آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

سیره فاطمى از ابعاد مختلفى قابل بررسى و دقت نظر است. و مشارکت اجتماعى حضرت فاطمه(س) از نگاه امام على(ع) در این نوشتار خواهد آمد.
امام صادق(ع) در ذیل آیه (انا انزلناه فى لیله القدر) فرمود: مقصود از ((لیله)) فاطمه و مقصود از ((قدر)) خداوند است. هرکس ((فاطمه)) را بدان گونه که سزاوار و شایان معرفت است, بشناسد ((لیله القدر)) را درک کرده است. از آن جهت فاطمه, ((فاطمه)) نامیده شده است که مردم از شناخت او بریده و دور نگه داشته شده اند.(1)
حضرت فاطمه(س) شخصیتى است که تنها ائمه علیهم السلام او را شناختند و دیگران زوایایى از شخصیت بانوى بزرگ اسلام را خواهند شناخت. لذا شایسته است ابعاد شخصیتى حضرت زهرا(س) را در کلام پیشوایان دین جستجو کرد.
1 ـ فضایل اخلاقى
حضرت زهرا(س) دختر حضرت محمد(ص) است. او یکى از معصومانى است که ملائکه و رسول خدا(ص) به عصمت او گواهى داده اند. حضرت فاطمه(س) برترین زن جهان هستى است, چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((ان فاطمه ابنتى خیراهل الارض عنصرا و شرفا و کرما))(2); دخترم, فاطمه(س) از جهت ذات خانواده و شرافت و قدر و قیمت بهترین انسان روى زمین است. همچنین فرمود: ((انها سیده نسإ العالمین))(3); فاطمه(س) سرور زنان دو جهان است.
در این بخش نمونه اى از فضایل فاطمى را به نقل از حضرت على(ع), ذکر مى کنیم:
خواستگارى و ازدواج
بنیان خانواده یکى از مهمترین نهادهاى اجتماعى است که اسلام برآن تإکید فراوان دارد. حضرت محمد(ص) مى فرماید: کسى که مى خواهد با روان پاک رو به رو شود, باید ازدواج کند.(4)
حضرت على(ع) درخانه پیامبر(ص) بزرگ شد و روح بزرگ او توسط معلم وحى تربیت شد و تعالى یافت. پیامبر(ص) او را به نیکى مى شناسد اما نادارى على(ع) مانع خواستگارى او شده است. او مى گوید: روزى خدمتکارم از من پرسید: آیا از خواستگارى فاطمه خبر دارى؟
گفتم: نه.
گفت: کسانى وى را از پدرش خواستگارى کرده اند. اما از تو تعجب است که پا پیش نمى گذارى و فاطمه را از رسول خدا(ص) خواستگارى نمى کنى؟
گفتم: من چیزى ندارم تا با آن تشکیل خانواده دهم.
گفت: اگر خواستگارى کنى, پیامبر(ص) فاطمه را به تو تزویج خواهد کرد.
به خدا سوگند! آن کنیز چندان در گوش من خواند تا جرإت اقدام را در من پدید آورد و مرا وادار ساخت که نزد رسول خدا(ص) بروم.(5)
حضرت على(ع) به خواستگارى حضرت فاطمه(س) مى رود و زرهى که پیامبر(ص) به او داده بود, را مهریه حضرت زهرا(س) قرار مى دهد و پس از یک ماه, همسرش را به خانه خود مى برد.
حضرت على(ع) فرمود: ام سلمه نزد حضرت فاطمه(س) رفت و از وى پرسید: آیا از عطریات و بوى خوش چیزى اندوخته دارى؟
فرمود: آرى. پس حضرت فاطمه(س) برخاست و رفت و با خود شیشه اى همراه آورد و قدرى از محتواى آن را درکف دست ام سلمه ریخت.
ام سلمه گفت: بوى خوشى از آن استشمام کردم که هرگز مانند آن نبوییده بودم.
از فاطمه پرسیدم: این بوى خوش را از کجا تهیه کردى؟
فرمود: هنگامى که ((دحیه کلبى)) به دیدار پدرم مىآمد, پدرم مى فرمود: زیراندازى براى عموى خود بگسترم, ((دحیه)) برآن مى نشست و چون برمى خاست از لباسهایش چیزى فرو مى ریخت و من به امر پدرم آن ها را جمع مى کردم و درون این شیشه نگهدارى مى نمودم. بعدها این ماجرا را از رسول خدا پرسیدم: آن حضرت فرمود: او دحیه کلبى نبود, بلکه جبرئیل که شبیه او بود, به دیدارم مىآمد و آنچه از بال هاى او فرو مى ریخت, عنبر بود.(6)
پس از تهیه غذا توسط رسول اکرم(ص) میهمانانى که على(ع) دعوت کرده بود گروه گروه آمدند و غذا خوردند. در پایان, رسول گرامى(ص) کاسه اى را پر از غذا کرد و فرمود: این ظرف غذا مال فاطمه و شوهرش است.
حضرت على(ع) مى فرماید: چون آفتاب غروب کرد, رسول خدا(ص) به ((ام سلمه)) فرمود که حضرت فاطمه(س) را نزد او بیاورد. ام سلمه فاطمه(س) را درحالى که پیراهنش برزمین کشده شد, آورد. حجب وحیاى او از پدر به حدى بود که سراپا خس عرق گشته بود و دانه هاى درشت عرق ازچهره او برزمین مى چکید. چون نزدیک پدر رسید, پاى وى لغزید و برزمین آمد. رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! خداوند تو را در دنیا و آخرت از لغزش حفظ کند. همین که در برابر پدر ایستاد, حضرت پرده از رخسار منورش برگرفت و دست او را در دست شوهرش گذارد و گفت: خداوند پیوند تو را با دختر پیامبر مبارک گرداند. على! فاطمه نیکو همسرى است. فاطمه! على هم نیکو شوهرى است. سپس فرمود: به اتاق خود بروید و منتظر من بمانید.
من دست فاطمه را گرفتم و به اتاق خود آوردم و در گوشه به انتظار رسول خدا(ص) نشستم.
چشمان فاطمه از شرم بر زمین دوخته شده بود و من نیز از خجالت سربه زیر داشتم. دیرى نپایید که رسول خدا(ص) تشریف آورد و فاطمه را درکنار خود نشانید. سپس فرمود:
فاطمه ظرف آبى بیاور. فاطمه برخاست و ظرف آب آورد و به دست پدر داد. رسول گرامى(ص) قدرى از آن آب را در دهان کرد و پس از مزمزه کردن آب را درون ظرف ریخت. سپس از دخترش خواست تا نزدیک تر رود. فاطمه چنین کرد و پیامبر اندکى از آب میان سینه او پاشید. سپس مقدارى از همان آب بر دست و شانه او پاشید. آن گاه گفت:
((پروردگارا! این, دختر من است, عزیزترین کسى در دیده من. پروردگارا! این, هم برادر من و محبوب ترین خلق تو نزد من است. خداوندا! او را ولى و فرمانبر خود گردان و اهل او را بر وى مبارک گردان. ))(7)
حضرت على(ع) فرمود: پیامبر خدا(ص) به من فرمود: قریش برمن خرده مى گیرند و راجع به ازدواج فاطمه گلایه مى کنند و مى گویند: ((او را از ما دریغ داشتى به همسرى على در آوردى.
به آنهاگفتم: ...این من نبودم که او را از شما بازداشتم و به همسرى على درآوردم, امر فاطمه به اراده و خواست خداست. جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمد! خداى متعال فرمود: ((اگر على را نیافریده بودم, روى زمین کفو و هم شإن براى فاطمه یافت نمى شد. نه فقط امروز, که از زمان آدم تا انقراض عالم, فاطمه کفوى نداشته است و نخواهد داشت.))(8)
در دیوان منسوب به حضرت على(ع) اشعار زیر از آن حضرت در افتخار به پیامبر(ص), فاطمه(س) و حسنین علیهما السلام است:
انا للفخر الیها و بنفسى اتقیها
نعمه من سامک السبع بماقد خصنیها
لن ترى فى حومه الهیجإلى فیها شبیها
ولى السبقه فى الاسلام طفلا و وجیها
ولى القربه ان قام شریف ینتمیها
زقنى بالعلم زقا فیه قد صرت فقیها
ولى الفخر على الناس بعرسى و بنیها
ثم فخرى برسول الله اذ زوجنیها(9)
ـ من به نعمتى که فرازنده هفت آسمان براى من فرستاد و مرا به آن اختصاص داد, افتخار مى کنم.
ـ در اطراف میدان جنگ کسى را همانند من نمى یابى. من در اسلام آوردن از دیگران سبقت گرفتم, آنگاه که طفلى زیبا بودم, به اسلام گرویدم.
ـ من به محمد(ص) نزدیک تر از دیگران هستم. اگر کسى هست بیاید و بررسى کند. مرا ازعلم آن قدر سرشار ساخت تا فقیه گردیدم.
ـ افتخار من نسبت به تمام مردم براثر خویشاوندى با رسول خدا(ص) بیشتر است, زیرا آن حضرت پدر زن من و پدر فرزندانش مى باشد. سپس افتخار مى کنم که رسول خدا(ص) مرا داماد کرد و فاطمه را به من داد.
حضرت على(ع) فرمود: روزى فاطمه زهرا(س) بیمار شد و رسول خدا(ص) به عیادت او آمد.
کنار بالین وى نشست. درهمین حال که با دخترش گفت گو مى کرد و از حال وى جویا مى شد, فاطمه گفت: دلم هواى خوراکى مطبوع و گوارا کرده است. تاقچه اى در اتاق بود که اشیایى در آن مى نهادند. رسول گرامى(ص) برخاست و به جانب آن تاقچه رفت و سپس با ظرفى پرپوشیده بازگشت. مقدارى مویز, کشک, کعک(10) و چند خوشه انگور در ظرف بود. آن ظرف خوراکى را در برابر دخترش گذارد و درحالى که خود دستى بر آن نهاده بود, نام خدا را بر زبان جارى ساخت و فرمود: به نام خدا بخورید.
اهل بیت علیهم السلام سرگرم خوردن خوراکى ها شدند. در این بین سائلى بردرخانه ظاهر شد و با آواز بلند سلام کرد و گفت: اى اهل خانه! از آن چه خدا روزى شما کرده است به ما نیز بدهید.
رسول خدا(ص) در پاسخ او فرمود: دور شو! اى پلید!
فاطمه از گفته پدر شگفت زده شد و گفت: اى فرستاده خدا! ندیده بودم که با مسکین چنین رفتار کنید؟!
پیامبر فرمود: دخترم این خوراکى است که جبرئیل براى شما آورده و سائل هم شیطان مطرود است. او در خوارکى شما طمع کرده و مى خواهد با شما در خوردن آن شرکت جوید, در حالى که بر او روا نیست.(11)
2 ـ مشارکت اجتماعى
از خصوصیات بارز حضرت زهرا(س) مشارکت وى در برپایى نظام اسلامى توسط نبى اکرم(ص) است. او استاد معارف, همراه و همراز شخصیت هاى درجه اول جهان اسلام; پیامبر خدا(ص) و حضرت على(ع) بود. و در حمایت نیروهاى نظامى و پرستارى از مجروحان جنگى و تدارکات جهاد فى سبیل الله با على ابن ابى طالب(ع) است و زنان سپاه اسلام را براى کمکهاى امدادى به جبهه مقدم دعوت مى کرد. لذا وقتى معاویه به امام على(ع) مى نویسد که در راه دین جانبازىها کرده است و فضایل هاشمیان را مى شمارد و کاستى هاى معاویه و پدرش, ابوسفیان و هم پیمانانشان را بیان مى دارد, از حضرت زهرا(س) به عنوان افتخار خود یاد مى کند:
((... ومنا خیر نسإ العالمین, ومنکم حماله الحطب, وفى کثیر مما لنا و علیکم. ));(12) ... بهترین زنان جهان افتخار ما و آن هیزم کش ننگ شماست. و بسیارى از این قبیل افتخارها و ننگ ها که مرز میان هاشمیان و امویان است.
در این فراز از سخنان علوى دو شخص از دو حزب رو در روى هم معرفى شده است, که هردو از نظر جنسیت در شمار بانوان هستند. از حزب الله حضرت فاطمه زهرا(س) و از حزب شیطان ((ام جمیل)) عمه معاویه و همسر ابولهب.
اگر از نظر خصوصیت هاى فردى به موضوع نگاه کنیم, کفر ام جمیل و ایمان فاطمه زهرا(س) بر ما روشن مى شود. اگر در جنبه هاى اجتماعى آن تعمق کنیم, آن ها در دو جبهه مخالف; یکى براى نابودى اسلام و رسول اکرم(ص) مى کوشد و دیگرى براى سرفرازى اسلام و آیین احمدى تلاش مى کند. لذا درباره یکى سوره تبت فرود مىآید و درباره دیگرى سوره کوثر نازل مى شود.
در دیوان منسوب به حضرت على(ع) اشعارى از آن حضرت آمده که مشارکت حضرت فاطمه(س) درامور احتماعى را بیان کرده است.
قربى ذالفقار فاطم منى
فاخى السیف کل یوم هیاج
اى فاطمه! ذوالفقار را براى من بیاور, که شمشیر در روز جنگ برادر من است.
و چون از جهاد درراه خدا بر مى گردد, گزارش جنگ را به دختر رسول اکرم(ص) باز مى گوید:(13)
آیا امام على(ع) نباید به چنین همسرى مباهات کند؟!
حبیب لیس یعدله حبیب
و مالسواه فى قلبى نصیب(14)
محبوبى که حبیب دیگرى نمى تواند جاى او را بگیرد و براى غیر او در قلب من جایى نیست.
فاطمه زهرا(س) با على ابن ابى طالب(ع) مهاجرت کرد, با او ازدواج نمود و در جنگ هاى چون احد و خندق پرستار و امداد رسان پدر و شوهر بود. در فتح مکه به هنگام بیعت زنان مکه در پیشگاه پیامبر(ص) حاضر بود و در حجه الوداع حدیث غدیر را از رسول الله(ص) شنید و در ابلاغ آن تا پاى جان کوشید. لذا وقتى حضرت زهرا(س) به شهادت مى رسد, امام على(ع) مصیبت او را سنگین و کمرشکن مى داند و در سوگ او خطاب به رسول اکرم(ص) مى فرماید:
((السلام علیک یا رسول الله عنى, و عن ابنتک النازله فى جوارک, و السریعه اللحاق بک, قل یا رسول الله عن صفیتک صبرى, و رق عنها تجلدى...))(15); اى رسول خدا! سلام من و دخترت که اینک در جوار تو فرود آمده, شتابان به تو پیوسته است, برتوباد! اى رسول خدا! از فراق برگزیده تو شکیباییم کاستى گرفته و در غم فقدانش تاب و توانم نمانده است... .
پى نوشتها:
1 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 65.
2 ـ فرائد سعطین, ج 2, ص 68.
3 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 9, ص 193.
4 ـ من لایحضره الفقیه, ص 410.
5 ـ کشف الغمه, ج 1, ص 357.
6 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 95.
7 ـ همان, ص 96.
8 ـ همان, ص 92.
9 ـ دیوان امیرالمومنین على ابن ابى طالب(ع), ص 491.
10 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 77.
11 ـ نهج البلاغه, نامه 28.
12 ـ دیوان امیرالمومنین على بن ابى طالب(ع), ص 129.
13 ـ همان, ص 418.
14 ـ همان, ص 89.
15 ـ نهج البلاغه, خطبه 202.

تبلیغات