جلوههاى دانش على علیه السلام
آرشیو
چکیده
متن
در اینجا سخن از دانش على علیه السلام است. دانش انسانى برگزیده، انسانى که هیچ بیان و قلمى را یاراى توصیف او نیست; زیرا او برتر از هر اندیشه و فکر و والاتر از جوهر کلام است و اندازه علم او را تنها خدا و رسولش مىداند. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند آن قدر از فهم و دانش به او (على علیه السلام) عطا فرمود که اگر فهم و دانش او (على علیه السلام) را بین زمینیان تقسیم کنند، همه را در برخواهد گرفت (و همه دانا مىشوند). (1) سخن گفتن از جلوههاى دانش آن حضرت به منزله آب دریا را در کاسه کردن است، ولى:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگى باید چشید
گستره علم على علیه السلام
على علیه السلام خزانه علم الهى (2) و عتبه و درگاه بلند علم بىکران پیامبراکرم صلى الله علیه و آله (3) و سینه او، محل جمع علوم فراوان است. (4) او امام مبینى است که پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در وصفش فرمود: «امام مبین» همین على علیه السلام است. او امامى است که خداوند تبارک و تعالى دانش همه چیز را در او نهاده است.» (5)
علم آن حضرت از سه جهت گذشته، حوادث فعلى و آینده گسترش دارد. او از گذشته، آینده و حوادث عصر خود آگاهى کامل و کافى داشت. (6)
کلیات دانشها و اصول علوم و جزئیات و فروع آنها نزد حضرت حاضر بود. مفضل مىگوید: روزى امام صادق علیه السلام به من فرمود: اى مفضل! آیا کنه معرفت محمد صلى الله علیه و آله، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را مىدانى؟
عرض کردم: اى آقاى من! کنه معرفت آنها چیست؟
فرمود: اى مفضل! هرکس کنه معرفت آنها را بشناسد، در برترین مراتب ایمان خواهد بود.
عرض کردم: اى آقاى من! آن را به من بشناسان؟
فرمود: اى مفضل! بدان که آنها، مىدانند که خداوند عزوجل چه چیزهایى را خلق کرده است; بدان که آنها کلمه تقوا و خزینههاى آسمانها، زمینها، کوهها، بیابانها و دریاها هستند; بدان که آنها مىدانند که چند ستاره و فرشته در آسمان است و وزن کوهها چه قدر است و حجم آب دریاها، و نهرها و چشمهها چه قدر است و هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر آن که آنها مىدانند و هیچ دانهاى در ظلمات زمین و نیز هیچ رطوبت و خشکى که درکتاب مبین آمده است، نیست مگر آن که آنها (همه) را مىدانند. (7)
على علیه السلام هم به ظاهر اشیاء و مخلوقات آگاه بود و هم نسبتبه باطن و ملکوت آنها اطلاع کافى و احاطه علمى کامل داشت. مؤید این مطلب، روایات فراوانى است که در این مورد وارد شده است. (8)
على علیه السلام اعلم است
شیخ عباس قمى (ره) اعلمیت آن حضرت را از جهاتى مورد اثبات قرار مىدهد:
الف - داراى نهایت فطانت و قوت حدس و شدت ذکاوت بودن.
ب - مرجع نهایى در تمام شبهات و مشکلات علمى بودن.
ج - مفاد حدیث نبوى صلى الله علیه و آله: «اقضاکم على علیه السلام» که مستلزم اعلمیت است. زیرا قضا مستلزم علم است.
د - جامعیت در علوم مختلف، مانند تفسیر، نحو، فقه، کلام و... (9)
منابع علمى على علیه السلام
دانش و آگاهى آن حضرت داراى منابع متعدد است. آن حضرت دانش خود را از آنها تحصیل کرده است:
الف: اتصال با حقیقت نبوت:
آن حضرت به واسطه استعداد ذاتى، توفیقات و تاییدات الهى و مراقبت و کوشش دائمى، با علوم نبوى رسول اکرم صلى الله علیه و آله اتصال برقرار کرد و تحت تربیت آن حضرت قرار داشت; همان طورى که خود حضرت به این حقیقت چنین اشاره مىفرماید: «شما قرب ومنزلت مخصوص مرا نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مىدانید. در کودکى مرا در دامن خویش مىگذاشت و به سینهاش مىچسبانید و در بسترش مىخوابانید. بدنم به جسد مبارکش مىرسید و از بوى معطر او استفاده مىنمودم. لقمه را مىجوید و در دهانم مىگذاشت. هیچ گاه دروغ از من نشنید. خطا و اشتباهى ندید. یکى از فرشتگان بزرگ الهى همواره از وى مراقبت مىنمود و به کارهاى نیک و اخلاق پسندیده هدایتش مىنمود. من همانند ناقه شتر که دنبال مادرش مىرود، از آن حضرت پیروى مىکردم. در هر روز درى از علم به رویم مىگشود و از اخلاق و آداب نیک چیزى برایم آشکار مىکرد. دستور مىداد تا از او پیروى کنم. در هرسال مدتى در کوه «حراء» به سر مىبرد. جز من و خدیجه علیها السلام، کسى آن حضرت را نمىدید. در آن هنگام خانهاى در اسلام تاسیس نشده بود، جز خانه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و خدیجه علیها السلام; و من سومین فرد آن خانواده بودم. نور وحى و رسالت را مشاهده مىکردم و بوى نبوت را استشمام مىنمودم.» (10)
على علیه السلام مىفرماید: «رسول خدا صلى الله علیه و آله هزار در از علم را به روى من گشود که از هر درى، هزار در باز شد. پس هزار هزار در علم به روى من گشوده شد. به طورى که از گذشته و آینده خبر دارم و از مرگها و پیش آمدها و راههاى قضاوت خبردارم.» (11)
ب - قرآن کریم:
از روایات متعدد به دست مىآید که یکى از منابع و مدارک علمى آن حضرت، قرآن کریم است. آن حضرت چون از اسرار و رموز کلام الهى اطلاع کامل داشت و با شان نزول، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقید و محکم و متشابه آیات آشنا بود، مىتوانست احکام و قوانین دین و معارف اسلام را از عمق آن کتاب آسمانى استخراج نماید و در اختیار مسلمانان قرار دهد. آن حضرت در این مورد مىفرماید: «قرآن را به سخن آورید، ولى قرآن براى شما سخن نمىگوید. من مىتوانم از آن خبر بدهم. علوم گذشته و آینده در آن کتاب آسمانى موجود است. احکام ومسائل مورد احتیاج شما و تفسیر موارد اختلافتان در آن کتاب وجود دارد. اگر از من بپرسید، به شما یاد مىدهم.» (12)
ج - ارتباط با عالم غیب (الهام)
از جمله منابع علمى آن حضرت، ارتباط داشتن ایشان با جهان غیب مىباشد. همان طور که از روایات متعدد به دست مىآید، على علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام با پروردگار جهان و عالم غیب ارتباط داشتند و از این راه حقایقى را دریافت مىکردند. خداوند به واسطه بعضى از فرشتگان به آنها الهام مىکرد. و بدین وسیله علوم و کمالات و حقایق را بر آنها افاضه مىکرد.
امام باقر علیه السلام فرمود:
«على علیه السلام به کتاب و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله عمل مىکرد و هنگامى که مساله تازهاى پیدا مىشد که در کتاب و سنت وجود نداشت، خدا حق را به آن حضرت الهام مىکرد.» (13)
از جمله اوصاف على علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام «محدث» بودن است. محدث به این معناست که فرشتهاى از ناحیه خداوند براى آن حضرت حدیث مىکرد. (14)
سؤال: اگر امام نیز باعالم غیب ارتباط دارد و به وسیله الهام، حقایقى را دریافت مىکند، پس بین پیغمبر و امام چه فرقى است؟ علاوه برآن، دربعضى از روایات وارد شده است که با مرگ پیامبر صلى الله علیه و آله وحى منقطع گشت، پس این گونه روایات با سخنان گذشته ناسازگار است.
جواب: گرچه در روایات فراوان، الهام و ارتباط باجهان غیب براى ائمه علیهم السلام اثبات شده است، ولى در همان روایات فرق بین پیامبر و امام بیان شده است:
فرق اول این است که امام تشریع کننده نیست. و احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام بر او وحى نمىشود بلکه آنها بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل مىشد و آن حضرت آنها را به على علیه السلام تعلیم داد و على علیه السلام آنها را به امام بعدى تعلیم داد.
فرق دوم که از احادیث استفاده مىشود، این است که گرچه به امام نیز الهام مىشود و امام با عالم غیب ارتباط دارد، ولى وحى و الهام آنها باوحى انبیاء فرق دارد، زیرا پیامبر رسما با عالم غیب تماس مىگیرد و فرشته وحى را مشاهده مىنماید و ملکوت جهان هستى را رؤیت مىکند ولى امام چنین نیست.
حارث بن مغیره مىگوید: امام باقر علیه السلام فرمود: على علیه السلام محدث بود.
عرض کردم: مىفرمایید، پیغمبر بود؟
امام علیه السلام دستخود را این چنین (به بالا) حرکت داد. سپس فرمود: بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا مانند ذوالقرنین بود، مگر به شما خبر نرسیده است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «در میان شما هم مانند ذوالقرنین هست. (15) (و او او على علیه السلام است.)»
محمد بن مسلم مىگوید: نزد امام صادق علیه السلام صحبت از «محدث» به میان آمد. آن حضرت فرمود: محدث صداى فرشته را مىشنود، ولى او را نمىبیند. عرض کردم: از کجا مىفهمد کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقارى که در آن حال پیدا مىکند. (16)
بنابراین بدون آن که امام، پیامبر باشد و براو وحى شود، علوم و اخبار آسمانى به وسیله الهام، یا با صداى فرشته به وى مىرسد، امام شخص فرشته را نمىبیند اما پیامبر او را مىبیند. امام محدث است و محدث در لغتبه معناى کسى است که براى او حدیث و خبر تازه گویند. در لسان اخبار، امام را «محدث» مىگویند.
تعدد معلومات على علیه السلام
معلومات آن حضرت را مىتوان به دو دسته تقسیم نمود:
دستهاى از آنها معلوماتى هستند که از شرایط امامت هستند و امامتبه وسیله آن محقق مىشود. این معلومات عبارت است از: علم به احکام و قوانینى که براى سعادت دنیوى و اخروى مردم ضرورى مىباشد، علم به اخلاق نیک و بد، علم به عقاید صحیح و ناصحیح و به طور کلى، علم به هرآنچه که براى ارشاد و هدایت انسانها و اداره امور دنیوى و اخروى مردم لازم است; اعم از قوانین و احکامى که از ناحیه خداوند براى سعادت بشر نازل شده است.
دسته دوم معلوماتى هستند که شرط امامت نیستند و متخصص بودن در آن علوم، شرط امامت نیست. ولى از مطالعه در روایات وارده از ائمه علیهم السلام و روایات اهل سنت و منابع تاریخى به دست مىآید که ائمه علیهم السلام نسبتبه علوم مختلف آگاهى کامل داشتند. گاه دیگران را از آن دانشها بهرهمند مىکردند; مانند گیاهشناسى، زمینشناسى، حساب، ستارهشناسى، فلسفه، نحو، تاریخ، داروشناسى، طب، زبانشناسى، حیوانشناسى و...
دانستن این امور به منزله آن نیست که ائمه علیهم السلام از تخصص خود استفاده مىکردند و خود را بىنیاز از دیگران مىدانستند. بلکه ائمه علیهم السلام همانند سایر مردم شیوه رایج و عادى زندگى را طى مىکردند، مثلا با این که قیمت اجناس را مىدانستند، براى تعیین قیمت اجناس به اهل خبره مراجعه مىنمودند و با این که از خواص گیاهان وداروها ونحوه درمان خبر داشتند، براى معالجه بیمارىها به طبیب مراجعه مىکردند.
اینک نمونه هایى از دریاى بىکران معلومات امام على علیه السلام در قالب علوم مختلف، به طور اشاره ذکر مىشود:
1- فلسفه
از تحقیق در فلسفه اسلامى و مطالعه سخنان حضرت على علیه السلام به دست مىآید که آن حضرت اولین کسى از امت اسلام بود که براى بیان معارف حقه الهى از استدلالهاى منطقى، برهانها و اصول فلسفه الهى استفاده کرد. آن حضرت براى بیان مقاصد فلسفى، الفاظى را استخدام و از معانى مادى و طبیعى خود مجرد ساخت. کلمات «منذ» ، «قد» و «لولا» ، نمونهاى از این کلمات هستند.
«لایشمل بحد و لا یحسب بعد و انما تحد الادوات انفسها و تشیرالالات الى نظائرها منعتها منذ القد میة و حمتها قدالازلیة و جنبتها «لولا» التکملة» (17)
(خداوند) محدود به حدى نیست. (زیرا محدودیت از خواص ممکنات است، نه واجب الوجود بالذات.) و قابل شمارش نیست. (زیرا او واحد حقیقى است که دومى برایش فرض نمىشود.) و اشیاء محدود به حدود هستند و به یکدیگر اشاره دارند. (زیرا جسم هستند و اجسام یکدیگر رامحدود و مورد اشاره دارند.) کلمه منذ (که براى ابتداى زمان وضع شده است.) اشیاء را از قدیم بودن منع مىکند و کلمه «قد» (که اگر برسرفعل ماضى داخل شود، زمان گذشته را به حال نزدیک مىکند و اگر بر سر فعل مضارع درآید، به معناى کمى و قلت کار و فعل و به معناى «گاهى» است.) موجودات را از ازلیت و همیشه بودن به دور مىکند و کلمه «لولا» (که براى ربط امتناع جمله دوم به جمله اول وضع شدهاست.) از کامل بودن آنها جلوگیرى مىکند.
در زمان خلافت آن حضرت، دو فیلسوف یونانى و یهودى به خدمتحضرت رسیدند و پس از اندکى صحبت، از نزد آن حضرت مرخص شدند. حکیم یونانى درباره حضرت على علیه السلام گفت: او فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر مىداند. فیلسوف یهوى گفت: او به تمام جهات فلسفه احاطه دارد. (18) ابوعلى سینا مىگوید: فیلسوفى جز على علیه السلام وجود ندارد. (19)
بهترین مدرک براى به دست آوردن مبانى فکرى و آراى فلسفى آن حضرت، نهج البلاغه است. کتابى که حاوى سخنان فصیح و بلیغ و ناشى از معارف الهى مىباشد. در آن سخنان افکارى نهفته است که جویندگان حقیقت را در اقیانوس بىکران الوهیتبه منتهاى اوج مىرساند. اینک به طور خلاصه، به بعضى از مطالب، مسائل و اصطلاحات فلسفى موجود در نهج البلاغه اشاره مىشود:
کیف، توحید، مثل، تشبیه، صمد، وهم، مصنوع، معلول، فاعل، قضاء، قدر، غنى، وجود، عدم، ابد، ازل، شعور، ضد، نور، ظلمت، تباین، حد، حرکت، سکون، حدوث، ذات، غیریت، نهایت، غایت، قدیم، ظاهر، باطن، سبق، مساوى، انشاء، اختراع، ابداء، کائن، معیت، عالم ماده، عالم مجردات، عینیت صفات باذات، صفات ثبوتى و صفات سلبى، حکیم، هستى، هدفمند است، تمام کمالات مال خداست، مرکب نیست، جسم نیست. قابل تشبیه نیست، ذاتش قابل توصیف نیست، قابل شناخت نیست. قابل تغییر نیست، عینیتپذیر نیست، معلول نیست، محیط برهمه چیز است، منزه از نقص است و... . (20)
2- علم نحو
على علیه السلام بنیانگذار علم نحو مىباشد ابوالاسود دؤلى مىگوید: خدمت على علیه السلام رسیدم، او را در حال تفکر و اندیشه دیدم، گفتم: اى امیرالمؤمنین! درچه چیزى تفکر مىکنى؟ فرمود: شنیدهام در دیار شما کلمات را اشتباه تلفظ مىکنند. از این رو خواستم کتابى در اصول عربیتبنویسم. عرض کردم: اگر این کار را بکنید، لغت عرب را زنده و حفظ نمودهاید. بعد از 3 روز، به خدمت ایشان رسیدم. حضرت صحیفهاى را به من داد که در آن آمده بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الکلام کلمه اسم و فعل و حرف، فالاسم ما انبا عن المسمى و الفعل ما انبا عن حرکة المسمى و الحرف ما انبا عن معنى لیس باسم و لا فعل»
سپس به من فرمود: این را پىگیرى کن و هر آنچه برایت رخ داد (از قواعد) در آن بیاور و بدان اى ابااسود که اشیاء برسه گونه هستند: ظاهر، مضمر و چیزى که نه ظاهر است و نه مضمر.
ابوالاسواد مىگوید: من چیزهایى را جمع کردم و بر حضرت عرضه داشتم که از جمله اینها حروف ناصبه بود: «ان، ان، لیت، لعل و کان» اما «لکن» را ذکر نکردم. حضرت به من فرمود: چرا لکن را ترک کردى؟ گفتم: خیال کردم از حروف ناصبه نیست. فرمود: لکن هم از حروف ناصبه است. (21)
3- گیاهشناسى و طبابت
آن حضرت از حاذقترین اطباء بود. (22) و گاه به طبابتبعضى از امراض مىپرداخت. آن حضرت در موارد متعدد به گیاهان مختلف و آثار متفاوت آنها در پیشگیرى ازامراض و یا درمان آنها اشاره مىفرمود: که حاکى از اطلاع کافى و کامل آن حضرت در مورد برخى گیاهان و خواص آنها و نیز درمان بیمارىها توسط آنها مىباشد. از آن حضرت درباره فواید گل خطمى، سیب، به، مویز، خرما، بنفشه، کاسنى، کندر، اویشن، عناب، عدس و... (23) سخنانى نقل شده است.
4- جانورشناسى
ازجلوههاى دانش على علیه السلام، اطلاعات فراوان و دقیق آن حضرت در مورد حیوانات، پرندگان و حشرات مىباشد. آن حضرت گاه طورى در مورد جانوران بحث مىنمود که گویى سالها فقط در مورد همین موضوع مطالعه نموده و عمر خود را صرف همین مورد کرده است. از استخوان بندى، جثه، سرعت، رنگ، زیبایى، تولید مثل و... حیوانات با اطلاع بود. آن حضرت مطالبى درباره طاووس، فیل، مورچه، ملخ، ماهى و خفاش گفتهاست. (24)
آن حضرت در فرازى از نهج البلاغه، در مورد «ملخ» چنین مىفرماید: «و اگر مىخواهى در باره ملخ بگو که خداوند سبحان براى آن دو چشم سرخ آفریده و دو حدقه تابان برافروخته و گوش پنهان برایش قرار داده و دهن مناسب برایش گشوده و براى آن حس توانا قرار داده و دو دندان که به وسیله آن (گیاه را) چیده و جدا مىکند، و دو داس که با آن مىدرود... در حالى که جثه و تن آن به اندازه یک انگشتباریک نیست.» (25)
5- قرآنشناسى و تفسیر
بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله اولین کسى که با حقیقت قرآن و شئون آن ارتباط علمىداشته است، على علیه السلام بود. آن حضرت حقیقت قرآن را از منبع اصلیش، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دریافت کرد. هر آیهاى که بر پیامبراکرم صلى الله علیه و آله نازل مىشد، آن را بر على علیه السلام قرائت مىفرمود و دستور مىداد تا حضرت آن را املا نماید. على علیه السلام مىفرماید: «پیامبر صلى الله علیه و آله تاویل آیات و تفسیر آنها، ناسخ و منسوخ آنها، محکم و متشابه آنها، خاص و عام آنها و این که کجا نازل شده و در چه موردى نازل شده است، را به من تعلیم داد. (26)
6- فصاحت و بلاغت
على علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از فصیحترین وبلیغترین عربها بود. این مطلب را در سخنان آن حضرت مىتوان یافت. سخنان آن حضرت داراى جذبه منحصر به فرد و حلاوت و شیرینى خاصى است. اجزاى سخنان او متناسب و به هم پیوسته و در جمال صورت و کمال معنا به هم مرتبط و پیوند خورده است. بلاغت و فصاحت کلام او نشان در قوت فکر و توانایى ذهنى و کثرت علمى و فوق العاده آن حضرت مىباشد; زیرا با داشتن آنها مىتوان دقایق معانى را در حافظه خود حاضر کرد و آن را به طور روان در قالب الفاظ مانوس و جذاب بیان نمود.
آن حضرت در سخنورى، کار را به اعجاز رساند، به طورى که گاه خطبه هایى را ایراد مىنمود که در آنها حرف «الف» و یا علامت «نقطه» نبود، از باب نمونه از خطبه ذیل که در آن هیچ نقطه به کار برده نشده است، چند سطرى بیان مىشود: «الحمدلله الملک المحمود المالک الودود و مصور کل مولود و مآل کل مطرود و ساطح المهار و مؤطل الاطواد و مرسل الامطار و مسهل الاوطار عالم الاسرار و مدرکها مدمرالاملاک و مهلکها و مکور الدهور و مکررها و مورد الامور و مصدرها عم سماحه و کمل رکابه و همل وطاع السؤال و الامل واوسع الرمل...» (27)
7- ستاره شناسى
على علیه السلام تنها در مورد موجودات زمینى اطلاع نداشت، بلکه در مورد مخلوقات آسمانى یعنى ستارگان و کیفیتخلقت آسمانها و آثار ستارگان و نظم حاکم برآنها نیز اطلاع کامل داشت. (28) او زیرکترین فرد در علم نجوم بود. (29)
آن حضرت در مورد یکى از آثار ستارگان مىفرماید: «جعل نجومها اعلاما یستدل بها الحیران فى مختلف فجاج الاقطار» (30) ; (خداوند) ستارههاى آنها را نشانهها قرار داد تا شخص حیران و سرگردان در آمد و شد راههاى گشاده اطراف زمین به آنها راه جوید.
امام على علیه السلام در مورد نظم حاکم بر ستارگان چنین مىفرماید: «هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض» (31) ; این ستارگان که در آسمانها مىبینید، شهرهایى هستند مانند شهرهاى زمین.
8- استخراج نیرو
از جمله جلوههاى دانش على علیه السلام توانایى علمى بر استخراج انرژى و نیروى برق و امثال آنها مىباشد. روزى حضرت على علیه السلام و کمیل کنار آبى ایستاده بودند. حضرت اشاره به آن آب کرد و فرمود: «یا کمیل! لوشئت ان اصیر من هذاالماء نورا لفعلت.» (32) ; اى کمیل! اگر بخواهم از همین آب نور بسازم، هرآینه مىتوانم.
9- علم غیب
از روایات متعدد به دست مىآید که على علیه السلام داراى علم غیب بود و از حوادث گذشته و آینده اطلاع داشت. اینک فهرست نمونه هایى از اخبار غیبى حضرت در این جا ذکر مىشود:
خبر از قتل امام حسین علیه السلام، خبر از فرمانده سپاه، گمراه شدن حبیب بن حمار، خبر از کشته شدن اعشىباهله توسط حجاج، خبر از شهادت عمروبن حمق، خبر از به دارآویخته شدن جویربه و میثم تمار، خبر از قطع دست و پاى رشید هجرى، خبر از کشته شدن خوارج توسط آن حضرت، خبر از غرق شدن بصره، خبر از حمله تاتارها و امثال آنها. (33)
10- آگاهى از ایمان و نفاق مردم
آن حضرت دوستان و شیعیان خود و مؤمنان را از سایر مردم تشخیص مىداد. امام صادق - فرمود: مردى نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد وعرض کرد: اى امیرالمؤمنین! به خدا قسم که من شما را دوست دارم! حضرت فرمود: دروغ گفتى. آن گاه آن مرد (با حالت تعجب) به حضرت عرض کرد: سبحان الله! مثل آن که آنچه در باطن من است، را مىداند. (34)
11- تسلط بر زبانها
چند چیز ازناحیه خداوند سبحان به آن حضرت عطا شده بود که از جمله آنها «فصلالخطاب» بود. (35)
هروى مىگوید: امام صادق علیه السلام با تمام مردم به وسیله زبان خود آنها صحبت مىکرد. به خدا قسم که او فصیحترین مردم و داناترین آنها نسبتبه تمام زبانها و لغات بود. روزى به او عرض کردم: اى پسر رسول خدا! من از آگاهى شما نسبتبه این لغات - با این که اختلاف زیاد باهم دارند. - درتعجب هستم. حضرت فرمود: اى اباصلت! من حجتخدا بر خلق هستم و حجتباید لغات آنها را بداند. آیا به تو نرسیده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: که به او «فصل الخطاب» داده شده است؟ آیا فصل خطاب چیزى جز معرفت لغات است؟ (36)
عبدالله بن مسعود مىگوید: روزى نزد على علیه السلام بودم، ناگاه مردى را دیدم که مىگفت: چه کسى مرا به شخصى راهنمایى مىکند تا از علم او بهرهمند گردم؟ او از کنار ما عبور کرد. من او را صدا زدم و گفتم: اى آقا! آیا شنیدهاى که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
«انا مدینة العلم و على بابها; من شهر علم هستم و على درب آن شهر است.»
او گفت: آرى، شنیدهام. گفتم: پس به کجا مىروى؟ این شخص، على ابن ابىطالب علیه السلام است. آن مرد به حضور على علیه السلام آمد. امام على علیه السلام به او فرمود: اهل کجا هستى؟ او گفت: اهل اصفهان هستم. (على علیه السلام از بعضى از خصائص اهل اصفهان آن روز یادکرد.) مرد اصفهانى گفت: بیشتر بیان کنید. امام على علیه السلام به زبان اصفهانى به او فرمود: «اروت این وس; امروز همین بس است.» (37)
12- آگاهى نسبتبه ادیان و کتب آسمانى
امام صادق علیه السلام فرمود: صحف ابراهیم و موسى علیهما السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله واگذار شد و آن حضرت آنها را به على علیه السلام به امانتسپرد. (38) ; طبق این روایت و روایات فراوان دیگر، تمام کتب آسمانى نزد آن حضرت بود و آن حضرت از مضمون آنها آگاهى کامل داشت، همان طورى که على علیه السلام فرمود: «مىتوانم بین اهل تورات با تورات، بین اهل انجیل با انجیل، بین اهل زبور با زبور و بین اهل قرآن با قرآن قضاوت کنم.» (39)
13- آگاهى نسبتبه حرفهها و صنایع
محمد باقر مجلسىقدس سره، نویسنده بحارالانوار مىگوید: در این که معصومین علیهم السلام نسبتبه صنایع آگاه بودند، شکى نیست و روایات فراوان براین مطلب دلالت دارند. از طرفى، حجتخدا نبایستى جاهل نسبتبه مسالهاى باشد و نیز بیشتر صنایع، منسوب به انبیاء علیهم السلام هستند. (40) معلوم است که علم انبیاء علیهم السلام به ائمه اطهار علیهم السلام از جمله على علیه السلام رسیده است. پس آن حضرت نسبتبه صنایع اطلاع کافى داشته است.
14- تاریخ
حضرت على علیه السلام آگاهى کامل نسبتبه تاریخ داشت. تاریخ به معناى علم به وقایع، حوادث، اوضاع و احوال انسانها در گذشته; تاریخ به معناى علم به قواعد و سنن حاکم برزندگىهاى گذشته که از مطالعه و بررسى و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست مىآید و تاریخ به معناى علم به تحولات جامعهها از مرحلهاى به مرحله دیگر و قوانین حاکم برآن تحولات و تطورات ازامورى است که آن حضرت نسبتبه آن علم داشت. از این رو آن حضرت در موارد متعدد و به مناسبتهاى مختلف، مردم را به مطالعه تاریخ و تعقل و تدبر در آثار گذشتگان و عبرتگیرى از آنها دعوت مىکند. (41) در فرازى از سخنان آن حضرت خطاب به امام حسن علیه السلام چنین آمده است: «اى پسرک من! و اگر چه من عمر (دراز) نکردم (مانند) عمر کسانى که پیش از من بودند (ولى) درکارهاى ایشان نگریستهام، در اخبارشان اندیشه نمودم، در بازمانده هایشان سیرکردم، چنان که (مانند) یکى از آنان گردیدم، بلکه به سبب آنچه از کارهاى آنها به من رسید، چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگى کردهام. پس پاکیزگى و خوبى کردار آنها را از تیرگى و بدى و سود آنها را از زیانشان پى بردم.» (42)
15- علم حساب
همان طور که از بعضى قضاوتهاى آن حضرت برمىآید، آن حضرت درعلم حساب نیز داراى اطلاع کامل بود و گاه براى حل مشکلات اجتماعى از آن استفاده مىکرد. علامه مجلسى مىگوید: آن حضرت بیش از همه از علم حساب بهره داشت. (43)
16- علم عروض
سرمنشا علم عروض نیز همانند علوم دیگر، بیتبا برکت آن حضرت بود. به گفته علامه مجلسىقدس سره سرچشمه علم عروض، امام على علیه السلام بود. روایتشده است که خلیل بن احمد «علم عروض» را از یکى از اصحاب مرتبط با امام باقر علیه السلام و یا مرتبط با امام سجاد علیه السلام فراگرفت و براى آن اصولى وضع کرده است. (44)
17- هندسه
آن حضرت درعلم هندسه نیز تخصص کافى داشت، بلکه از داناترین مهندسان بود، همان طور که بارها از این رشته براى حل معضلات اجتماعى استفاده کرد، مثل وزن کردن غل و زنجیرهایى که در پاى یک برده بود، بدون آن که آنها را از پاى او باز کند و نیز وزن کردن «فیل». (45)
18- علوم نظامى
على علیه السلام نسبتبه علوم نظامى و فنون جنگ آورى نیز تخصص کافى داشت، تاجایى که وقتى در مورد آن حضرت گفته شد که: «او مرد شجاعى است ولى علم جنگ کردن را نمىداند.» فرمود: «آیا هیچ یک از آنان ممارست و جدیت مرا در جنگ دارد و پیشقدمى و ایستادگىاش بیشتر از من است؟ !» (46)
ذکر نامه آن حضرت به یکى از لشکریانش هنگام ارسال لشکر به سوى دشمن تسلط علمى آن حضرت نسبتبه فنون نظامى و طریقه جنگ با دشمن را بهتر روشن مىکند. آن حضرت مىفرماید: «پس هرگاه به دشمن برخوردید، یا دشمن به شما برخورد، بایدکه لشکرگاه شما درجاهاى بلند یا دامنه کوهها یا کنار رودخانهها باشد تا براى شما کمک باشد. (از دسترسى آنان) جلوگیر باشد و باید جنگ شما از یک سو یا دو سو باشد. و براى خودتان در بلندى کوهها و لاى تپههاى مسطح، پاسبانان و دیدبانانى بگذارید تا دشمن، به طرف شما نیاید... و از جدا شدن و پراکندن بپرهیزید. پس هرگاه فرود آمدید، همگى فرود آیید و هرگاه کوچ نمودید، همگى کوچ نمایید وچون شب شما را فرا گرفت، نیزهها را گرداگرد خود قرار دهید تا دشمن به شما شبیخون نزند.» (47)
پىنوشتها:
1- بحارالانوار، ج 39، ص 37.
2- اصول کافى، ج 1، ص 373.
3- کنزالعمال، خ 3279، ص ؟
4- نورالثقلین، ج 4، ص 16.
5- بحارالانوار، ج 37، ص 427.
6- اصول کافى، ج 1، ص 393.
7- بحارالانوار، ج 26، ص 116.
8- همان، ص 109.
9- زندگانى حضرت على (ع)، ص 8 و 9.
10- نهج البلاغه، خطبه 234، ص 811.
11- نیابیع المودة، ص 77; کنزالعمال، خ 36500 و نور الثقلین، ج 4، ص 444.
12- نهج البلاغه، خطبه 157، ص 499.
13- بحارالانوار، ج 26، ص 55.
14- اصول کافى، ج 2، ص 14.
15- همان، ص 10.
16- بحارالانوار، ج 26، ص 28.
17- نهج البلاغه، خ 228، ص 742.
18- على کیست؟ ص 199.
19- بحارالانوار، ج 40، ص 165.
20- نهج البلاغه، خطبه 1، 90، 100، 63، 49، 178، 152، 162، 181، 228.
21- کنزالعمال، خ 456 و 269 و شرح نهج البلاغه ابنابىالحدید، مقدمه ج 1، ص 20.
22- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
23- تحف العقول، ص 100 (حدیث اربعماة) ; وسائل الشیعه، ج 17، ابواب اطعمه مباحه.
24- نهج البلاغه، خطبه، 154، 164 و 227.
25- همان، خطبه 227، ص 739.
26- تحف العقول، ص 196.
27- على کیست، ص 204.
28- نهج البلاغه، خطبه 181 و 227.
29- بحارالانوار، ج 40، ص 166.
30- نهج البلاغه، خطبه 181، ص 589.
31- على کیست، ص 199.
32- التکامل، ج 3، ص ، به نقل از علم امام، ص 141.
33- شرح نهج البلاغهابن ابىالحدید، ج 2، ص 286- 294; الکامل فىالتاریخ، ج 3، ص 174 و نهج البلاغه فیض، خطبه، 12.
34- بحارالانوار، ج 26، ص 119.
35- همان، ص 141.
36- همان، ص 190.
37- همان، ج 41، ص 301.
38- همان، ج 26، ص 185.
39- همان، ص 183.
40- همان، ص 193.
41- نهج البلاغه، خطبه 98- 160، 221- 234 و نامه31.
42- همان، نامه 31، ص 913.
43- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
44- همان، ص 164.
45- همان، ص 165 و 166.
46- همان، خطبه 27، ص 97.
47- همان، نامه 11، ص 854.
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگى باید چشید
گستره علم على علیه السلام
على علیه السلام خزانه علم الهى (2) و عتبه و درگاه بلند علم بىکران پیامبراکرم صلى الله علیه و آله (3) و سینه او، محل جمع علوم فراوان است. (4) او امام مبینى است که پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در وصفش فرمود: «امام مبین» همین على علیه السلام است. او امامى است که خداوند تبارک و تعالى دانش همه چیز را در او نهاده است.» (5)
علم آن حضرت از سه جهت گذشته، حوادث فعلى و آینده گسترش دارد. او از گذشته، آینده و حوادث عصر خود آگاهى کامل و کافى داشت. (6)
کلیات دانشها و اصول علوم و جزئیات و فروع آنها نزد حضرت حاضر بود. مفضل مىگوید: روزى امام صادق علیه السلام به من فرمود: اى مفضل! آیا کنه معرفت محمد صلى الله علیه و آله، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را مىدانى؟
عرض کردم: اى آقاى من! کنه معرفت آنها چیست؟
فرمود: اى مفضل! هرکس کنه معرفت آنها را بشناسد، در برترین مراتب ایمان خواهد بود.
عرض کردم: اى آقاى من! آن را به من بشناسان؟
فرمود: اى مفضل! بدان که آنها، مىدانند که خداوند عزوجل چه چیزهایى را خلق کرده است; بدان که آنها کلمه تقوا و خزینههاى آسمانها، زمینها، کوهها، بیابانها و دریاها هستند; بدان که آنها مىدانند که چند ستاره و فرشته در آسمان است و وزن کوهها چه قدر است و حجم آب دریاها، و نهرها و چشمهها چه قدر است و هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر آن که آنها مىدانند و هیچ دانهاى در ظلمات زمین و نیز هیچ رطوبت و خشکى که درکتاب مبین آمده است، نیست مگر آن که آنها (همه) را مىدانند. (7)
على علیه السلام هم به ظاهر اشیاء و مخلوقات آگاه بود و هم نسبتبه باطن و ملکوت آنها اطلاع کافى و احاطه علمى کامل داشت. مؤید این مطلب، روایات فراوانى است که در این مورد وارد شده است. (8)
على علیه السلام اعلم است
شیخ عباس قمى (ره) اعلمیت آن حضرت را از جهاتى مورد اثبات قرار مىدهد:
الف - داراى نهایت فطانت و قوت حدس و شدت ذکاوت بودن.
ب - مرجع نهایى در تمام شبهات و مشکلات علمى بودن.
ج - مفاد حدیث نبوى صلى الله علیه و آله: «اقضاکم على علیه السلام» که مستلزم اعلمیت است. زیرا قضا مستلزم علم است.
د - جامعیت در علوم مختلف، مانند تفسیر، نحو، فقه، کلام و... (9)
منابع علمى على علیه السلام
دانش و آگاهى آن حضرت داراى منابع متعدد است. آن حضرت دانش خود را از آنها تحصیل کرده است:
الف: اتصال با حقیقت نبوت:
آن حضرت به واسطه استعداد ذاتى، توفیقات و تاییدات الهى و مراقبت و کوشش دائمى، با علوم نبوى رسول اکرم صلى الله علیه و آله اتصال برقرار کرد و تحت تربیت آن حضرت قرار داشت; همان طورى که خود حضرت به این حقیقت چنین اشاره مىفرماید: «شما قرب ومنزلت مخصوص مرا نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مىدانید. در کودکى مرا در دامن خویش مىگذاشت و به سینهاش مىچسبانید و در بسترش مىخوابانید. بدنم به جسد مبارکش مىرسید و از بوى معطر او استفاده مىنمودم. لقمه را مىجوید و در دهانم مىگذاشت. هیچ گاه دروغ از من نشنید. خطا و اشتباهى ندید. یکى از فرشتگان بزرگ الهى همواره از وى مراقبت مىنمود و به کارهاى نیک و اخلاق پسندیده هدایتش مىنمود. من همانند ناقه شتر که دنبال مادرش مىرود، از آن حضرت پیروى مىکردم. در هر روز درى از علم به رویم مىگشود و از اخلاق و آداب نیک چیزى برایم آشکار مىکرد. دستور مىداد تا از او پیروى کنم. در هرسال مدتى در کوه «حراء» به سر مىبرد. جز من و خدیجه علیها السلام، کسى آن حضرت را نمىدید. در آن هنگام خانهاى در اسلام تاسیس نشده بود، جز خانه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و خدیجه علیها السلام; و من سومین فرد آن خانواده بودم. نور وحى و رسالت را مشاهده مىکردم و بوى نبوت را استشمام مىنمودم.» (10)
على علیه السلام مىفرماید: «رسول خدا صلى الله علیه و آله هزار در از علم را به روى من گشود که از هر درى، هزار در باز شد. پس هزار هزار در علم به روى من گشوده شد. به طورى که از گذشته و آینده خبر دارم و از مرگها و پیش آمدها و راههاى قضاوت خبردارم.» (11)
ب - قرآن کریم:
از روایات متعدد به دست مىآید که یکى از منابع و مدارک علمى آن حضرت، قرآن کریم است. آن حضرت چون از اسرار و رموز کلام الهى اطلاع کامل داشت و با شان نزول، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقید و محکم و متشابه آیات آشنا بود، مىتوانست احکام و قوانین دین و معارف اسلام را از عمق آن کتاب آسمانى استخراج نماید و در اختیار مسلمانان قرار دهد. آن حضرت در این مورد مىفرماید: «قرآن را به سخن آورید، ولى قرآن براى شما سخن نمىگوید. من مىتوانم از آن خبر بدهم. علوم گذشته و آینده در آن کتاب آسمانى موجود است. احکام ومسائل مورد احتیاج شما و تفسیر موارد اختلافتان در آن کتاب وجود دارد. اگر از من بپرسید، به شما یاد مىدهم.» (12)
ج - ارتباط با عالم غیب (الهام)
از جمله منابع علمى آن حضرت، ارتباط داشتن ایشان با جهان غیب مىباشد. همان طور که از روایات متعدد به دست مىآید، على علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام با پروردگار جهان و عالم غیب ارتباط داشتند و از این راه حقایقى را دریافت مىکردند. خداوند به واسطه بعضى از فرشتگان به آنها الهام مىکرد. و بدین وسیله علوم و کمالات و حقایق را بر آنها افاضه مىکرد.
امام باقر علیه السلام فرمود:
«على علیه السلام به کتاب و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله عمل مىکرد و هنگامى که مساله تازهاى پیدا مىشد که در کتاب و سنت وجود نداشت، خدا حق را به آن حضرت الهام مىکرد.» (13)
از جمله اوصاف على علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام «محدث» بودن است. محدث به این معناست که فرشتهاى از ناحیه خداوند براى آن حضرت حدیث مىکرد. (14)
سؤال: اگر امام نیز باعالم غیب ارتباط دارد و به وسیله الهام، حقایقى را دریافت مىکند، پس بین پیغمبر و امام چه فرقى است؟ علاوه برآن، دربعضى از روایات وارد شده است که با مرگ پیامبر صلى الله علیه و آله وحى منقطع گشت، پس این گونه روایات با سخنان گذشته ناسازگار است.
جواب: گرچه در روایات فراوان، الهام و ارتباط باجهان غیب براى ائمه علیهم السلام اثبات شده است، ولى در همان روایات فرق بین پیامبر و امام بیان شده است:
فرق اول این است که امام تشریع کننده نیست. و احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام بر او وحى نمىشود بلکه آنها بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل مىشد و آن حضرت آنها را به على علیه السلام تعلیم داد و على علیه السلام آنها را به امام بعدى تعلیم داد.
فرق دوم که از احادیث استفاده مىشود، این است که گرچه به امام نیز الهام مىشود و امام با عالم غیب ارتباط دارد، ولى وحى و الهام آنها باوحى انبیاء فرق دارد، زیرا پیامبر رسما با عالم غیب تماس مىگیرد و فرشته وحى را مشاهده مىنماید و ملکوت جهان هستى را رؤیت مىکند ولى امام چنین نیست.
حارث بن مغیره مىگوید: امام باقر علیه السلام فرمود: على علیه السلام محدث بود.
عرض کردم: مىفرمایید، پیغمبر بود؟
امام علیه السلام دستخود را این چنین (به بالا) حرکت داد. سپس فرمود: بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا مانند ذوالقرنین بود، مگر به شما خبر نرسیده است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «در میان شما هم مانند ذوالقرنین هست. (15) (و او او على علیه السلام است.)»
محمد بن مسلم مىگوید: نزد امام صادق علیه السلام صحبت از «محدث» به میان آمد. آن حضرت فرمود: محدث صداى فرشته را مىشنود، ولى او را نمىبیند. عرض کردم: از کجا مىفهمد کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقارى که در آن حال پیدا مىکند. (16)
بنابراین بدون آن که امام، پیامبر باشد و براو وحى شود، علوم و اخبار آسمانى به وسیله الهام، یا با صداى فرشته به وى مىرسد، امام شخص فرشته را نمىبیند اما پیامبر او را مىبیند. امام محدث است و محدث در لغتبه معناى کسى است که براى او حدیث و خبر تازه گویند. در لسان اخبار، امام را «محدث» مىگویند.
تعدد معلومات على علیه السلام
معلومات آن حضرت را مىتوان به دو دسته تقسیم نمود:
دستهاى از آنها معلوماتى هستند که از شرایط امامت هستند و امامتبه وسیله آن محقق مىشود. این معلومات عبارت است از: علم به احکام و قوانینى که براى سعادت دنیوى و اخروى مردم ضرورى مىباشد، علم به اخلاق نیک و بد، علم به عقاید صحیح و ناصحیح و به طور کلى، علم به هرآنچه که براى ارشاد و هدایت انسانها و اداره امور دنیوى و اخروى مردم لازم است; اعم از قوانین و احکامى که از ناحیه خداوند براى سعادت بشر نازل شده است.
دسته دوم معلوماتى هستند که شرط امامت نیستند و متخصص بودن در آن علوم، شرط امامت نیست. ولى از مطالعه در روایات وارده از ائمه علیهم السلام و روایات اهل سنت و منابع تاریخى به دست مىآید که ائمه علیهم السلام نسبتبه علوم مختلف آگاهى کامل داشتند. گاه دیگران را از آن دانشها بهرهمند مىکردند; مانند گیاهشناسى، زمینشناسى، حساب، ستارهشناسى، فلسفه، نحو، تاریخ، داروشناسى، طب، زبانشناسى، حیوانشناسى و...
دانستن این امور به منزله آن نیست که ائمه علیهم السلام از تخصص خود استفاده مىکردند و خود را بىنیاز از دیگران مىدانستند. بلکه ائمه علیهم السلام همانند سایر مردم شیوه رایج و عادى زندگى را طى مىکردند، مثلا با این که قیمت اجناس را مىدانستند، براى تعیین قیمت اجناس به اهل خبره مراجعه مىنمودند و با این که از خواص گیاهان وداروها ونحوه درمان خبر داشتند، براى معالجه بیمارىها به طبیب مراجعه مىکردند.
اینک نمونه هایى از دریاى بىکران معلومات امام على علیه السلام در قالب علوم مختلف، به طور اشاره ذکر مىشود:
1- فلسفه
از تحقیق در فلسفه اسلامى و مطالعه سخنان حضرت على علیه السلام به دست مىآید که آن حضرت اولین کسى از امت اسلام بود که براى بیان معارف حقه الهى از استدلالهاى منطقى، برهانها و اصول فلسفه الهى استفاده کرد. آن حضرت براى بیان مقاصد فلسفى، الفاظى را استخدام و از معانى مادى و طبیعى خود مجرد ساخت. کلمات «منذ» ، «قد» و «لولا» ، نمونهاى از این کلمات هستند.
«لایشمل بحد و لا یحسب بعد و انما تحد الادوات انفسها و تشیرالالات الى نظائرها منعتها منذ القد میة و حمتها قدالازلیة و جنبتها «لولا» التکملة» (17)
(خداوند) محدود به حدى نیست. (زیرا محدودیت از خواص ممکنات است، نه واجب الوجود بالذات.) و قابل شمارش نیست. (زیرا او واحد حقیقى است که دومى برایش فرض نمىشود.) و اشیاء محدود به حدود هستند و به یکدیگر اشاره دارند. (زیرا جسم هستند و اجسام یکدیگر رامحدود و مورد اشاره دارند.) کلمه منذ (که براى ابتداى زمان وضع شده است.) اشیاء را از قدیم بودن منع مىکند و کلمه «قد» (که اگر برسرفعل ماضى داخل شود، زمان گذشته را به حال نزدیک مىکند و اگر بر سر فعل مضارع درآید، به معناى کمى و قلت کار و فعل و به معناى «گاهى» است.) موجودات را از ازلیت و همیشه بودن به دور مىکند و کلمه «لولا» (که براى ربط امتناع جمله دوم به جمله اول وضع شدهاست.) از کامل بودن آنها جلوگیرى مىکند.
در زمان خلافت آن حضرت، دو فیلسوف یونانى و یهودى به خدمتحضرت رسیدند و پس از اندکى صحبت، از نزد آن حضرت مرخص شدند. حکیم یونانى درباره حضرت على علیه السلام گفت: او فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر مىداند. فیلسوف یهوى گفت: او به تمام جهات فلسفه احاطه دارد. (18) ابوعلى سینا مىگوید: فیلسوفى جز على علیه السلام وجود ندارد. (19)
بهترین مدرک براى به دست آوردن مبانى فکرى و آراى فلسفى آن حضرت، نهج البلاغه است. کتابى که حاوى سخنان فصیح و بلیغ و ناشى از معارف الهى مىباشد. در آن سخنان افکارى نهفته است که جویندگان حقیقت را در اقیانوس بىکران الوهیتبه منتهاى اوج مىرساند. اینک به طور خلاصه، به بعضى از مطالب، مسائل و اصطلاحات فلسفى موجود در نهج البلاغه اشاره مىشود:
کیف، توحید، مثل، تشبیه، صمد، وهم، مصنوع، معلول، فاعل، قضاء، قدر، غنى، وجود، عدم، ابد، ازل، شعور، ضد، نور، ظلمت، تباین، حد، حرکت، سکون، حدوث، ذات، غیریت، نهایت، غایت، قدیم، ظاهر، باطن، سبق، مساوى، انشاء، اختراع، ابداء، کائن، معیت، عالم ماده، عالم مجردات، عینیت صفات باذات، صفات ثبوتى و صفات سلبى، حکیم، هستى، هدفمند است، تمام کمالات مال خداست، مرکب نیست، جسم نیست. قابل تشبیه نیست، ذاتش قابل توصیف نیست، قابل شناخت نیست. قابل تغییر نیست، عینیتپذیر نیست، معلول نیست، محیط برهمه چیز است، منزه از نقص است و... . (20)
2- علم نحو
على علیه السلام بنیانگذار علم نحو مىباشد ابوالاسود دؤلى مىگوید: خدمت على علیه السلام رسیدم، او را در حال تفکر و اندیشه دیدم، گفتم: اى امیرالمؤمنین! درچه چیزى تفکر مىکنى؟ فرمود: شنیدهام در دیار شما کلمات را اشتباه تلفظ مىکنند. از این رو خواستم کتابى در اصول عربیتبنویسم. عرض کردم: اگر این کار را بکنید، لغت عرب را زنده و حفظ نمودهاید. بعد از 3 روز، به خدمت ایشان رسیدم. حضرت صحیفهاى را به من داد که در آن آمده بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الکلام کلمه اسم و فعل و حرف، فالاسم ما انبا عن المسمى و الفعل ما انبا عن حرکة المسمى و الحرف ما انبا عن معنى لیس باسم و لا فعل»
سپس به من فرمود: این را پىگیرى کن و هر آنچه برایت رخ داد (از قواعد) در آن بیاور و بدان اى ابااسود که اشیاء برسه گونه هستند: ظاهر، مضمر و چیزى که نه ظاهر است و نه مضمر.
ابوالاسواد مىگوید: من چیزهایى را جمع کردم و بر حضرت عرضه داشتم که از جمله اینها حروف ناصبه بود: «ان، ان، لیت، لعل و کان» اما «لکن» را ذکر نکردم. حضرت به من فرمود: چرا لکن را ترک کردى؟ گفتم: خیال کردم از حروف ناصبه نیست. فرمود: لکن هم از حروف ناصبه است. (21)
3- گیاهشناسى و طبابت
آن حضرت از حاذقترین اطباء بود. (22) و گاه به طبابتبعضى از امراض مىپرداخت. آن حضرت در موارد متعدد به گیاهان مختلف و آثار متفاوت آنها در پیشگیرى ازامراض و یا درمان آنها اشاره مىفرمود: که حاکى از اطلاع کافى و کامل آن حضرت در مورد برخى گیاهان و خواص آنها و نیز درمان بیمارىها توسط آنها مىباشد. از آن حضرت درباره فواید گل خطمى، سیب، به، مویز، خرما، بنفشه، کاسنى، کندر، اویشن، عناب، عدس و... (23) سخنانى نقل شده است.
4- جانورشناسى
ازجلوههاى دانش على علیه السلام، اطلاعات فراوان و دقیق آن حضرت در مورد حیوانات، پرندگان و حشرات مىباشد. آن حضرت گاه طورى در مورد جانوران بحث مىنمود که گویى سالها فقط در مورد همین موضوع مطالعه نموده و عمر خود را صرف همین مورد کرده است. از استخوان بندى، جثه، سرعت، رنگ، زیبایى، تولید مثل و... حیوانات با اطلاع بود. آن حضرت مطالبى درباره طاووس، فیل، مورچه، ملخ، ماهى و خفاش گفتهاست. (24)
آن حضرت در فرازى از نهج البلاغه، در مورد «ملخ» چنین مىفرماید: «و اگر مىخواهى در باره ملخ بگو که خداوند سبحان براى آن دو چشم سرخ آفریده و دو حدقه تابان برافروخته و گوش پنهان برایش قرار داده و دهن مناسب برایش گشوده و براى آن حس توانا قرار داده و دو دندان که به وسیله آن (گیاه را) چیده و جدا مىکند، و دو داس که با آن مىدرود... در حالى که جثه و تن آن به اندازه یک انگشتباریک نیست.» (25)
5- قرآنشناسى و تفسیر
بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله اولین کسى که با حقیقت قرآن و شئون آن ارتباط علمىداشته است، على علیه السلام بود. آن حضرت حقیقت قرآن را از منبع اصلیش، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دریافت کرد. هر آیهاى که بر پیامبراکرم صلى الله علیه و آله نازل مىشد، آن را بر على علیه السلام قرائت مىفرمود و دستور مىداد تا حضرت آن را املا نماید. على علیه السلام مىفرماید: «پیامبر صلى الله علیه و آله تاویل آیات و تفسیر آنها، ناسخ و منسوخ آنها، محکم و متشابه آنها، خاص و عام آنها و این که کجا نازل شده و در چه موردى نازل شده است، را به من تعلیم داد. (26)
6- فصاحت و بلاغت
على علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از فصیحترین وبلیغترین عربها بود. این مطلب را در سخنان آن حضرت مىتوان یافت. سخنان آن حضرت داراى جذبه منحصر به فرد و حلاوت و شیرینى خاصى است. اجزاى سخنان او متناسب و به هم پیوسته و در جمال صورت و کمال معنا به هم مرتبط و پیوند خورده است. بلاغت و فصاحت کلام او نشان در قوت فکر و توانایى ذهنى و کثرت علمى و فوق العاده آن حضرت مىباشد; زیرا با داشتن آنها مىتوان دقایق معانى را در حافظه خود حاضر کرد و آن را به طور روان در قالب الفاظ مانوس و جذاب بیان نمود.
آن حضرت در سخنورى، کار را به اعجاز رساند، به طورى که گاه خطبه هایى را ایراد مىنمود که در آنها حرف «الف» و یا علامت «نقطه» نبود، از باب نمونه از خطبه ذیل که در آن هیچ نقطه به کار برده نشده است، چند سطرى بیان مىشود: «الحمدلله الملک المحمود المالک الودود و مصور کل مولود و مآل کل مطرود و ساطح المهار و مؤطل الاطواد و مرسل الامطار و مسهل الاوطار عالم الاسرار و مدرکها مدمرالاملاک و مهلکها و مکور الدهور و مکررها و مورد الامور و مصدرها عم سماحه و کمل رکابه و همل وطاع السؤال و الامل واوسع الرمل...» (27)
7- ستاره شناسى
على علیه السلام تنها در مورد موجودات زمینى اطلاع نداشت، بلکه در مورد مخلوقات آسمانى یعنى ستارگان و کیفیتخلقت آسمانها و آثار ستارگان و نظم حاکم برآنها نیز اطلاع کامل داشت. (28) او زیرکترین فرد در علم نجوم بود. (29)
آن حضرت در مورد یکى از آثار ستارگان مىفرماید: «جعل نجومها اعلاما یستدل بها الحیران فى مختلف فجاج الاقطار» (30) ; (خداوند) ستارههاى آنها را نشانهها قرار داد تا شخص حیران و سرگردان در آمد و شد راههاى گشاده اطراف زمین به آنها راه جوید.
امام على علیه السلام در مورد نظم حاکم بر ستارگان چنین مىفرماید: «هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض» (31) ; این ستارگان که در آسمانها مىبینید، شهرهایى هستند مانند شهرهاى زمین.
8- استخراج نیرو
از جمله جلوههاى دانش على علیه السلام توانایى علمى بر استخراج انرژى و نیروى برق و امثال آنها مىباشد. روزى حضرت على علیه السلام و کمیل کنار آبى ایستاده بودند. حضرت اشاره به آن آب کرد و فرمود: «یا کمیل! لوشئت ان اصیر من هذاالماء نورا لفعلت.» (32) ; اى کمیل! اگر بخواهم از همین آب نور بسازم، هرآینه مىتوانم.
9- علم غیب
از روایات متعدد به دست مىآید که على علیه السلام داراى علم غیب بود و از حوادث گذشته و آینده اطلاع داشت. اینک فهرست نمونه هایى از اخبار غیبى حضرت در این جا ذکر مىشود:
خبر از قتل امام حسین علیه السلام، خبر از فرمانده سپاه، گمراه شدن حبیب بن حمار، خبر از کشته شدن اعشىباهله توسط حجاج، خبر از شهادت عمروبن حمق، خبر از به دارآویخته شدن جویربه و میثم تمار، خبر از قطع دست و پاى رشید هجرى، خبر از کشته شدن خوارج توسط آن حضرت، خبر از غرق شدن بصره، خبر از حمله تاتارها و امثال آنها. (33)
10- آگاهى از ایمان و نفاق مردم
آن حضرت دوستان و شیعیان خود و مؤمنان را از سایر مردم تشخیص مىداد. امام صادق - فرمود: مردى نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد وعرض کرد: اى امیرالمؤمنین! به خدا قسم که من شما را دوست دارم! حضرت فرمود: دروغ گفتى. آن گاه آن مرد (با حالت تعجب) به حضرت عرض کرد: سبحان الله! مثل آن که آنچه در باطن من است، را مىداند. (34)
11- تسلط بر زبانها
چند چیز ازناحیه خداوند سبحان به آن حضرت عطا شده بود که از جمله آنها «فصلالخطاب» بود. (35)
هروى مىگوید: امام صادق علیه السلام با تمام مردم به وسیله زبان خود آنها صحبت مىکرد. به خدا قسم که او فصیحترین مردم و داناترین آنها نسبتبه تمام زبانها و لغات بود. روزى به او عرض کردم: اى پسر رسول خدا! من از آگاهى شما نسبتبه این لغات - با این که اختلاف زیاد باهم دارند. - درتعجب هستم. حضرت فرمود: اى اباصلت! من حجتخدا بر خلق هستم و حجتباید لغات آنها را بداند. آیا به تو نرسیده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: که به او «فصل الخطاب» داده شده است؟ آیا فصل خطاب چیزى جز معرفت لغات است؟ (36)
عبدالله بن مسعود مىگوید: روزى نزد على علیه السلام بودم، ناگاه مردى را دیدم که مىگفت: چه کسى مرا به شخصى راهنمایى مىکند تا از علم او بهرهمند گردم؟ او از کنار ما عبور کرد. من او را صدا زدم و گفتم: اى آقا! آیا شنیدهاى که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
«انا مدینة العلم و على بابها; من شهر علم هستم و على درب آن شهر است.»
او گفت: آرى، شنیدهام. گفتم: پس به کجا مىروى؟ این شخص، على ابن ابىطالب علیه السلام است. آن مرد به حضور على علیه السلام آمد. امام على علیه السلام به او فرمود: اهل کجا هستى؟ او گفت: اهل اصفهان هستم. (على علیه السلام از بعضى از خصائص اهل اصفهان آن روز یادکرد.) مرد اصفهانى گفت: بیشتر بیان کنید. امام على علیه السلام به زبان اصفهانى به او فرمود: «اروت این وس; امروز همین بس است.» (37)
12- آگاهى نسبتبه ادیان و کتب آسمانى
امام صادق علیه السلام فرمود: صحف ابراهیم و موسى علیهما السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله واگذار شد و آن حضرت آنها را به على علیه السلام به امانتسپرد. (38) ; طبق این روایت و روایات فراوان دیگر، تمام کتب آسمانى نزد آن حضرت بود و آن حضرت از مضمون آنها آگاهى کامل داشت، همان طورى که على علیه السلام فرمود: «مىتوانم بین اهل تورات با تورات، بین اهل انجیل با انجیل، بین اهل زبور با زبور و بین اهل قرآن با قرآن قضاوت کنم.» (39)
13- آگاهى نسبتبه حرفهها و صنایع
محمد باقر مجلسىقدس سره، نویسنده بحارالانوار مىگوید: در این که معصومین علیهم السلام نسبتبه صنایع آگاه بودند، شکى نیست و روایات فراوان براین مطلب دلالت دارند. از طرفى، حجتخدا نبایستى جاهل نسبتبه مسالهاى باشد و نیز بیشتر صنایع، منسوب به انبیاء علیهم السلام هستند. (40) معلوم است که علم انبیاء علیهم السلام به ائمه اطهار علیهم السلام از جمله على علیه السلام رسیده است. پس آن حضرت نسبتبه صنایع اطلاع کافى داشته است.
14- تاریخ
حضرت على علیه السلام آگاهى کامل نسبتبه تاریخ داشت. تاریخ به معناى علم به وقایع، حوادث، اوضاع و احوال انسانها در گذشته; تاریخ به معناى علم به قواعد و سنن حاکم برزندگىهاى گذشته که از مطالعه و بررسى و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست مىآید و تاریخ به معناى علم به تحولات جامعهها از مرحلهاى به مرحله دیگر و قوانین حاکم برآن تحولات و تطورات ازامورى است که آن حضرت نسبتبه آن علم داشت. از این رو آن حضرت در موارد متعدد و به مناسبتهاى مختلف، مردم را به مطالعه تاریخ و تعقل و تدبر در آثار گذشتگان و عبرتگیرى از آنها دعوت مىکند. (41) در فرازى از سخنان آن حضرت خطاب به امام حسن علیه السلام چنین آمده است: «اى پسرک من! و اگر چه من عمر (دراز) نکردم (مانند) عمر کسانى که پیش از من بودند (ولى) درکارهاى ایشان نگریستهام، در اخبارشان اندیشه نمودم، در بازمانده هایشان سیرکردم، چنان که (مانند) یکى از آنان گردیدم، بلکه به سبب آنچه از کارهاى آنها به من رسید، چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگى کردهام. پس پاکیزگى و خوبى کردار آنها را از تیرگى و بدى و سود آنها را از زیانشان پى بردم.» (42)
15- علم حساب
همان طور که از بعضى قضاوتهاى آن حضرت برمىآید، آن حضرت درعلم حساب نیز داراى اطلاع کامل بود و گاه براى حل مشکلات اجتماعى از آن استفاده مىکرد. علامه مجلسى مىگوید: آن حضرت بیش از همه از علم حساب بهره داشت. (43)
16- علم عروض
سرمنشا علم عروض نیز همانند علوم دیگر، بیتبا برکت آن حضرت بود. به گفته علامه مجلسىقدس سره سرچشمه علم عروض، امام على علیه السلام بود. روایتشده است که خلیل بن احمد «علم عروض» را از یکى از اصحاب مرتبط با امام باقر علیه السلام و یا مرتبط با امام سجاد علیه السلام فراگرفت و براى آن اصولى وضع کرده است. (44)
17- هندسه
آن حضرت درعلم هندسه نیز تخصص کافى داشت، بلکه از داناترین مهندسان بود، همان طور که بارها از این رشته براى حل معضلات اجتماعى استفاده کرد، مثل وزن کردن غل و زنجیرهایى که در پاى یک برده بود، بدون آن که آنها را از پاى او باز کند و نیز وزن کردن «فیل». (45)
18- علوم نظامى
على علیه السلام نسبتبه علوم نظامى و فنون جنگ آورى نیز تخصص کافى داشت، تاجایى که وقتى در مورد آن حضرت گفته شد که: «او مرد شجاعى است ولى علم جنگ کردن را نمىداند.» فرمود: «آیا هیچ یک از آنان ممارست و جدیت مرا در جنگ دارد و پیشقدمى و ایستادگىاش بیشتر از من است؟ !» (46)
ذکر نامه آن حضرت به یکى از لشکریانش هنگام ارسال لشکر به سوى دشمن تسلط علمى آن حضرت نسبتبه فنون نظامى و طریقه جنگ با دشمن را بهتر روشن مىکند. آن حضرت مىفرماید: «پس هرگاه به دشمن برخوردید، یا دشمن به شما برخورد، بایدکه لشکرگاه شما درجاهاى بلند یا دامنه کوهها یا کنار رودخانهها باشد تا براى شما کمک باشد. (از دسترسى آنان) جلوگیر باشد و باید جنگ شما از یک سو یا دو سو باشد. و براى خودتان در بلندى کوهها و لاى تپههاى مسطح، پاسبانان و دیدبانانى بگذارید تا دشمن، به طرف شما نیاید... و از جدا شدن و پراکندن بپرهیزید. پس هرگاه فرود آمدید، همگى فرود آیید و هرگاه کوچ نمودید، همگى کوچ نمایید وچون شب شما را فرا گرفت، نیزهها را گرداگرد خود قرار دهید تا دشمن به شما شبیخون نزند.» (47)
پىنوشتها:
1- بحارالانوار، ج 39، ص 37.
2- اصول کافى، ج 1، ص 373.
3- کنزالعمال، خ 3279، ص ؟
4- نورالثقلین، ج 4، ص 16.
5- بحارالانوار، ج 37، ص 427.
6- اصول کافى، ج 1، ص 393.
7- بحارالانوار، ج 26، ص 116.
8- همان، ص 109.
9- زندگانى حضرت على (ع)، ص 8 و 9.
10- نهج البلاغه، خطبه 234، ص 811.
11- نیابیع المودة، ص 77; کنزالعمال، خ 36500 و نور الثقلین، ج 4، ص 444.
12- نهج البلاغه، خطبه 157، ص 499.
13- بحارالانوار، ج 26، ص 55.
14- اصول کافى، ج 2، ص 14.
15- همان، ص 10.
16- بحارالانوار، ج 26، ص 28.
17- نهج البلاغه، خ 228، ص 742.
18- على کیست؟ ص 199.
19- بحارالانوار، ج 40، ص 165.
20- نهج البلاغه، خطبه 1، 90، 100، 63، 49، 178، 152، 162، 181، 228.
21- کنزالعمال، خ 456 و 269 و شرح نهج البلاغه ابنابىالحدید، مقدمه ج 1، ص 20.
22- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
23- تحف العقول، ص 100 (حدیث اربعماة) ; وسائل الشیعه، ج 17، ابواب اطعمه مباحه.
24- نهج البلاغه، خطبه، 154، 164 و 227.
25- همان، خطبه 227، ص 739.
26- تحف العقول، ص 196.
27- على کیست، ص 204.
28- نهج البلاغه، خطبه 181 و 227.
29- بحارالانوار، ج 40، ص 166.
30- نهج البلاغه، خطبه 181، ص 589.
31- على کیست، ص 199.
32- التکامل، ج 3، ص ، به نقل از علم امام، ص 141.
33- شرح نهج البلاغهابن ابىالحدید، ج 2، ص 286- 294; الکامل فىالتاریخ، ج 3، ص 174 و نهج البلاغه فیض، خطبه، 12.
34- بحارالانوار، ج 26، ص 119.
35- همان، ص 141.
36- همان، ص 190.
37- همان، ج 41، ص 301.
38- همان، ج 26، ص 185.
39- همان، ص 183.
40- همان، ص 193.
41- نهج البلاغه، خطبه 98- 160، 221- 234 و نامه31.
42- همان، نامه 31، ص 913.
43- بحارالانوار، ج 40، ص 168.
44- همان، ص 164.
45- همان، ص 165 و 166.
46- همان، خطبه 27، ص 97.
47- همان، نامه 11، ص 854.