آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

از میلیاردها انسانى که در طول قرن ها پا به عرصه وجود گذاشتند و پس از مدتى از این جهان رخت بربستند, جز عده بسیار اندکى از آن ها, هیچ نام و نشانى برجاى نمانده است.
شمارى اندک از انسان ها در طول زندگى, افتخار جامعه خود بوده اند, زیرا لحظه اى از تلاش براى سربلندى و اعتلاى دین و ملت خود باز نایستادند. نام آن ها و افتخاراتشان در ذهن آیندگان نقش بست و جاویدان ماند.
عبدالله بن جعفر بن ابى طالب از چهره هاى درخشانى است که یاد و نامش در تاریخ ثبت گردیده است. عبدالله از دوران طفولیت, با شهادت پدر پا در صحنه هاى گوناگون اجتماعى و سیاسى گذاشت و با درک صحیح, بینش سیاسى و هوش و استعدادى که داشت, از جایگاه بسیارخوبى برخوردار شد. جود و بخشش, رابطه صمیمى با اهل بیت علیهم السلام, اطاعت از رهبرى, همراهى با على(ع) در صحنه هاى مختلف زندگى و ده ها نقطه مثبت دیگر, نشانگر روح بلند اوست. این نوشتار کوتاه به گوشه اى از افتخارات او مى پردازد.
پدر و مادر
عبدالله از نظر اصالت خانوادگى جایگاه بسیار ویژه اى دارد; پدرش جعفربن ابى طالب ـ پسر عموى پیامبر(ص) و برادر حضرت على(ع) ـ در جنگ موته(1) به شهادت رسید و مادرش اسمإ بنت عمیس(2) مى باشد; مادر فداکارى که سالیان دراز در سرزمین حبشه براى رضاى خدا و به دور از وطن, رنج فراوان کشید و با شهادت همسر خود در موته, نشان دیگرى از صبر و استقامت براى خود کسب کرد. عبدالله بن جعفر در دامان این پدر و مادر پرورش یافت.
ولایت و زادگاه
به گفته تمام مورخان, عبدالله اولین نوزاد مسلمانان مهاجر است که در سرزمین حبشه چشم به جهان گشود.(3)
از سال تولد عبدالله تاریخ دقیقى در دست نیست. عبدالله در روز رحلت پیامبر(ص) ده ساله بود. بنابراین مى توان حدس زد که وى در سال هاى نخستین هجرت پیامبر(ص) به دنیا آمده است.
در دائره المعارف آمده است: عبدالله سه سال بعد از بعثت پیامبر(ص) در حبشه متولد شد.(4) این نظر صحیح نیست; زیرا دعوت پیامبر(ص) در سه سال اول بعد از بعثت, علنى نبود تا مقابله اى از طرف کفار قریش صورت گرفته و در نتیجه, هجرتى به حبشه رخ داده باشد. شاید مراد مرحوم اعلمى سه سال پس از هجرت پیامبر(ص) است, نه پس از بعثت. در این صورت, نظر فوق تقریبا با سن عبدالله در موقع رحلت پیامبر(ص) همخوانى دارد. در غیر این صورت, نظر مرحوم اعلمى باسن عبدالله در موقع رحلت پیامبر(ص) تناسب ندارد, علاوه برآن که جعفر بن ابى طالب در ماه رجب سال پنجم بعثت(5), به دستور پیامبر(ص) به حبشه هجرت کرد. بنابراین اگر نظر مرحوم اعلمى را بپذیریم, باید عبدالله دو سال پیش از هجرت به حبشه به دنیا آمده باشد, که کسى چنین سخنى را نگفته است.
ویژگى ها
1 ـ جایگاه رفیع
عبدالله بن جعفر از آغاز جوانى به داشتن اخلاق نیک و ایمان شهرت یافته بود, به گونه اى که در بین مسلمانان از احترام خاصى برخوردار بود. مسلمانان به پاس خدمات شایسته اى که پدر اوتقدیم داشته بود (هجرت به حبشه که چشیدن طعم سختى ها و تلخى هاى غربت و دورى از وطن را به همراه داشت, دفاع از اسلام و پیامبر(ص) و شهادت در راه خدا), وى را مورد اکرام قرار مى دادند.
عبدالله بن عمر هر وقت عبدالله را مى دید, وى را مخاطب قرار مى داد و مى گفت: السلام علیک یابن ذى الجناحین.(6)
در کتاب معجم رجال الحدیث, درباره جایگاه عبدالله بن جعفر آمده است: جلالت قدر و شإن و منزلت عبدالله بن جعفر طیار به قدرى روشن است که هرگز نیازى به توضیح ندارد; زیرا از جمله مواردى که دلالت برشإن و علو مقام وى دارد, این است که امیرمومنان(ع)همیشه تلاش مى کرد تا از کشته شدن عبدالله جلوگیرى کند, همان گونه که از حسنین علیهما السلام و محمدبن حنفیه محافظت مى نم علیهما السلام د.(7)
2 ـ چهره محبوب
از زمانى که پدر عبدالله در جنگ موته به شهادت رسید, عبدالله پیوسته مورد تفقد و دلجویى پیامبر خدا(ص) قرار گرفت. اسمإ مى گوید: من در روز کشته شدن جعفر و یاران او, حدود چهل کیلو آرد خمیر کردم و خورشى درست کردم, پسرانم را شستشو دادم و روغن و بوى خوشى به آن ها زدم. ناگاه رسول خدا(ص) به خانه ام آمد و فرمود: اى اسمإ! پسران جعفر کجایند؟ من پسرها را حضور رسول خدا(ص) آوردم. پیامبر(ص) آن ها رابه سینه خود چسبانید و بوئید. سپس پیامبر(ص) گریست. گفتم: اى رسول خدا! مثل این که خبرى از جعفر به شما رسیده است. پیامبر(ص) فرمود: آرى, امروز کشته شد.(8)
عبدالله بن جعفر مى گوید: به خاطر دارم که رسول خدا(ص) نزد من آمد و خبر مرگ پدرم را آورد. من به آن حضرت نگاه مى کردم و ایشان برسرمن و برادرم دست مى کشید و از چشمانش اشک سرازیر مى شد و از محاسن مبارکش مى چکید. سپس عرضه داشت: پروردگارا! جعفر براى رسیدن به بهترین ثواب ها پیشگام شد. پروردگارا! خودت بهترین جانشین براى فرزندان او باش; به بهترین نحوى که در مورد یکى از بندگان خود اعمال مى فرمایى.
سپس به مادرم فرمود: اى اسمإ! به تو مژده اى بدهم؟ گفت: آرى, پدر و مادرم فداى توباد! فرمود: خداوند ـ عزوجل ـ براى جعفر دوبال قرار داده است که در بهشت پرواز مى کند. مادرم گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! این مطالب را به مردم بگو. پیامبر(ص) برخاست و دست مرا گرفت و درحالى که دست به سرم مى کشید و نوازش مى فرمود, به منبر رفت و مرا بر پله پایین, جلوى خود نشاند و با چهره اى اندوهگین فرمود: مرد باداشتن برادر و پسرعمو احساس افزونى و قدرت مى کند. همانا جعفر کشته شد و خداوند براى او دو بال قرار داده است که در بهشت پرواز مى کند. رسول خدا(ص) از منبر فرود آمد و به خانه خود رفت و مرا همراه خود برد و دستور فرمود غذایى براى خانواده ما درست کنند. آن حضرت برادرم را نیز نزد ما آورد و ما با رسول خدا(ص) غذا خوردیم. غذایى بسیار خوب و فرخنده... سه روز با آن حضرت بودیم. آن حضرت به هریک از حجره هاى خود که مى رفت, ما همراه او بودیم. سپس به خانه خود برگشتیم.(9)
همچنین عبدالله مى گوید: پیامبر(ص) پس از گذشت سه روز از شهادت پدرم, به خانه ما آمد و فرمود: فرزندان برادرم را نزد من بیاورید. ما را که کودکانى بودیم, نزد او آوردند. در همان وقت فرمان داد تا سلمانى موى سرهاى ما را بتراشد. آن گاه فرمود: محمد شبیه عموى ما, ابوطالب است و عبدالله شبیه خلق و خوى من است. سپس دست مرا گرفت و بلند کرد و گفت: خدایا! جانشین جعفر در اهل و عیالش باش و خرید و فروش عبدالله را نیز مبارک گردان. دراین هنگام مادرمان آمد و از یتیمى ما شکوه کرد. آن حضرت فرمود: از چه مى ترسى؟ آیا از سرپرستى آن ها وحشت دارى, در حالى که من در دنیا و آخرت ولى و سرپرست آن ها مى باشم؟(10)
3 ـ دعاى خیر پیامبر(ص)
عبدالله بن جعفر از دوران کودکى سرشار از استعداد و خلاقیت بود. او در کودکى ازگل, براى کودکان اسباب بازى مى ساخت و آن ها را مى فروخت. همچنین به خرید و فروش گوسفند مى پرداخت.
روزى عبدالله مشغول ساختن وسائل بازى کودکان بود که پیامبر(ص) به وى فرمود: چرا این ها را مى سازى؟
او پاسخ داد: آن ها را مى فروشم.
آن حضرت فرمود: با پولش چه مى کنى؟
عبدالله گفت: رطب مى خرم و مى خورم.
پیامبر(ص) فرمود: بارخدایا! به کارى که عبدالله انجام مى دهد, برکت ده!
براثر دعاى پیامبر(ص), عبدالله چیزى خرید و فروش نمى کرد مگر آن که سود مى برد. (11)
عبدالله مى گوید: روزى پیامبر(ص) نزد ما آمد, درحالى که من مشغول فروش گوسفند برادرم بودم. پیامبر(ص) فرمود: خدایا! به خرید و فروش عبدالله برکت ده.
عبدالله مى گوید: پس از دعاى خیر پیامبر(ص), هرچه را که خریدم یا فروختم, خداوند آن را برایم مبارک گردانید.(12)
4 ـ بیعت با پیامبر(ص) در دوران کودکى
چند نفر انگشت شمار در کودکى با پیامبر اسلام(ص) بیعت کردند, اولین کودکى که با پیامبر(ص) بیعت کرد حضرت على(ع) بود. سپس امام حسن و امام حسین علیهما السلام با پیامبر خدا بیعت کردند. چهارمین کودکى که با پیامبر(ص) بیعت کرد, عبدالله بن جعفر طیار است. در همه موارد فوق بیعت ها از طرف پیامبر(ص) مورد قبول قرار مى گرفت. این چند نمونه فقط در خاندان آل ابى طالب بود.
امام صادق(ع) به نقل از پدرش فرمود: امام حسن و امام حسین علیهما السلام و عبدالله بن جعفر در کودکى با پیامبر(ص) بیعت کردند. هیچ کودکى جز آن ها, با پیامبر بیعت نکرد.(13)
عبدالله 10 سال بیش نداشت که پیامبر(ص) فوت کرد.(14) بنابراین, بیعت او با پیامبر(ص) در دوران کودکى محرز است.
5 ـ یار پیامبر و پنج امام علیهم السلام
یکى از امتیازات عبدالله بن جعفر این است که او را جزو صحابه پیامبر(ص) شمرده اند. ابن اثیر جزرى پس از این که نامش را در شمار صحابه مىآورد, مى گوید:
((له صحبته... و روى عن النبى(ص) احادیث)); او از اصحاب بود... و روایاتى از پیامبر(ص) نقل کرده است.
شیخ طوسى(15) علاوه بر این که عبدالله(16) را جزو یاران پیامبر(ص) شمرده, او را در ردیف یاران حضرت على(ع)(17) و امام حسن(ع) نیز شمرده است.(18) جاى تعجب است که شیخ طوسى نام او را در شمار یاران امام حسین(ع), امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) نیاورده است.
علامه مامقانى دراین باره مى نویسد: هنوز پى نبرده ام که چرا شیخ طوسى از آوردن نام عبدالله جزو یاران امام حسین, خوددارى کرده است; زیرا شکى نیست که او از یاران امام حسین(ع) به شمار مى رود. وى با فرستادن فرزندانش, عون و محمد ـ که در کربلا به شهادت رسیدند.ـ باامام حسین(ع) مواسات کرد, زیرا به خاطر عذرى که داشت, خود نتوانست در کربلا شرکت کند.(19)
عبدالله تا سال 80 ه' .ق زنده بود.(20) بنابر نقل هاى متفاوت سال او در 84 یا 85 یا 90 ه' .ق از دنیا رفته است.(21) بنابراین عبدالله درعصر امام باقر(ع) زنده بود. جاى تعجب است که در کتب رجال نام وى جزو یاران امام حسین, امام سجاد و امام باقر علیه السلام نیامده است.
6 ـ راوى نور
عبدالله با این که ده سال بیش تر نداشت, احادیثى را, اگرچه اندک از پیامبر(ص) نقل کرده, که نشانگر هوش و استعداد اوست. احمد, از روساى مذاهب چهارگانه اهل سنت در مسند خود علاوه برنقل ماجراى برخورد پیامبر با عبدالله پس از کشته شدن جعفر, 13 حدیث از پیامبر(ص) را از وى نقل کرده است.(22)
محب طبرى نیز درباره او مى نویسد: و حفظ عن النبى(ص) و روى عنه(23); سخنان پیامبر(ص) را به خاطر سپرد و نقل کرد.
ابن حجر عسقلانى علاوه براین که عبدالله را جزو راویان حدیث از پیامبر(ص) و على(ع) و برخى از صحابه مى شمارد, نام کسانى که از او روایت کرده اند, برشمرده و چنین مى نویسد:
وى از پیامبر و از مادرش, اسمإ و عمویش على بن ابى طالب, عثمان و عمار بن یاسر روایت کرده است.
همچنین افراد زیر از او روایت کرده اند:
فرزندانش; معاویه, اسحاق, اسماعیل ام ابیها(دختر عبدالله) و پسرخاله اش, عبدالله بن شداد و برادر زاده اش از مادرش, قاسم بن محمدبن ابى بکر وحسن بن حسن بن على(ع) و فرزند وى, عبدالله بن حسن و عبدالله بن محمدبن عقیل و محمدبن على بن الحسین(ع) و حسن سعد و خالد بن ساره مخزومى و سعدبن ابراهیم زهرى و عبدالله بن ملیکه و عروه بن زیبر و عمر بن عبدالعزیز و مورق عجلى و...(24)
7 ـ ازخاندان شهیدان
عبدالله این افتخار را دارد که در بین بنى هاشم ازچند جهت به خانواده محترم شهدا نسبت دارد.
وى فرزند شهید است. پدرش جعفر بن ابى طالب در جنگ موته به شهادت رسید.
برادرش در کربلا به شهادت رسید.(25) وى پدر شهید است که سه نفر از آن ها, به نام هاى عون, محمد(26) و عبدالله(27) در کربلا به شهادت رسیدند و دو نفر دیگر, به نام هاى: ابوبکر و عون و اصغر در واقعه ((حره)), در مدینه شهید شدند.(28)
به گفته مورخان مادر عون بن عبدالله, حضرت, زینب(س) است.(29) مادر محمد بن عبدالله خوصإ ـ دختر حفصه بن ثقیف ـ است.(30)
8 ـ همسر حضرت زینب(س)
عبدالله داماد عموى خود, حضرت على(ع) است. عبدالله از جمله خواستگارانى بود که به خانه على(ع) رفت و آمد مى کرد. و آرزو داشت با حضرت زینب(س) دختر عموى خود ازدواج کند. اما شرم و حیا مى کرد که خواسته خود را باعمویش مطرح کند. طولى نکشید که عبدالله قاصد چنین را به قصد خواستگارى به خانه على(ع) فرستاد. قاصد به عرض رسانید: على جان! شما خوب مى دانید که پیامبر اسلام(ص) به فرزندان جعفر علاقه فراوانى داشت, حتى یک روز خطاب به آنان فرمود:
((بناتنا لبنینا و بنونا لبناتنا)); دختران ما, متعلق به پسران ما و پسران ما, متعلق به دختران ما مى باشند.
پیشنهاد مى کنم و شایسته خواهد بود که دختر گرامى خود, زینب(س) را به ازدواج عبدالله, فرزند برادر خویش در آورى و مهریه را هم مانند مهریه مادرش, فاطمه(س) قرار دهى.
حضرت على(ع) هم که غیر ازجهت خویشاوندى واصالت خانوادگى, در وجود عبدالله اخلاق و فضیلت و ارزش هاى انسانى و معنوى زیادى سراغ داشت, خواستگارى را پذیرفت. و حضرت زینب(س), دختر والاگهرخویش را در حالى که سن او ده سال از عبدالله کم تر بود, به ازدواج وى در آورد.(31) ثمره این ازدواج, سه پسر و یک دختر بود.(32)
9 ـ همراه با على(ع)
عبدالله بن جعفر نه فقط برادرزاده و داماد حضرت على(ع) بود, بلکه عاشقى دلداده و با اخلاص, کارگزارى فعال, نیرویى مجرب و کارآزموده میدان هاى نبرد و پشتیبانى محکم و قوى براى آن حضرت به شمار مىآمد. حضرت امیرمومنان(ع) نیز به او عنایت ویژه اى داشت.
الف ـ کارگزار کاردان
عبدالله بن جعفر در ایام خلافت حضرت على(ع) یکى از کارگزاران آن حضرت بود. و از طرف وى پست کتابت را پذیرفته بود.(33), همان گونه که حضرت على(ع) در زمان رسول خدا(ص) پست کتابت را عهده دار بود.(34)
شغل کتابت بسیارى از موارد را شامل مى شد, از جمله کتابت وحى که حضرت على(ع) متصدى آن بود و پس از رحلت رسول اکرم(ص) این پست حذف گردید. اما بقیه موارد, که شامل نامه نگارىهاى حکومتى, نامه به شخصیت هاى داخلى و خارجى و... بود, وجود داشت.
ب ـ فرماندهى در جنگ جمل
عبدالله بن جعفر بنا به وظیفه اى که احساس مى کرد, همراه دیگر یاران رسول خدا(ص) به حمایت و پشتیبانى از امیرمومنان على(ع), براى خاموش ساختن فتنه و آشوب, در رکاب آن حضرت به بصره شتافت و به فرماندهى لشگر ده هزار نفرى در جنگ جمل منصوب گردید.(35)
ج ـ فرماندهى در جنگ صفین
عشق و ایمانى که عبدالله به نظام اسلامى و حاکم مقتدر آن, حضرت على(ع) داشت, او را وادار ساخت تا به دعوت رهبر لبیک گفته, در جبهه نبرد حق علیه باطل شرکت جسته, به دفاع از آرمان هاى اسلام بپردازد. حضور عبدالله در جنگ صفین بسیار چشمگیر بود.
وى از فرماندهان سپاه حضرت على(ع) در جنگ صفین بود.(36) عبدالله فرمانده طایفه هاى قریش, اسد(37) و کنانه بود . عبدالله در جنگ صفین رشادت هاى فراوانى از خود نشان داد.(38)
د ـ امضاکننده پیمان حکمین
با خیانت آشکار معاویه و فریب خوردن سپاهیان حضرت على(ع) و فروکش کردن جنگ صفین, رإى تحمیلى براین شد که یک نفر به نمایندگى از مردم عراق و یک نفر به نمایندگى از مردم شام براساس کتاب خدا و سنت رسول الله(ص) به ختم غائله بپردازند.
پیمانى مشروح و مفصل نوشته شد و 27 نفر از یاران حضرت على(ع), از جمله عبدالله آن را امضإ کردند.(39)
ه' ـ موضع گیرى در برابر خیانت حکمین
پس از پایان گرفتن سرنوشت حکمیت و خیانت حکمین به اسلام و مسلمانان, یاران حضرت على(ع) لب به اعتراض گشودند. آن ها از این که حضرت على(ع) فردى ساده لوح را براى گفت و گو با عمروبن عاص فرستاده بود, ناراحت بودند.
روزى امام على(ع) بر فراز منبر از امام حسین(ع) خواست تا درباره حکمین سخن گوید. سپس از عبدالله بن عباس چنین درخواستى کرد. باردیگر, به عبدالله بن جعفر دستور داد تا درباره حکمین سخن بگوید. عبدالله بن جعفر پس ازحمد و ثناى الهى, گفت: اى مردم! این امر چیزى بود که نظر خواهى اش با على و پذیرفتنش ازدیگرى بود, اما شما آمدید و عبدالله بن قیس (ابوموسى اشعرى کلاهى) را پیشنهاد داده, گفتید: به غیر از او رضایت نمى دهیم.
به خدا سوگند نه علمى از او آموختیم و نه امیدى به او داشته و نه از پیش یار خود مى دانستیم. این کار نه تباهى مردم عراق را در پى داشت و نه کار شامیان را سروسامان داد و نه حق على(ع) را به پا داشتند و نه باطل معاویه را سرنگون ساختند.
چنین نیست که حق به وسیله طلسم جادوگران و یا به دمیدن شیطان از بین برود. ما امروز بر همان نظرى هستیم که دیروز از آن دفاع مى کردیم.(40)
منظور عبدالله از این سخن, این بود که به اعتراض کنندگان بفهماند که ایراد شان نابجاست, زیرا این خیانت آشکار نتیجه کار نادرست خودشان بود.
پى نوشتها:
1 ـ مغازى, واقدى, ج 2, ص 576.
2 ـ تهذیب التهذیب, ج 5, ص 149.
3 ـ الاصابه, ج 2, ص ;289 سیره ابن اسحاق, ص ;226 تذکره الخواص, ص 172.
4 ـ دائره المعارف, اعلمى, ج 12, ص 282.
5 ـ فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام, ص 129.
6 ـ تذکره الخواص, ص 174.
7 ـ معجم رجال الحدیث, ج 10, ص 143.
8 ـ مغازى, ج 2, ص ;584 کامل, ج 2, ص 115.
9 ـ مغازى, ج 2, ص ;584 تذکره الخواص, ص 173.
10 ـ سیراعلام النبلإ, ج 3, ص 458.
11 ـ سفینه البحار, ج 2, ص 126.
12 ـ همان.
13 ـ العقد الفرید, ج 5, ص 133.
14 ـ تهذیب التهذیب, ج 5, ص 150.
15 ـ اسدالغابه, ج 3, ص 135.
16 ـ رجال شیخ طوسى, ص ;23 معجم رجال الحدیث, ج 10, ص 142.
17 ـ رجال شیخ طوسى, ص 46.
18 ـ همان, ص 69.
19 ـ تنقیح المقال, ج 2, ص 173.
20 ـ تهذیب التهذیب, ج 5, ص 149.
21 ـ همان.
22 ـ مسنداحمد, ج 1, ص 205.
23 ـ ذخائرالعقبى, ص;219 عقدالفرید, ج2, ص212.
24 ـ تهذیب التهذیب, ج 5, ص 149.
25 ـ پیامبر و یاران, ج 4, ص 137. عون بن جعفر از کسانى بود که باحضرت از مدینه خارج شد و در کربلا شهیدگشت. (ر.ک: ذخیره الدارین, ص 168)
26 ـ ابصارالعین, ص 75.
27 ـ تنقیح المقال, ج 2, ص 173.
28 ـ قاموس الرجال, ج 5, ص 412.
29 ـ ابصارالعین, ص 75.
30 ـ همان, ص 77.
31 ـ زینب قهرمان دختر على(ع), ص 34.
32 ـ الکوکب الدرى, ج 2, ص 213.
33 ـ عقدالفرید, ج 4, ص 246.
34 ـ همان, ص 243.
35 ـ دائره المعارف,اعلمى, ج 12, ص 282.
36 ـ الاصابه, ج2, ص;289 لغت نامه دهخدا, ج76, ص70.
37 ـ سیراعلام النبلإ, ج 3, ص ;460 تهذیب التهذیب, ج 5, ص 150.
38 ـ ر. ک: وقعه الصفین,, ص 373.
39 ـ ر.ک: همان, ص 506.
40 ـ عقدالفرید, ج 5, ص 98.

تبلیغات