آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن


دین پس از رسول خدا(ص)
پس از رحلت رسول خدا(ص), مسلمانان با گسترش فتوحات اسلامى در بلاد دوردست با اندیشه هاى جدید آشنا شدند. بیم آن مى رفت که اندیشه هاى ملحدانه وارداتى با فرهنگ اسلامى در آمیزد. نسل جوان که رسول خدا(ص) را درک نکرده, بود و در عصر حاکمیت هاى پس از پیامبر(ص) دیده به جهان گشوده بود, مورد تهاجم فرهنگى قرار گرفته بود.
امامان معصوم علیهم السلام با شیوه هاى مختلف در معرفى دین تلاش مى ورزیدند و به معرفى داده هاى غلط فرهنگ بیگانه مى پرداختند. افکارى که ارزش هاى اسلامى را تهدید مى کرد عبارت بود از:
الف ـ دنیاگرایى
انسان دین دار به دنبال دنیا نمى رود و بدان دل نمى بندد, بلکه آن را نردبان ترقى براى رسیدن به معنویات و کسب پاداش اخروى قرار مى دهد. ((دیندارى همیشه و همه جا با دنیا دارى همراه نیست. آن کس که در بند حفظ دنیاست, از دین دارى چیزى نمى داند.
دین داران براى حفظ زخارف دنیوى هرگز ایمان خود را از کف نمى دهند. هیچ گاه براى از دست دادن منافع این جهانى, اندوهگین نمى شوند, آرامشى در سویداى دل مومنان است که از هیچ خطرى برآشفته نمى شوند.))(1)
دنیاگرایى صاحبانش را به ورطه سقوط مى کشاند. از این رو اهل بیت علیهم السلام پیروان خود را نسبت به عواقب دنیا دوستى افراطى, هشدار مى دهند. امام على(ع) در این زمینه فرمود: ((دنیا را محافظ دین خود بشمارید, اما هرگز با دین از دنیاى خود پاسدارى نکنید.))(2) آن حضرت در این حدیث کوتاه, اصل برترى معنویات بر دنیا را نشان مى دهد. نیز آن حضرت فرمود:
((هنگامى که حادثه اى روى مى دهد, اموال خود را سپر جان هایتان قرار دهید. هرگاه حادثه و دشوارى پیش مىآید, جان هایتان را سپر دینتان کنید و بدانید که نابود شده کسى است که دینش از دست رفته باشد.))(3)
ب ـ ضعف اعتقادى و فقر فرهنگى
پس از رحلت رسول خدا(ص) همه چیز دگرگون شد, حتى رهبرى امت اسلامى. بسیارى از تازه مسلمان ها پیامبر اسلام را درک نکرده بودند و بسیارى نیز به خاطر بعد مکانى با مدینه, نتوانسته بودند مدت زیادى در محضر پیامبر(ص) با احکام و معارف اسلامى آشنا شوند. بدین خاطر مسلمانان با بسیارى از سوالات رو به رو شدند و جز ائمه علیهم السلام کسى توان پاسخ گویى به آن ها را نداشت. فقر اعتقادى در روزهاى نخست پس از رحلت پیامبراکرم(ص) نامحسوس بود اما به مرور زمان, فاجعه هاى دردناکى به بار آورد.
دشمنان دین که متفرق شده بودند و یا ماسک دین به چهره زده بودند, با تفسیرهاى مادى از دین, ضربه هاى غیر قابل جبرانى بر فرهنگ اسلامى مردم وارد آوردند.
ائمه علیهم السلام با تمام توان به مبارزه با انحرافات عقیدتى برخاستند. ((نقش فعال و مثبت پیشوایان را در زمینه بارور کردن زمینه هاى اعتقادى اسلامى, مى نگریم که چگونه این پاکباختگان راه ((الله)) چون سدى محکم جلوى سیل انحرافات و امواج سهمگینش مى ایستادند و نمى گذاشتند امت اسلامى از دستاوردهاى اصیل اسلامى در ابتداى حرکت راهشان, جدا بمانند. این بزرگواران با علم گسترده شان زمینه را طورى فراهم ساختند که هرگونه نقشه خائنانه اى که علیه اسلام و مسلمین طرح مى شد, خنثى نمودند و جامعه نوبنیاد اسلامى را از هرگونه انحراف حفظ کردند.))(4)
این رسوبات فکرى که پس از رسول خدا(ص) در جامعه اسلامى به وجود آمد, با گرایش هاى مادى, عواطف, حیات اخلاقى و اجتماعى آن ها ترکیب یافت. این حالت منفى و بى قیدى به باورهاى دینى که ناشى از ضعف اعتقادى بود, از نسل قبل به نسل هاى بعدى منتقل شد.
نقش تاریخى اهل بیت علیهم السلام
اهل بیت علیهم السلام رهروان صدیق راه پیامبر(ص) بودند, که در ستیز دین و دنیا, جانب حقیقت دین را گرفتند و لذایذ مادى را رها کردند. تنها آن ها بودند که در طول حیات پربار خویش, با همه دشوارىها و سختى هایى که از جانب دشمنان برآن ها وارد شد, از گوهر عشق الهى غافل نماندند و به ترویج دین پرداختند. آن ها در این راستا چون رسول خدا(ص) همه رنج ها را به جان خریدند. اهل بیت علیهم السلام تنها وارث دین و آشنا به حقایق آن بودند. از این رو ناگزیر بودند که مکتب را از روند تخریبى نجات دهند: ((مسلمانان از نظر ایده ئولوژى به پایه پیامبر(ص) نرسیده بودند, تا نسبت به آینده کاملا بى طرفانه و صد درصد طبق اصول دعوت اسلامى, اقدام کنند, مگر نه این که هنوز تعصبات منطقه اى میان اهل مکه و مدینه, کاملا ریشه کن نشده بود! علاوه براین خطر, خطر دیگرى هم وجود داشت که آینده اسلام را تهدید مى کرد, و آن وجود دسته اى متشکل و متظاهر به اسلام, در زمان پیامبر خدا(ص) بود. این عده به ظاهر مسلمان بودند, کفر خود را مخفى داشته و همه سعى و کوشش خود را در برافکندن اسلام, مصرف مى داشتند. قرآن این دسته را ((منافق)) مى خواند. و اگر افرادى که در فتح مکه از روى ناچارى اسلام آوردندـ که به هیچ وجه اسلام آوردنشان متکى به عقیده و ایمان نبود.ـ اضافه کنیم, به سهولت مى توانیم اندازه خطرى را که بعد از پیامبر(ص) متوجه عالم اسلام مى شد, نشان دهیم.))(5)
اینان چون عرصه را از رهبرى لایق مثل رسول خدا(ص) خالى دیدند, براى رسیدن به مقاصد خویش دست آوردهاى پیامبر اکرم(ص) را بازیچه گرفته بودند. امت اسلامى روز به روز از حقیقت اسلام فاصله مى گرفتند.
در این رهگذر مفسر واقعى اسلام غیر از اهل بیت علیهم السلام کسى نمى توانست باشد.
اهل بیت علیهم السلام در نگرش دینى ـ تاریخى, متصل به سلسله هادیان و رسولان خدایى و حافظ رسالت آخرین سلسله رسولان مى باشند. لازمه این مسئولیت تاریخى صیانت از کیان دین در برابر بدعت گذاران است. رسول خدا(ص) فرمود: ((هرگاه بدعت ها آشکار شود, دانا باید دانش خویش را آشکار کند....))(6)
امامان معصوم علیهم السلام به مبارزه با تحریفگران دین برخاستند. حضرت محمد(ص) در این باره فرمود: ((در میان هر نسلى از امتم, مردانى عادل از اهل بیتم وجود دارند, که تحریف هاى گمراهان و کژروىهاى باطل روان و تإویل جاهلیت را از این دین دور مى سازند. هان! امامان شما رسولان شما به سوى خدایند. پس دقت کنید که چه کسانى را رسولان خود قرار مى دهید.))(7)
اهل بیت علیهم السلام و پیگیرى آرمان واحد
اهل بیت علیهم السلام در طول حیات پربار خویش, از راه هاى مختلف به صیانت از دین پرداختند. اهل بیت علیهم السلام تنها به مبارزه ى منفى علیه دشمنان مکتب بسنده نکردند, بلکه تلاش کردند تا اسلام اصیل را در همه ابعاد آن به جامعه معرفى نمایند; امامى, سنگر جهاد و قیام مسلحانه را انتخاب مى کرد و امامى دیگر, نیایش را اسلحه خود قرار مى داد. برخى از ائمه علیهم السلام با تربیت شاگردان, به احیاى دین مى پرداختند.
راه هاى دفاع از دین متفاوت بود; اما همه در تحقق یک هدف تلاش مى ورزیدند:
((مى نگریم که درحالات و خصوصیات رفتارشان اختلافاتى به ظاهر متباین وجود دارد و هریک نقشى و برنامه اى متفاوت با دیگرى داشته اند. امام حسن(ع) با معاویه صلح مى کند, در حالى که امام حسین(ع) با یزید به جنگ بر مى خیزد و کشته مى شود, حضرت سجاد(ع) را مى نگریم که زندگانى اش همراه با دعا و نیایش مى گذرد و در این بین, زندگانى امام باقر(ع) یک زندگانى به تمام معنا توإم با نشر علم حدیث و فقه است. اما اگر از دید دوم بنگریم و زندگانى ایشان را به شکل یک کلى مرتبط به هم, با خصوصیات مربوط به خودش بنگریم, ملاحظه مى شود که زندگانى همه ایشان, یک حرکت واحد بوده و یک زلال جارى در تاریخ است... هرگاه در جامعه انحرافى در احکام اسلامى رخ مى داد و یا جامعه دچار مشکلاتى مى شد که حیثیت اسلام به خطر مى افتاد و حکام زمان از حل آن عاجز مى گشتند, ائمه علیهم السلام با بینش هاى پرفروغ خود, به دفع آن انحراف پرداخته و خطر را خنثى مى کردند.))(8) اهل بیت علیهم السلام همواره مراقب اوضاع جارى جامعه اسلامى بودند و هرکدام با اسلوب ویژه ى عصر خویش, یک خط فکرى را تعقیب مى کردند. امام باقر و امام صادق علیهما السلام در فراگیرترین سطح, به مطرح ساختن معارف اسلامى ـ به ویژه در زمینه هاى فقهى و شناساندن احکام شرعى و معارف الهى در بالاترین حد امکان ـ اهتمام مى ورزیدند. امام رضا(ع) بیشترین اهتمام و کوشش خود را در زمینه اعتقادى متمرکز مى نماید و بر استوارى و تثبیت اصول و معیارها تإکید مى کند...
مإمون به گردآوردن علما و اهل کلام ـ خصوصا از معتزله که اهل محاجه, جدل و موشکافى مسائل بودند.ـ اهتمام مى ورزید, تا آنان امام رضا(ع) را محاصره کنند و در گفتگوها و مباحثاتشان آن حضرت را در خصوص بزرگ ترین مدعاى خود و پدرانش که داشتن علم خاصى به علوم و آثار پیامبراکرم(ص) بوده, شکست بدهند. هدف نهایى او این بود که با شکست یافتن امام رضا(ع) در مسئله امامت, مذهب تشیع سقوط کند و براى همیشه ستاره شیعه و امامان شیعه, خاموش گردد.))(9)
امام رضا(ع) مانند دیگر معصومان علیهم السلام در برابر شگردهاى دشمنان ایستاد و با استدلال منطقى و خرد پسند از یک سو, ماجراجویان فکرى را اقناع ساخت و از سوى دیگر, دین را از انحراف نجات بخشید. على رغم توطئه دشمنان اهل بیت علیهم السلام آن ها روز به روز محبوب تر مى گردیدند.
دشمنان اسلام پس از رحلت رسول خدا(ص) توانستند شیوه اجراى احکام خدا را تغییر دهند و حضرت على(ع) و فرزندانش را از مرکز هدایت جامعه دور سازند.
اهل بیت علیهم السلام با استفاده از شیوه هاى مناسب با اوضاع سیاسى, به اصلاح باورهاى دینى پرداختند و مرزهاى اعتقادى جامعه را پاسدارى کردند.
اهل بیت علیهم السلام در پاسدارى از مرزهاى عقیدتى جامعه ابزارهایى را به خدمت گرفتند که اینک به معرفى آن ها مى پردازیم.
ابزار پاسدارى از دین
1 ـ حفظ وحدت
دشمنان اسلام همواره از همبستگى امت اسلامى در هراس بوده اند. آن ها مى خواستند با در هم شکستن روح همگرایى در جامعه, ریشه دین را در قلوب امت بخشکانند. دوران دشوارى که امام على(ع) براى حفظ دین پشت سرگذاشت, جامعه را از خونریزى نجات داد و دین را پاسدارى نمود.
سکوت حضرت على(ع) در آن مقطع حساس از حیات اسلام براى حفظ وحدت جامعه بود. شهادت آرزوى حضرت على(ع) بود. و از مرگ ترسى نداشت. آن حضرت در جواب ابو سفیان, که امام(ع) را به قیام تشویق مى کرد, چنین فرمود: ((به خدا سوگند! پسر ابوطالب انسش به مرگ بیشتر از انس طفل به پستان مادر است)).(10)
حضرت على(ع) قیام را در آن موقعیت به ضرر دین مى دانست. بدین خاطر حاضر به قیام نشد. طبعا هر کس مى خواهد بداند, آنچه على(ع) در باره آن مى اندیشید, آنچه على(ع) نمى خواست آسیب ببیند, آنچه على(ع) آن اندازه برایش اهمیت قائل بود, که چنان برایش رنج جانکاهى را تحمل کرد, چه بود؟
حدسا باید گفت, آن چیز ((وحدت صفوف مسلمین)) و راه نیافتن تفرقه در آن است, مسلمین قوت و قدرت خود را, که تازه داشتند به جهانیان نشان مى دادند, مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه آنان بود. موفقیت هاى محیرالعقول خود را در سال هاى بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند. على القاعده, على(ع) به خاطر همین مصلحت, سکوت و مدارا کرد. اما مگر باور کردنى است, که جوانى 33 ساله, دورنگرى و اخلاص را تا آن جا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خویش مسلط و نسبت به اسلام وفادار و فانى باشد که به خاطر اسلام, راهى را انتخاب کند که, پایانش محرومیت و خرد شدن خود او است.(11)
حضرت على(ع) در بدر, احد, خندق و خیبر به نبرد با دشمنان پرداخت ولى پس از غصب خلافت به خاطر ((حفظ وحدت)) سکوت مى کند; ((در از خود گذشتگى تا آن جا پیش رفت که هنگامى که حضرت على(ع) را براى بیعت به طرف مسجد مى بردند, یک مرد یهودى که این وضع را مشاهده مى کرد, بى اختیار زبان به تهلیل شهادت گشود و مسلمان شد. چون علت آن را پرسیدند, گفت: این شخص را مى شناسم, این همان کسى است که وقتى در میدان هاى کارزار ظاهر مى شد, دل قهرمانان را ذوب کرده و لرزه براندامشان مى افکند. او همان کسى است که قلعه هاى مستحکم خیبر را گشود و درب آهنین آن را, که از سنگینى به وسیله چندین نفر, بازو بسته مى شد, با یک تکان از جایگاهش برداشت و به زمین انداخت.
اما حالا که در برابر آشوب یک عده سکوت کرده است, بى حکمت نیست. سکوت او به خاطر حفظ دین اوست و اگر این دین حقیقت نداشت و بر حق نبود, او در برابر این اهانت ها, صبر و تحمل نمى کرد. بدین جهت, حق بودن اسلام بر من آشکار گردید و مسلمان شدم.))(12)
امام حسن(ع) نیز براى حفظ مصالح عامه امت اسلامى, صلح تحمیلى را پذیرفت. آن حضرت در پاسخ شیعیان ناراضى از صلح, چنین فرمود: ((ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسى از آنان باقى نماند. از این جهت خواستم با مصالحه اى که صورت گرفت, دین حفظ گردد.(13) امام حسن(ع) با پذیرش صلح تحمیلى, که منظورش حفظ وحدت مسلمانان بود, از هجوم بیگانگان و نابودى اسلام جلوگیرى نمود.
((معاویه در سال چهل و یکم به شام باز گشت و خبر یافت که لشکر روم با سپاهیان بسیار, راه جنگ را در پیش گرفته است. پس ترسید که او را از آنچه به تدبیر و رسیدگى آن نیازمند است, باز دارد. کسى را نزد رومیان فرستاد و بر صد هزار دینار, با آنان صلح کرد.))(14)
2 ـ نیایش و تقویت ارتباط معنوى
رسیدن به کمال جز در سایه پرستش و نیایش به پیشگاه خدا میسر نیست. نیایش خالصانه عظیم ترین تحولات روحى را به وجود مىآورد و در پرتو آن, باورهاى اعتقادى افزایش مى یابد.نیایش در فرهنگ دینى از مفهوم ژرفى برخوردار و تجلى همه زیبایى ها و میل هاى باطنى انسان است.متون نیایشى که از زبان اهل بیت علیهم السلام نقل شده, سرشار از مفاهیم والایى است. ائمه علیهم السلام امت اسلامى را به مناجات عاشقانه و اظهار نیاز و تمنا به آستان ربوبى فرا مى خواندند.مسلمانان در سایه پیوند معنوى با ماوراى مادیات, قادر خواهند بود به پاسدارى از مرزهاى عقیدتى بپردازند. ائمه علیهم السلام در ادعیه نورانى خود, که آکنده از تضرع و نجواى عاشقانه است, مى کوشند تا تنفر خود را نسبت به دشمنان شریعت در قالب دعا بیان کنند.مسلمانان در پرتو نیایش به عروج روحانى مى رسند. نیایش یک معراج معنوى است که انسان در آن مجذوب مبدإ جهان مى گردد. در این مقام روحانى فکر راه ندارد. فلاسفه و مردان علم براى فهم آن و نیل به این مرحله عاجزند.(15)
بدین خاطر امامان معصوم علیهم السلام, به ویژه امام سجاد(ع) از دعا به عنوان روشى موثر در دفاع از ایمان جامعه و پیروان خویش استفاده کردند و انواع دعاها را به یاران خود آموختند.
3 ـ تقیه
ائمه علیهم السلام در دوران خفقان, روش مبارزه مخفیانه را در پیش گرفتند: ((از آن جا که کارهاى ائمه بیشتر رنگ تقیه داشت, یعنى سرى و مخفیانه صورت مى گرفته, پس از مدت ها بر ملا نمى شد)) و لذا بر دوستداران اهل بیت علیهم السلام لازم بود, که از نقشه هایى که امامان علیهم السلام طرح مى کردند, به زودى پرده بر ندارند.))(16) ائمه فعالیت هاى فرهنگى خود همانند ترویج مبانى مکتب و معرفى چهره دشمنان دین ـ که در صدد ضربه زدن به ارزشهاى دینى بودند. ـ را به صورت مخفى انجام مى دادند: ((آن حضرات اهتمام ورزیدند تا فعالیت هاى ایشان به طور سرى انجام گیرد و در بازداشتن شیعیان خود از انتشار و علنى ساختن این فعالیت ها, پافشارى مى نمودند و آشکار نمودن فعالیت ها را گاهى خروج از دین و گاهى مساوى با گشتن امام(ع) به عمد و زمانى دچار شدن به مصیبت و گرفتار آمدن به داغى آهن و محبوس گشتن در زندانها و ... اعلام مى داشتند. ناتوانى شیعیان در پوشاندن و حفظ اسرار و اینکه برنامه خود را فاش و مسائلشان را به صورت علنى و بى پرده مطرح ساختند, نه تنها فرصت را از کف شیعیان ربود, بلکه خلفاى عباسى را متوجه حقیقت آنچه مى گذشت, نمود و آنان به میزان تإثیر فکر ائمه علیهم السلام در میان مردم, واقف شدند و آنها نه تنها مراقبت و کنترل حرکات شیعیان ـ بخصوص ائمه علیهم السلام ـ را شروع کردند , بلکه ائمه علیهم السلام و بسیارى از شیعیان ایشان, به دست آنان (عباسى ها) به مصائب و سختى هاى گوناگون گرفتار شدند.)) ((تقیه))(17) سپر دفاعى مومن در برابر دشمنان است تا بدان وسیله, خود و دینش را حفظ نماید. قرآن در این باره چنین گفته است: ((مرد با ایمانى از آل فرعون, که ایمان خود را کتمان مى نمود در دفاع از موسى(ع) بر آمده, گفت: آیا مى خواهید کسى را به قتل برسانید که مى گوید, پروردگار من خدا است, در حالى که دلائل روشن از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟ ))(18)
تقیه در صورت وجود خطر, لازم است, اما اظهار ننمودن عقیده و عدم ترویج آن اگر سبب فراموشى دین در جامعه گردد, حرام است: ((البته نمى توان انکار کرد که در بعضى از موارد, تقیه کردن حرام است. آن جایى است که اساس دین و اسلام و قرآن و یا نظامهاى اسلامى به خطر بیفتد. در چنین مواردى باید عقاید را اظهار نمود, هر چند انسان قربانى اظهار عقیده اش مى شود. معتقدیم قیام امام حسین(ع) در روز عاشورا و کربلا درست در راستاى همین هدف بود. زیرا بنى امیه اساس اسلام را به خطر افکنده بودند و قیام امام(ع) پرده از کار آنان برداشت و جلوى خطر را گرفت. ))(19)
پى نوشتها:
1 ـ پاسدارى از دین, مهدى رضایى, ص 25 و24.
2 ـ غررالحکم, ج 3, ص 406.
3 ـ بحارالانوار, ج 78, ص 55.
4 ـ نقش پیشوایان در بازسازى جامعه اسلامى, سیدمحمدباقر صدر, ص 13.
5 ـ ولایت از دیدگاه عقل و فطرت, سیدمحمدباقر صدر, ص 39-42.
6 ـ اصول کافى, ج 1, ص 54.
7 ـ مستدرک, ج 3, ص 149.
8 ـ نقش پیشوایان در بازسازى جامعه اسلامى, ص 6, 7 و 10.
9 ـ زندگانى سیاسى امام جواد(ع), جعفر حرالعاملى, ترجمه سید محمد حسین, ص 13 ـ 63.
10 ـ نهج البلاغه, خطبه 5.
11 ـ دروس عقیدتى ـ سیاسى, شماره 1, ویژه ارتش جمهورى اسلامى, ص 201 و 202.
12 ـ بر امیرالمومنین على(ع) چه گذشت, سید محمد حسن موسوى کاشانى, ص73.
13 ـ حیاه الامام الحسن(ع), باقر شریف قرشى, ص274.
14 ـ تاریخ یعقوبى, ترجمه محمد ابراهیم آیتى, ج2, ص144 و 145.
15 ـ انسان موجود ناشناخته, الکسیس کارل, ص141.
16 ـ امامان شیعه و جنبش هاى مکتبى, محمد تقى مدرسى, ص21.
17 ـ زندگانى سیاسى امام جواد(ع), ص 11 و 12.
18 ـ سوره مومن, آیه 28.
19 ـ اعتقاد ما, آیت الله ناصر مکارم شیرازى, بخش ششم, ص104.

تبلیغات