آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در این‏جا سخن از دانش على علیه السلام است. دانش انسانى برگزیده، انسانى که هیچ بیان و قلمى را یاراى توصیف او نیست; زیرا او برتر از هر اندیشه و فکر و والاتر از جوهر کلام است و اندازه علم او را تنها خدا و رسولش مى‏داند. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند آن قدر از فهم و دانش به او (على علیه السلام) عطا فرمود که اگر فهم و دانش او (على علیه السلام) را بین زمینیان تقسیم کنند، همه را در برخواهد گرفت (و همه دانا مى‏شوند). (1) سخن گفتن از جلوه‏هاى دانش آن حضرت به منزله آب دریا را در کاسه کردن است، ولى:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگى باید چشید
گستره علم على علیه السلام
على علیه السلام خزانه علم الهى (2) و عتبه و درگاه بلند علم بى‏کران پیامبراکرم صلى الله علیه و آله (3) و سینه او، محل جمع علوم فراوان است. (4) او امام مبینى است که پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در وصفش فرمود: «امام مبین‏» همین على علیه السلام است. او امامى است که خداوند تبارک و تعالى دانش همه چیز را در او نهاده است.» (5)
علم آن حضرت از سه جهت گذشته، حوادث فعلى و آینده گسترش دارد. او از گذشته، آینده و حوادث عصر خود آگاهى کامل و کافى داشت. (6)
کلیات دانش‏ها و اصول علوم و جزئیات و فروع آن‏ها نزد حضرت حاضر بود. مفضل مى‏گوید: روزى امام صادق علیه السلام به من فرمود: اى مفضل! آیا کنه معرفت محمد صلى الله علیه و آله، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را مى‏دانى؟
عرض کردم: اى آقاى من! کنه معرفت آن‏ها چیست؟
فرمود: اى مفضل! هرکس کنه معرفت آن‏ها را بشناسد، در برترین مراتب ایمان خواهد بود.
عرض کردم: اى آقاى من! آن را به من بشناسان؟
فرمود: اى مفضل! بدان که آن‏ها، مى‏دانند که خداوند عزوجل چه چیزهایى را خلق کرده است; بدان که آن‏ها کلمه تقوا و خزینه‏هاى آسمان‏ها، زمین‏ها، کوه‏ها، بیابان‏ها و دریاها هستند; بدان که آن‏ها مى‏دانند که چند ستاره و فرشته در آسمان است و وزن کوه‏ها چه قدر است و حجم آب دریاها، و نهرها و چشمه‏ها چه قدر است و هیچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر آن که آن‏ها مى‏دانند و هیچ دانه‏اى در ظلمات زمین و نیز هیچ رطوبت و خشکى که درکتاب مبین آمده است، نیست مگر آن که آن‏ها (همه) را مى‏دانند. (7)
على علیه السلام هم به ظاهر اشیاء و مخلوقات آگاه بود و هم نسبت‏به باطن و ملکوت آن‏ها اطلاع کافى و احاطه علمى کامل داشت. مؤید این مطلب، روایات فراوانى است که در این مورد وارد شده است. (8)
على علیه السلام اعلم است
شیخ عباس قمى (ره) اعلمیت آن حضرت را از جهاتى مورد اثبات قرار مى‏دهد:
الف - داراى نهایت فطانت و قوت حدس و شدت ذکاوت بودن.
ب - مرجع نهایى در تمام شبهات و مشکلات علمى بودن.
ج - مفاد حدیث نبوى صلى الله علیه و آله: «اقضاکم على علیه السلام‏» که مستلزم اعلمیت است. زیرا قضا مستلزم علم است.
د - جامعیت در علوم مختلف، مانند تفسیر، نحو، فقه، کلام و... (9)
منابع علمى على علیه السلام
دانش و آگاهى آن حضرت داراى منابع متعدد است. آن حضرت دانش خود را از آن‏ها تحصیل کرده است:
الف: اتصال با حقیقت نبوت:
آن حضرت به واسطه استعداد ذاتى، توفیقات و تاییدات الهى و مراقبت و کوشش دائمى، با علوم نبوى رسول اکرم صلى الله علیه و آله اتصال برقرار کرد و تحت تربیت آن حضرت قرار داشت; همان طورى که خود حضرت به این حقیقت چنین اشاره مى‏فرماید: «شما قرب ومنزلت مخصوص مرا نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏دانید. در کودکى مرا در دامن خویش مى‏گذاشت و به سینه‏اش مى‏چسبانید و در بسترش مى‏خوابانید. بدنم به جسد مبارکش مى‏رسید و از بوى معطر او استفاده مى‏نمودم. لقمه را مى‏جوید و در دهانم مى‏گذاشت. هیچ گاه دروغ از من نشنید. خطا و اشتباهى ندید. یکى از فرشتگان بزرگ الهى همواره از وى مراقبت مى‏نمود و به کارهاى نیک و اخلاق پسندیده هدایتش مى‏نمود. من همانند ناقه شتر که دنبال مادرش مى‏رود، از آن حضرت پیروى مى‏کردم. در هر روز درى از علم به رویم مى‏گشود و از اخلاق و آداب نیک چیزى برایم آشکار مى‏کرد. دستور مى‏داد تا از او پیروى کنم. در هرسال مدتى در کوه «حراء» به سر مى‏برد. جز من و خدیجه علیها السلام، کسى آن حضرت را نمى‏دید. در آن هنگام خانه‏اى در اسلام تاسیس نشده بود، جز خانه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و خدیجه علیها السلام; و من سومین فرد آن خانواده بودم. نور وحى و رسالت را مشاهده مى‏کردم و بوى نبوت را استشمام مى‏نمودم.» (10)
على علیه السلام مى‏فرماید: «رسول خدا صلى الله علیه و آله هزار در از علم را به روى من گشود که از هر درى، هزار در باز شد. پس هزار هزار در علم به روى من گشوده شد. به طورى که از گذشته و آینده خبر دارم و از مرگ‏ها و پیش آمدها و راه‏هاى قضاوت خبردارم.» (11)
ب - قرآن کریم:
از روایات متعدد به دست مى‏آید که یکى از منابع و مدارک علمى آن حضرت، قرآن کریم است. آن حضرت چون از اسرار و رموز کلام الهى اطلاع کامل داشت و با شان نزول، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقید و محکم و متشابه آیات آشنا بود، مى‏توانست احکام و قوانین دین و معارف اسلام را از عمق آن کتاب آسمانى استخراج نماید و در اختیار مسلمانان قرار دهد. آن حضرت در این مورد مى‏فرماید: «قرآن را به سخن آورید، ولى قرآن براى شما سخن نمى‏گوید. من مى‏توانم از آن خبر بدهم. علوم گذشته و آینده در آن کتاب آسمانى موجود است. احکام ومسائل مورد احتیاج شما و تفسیر موارد اختلافتان در آن کتاب وجود دارد. اگر از من بپرسید، به شما یاد مى‏دهم.» (12)
ج - ارتباط با عالم غیب (الهام)
از جمله منابع علمى آن حضرت، ارتباط داشتن ایشان با جهان غیب مى‏باشد. همان طور که از روایات متعدد به دست مى‏آید، على علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام با پروردگار جهان و عالم غیب ارتباط داشتند و از این راه حقایقى را دریافت مى‏کردند. خداوند به واسطه بعضى از فرشتگان به آن‏ها الهام مى‏کرد. و بدین وسیله علوم و کمالات و حقایق را بر آن‏ها افاضه مى‏کرد.
امام باقر علیه السلام فرمود:
«على علیه السلام به کتاب و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله عمل مى‏کرد و هنگامى که مساله تازه‏اى پیدا مى‏شد که در کتاب و سنت وجود نداشت، خدا حق را به آن حضرت الهام مى‏کرد.» (13)
از جمله اوصاف على علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام «محدث‏» بودن است. محدث به این معناست که فرشته‏اى از ناحیه خداوند براى آن حضرت حدیث مى‏کرد. (14)
سؤال: اگر امام نیز باعالم غیب ارتباط دارد و به وسیله الهام، حقایقى را دریافت مى‏کند، پس بین پیغمبر و امام چه فرقى است؟ علاوه برآن، دربعضى از روایات وارد شده است که با مرگ پیامبر صلى الله علیه و آله وحى منقطع گشت، پس این گونه روایات با سخنان گذشته ناسازگار است.
جواب: گرچه در روایات فراوان، الهام و ارتباط باجهان غیب براى ائمه علیهم السلام اثبات شده است، ولى در همان روایات فرق بین پیامبر و امام بیان شده است:
فرق اول این است که امام تشریع کننده نیست. و احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام بر او وحى نمى‏شود بلکه آن‏ها بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل مى‏شد و آن حضرت آن‏ها را به على علیه السلام تعلیم داد و على علیه السلام آن‏ها را به امام بعدى تعلیم داد.
فرق دوم که از احادیث استفاده مى‏شود، این است که گرچه به امام نیز الهام مى‏شود و امام با عالم غیب ارتباط دارد، ولى وحى و الهام آن‏ها باوحى انبیاء فرق دارد، زیرا پیامبر رسما با عالم غیب تماس مى‏گیرد و فرشته وحى را مشاهده مى‏نماید و ملکوت جهان هستى را رؤیت مى‏کند ولى امام چنین نیست.
حارث بن مغیره مى‏گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: على علیه السلام محدث بود.
عرض کردم: مى‏فرمایید، پیغمبر بود؟
امام علیه السلام دست‏خود را این چنین (به بالا) حرکت داد. سپس فرمود: بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا مانند ذوالقرنین بود، مگر به شما خبر نرسیده است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «در میان شما هم مانند ذوالقرنین هست. (15) (و او او على علیه السلام است.)»
محمد بن مسلم مى‏گوید: نزد امام صادق علیه السلام صحبت از «محدث‏» به میان آمد. آن حضرت فرمود: محدث صداى فرشته را مى‏شنود، ولى او را نمى‏بیند. عرض کردم: از کجا مى‏فهمد کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقارى که در آن حال پیدا مى‏کند. (16)
بنابراین بدون آن که امام، پیامبر باشد و براو وحى شود، علوم و اخبار آسمانى به وسیله الهام، یا با صداى فرشته به وى مى‏رسد، امام شخص فرشته را نمى‏بیند اما پیامبر او را مى‏بیند. امام محدث است و محدث در لغت‏به معناى کسى است که براى او حدیث و خبر تازه گویند. در لسان اخبار، امام را «محدث‏» مى‏گویند.
تعدد معلومات على علیه السلام
معلومات آن حضرت را مى‏توان به دو دسته تقسیم نمود:
دسته‏اى از آن‏ها معلوماتى هستند که از شرایط امامت هستند و امامت‏به وسیله آن محقق مى‏شود. این معلومات عبارت است از: علم به احکام و قوانینى که براى سعادت دنیوى و اخروى مردم ضرورى مى‏باشد، علم به اخلاق نیک و بد، علم به عقاید صحیح و ناصحیح و به طور کلى، علم به هرآن‏چه که براى ارشاد و هدایت انسان‏ها و اداره امور دنیوى و اخروى مردم لازم است; اعم از قوانین و احکامى که از ناحیه خداوند براى سعادت بشر نازل شده است.
دسته دوم معلوماتى هستند که شرط امامت نیستند و متخصص بودن در آن علوم، شرط امامت نیست. ولى از مطالعه در روایات وارده از ائمه علیهم السلام و روایات اهل سنت و منابع تاریخى به دست مى‏آید که ائمه علیهم السلام نسبت‏به علوم مختلف آگاهى کامل داشتند. گاه دیگران را از آن دانش‏ها بهره‏مند مى‏کردند; مانند گیاه‏شناسى، زمین‏شناسى، حساب، ستاره‏شناسى، فلسفه، نحو، تاریخ، داروشناسى، طب، زبان‏شناسى، حیوان‏شناسى و...
دانستن این امور به منزله آن نیست که ائمه علیهم السلام از تخصص خود استفاده مى‏کردند و خود را بى‏نیاز از دیگران مى‏دانستند. بلکه ائمه علیهم السلام همانند سایر مردم شیوه رایج و عادى زندگى را طى مى‏کردند، مثلا با این که قیمت اجناس را مى‏دانستند، براى تعیین قیمت اجناس به اهل خبره مراجعه مى‏نمودند و با این که از خواص گیاهان وداروها ونحوه درمان خبر داشتند، براى معالجه بیمارى‏ها به طبیب مراجعه مى‏کردند.
اینک نمونه هایى از دریاى بى‏کران معلومات امام على علیه السلام در قالب علوم مختلف، به طور اشاره ذکر مى‏شود:
1- فلسفه
از تحقیق در فلسفه اسلامى و مطالعه سخنان حضرت على علیه السلام به دست مى‏آید که آن حضرت اولین کسى از امت اسلام بود که براى بیان معارف حقه الهى از استدلال‏هاى منطقى، برهان‏ها و اصول فلسفه الهى استفاده کرد. آن حضرت براى بیان مقاصد فلسفى، الفاظى را استخدام و از معانى مادى و طبیعى خود مجرد ساخت. کلمات «منذ» ، «قد» و «لولا» ، نمونه‏اى از این کلمات هستند.
«لایشمل بحد و لا یحسب بعد و انما تحد الادوات انفسها و تشیرالالات الى نظائرها منعتها منذ القد میة و حمتها قدالازلیة و جنبتها «لولا» التکملة‏» (17)
(خداوند) محدود به حدى نیست. (زیرا محدودیت از خواص ممکنات است، نه واجب الوجود بالذات.) و قابل شمارش نیست. (زیرا او واحد حقیقى است که دومى برایش فرض نمى‏شود.) و اشیاء محدود به حدود هستند و به یکدیگر اشاره دارند. (زیرا جسم هستند و اجسام یکدیگر رامحدود و مورد اشاره دارند.) کلمه منذ (که براى ابتداى زمان وضع شده است.) اشیاء را از قدیم بودن منع مى‏کند و کلمه «قد» (که اگر برسرفعل ماضى داخل شود، زمان گذشته را به حال نزدیک مى‏کند و اگر بر سر فعل مضارع درآید، به معناى کمى و قلت کار و فعل و به معناى «گاهى‏» است.) موجودات را از ازلیت و همیشه بودن به دور مى‏کند و کلمه «لولا» (که براى ربط امتناع جمله دوم به جمله اول وضع شده‏است.) از کامل بودن آن‏ها جلوگیرى مى‏کند.
در زمان خلافت آن حضرت، دو فیلسوف یونانى و یهودى به خدمت‏حضرت رسیدند و پس از اندکى صحبت، از نزد آن حضرت مرخص شدند. حکیم یونانى درباره حضرت على علیه السلام گفت: او فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر مى‏داند. فیلسوف یهوى گفت: او به تمام جهات فلسفه احاطه دارد. (18) ابوعلى سینا مى‏گوید: فیلسوفى جز على علیه السلام وجود ندارد. (19)
بهترین مدرک براى به دست آوردن مبانى فکرى و آراى فلسفى آن حضرت، نهج البلاغه است. کتابى که حاوى سخنان فصیح و بلیغ و ناشى از معارف الهى مى‏باشد. در آن سخنان افکارى نهفته است که جویندگان حقیقت را در اقیانوس بى‏کران الوهیت‏به منتهاى اوج مى‏رساند. اینک به طور خلاصه، به بعضى از مطالب، مسائل و اصطلاحات فلسفى موجود در نهج البلاغه اشاره مى‏شود:
کیف، توحید، مثل، تشبیه، صمد، وهم، مصنوع، معلول، فاعل، قضاء، قدر، غنى، وجود، عدم، ابد، ازل، شعور، ضد، نور، ظلمت، تباین، حد، حرکت، سکون، حدوث، ذات، غیریت، نهایت، غایت، قدیم، ظاهر، باطن، سبق، مساوى، انشاء، اختراع، ابداء، کائن، معیت، عالم ماده، عالم مجردات، عینیت صفات باذات، صفات ثبوتى و صفات سلبى، حکیم، هستى، هدف‏مند است، تمام کمالات مال خداست، مرکب نیست، جسم نیست. قابل تشبیه نیست، ذاتش قابل توصیف نیست، قابل شناخت نیست. قابل تغییر نیست، عینیت‏پذیر نیست، معلول نیست، محیط برهمه چیز است، منزه از نقص است و... . (20)
2- علم نحو
على علیه السلام بنیانگذار علم نحو مى‏باشد ابوالاسود دؤلى مى‏گوید: خدمت على علیه السلام رسیدم، او را در حال تفکر و اندیشه دیدم، گفتم: اى امیرالمؤمنین! درچه چیزى تفکر مى‏کنى؟ فرمود: شنیده‏ام در دیار شما کلمات را اشتباه تلفظ مى‏کنند. از این رو خواستم کتابى در اصول عربیت‏بنویسم. عرض کردم: اگر این کار را بکنید، لغت عرب را زنده و حفظ نموده‏اید. بعد از 3 روز، به خدمت ایشان رسیدم. حضرت صحیفه‏اى را به من داد که در آن آمده بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الکلام کلمه اسم و فعل و حرف، فالاسم ما انبا عن المسمى و الفعل ما انبا عن حرکة المسمى و الحرف ما انبا عن معنى لیس باسم و لا فعل‏»
سپس به من فرمود: این را پى‏گیرى کن و هر آنچه برایت رخ داد (از قواعد) در آن بیاور و بدان اى ابااسود که اشیاء برسه گونه هستند: ظاهر، مضمر و چیزى که نه ظاهر است و نه مضمر.
ابوالاسواد مى‏گوید: من چیزهایى را جمع کردم و بر حضرت عرضه داشتم که از جمله این‏ها حروف ناصبه بود: «ان، ان، لیت، لعل و کان‏» اما «لکن‏» را ذکر نکردم. حضرت به من فرمود: چرا لکن را ترک کردى؟ گفتم: خیال کردم از حروف ناصبه نیست. فرمود: لکن هم از حروف ناصبه است. (21)
3- گیاه‏شناسى و طبابت
آن حضرت از حاذق‏ترین اطباء بود. (22) و گاه به طبابت‏بعضى از امراض مى‏پرداخت. آن حضرت در موارد متعدد به گیاهان مختلف و آثار متفاوت آن‏ها در پیشگیرى ازامراض و یا درمان آن‏ها اشاره مى‏فرمود: که حاکى از اطلاع کافى و کامل آن حضرت در مورد برخى گیاهان و خواص آن‏ها و نیز درمان بیمارى‏ها توسط آن‏ها مى‏باشد. از آن حضرت درباره فواید گل خطمى، سیب، به، مویز، خرما، بنفشه، کاسنى، کندر، اویشن، عناب، عدس و... (23) سخنانى نقل شده است.
4- جانورشناسى
ازجلوه‏هاى دانش على علیه السلام، اطلاعات فراوان و دقیق آن حضرت در مورد حیوانات، پرندگان و حشرات مى‏باشد. آن حضرت گاه طورى در مورد جانوران بحث مى‏نمود که گویى سال‏ها فقط در مورد همین موضوع مطالعه نموده و عمر خود را صرف همین مورد کرده است. از استخوان بندى، جثه، سرعت، رنگ، زیبایى، تولید مثل و... حیوانات با اطلاع بود. آن حضرت مطالبى درباره طاووس، فیل، مورچه، ملخ، ماهى و خفاش گفته‏است. (24)
آن حضرت در فرازى از نهج البلاغه، در مورد «ملخ‏» چنین مى‏فرماید: «و اگر مى‏خواهى در باره ملخ بگو که خداوند سبحان براى آن دو چشم سرخ آفریده و دو حدقه تابان برافروخته و گوش پنهان برایش قرار داده و دهن مناسب برایش گشوده و براى آن حس توانا قرار داده و دو دندان که به وسیله آن (گیاه را) چیده و جدا مى‏کند، و دو داس که با آن مى‏درود... در حالى که جثه و تن آن به اندازه یک انگشت‏باریک نیست.» (25)
5- قرآن‏شناسى و تفسیر
بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله اولین کسى که با حقیقت قرآن و شئون آن ارتباط علمى‏داشته است، على علیه السلام بود. آن حضرت حقیقت قرآن را از منبع اصلیش، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دریافت کرد. هر آیه‏اى که بر پیامبراکرم صلى الله علیه و آله نازل مى‏شد، آن را بر على علیه السلام قرائت مى‏فرمود و دستور مى‏داد تا حضرت آن را املا نماید. على علیه السلام مى‏فرماید: «پیامبر صلى الله علیه و آله تاویل آیات و تفسیر آن‏ها، ناسخ و منسوخ آن‏ها، محکم و متشابه آن‏ها، خاص و عام آن‏ها و این که کجا نازل شده و در چه موردى نازل شده است، را به من تعلیم داد. (26)
6- فصاحت و بلاغت
على علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از فصیح‏ترین وبلیغ‏ترین عرب‏ها بود. این مطلب را در سخنان آن حضرت مى‏توان یافت. سخنان آن حضرت داراى جذبه منحصر به فرد و حلاوت و شیرینى خاصى است. اجزاى سخنان او متناسب و به هم پیوسته و در جمال صورت و کمال معنا به هم مرتبط و پیوند خورده است. بلاغت و فصاحت کلام او نشان در قوت فکر و توانایى ذهنى و کثرت علمى و فوق العاده آن حضرت مى‏باشد; زیرا با داشتن آن‏ها مى‏توان دقایق معانى را در حافظه خود حاضر کرد و آن را به طور روان در قالب الفاظ مانوس و جذاب بیان نمود.
آن حضرت در سخنورى، کار را به اعجاز رساند، به طورى که گاه خطبه هایى را ایراد مى‏نمود که در آن‏ها حرف «الف‏» و یا علامت «نقطه‏» نبود، از باب نمونه از خطبه ذیل که در آن هیچ نقطه به کار برده نشده است، چند سطرى بیان مى‏شود: «الحمدلله الملک المحمود المالک الودود و مصور کل مولود و مآل کل مطرود و ساطح المهار و مؤطل الاطواد و مرسل الامطار و مسهل الاوطار عالم الاسرار و مدرکها مدمرالاملاک و مهلکها و مکور الدهور و مکررها و مورد الامور و مصدرها عم سماحه و کمل رکابه و همل وطاع السؤال و الامل واوسع الرمل...» (27)
7- ستاره شناسى
على علیه السلام تنها در مورد موجودات زمینى اطلاع نداشت، بلکه در مورد مخلوقات آسمانى یعنى ستارگان و کیفیت‏خلقت آسمان‏ها و آثار ستارگان و نظم حاکم برآن‏ها نیز اطلاع کامل داشت. (28) او زیرک‏ترین فرد در علم نجوم بود. (29)
آن حضرت در مورد یکى از آثار ستارگان مى‏فرماید: «جعل نجومها اعلاما یستدل بها الحیران فى مختلف فجاج الاقطار» (30) ; (خداوند) ستاره‏هاى آن‏ها را نشانه‏ها قرار داد تا شخص حیران و سرگردان در آمد و شد راه‏هاى گشاده اطراف زمین به آن‏ها راه جوید.
امام على علیه السلام در مورد نظم حاکم بر ستارگان چنین مى‏فرماید: «هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض‏» (31) ; این ستارگان که در آسمان‏ها مى‏بینید، شهرهایى هستند مانند شهرهاى زمین.
8- استخراج نیرو
از جمله جلوه‏هاى دانش على علیه السلام توانایى علمى بر استخراج انرژى و نیروى برق و امثال آن‏ها مى‏باشد. روزى حضرت على علیه السلام و کمیل کنار آبى ایستاده بودند. حضرت اشاره به آن آب کرد و فرمود: «یا کمیل! لوشئت ان اصیر من هذاالماء نورا لفعلت.» (32) ; اى کمیل! اگر بخواهم از همین آب نور بسازم، هرآینه مى‏توانم.
9- علم غیب
از روایات متعدد به دست مى‏آید که على علیه السلام داراى علم غیب بود و از حوادث گذشته و آینده اطلاع داشت. اینک فهرست نمونه هایى از اخبار غیبى حضرت در این جا ذکر مى‏شود:
خبر از قتل امام حسین علیه السلام، خبر از فرمانده سپاه، گمراه شدن حبیب بن حمار، خبر از کشته شدن اعشى‏باهله توسط حجاج، خبر از شهادت عمروبن حمق، خبر از به دارآویخته شدن جویربه و میثم تمار، خبر از قطع دست و پاى رشید هجرى، خبر از کشته شدن خوارج توسط آن حضرت، خبر از غرق شدن بصره، خبر از حمله تاتارها و امثال آن‏ها. (33)
10- آگاهى از ایمان و نفاق مردم
آن حضرت دوستان و شیعیان خود و مؤمنان را از سایر مردم تشخیص مى‏داد. امام صادق - فرمود: مردى نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد وعرض کرد: اى امیرالمؤمنین! به خدا قسم که من شما را دوست دارم! حضرت فرمود: دروغ گفتى. آن گاه آن مرد (با حالت تعجب) به حضرت عرض کرد: سبحان الله! مثل آن که آنچه در باطن من است، را مى‏داند. (34)
11- تسلط بر زبان‏ها
چند چیز ازناحیه خداوند سبحان به آن حضرت عطا شده بود که از جمله آن‏ها «فصل‏الخطاب‏» بود. (35)
هروى مى‏گوید: امام صادق علیه السلام با تمام مردم به وسیله زبان خود آن‏ها صحبت مى‏کرد. به خدا قسم که او فصیح‏ترین مردم و داناترین آن‏ها نسبت‏به تمام زبان‏ها و لغات بود. روزى به او عرض کردم: اى پسر رسول خدا! من از آگاهى شما نسبت‏به این لغات - با این که اختلاف زیاد باهم دارند. - درتعجب هستم. حضرت فرمود: اى اباصلت! من حجت‏خدا بر خلق هستم و حجت‏باید لغات آن‏ها را بداند. آیا به تو نرسیده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: که به او «فصل الخطاب‏» داده شده است؟ آیا فصل خطاب چیزى جز معرفت لغات است؟ (36)
عبدالله بن مسعود مى‏گوید: روزى نزد على علیه السلام بودم، ناگاه مردى را دیدم که مى‏گفت: چه کسى مرا به شخصى راهنمایى مى‏کند تا از علم او بهره‏مند گردم؟ او از کنار ما عبور کرد. من او را صدا زدم و گفتم: اى آقا! آیا شنیده‏اى که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
«انا مدینة العلم و على بابها; من شهر علم هستم و على درب آن شهر است.»
او گفت: آرى، شنیده‏ام. گفتم: پس به کجا مى‏روى؟ این شخص، على ابن ابى‏طالب علیه السلام است. آن مرد به حضور على علیه السلام آمد. امام على علیه السلام به او فرمود: اهل کجا هستى؟ او گفت: اهل اصفهان هستم. (على علیه السلام از بعضى از خصائص اهل اصفهان آن روز یادکرد.) مرد اصفهانى گفت: بیش‏تر بیان کنید. امام على علیه السلام به زبان اصفهانى به او فرمود: «اروت این وس; امروز همین بس است.» (37)
12- آگاهى نسبت‏به ادیان و کتب آسمانى
امام صادق علیه السلام فرمود: صحف ابراهیم و موسى علیهما السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله واگذار شد و آن حضرت آن‏ها را به على علیه السلام به امانت‏سپرد. (38) ; طبق این روایت و روایات فراوان دیگر، تمام کتب آسمانى نزد آن حضرت بود و آن حضرت از مضمون آن‏ها آگاهى کامل داشت، همان طورى که على علیه السلام فرمود: «مى‏توانم بین اهل تورات با تورات، بین اهل انجیل با انجیل، بین اهل زبور با زبور و بین اهل قرآن با قرآن قضاوت کنم.» (39)
13- آگاهى نسبت‏به حرفه‏ها و صنایع
محمد باقر مجلسى‏قدس سره، نویسنده بحارالانوار مى‏گوید: در این که معصومین علیهم السلام نسبت‏به صنایع آگاه بودند، شکى نیست و روایات فراوان براین مطلب دلالت دارند. از طرفى، حجت‏خدا نبایستى جاهل نسبت‏به مساله‏اى باشد و نیز بیش‏تر صنایع، منسوب به انبیاء علیهم السلام هستند. (40) معلوم است که علم انبیاء علیهم السلام به ائمه اطهار علیهم السلام از جمله على علیه السلام رسیده است. پس آن حضرت نسبت‏به صنایع اطلاع کافى داشته است.
14- تاریخ
حضرت على علیه السلام آگاهى کامل نسبت‏به تاریخ داشت. تاریخ به معناى علم به وقایع، حوادث، اوضاع و احوال انسان‏ها در گذشته; تاریخ به معناى علم به قواعد و سنن حاکم برزندگى‏هاى گذشته که از مطالعه و بررسى و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست مى‏آید و تاریخ به معناى علم به تحولات جامعه‏ها از مرحله‏اى به مرحله دیگر و قوانین حاکم برآن تحولات و تطورات ازامورى است که آن حضرت نسبت‏به آن علم داشت. از این رو آن حضرت در موارد متعدد و به مناسبت‏هاى مختلف، مردم را به مطالعه تاریخ و تعقل و تدبر در آثار گذشتگان و عبرت‏گیرى از آن‏ها دعوت مى‏کند. (41) در فرازى از سخنان آن حضرت خطاب به امام حسن علیه السلام چنین آمده است: «اى پسرک من! و اگر چه من عمر (دراز) نکردم (مانند) عمر کسانى که پیش از من بودند (ولى) درکارهاى ایشان نگریسته‏ام، در اخبارشان اندیشه نمودم، در بازمانده هایشان سیرکردم، چنان که (مانند) یکى از آنان گردیدم، بلکه به سبب آنچه از کارهاى آن‏ها به من رسید، چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگى کرده‏ام. پس پاکیزگى و خوبى کردار آن‏ها را از تیرگى و بدى و سود آن‏ها را از زیانشان پى بردم.» (42)
15- علم حساب
همان طور که از بعضى قضاوت‏هاى آن حضرت برمى‏آید، آن حضرت درعلم حساب نیز داراى اطلاع کامل بود و گاه براى حل مشکلات اجتماعى از آن استفاده مى‏کرد. علامه مجلسى مى‏گوید: آن حضرت بیش از همه از علم حساب بهره داشت. (43)
16- علم عروض
سرمنشا علم عروض نیز همانند علوم دیگر، بیت‏با برکت آن حضرت بود. به گفته علامه مجلسى‏قدس سره سرچشمه علم عروض، امام على علیه السلام بود. روایت‏شده است که خلیل بن احمد «علم عروض‏» را از یکى از اصحاب مرتبط با امام باقر علیه السلام و یا مرتبط با امام سجاد علیه السلام فراگرفت و براى آن اصولى وضع کرده است. (44)
17- هندسه
آن حضرت درعلم هندسه نیز تخصص کافى داشت، بلکه از داناترین مهندسان بود، همان طور که بارها از این رشته براى حل معضلات اجتماعى استفاده کرد، مثل وزن کردن غل و زنجیرهایى که در پاى یک برده بود، بدون آن که آن‏ها را از پاى او باز کند و نیز وزن کردن «فیل‏». (45)
18- علوم نظامى
على علیه السلام نسبت‏به علوم نظامى و فنون جنگ آورى نیز تخصص کافى داشت، تاجایى که وقتى در مورد آن حضرت گفته شد که: «او مرد شجاعى است ولى علم جنگ کردن را نمى‏داند.» فرمود: «آیا هیچ یک از آنان ممارست و جدیت مرا در جنگ دارد و پیشقدمى و ایستادگى‏اش بیش‏تر از من است؟ !» (46)
ذکر نامه آن حضرت به یکى از لشکریانش هنگام ارسال لشکر به سوى دشمن تسلط علمى آن حضرت نسبت‏به فنون نظامى و طریقه جنگ با دشمن را بهتر روشن مى‏کند. آن حضرت مى‏فرماید: «پس هرگاه به دشمن برخوردید، یا دشمن به شما برخورد، بایدکه لشکرگاه شما درجاهاى بلند یا دامنه کوه‏ها یا کنار رودخانه‏ها باشد تا براى شما کمک باشد. (از دسترسى آنان) جلوگیر باشد و باید جنگ شما از یک سو یا دو سو باشد. و براى خودتان در بلندى کوه‏ها و لاى تپه‏هاى مسطح، پاسبانان و دیدبانانى بگذارید تا دشمن، به طرف شما نیاید... و از جدا شدن و پراکندن بپرهیزید. پس هرگاه فرود آمدید، همگى فرود آیید و هرگاه کوچ نمودید، همگى کوچ نمایید وچون شب شما را فرا گرفت، نیزه‏ها را گرداگرد خود قرار دهید تا دشمن به شما شبیخون نزند.» (47)
پى‏نوشتها:
1- بحارالانوار، ج 39، ص 37.
2- اصول کافى، ج 1، ص 373.
3- کنزالعمال، خ 3279، ص ؟
4- نورالثقلین، ج 4، ص 16.
5- بحارالانوار، ج 37، ص 427.
6- اصول کافى، ج 1، ص 393.
7- بحارالانوار، ج 26، ص 116.
8- همان، ص 109.
9- زندگانى حضرت على (ع)، ص 8 و 9.
10- نهج البلاغه، خطبه 234، ص 811.
11- نیابیع المودة، ص 77; کنزالعمال، خ 36500 و نور الثقلین، ج 4، ص 444.
12- نهج البلاغه، خطبه 157، ص 499.
13- بحارالانوار، ج 26، ص 55.
14- اصول کافى، ج 2، ص 14.
15- همان، ص 10.
16- بحارالانوار، ج 26، ص 28.
17- نهج البلاغه، خ 228، ص 742.
18- على کیست؟ ص 199.
19- بحارالانوار، ج 40، ص 165.
20- نهج البلاغه، خطبه 1، 90، 100، 63، 49، 178، 152، 162، 181، 228.
21- کنزالعمال، خ 456 و 269 و شرح نهج البلاغه ابن‏ابى‏الحدید، مقدمه ج 1، ص 20.
22- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
23- تحف العقول، ص 100 (حدیث اربعماة) ; وسائل الشیعه، ج 17، ابواب اطعمه مباحه.
24- نهج البلاغه، خطبه، 154، 164 و 227.
25- همان، خطبه 227، ص 739.
26- تحف العقول، ص 196.
27- على کیست، ص 204.
28- نهج البلاغه، خطبه 181 و 227.
29- بحارالانوار، ج 40، ص 166.
30- نهج البلاغه، خطبه 181، ص 589.
31- على کیست، ص 199.
32- التکامل، ج 3، ص ، به نقل از علم امام، ص 141.
33- شرح نهج البلاغه‏ابن ابى‏الحدید، ج 2، ص 286- 294; الکامل فى‏التاریخ، ج 3، ص 174 و نهج البلاغه فیض، خطبه، 12.
34- بحارالانوار، ج 26، ص 119.
35- همان، ص 141.
36- همان، ص 190.
37- همان، ج 41، ص 301.
38- همان، ج 26، ص 185.
39- همان، ص 183.
40- همان، ص 193.
41- نهج البلاغه، خطبه 98- 160، 221- 234 و نامه‏31.
42- همان، نامه 31، ص 913.
43- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
44- همان، ص 164.
45- همان، ص 165 و 166.
46- همان، خطبه 27، ص 97.
47- همان، نامه 11، ص 854.

تبلیغات