرار غیبى و حوادث آینده، علم به آنچه در آسمانها و زمینهاست، خبرداشتن از آن چه روز و شب در جهان مىگذرد و مردم انجام مىدهند و... یاد شده است. این همه دانش جز از طریق امداد الهى و «لدنى» بودن علم فراهم نمىآید. خداوند کسانى را که بخواهد حجتبرهمه اهل زمین و آسمان گرداند، از نظر علمى هم تامین مىکند.
جز آن چه یاد شد، در امامان، سلامت جسمى، شجاعت عملى، قاطعیت در امر دین، دانایى به مصالح امت، قدرت بر رهبرى و مدیریت جامعه و کمالات اخلاقى نیز شرط است.
اما برگشت همه اینها به همان دو شاخصه «عصمت» و «علم» است که آنان را از همه برتر مىسازد و اطاعتشان را برهمگان لازم مىکند.
پىنوشتها:
1- صحیفه نور، ج 21، ص 112.
2- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره (اوایل زیارت) .
3- اهلالبیت فىالکتاب و السنه، رى شهرى، ص 112.
4- همان، ص 113.
5- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 224.
6 و 7- اهلالبیت فىالکتاب و السنه، ص 379.
8- الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 90.
9- الغدیر، ج 6، ص 61.
10- اصول کافى، ج 1، ص 399.
همیشه میان «مسؤولیتها» و «شرایط» ، تناسب وجود دارد. براى مسؤولیتهاى بزرگ، ضوابط و معیارهاى بیشتر، دقیقتر و دشوارترى در نظر گرفته مىشود.
باتوجه به اهمیت رهبرى و مسؤولیتبسیار سنگین «امامت» - که حیات امت و سرنوشت مکتب به آن وابسته است. - به همان اندازه نیز ویژگىها و شرایطى سنگین دارد که هرکس را یاراى به دوش کشیدن این رسالت نیست و جز با داشتن زمینه و لیاقت و شایستگىهاى لازم، نمىتوان سرنوشت امت را به کسى به عنوان «امام» سپرد.
هرچند سخن ما از امامت پیشواى معصوم است و انتخاب او به فرمان الهى است و ملاکها را نیز خداوند تعیین مىکند، ولى در «ولایت» در عصر غیبت نیز به تناسب بارسنگین رهبرى، توانایىها و فضیلتهاى متعددى در «پیشوا» باید فراهم باشد تا اختیار جامعه و جان و مال افراد و سرنوشت کشور را بتوان به او سپرد.
امام امت قدس سره در نامه مورخ 8/1/68 در پاسخ به استعفاى آن که نامزد قائم مقامى رهبرى بود، نوشت: «... همان طور که نوشتهاید، رهبرى نظام جمهورى اسلامى کار مشکل و مسؤولیتسنگین و خطیرى است که تحملى بیش از طاقتشما مىخواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم و در این زمینه هردو مثل هم فکر مىکردیم....» (1)
با این حساب، اوصاف و شرایط و ویژگىهایى که در «وصى پیامبر» و ادامه دهنده مکتب او معتبر است، حساستر و مهمتر مىباشد. اینک به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- عصمت
به همان دلایلى که پیامبران باید معصوم باشند تا سخنان و دستورها و عملهایشان براى مردم «حجت» باشد، امامى هم که مىخواهد جانشین پیامبرخدا صلى الله علیه و آله باشد و امت را در خط رسالت، هدایت و رهبرى کند، باید از ویژگى «عصمت» برخوردار باشد.
«عصمت» ، مصونیت امام از انحراف، گناه، خطا و اشتباه در اندیشه و عمل و بیان احکام و تطبیق قانون اسلام برجامعه است.
عصمت، دستاورد حد اعلاى آگاهى و رشد دینى و خداباورى و رهایى از هرگونه هواپرستى و هوسگرایى و تمایل به شهوات است و این موهبت را خداوند به خاطر لیاقتى که امامان دارند، به آنان مىبخشد. در زیارت جامعه کبیره، از پیشوایان دین به عنوان برگزیدگان الهى و پیشوایان هدایت و چراغهاى تاریکىها و حجتهاى الهى برهمه اهل دنیا و آخرت یاد شده و عصمت را موهبتى الهى معرفى کرده است:
«عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا» (2)
به همین جهت ازاین دودمان پاک به «خاندان عصمت و طهارت» یاد مىکنیم.
در این تعابیر، هم به عصمت الهى در برابر لغزشها، هم ایمنى از فتنهها و گمراهىها و پاکى از آلودگىها اشاره شده و «آیه تطهیر» که استوارترین مستند و برهان عصمت ائمه است، مورد توجه قرار گرفته است.
وقتى انسانى به نقطه اوج آگاهى دینى رسید و از سود و زیانها و عواقب نیک و بد کارها کاملا آگاه بود و تاثیر مثبت و منفى هر عملى، مثل آیینه در برابر دیدگانش روشن بود، نوعى مصونیت از در افتادن به کام گناه پیدا مىکند، نه آن که نتواند گناه کند، بلکه به خاطر «معرفتبرتر» حتى تصور و فکر گناه هم در دل و اندیشه او راه نمىیابد.
البته عصمت از خطا و اشتباه، خود از تفضلات الهى است که زمینه ساز وثوق امتبه امام و پشتوانه «حجت» شدن او براى دیگران است.
عصمت، ضرورت رهبرى یک امام است، زیرا وقتى مسؤولیت امام درجامعه، تبیین مکتب و بیان دین و پاسدارى از شریعت است، باید از نظر فکرى و عملى، خودش کوچکترین انحرافى از «اصول» و پایههاى اسلام و احکام خدا نداشته باشد، تا مردم با اعتماد و اطمینان از او «اطاعت» کنند.
رابطه اطاعت و امامت از همین جا شکل مىگیرد. «اخلاص در پیروى» از سوى مردم، بسته به «عصمت در رهبرى» از سوى امام است; در غیر این صورت، چه تضمینى براى «امت» است که «امام» آنان را به بیراهه نکشد؟ تا امام به مرتبه حجیت نرسد، تبعیت مردم از او بىپشتوانه است.
هنگامى که سخنان و اعمال و موضعگیرىهاى امام، براى مردم حجت و سند است و او را جانشین و وصى پیامبر مىشناسند و به او اقتدا مىکنند و او را الگو و اسوه خویش قرار مىدهند و از کلام و عملش، اسلام را استنتاج مىکنند، طبیعى است که اگر امام بلغزد، امت را مىلغزاند و اگر اشتباه کند، مردم را به گمراهى مىکشد و اگر هواى نفس داشته باشد، «مصالح امت» را فداى «منافع خود» مىسازد و اگر معصوم نباشد، مردم در پیروى و اطاعت، دلگرم نخواهند شد.
امام، چون پیشواى همگان است و پیشوا در «کلیت دین» و همه امور است، پس باید با برخوردارى از «عصمت» و تضمین درست و برحق بودن تمام گفتهها و نظرات و مواضعش، تمام مردم را در همه زمینهها هدایت و رهبرى کند. در رهبرى امام معصوم علیه السلام حق بودن، حق گفتن، طبق حق عمل کردن، با ضریب صد درصد ضرورى است، تا فلسفه عصمت که اطمینان و وثوق کامل است، تضمین شود.
درحدیثى، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: «امامان پس از من به تعداد نقباى بنىاسرائیل، دوازده نفرند و همه آنان امین و پرهیزکار و معصوم اند;»
«... کلهم امناء اتقیاء معصومون» (3)
در سخن دیگرى ضمن آن که حضرت رسول، همه را به ولایتپذیرى و اطاعت از على علیه السلام و ائمه از فرزندان او سفارش مىکند، دلیل این تبعیت را نیز، برگزیدگى و عصمت آنان از هرگناه و خطا مىداند:
«... فانهم خیرة الله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من کل ذنب و خطیئة» (4)
عصمت ائمه، علاوه بر آن که از برهانهاى قرآنى وحدیثى برمىآید، در متن عمل و سخن خود آنان نیز مشهود است و چه تابناک، در سیره علوى این ویژگى رخ مىنماید، آن جا که مىفرماید:
«به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با همه آنچه در زیر آنهاست، به من بدهند، در برابر این که در گرفتن دانه گندمى ازدهان مورى، خدا را معصیت کنم، هرگز این کار را نخواهم کرد.» (5)
برخورد على علیه السلام با برادرش عقیل در رابطه با مسائل مالى و برداشت نابجا از بیت المال، مشهور است و در نهج البلاغه هم آمده است. چه چیزى جز «عصمت» مىتواند این گونه عاطفه زمامدارى را که برپهنه گسترده امپراتورى اسلامى حکم مىراند، کنترل کند و او را در خط دقیق معیارهاى مکتبى، پا برجاى نگاه دارد؟ !
مىبینیم که عقیده به عصمت در امام، از امتیازات شیعه و از افتخارات پیروان اهل بیت علیهم السلام است و آنان را به جوهره ناب دین از طریق خاندان عصمت و طهارت، نزدیکتر مىسازد.
2- کفایت علمى
گسترش دادن به پیام دین و معارف مکتب، دفع شبهات و پاسخ به اشکالات و تلاش در جهت تطبیق عینى و اجراى احکام در جامعه، از مهمترین رسالتهاى ائمه علیهم السلام است.
امام در صورتى مىتواند این نقش را به بهترین وجه ایفا کند که تفوق و برترى علمى و آگاهى مکتبى متعالى و شناخت همه جانبه دینى داشته باشد و نسبتبه حقایق هستى و طبیعت و شرع، داناترین فرد امتباشد. امامى که برخى از احکام را نداند، نمىتواند راهگشاى معضلات دینى باشد. در آن صورت، احکامى را که حتى امام نمىداند، امت از کجا دریابند؟ اگر در امت، کسى داناتر از امام باشد، او به رهبرى شایستهتر است و مردم باید از او پیروى کنند. این، همان «شایسته سالارى مکتبى» است که در اسلام بر آن تاکید شده و این ملاک فضیلت پیشوایى امت لحاظ گشته است.
در کنار این دلیل عقلى، متون دینى فراوانى ضرورت اعلمیت امام و «کفایت علمى» رهبر مکتبى را مطرح کرده است. اهل بیت عصمت علیهم السلام، در دانش دین و هر عملى سرآمد روزگار خود و همه اعصار بودهاند.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «من براى شما آن را که پیشوا، پناه و راهنماى شماست پس از خودم، روشن و آشکار ساختم. او، برادرم علىبن ابىطالب علیه السلام است. جایگاه او در میان شما همان جایگاه من در میان شماست. در دین خود حرف او را گردن نهید و در همه کارهایتان از او پیروى کنید; چرا که هرآنچه خداوند به من آموخته است، نزد اوست. از او بپرسید و از او و جانشینانش یاد بگیرید و به آنان چیزى یاد ندهید و از آنان جلونیفتید و عقب نمانید; آنان با حق اند و حق با آنان و هرگز از حق، جدا و منحرف نمىشوند.» (6)
و در سخن دیگرى فرموده است:
«لا تعلموهم فانهم اعلم منکم» (7)
به آنان چیزى یاد ندهید که آنان داناتر از شمایند.
تاریخ زندگى و سیره ائمه نیز نشانگر مواضع و صحنههاى متعددى است که امامان، برترى علمى خود را برهمه دانشمندان زمان خود نشان دادهاند و قدرت پاسخگویى به هرسؤالى در هر زمینهاى، از جمله در مسائل دین، داشتهاند و علماى معاصر ائمه، به اعلمیت آنان اعتراف و تصریح کردهاند و بسیارىشان در مکتب علمى امامان، دانش آموختهاند.
وقتى ابن عباس که داناى امت و مفسر قرآن بود، درباره على علیه السلام مىگوید: «دانش من و اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله نسبتبه علم على علیه السلام همچون قطرهاى از هفت دریاست.» و ابوحنیفه درباره امام صادق علیه السلام مىگوید: «جعفربن محمد علیه السلام داناترین کسى است که دیدهام.» و مالک بن انس مىگوید: «برتر و داناتر و عابدتر و پرهیزکارتر از جعفربن محمد صلى الله علیه و آله را نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده ونه بر قلب بشرى خطور کرده است.» (8)
اینها نشانه گویاى برترى علمى آنان از همه افراد است.
موارد متعددى که حضرت على علیه السلام پاسخگوى سؤالات پیچیده سائلان بود، مکتب علمى و فقهى گسترده امام باقر و امام صادق علیهما السلام، مناظرات مفصل امام رضا علیه السلام با پیروان و بزرگان ادیان و فرق و مذاهب، غلبه علمى حضرت جواد علیه السلام برعلماى عصر خویش درآن مجلس مناظره مهم و دهها نمونه دیگر که در سیره ائمه علیهم السلام است، همه کفایت علمى ائمه علیهم السلام را نشان مىدهد.
از سوى دیگر، شاگردان برجستهاى که در مکتب علمى ائمه علیهم السلام، در زمینههاى گوناگون دانش طب و فیزیک و شیمى و ریاضیات و نجوم و... پرورش یافته و از خرمن گسترده علوم بىکران امامان بهرهور گشتهاند، مىتواند شاهد دیگرى بر صدق این ادعا باشد.
امامان علیهم السلام علاوه بر درایت و هوش برتر و حافظه نیرومندشان و علاوه برآموزش و تربیتخانوادگى، بیشتر با الهام خدایى و از راه غیب، داناى علوم بودند و پروردگار، علوم لدنى را در روح و اندیشه امامان به اندازه نیاز و ظرفیت مىافکند، تا امام را از جهت علمى به غناى کامل و سیرابى سرشار برساند و بتوانند پاسخگوى نیازهاى امتباشند.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«انا مدینة العلم و على بابها» (9)
منم شهر علم و على در آن است. بلکه سرچشمه همه علوم، عترت پیامبر و امامان معصوماند. حضرت باقر علیه السلام فرمود: «به شرق و غرب عالم بروید، هیچ دانش صحیحى نخواهید یافت، مگر آن که از نزد ما اهلبیت علیهم السلام خارج شده است.» (10)
داشتن این امتیاز، از آنجا که ضرورت امامت و رهبرى است، مخصوص شرایط سنى خاصى نیست. در نوجوانى هم امام داراى آن علم و آگاهى است، همان گونه که امام جواد علیه السلام در سنین نوجوانى به امامت رسید و نسبتبه همه دانشمندان عصر خویش، تفوق و برترى علمى داشت.
در احادیث، از ائمه و علمشان به «خزانه داران علم الهى» ، آگاهى به کتاب، آشنایى به تاویل قرآن، اسم اعظم خدا، راسخین در علم، داناى به همه لغات، دانا به زبان پرندگان و همه حیوانات، آگاهى از اسرار غیبى و حوادث آینده، علم به آنچه در آسمانها و زمینهاست، خبرداشتن از آن چه روز و شب در جهان مىگذرد و مردم انجام مىدهند و... یاد شده است. این همه دانش جز از طریق امداد الهى و «لدنى» بودن علم فراهم نمىآید. خداوند کسانى را که بخواهد حجتبرهمه اهل زمین و آسمان گرداند، از نظر علمى هم تامین مىکند.
جز آن چه یاد شد، در امامان، سلامت جسمى، شجاعت عملى، قاطعیت در امر دین، دانایى به مصالح امت، قدرت بر رهبرى و مدیریت جامعه و کمالات اخلاقى نیز شرط است.
اما برگشت همه اینها به همان دو شاخصه «عصمت» و «علم» است که آنان را از همه برتر مىسازد و اطاعتشان را برهمگان لازم مىکند.
پىنوشتها:
1- صحیفه نور، ج 21، ص 112.
2- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره (اوایل زیارت) .
3- اهلالبیت فىالکتاب و السنه، رى شهرى، ص 112.
4- همان، ص 113.
5- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 224.
6 و 7- اهلالبیت فىالکتاب و السنه، ص 379.
8- الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 90.
9- الغدیر، ج 6، ص 61.
10- اصول کافى، ج 1، ص 399.