آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

امیرالمومنین(ع) نفس و جان پیامبر است
قبل از ماجراى غدیر و نزول آیه ابلاغ(1) و اکمال(2), آخرین و مهمترین نص بر ولایت امیرالمومنین(ع) در اواخر سال نهم و یا اوائل سال دهم هجرى, در ماجراى مباهله با مسیحیان نجران نازل شد: (انفسنا و انفسکم)(3)
اینک اواخر سال دهم هجرى است و پیامبر اسلام(ع) مسلمانان را به مراسم حج فراخوانده است. حجه الوداع آغاز شد. تدارک و هدایت اصحاب, به ویژه سیل عظیم تازه مسلمانان, به این سفر سهل و آسان نبود.
مهمترین یاور پیامبر(ص) در مشکلات امیرالمومنین(ص) بود. اما اینک او حضور نداشت. امام على(ع) به فرموده رسول خدا(ص) به همراه جمعى از مسلمانان به دورترین نقطه جزیره العرب رفته بود.
حجه الوداع مقدمه غدیرخم بود. امیرالمومنین(ص) هیچ گاه از محضر پیامبر(ص) دور نمى شد, مگر در موارد ضرورت همانند لیله المبیت (هنگام هجرت پیامبر(ص)) و جنگ تبوک که مدینه را جانشینى همچون پیامبر(ص) نیاز بود.
پس ضرورت این سفر چه بود که حتما باید قبل از حجه الوداع صورت بگیرد, آن هم توسط امیرالمومنین(ع)!؟
در این مقاله ابتدا به اصل ماجرا مى پردازیم, سپس بررسى و تحلیل جوانب گوناگون و آثار و برکات عظیم آن را مختصرا عرضه مى داریم.
لازمه این گونه پژوهش ها مراجعه به کتب مرجع در تاریخ اسلام و پیامبر(ص) است; منابعى که عمدتا توسط غیر شیعیان تإلیف شده است. لذا این گونه حوادث غالبا مسکوت مى ماند و یا تحریف مى گردد و یا بسیار خلاصه در میان انبوه دیگر مطالب گم مى گردد.
اصل ماجرا
فتح مکه در سال هشتم هجرى اولین ضربه کوبنده را بر مشرکان وارد کرد. با نزول آیات آغازین سوره برائت (توبه) و ابلاغ قاطعانه آن در سال نهم هجرى توسط امیرالمومنین(ع) در مکه, دومین و آخرین ضربه بر باقى مانده شرک و جاهلیت وارد شد. مهلت 4 ماهه پیامبر(ص) به کفار مکه براى اسلام آوردن یا ترک مکه باعث زدودن شرک از خانه خدا شد. قبائل جزیره العرب هم با فرستادن هیئت هایى نزد پیامبر(ص) اسلام آوردند و بدین گونه تا اواسط سال دهم هجرى بیشتر سرزمین حجاز اسلام گرایید. نامه هایى از سوى پیامبر(ص) به سلاطین و حاکمان سرزمین هاى مختلف هم فرستاده شده و از آن ها خواسته شده بود اسلام بیاورند.
ماه مبارک رمضان سال دهم هجرى فرا رسید. پیامبر(ص) حضرت على(ع) را به مإموریت یمن فرستاد. پیامبر(ص) شش ماه قبل, خالدبن ولید, فرمانده نظامى قریش ـ که تازه مسلمان بود.ـ را به نقاط مرزى یمن فرستاده بود تا زمینه نفوذ اسلام در آن جا را فراهم سازد. اما خالد ناکام مانده بود.(4)
رسول خدا(ص) تصمیم گرفت حضرت على(ع) را جانشین خالد نماید. مإموریت حضرت على(ع) عبارت بود از:
1 ـ تبلیغ اسلام در یمن.
2 ـ سفر به منطقه مسیح نشین نجران (واقع در شمال شرقى یمن) و اخذ مطالبات و جزیه از آن ها.
امیرالمومنین(ع) به دستور پیامبر(ص) همراه 300 نفر از مسلمانان آماده حرکت شد. (5)
رسول خدا(ص) به بدرقه آن ها آمد. پیامبر(ص) با دست هاى مبارک خود پرچمى درست کرد و به امیرالمومنین(ع) داد. سپس حضرت محمد(ص) بیرقى مخصوص آماده نمود و به حضرت على(ع) داد.
پیامبر(ص) به سر حضرت على(ع) عمامه بست و به او فرمود: ((برو و به این سو و آن سو توجه نکن. (مستقیم رهسپار سرزمین یمن شو.) و چون به آن جا رسیدى, قبل از جنگ, با هرکس که برخورد نمودى, این گونه بگو: آیا مایلید لااله الاالله بگویید؟ اگر قبول کردند, بگو: آیا نماز مى گذارید؟ اگر قبول کردند, بگو: آیا اجازه مى دهید از اموالتان مقدارى به عنوان صدقه براى فقرایتان جدا کنم؟ اگر پذیرفتند, پس چیزدیگرى از آن ها نخواه(6) به خدا قسم! اگر خداوند به دست تو یک نفر را هدایت بکند, بهتر است از هر آنچه خورشید برآن ها طلوع و غروب مى کند. ))(7)
درضمن پیامبر(ص) بدو سفارش نمود که در نماز رعایت حال ضعفا را بنماید.(8) و نسبت به مسیحیان نجران هم امر به ملاطفت فرمود. و آنگاه نامه اى را که خطاب به اهل یمن نوشته بود, به او داد که با خواندن آن یمنى ها را به اسلام دعوت کند.
امیرالمومنین(ع) در ماه رمضان رهسپار این سفر تبلیغى شد و بعد از طى مسیرى طولانى دربیابانهاى حجاز, سرانجام قبل از ماه شوال یا در اوائل آن ماه به کوهستانهاى حاصلخیز یمن رسید; سرزمینى که در حجاز تنها نقطه اى بود که داراى فرهنگ و تمدن بود.
سپاه تبلیغى اسلام به محل سکونت قبیله بزرگ همدان رسید. سپاه خسته از سفرى طولانى بود. بدین خاطر آن روز را پذیراى دامان گرم قبیله پرمهر همدان شد و شب را نیز در آغوش طبیعت زیباى جنوب حجاز بیاسود. سحرگاهان روز بعد, امیرالمومنین(ع) شروع به مرتب نمودن صفوف لشکریان نمود و نماز صبح را به جماعت و در اوج شکوه و عظمت به پا داشت. همدانیان مات و مبهوت نیایش سحرخیزان تازه وارد بودند. خورشید آرام از پشت کوه ها بالا آمد. امیرالمومنین(ع) قبیله همدان را فراخواند. همدانیان گردآمدند. حضرت على(ع) به حمد و ثناى الهى پرداخت. سپس نامه پیامبر(ص) را قرائت کرد. سخنان پیامبر(ص) بر قلب هاى قبیله همدان نشست و همدانیان اسلام آوردند.(9) اسلامآوردن سریع قبیله بزرگ و مهم همدان, آن چنان شادى آفرین بود که امیرالمومنین(ع) بلافاصله این خبر مسرت بخش را در نامه اى به پیامبر(ص) نوشت و با پیکى به مدینه فرستاد. پیامبر(ص) پس از دریافت نامه, آن چنان شادمان گردید که بلافاصله سجده شکر نمود و خداوند را سپاس گفت و فرمود: ((درود و سلام بر همدان. ))(10)
سپاه تبلیغى اسلام به سوى مناطق دیگر یمن رفت. اسلام به سرعت در یمن گسترش یافت. امیرالمومنین(ع) در مدت کوتاهى (کم تر از یک ماه) توانست به نشر اسلام در یمن بپردازد. قضاوت هاى حضرت على(ع) در یمن که بعدا مورد تإیید رسول خدا(ص) قرارگرفت,(11) جزو کارنامه درخشان فضائل آن حضرت است.
سپاه اسلام وارد سرزمین نجران شد. برخورد بسیار مهربانانه حضرت على(ع) با مسیحیان نجران با آغوش باز آن ها همراه شد.
مسیحیان به تمام تعهدات (مالى) خود وفا نمودند و بدین گونه پیوند خود را با مسلمانان مستحکم و همیشگى نمودند; پیوندى که براى اولین بار بین مسلمانان و اهل کتاب به صورتى مسالمتآمیز برقرار شده بود. در این زمان نامه اى از رسول خدا(ص) رسید. در آن نوشته شده بود: ((پیامبر(ص) عازم حج است.)) پیامبر(ص) از حضرت على(ع) خواسته بود که برگردد تا در این حج او را همراهى کند.(12)
امیرالمومنین(ع) قبل از خروج از یمن, مقدارى از اموال جمع شده را براى پیامبر(ص) فرستاد. سرانجام آن حضرت در آغاز ماه ذىحجه الحرام; آخرین ماه سال دهم هجرى به سوى حجاز بازگشت. معاذبن جبل را براى تعلیم احکام اسلامى در یمن گذاشت. (13) چون خبر رسیده بود که رسول خدا(ص) با انبوه مسلمانان در راه مکه است, حضرت على(ع) راه را به سوى مکه تغییر داد.
حضرت على(ع) و همراهان به نزدیکى سرزمین مکه رسیدند. آن حضرت به علت شدت شوقى که براى دیدار پیامبر داشت, فرماندهى لشکر را به یکى از همراهان سپرد و سفارش کرد که بسیار مراقب اموال زکات و جزیه که همراه آن ها بود, باشد.
امیرالمومنین(ع) در آغازین روزهاى ورود پیامبر(ص) به مکه, وارد این شهر مى شود و احرام حج مى بندد. رسول خدا(ص) آن حضرت را در آغوش کشید. حضرت على(ع) گزارش سفر را خدمت پیامبر(ص) عرضه کرد.
پیامبر(ص) پرسید: براى حج چگونه قصد کرده اى؟ امیرالمومنین(ع) پاسخ داد: هنگام بستن احرام, گفتم: خدایا! نیت حج مى کنم به همان گونه که پیامبر(ص) نیت کرده است. پیامبر(ص) فرمود: من نیت حج مفرده نموده ام, نه حج تمتع. پس, از احرام خود خارج نشو, به سوى لشکریانت بازگرد و با آن ها به مکه وارد شو.(14)
امیرالمومنین(ع) چون به لشگریان پیوست با تعجب آن ها را غرق درلباسهاى فاخر دید.
حضرت به شدت ناراحت شد و در کمال صلابت و قاطعیت, تمام آن لباس ها و اموال را از آن ها پس گرفت. لشکر با خاطرى آزرده وارد مکه شد و مستقیما سراغ پیامبر(ص) رفت و زبان به شکایت و گله از امیرالمومنین(ع) گشود.
رسول خدا(ص) فرمود: زبانهایتان را از حرف هاى ناپسند نسبت به على بن ابى طالب(ع) کوتاه کنید. او در ذات خدا (و دین خدا) خشن است و سهل انگار و مسامحه گر در دینش نیست.(15)
بررسى و تحلیل این سفر
الف ـ آخرین گواه و دلیل ولایت
این سفر بسیار کوتاه در منطقه اى دور دست (نسبت به امکانات آن زمان) دستاوردهاى بسیارى داشت و آخرین شاهد و گواه شایستگى امیرالمومنین(ع) بر ولایت است.
زیرا حداقل چیزى که از این سفر مى توان نتیجه گرفت, این است که اگر خلافت غصب نمى شد, حضرت على(ع) اسلام نبوى را به سهولت, به ملت هاى متمدن دنیا صادر مى کرد, همان گونه که در یمن رخ داد (نه آن گونه که دیگران در برابر مشرکان مجبور به نبردهاى متعدد شدند.
در عصر ظهور حضرت مهدى(ع) هم دو سرزمین, زمینه ساز حکومت جهانى امام زمان(ع) هستند: ایران و یمن و عمده موانع ظهور و نبردهاى حضرت بعد از ظهور هم مربوط به حجاز و شامات است.
ب ـ اهمیت اسلام آوردن یمنى ها
رسول خدا(ص) حدود 5 ماه بعد از این سفر, در ماه صفر (ماه دوم) سال یازدهم هجرى رحلت کرد. مسلمانان مکه و مدینه مهم ترین رکن اسلام (ولایت علوى) را کنار نهادند و برخى قبایل دور دست مجددا به کفر و شرک بازگشتند. اما مسلمانان یمن اگرچه از حوادث اسفبار بعد از رحلت پیامبر(ص) خبر نداشتند, ولى براى همیشه محبت و ولایت امیرالمومنین(ع) را شعار و نشانه خود قرار دادند. و دو سه سال بعد, به عشق دیدار حضرت على(ع) راه مدینه را در پیش گرفتند و به دیدار مولاى خانه نشین رفتند. اولین جامعه عمومى شیعه در یمن و به ویژه در دو قبیله همدان و مذحج تشکیل شد. مالک بن اشتر نخعى (از قبیله مذحج) و بیش تر بزرگان اصحاب امیرالمومنین(ع) یمنى بودند. آن ها در همین سفر تبلیغى اسلام آوردند. مالک اشتر براى اولین بار در این سفر با حضرت آشنا شد. او چند سال بعد به مدینه سفر کرد و به دیدار حضرت على(ع) رفت و میهمان آن حضرت شد. بسیارى از یمنى ها سال ها بعد به عراق مهاجرت کردند. عراق تازه فتح شده و مرکز استقرار صحابه امیرالمومنین(ع) بود; صحابه اى چون: مالک اشتر, عبدالله بن مسعود, سلمان فارسى و حذیفه. یمنى ها مهم ترین پشتوانه حکومت امیرالمومنین(ع) بودند. آن ها ((تشیع)) را در عراق و کوفه تقویت کردند.
مولف ((تاریخ تشیع در ایران)) در این باره مى نویسد:(16)
((آن ها مردمى عمیقا احساسى بودند و در مقابل ستمى که در حق اهل بیت علیهم السلام شد, بى نهایت متإثر شده بودند و از همین رو, به حمایت آن هاپرداخته بودند. پیامبر(ص) هم در مورد آن ها فرموده بود: آن ها مردمى نازک و صاحب قلوبى نرم بوده و هستند.
تشیع آن ها به گونه اى بود که وقتى سیدالشهدإ(ع) قصد سفر عراق را داشت, ابن عباس گفت: در یمن شیعیان پدرت هستند, به آن جا برو.
لذا معاویه ـ لعنه الله علیه ـ در اواخر خلافت امیرالمومنین(ع) و بعد از جنگ صفین براى این که ضربه اى سهمگین بر حضرت وارد کند, لشکرى بى رحم به فرماندهى بسربن ارطاه به یمن فرستاد و به او نوشت: هرجا شیعیان على(ع) را در آنجا دیدى, بکش و به آن ها رحم نکن. و همان جا براى اولین بار مسلمانان (شیعیان) قتل عام شدند و حتى زنان و کودکان آنان به اسیرى گرفته شد.
و از مناقب دیگر آن ها این که در شهداى کربلا ((یمنى ها)) زیاد بودند. طوایفى که به عراق مهاجرت کردند پایه گذار جامعه شیعى عراق بودند. طوایفى از آن ها هم به ایران هجرت کردند و پایه گذار تشیع در ایران بودند که مهم ترین آن, کوچ ((اشعرىها)) به سرزمین قم و پایه گذارى اولین جامعه و حوزه علمى شیعه در ایران بود.(17) امیرالمومنین(ع) در باره آن ها چنین سرود:
ولو کنت بوابا على باب جنه
لقلت لهمدان ادخلوا بسلام
اگر دربان بهشت بودم, به قبیله همدان مى گفتم که به سلامت داخل شوید.(18)
ج ـ بررسى تاریخ نگارى این سفر در منابع اسلامى
الف ـ منابع خاصه
در بحارالانوار به نقل از ارشاد شیخ مفید(ره) آمده است:
از فضایل امیرالمومنین(ع) که تمام مورخین بر آن اتفاق دارند, این است که پیامبر(ص) خالد بن ولید را به یمن فرستاد اما خالد بعد از اقامت 6 ماهه با شکست مواجه شد. آنگاه پیامبر(ص) امیرالمومنین(ع) را با نامه اى مخصوص براى اهل یمن به یمن فرستاد. و...(19)
منابع عامه
از طرفى, نمى خواهند فضایل امیرالمومنین(ع) را ذکر کنند و از طرفى, اصل این رخداد مهم تاریخى را نمى توانند کتمان کنند. بنابراین به یکى از شیوه هاى زیر متوسل شده اند:
1 ـ بسیار کوتاه به اصل رخداد اشاره کرده اند, همانند سیره ابن هشام.(20)
2 ـ با جستجو در دیگر حوادث آن سال, سعى در بزرگ نمایى و پرداخت مفصل سفرها و مإموریت هاى محدود دیگران کرده اند, به ویژه براى خالد بن ولید در سفرى دیگر توفقیات مهم سیاسى ـ تبلیغى را با شرح مفصل جزئیات ذکر کرده اند و یا به معاذبن جبل سمت نماینده دائمى در یمن داده اند و سعى کرده اند اذهان را به سوى حوادث دیگر و افراد دیگر متوجه کنند.(21)
3 ـ با جعل یا بزرگ نمایى حوادث فرعى و انحرافى در اصل همین قصه, به مخدوش و پوشاندن اصل این رخداد عظیم و درخشان پرداخته اند.
گفته اند که: خالدبن ولید بود که این توفیق را حاصل کرد و امیرالمومنین(ع) فقط مإمور اخذ خمس و جزیه بود.(22)
نیز گفته اند: حضرت على(ع) ابتدا برنامه خود را با جنگ و غارت شروع کرد و اسلام یمنى ها همانند دیگر موارد, ناشى از ارعاب و شکست بود.(23)
نیزگفته اند: حضرت على(ع) در همان جنگ فرضى, کنیزى از اسرا را براى خود انتخاب کرد اما به دیگران اصلا چنین اجازه اى را نداد و همین باعث شکایت گسترده همراهیان نزد پیامبر(ص) شده بود. خالدبن ولید شرح آن را مخفیانه در نامه اى به پیامبر(ص) نوشته بود و...(24)
همچنین با بزرگ نمایى برخورد حضرت على(ع) با استفاده نا به جا از اموال اخذ شده ـ که باعث شکایت ها به پیامبر(ص) شد.ـ خواسته اند چهره مهربان و موفق و جاذبه معنوى آن حضرت در این سفر راـ که باعث اسلام یمنى ها شده بود.ـ به فردى خشن و بى مهر تبدیل کنند.
4 ـ به طرح وجود دو سفر براى امیرالمومنین(ع) به یمن پرداخته اند تا اثر ناگهانى و عظیم این موفقیت بى سابقه را تضعیف و تدریجى کنند.(25)
درس ها و نکات تبلیغى از این سفر
1 ـ دقت در شیوه تبلیغى اى که پیامبر(ص) به امیرالمومنین(ع) تعلیم داد. پرهیز از برخورد خشن اولیه, جذب و ایجاد زمینه براى صحبت و بیان تدریجى سه اصل اسلام, نماز و زکات.
2 ـ تإمل در شیوه اجرایى امیرالمومنین(ع) در مقابل قبیله همدان. حضرت على(ع) در لحظه ورود به قبیله همدان, تبلیغ خود را آغاز نکرد و برنامه را به صبح فردا, بعد از انجام نیایش زیبا و کوتاه نماز صبحگاهى سپرد و آنگاه با استفاده از جذابیت این پرستش و شرائط زمان و مکان, به رسالت خود پرداخت.
3 ـ از همه زیباتر حدیثى راهگشا از پیامبر(ص) است که در لحظه وداع, به عنوان برنامه تبلیغى به حضرت على(ع) فرمود: اى على! تو را وصیت مى کنم به این که دعا را پیشه خود سازى, زیرا دعا و نیایش غالبا با اجابت همراه است; در تمام حالات, شاکرباشى, زیرا شکر موجب فزونى نعمت است. و این که بپرهیزى از پیمان شکنى که اگر با کسى یا گروهى پیمان بستى آن را محترم بشمارى; و بپرهیزى از مکر و نیرنگ, زیرا حیله و مکر بدکاران به خود آن هاباز مى گردد.(26)
یکى از اسرار موفقیت حضرت و علت شکست دیگران در انجام مإموریت ها, رعایت یا ترک این حدیث بود.
4 ـ همگان, به ویژه مسوولان در تمام سمت ها, حتى والدین و مربیان باید توجه کنند که حضرت على(ع) از طرفى, داراى چنان جاذبه دینى و معنوى است که باعث جذب مردم به ارزش ها و خوبى ها مى شود; آن هم جذبى که پایدار و همیشگى است, همانند عشق و علاقه تاریخى یمنى ها به امیرالمومنین(ع). و از طرفى, داراى چنان دافعه دنیوى و محاسبه اى است که حتى یک ذره تخلف از احکام الهى را, ولو به صورت موقت یا به بهانه هاى گوناگون و یا به ادعاى سهل و سمح بودن اجازه نمى دهد تا زمینه انحرافات و... از بین برود.
در پایان, جمله معروف رسول خدا(ص) را مىآوریم:
((ارفعوا إلسنتکم عن على بن ابى طالب فانه خشن فى ذات الله عزوجل, غیرمداهن فى دینه.))(27)
پى نوشتها:
1 ـ مائده, آیه 67.
2 ـ همان, آیه 3.
3 ـ آل عمران, آیه 61.
4 ـ ارشاد, مفید, ص 31.
ـ مالیات و حقوقى که اهل کتاب ساکن سرزمین هاى اسلامى باید به دولت اسلامى بپردازند. مسیحیان نجران بعد از جریان مباهله با پیامبر(ص), متعهد پرداخت آن شده بودند.
5 ـ السیره الحلبیه, ج 2, ص 345.
6 ـ المغازى, واقدى, ج 3, ص 1079.
7 ـ بحارالانوار, ج 21, ص 361.
8 ـ وسائل الشیعه, کتاب الصلاه, باب صلاه الجماعه.
9 و 10 ـ بحارالانوار, ج 21, ص 363.
11 ـ تاریخ سیاسى اسلام, رسول جعفریان, ج 1, ص632.
12 ـ بحارالانوار, ج 21, ص 384.
13 ـ سیره المصطفى, هاشم معروف الحسنى, ص682.
14 ـ بحارالانوار, ج 21, ص 384.
15 ـ همان, ص 385.
16 ـ تاریخ تشیع در ایران, ج 1, ص 78 و 79.
17 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 2, ص;239 تاریخ سیاسى اسلام, ج 1, ص 632.
18 ـ ارشاد, مفید, ص ;31 بحارالانوار, ج 21, ص363.
19 ـ السیره, ابن هشام, ج 2, ص 568.
20 ـ السیره النبویه, ابن کثیر, ج 4, ص 189.
21 ـ سبل الهدى و الرشاد, ج 6, ص 235. به نقل از حدیثى از صحیح بخارى و سنن نسائى.
22 ـ المغازى, ج 3, ص 1079.
23 ـ سبل الهدى و الرشاد, ج 6, ص 362.
24 ـ الموسوعه الکبرى فى غزوات النبى الاعظم, ج 5, ص 504.
25 ـ بحارالانوار, ج 21, ص 361.
26 ـ همان, ص 385.
27 ـ همان, ص 385.

تبلیغات