آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

ءصعصعه فرزند صوحان فرزند حجر وکنیه‏اش «ابوطلحه‏» یا «ابوعمرو» بود و نسبتش‏با پانزده واسطه، به «عبدالقیس‏» از بزرگان‏قبیله «ربیعه‏» مى‏رسید و از همین جهت‏به او«صعصعة‏بن صوحان عبدى‏» گفته‏اند.
در شماره 36 ماهنامه با بخشى از زندگى اوآشنا شدیم و اینک بخش آخر زندگى این یارفداکار امیرمؤمنان‏علیه السلام را مرور مى‏کنیم.
رو در روى معاویه
مسجد کوفه
بعداز صلح امام حسن‏علیه السلام، معاویه واردکوفه شد. در آن روز عده‏اى از اصحاب‏على‏علیه السلام نیز در کوفه حضور داشتند و امام‏حسن‏علیه السلام براى بعضى از آنها در فهرستى که‏نام و نام پدرانشان مشخص شده بود، ازمعاویه امان گرفته بود. از جمله این افراد،صعصعه بن صوحان بود. این افراد على رغم‏میل باطنى خود، مى‏بایست نزد معاویه رفته،به او به عنوان خلیفه مسلمین سلام‏مى‏کردند. وقتى صعصعه بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: چقدر خشمگین هستم که تو درامان من باشى. صعصعه پاسخ داد: به خداقسم، من نیز از این که تو را به عنوان حاکم برمسلمانان پذیراباشم، بسیار ناراضى‏ام. وسپس به همین عنوان بر او سلام کرد. معاویه‏گفت: اگر در به رسمیت‏شناختن من راستگوهستى، به منبر برو و على را لعنت کن!صعصعه که از سویى متعهد به صلح نامه امام‏خود بود و از سوى دیگر از على‏علیه السلام دست‏بردار نبود، بر منبر رفت و پس از حمد و ثناى‏خداوند گفت: ایهاالناس! از نزد کسى مى‏آیم‏که شرارتش را مقدم داشته و خیرش را مؤخرکرده است و به من فرمان داده است که‏على‏علیه السلام را لعنت کنم.«فالعنوه لعنه‏الله‏» پس‏او را لعنت کنید، خداوند نیز او را لعنت کند. حاضران در مسجد با صداى بلند آمین گفتند.معاویه گفت: نه به خدا قسم، مقصود تو کسى‏جز من نیست. باید دوباره او را با نام مشخص‏نمایى، صعصعه دوباره به منبر آمد و به‏گونه‏اى سخن گفت که هرکس آن را جورى‏معنى مى‏کرد. معاویه که از وى نا امید شده‏بود، دستور داد تا صعصعه را بیرون‏کردند. (1)
مسجد جامع دمشق
مسجد جامع دمشق گاه شاهد صحنه‏هایى‏از مقابله حق و باطل بود. روزى که‏دانشمندان قریش و رؤساى قبیله ربیعه وبزرگان یمن در مسجد حضور داشتند، معاویه‏اظهار داشت: «خداوند خلفایش را گرامى‏داشت و بهشت را بر آنان واجب کرد و از آتش‏جهنم در امانشان داشت و سپس من را از آنان‏قرار داد. یاران مرا اهل شام مقرر کرد، همانانى‏که از حریم خدا دفاع کردند و به یارى خدا بردشمنانش پیروز گشتند.»
در آن روز احنف بن قیس و صعصعه بن‏صوحان نیز در مسجد بودند. صعصعه بلندشد و خطاب به معاویه گفت:
«اى پسر ابوسفیان! سخنان خود را بى‏کم وکاست‏بیان کردى. چگونه خدا تو را پیروز کرددر حالى که تو با ظلم بر ما پیروز شدى؟ و اماآنچه در مورد مردم شام گفتى، نیز خالى ازحقیقت است; چرا که من هیچ مردمى را به‏مانند ایشان مطیع مخلوق و عصیان کننده‏خالق ندیدم. اینان مردمانى هستند که تو دین‏و جسمشان را به وسیله مال دنیا خریدى. اگرپیوسته به آنان مال دنیوى پرداخت کنى، از توحمایت مى‏کنند و در غیر این صورت، تو را رهاخواهند کرد.»
معاویه در پاسخ گفت:
«ساکت‏شو اى پسرصوحان! اگر نبودبردبارى من، هرگز به سخنانت گوش‏نمى‏دادم.» (2)
در کاخ دمشق
نمایندگانى از مردم عراق (عدى بن حاتم،احنف بن قیس، صعصعة بن صوحان و...) واردسرزمین شام شدند. عمرو بن عاص به معاویه‏گفت: این افراد مردانى بزرگ و پیروان على‏هستند که در رکابش در جنگ جمل و صفین‏جنگیدند. مجلسى سرى ترتیب بده و بااحترام تمام با آنان ملاقات کن. او پذیرفت ودر آن مجلس چنین گفت: خوش آمدید اى‏اهل‏عراق! شما به سرزمین خدا و شهر مقدس‏قدم گذاردید. سرزمینى که حشر و نشر ازآنجاست. شما بر بهترین امیرى وارد شدید که‏بزرگانتان را احسان و کوچک‏هاى شما راترحم مى‏کند. اگر همه مردم فرزندان‏ابوسفیان بودند، همه صاحب حکمت و عقل‏نیز مى‏شدند.
در این میان، اهل عراق حاضر در مجلس به‏صعصعه که حاضرجوابترین مردم بود، اشاره‏کردند تا جواب معاویه را بدهد. او برخاست وپس از حمد خدا و درود بر پیامبرصلى الله علیه وآله گفت:
«اى معاویه! این که گفتى به سرزمین‏مقدس قدم گذاردید، به جان خودم سوگند که‏زمین به اهل خود قداست نمى‏بخشد; بلکه‏اعمال آنها است که تقدیسشان مى‏کند واین‏که این سرزمین را محل حشر و نشردانستى، به جان خود قسم! که نه نزدیک‏بودن به زمین حشر و نشر براى کافر سود داردو نه دورى از آن براى مؤمن، ضرر و آنچه درمورد فرزندان ابوسفیان گفتى، بهتر ازابوسفیان که آدم‏علیه السلام باشد، درمیان فرزندان‏او، بردبار و سفیه، عالم و جاهل یافت مى‏شود،پس چگونه فرزندان ابوسفیان همگى عاقل وحکیم هستند؟!»معاویه گفت: به خدا قسم، آسایش تو راسلب مى‏کنم و در شهرها آواره‏ات مى‏سازم.
- والله زمین خداوند وسیع و دورى از توموجب آرامش است.
- حقوقت را از بیت المال قطع مى‏کنم.
- اگر این امر در اختیار تو است، انجام بده;اما بدان که نعمت‏هاى برتر در اختیار کسى‏است که خزائنش تمام نمى‏شود و در حکمش‏ستم روا نمى‏دارد.
- به پیشواز مرگ رفته‏اى!
- از روى جهالت‏سخن نگفتم و جان خود رانیز در معرض مرگ نگذاشتم و تو نمى‏توانى‏خونى را که خدا حرام دانسته، بى‏جهت مباح‏کنى و کسى که مظلومانه کشته شود، خداوندانتقام او را خواهد گرفت و فرداى قیامت هم‏قاتل را به جهنم وارد کرده و جرعه‏هاى حمیم(ماده مذابى که جهنمیان از آن مى‏نوشند.) رابه او مى‏چشاند.
معاویه دیگر از جواب وى عاجز ماند وخطاب به عمرو بن‏عاص گفت: شر او را از من‏دور ساز.
عمرو بن عاص به صعصعه گفت: چگونه برخلیفه مسلمین چنین خشم کرده‏اى؟!
صعصعه پاسخ داد: نفرین برتو، که پناهگاه‏کسانى شده‏اى که اهل فساد نیز آنان را درجمع خود نمى‏پذیرند. (3)
× دیدگاه عالمان
دانشمندان رجال و حدیث‏شیعه و سنى اورا صحابى خاص على‏علیه السلام و فاضل و متدین‏توصیف کرده‏اند.
علامه حلى (م 726) او را «فرد موثق‏»مى‏داند و مى‏گوید: او عظیم القدر و از اصحاب‏على‏علیه السلام است. (4)
ذهبى (م 748) دانشمند نقاد اهل سنت،پس از آنکه از صعصعه بسیار تمجید مى‏کند،مى‏نویسد: «ابن سعد و نسایى نیز وى را جلیل‏القدر مى‏دانند، ولى جوزانى، صعصعه را جزوافراد ضعیف در نقل حدیث و از جمله خوارج‏مى‏داند و این غلط است.» (5)
× مسجد صعصعه
مسجد صعصعة بن صوحان یکى از مساجدمهم کوفه است. محدث بزرگ، شیخ عباس‏قمى(ره) مى‏نویسد:
«مسجد صعصعه از مساجد شریفه کوفه‏است و جماعتى امام زمان(صلوات الله علیه)را درماه رجب درآن مسجد مبارک مشاهده‏کرده‏اند. (6)
... محمدبن ابى‏داود رواسى مى‏گوید: در ماه‏رجب، با محمد بن جعفر دهان به طرف‏مسجد سهله خارج شدیم. وى گفت: بیا باهم‏در مسجد صعصعه نماز گزاریم; چرا که آن،مسجدى مبارک است و امیرالمؤمنین‏علیه السلام درآن نمازگزارده. وارد مسجد شدیم. در حال‏نماز، مردى رادیدیم که از ناقه خود پیاده شد وآن را بست و داخل مسجد شده، نمازى‏طولانى به جاى آورد. سپس دو دستش رابلند کرد و گفت: «اللهم یاذالمنن السابغه...»و پس از پایان دعا، سوار بر مرکب خود شد.جعفر دهان به من گفت: ببینیم او کیست؟ به‏طرف او رفتیم و گفتیم: تو را قسم مى‏دهیم‏بگو تو چه کسى هستى؟ فرمود: شما چه گمان‏مى‏کنید؟ گفتیم: گمان داریم خضرعلیه السلام باشى.گفت: من کسى هستم که خضر محتاج دیدن‏روى اوست. من امام زمان شما هستم.» (7)
سیدبن طاووس و شهید اول و دیگران،اعمال مخصوص این مسجد را در کتابهاى‏خود، متذکر شده‏اند.
× جایگاه روایى
حدیث‏شناسان، صعصعه را به «قلیل‏الحدیث‏» متصف کرده‏اند; ولى از این که‏رجالى کبیر، نجاشى او را در کتاب خود نام‏مى‏برد، معلوم مى‏شود وى کتاب حدیث‏داشته، چرا که مبناى کتاب رجالى نجاشى‏برگردآورى شیعیان صاحب کتاب است.
بنابرگواهى ابن حجر عسقلانى (م 852)،کسانى که صعصعه از آنها حدیث نقل کرده،عبارتند از: على‏علیه السلام، ابن عباس و عثمان وافرادى همچون; ابواسحاق بسیعى، ابن‏بریده، شعبى، مالک بن عمیر و منهال بن عمراز صعصعه روایت کرده‏اند. (8)
در کتب اربعه تنها در دو مورد از صعصعه بن‏صوحان نام برده شده است. (9) و دربحارالانوار سى و چهار مورد به عنوان سند یاروایت‏بدان اشاره شده است.
از جمله احادیث وى، مى‏خوانیم:
× آسمانیان (اصحاب رسول الله‏صلى الله علیه وآله)
صعصعة بن صوحان مى‏گوید: نماز صبح رابا على‏علیه السلام به جاى آوردیم. حضرت بعد ازسلام بدون آن که به راست و چپ توجه کند،ذکر خدا را مى‏فرمود تا آنگاه که خورشید، به‏اندازه یک نیزه از دیوار این مسجد شما (یعنى‏مسجد کوفه) بالا آمد. آنگاه رو به ما کرد وفرمود: مردمانى را در زمان خلیل خود (رسول‏خداصلى الله علیه وآله) دیدم که در این شب (شاید مقصودهمه شبها باشد.) میان پیشانیها وزانوهایشان نوبت گذارده بودند. (از عبادتى که‏خسته مى‏شدند، به عبادتى دیگر مشغول‏مى‏گردیدند.) و چون بامداد مى‏شد، ژولیده‏موو گردآلود بودند. پیشانى آنان مانند زانوهاى‏بز (پینه بسته) بود و چون یاد مرگ مى‏کردند،مى‏لرزیدند; چنان که درخت‏به هنگام وزیدن‏باد مى‏لرزد. سپس اشک از دیدگانشان‏مى‏ریخت; به طورى‏که جامه‏هایشان ترمى‏شد.
این سخنان را فرمود، سپس برخاست و باخود گفت: گویا این مردم در حال بى‏خبرى‏شب را به روز آورده‏اند. (10)
× میوه بهشتى
صعصعه مى‏گوید: شبى نزد على‏علیه السلام رفتم،حضرت را دیدم که نصفى از انار در دست دارد.مقدارى از آن را به من داد و فرمود: انار را با پیه‏آن بخور، چرا که زردى بن دندان و بوى بددهان را از بین مى‏برد و خون را پاک‏مى‏کند. (11)
لازم به یادآورى است که نجاشى، صعصعه‏را راوى عهدنامه مالک اشتر نیز مى‏داند.
× غروب
تاریخ نگاران، رحلت صعصعة بن صوحان رادر حدود سال 60 ه .ق، در کوفه (درایام‏خلافت معاویه) نگاشته‏اند. (12) بنابراین باتوجه به این که او در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله خردسال بود، مى‏توان سن وى را در زمان فوت، حدود 60 سال یا بیشتر دانست.
× فرزندان
از فرزندان صعصعه، تنها دو نفر رامى‏شناسیم; صوحان ومحمد و فرزند محمدبه نام عمرو (نوه پسرى صعصعه). هرسه نفر(صوحان، محمد و عمروبن محمد) از افرادناشناخته رجال هستند.
× صوحان بن صعصعة بن صوحان
بعد از واقعه جانگذاز کربلا که امام‏سجادعلیه السلام دراجتماع مردم شهر مدینه باچشمانى اشکبار اخبار جانسوز کربلا را بیان‏مى‏کرد، صوحان بن صعصعه در میان‏حاضران بود و از این که به واسطه بیماریى که‏در دو پایش وجود داشت، نتوانسته بوددرکربلا حضور یابد و مولایش حسین‏علیه السلام رایارى کند، عذرخواهى کرد. امام سجادعلیه السلام‏عذر او را پذیرفته، از وى تشکر کرد و براى او وپدرش دعا کرد. (13)
× محمد و عمرو بن‏محمد
شیخ صدوق در کتاب «توحید» روایتى راذکر کرده است که در سند آن، عمروبن‏محمدبن صعصعة بن صوحان از پدرش‏محمد نقل مى‏کند. آن روایت در موردشخصى است که خدمت على‏علیه السلام مى‏رسد واز آن حضرت مى‏خواهد تا خداوند را برایش‏توصیف کند.... (14)
پى‏نوشتها:
1- رجال الکشى، ج 1، ص 285.
2- بحارالانوار، ج 44، ص 132.
3- الاختصاص، ص 64; بحارالانوار، ج 44، ص 123.
4- رجال العلامة‏الحلى، ص 89، نشر رضى.
5- ذهبى، میزان الاعتدال، دارالمعروفه بیروت، ج 2، ص‏315.
6- شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، مسجد صعصعه.
7- براقى نجفى، تاریخ الکوفه، دارالاضواء، 1407ه .ق،ص 70; المزار شهید اول، مؤسسة‏الامام مهدى(ع)، 1410 ه . ق،ص 263 و 266.
8- ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، داراحیاءالتراث العربى و مؤسسة تاریخ العربى، بیروت، ج 2، ص‏551.
9- کافى، ج 7، ص 51; شیخ طوسى، تهذیب الاحکام،دارالکتب الاسلامیه، ج 9، ص 148.
10- شیخ مفید، الارشاد، انتشارات علمیه اسلامیه، ص‏230.
11- احمدبن محمد بن خالد برقى، المحاسن، نشر مجمع‏جهانى اهل‏البیت علیهم السلام، ج 2، ص 356.
12- الوافى بالوفیات، ج 16، ص 309.
13- سید بن طاووس، الملهوف على قتلى الطفوف،دارالاسوه، 1414 ه .ق، ص 230.
14- شیخ صدوق، التوحید، مؤسسة‏النشر الاسلامى،ص 78.

تبلیغات