آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن


پس از رویداد غدیر و تاکید رسول‏اکرم‏صلى الله علیه وآله بر پیروى از على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام‏سیاستهاى پنهان منافقان به جنبش افتاد وتحرکاتى ویژه دنبال شد. کوشش براى ترورپیامبرصلى الله علیه وآله در میان راه غدیر تا مدینه یکى ازآن توطئه‏هاست که با همکارى جبرئیل‏خنثى شد. این رفتارهاى فتنه‏انگیز از نظرحضرت دور نبود و پیوسته به شیوه‏هایى‏مصلحت‏آمیز از تاثیر آن‏ها جلوگیرى مى‏کرد.
تصمیم‏هاى حضرت نشان مى‏دهد که آن‏تحرکات به طور جدى در حال سازماندهى وگسترش بوده است و بایست اقدامات ویژه‏اى‏براى مقابله صورت مى‏گرفت. در میان این‏اقدامها پیگیرى سه امر اهمیت داشت:
1 - دور ساختن مخالفان از مدینه.
2 - زمینه سازى براى پذیرش زمامدارى‏على‏علیه السلام; هرچند وى نسبت‏به بسیارى ازصحابیان سرشناس کم سن‏تر است.
3 - بى‏اعتبار ساختن کسانى که در کمین‏فرصت‏اند و بدون صلاحیت، زمینه زمامدارى‏آن‏ها فراهم است.
البته شکى نبود که این همه بایست زیرکانه‏دنبال مى‏شد، نه با جنجال. یکى از راه‏ها براى‏این هرسه هدف اعزام سپاه اسامة‏بن زید به‏خارج از مرزهاى شبه جزیره بود که از سوى‏حضرت انجام گرفت.
جز این اقدام که تا حدود زیادى سبب دورکردن مخالفان على‏علیه السلام از مدینه مى‏شد،چند کار دیگر نیز صورت گرفت:
1 - تاکید بر نوشتن وصیت‏بر پیشوایى‏على‏علیه السلام.
2 - وصیت‏شفاهى در خانه به لزوم پیروى ازعلى‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام.
3 - سخنرانى عمومى در مسجد و بیان‏حدیث ثقلین.
جز مورد اول که مخالفان از انجام آن‏جلوگیرى کردند، دو اقدام دیگر به خوبى‏دنبال شد و حجت‏بر مسلمانان تمام گردید.نگاشتن وصیت هم گرچه انجام نگرفت، هدف‏حضرت از آن تا حدى تامین شد.
ابن ابى‏الحدید در شرح خطبه 156 نهج‏البلاغه از قول استادش شیخ ابویعقوب‏معتزلى مى‏نویسد:
چون بیمارى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله شدت یافت،دستور داد سپاه اسامه (×) به سوى شام حرکت‏کند و ابوبکر و دیگر بزرگان مهاجر و انصار درآن شرکت جویند. در آن صورت اگر حادثه‏اى‏براى رسول خداصلى الله علیه وآله پیش آید، دستیابى‏على‏علیه السلام به خلافت از اطمینان بیشترى‏برخوردار خواهد بود. (1)
در جایى دیگر ضمن اشکال بدین سخن‏مى‏نویسد:
بهتر است‏بگوییم پیامبر نه قطعا بلکه‏گمان مى‏کرد اگر بمیرد و ابوبکر و عمر درمدینه باشند پسرعمویش (على‏علیه السلام) را کنارمى‏زنند. از این رو آن‏ها را دستور داد تا ازمدینه خارج شوند. چنانچه ما نیز این کار را درمورد فرزندان خود در هنگام مرگ انجام‏مى‏دهیم; در صورتى که ترس داشته باشیم‏یکى از آن‏ها بعد از مرگ ما همه اموال راتصرف کند و دیگران را محروم نماید، او را به‏مسافرتى دور دست مى‏فرستیم. (2)
از این همه به خوبى برمى‏آید که تاکید براعزام سپاه اسامة‏بن زید واکنشى به موقع‏براى دورساختن مخالفان‏على‏بن‏ابیطالب‏علیه السلام و فراهم ساختن‏زمامدارى آن حضرت بوده است. براى آنان که‏دانش و درک داشتند این برنامه‏ریزى ده‏هاپیام داشت و مى‏دانستند که رسول‏خداصلى الله علیه وآله‏بدین وسیله مسلمانان را به قانون «کفایت درسرپرستى‏» به جاى «شهرت و سن بیشتر»درس مى‏آموزد تا بدانند همه آن‏ها که مامور ومطیع یک جوان نورسیده‏اند و حتى براى‏فرماندهى یک غزوه کوتاه مدت صلاحیت‏ندارند، براى امر عظیم سرپرستى امورمسلمین که همطراز مقام نبوت است،شایسته نیستند.
اعزام سپاه اسامة‏بن زید
در سال هشتم هجرت از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله‏سپاهى به فرماندهى جعفربن ابى‏طالب و زیدبن حارثه و عبدالله‏بن رواحه براى مقابله‏باهجوم رومیان روانه آن سرزمین شد اماهرسه فرمانده اسلام در این جنگ به شهادت‏رسیدند. در سال نهم نیز که خبر آمادگى‏رومیان براى حمله به سرزمین حجاز درمدینه انتشار یافت، پیامبر خود با سى‏هزار تن عازم تبوک شد ولى بدون درگیرى به مدینه‏بازگشتند. حال احتمال خطر، جدى بود. و به‏همین علت رسول خداصلى الله علیه وآله در آخرین‏روزهاى زندگى، در اواخر ماه محرم سال‏یازدهم هجرى، پیش از این که در بستربیمارى افتد، سپاهى عظیم به فرماندهى‏اسامة بن زید× براى گسیل بدین ناحیه فراهم‏آورد.
ویژگى‏هاى سپاه
1 - سپاه زمانى راهى بود که حجاز و به‏خصوص مدینه از سوى دشمنان داخلى‏شبه‏جزیره به شدت تهدید مى‏شد. (3)
2 - فرماندهى آن را جوانى هجده ساله برعهده داشت.
3 - سپاهیان آن از مهاجران - به ویژه‏مهاجران نخستین (4) - و افراد سرشناس‏بودند.
4 - على بن ابى‏طالب‏علیه السلام به دستور پیامبردر این لشکر حضور نیافت.
5 - بازگشت این سپاه نزدیک به دو ماه به‏طول مى‏انجامید. (5)
6 - پیامبر سرپیچى کنندگان از حرکت‏لشکر را لعن و نفرین کرده است. (6)
در فرداى روز اعزام، رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله به‏شدت تب کرد و در بستر افتاد. (7) و همین امرو نیز تهیه ساز و برگ جنگ و کمى سن‏فرمانده بهانه سرپیچى عده‏اى را سبب شد واز این زمان حرکت‏سپاه دچار وقفه گردید. (8)
چون جمعى به فرماندهى اسامه اعتراض‏کردند و آن را نکوهیدند، پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:شما در گذشته نیز مانند امروز که این فرمانده‏را سرزنش مى‏کنید، فرماندهى پدرش را موردملامت قرار دادید ولى آگاه باشید به خداسوگند که او شایستگى فرماندهى راداراست. (9) سپس نیز فرمود: «لعن الله من‏تخلف عن جیش اسامة‏»; خداى لعنت کندکسى را که از شرکت در سپاه اسامه‏سربتابد. (10)
با این همه، سپاهیان از اردوگاه جرف ×قدمى پیش ننهادند. به خوبى معلوم بود که‏علت درنگ سپاه سرپیچى تنى چند ازصحابیان با سابقه بود و نه افراد عادى سپاه.زیرا در آن صورت رفتار سپاهیان به شورش‏عمومى تعبیر مى‏شد و نه سرکشى فردى.
ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح و کسانى‏دیگر، همه به مدینه بازگشتند و اسامه چون‏سپاه را آشفته و حال پیامبر را وخیم دید، درمدینه به رسول‏خداصلى الله علیه وآله عرضه داشت: پدر ومادرم به فدایت‏باد، آیا اجازه مى‏دهید چندروزى درنگ نمایم تا این که خداوند شما راشفا عنایت فرماید؟ حضرت فرمود: (خیر)حرکت کن و درنگ منما. عرض کرد: اى رسول‏خدا اگر حرکت کنم و شما در این حال باشید،قلبم اندوهگین خواهدبود. فرمود: حرکت کن به‏سلامتى و پیروزى. عرض‏کرد: دوست ندارم حال‏شما را از مسافران جویاشوم. فرمود: فرمان مرااجرا کن.
آنگاه پیامبرصلى الله علیه وآله‏بى‏حال گردید و اسامه‏مهیاى حرکت‏شد. چون پیامبرصلى الله علیه وآله به حال‏خود آمد، از موقعیت اسامه و سپاه سؤال‏نمود، به او گزارش دادند: او خود را آماده‏حرکت مى‏کند. پس پیوسته مى‏فرمود: سپاه‏را بفرستید. خداوند لعنت کند کسى را که درسپاه شرکت ننماید!
با این همه، کسان حاضر در پیرامون بستررسول خداصلى الله علیه وآله به فرمانهاى آن حضرت‏چندان عنایتى نداشته و گاه فرمانهاى وى رابر منافع و اهداف خویش تفسیر و تحریف‏مى‏کردند. (11) به خوبى معلوم بود که این اخلال‏و تمرد، جدى و فراتر از بهانه است.
رسول خداصلى الله علیه وآله با مشاهده کارشکنى درحرکت‏سپاه، با آن که در تب شدیدى به سرمى‏برد، دیگر بار با حالت‏خشم به مسجد آمد وضمن نکوهش عاملان کارشکنى، متخلفان ازحرکت‏سریع سپاه را ملعون خواند. (12)
براى پیامبرصلى الله علیه وآله جاى تردید نبود که‏جمعى در انتظار مرگ اویند، اما هرچه تاکیداو برحرکت‏سپاه بیشتر مى‏شد، سرپیچى‏قوت مى‏گرفت.
اسامه خارج شد در حالى که اصحاب درپیشاپیش او در حرکت‏بودند. در پایگاه‏«جرف‏» در حالى که ابوبکر و عمر و بیشترمهاجران (13) و نیز از انصار اسیدبن حضیر،بشیربن سعد و دیگر چهره‏هاى سرشناس درلشکر بودند، فرستاده ام‏ایمن آمد و به اسامه‏گفت: به مدینه بیایید که رسول خداصلى الله علیه وآله‏وفات یافت. اسامه بى‏درنگ بازگشت و پرچم‏را در خانه رسول خداصلى الله علیه وآله گذارد و در آن‏ساعت، پیامبرصلى الله علیه وآله وفات یافته بود. (14)
حکمت اعزام سپاه اسامه
حرکت‏سپاه اسامه در زمانى رخ مى‏داد که‏سرزمین حجاز و به خصوص مدینه موقعیتى‏ویژه داشت. آوازه اسلام سرزمین‏هاى دور ونزدیک را فراگرفته بود. براى آنان که آهنگ‏مخالفت و ستیز در سرداشتند در این زمان‏بهترین موقعیت‏براى شورش و هجوم به مرکزحکومت نوپاى اسلامى فراهم بود، در نواحى واطراف تنى چند ادعاى نبوت کرده و شمارى‏را به گرد خویش داشتند. از اینان برخى به‏دستور پیامبرصلى الله علیه وآله سرکوب شدند. (15)
اسامه هجده ساله در حالى فرماندهى‏بزرگ‏ترین سپاه آن روز را برعهده مى‏گیرد که‏بادارابودن کاردانى و توان فرماندهى، هنوزتجربه نظامى ندارد. رسول خداصلى الله علیه وآله در حال‏احتضار است و چون او رحلت کند و بیشترمهاجران و انصار در مدینه نباشند و خاندان اونیز سرگرم تجهیز پیامبر شوند، بهترین‏فرصت‏براى ضربه زدن از سوى مخالفان‏فراهم خواهد بود. با این همه، پیامبرصلى الله علیه وآله درسخت‏ترین حال بدون هیچ تردید برگسیل‏این لشکر تاکید مى‏ورزد.
حایز اهمیت این که رسول خداصلى الله علیه وآله‏کسانى چون ابوبکر، عمر و تنى چند از دیگرمهاجران و انصار را که عامل هیچ گونه پیروزى‏در جنگ‏ها نبوده‏اند، در زمره سپاه قرارمى‏دهد. و حضور آنان را در مدینه لازم‏نمى‏شمرد و بلکه به تاکید مى‏خواهد که اینان‏هرچه زودتر مدینه را ترک گویند. از طرفى‏على‏علیه السلام را که عامل پیروزى‏هاى متعدد بوده‏است، در مدینه نزد خود نگاه مى‏دارد. بایدپرسید: اگر پیران سالخورده لشکر اسامه بادارندگى تجربه نظامى و شجاعت ویژه در این‏سپاه حضور یافته بودند، چرا به عنوان‏فرمانده بر گزیده نشدند؟! چنان که نوشته‏اند،کسى از مهاجران اولیه نماند مگر این که به‏سپاه پیوست. از چهره‏هاى سرشناس شهر ازجمله عمر، ابوبکر و ابوعبیده جراح و سعدبن‏ابى‏وقاص همه جزو سپاه بودند. (16)
جاى شگفتى است که اعتراض به کمى سن‏اسامه در زمان حیات پیامبرصلى الله علیه وآله، بهانه‏سرپیچى مهاجران قرار مى‏گیرد و سپاه بیش‏از پانزده روز بدین سبب و نیز عذر بیمارى‏پیامبرصلى الله علیه وآله از رکت‏باز مى‏ماند و پس از به‏خلافت رسیدن ابوبکر، در کمتر از نیم روز،این بهانه با یک جمله پاسخ داده مى‏شود وسپاه حرکت مى‏کند! (17) آیا علت این امر جزاین است که هم اینک سران گروه مخالف همه‏در مدینه‏اند و فرد سرشناس دیگرى در سپاه‏باقى نمانده است تا پرچم مخالفت‏برافرازد؟!زمانى نیز از ابوبکر شنیده مى‏شد که: حتى اگربپندارم که درندگان مرا پاره پاره کنند،ماموریت‏سپاه اسامه را چنانچه رسول‏خداصلى الله علیه وآله دستور داده است، به انجام‏مى‏رسانم، گرچه جز من کسى باقى نماند. (18)
اگر عذر تاخیر نخست آن‏ها نگرانى ازرحلت پیامبرصلى الله علیه وآله است، بایست‏به موجب‏این اندوه، دست کم سران ایشان در تشییع وغسل و دفن پیامبرصلى الله علیه وآله شرکت مى‏جستند;حال آن که محققان و تاریخ نویسان اشاره‏اى‏به شرکت ایشان در تجهیز پیامبرصلى الله علیه وآله‏نکرده‏اند!
افزون براین، چگونه مى‏توان پذیرفت که‏آنان در زمان حیات حضرتش به عذر اندوه‏رحلت پیامبر، آن بزرگوار را با سرپیچى ازشرکت در سپاه چنان بیازارند که حضرت،ایشان را لعن و نفرین کند!
دیگر آنکه تمرد برخى از صحابیان ازپیروى دستور اکید رسول خداصلى الله علیه وآله آن‏ها رابیش از پیش به مسلمانان مى‏شناساند و مرزنفاق و ایمان را برایشان روشن مى‏ساخت. درآن صورت هرکس نمى‏خواست از على‏علیه السلام درآینده جانبدارى کند، بهانه‏اى نداشت. زیرارسول اکرم‏صلى الله علیه وآله دوستداران راستین خود وافراد متظاهر را به ایشان شناسانده بود.
پى‏نوشتها:
1 - شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.
2 - همان، ج 12، ص 83.
× اسامه فرزند زید بن حارثه است. زید در عصر جاهلیت،در یکى از نبردهاى قومى اسیر شد و در بازار عکاظ به حکیم‏بن حزام فروخته شد. حکیم او را به خدیجه داد و او نیز زیدرا به پیامبر(ص) بخشید. پدر زید فرزندش را از آن حضرت‏طلب کرد. پیامبر(ص) زید را به اختیار خود نهاد و او ماندن‏نزد رسول خدا(ص) را برگزید. زید بن حارثه پس از على(ع)اولین مردى بود که اسلام آورد و نماز گزارد. (سیره‏ابن‏هشام، ج 1، ص 264) مادرش ام ایمن کنیز آزاد شده‏رسول‏خدا(ص) است. اسامه در اواخر سلطنت معاویه‏درگذشت.
3 - الکامل، ج 2، ص 318; تاریخ طبرى، ص 225.
4 - سیره ابن هشام، ج 2، ص 642; النص و الاجتهاد، ص‏12.
5 - در ایام خلافت ابوبکر، سپاه اسامه راهى شام شد وپس از چهل یا هفتاد روز به مدینه بازگشت.
6 - شرح ابن ابى‏الحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275و 276; ملل و نحل شهرستانى، مقدمه چهارم، ص 29.
7 - اعزام رسمى سپاه در ماه صفر و تدارک لشکر در ماه‏محرم بوده است.
8 - تاریخ طبرى، ج 3، ص 186; شرح ابن ابى‏الحدید، ج 1،ص 159 - 162، به نقل دایرة‏المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص‏225.
9 - البدایة و النهایة، ج 5، ص 222; تاریخ طبرى، ج 2، ص‏224، چاپ بیروت; دارالکتب، ج 3، ص 184; الکامل، ج 2، ص‏317، دار صادربیروت.
10 - شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 6، ص 52;داراحیاءالکتب العربیة، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275 و276; ملل و نحل شهرستانى، مقدمه چهارم، ص 29.
×× محلى در پنج کیلومترى مدینه در راه شام.
11 - مسند احمدبن حنبل، ج 1، ص 356; الطبقات الکبرى،ج 2، ص 217، 242 - 245; تاریخ طبرى، ج 3، ص 192 و 193.ابن ابى‏الحدید در تایید نظر شیعه مى‏گوید: مى‏توان احتمال‏داد که فراخواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیرى از حرکت‏سپاه وى توسط برخى از همین حاضران پیرامون بسترپیامبر(ص) به قصد اعمال برخى اغراض انجام گرفته باشد.(شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 - 90.
12 - شرح ابن ابى‏الحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص‏275 و 276; ملل و نحل شهرستانى، مقدمه چهارم، ص 29.
13 - انساب الاشراف، ج 1، ص 474، حدیث 955، تحقیق‏دکتر محمد حمیدالله، دارالمعارف مصر، 1359 ق. پنج مجلد.
14 - الطبقات الکبرى، ج 2، قسمت اول، ص 136 و 137،چاپ لیدن، ج دوم، ص 189 - 191، چاپ بیروت; المغازى، ج 3،ص 856، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، مرکز نشردانشگاهى، پنج مجلد; شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 6،ص 52 و ج 1، ص 160، 20 جلدى.
15 - تاریخ طبرى، ج 2، ص 224 - 226، دارالکتب بیروت;الکامل، ج 2، ص 318، دارصادر.
16 - شرح نهج‏البلاغه، ابن‏ابى‏الحدید، ج 1، ص 159، چاپ‏دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 2، ص 21 و ج 17، ص 177;الکامل، ج 2، ص 317; الطبقات، ج 4، ص 46 و 136; تهذیب ابن‏عساکر، ج 2، ص 391، ج 3، ص 215; کنزالعمال، ج 5، ص 312;تاریخ خمیس، ج 2، ص 172; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 93;حیاة محمد، حسنین هیکل، ص 467; الاصابة، ابن حجر، ج 8،ص 124; تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 317 - 321; المغازى، ج 3،ص 1118، چاپ اعلمى، بیروت; تاریخ طبرى، ج 2، ص 224:چاپ بیروت.
17 - گروهى عمر را به وساطت نزد ابوبکر فرستادند که‏به جاى اسامه فرد دیگرى را نصب کند. ابوبکر خشمناک‏مى‏گوید: اى فرزند خطاب! پیامبر(ص) او را به فرماندهى‏نصب فرموده و تو به من فرمان مى‏دهى او را عزل کنم! آنگاه‏خود به اردوگاه مى‏رود و بى‏درنگ اسامه را راهى مى‏سازد.(الکامل، ج 2، ص 335; الطبقات الکبرى، ج 2، قسمت 1، ص‏137; البدایة و النهایة، ج 6، ص 305; تاریخ طبرى، ج 2، ص‏246; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 117.
18 - تاریخ طبرى، ج 2، ص 245، دارالکتب بیروت; الکامل،ج 2، ص 334، دارصادر، بیروت.

تبلیغات