على بن یقطین کارگزار مکتبى در دولت طاغوت
آرشیو
چکیده
متن
على, فرزند یقطین بن موسى بغدادى, کوفى الاصل بود.(1) پدرش یقطین از هواداران و داعیان بنى عباس شمرده مى شد و در زمان ((مروان حمار)) در سختى به سر مى برد. مروان در پى دستگیرى یقطین بود. او ترک وطن کرد و خود را پنهان ساخت.
على در سال صدوبیست (120) هجرى درکوفه(2) متولد شد. مادرش نیز از ترس مروان همراه فرزندانش على و عبید سمت مدینه فرار کرد. آنها پیوسته پنهان بودند تا مروان کشته شد. پس از ظهور دولت عباسى, یقطین همراه همسر و دو فرزندش على و عبید به وطن بازگشت و نزد سفاح و منصور به خدمت پرداخت. او شیعى مذهب بود و گاه اموالى نزد امام جعفر صادق(ع) مى برد. بدخواهان وحسودان نزد منصور و مهدى علیه یقطین بدگویى مى کردند; ولى حق تعالى او را از شر کینه توزان حفظ کرد.(3)
جایگاه علمى و سیاسى
على بن یقطین از چهره هاى کم نظیر است. وى عالمى آگاه, محدثى خبیر, چهره اى دردآشنا وخدمتگزار, وزیرى مقتدر و سیاستمدارى با کفایت بود و نزد امام صادق(ع)(4) و امام کاظم(ع)(5) منزلتى عظیمى داشت. وى افتخار شیعه و سرآمد کوفیان بود; هرچند برخى در شیعه بودن پدرش تردید کرده اند.(6)
نام على در صدر راویان سخنان اهل بیت قرار گرفته است روایات بسیار را از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) نقل کرده است. محدثانى مانند ابن إبى عمیر وابن محرز و ابراهیم بن إبى محمود و جعفر بن عیسى و جعفر بن محمد و جمیل و حریز و حسین و فرزندش و حمادبن عثمان و سعد بن إبى خلف و سعدان وصالح مولاى او و عبدالرحمان بن اعین و عبدالرحمن بن الحجاج وعلى ابن إبى حمزه و محمد بن إبى حمزه و یعقوب بن ابى حمزه و یعقوب بن یزید و یونس از او روایت نقل کرده اند.(7)
روایاتى که على بن یقطین نقل کرده در بسیارى از ابواب فقه آمده و در کتبى چون تهذیب و استبصار, من لایحضره الفقیه, کافى و وسائل الشیعه ثبت شده است.(8)
شیخ طوسى درکتاب فهرست براى على بن یقطین چند کتاب مى شمارد, مانند کتاب ماسئل عن الصادق(ع) من الملاحم, کتاب مناظراته للشاک بحضرته(ع) و ماسئل ابى الحسن موسى بن جعفر(ع).(9)
جایگاه سیاسى على بن یقطین روشن تر از آن است که در این نوشتار کوتاه مورد بحث قرار گیرد. مطالعه درزندگى هارون و سخت گیرىاش درباره اهل بیت و پیروان آنها, ما را با میزان هوش و فراست و سیاستمدارى على بن یقطین آشنا مى سازد.
جایگاه على بن یقطین نزد معصومان علیهم السلام
شخصیت والاى این وزیر مخلص و عاشق اهل بیت علیهم السلام چنان بود که مورد لطف و عنایت و دعاى خیر چند امام بزرگوار قرار گرفت و حتى پس از وفاتش, امام رضا(ع) از او به نیکى یاد کرد. محدث قمى مى نویسد: ((روایت شده که على را در دوران کودکى با برادرش عبید به خدمت امام صادق(ع) بردند.
على در آن وقت گیسوانى بلند داشت. حضرت فرمودند که صاحب گیسوان را نزد من آورید.
پس وى نزدیک آن حضرت آمد. آن جناب اورا در آغوش گرفته, برایش به خیر و خوبى دعا کرد.))(10)
از امام موسى بن جعفر(ع) درباره على بن یقطین دعاهاى مختلفى روایت شده تا جایى که مى توان گفت آن حضرت همیشه به یاد على بود.
به یاد على بن یقطین در صحراى عرفات
داود رقى مى گوید: در روز عید قربان, خدمت حضرت موسى بن جعفر(ع) شرفیاب شدم. حضرت فرمود: وقتى درعرفات بودم, جز على بن یقطین کسى را به خاطر نیاوردم. او پیوسته با من بود تا از عرفات حرکت کردم.(11)
همچنین به یونس بن عبدالرحمن فرمود:
((من سعاده على بن یقطین انى ذکرته فى الموقف))(12)
از سعادت على بن یقطین است که در عرفات پیوسته به یادش بودم.
اسماعیل بن موسى مى گوید: دیدم که عبدالصالح(ع) در صفا مى گفت: ((الهى فى إعلى علیین, اغفر لعلى بن یقطین.))(13)
بهشت را براى على ضامن شدم
وظیفه خطیرعلى بن یقطین پیوسته نگرانش مى ساخت. او از این که پس از تحمل آن همه سختیها در دستگاه هارون, کارش به تباهى کشد, اندیشناک بود. حضرت موسى بن جعفر(ع) بارها خیالش را آسوده کرده, بهشت را برایش ضامن شد. عبدالرحمن بن حجاج مى گوید: به امام کاظم(ع) عرض کردم: على بن یقطین مرا با نامه اى خدمتتان فرستاد تا از شما بخواهم برایش دعا کنید.
حضرت فرمود: براى آخرتش؟
عرض کردم: آرى.
حضرت موسى بن جعفر(ع) دست برسینه اش نهاد و فرمود: بهشت را براى على بن یقطین ضامن شدم و هرگز آتش با بدنش تماس نخواهد گرفت.(14)
در برخى از روایات, حضرت شهادت مى دهد که على اهل بهشت است. عبدالله بن یحیى کاهلى مى گوید: خدمت ابوابراهیم (حضرت موسى بن جعفر(ع)) بودم که على بن یقطین سوى ما آمد. حضرت به یاران نگریست و فرمود: هرکه دوست دارد یکى از یاران پیامبر را ببیند, به آن که اکنون سوى ما مىآید, بنگرد.
یکى از حاضران عرض کرد: پس او اهل بهشت است؟!
حضرت فرمود: آرى, من شهادت مى دهم او اهل بهشت است.
از خدا خواستم که على را به من ببخشد.
همچنین بکر بن محمد إشعرى ازحضرت موسى بن جعفر(ع) نقل مى کند که حضرت فرمود: من دیشب از خداوند خواستم على بن یقطین را به من ببخشد. پس خداى او را به من بخشید. على بن یقطین مال و ثروت و دوستى اش را در راه ما بخشید, از این رو براى چنین پاداشى شایستگى دارد.(15)
حضرت امام رضا(ع) ـ سالها پس از رحلت على ـ در باره اش فرمود: همانا على بن یقطین از دنیا رفت, در حالى که صاحبش (امام موسى بن جعفر(ع)) از او راضى بود. (16)
ویژگیهاى اخلاقى
زندگى على بن یقطین و برخورد بزرگوارانه اش با مسایل اجتماعى براى مسلمانان, به ویژه مسوولان عالى رتبه ممالک اسلامى, درسآموز است. وى در دستگاه خلافت بنى عباس بود, اما هرگز رابطه اش را با حضرت موسى بن جعفر(ع) قطع نکرد. هرچند وزارت داشت, در برابر مردم, به ویژه شیعیان, فروتن بود وچنانچه فرمان امام نبود, هرگز در آن مقام باقى نمى ماند. بخشى از خصایص اخلاقى او عبارت است از:
1 ـ تقوا
على بن یقطین در شمار پیروان راستین حضرت موسى بن جعفر(ع) جاى داشت. او نه تنها تحت تإثیر دستگاه ستم پیشه عباسیان قرار نگرفت, بلکه گاه حتى به سبب کوتاهى اش درباره یکى از شیعیان, منقلب مى شد و در پى کسب خشنودى وى بر مىآمد.
روزى ابراهیم جمال ـ که یکى از شیعیان بود.ـ خواست حضور على بن یقطین رسد. او ساربان بود و على بن یقطین ـ به سبب مشکلاتى که داشت.ـ به وى اجازه ورود نداد. اتفاقا در همان سال, على بن یقطین به حج مشرف شد. در مدینه وقتى خواست خدمت حضرت موسى به جعفر(ع) شرفیاب شود, حضرت او را نپذیرفت.
روز بعد حضرت را در خیابان ملاقات کرد و عرضه داشت: سید و مولاى من! چه تقصیر کرده ام که مرا نپذیرفتید؟
حضرت فرمود: بدان سبب که برادرت ابراهیم را راه ندادى. حق تعالى از پذیرش سعى ات خوددارى فرمود, مگر آن که ابراهیم عذرت را بپذیرد.
على گفت: اى سید من! در این وقت, ابراهیم را کجا بیابم؟ من در مدینه ام و او در کوفه.
حضرت فرمود: شبانگاه تنها بى آنکه اصحاب و غلامانت دریابند, به بقیع برو, در آنجا شترى زین کرده خواهى دید. برشتر نشین و به کوفه برو.
على بن یقطین به فرمان امام عمل کرد و شبانه به بقیع رفت. برهمان شتر نشست و در زمانى کوتاه خود را در کوفه کنار خانه ابراهیم جمال یافت. شتر را خواباند و در را کوبید.
ابراهیم پرسید: کیست؟
گفت: على بن یقطین.
ابراهیم گفت: على بن یقطین در خانه من چه مى کند؟!
گفت: برونآ که امرى بزرگ مرا فرا گرفته است.
آنگاه او را سوگند داد تا اجازه ورود دهد. چون داخل شد, گفت: اى ابراهیم! آقا و مولا کردارم را نمى پذیرد مگر آنکه تو از من درگذرى.
گفت: غفرالله لک; خداى تو را ببخشد.
پس على بن یقطین چهره برخاک نهاد و ابراهیم را سوگند داد پاى برگونه اش بگذارد. ابراهیم خوددارى ورزید; ولى على برخواسته اش پاى فشرد. ابراهیم پاى بر چهره على گذاشت. وقتى گونه على زیر پاى ابراهیم بود, على مى گفت: اللهم اشهد; خدایا, تو شاهد باش.
پس برون آمد; سوار شد; همان شب به مدینه بازگشت و شتر را کنار خانه حضرت موسى بن جعفر(ع) خوابانید. آنگاه حضرت به وى اجازه ورود داد.(17)
خدمات ارزنده على بن یقطین
على بن یقطین در طول وزارتش, به رغم آن که به شدت زیر نظر بود, خدمات ارزشمندى براى شیعیان,
به ویژه کسانى که امام موسى بن جعفر(ع) سفارش آنها را مى فرمود, انجام مى داد; براى مثال مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ فرستادن صدهانفر به حج
شاید در تاریخ اسلام سابقه نداشته باشد که شخصى, آن هم در پست وزارت, چنین همتى داشته باشد که همه ساله صدهانفر را به هزینه شخصى خود به حج بیت الله الحرام اعزام کند.
محمدبن عیسى مى گوید: حسن بن على حدس زده است که در سالى از سالها سیصد یا صدوپنجاه تن از طرف على بن یقطین تلبیه گفتند. على بن یقطین همه ساله به هریک از آنها بیست هزار درهم, ده هزاردرهم یا هزاردرهم براى به جاى آوردن مناسک حج مى پرداخت. کاهلى و عبدالرحمان بن حجاج در شمار این افراد بودند.(18)
2 ـ تإمین هزینه زندگى برخى از شیعیان
دومین خدمت ارزشمند این وزیر مخلص, تإمین هزینه زندگى بسیارى از ضعفاى شیعه بود. او ماهانه یا سالانه پولهاى زیادى را صرف این خانواده ها مى کرد; البته برخى از خانواده ها را به دستور امام موسى کاظم(ع) تحت حمایت خود قرار مى داد; براى مثال امام به وى فرمود: هزینه زندگى کاهلى را تإمین کن و من بهشت را برایت ضامن مى شوم.
على این پیشنهاد را قبول کرد و پیوسته طعام و پول و سایر نفقات ماهانه براى آنها مى فرستاد. او چندان به کاهلى نعمت عطا مى کرد که علاوه بر خانواده اش فامیلهاى دور و نزدیکش نیز بهره مند مى شدند.(19)
3 ـ تإمین مهریه برخى از فرزندان امام کاظم(ع)
از خدمات ارزنده على بن یقطین تإمین مهریه برخى از فرزندان امام کاظم(ع) بود. او این کار را به دستور امام موسى کاظم(ع) انجام مى داد.
براساس روایات, حضرت سه یا چهار فرزندش, از جمله ابوالحسن ثانى, را تزویج کرد و به على بن یقطین نوشت: مهر این چند فرزند را به تو واگذار کردم که بپردازى. (20)
4 ـ فرستادن اموال براى امام کاظم(ع)
از دیگر خدمات على بن یقطین, فرستادن اموال کلان براى حضرت موسى بن جعفر(ع) بود. علامه سید مهدى خرسان, از شرح مشیخه فقیه چنین نقل کرده است:
((وإنه کان یحمل الى الامام الکاظم(ع) اموالا طائله فربما حمل مائه الف الى ثلاثمائه الف.))
على بن یقطین اموال بسیارى خدمت موسى بن جعفر(ع) مى فرستاد که گاه به صدهزار تا سیصدهزار مى رسید.(21)
شیخ کشى از اسماعیل بن سلام و فلان بن حمید روایت کرده که گفتند: على بن یقطین گفت: دوشتر تندرو خریدارى کنید, از بیراهه به مدینه بروید و این اموال و کاغذها را به ابوالحسن موسى بن جعفر(ع) برسانید. مبادا کسى از این امر آگاه شود.
ما به کوفه آمدیم, دوشتر قوى تهیه کردیم, توشه برداشتیم و از بیراهه سمت مدینه رفتیم تا به بطن الرمه رسیدیم. در آنجا براى استراحت از شتران فرود آمده, آنها را بستیم و نشستیم غذا بخوریم. ناگاه سوارى در حالى که خدمتکارى همراهش بود, از دور نمایانشد, وقتى نزدیک شد, دریافتیم حضرت موسى بن جعفر(ع) است. از جاى برخاستیم, سلام گفتیم و کاغذها و اموال را به وى سپردیم.
حضرت نامه هایى از آستین خود بیرون آورد, به ما داد و فرمود: این جواب کاغذهاى شمااست.
عرض کردیم: توشه ما به آخر رسیده, اگر اجازه فرمایید, داخل مدینه شویم, حضرت رسول الله(ص) را زیارت کنیم و توشه برگیریم.
حضرت فرمود: توشه اى که دارید, بیاورید. توشه را به امام دادیم. حضرت آن را به دست خود گردانید و فرمود: این توشه شما را تا کوفه مى رساند; و اما رسول الله(ص) را شما دیدید. به درستى که من نماز صبح را با وى گزاردم و مى خواهم نماز ظهر را هم با وى به جاى آورم. برگردید; به امان خدا.(22)
حضرت حتى اجازه ورود به مدینه به آنها نداد تا راز على بن یقطین فاش نگردد.
علامه مجلسى مى نویسد: روزى هارون الرشید جامه قیمتى بسیار نفیسى به على بن یقطین هدیه کرد. پس از چند روز, على آن جامه را با مال بسیار خدمت حضرت کاظم(ع) فرستاد. امام همه را پذیرفت, جامه را پس فرستاد و فرمود: این جامه را نیک محافظت کن که به آن نیازمند خواهى شد.(23)
5 ـ جذب مالیات و استرداد پنهانى
از دیگر خدمات باارزش این وزیر لایق, تلاش براى حفظ شیعیان و اموال آنها بود. او حتى در ظاهر از شیعیان مالیات مى ستاند و پنهانى به آنها باز مى گرداند. کلینى از على بن یقطین چنین نقل مى کند: به ابوالحسن(ع) عرض کردم: درباره قبول مناصب از اینان چه مى گویى؟
حضرت فرمود: اگر چاره اى جز این ندارى, از اموال شیعیان بپرهیز.
ابراهیم بن محمود مى گوید: على بن یقطین به من خبرداد که مالیات را از شیعه دریافت مى کرد اما به طور پنهانى به آنان باز مى گرداند.(24)
3 ـ فرار از وزارت
سومین ویژگى على بن یقطین آن بود که همیشه از وزارت اظهار دلتنگى مى کرد. او در نامه اى به حضرت امام موسى کاظم(ع) چنین نوشت: ((ان قلبى یضیق مما انا علیه من عمل السلطان فان إذنت لى جعلنى الله فداک هربت منه))
سینه ام از آنچه که در آنم (پست وزارت) سنگینى مى کند; فدایت گردم اگر اجازه دهى از آن فرار کنم. امام در پاسخ نوشت: ((لا اذن لک بالخروج من عملهم و اتق الله))(25) اجازه نمى دهم, از خدا بترس و مسوولیت خود را رها مکن.
وقتى حضرت موسى بن جعفر(ع) وارد بغداد شد, على بن یقطین باردیگر از حضرت تقاضا کرد از کار وزارت کناره گیرى کند; زیرا از معاشرت با هارون و اطرافیانش به تنگ آمده بود. حضرت باردیگر على بن یقطین را از کناره گیرى بازداشت و فرمود: ((یاعلى ان لله تعالى اولیإ مع إولیإالظلمه لیدفع بهم عن إولیائه و انت منهم یا على.))(26)
خداوند در کنار اولیاى ستمگران اولیایى دارد تا به وسیله آنها ستم و آزار را از اولیاى خود دفع کند و تو از آنها هستى, اى على.
علامه مجلسى از کتاب ((حقوق مومنین)) چنین نقل مى کند: على بن یقطین از حضرت موسى بن جعفر(ع) تقاضا کرد از پست وزارت کناره گیرى کند. امام اجازه نداد و فرمود:
چنین نکن, بودن تو مایه انس مااست و براى برادرانت عزت است. به امید این که خداوند به وسیله تو شکستى را جبران و آتش فتنه مخالفان را خاموش سازد. اى على! کفاره همکارى شما با اینان احسان به برادرانت است.
اى على بن یقطین, یک چیز را برایم ضامن شو, من سه چیز را برایت ضمانت مى کنم. ضمانت کن به هرکه از دوستان ما مى رسى, نیازش را برطرف کرده, اکرامش کنى; من ضمانت مى کنم هرگز سقف زندان برتو سایه نیفکند, تیزى شمشیر به تو نرسد و هرگز فقر و بیچارگى به خانه ات راه نیابد. اى على! هرکه مومنى را خرسند کند, ابتدا خدا و سپس پیامبر و آلش را خشنود ساخته است...(27)
فتنه جویى علیه على بن یقطین و حمایت پنهانى امام(ع)
دشمنان لحظه اى از فتنه گرى علیه على بن یقطین دست برنمى داشتند و تلاش مى کردند او را از چشم هارون انداخته, از پست وزارت حذفش کنند و به زندگى اش خاتمه دهند. بدین جهت, بارها و بارها از وى بدگویى کردند و آتش خشم هارون را علیه او برافروختند; موارد زیر دو نمونه از این بدگویى ها را مى نمایاند:
1 ـ روزى یکى از غلامان ـ که على بن یقطین او را از خود رانده بود.ـ نزد هارون رفت و چنان گزارش داد که على بن یقطین پیرو موسى بن جعفر(ع) است و خمس اموالش را همراه جامه اى قیمتى ـ که خلیفه به او هدیه کرده بود.ـ در فلان روز نزد موسى بن جعفر فرستاده است. هارون سخت برآشفت و گفت: اگر راست باشد, او را خواهم کشت.
در همان حال, دستور داد على را احضار کنند. همین که على بن یقطین حاضر شد, گفت: جامه اى که به تو دادم, چه کردى؟
گفت: امیرمومنان, همچنان نزد من محفوظ است, آن را خوشبو ساخته, در پارچه مخصوصى پیچیده ام و هر روز و شب بدان نگریسته, به عنوان تبرک مى بوسم و به جاى خود باز مى گردانم.
هارون گفت: اکنون آن را حاضر کن.
على بن یقطین یکى از خدمتکاران را طلبید, کلید صندوق را به او داد و گفت: به فلان اتاق برو و جامه را بیاور.
اندکى بعد, خدمتکار جامه را با مهرى که بر آن بود, نزد هارون آورد. هارون دستور داد مهر را بشکنند. همین که نگاهش به جامه افتاد, آن را شناخت ; خشمش فرو نشست و به على بن یقطین گفت: جامه را به جاى خود بازگردان و به خانه ات برگرد که دیگر سخن هیچ کس را در باره تو نخواهم پذیرفت.(28)
ابراهیم بن حسن بن راشد مطلب را از على بن یقطین چنین نقل کرده است: کنار هارون الرشید ایستاده بودم که هدایایى از طرف پادشاه روم رسید. در میان آنها جامه اى از دیباج سیاه بود که با تارهایى از طلا بافته شده بود. هارون ـ که دید من سخت شیفته آن شده ام.ـ جامه را به من هدیه کرد. آن جامه را براى حضرت موسى بن جعفر(ع) فرستادم. نه ماه پس از آن ماجرا روزى از نزد هارون به خانه آمدم, خدمتگزارى که به رسم همیشه لباسهایم را موقع ورود از برم مى گرفت, از جاى برخاست, پارچه اى را همراه نامه اى که هنوز مهرش خشک نشده بود, به دستم داد و گفت: اکنون مردى رسید و اینها را آورد.
چون نامه را گشودم, دیدم از طرف مولایم ابوابراهیم, حضرت موسى بن جعفر(ع) است. برایم نوشته بود: اى على! وقت آن رسیده که به این جامه نیاز پیدا کنى, آن را برایت فرستادم.
گوشه دستمال را کنار زدم, چشمم به همان پارچه که هارون به من داده بود, افتاد. در همان حال, پیشکار هارون بدون اجازه وارد شد و گفت: امیرمومنان را اجابت کن.
گفتم: چه شده است؟
گفت: نمى دانم. شتابان نزد هارون رفتم, عمربن بزیع در مقابلش ایستاده بود. هارون ـ که سخت عصبانى و بى قرار به نظر مى رسید.ـ گفت: جامه اى که به تو هدیه کردم را چه کردى؟
عرض کردم: هدایاى امیرمومنان برمن بسیار است, کدام هدیه؟
هارون گفت: جامه دیباج سیاه و طلایى رومى.
عرض کردم: آن را کنار گذارده ام که گاه چند رکعت نماز در آن بگذارم و اکنون که از خدمت شما برگشته بودم, آن را آماده کرده بودم تا بپوشم.
هارون به عمربن بزیع نگریست و گفت: بگو همین حالا آن را نزد من بیاورند.
پس خدمتگزار خود را فرستاد تا آن جامه را حاضر کند. وقتى هارون چشمش به جامه افتاد, به عمر گفت: بعد از این ماجرا, دیگر سزاوار نیست چیزى علیه على بن یقطین برایم گزارش کنى.
پس دستور داد پنجاه هزار درهم همراه همان جامه به خانه ام ببرند.
آن که پشت سرم بدگویى کرده بود, عمو زاده ام بود که خداوند رویش را سیاه گردانید و دروغش را آشکار ساخت.(29)
2 ـ روزى بدخواهان به هارون گفتند: على بن یقطین رافضى است. هارون به بعضى از خواص خود گفت: درباره على سخن فراوان گفته شده, حتى به او تهمت مخالفت با ما و تمایل به رافضه زده اند, در حالى که هیچ کوتاهى از او مشاهده نمى کنم... اکنون دوست دارم این راز به گونه اى برایم روشن شود که حتى خودش نیز درنیابد.
به او گفتند: امیرمومنان, گروه رافضه در نحوه وضوگرفتن با دیگران فرق دارند و شستن دوپا را لازم نمى دانند.
پس او را به گونه اى که در نیابد, بیازما.
گفت: خوب گفتید.
مدتى بعد, روزى على را به بهانه کارى در خانه نگه داشت تا ظهر شد.
هارون خود را پشت دیوارى پنهان ساخت تا وضوى على را مشاهده کند. على آب طلبید, ابتدا سه بار مضمضه کرد. پس سه بار استنشاق انجام داد. آنگاه سه بار چهره شست و آب را به لابلاى موهاى صورت رساند. بعد سه بار بردستها آب ریخته آن را به آرنج رساند. در پایان سرو دو گوش خود را مسح کرد و پاى خود را سه بار شستشوداد.
هارون ـ که نظاره گر تمام حرکات على بود.ـ کاسه صبرش لبریز شد, فریاد زد: اى على! دروغ گفت هرکس خیال کرد تو از رافضه هستى.(30)
این روش وضو را امام به على آموخته بود. محمدبن فضل مى گوید: بین اصحاب ما درباره مسح دو پا در وضو اختلاف شد که آیا از سرانگشتان تا بلندى پا است یا به عکس. على بن یقطین در نامه اى به حضرت موسى بن جعفر(ع) چنین نوشت: مى خواهم به خط مبارک خود مرا آگاه سازید چگونه وضو بگیرم؟
امام(ع) نوشت به آنچه دستور مى دهیم عمل کن و هیچ تغییرى در آن نده. چهره را سه بار بشوى. دستها را از سرانگشتان تا مرفق سه بار بشوى و تمام سر را مسح کن. همچنین ظاهر دو گوش را مسح کن و پاهارا تا ساق بشوى.
چون نامه حضرت به على رسید, تعجب کرد و چنان اندیشید که این روش وضوگرفتن طبق مذهب اهل بیت نیست; اما با خود گفت: چون امام(ع) این روش را فرموده, مخالفت نمى کنم تا راز آن آشکار گردد.
بدین جهت, از آن پس همیشه طبق همان دستور عمل مى کرد تا آن که دشمنان نزد هارون رفته, از وى بدگویى کردند و هاورن وى را با وضو آزمود و برعدم پیروىاش از اهل بیت علیهم السلام اطمینان یافت. آنگاه على نوشته اى دیگر از امام(ع) دریافت کرد. در این نامه آمده بود: از هم اکنون چنان که به تو دستور مى دهم, وضو ساز. یک بار صورت خود را به عنوان واجب و مرتبه دوم را به عنوان استحباب بشوى و دو دست خود را از مرفق بشوى و جلوى سر و ظاهر دوپایت را از رطوبت وضویت مسح کن; زیرا ترسى که برتو داشتم, از بین رفت.(31)
على بن یقطین همچنان به کار خود ادامه داد تا امام به زندان هارون افتاد. در روزهایى که آن حضرت در زندان هارون به سر مى برد, یعنى در سال 180 هجرى, على بن یقطین در بغداد دار فانى را وداع گفت.(32)
و محمدامین, ولى عهد هارون الرشید, بر جنازه اش نماز گذارد.(33)
پى نوشتها:
1 ـ رجال نجاشى.
2 ـ اعیان الشیعه, ج 8, ص 371.
3 ـ منتهى الامال, ج 1, ص 247.
4 ـ تنقیح المقال, ج 2, ص 315.
5 ـ رجال طوسى, ص ;354 مجمع الرجال, ج 4, ص 234.
6 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص 255.
7 ـ همان, ص 257.
8 ـ همان, ص 258.
9 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 234.
10 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 247.
11 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص 250.
12 ـ همان, ص 251.
13 ـ همان, ص 254.
14 ـ همان, ص 249.
15 ـ همان, ص 250.
16 ـ همان, ص 252.
17 ـ همان, ص 250. و عیون المعجزات, ص 100.
18 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص ;252 تنقیح المقال, ج 2, ص 316.
19 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 246.
20 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص 252.
21 ـ شرح مشیخه فقیه, ص 47.
22 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 200 و ;201 رجال کشى, ص ;273 بحارالانوار, ج 48, ص 34.
23 ـ بحارالانوار, ج 48, ص ;59 عیون المعجزات, ص 86.
24 ـ همان, ص 158.
25 ـ بحارالانوار, ج 48, ص 158.
26 ـ مجمع الرجال, ج 4, ص 237.
27 ـ منتهى الامال, ج 2, ص ;248 سفینه البحار, ج 2, ص 252.
28 ـ ارشاد مفید, ص 274.
29 ـ بحارالانوار, ج 48, ص ;59 عیون المعجزات, ص ;99 خرایح, ج 1, ص 334.
30 ـ ارشاد مفید, ص 276.
31 ـ اعلام الورى, ص 293.
32 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 249.
33 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 234.
على در سال صدوبیست (120) هجرى درکوفه(2) متولد شد. مادرش نیز از ترس مروان همراه فرزندانش على و عبید سمت مدینه فرار کرد. آنها پیوسته پنهان بودند تا مروان کشته شد. پس از ظهور دولت عباسى, یقطین همراه همسر و دو فرزندش على و عبید به وطن بازگشت و نزد سفاح و منصور به خدمت پرداخت. او شیعى مذهب بود و گاه اموالى نزد امام جعفر صادق(ع) مى برد. بدخواهان وحسودان نزد منصور و مهدى علیه یقطین بدگویى مى کردند; ولى حق تعالى او را از شر کینه توزان حفظ کرد.(3)
جایگاه علمى و سیاسى
على بن یقطین از چهره هاى کم نظیر است. وى عالمى آگاه, محدثى خبیر, چهره اى دردآشنا وخدمتگزار, وزیرى مقتدر و سیاستمدارى با کفایت بود و نزد امام صادق(ع)(4) و امام کاظم(ع)(5) منزلتى عظیمى داشت. وى افتخار شیعه و سرآمد کوفیان بود; هرچند برخى در شیعه بودن پدرش تردید کرده اند.(6)
نام على در صدر راویان سخنان اهل بیت قرار گرفته است روایات بسیار را از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) نقل کرده است. محدثانى مانند ابن إبى عمیر وابن محرز و ابراهیم بن إبى محمود و جعفر بن عیسى و جعفر بن محمد و جمیل و حریز و حسین و فرزندش و حمادبن عثمان و سعد بن إبى خلف و سعدان وصالح مولاى او و عبدالرحمان بن اعین و عبدالرحمن بن الحجاج وعلى ابن إبى حمزه و محمد بن إبى حمزه و یعقوب بن ابى حمزه و یعقوب بن یزید و یونس از او روایت نقل کرده اند.(7)
روایاتى که على بن یقطین نقل کرده در بسیارى از ابواب فقه آمده و در کتبى چون تهذیب و استبصار, من لایحضره الفقیه, کافى و وسائل الشیعه ثبت شده است.(8)
شیخ طوسى درکتاب فهرست براى على بن یقطین چند کتاب مى شمارد, مانند کتاب ماسئل عن الصادق(ع) من الملاحم, کتاب مناظراته للشاک بحضرته(ع) و ماسئل ابى الحسن موسى بن جعفر(ع).(9)
جایگاه سیاسى على بن یقطین روشن تر از آن است که در این نوشتار کوتاه مورد بحث قرار گیرد. مطالعه درزندگى هارون و سخت گیرىاش درباره اهل بیت و پیروان آنها, ما را با میزان هوش و فراست و سیاستمدارى على بن یقطین آشنا مى سازد.
جایگاه على بن یقطین نزد معصومان علیهم السلام
شخصیت والاى این وزیر مخلص و عاشق اهل بیت علیهم السلام چنان بود که مورد لطف و عنایت و دعاى خیر چند امام بزرگوار قرار گرفت و حتى پس از وفاتش, امام رضا(ع) از او به نیکى یاد کرد. محدث قمى مى نویسد: ((روایت شده که على را در دوران کودکى با برادرش عبید به خدمت امام صادق(ع) بردند.
على در آن وقت گیسوانى بلند داشت. حضرت فرمودند که صاحب گیسوان را نزد من آورید.
پس وى نزدیک آن حضرت آمد. آن جناب اورا در آغوش گرفته, برایش به خیر و خوبى دعا کرد.))(10)
از امام موسى بن جعفر(ع) درباره على بن یقطین دعاهاى مختلفى روایت شده تا جایى که مى توان گفت آن حضرت همیشه به یاد على بود.
به یاد على بن یقطین در صحراى عرفات
داود رقى مى گوید: در روز عید قربان, خدمت حضرت موسى بن جعفر(ع) شرفیاب شدم. حضرت فرمود: وقتى درعرفات بودم, جز على بن یقطین کسى را به خاطر نیاوردم. او پیوسته با من بود تا از عرفات حرکت کردم.(11)
همچنین به یونس بن عبدالرحمن فرمود:
((من سعاده على بن یقطین انى ذکرته فى الموقف))(12)
از سعادت على بن یقطین است که در عرفات پیوسته به یادش بودم.
اسماعیل بن موسى مى گوید: دیدم که عبدالصالح(ع) در صفا مى گفت: ((الهى فى إعلى علیین, اغفر لعلى بن یقطین.))(13)
بهشت را براى على ضامن شدم
وظیفه خطیرعلى بن یقطین پیوسته نگرانش مى ساخت. او از این که پس از تحمل آن همه سختیها در دستگاه هارون, کارش به تباهى کشد, اندیشناک بود. حضرت موسى بن جعفر(ع) بارها خیالش را آسوده کرده, بهشت را برایش ضامن شد. عبدالرحمن بن حجاج مى گوید: به امام کاظم(ع) عرض کردم: على بن یقطین مرا با نامه اى خدمتتان فرستاد تا از شما بخواهم برایش دعا کنید.
حضرت فرمود: براى آخرتش؟
عرض کردم: آرى.
حضرت موسى بن جعفر(ع) دست برسینه اش نهاد و فرمود: بهشت را براى على بن یقطین ضامن شدم و هرگز آتش با بدنش تماس نخواهد گرفت.(14)
در برخى از روایات, حضرت شهادت مى دهد که على اهل بهشت است. عبدالله بن یحیى کاهلى مى گوید: خدمت ابوابراهیم (حضرت موسى بن جعفر(ع)) بودم که على بن یقطین سوى ما آمد. حضرت به یاران نگریست و فرمود: هرکه دوست دارد یکى از یاران پیامبر را ببیند, به آن که اکنون سوى ما مىآید, بنگرد.
یکى از حاضران عرض کرد: پس او اهل بهشت است؟!
حضرت فرمود: آرى, من شهادت مى دهم او اهل بهشت است.
از خدا خواستم که على را به من ببخشد.
همچنین بکر بن محمد إشعرى ازحضرت موسى بن جعفر(ع) نقل مى کند که حضرت فرمود: من دیشب از خداوند خواستم على بن یقطین را به من ببخشد. پس خداى او را به من بخشید. على بن یقطین مال و ثروت و دوستى اش را در راه ما بخشید, از این رو براى چنین پاداشى شایستگى دارد.(15)
حضرت امام رضا(ع) ـ سالها پس از رحلت على ـ در باره اش فرمود: همانا على بن یقطین از دنیا رفت, در حالى که صاحبش (امام موسى بن جعفر(ع)) از او راضى بود. (16)
ویژگیهاى اخلاقى
زندگى على بن یقطین و برخورد بزرگوارانه اش با مسایل اجتماعى براى مسلمانان, به ویژه مسوولان عالى رتبه ممالک اسلامى, درسآموز است. وى در دستگاه خلافت بنى عباس بود, اما هرگز رابطه اش را با حضرت موسى بن جعفر(ع) قطع نکرد. هرچند وزارت داشت, در برابر مردم, به ویژه شیعیان, فروتن بود وچنانچه فرمان امام نبود, هرگز در آن مقام باقى نمى ماند. بخشى از خصایص اخلاقى او عبارت است از:
1 ـ تقوا
على بن یقطین در شمار پیروان راستین حضرت موسى بن جعفر(ع) جاى داشت. او نه تنها تحت تإثیر دستگاه ستم پیشه عباسیان قرار نگرفت, بلکه گاه حتى به سبب کوتاهى اش درباره یکى از شیعیان, منقلب مى شد و در پى کسب خشنودى وى بر مىآمد.
روزى ابراهیم جمال ـ که یکى از شیعیان بود.ـ خواست حضور على بن یقطین رسد. او ساربان بود و على بن یقطین ـ به سبب مشکلاتى که داشت.ـ به وى اجازه ورود نداد. اتفاقا در همان سال, على بن یقطین به حج مشرف شد. در مدینه وقتى خواست خدمت حضرت موسى به جعفر(ع) شرفیاب شود, حضرت او را نپذیرفت.
روز بعد حضرت را در خیابان ملاقات کرد و عرضه داشت: سید و مولاى من! چه تقصیر کرده ام که مرا نپذیرفتید؟
حضرت فرمود: بدان سبب که برادرت ابراهیم را راه ندادى. حق تعالى از پذیرش سعى ات خوددارى فرمود, مگر آن که ابراهیم عذرت را بپذیرد.
على گفت: اى سید من! در این وقت, ابراهیم را کجا بیابم؟ من در مدینه ام و او در کوفه.
حضرت فرمود: شبانگاه تنها بى آنکه اصحاب و غلامانت دریابند, به بقیع برو, در آنجا شترى زین کرده خواهى دید. برشتر نشین و به کوفه برو.
على بن یقطین به فرمان امام عمل کرد و شبانه به بقیع رفت. برهمان شتر نشست و در زمانى کوتاه خود را در کوفه کنار خانه ابراهیم جمال یافت. شتر را خواباند و در را کوبید.
ابراهیم پرسید: کیست؟
گفت: على بن یقطین.
ابراهیم گفت: على بن یقطین در خانه من چه مى کند؟!
گفت: برونآ که امرى بزرگ مرا فرا گرفته است.
آنگاه او را سوگند داد تا اجازه ورود دهد. چون داخل شد, گفت: اى ابراهیم! آقا و مولا کردارم را نمى پذیرد مگر آنکه تو از من درگذرى.
گفت: غفرالله لک; خداى تو را ببخشد.
پس على بن یقطین چهره برخاک نهاد و ابراهیم را سوگند داد پاى برگونه اش بگذارد. ابراهیم خوددارى ورزید; ولى على برخواسته اش پاى فشرد. ابراهیم پاى بر چهره على گذاشت. وقتى گونه على زیر پاى ابراهیم بود, على مى گفت: اللهم اشهد; خدایا, تو شاهد باش.
پس برون آمد; سوار شد; همان شب به مدینه بازگشت و شتر را کنار خانه حضرت موسى بن جعفر(ع) خوابانید. آنگاه حضرت به وى اجازه ورود داد.(17)
خدمات ارزنده على بن یقطین
على بن یقطین در طول وزارتش, به رغم آن که به شدت زیر نظر بود, خدمات ارزشمندى براى شیعیان,
به ویژه کسانى که امام موسى بن جعفر(ع) سفارش آنها را مى فرمود, انجام مى داد; براى مثال مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ فرستادن صدهانفر به حج
شاید در تاریخ اسلام سابقه نداشته باشد که شخصى, آن هم در پست وزارت, چنین همتى داشته باشد که همه ساله صدهانفر را به هزینه شخصى خود به حج بیت الله الحرام اعزام کند.
محمدبن عیسى مى گوید: حسن بن على حدس زده است که در سالى از سالها سیصد یا صدوپنجاه تن از طرف على بن یقطین تلبیه گفتند. على بن یقطین همه ساله به هریک از آنها بیست هزار درهم, ده هزاردرهم یا هزاردرهم براى به جاى آوردن مناسک حج مى پرداخت. کاهلى و عبدالرحمان بن حجاج در شمار این افراد بودند.(18)
2 ـ تإمین هزینه زندگى برخى از شیعیان
دومین خدمت ارزشمند این وزیر مخلص, تإمین هزینه زندگى بسیارى از ضعفاى شیعه بود. او ماهانه یا سالانه پولهاى زیادى را صرف این خانواده ها مى کرد; البته برخى از خانواده ها را به دستور امام موسى کاظم(ع) تحت حمایت خود قرار مى داد; براى مثال امام به وى فرمود: هزینه زندگى کاهلى را تإمین کن و من بهشت را برایت ضامن مى شوم.
على این پیشنهاد را قبول کرد و پیوسته طعام و پول و سایر نفقات ماهانه براى آنها مى فرستاد. او چندان به کاهلى نعمت عطا مى کرد که علاوه بر خانواده اش فامیلهاى دور و نزدیکش نیز بهره مند مى شدند.(19)
3 ـ تإمین مهریه برخى از فرزندان امام کاظم(ع)
از خدمات ارزنده على بن یقطین تإمین مهریه برخى از فرزندان امام کاظم(ع) بود. او این کار را به دستور امام موسى کاظم(ع) انجام مى داد.
براساس روایات, حضرت سه یا چهار فرزندش, از جمله ابوالحسن ثانى, را تزویج کرد و به على بن یقطین نوشت: مهر این چند فرزند را به تو واگذار کردم که بپردازى. (20)
4 ـ فرستادن اموال براى امام کاظم(ع)
از دیگر خدمات على بن یقطین, فرستادن اموال کلان براى حضرت موسى بن جعفر(ع) بود. علامه سید مهدى خرسان, از شرح مشیخه فقیه چنین نقل کرده است:
((وإنه کان یحمل الى الامام الکاظم(ع) اموالا طائله فربما حمل مائه الف الى ثلاثمائه الف.))
على بن یقطین اموال بسیارى خدمت موسى بن جعفر(ع) مى فرستاد که گاه به صدهزار تا سیصدهزار مى رسید.(21)
شیخ کشى از اسماعیل بن سلام و فلان بن حمید روایت کرده که گفتند: على بن یقطین گفت: دوشتر تندرو خریدارى کنید, از بیراهه به مدینه بروید و این اموال و کاغذها را به ابوالحسن موسى بن جعفر(ع) برسانید. مبادا کسى از این امر آگاه شود.
ما به کوفه آمدیم, دوشتر قوى تهیه کردیم, توشه برداشتیم و از بیراهه سمت مدینه رفتیم تا به بطن الرمه رسیدیم. در آنجا براى استراحت از شتران فرود آمده, آنها را بستیم و نشستیم غذا بخوریم. ناگاه سوارى در حالى که خدمتکارى همراهش بود, از دور نمایانشد, وقتى نزدیک شد, دریافتیم حضرت موسى بن جعفر(ع) است. از جاى برخاستیم, سلام گفتیم و کاغذها و اموال را به وى سپردیم.
حضرت نامه هایى از آستین خود بیرون آورد, به ما داد و فرمود: این جواب کاغذهاى شمااست.
عرض کردیم: توشه ما به آخر رسیده, اگر اجازه فرمایید, داخل مدینه شویم, حضرت رسول الله(ص) را زیارت کنیم و توشه برگیریم.
حضرت فرمود: توشه اى که دارید, بیاورید. توشه را به امام دادیم. حضرت آن را به دست خود گردانید و فرمود: این توشه شما را تا کوفه مى رساند; و اما رسول الله(ص) را شما دیدید. به درستى که من نماز صبح را با وى گزاردم و مى خواهم نماز ظهر را هم با وى به جاى آورم. برگردید; به امان خدا.(22)
حضرت حتى اجازه ورود به مدینه به آنها نداد تا راز على بن یقطین فاش نگردد.
علامه مجلسى مى نویسد: روزى هارون الرشید جامه قیمتى بسیار نفیسى به على بن یقطین هدیه کرد. پس از چند روز, على آن جامه را با مال بسیار خدمت حضرت کاظم(ع) فرستاد. امام همه را پذیرفت, جامه را پس فرستاد و فرمود: این جامه را نیک محافظت کن که به آن نیازمند خواهى شد.(23)
5 ـ جذب مالیات و استرداد پنهانى
از دیگر خدمات باارزش این وزیر لایق, تلاش براى حفظ شیعیان و اموال آنها بود. او حتى در ظاهر از شیعیان مالیات مى ستاند و پنهانى به آنها باز مى گرداند. کلینى از على بن یقطین چنین نقل مى کند: به ابوالحسن(ع) عرض کردم: درباره قبول مناصب از اینان چه مى گویى؟
حضرت فرمود: اگر چاره اى جز این ندارى, از اموال شیعیان بپرهیز.
ابراهیم بن محمود مى گوید: على بن یقطین به من خبرداد که مالیات را از شیعه دریافت مى کرد اما به طور پنهانى به آنان باز مى گرداند.(24)
3 ـ فرار از وزارت
سومین ویژگى على بن یقطین آن بود که همیشه از وزارت اظهار دلتنگى مى کرد. او در نامه اى به حضرت امام موسى کاظم(ع) چنین نوشت: ((ان قلبى یضیق مما انا علیه من عمل السلطان فان إذنت لى جعلنى الله فداک هربت منه))
سینه ام از آنچه که در آنم (پست وزارت) سنگینى مى کند; فدایت گردم اگر اجازه دهى از آن فرار کنم. امام در پاسخ نوشت: ((لا اذن لک بالخروج من عملهم و اتق الله))(25) اجازه نمى دهم, از خدا بترس و مسوولیت خود را رها مکن.
وقتى حضرت موسى بن جعفر(ع) وارد بغداد شد, على بن یقطین باردیگر از حضرت تقاضا کرد از کار وزارت کناره گیرى کند; زیرا از معاشرت با هارون و اطرافیانش به تنگ آمده بود. حضرت باردیگر على بن یقطین را از کناره گیرى بازداشت و فرمود: ((یاعلى ان لله تعالى اولیإ مع إولیإالظلمه لیدفع بهم عن إولیائه و انت منهم یا على.))(26)
خداوند در کنار اولیاى ستمگران اولیایى دارد تا به وسیله آنها ستم و آزار را از اولیاى خود دفع کند و تو از آنها هستى, اى على.
علامه مجلسى از کتاب ((حقوق مومنین)) چنین نقل مى کند: على بن یقطین از حضرت موسى بن جعفر(ع) تقاضا کرد از پست وزارت کناره گیرى کند. امام اجازه نداد و فرمود:
چنین نکن, بودن تو مایه انس مااست و براى برادرانت عزت است. به امید این که خداوند به وسیله تو شکستى را جبران و آتش فتنه مخالفان را خاموش سازد. اى على! کفاره همکارى شما با اینان احسان به برادرانت است.
اى على بن یقطین, یک چیز را برایم ضامن شو, من سه چیز را برایت ضمانت مى کنم. ضمانت کن به هرکه از دوستان ما مى رسى, نیازش را برطرف کرده, اکرامش کنى; من ضمانت مى کنم هرگز سقف زندان برتو سایه نیفکند, تیزى شمشیر به تو نرسد و هرگز فقر و بیچارگى به خانه ات راه نیابد. اى على! هرکه مومنى را خرسند کند, ابتدا خدا و سپس پیامبر و آلش را خشنود ساخته است...(27)
فتنه جویى علیه على بن یقطین و حمایت پنهانى امام(ع)
دشمنان لحظه اى از فتنه گرى علیه على بن یقطین دست برنمى داشتند و تلاش مى کردند او را از چشم هارون انداخته, از پست وزارت حذفش کنند و به زندگى اش خاتمه دهند. بدین جهت, بارها و بارها از وى بدگویى کردند و آتش خشم هارون را علیه او برافروختند; موارد زیر دو نمونه از این بدگویى ها را مى نمایاند:
1 ـ روزى یکى از غلامان ـ که على بن یقطین او را از خود رانده بود.ـ نزد هارون رفت و چنان گزارش داد که على بن یقطین پیرو موسى بن جعفر(ع) است و خمس اموالش را همراه جامه اى قیمتى ـ که خلیفه به او هدیه کرده بود.ـ در فلان روز نزد موسى بن جعفر فرستاده است. هارون سخت برآشفت و گفت: اگر راست باشد, او را خواهم کشت.
در همان حال, دستور داد على را احضار کنند. همین که على بن یقطین حاضر شد, گفت: جامه اى که به تو دادم, چه کردى؟
گفت: امیرمومنان, همچنان نزد من محفوظ است, آن را خوشبو ساخته, در پارچه مخصوصى پیچیده ام و هر روز و شب بدان نگریسته, به عنوان تبرک مى بوسم و به جاى خود باز مى گردانم.
هارون گفت: اکنون آن را حاضر کن.
على بن یقطین یکى از خدمتکاران را طلبید, کلید صندوق را به او داد و گفت: به فلان اتاق برو و جامه را بیاور.
اندکى بعد, خدمتکار جامه را با مهرى که بر آن بود, نزد هارون آورد. هارون دستور داد مهر را بشکنند. همین که نگاهش به جامه افتاد, آن را شناخت ; خشمش فرو نشست و به على بن یقطین گفت: جامه را به جاى خود بازگردان و به خانه ات برگرد که دیگر سخن هیچ کس را در باره تو نخواهم پذیرفت.(28)
ابراهیم بن حسن بن راشد مطلب را از على بن یقطین چنین نقل کرده است: کنار هارون الرشید ایستاده بودم که هدایایى از طرف پادشاه روم رسید. در میان آنها جامه اى از دیباج سیاه بود که با تارهایى از طلا بافته شده بود. هارون ـ که دید من سخت شیفته آن شده ام.ـ جامه را به من هدیه کرد. آن جامه را براى حضرت موسى بن جعفر(ع) فرستادم. نه ماه پس از آن ماجرا روزى از نزد هارون به خانه آمدم, خدمتگزارى که به رسم همیشه لباسهایم را موقع ورود از برم مى گرفت, از جاى برخاست, پارچه اى را همراه نامه اى که هنوز مهرش خشک نشده بود, به دستم داد و گفت: اکنون مردى رسید و اینها را آورد.
چون نامه را گشودم, دیدم از طرف مولایم ابوابراهیم, حضرت موسى بن جعفر(ع) است. برایم نوشته بود: اى على! وقت آن رسیده که به این جامه نیاز پیدا کنى, آن را برایت فرستادم.
گوشه دستمال را کنار زدم, چشمم به همان پارچه که هارون به من داده بود, افتاد. در همان حال, پیشکار هارون بدون اجازه وارد شد و گفت: امیرمومنان را اجابت کن.
گفتم: چه شده است؟
گفت: نمى دانم. شتابان نزد هارون رفتم, عمربن بزیع در مقابلش ایستاده بود. هارون ـ که سخت عصبانى و بى قرار به نظر مى رسید.ـ گفت: جامه اى که به تو هدیه کردم را چه کردى؟
عرض کردم: هدایاى امیرمومنان برمن بسیار است, کدام هدیه؟
هارون گفت: جامه دیباج سیاه و طلایى رومى.
عرض کردم: آن را کنار گذارده ام که گاه چند رکعت نماز در آن بگذارم و اکنون که از خدمت شما برگشته بودم, آن را آماده کرده بودم تا بپوشم.
هارون به عمربن بزیع نگریست و گفت: بگو همین حالا آن را نزد من بیاورند.
پس خدمتگزار خود را فرستاد تا آن جامه را حاضر کند. وقتى هارون چشمش به جامه افتاد, به عمر گفت: بعد از این ماجرا, دیگر سزاوار نیست چیزى علیه على بن یقطین برایم گزارش کنى.
پس دستور داد پنجاه هزار درهم همراه همان جامه به خانه ام ببرند.
آن که پشت سرم بدگویى کرده بود, عمو زاده ام بود که خداوند رویش را سیاه گردانید و دروغش را آشکار ساخت.(29)
2 ـ روزى بدخواهان به هارون گفتند: على بن یقطین رافضى است. هارون به بعضى از خواص خود گفت: درباره على سخن فراوان گفته شده, حتى به او تهمت مخالفت با ما و تمایل به رافضه زده اند, در حالى که هیچ کوتاهى از او مشاهده نمى کنم... اکنون دوست دارم این راز به گونه اى برایم روشن شود که حتى خودش نیز درنیابد.
به او گفتند: امیرمومنان, گروه رافضه در نحوه وضوگرفتن با دیگران فرق دارند و شستن دوپا را لازم نمى دانند.
پس او را به گونه اى که در نیابد, بیازما.
گفت: خوب گفتید.
مدتى بعد, روزى على را به بهانه کارى در خانه نگه داشت تا ظهر شد.
هارون خود را پشت دیوارى پنهان ساخت تا وضوى على را مشاهده کند. على آب طلبید, ابتدا سه بار مضمضه کرد. پس سه بار استنشاق انجام داد. آنگاه سه بار چهره شست و آب را به لابلاى موهاى صورت رساند. بعد سه بار بردستها آب ریخته آن را به آرنج رساند. در پایان سرو دو گوش خود را مسح کرد و پاى خود را سه بار شستشوداد.
هارون ـ که نظاره گر تمام حرکات على بود.ـ کاسه صبرش لبریز شد, فریاد زد: اى على! دروغ گفت هرکس خیال کرد تو از رافضه هستى.(30)
این روش وضو را امام به على آموخته بود. محمدبن فضل مى گوید: بین اصحاب ما درباره مسح دو پا در وضو اختلاف شد که آیا از سرانگشتان تا بلندى پا است یا به عکس. على بن یقطین در نامه اى به حضرت موسى بن جعفر(ع) چنین نوشت: مى خواهم به خط مبارک خود مرا آگاه سازید چگونه وضو بگیرم؟
امام(ع) نوشت به آنچه دستور مى دهیم عمل کن و هیچ تغییرى در آن نده. چهره را سه بار بشوى. دستها را از سرانگشتان تا مرفق سه بار بشوى و تمام سر را مسح کن. همچنین ظاهر دو گوش را مسح کن و پاهارا تا ساق بشوى.
چون نامه حضرت به على رسید, تعجب کرد و چنان اندیشید که این روش وضوگرفتن طبق مذهب اهل بیت نیست; اما با خود گفت: چون امام(ع) این روش را فرموده, مخالفت نمى کنم تا راز آن آشکار گردد.
بدین جهت, از آن پس همیشه طبق همان دستور عمل مى کرد تا آن که دشمنان نزد هارون رفته, از وى بدگویى کردند و هاورن وى را با وضو آزمود و برعدم پیروىاش از اهل بیت علیهم السلام اطمینان یافت. آنگاه على نوشته اى دیگر از امام(ع) دریافت کرد. در این نامه آمده بود: از هم اکنون چنان که به تو دستور مى دهم, وضو ساز. یک بار صورت خود را به عنوان واجب و مرتبه دوم را به عنوان استحباب بشوى و دو دست خود را از مرفق بشوى و جلوى سر و ظاهر دوپایت را از رطوبت وضویت مسح کن; زیرا ترسى که برتو داشتم, از بین رفت.(31)
على بن یقطین همچنان به کار خود ادامه داد تا امام به زندان هارون افتاد. در روزهایى که آن حضرت در زندان هارون به سر مى برد, یعنى در سال 180 هجرى, على بن یقطین در بغداد دار فانى را وداع گفت.(32)
و محمدامین, ولى عهد هارون الرشید, بر جنازه اش نماز گذارد.(33)
پى نوشتها:
1 ـ رجال نجاشى.
2 ـ اعیان الشیعه, ج 8, ص 371.
3 ـ منتهى الامال, ج 1, ص 247.
4 ـ تنقیح المقال, ج 2, ص 315.
5 ـ رجال طوسى, ص ;354 مجمع الرجال, ج 4, ص 234.
6 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص 255.
7 ـ همان, ص 257.
8 ـ همان, ص 258.
9 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 234.
10 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 247.
11 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص 250.
12 ـ همان, ص 251.
13 ـ همان, ص 254.
14 ـ همان, ص 249.
15 ـ همان, ص 250.
16 ـ همان, ص 252.
17 ـ همان, ص 250. و عیون المعجزات, ص 100.
18 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص ;252 تنقیح المقال, ج 2, ص 316.
19 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 246.
20 ـ معجم رجال الحدیث, ج 12, ص 252.
21 ـ شرح مشیخه فقیه, ص 47.
22 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 200 و ;201 رجال کشى, ص ;273 بحارالانوار, ج 48, ص 34.
23 ـ بحارالانوار, ج 48, ص ;59 عیون المعجزات, ص 86.
24 ـ همان, ص 158.
25 ـ بحارالانوار, ج 48, ص 158.
26 ـ مجمع الرجال, ج 4, ص 237.
27 ـ منتهى الامال, ج 2, ص ;248 سفینه البحار, ج 2, ص 252.
28 ـ ارشاد مفید, ص 274.
29 ـ بحارالانوار, ج 48, ص ;59 عیون المعجزات, ص ;99 خرایح, ج 1, ص 334.
30 ـ ارشاد مفید, ص 276.
31 ـ اعلام الورى, ص 293.
32 ـ منتهى الامال, ج 2, ص 249.
33 ـ فهرست, شیخ طوسى, ص 234.