آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

سخن گفتن درباره على(ع), شخصیت, مقام و منزلت او, کار ساده اى نیست. شخصیتى که سراسر حوادث زندگى او با تاریخ اسلام عجین شده و اسلام به وجود چنین شخصیت عالى مقام ـ که در بطن تعالیم آن پرورش یافته است.ـ به خود مى بالد. فرازهاى مهم وحساس تاریخ اسلام حاکى از شهامت, شجاعت, ایثار, فداکارى و حق جویى انسانى است که جهان تاکنون نظیر آن را به خود ندیده و بعد از این هم نخواهد دید. به حق باید اعتراف کرد که على(ع) نه تنها در میان ما مسلمانها ارزشمند بوده و محبوبیت دارد, بلکه شخصیت نادر و استثنایى آن حضرت براى همه بشریت قابل تقدیر و ستایش است و همه خود را مدیون جوانمردى, صفا, صمیمیت و انسان دوستى او مى دانند. پس بیان ویژگى و شخصیت واقعى آن امام همام, ازتوان بشر عادى خارج است و فقط درکلام روح بخش وحى مى توان جلوه هایى از اوصاف واقعى آن حضرت را دریافت; که مى فرماید:
(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون.)(1)
کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند, اجرشان نزد پروردگارشان است; و نه ترسى برآن هاست و نه غمگین مى شوند.
آنچه که تاکنون درباره امام على(ع) ازبیان و قلم گویندگان و نویسندگان تراوش کرده, ستایش و یا اشاره هایى است به گوشه اى از ابعاد وجودى آن بزرگ مرد تاریخ و بیان زوایایى از زندگى, افکار و اندیشه انسانى که جهان به وجود او افتخار مى کند و در مقابل سخنان زیبا و نغز او که در قالب ((نهج البلاغه)) به ودیعه باقى مانده, سرتسلیم فرود مىآورد.
اکنون که در سال امیرالمومنین على(ع) قرار داریم, لازم است تا در قلمرو اندیشه ظلم ستیزى و عدالت پرورى آن حضرت, نگاه هرچند گذرا داشته باشیم, رفتار و دیدگاههاى ایشان را در جامعه آن روز مورد کاوش و بررسى قرار دهیم تا راه پویان حضرتش با تإسى به آن بزرگوار در جامعه قدم بردارند و دیگر از ظلم و تعدى اثرى نباشد.
حقیقت جویى و عدالت پرورى
على(ع) مرد حق و حقیقت بود و مى خواست عدالت را در جامعه پیاده کند و حقوق زیردستان را از ستمگران بگیرد, در این مسیر براى او هیچ تفاوتى بین اشخاص و افراد وجود نداشت. زیرا از منظر على(ع), غلام سیاه حبشى با فرزند دلبندش یکسان بود و باید از مزایایى یکسان در اجتماع برخوردار مى شدند. چون هدف امام ریشه کن نمودن فساد, تبعیض طبقاتى و تحقق عدالت در جامعه بود, براى همین, از ظلم و ستم تبرى مى جست و براى فرماندارانش اصول اخلاقى, راهکارهاى حکومت دارى و عدالت پرورى را یادآور مى شد. به این هم قناعت نمى کرد و بلکه رفتار آنان را با رعیت و مردم زیرنظر داشت; تا مبادا درحکومت او حقى پایمال گردد و مظلومى محروم شود.
امام(ع) در نامه به مالک اشتر نخعى, فرمانرواى مصر, این مسإله را یادآور مى شود و به او سفارش مى کند: مقدارى از وقت خود را در اختیار نیازمندان, ضعیفان و محرومان قرار بده و درهاى ((دارالاماره)) را باز بگذار, تا مردم آزادانه و بدون موانع نزد تو بیایند و مشکلات خود را باتو در میان بگذارند تا خود شخصا به کارها و گرفتاریهاى ایشان رسیدگى نمایى; چرا که من بارها از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود:
((لن تقدس امه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متتعتع))(2)
امتى که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت و بدون خوف و ترس نگیرد, هرگز پاک نمى شود و روى سعادت را نمى بیند.
اساس حکومت على(ع) برپایه عدالت, مساوات و ارزشهاى الهى و انسانى پى ریزى شده بود و روى همین جهت, هیچ چیز نتوانست امام(ع) را از بازگو نمودن حقیقت بازدارد. بدین لحاظ وقتى اطلاع حاصل مى کند که فرزندش امام حسن(ع) یک مقدار از عسل بیت المال را قرض گرفته است, سخت ناراحت مى شود و او را مورد سرزنش و ملامت قرار مى دهد.(3)
على(ع) در پرورش عدالت و حمایت از زیردستان در اوجى قراردارد که بدون اغماض و گذشت, اعمال و کردار خود را نیز مورد محاسبه قرار مى داد و ستمگران را مجازات مى کرد و حقوق مظلومین را به آنان باز مى گرداند و با قاطعیت فریاد مى زد:
((الذلیل عندى عزیز حتى آخذالحق له و القوى عندى ضعیف حتى آخذالحق منه, رضینا عن الله قضإه و سلمنا لله امره.))(4)
ناتوان ستمدیده در نظر من, عزیز است تا حقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من, حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از او بستانم. ما در برابر فرمان خدا راضى هستیم و در مقابل امر او تسلیم مى باشیم.
امام(ع) در این فراز از سخنانش که بعد از جنگ نهروان ایراد گردیده,به بیان حالات روحى اش مى پردازد و دفاع از مظلومین را به عنوان یکى از اهداف خود مطرح مى کند و عملکرد خلفاى پیشین را که به ستم و تبعیضهاى ناروایى منجر گردیده و در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود, مورد نکوهش قرار داده و تإکید داشت: ((من در مقابل رفتار دیگران که چه کردند, هیچ گونه مسوولیتى ندارم و آنچه که من را به قبول خلافت واداشت, اجراى حق و عدالت و گرفتن حق ضعیفان از زورمندان بود. )) به خاطر این رفتار عدالت خواهانه است که امام(ع) بعد از پذیرفتن مقام خلافت, در صدد برمىآید تا حکام ظالم و ستمگر را از تصدى امور مسلمین معزول دارد و در این تصمیم خود قاطع و مصمم بود. لذا در مقابل ابن عباس و عده اى دیگر که با عزل معاویه از قدرت مخالف بودند و حضرت را به سازش توصیه مى کردند و مى گفتند: فعلا عزل معاویه به صلاح نیست, ایستاد و در جواب آن ها فرمود:
((من براى یک روز هم نمى توانم اشخاص فاسد و ناشایست را بر جماعت مسلمین حکمروا ببینم.))(5)
گرچه برخى از کوته نظران, براین رفتار امام(ع) با گماشتگان عثمان خرده گرفته اند و مى گویند: على(ع) با سیاست آشنایى نداشت و الا معاویه را فورا عزل نمى کرد و یا درشوراى شش نفره عمر سخن عبدالرحمن بن عوف را که گفت: ((باتو بیعت مى کنیم به شرطى که به کتاب خدا, سنت پیغمبر و سیرت ابوبکر و عمر رفتار کنى.)), موقتا مى پذیرفت.
اما از آنجایى که على(ع) مرد حقیقت و انسان پاک باخته بود, هدفش از تصدى خلافت جز پیاده کردن احکام الهى و احقاق حقوق محرومین نبود, تمام این اشکالات را یاوه سرایى بیش ندانسته و مى فرماید:
((لولا التقى لکنت ادهى العرب.))(6)
اگر من تقوى و حقیقت را به فرض محال, کنار گذارم, در زندگى هم از تمام عرب زرنگ تر مى شدم.
عدالت در تقسیم بیت المال
على(ع) در زمان خلافتش مى خواست جلو حیف و میل اموال عمومى و سیستم ظالمانه اى که در تقسیم بیت المال به وجود آمده بود را بگیرد و جامعه اسلامى را به مساوات و سادگى عصر پیغمبر(ص) برگرداند. این چیزى بود که اشراف زادگان قریش و ثروت مندان حجاز و صاحبان زر و زور و تزویر هرگز با آن موافق نبودند. چون مى دانستند که امام(ع) در تقسیم بیت المال همه را به یک چشم مى نگرد و نهایت سعى و تلاشش این است تا از حقوق مظلومین دفاع نماید و این شیوه را تا آخر به کار برد و تحت هیچ شرایط, عدالت را فداى مصلحت و منافع شخصى نمى کند و برخود لازم مى بیند که با همگان برخورد یکسان داشته باشد و براى همین هم, بارها رفتار آن حضرت مورد اعتراض عده اى امتیاز طلب و سودجو قرار گرفت. ولى امام(ع) در مقابل تمام این توطئه و خرده گیرىها ایستاد و از مسیر حق قدم فراتر نگذاشت و با استدلال ومنطق جواب آنها را مى داد, در این زمینه به یک نمونه اکتفا مى شود:
روزى حضرت على(ع) خراج و موجودى بیت المال را بین مسلمین تقسیم مى کرد. مرد سرشناسى از انصار جلو آمد و امام(ع) سه دینار به او داد و بعد از او, غلام سیاهى آمد. امام(ع) به او نیز سه دینار پرداخت کرد.
مرد انصارى در مقام اعتراض عرض کرد: اى امیرمومنان! این غلام من بود که دیروز آزادش کردم, تو او را با من یکسان قرار مى دهى؟!
امام(ع) در جواب آن مرد انصارى فرمود: من در کتاب خدا نظر کردم, و هیچ برترىاى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدم.
((ان آدم لم یلد عبدا و لا امه ان الناس کلهم احرار.))(7)
همانا از آدم غلام و کنیزى متولد نشد, همه مردم آزادند.
بنابراین اگر در برهه اى از زمان و تحت شرایط خاص, طوق بندگى برگردن بعضى از افراد انسان بیفتد, سرانجام باید آزاد شوند و به اصل خود بازگردند.
متإسفانه این نحوه از رفتار امام(ع) در نظر مردمى که یک ربع قرن با روش ((تبعیض)) خوگرفته بودند, خوش نیامد, لذا با آن حضرت به مخالفت برخاستند و تا سرحد جنگ پیش رفتند.
علامه مجلسى در بحار, از کتاب ((دعوات راوندى)) و او هم از ((على بن جعد)) نقل مى کند و مى گوید: مهم ترین چیزى که سبب شد تا عرب از حمایت امیرمومنان على(ع) دست بردارند, امورمالى بود; چرا که آن حضرت هرگز شریفى را بر غیر شریف و عرب را برعجم ترجیح نمى داد و براى سران و امراى قبایل حساب ویژه ـ آن چنان که سیره سلاطین بود.ـ بازنکرد و هیچ کسى را به وسیله مال به سوى خودش جذب نمى ساخت, در حالى که معاویه کاملا به عکس ایشان عمل مى کرد.(8)
مبارزه با ظالم
على(ع) مشکل عمده و اساسى جامعه اسلامى را که به آن دچار شده بود, ظلم و تعدى اشراف زادگان اموى و غیره, برضعیفان و بیچارگان مى دانست و بر همین مبنا دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم براى ایشان, یک اصل اساسى و مسلح به شمار مى رفت و کوچک ترین سهل انگارى و تردید را در این راستا جائز نمى دانست و مى فرمود:
((وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخزا مته حتى اورده منهل الحق و ان کان کارها.))(9)
به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم مى گیرم و افسار ظالم را مى کشم تا وى را به آبشخور حق وارد سازم, هرچند کراهت داشته باشد.
على(ع) ظلم ستیزى و مبارزه با مستکبران رایکى از وظایف حکومت اسلامى, علما, دانشمندان و روشنفکران جامعه قلمداد مى کند و به آنان یاد آور مى شود که جلو تعدى و ستم را بگیرند و مددکار مظلومان باشند و از حقوق آنان دفاع نمایند. این مطلب از گفتار آن حضرت در ((نهج البلاغه)) استفاده مى شود و از جمله در خطبه ((شقشقیه)) مى فرماید:
((و ما اخذالله على العلمإ ان لا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم.))(10)
در این فراز از کلماتش با صراحت مى فرماید: من طالب خلافت و حکومت بر شما نبودم, آنچه که مرا وادار به پذیرش (خلافت و حکومت) کرد, پیمانى است که خداوند از علماى هر امتى گرفته که در برابر شکمپارگى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند و به یارى گروه دوم قیام کنند و با گروه اول به مبارزه بپردازند.
على(ع) انسانى حق پرست وعدالت پرور بود و روحیه حقیقت جویى و دفاع از مظلوم آنچنان در ضمیر و وجدانش ریشه دوانده بود که در آن لحظات آخر عمر مبارکش باز به یاد حقوق مستضعفان و محرومان بود. در حالى که در بستر شهادت آرمیده, به فرزندانش وصیت مى کند:
((کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.))(11)
همواره دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید.
حق را باید گرفت
در ادوار تاریخ ملتها, همواره اغنیا, ستمگران و زورمداران باعث تضییع حقوق افراد ضعیف و بى بضاعت در جامعه بوده و آنان را به استعمار, استضعاف و بردگى مى کشیدند و قدرت بهره گیرى و دفاع از مزایاى اجتماعى, فردى و زندگى سالم را از آنان سلب مى نمودند. در حقیقت شرایط به گونه اى بود که افراد ناتوان خودشان را عاجز از مقابله و رویارویى با مستکبران مى دیدند و این امر, خود موجب پرورش و ترویج ظلم و بى عدالتى گردیده و نظام طبقاتى و ظالمانه اى را در جامعه به وجود مىآورد.
على(ع) براى از بین بردن این روند و ممانعت ازگسترش ظلم و تبعیضات در جامعه اسلامى, تنها راه رهایى و نجات را مبارزه مى دانست و مى فرمود:
((لایمنع الضیم الذلیل! و لایدرک الحق الا بالجد.))(12)
افراد ضعیف و ناتوان, هرگز نمى توانند ستم را از خود دور کنند; و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمىآید.
از تعبیر امام(ع) به ((ولایدرک الحق الابالجد)) به خوبى استفاده مى شود که حق درهرحال گرفتنى است و نه دادنى. پس هرفردى از افراد بشر اگر مورد ستم و تظلم واقع شود, وظیفه شرعى و اسلامى اش ایجاب مى کند تا در مقابل ظالمین تنها نظاره گر صحنه نباشد و بلکه ازخود واکنش نشان بدهد و ساکت ننشیند. مستضعفان و ستمدیدگان و محرومان جهان باید از این کلام زیبا و نغز امام(ع) نهایت استفاده را نموده و درس بگیرند و براى احقاق حقشان ازجامعه, جهانى متحد ویک دل شوند و به پاخیزند و قیام نمایند; به یقین بدانند که نصرت الهى شامل حال آنان خواهد شد.
دادخواهى
رسیدگى به مشکلات مردم از امور بسیار مهمى است که على(ع) برآن تإکید داشت و نهایت سعى خود را به کار مى برد تا در قلمرو حکومت او بر کسى ظلمى نرود. اگر اطلاع پیدا مى نمود, فردى و یا افرادى مورد ستم واقع شده اند, فورا اقدام مى کرد و عاملین آن را مورد عتاب و سرزنش قرار مى داد وحتى از قدرت عزل مى کرد. این نحوه از برخورد امام(ع) با افرادى که در پیرامونش گرد آمده بودند, حاکى از عشق و علاقه بیش ازحد در نهاد على(ع) براى تحقق عدالت در جامعه و از بین بردن ستم, تبعیض, حق کشى و اجحاف بود.
رفتار على(ع) با توده مردم, شاکیان و ستمدیدگان, الگوى عدل اسلامى است. زیرا هیچگاه بى نوایى را از درخانه اش نراند و بلکه باوقار و متانت به درد دل تک تک افراد و مظلومان گوش فرا مى داد و آنگاه براى دادخواهى و رسیدگى به مشکلات آنها شخصا وارد میدان مى شد. هرگاه مى شنید که ستمى توسط یکى از عمالش برمظلومى روا داشته شده, سخت برمىآشفت و از غصه این که در حکومت آن حضرت برمسلمانى یا اهل کتابى, جور و تعدى صورت گرفته است گریه, مى کرد.
نقل کرده اند, روزى ((سوده)) دختر عماره همدانى به شکایت از مردى که على(ع) او را مإمور جمع آورى مالیاتش کرده بود, به خدمت امیرمومنان(ع) رسید.
حضرت با یک دنیا عطوفت و مهر از او پرسید: کارى دارى؟
سوده شکایت خود را مطرح ساخت. على(ع) برستمى که برآن بانو رفته بود, بگریست و گفت:
بارخدایا! من آن را فرمان نداده ام تا به بندگانت ستم روا دارد و حقت را ترک گوید.
آنگاه کاغذى ازجیب خود درآورد و نامه اى بدین مضمون نوشت: پیمانه و میزان راکامل کن و به مردم چیزى را کم نفروش و در زمین فساد برپا ننما; چون این نامه من به تو برسد, آنچه را که در اختیار دارى, نگهدار تا کسى که آن را از تو تحویل خواهد گرفت, بیاید.(13)
پى نوشتها:
1 ـ بقره, آیه 277.
2 ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, نامه 53.
3 - على کیست؟, فضل الله کمپانى, دارالکتب الاسلامیه, تهران, چ 3, 1343, ص 209.
4 ـ نهج البلاغه, خطبه 37.
5 ـ على کیست؟, ص 212.
6 ـ بحارالانوار, ج 41, ص 150.
7 ـ الکافى, ج 8, ص 69, ح 26.
8 ـ بحارالانوار, ج 41, ص 133.
9 ـ نهج البلاغه, خطبه 136.
10 ـ همان, خطبه 3.
11 ـ همان, نامه 47.
12 ـ همان, خطبه 29.
13 ـ بحارالانوار, ج 41, ص 119.

تبلیغات