علل گریز از مذهب
آرشیو
چکیده
متن
1 - احساس کاذب بىفایده بودن دین وعقاید دینى در زندگى انسان
برخى مىپندارند دین کاربردى در زندگىبشر امروزى ندارد:
«در گذشته، زندگى مواجه با هزاران مصائبو مشکلات از یک طرف و هزاران مسائل ومجهولات از طرف دیگر بود، بشر خود را عاجزو محتاج و متواضع مىدید. رفع مشکلات وبیچارگىها و حل مجهولات و ابهامها را ازخدایان و موجودات فوق طبیعى و روحانیونمىخواست... در زمین نیز اداره و نظام امور،کم و بیش با دستگاههاى دینى بود. بنابراینبه این مطالب، احتیاج و انس خاص داشت.ولى بعدها که ترقیات صنعت و پیشرفتوسایل مبارزه با عوامل طبیعت و دفاع انسان،توسعه و تکامل یافت و زندگى نسبتا مرفه ومطمئنى نصیب بشر گشت و اکتشافات علمىبه نوبه خود، پرده از بسیارى از اسرار ومجهولات برداشت... و از طرف دیگر اموراجتماعى و مدنى از دستگاههاى دینى منفکشد، رفته رفته یک حالتبىنیازى، بلکهبىاعتنایى در مردم نسبتبه خدا و دین وآداب دینى شیوع یافت.» (1)
دلایل و شواهد بسیارى برسستى اینسخن وجود دارد که به طرح برخى از آنهامىپردازیم:
1) درست است که پیشرفتهاى علمىسبب تسلط فراوان انسان بر طبیعت و منابعآن شده است، اما انسان هنوز نتوانسته استبر مشکلات روحى خویش فائق آید و علم وصنعتبه تنهایى قادر به تامین آرامش روحىو معنوى انسان نیست. «به طور خلاصه، بههیچ وجه، نگرانى و ناراحتى از صحنهکشورهاى پیشرفته و متمدن رخت نبستهاست. به هیچ وجه، علم و صنعت و نظاماتحقوقى و قضایى و اقتصادى و سیاسى بشرىآن اعتماد و امنیت و ارتباطى را که مطلوببشر و مورد احتیاج و ضرورت گردش سالمامور و پیشرفت آنان مىباشد، پیش نیاوردهبلکه آنچه از این بابت هست، میراث گذشتهاست... به طور محسوس دیده مىشود که نهتنها در التیام و ارتباط سالم تشکیل دهندهکاخ اجتماع بشر، سستى و از هم گسیختگىپدید آمده، بلکه از درون نیز روز به روز تهى وخالى مىگردد. با از بین رفتن یا تضعیف مبانىو آرمانها و سنتهاى اخلاقى، یک سلسلهخلاهاى روانى و فکرى در عواطف و مغزها واعمال ملتهاى متمدن پدیدار شده ومىشود... اگر علم و عقل، بشر را به سرمنزلآسایش و مطلوب خود رسانده... پس از اینتلاشها و تلاطمهاى روز افزون و اینفعالیتها و تکاپوى عظیم براى چیست؟» (2)
2) در سرمقاله یکى از مجلات روشنفکرىدهه 40 آمده است:
«منحنى تغییرات تکامل علم و عقل بشر درقرن نوزدهم و بیستم نسبتبه قرون گذشتهبا سرعت تصاعدى سرسام آورى بالا مىرود.آرتورکستلر در مقابل این منحنى صعودىعقل انسانى، یک منحنى نزولى را که آن همدر این دو قرن به طور سرسام آور تنزلمىکند و سجایا و اخلاق انسان این دو قرن رانشان مىهد، قرار مىدهد. جانشین شدنىعلم به جاى مذهب و اخلاق، هرچند سطحزندگى را بالا برده و انسان را بر طبیعت غالبساخته است اما به عکس، غلبه انسان را برخودش و بر شهوات و امیال و سجایایشتامین نکرده است. بحران عصر ما ناشى ازاین است که از قرار معلوم، علم که جاى مذهبو اخلاق را گرفته، قادر به انجام تمام وظایفنمىباشد. (3)
که در اکتبر 1958م.در پاریس انتشار یافته است، مقالهاى به قلم de Quenetain Tannegug ، تحتعنوان «حس مذهبى یا بعد چهارم روحبشرى» به چاپ رسیده است. در این مقالهآمده است که وضع کنونى دنیاى متمدن غربمانند وضع فردى است که در نتیجه مواجههبامصائب و مشکلات زندگى و عاجز ماندن ازتوافق دادن نظام درونى خود و تسلط یافتن برعوامل خارجى، یک مرتبه متوجه و متوسل بهقواى اجتماعى یا فوق بشرى و خدایىمىگردد. در دنیاى مغرب نیز رجعت فوقالعادهاى به سوى (Spritualisme) ظاهر شده است. پس از دوقرن تجربه و اطمینانى که بشر به علوم ونظریات روحانیت فلسفى و اجتماعى پیدا کرده بود،اکنون با مناظر وحشتناک آثار بسیارى ازترقیات علمى رو به رو شده است. علم در حلمسائل بشرى اقرار به عجز مىنماید.
نویسنده مقاله در بخش دیگرى از گفتارشمىنویسد: «با آن که هنوز اتفاق کامل آراء ونظریات حاصل نشده است ولى جریانى وجوددارد که غالب متفکرین متعلق به مکتبهاىمختلف را به نظریه یا تعریفى به مضمون ذیلسوق داده است: دیندارى یا حس مذهبىیکى از عناصر ثابت و طبیعى روح انسانىاست که اساسا و بالذات، مستقل از سایرپدیدهها و کیفیات بوده، یک نوع ادراکطبیعى مىباشد که از ضمیر خاص و وجدانمکتوم بشر ( Inconscient) فوران مىکند.عاطفه دینى یا مفهوم تقدس خواهى نسبتبه مفاهیم زیبایى (مولد هنر)، نیکى (مولداخلاق) و راستى (مولد علم)، مفهوم حسچهارمى است که داراى همان اصالت واستقلال سه مفهوم دیگر مىباشد.» (4)
2 - عدم توانایى و نارسایى فلسفههاىغیر اسلامى در ارائه جهان بینى صحیح
آیت الله شهید مطهرى در باره نارسایىفلسفه غرب در ارائه جهانبینى صحیحمىگوید: «بسیارى از مفاهیم فلسفى که دراروپا سروصداى زیادى به پا مىکند، از جملهمسائل پیش پا افتاده فلسفه اسلامى است. درترجمههاى فلسفه غربى به مطالب مضحکىبرمىخوریم که به عنوان مطالب فلسفى ازفیلسوفان بسیار بزرگ اروپا نقل شده است وهم به مطالبى برمىخوریم که مىبینیمفیلسوفان (غربى) دچار برخى مشکلات درمسائلالهى بودهاند و نتوانستهاند آنها را حلکنند. یعنى معیارهاى فلسفىشان نارسا بودهاست. بدیهى است که این نارساییها زمینهفکرى را به نفع ماتریالیسم آماده مىکردهاست.» (5)
شهید مطهرى پارهاى از مهمترین مباحثفلسفى را که فلاسفه غرب به خوبىنتوانستهاند به تبیین آنها بپردازند، مطرحکرده است.
شبهاتى که در باره عدم استحکام ادلهاثبات وجود خداوند، مخصوصا برهان نظمارائه شده است و مکاتب الهى غربى توانایىپاسخ به آنها را نداشتهاند نیز از جمله عللگرایش به مادیگرى است. (6)
3 - عدم تبیین صحیح و دقیق معتقداتمذهبى
اگر تبیین دقیق و روشنى از جهانبینىمذهبى و جایگاه خداوند و انسان و ارتباطمیان آن دو به دست ندهیم و به تشریحزوایاى وحى و وساطت آن در راستاى تکاملانسان و نقش امام در هدایت انسان ومعاد ومباحث مربوط به آن نپردازیم و سطحىنگرى کنیم، تصویرى عامیانه و مبهم از اسلامارائه مىشود. چنین تصویرى از دین، موجبگریز بسیارى از مردم، به ویژه دانشجویان وفارغ التحصیلان دانشگاهها از دین خواهدشد. چنین مباحثى که ارکان مذهب راتشکیل مىدهد، از صدر اسلام تا کنون بابهترین و مناسبترین برهانها در قرآن،روایات و کتب کلامى و فلسفى و عرفانى مطرحشده است. کافى است در این زمینه بعد ازمراجعه به قرآن مجید و تفاسیر و کتب روایى،به کتابهاى متقنى چون «دلائل الصدق»،«حق الیقین»، «الحکمة المتعالیه»، «فصوصالحکم»، و نظایر آن رجوع شود تا دایرهتحقیق و نقض و ابرامهایى که در باره اصولدین و مباحث مبدا و معاد مطرح شده است،مشخص گردد و اتقان و استحکام این اصولمذهبى بیش از پیش هویدا شود.
عدم اطلاع درست از معارف ناب اسلامى وبراهینى که در باره اصول عقاید عنوان شدهاست، ویژه عوام نیست. بسیارى ازدانشآموزان و دانشجویان هم دچار اینضعف هستند. استاد مطهرى قدس سرهدراین زمینه مىگوید: «براى بنده بسیارروشن است که افرادى که تصور صحیح از اینمسائل داشته باشند مخصوصا الهیاتاسلامى، بسیار کمند. مرحوم دکتر محمداقبال پاکستانى بحق مردى است متفکر واندیشمند ولى این مرد بزرگ با فلسفهاسلامى آشنا نبوده است. کتابى تالیف کرده بهنام «سیرفلسفه در ایران» که به هر چیزى دیگراز «سیرفلسفه در ایران» شبیهتر است... درمجموعهاى که از او به نام «احیاى فکر دینىدر اسلام» ترجمه و چاپ شده است، مقالهاىدارد تحت عنوان «محک فلسفى تجلیاتتجربه دینى». در آن مقاله، برخى براهینفلسفى براثبات خدا از آن جمله برهانمعروف «وجوب و امکان» و به تعبیر آن کتاب«برهان جهانشناختى» و دیگر «برهان اتقانصنع» و به تعبیر آن کتاب «برهان هدفشناختى» را انتقاد مىکند. تامل در بیاناتاقبال مىرساند که وى تصور صحیحى از اینمسائل نداشته است و مخصوصا از مفهوماسلامى اینها هیچ گونه آگاه نبوده است.» (7)
4 - تند خویى و خلاهاى روحى و عاطفى
یکى از عوامل گرایش به مادیگرى،خلاهایى است که از لحاظ عاطفى گریبانگیرانسان شده است. عوامل بسیارى در ایجاد ورشدن این خلاها نقش دارند. یکى از آنهاتندخویى است. اگر پدر فردى، مذهبى ولىتند خو و بىاحساس باشد، فرزندانش معمولاکم عاطفه بار مىآیند و این گونه به آنان القامىگردد که باورهاى مذهبى منشاواکنشهاى تندخویانه پدر است.
قرآن درباره جاذبه و اخلاق نیکوىپیامبرصلى الله علیه وآله در گرایش مردم به مذهبمىفرماید: «و لو کنت قظا غلیظا القلبلانفضوا من حولک»; اگر خشن و تندخوبودى، مردم از اطراف تو پراکنده مىشدند.
5 - تحریف و وارونه و ناهنجار نشاندادن معارف دینى
ارائه تصویر ناصحیح و مکدر و آمیخته باتحریف، کاستى و خرافه از مذهب و عقایدمذهبى - به طور عمدى از سوى دشمنانداخلى وخارجى و به طور سهوى از سوىجاهلان و غیر اهل فن - تاثیر مستقیمى درعدم پذیرش معارف دینى از سوى مردم،خصوصا قشر تحصیل کرده دارد. این مسالهریشه تاریخى دارد. نمونهاى از آن را در روشیهود و تحریفاتى که در تورات براى عدمتصدیق پیامبراسلامصلى الله علیه وآله نمودند، مىتواندید. آیت الله مطهرى درباره ارائه تصویرنادرستى که برخى از مبلغان کژاندیش ازمذهب ارائه نمودهاند، مىگوید: «یکى دیگر ازموجبات اعراض و روگرداندن از دین، جنگ وستیزى است که برخى از داعیان و مبلغاندینى بىخرد میان دین و سایر غرایز فطرى وطبیعى بشر ایجاد مىکنند و دین را به جاىاین که مصلح و تعدیل کننده غرائز دیگرمعرفى کنند، آن را ضد و منافى و دشمن سایرفطریات بشر معرفى مىکنند... یکى ازمختصات دین اسلام این است که همهتمایلات فطرى انسان را در نظر گرفته،هیچکدام را از قلم نینداخته و براى هیچ کدامسهم بیشترى از حق طبیعى آنها نداده است.معنى فطرى بودن قوانین اسلامى، هماهنگىآن قوانین و عدم ضدیت آنها با فطریات بشراست.... بعضى از مقدس مآبان و مدعیانتبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگبرمىخیزند. شعارشان این است: اگرمىخواهى دین داشته باشى، پشت پابزن بههمه چیز، گردمال و ثروت نگردد ترک حیثیتو مقام کن، زن و فرزند را رهاکن... و امثالاینها. بنابراین اگر کسى بخواهد به غریزه دینىخود پاسخ مثبت دهد، باید با همه چیز درحال جنگ باشد.» (8)
6 - شبهههاى واهى، منشا پیدایش دین ومعتقدات دینى
در میان متفکران غربى درباره منشاپیدایش دین، نظریاتى ارائه شده است. برخىدین را ناشى از جهل انسان به حقایق هستى وبرخى آن را ناشى از ترس انسان از خدایانذکر کردهاند. سخنان دیگرى هم در این زمینهگفتهاند که همگى آنها را به طور مختصر،ضمن طرح نظریه فروید مطرح مىنماییم:
فروید مىگوید: «دین نه ناشى از ترساست، نه ناشى از جهل، نه عکس العملى درمقابل بىنظمىها و نه عاملى در راه کسبامتیازات طبقاتى.»
فروید همان گونه که همه حوادث اجتماعرا از منظر غرایز جنسى تحلیل و توجیهمىکرد، مىخواست که دین و معتقدات دینىرا هم از این راه توجیه کند. وى مىگوید: «بشردر اجتماع از نظر جنسى محرومیتهایى پیدامىکند که موجب مىشود غریزه جنسى وىعقب رانده و به شعور ناخودآگاه برود [ گرایش پیدا کند]. وقتى آنجا رفت، قیوداجتماعى جلویش را مىگیرد که بیرون نیاید.اما در آن صورت، این محرومیتها از راهها و بهشکلهاى دیگرى بروز مىکند که یکى از آنهادین است. دین ریشهاش تمایل جنسى استو نه چیز دیگر.» او هم چنین گفت که ریشهاخلاق هم تمایلات جنسى است. علم همریشهاش جنسى است. اگر از او مىپرسیدیم:آیا به عقیده شما دین چه موقعى از میان مردمخواهد رفت، مىگفت: آزادى جنسى مطلقبدهید، به طورى که هیچ محرومیت جنسىوجود نداشته باشد; در آن صورت، دین هموجود نخواهد داشت.
فروید این تحلیل را ارائه کرد اما دیرىنگذشت که از حرف خویش پشیمان شد.شاگردهایش هم دیگر او را نپذیرفتند. ازهمین جا مىتوان به نظریه فطرى بودن دینو این که دین جزو نهاد بشر است، پىبرد.» (9)
7 - عدم سعه وجودى
هرفردى سعه وجودى و ظرفیت محدودىدارد و توانایى و تحمل بیش از آن را ندارد. کهدر برخى از روایات منسوب به پیامبرصلى الله علیه وآلهآمده است: اگر ابوذر به آنچه در قلب سلمانمىگذرد، آگاه باشد، او را به قتل مىرساند. نیزدر برخى احادیث آمده است: «نحنمعاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس علىقدرعقولهم»; ما گروه پیغمبران فرمانیافتهایم که با مردم به اندازه عقل هایشانسخن بگوییم. نیز در برخى روایات آمدهاست: «اسکتوا عماسکت الله عنه»; نسبتبه مسایل و مطالبى که خداوند مسکوتگذارده است، خاموش باشید و از آنها پرسشنکنید. (10) نیز آمده است که یکى از علل کفربنىاسرائیل این بود که از امورى که خداونددر باره آنها اصلا سخنى نفرموده بود،پرسش مىکردند و چون پاسخ آنها رامىشنیدند، به انکارش مىپرداختند.
محدوده فکرى و وجودى انسانى مىتوانداز جمله عوامل کفر و انکار حقایقى باشد، کهدر وراى آن محدوده وجود دارد.
8 - انتظارهاى نامعقول از مذهب وعدمتعیین حد و مرز دین از علم
برخى به سبب اطلاعات ناقص و غلط ازمعارف دینى، انتظارهاى نا معقول از خداونددارند و چون به آرزوها و امیالشان دستنمىیابند، به انکار حقایق مىپردازند. برخىچون از حد و مرز دین آگاهى ندارند، پاسختمام پرسشهاى خویش را از آیات و روایاتانتظار دارند، غافل از این که هر علمى، حتىعلوم دینى و معارف الهى حد و مرز خاصىدارد. دین بر سه محور - اصول عقاید، اخلاق واحکام - استوار است و به فراتر از آن نظرىندارد. علوم دیگر نیز برپایه محور خاصىمىچرخد. همان گونه که از دانش فیزیکنمىتوان انتظار داشت که نیازهاى شیمى راحل کند، از معارف الهى نیز نباید توقع داشتکه مثلا درباره مثلثات و تاثیر آن در مهندسىساختمان سخن بگوید.
9 - شبهه تعارض مفاهیم دینى با علومتجربى و پیشرفتهاى علمى
عدهاى گمان مىکنند که دین اسلامهمانند مسیحیت قرون وسطایى با علومتجربى و پیشرفتهاى علمى مخالف است.غافل از این که قرآن به مناسبتهایى ازمطالبى که امروزه از آنها تحت عنوان کلىعلوم تجربى یاد مىشود، یاد کرده است:
«طنطاوى» در تفسیر خود، ذیل آیه 4 سورهقیامت، «بلى قادرین على ان نسوىبنانه»; آرى ما تواناییم سرانگشتان انسان رابه طور کامل بسازیم. مىگوید: «حکمت ذکرسرانگشتان فقط در عصرما معلوم مىشود وکسى تا این اواخر نمىدانست که خطوطسرانگشت هر فردى، منحصر به خود اوست. ودر این جهت، میان دو نفر هیچ گاه شباهتىنیست و انگشت نگارى به همین علت مرسومو متداول شده است... پس عجبى نیست اگردوست من، «محمود بک سالم» از اروپا خبرمىدهد که این آیه یک نفر آلمانى را مسلمانو معتقد به قرآن نمود.» (11)
همچنین در قرآن مجید درباره آسمان وزمین و نحوه خلقت آنها و این که آسمانهادر آغاز به صورت توده گاز به هم پیوسته بودندو سپس به قدرت الهى از هم جدا شدند، و نیزگردش هریک از کرات در مدارى معین و بارعایت فواصلى که با یکدیگر تصادم نکنند واین که نور خورشید از خود اوست و نور ماه ازخورشید است و این که نور خورشید از انوارمتعددى ترکیب شده (12) و نظیر آن یاد شدهاست. (13)
در بسیارى از روایات نیز در باره نظامخلقت و آفرینش جالب و عجیب موجوداتسخن گفته شده است. شاید خواندنىترینآنها روایت مفصلى است که «مفضل» آن را ازحضرت صادقعلیه السلام نقل کرده که به «توحیدمفضل» معروف است.
نباید از یاد برد که علل دیگرى نیز وجوددارد که عامل گریز از مذهب است که به علتطولانى شدن از ذکر آنها خوددارى مىکنیم.
پىنوشتها:
1 - بعثت (1)، ج 2، ص 24 - 23.
2 - همان، ص 26 و 27.
3 - همان، ص 25 و 26.
4 - همان، ص 33 و 34.
5 - علل گرایش به مادیگرى، ص 95.
6 - ر.ک: تفکر فلسفى غرب از منظر استاد مطهرى، علىدژاکام، ص 166 به بعد.
7 - اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 37.
8 - امدادهاى غیبى، ص 45 - 47.
9 - تفکر فلسفى غرب از منظر استاد شهید مرتضىمطهرى، ص 397.
10 - شاید به این دلیل که سعه وجودى لازم براى درک وفهم آن را نداریم.
11 - تاریخ و علوم قرآن، على حجتى کرمانى، ص 145 و146.
12 - ر.ک: همان، ص 146 و 147.
13 - ر.ک: سوره فصلت، آیه 11; سوره انبیاء، آیه 30 - 33و سوره یس، آیه 40.
برخى مىپندارند دین کاربردى در زندگىبشر امروزى ندارد:
«در گذشته، زندگى مواجه با هزاران مصائبو مشکلات از یک طرف و هزاران مسائل ومجهولات از طرف دیگر بود، بشر خود را عاجزو محتاج و متواضع مىدید. رفع مشکلات وبیچارگىها و حل مجهولات و ابهامها را ازخدایان و موجودات فوق طبیعى و روحانیونمىخواست... در زمین نیز اداره و نظام امور،کم و بیش با دستگاههاى دینى بود. بنابراینبه این مطالب، احتیاج و انس خاص داشت.ولى بعدها که ترقیات صنعت و پیشرفتوسایل مبارزه با عوامل طبیعت و دفاع انسان،توسعه و تکامل یافت و زندگى نسبتا مرفه ومطمئنى نصیب بشر گشت و اکتشافات علمىبه نوبه خود، پرده از بسیارى از اسرار ومجهولات برداشت... و از طرف دیگر اموراجتماعى و مدنى از دستگاههاى دینى منفکشد، رفته رفته یک حالتبىنیازى، بلکهبىاعتنایى در مردم نسبتبه خدا و دین وآداب دینى شیوع یافت.» (1)
دلایل و شواهد بسیارى برسستى اینسخن وجود دارد که به طرح برخى از آنهامىپردازیم:
1) درست است که پیشرفتهاى علمىسبب تسلط فراوان انسان بر طبیعت و منابعآن شده است، اما انسان هنوز نتوانسته استبر مشکلات روحى خویش فائق آید و علم وصنعتبه تنهایى قادر به تامین آرامش روحىو معنوى انسان نیست. «به طور خلاصه، بههیچ وجه، نگرانى و ناراحتى از صحنهکشورهاى پیشرفته و متمدن رخت نبستهاست. به هیچ وجه، علم و صنعت و نظاماتحقوقى و قضایى و اقتصادى و سیاسى بشرىآن اعتماد و امنیت و ارتباطى را که مطلوببشر و مورد احتیاج و ضرورت گردش سالمامور و پیشرفت آنان مىباشد، پیش نیاوردهبلکه آنچه از این بابت هست، میراث گذشتهاست... به طور محسوس دیده مىشود که نهتنها در التیام و ارتباط سالم تشکیل دهندهکاخ اجتماع بشر، سستى و از هم گسیختگىپدید آمده، بلکه از درون نیز روز به روز تهى وخالى مىگردد. با از بین رفتن یا تضعیف مبانىو آرمانها و سنتهاى اخلاقى، یک سلسلهخلاهاى روانى و فکرى در عواطف و مغزها واعمال ملتهاى متمدن پدیدار شده ومىشود... اگر علم و عقل، بشر را به سرمنزلآسایش و مطلوب خود رسانده... پس از اینتلاشها و تلاطمهاى روز افزون و اینفعالیتها و تکاپوى عظیم براى چیست؟» (2)
2) در سرمقاله یکى از مجلات روشنفکرىدهه 40 آمده است:
«منحنى تغییرات تکامل علم و عقل بشر درقرن نوزدهم و بیستم نسبتبه قرون گذشتهبا سرعت تصاعدى سرسام آورى بالا مىرود.آرتورکستلر در مقابل این منحنى صعودىعقل انسانى، یک منحنى نزولى را که آن همدر این دو قرن به طور سرسام آور تنزلمىکند و سجایا و اخلاق انسان این دو قرن رانشان مىهد، قرار مىدهد. جانشین شدنىعلم به جاى مذهب و اخلاق، هرچند سطحزندگى را بالا برده و انسان را بر طبیعت غالبساخته است اما به عکس، غلبه انسان را برخودش و بر شهوات و امیال و سجایایشتامین نکرده است. بحران عصر ما ناشى ازاین است که از قرار معلوم، علم که جاى مذهبو اخلاق را گرفته، قادر به انجام تمام وظایفنمىباشد. (3)
که در اکتبر 1958م.در پاریس انتشار یافته است، مقالهاى به قلم de Quenetain Tannegug ، تحتعنوان «حس مذهبى یا بعد چهارم روحبشرى» به چاپ رسیده است. در این مقالهآمده است که وضع کنونى دنیاى متمدن غربمانند وضع فردى است که در نتیجه مواجههبامصائب و مشکلات زندگى و عاجز ماندن ازتوافق دادن نظام درونى خود و تسلط یافتن برعوامل خارجى، یک مرتبه متوجه و متوسل بهقواى اجتماعى یا فوق بشرى و خدایىمىگردد. در دنیاى مغرب نیز رجعت فوقالعادهاى به سوى (Spritualisme) ظاهر شده است. پس از دوقرن تجربه و اطمینانى که بشر به علوم ونظریات روحانیت فلسفى و اجتماعى پیدا کرده بود،اکنون با مناظر وحشتناک آثار بسیارى ازترقیات علمى رو به رو شده است. علم در حلمسائل بشرى اقرار به عجز مىنماید.
نویسنده مقاله در بخش دیگرى از گفتارشمىنویسد: «با آن که هنوز اتفاق کامل آراء ونظریات حاصل نشده است ولى جریانى وجوددارد که غالب متفکرین متعلق به مکتبهاىمختلف را به نظریه یا تعریفى به مضمون ذیلسوق داده است: دیندارى یا حس مذهبىیکى از عناصر ثابت و طبیعى روح انسانىاست که اساسا و بالذات، مستقل از سایرپدیدهها و کیفیات بوده، یک نوع ادراکطبیعى مىباشد که از ضمیر خاص و وجدانمکتوم بشر ( Inconscient) فوران مىکند.عاطفه دینى یا مفهوم تقدس خواهى نسبتبه مفاهیم زیبایى (مولد هنر)، نیکى (مولداخلاق) و راستى (مولد علم)، مفهوم حسچهارمى است که داراى همان اصالت واستقلال سه مفهوم دیگر مىباشد.» (4)
2 - عدم توانایى و نارسایى فلسفههاىغیر اسلامى در ارائه جهان بینى صحیح
آیت الله شهید مطهرى در باره نارسایىفلسفه غرب در ارائه جهانبینى صحیحمىگوید: «بسیارى از مفاهیم فلسفى که دراروپا سروصداى زیادى به پا مىکند، از جملهمسائل پیش پا افتاده فلسفه اسلامى است. درترجمههاى فلسفه غربى به مطالب مضحکىبرمىخوریم که به عنوان مطالب فلسفى ازفیلسوفان بسیار بزرگ اروپا نقل شده است وهم به مطالبى برمىخوریم که مىبینیمفیلسوفان (غربى) دچار برخى مشکلات درمسائلالهى بودهاند و نتوانستهاند آنها را حلکنند. یعنى معیارهاى فلسفىشان نارسا بودهاست. بدیهى است که این نارساییها زمینهفکرى را به نفع ماتریالیسم آماده مىکردهاست.» (5)
شهید مطهرى پارهاى از مهمترین مباحثفلسفى را که فلاسفه غرب به خوبىنتوانستهاند به تبیین آنها بپردازند، مطرحکرده است.
شبهاتى که در باره عدم استحکام ادلهاثبات وجود خداوند، مخصوصا برهان نظمارائه شده است و مکاتب الهى غربى توانایىپاسخ به آنها را نداشتهاند نیز از جمله عللگرایش به مادیگرى است. (6)
3 - عدم تبیین صحیح و دقیق معتقداتمذهبى
اگر تبیین دقیق و روشنى از جهانبینىمذهبى و جایگاه خداوند و انسان و ارتباطمیان آن دو به دست ندهیم و به تشریحزوایاى وحى و وساطت آن در راستاى تکاملانسان و نقش امام در هدایت انسان ومعاد ومباحث مربوط به آن نپردازیم و سطحىنگرى کنیم، تصویرى عامیانه و مبهم از اسلامارائه مىشود. چنین تصویرى از دین، موجبگریز بسیارى از مردم، به ویژه دانشجویان وفارغ التحصیلان دانشگاهها از دین خواهدشد. چنین مباحثى که ارکان مذهب راتشکیل مىدهد، از صدر اسلام تا کنون بابهترین و مناسبترین برهانها در قرآن،روایات و کتب کلامى و فلسفى و عرفانى مطرحشده است. کافى است در این زمینه بعد ازمراجعه به قرآن مجید و تفاسیر و کتب روایى،به کتابهاى متقنى چون «دلائل الصدق»،«حق الیقین»، «الحکمة المتعالیه»، «فصوصالحکم»، و نظایر آن رجوع شود تا دایرهتحقیق و نقض و ابرامهایى که در باره اصولدین و مباحث مبدا و معاد مطرح شده است،مشخص گردد و اتقان و استحکام این اصولمذهبى بیش از پیش هویدا شود.
عدم اطلاع درست از معارف ناب اسلامى وبراهینى که در باره اصول عقاید عنوان شدهاست، ویژه عوام نیست. بسیارى ازدانشآموزان و دانشجویان هم دچار اینضعف هستند. استاد مطهرى قدس سرهدراین زمینه مىگوید: «براى بنده بسیارروشن است که افرادى که تصور صحیح از اینمسائل داشته باشند مخصوصا الهیاتاسلامى، بسیار کمند. مرحوم دکتر محمداقبال پاکستانى بحق مردى است متفکر واندیشمند ولى این مرد بزرگ با فلسفهاسلامى آشنا نبوده است. کتابى تالیف کرده بهنام «سیرفلسفه در ایران» که به هر چیزى دیگراز «سیرفلسفه در ایران» شبیهتر است... درمجموعهاى که از او به نام «احیاى فکر دینىدر اسلام» ترجمه و چاپ شده است، مقالهاىدارد تحت عنوان «محک فلسفى تجلیاتتجربه دینى». در آن مقاله، برخى براهینفلسفى براثبات خدا از آن جمله برهانمعروف «وجوب و امکان» و به تعبیر آن کتاب«برهان جهانشناختى» و دیگر «برهان اتقانصنع» و به تعبیر آن کتاب «برهان هدفشناختى» را انتقاد مىکند. تامل در بیاناتاقبال مىرساند که وى تصور صحیحى از اینمسائل نداشته است و مخصوصا از مفهوماسلامى اینها هیچ گونه آگاه نبوده است.» (7)
4 - تند خویى و خلاهاى روحى و عاطفى
یکى از عوامل گرایش به مادیگرى،خلاهایى است که از لحاظ عاطفى گریبانگیرانسان شده است. عوامل بسیارى در ایجاد ورشدن این خلاها نقش دارند. یکى از آنهاتندخویى است. اگر پدر فردى، مذهبى ولىتند خو و بىاحساس باشد، فرزندانش معمولاکم عاطفه بار مىآیند و این گونه به آنان القامىگردد که باورهاى مذهبى منشاواکنشهاى تندخویانه پدر است.
قرآن درباره جاذبه و اخلاق نیکوىپیامبرصلى الله علیه وآله در گرایش مردم به مذهبمىفرماید: «و لو کنت قظا غلیظا القلبلانفضوا من حولک»; اگر خشن و تندخوبودى، مردم از اطراف تو پراکنده مىشدند.
5 - تحریف و وارونه و ناهنجار نشاندادن معارف دینى
ارائه تصویر ناصحیح و مکدر و آمیخته باتحریف، کاستى و خرافه از مذهب و عقایدمذهبى - به طور عمدى از سوى دشمنانداخلى وخارجى و به طور سهوى از سوىجاهلان و غیر اهل فن - تاثیر مستقیمى درعدم پذیرش معارف دینى از سوى مردم،خصوصا قشر تحصیل کرده دارد. این مسالهریشه تاریخى دارد. نمونهاى از آن را در روشیهود و تحریفاتى که در تورات براى عدمتصدیق پیامبراسلامصلى الله علیه وآله نمودند، مىتواندید. آیت الله مطهرى درباره ارائه تصویرنادرستى که برخى از مبلغان کژاندیش ازمذهب ارائه نمودهاند، مىگوید: «یکى دیگر ازموجبات اعراض و روگرداندن از دین، جنگ وستیزى است که برخى از داعیان و مبلغاندینى بىخرد میان دین و سایر غرایز فطرى وطبیعى بشر ایجاد مىکنند و دین را به جاىاین که مصلح و تعدیل کننده غرائز دیگرمعرفى کنند، آن را ضد و منافى و دشمن سایرفطریات بشر معرفى مىکنند... یکى ازمختصات دین اسلام این است که همهتمایلات فطرى انسان را در نظر گرفته،هیچکدام را از قلم نینداخته و براى هیچ کدامسهم بیشترى از حق طبیعى آنها نداده است.معنى فطرى بودن قوانین اسلامى، هماهنگىآن قوانین و عدم ضدیت آنها با فطریات بشراست.... بعضى از مقدس مآبان و مدعیانتبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگبرمىخیزند. شعارشان این است: اگرمىخواهى دین داشته باشى، پشت پابزن بههمه چیز، گردمال و ثروت نگردد ترک حیثیتو مقام کن، زن و فرزند را رهاکن... و امثالاینها. بنابراین اگر کسى بخواهد به غریزه دینىخود پاسخ مثبت دهد، باید با همه چیز درحال جنگ باشد.» (8)
6 - شبهههاى واهى، منشا پیدایش دین ومعتقدات دینى
در میان متفکران غربى درباره منشاپیدایش دین، نظریاتى ارائه شده است. برخىدین را ناشى از جهل انسان به حقایق هستى وبرخى آن را ناشى از ترس انسان از خدایانذکر کردهاند. سخنان دیگرى هم در این زمینهگفتهاند که همگى آنها را به طور مختصر،ضمن طرح نظریه فروید مطرح مىنماییم:
فروید مىگوید: «دین نه ناشى از ترساست، نه ناشى از جهل، نه عکس العملى درمقابل بىنظمىها و نه عاملى در راه کسبامتیازات طبقاتى.»
فروید همان گونه که همه حوادث اجتماعرا از منظر غرایز جنسى تحلیل و توجیهمىکرد، مىخواست که دین و معتقدات دینىرا هم از این راه توجیه کند. وى مىگوید: «بشردر اجتماع از نظر جنسى محرومیتهایى پیدامىکند که موجب مىشود غریزه جنسى وىعقب رانده و به شعور ناخودآگاه برود [ گرایش پیدا کند]. وقتى آنجا رفت، قیوداجتماعى جلویش را مىگیرد که بیرون نیاید.اما در آن صورت، این محرومیتها از راهها و بهشکلهاى دیگرى بروز مىکند که یکى از آنهادین است. دین ریشهاش تمایل جنسى استو نه چیز دیگر.» او هم چنین گفت که ریشهاخلاق هم تمایلات جنسى است. علم همریشهاش جنسى است. اگر از او مىپرسیدیم:آیا به عقیده شما دین چه موقعى از میان مردمخواهد رفت، مىگفت: آزادى جنسى مطلقبدهید، به طورى که هیچ محرومیت جنسىوجود نداشته باشد; در آن صورت، دین هموجود نخواهد داشت.
فروید این تحلیل را ارائه کرد اما دیرىنگذشت که از حرف خویش پشیمان شد.شاگردهایش هم دیگر او را نپذیرفتند. ازهمین جا مىتوان به نظریه فطرى بودن دینو این که دین جزو نهاد بشر است، پىبرد.» (9)
7 - عدم سعه وجودى
هرفردى سعه وجودى و ظرفیت محدودىدارد و توانایى و تحمل بیش از آن را ندارد. کهدر برخى از روایات منسوب به پیامبرصلى الله علیه وآلهآمده است: اگر ابوذر به آنچه در قلب سلمانمىگذرد، آگاه باشد، او را به قتل مىرساند. نیزدر برخى احادیث آمده است: «نحنمعاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس علىقدرعقولهم»; ما گروه پیغمبران فرمانیافتهایم که با مردم به اندازه عقل هایشانسخن بگوییم. نیز در برخى روایات آمدهاست: «اسکتوا عماسکت الله عنه»; نسبتبه مسایل و مطالبى که خداوند مسکوتگذارده است، خاموش باشید و از آنها پرسشنکنید. (10) نیز آمده است که یکى از علل کفربنىاسرائیل این بود که از امورى که خداونددر باره آنها اصلا سخنى نفرموده بود،پرسش مىکردند و چون پاسخ آنها رامىشنیدند، به انکارش مىپرداختند.
محدوده فکرى و وجودى انسانى مىتوانداز جمله عوامل کفر و انکار حقایقى باشد، کهدر وراى آن محدوده وجود دارد.
8 - انتظارهاى نامعقول از مذهب وعدمتعیین حد و مرز دین از علم
برخى به سبب اطلاعات ناقص و غلط ازمعارف دینى، انتظارهاى نا معقول از خداونددارند و چون به آرزوها و امیالشان دستنمىیابند، به انکار حقایق مىپردازند. برخىچون از حد و مرز دین آگاهى ندارند، پاسختمام پرسشهاى خویش را از آیات و روایاتانتظار دارند، غافل از این که هر علمى، حتىعلوم دینى و معارف الهى حد و مرز خاصىدارد. دین بر سه محور - اصول عقاید، اخلاق واحکام - استوار است و به فراتر از آن نظرىندارد. علوم دیگر نیز برپایه محور خاصىمىچرخد. همان گونه که از دانش فیزیکنمىتوان انتظار داشت که نیازهاى شیمى راحل کند، از معارف الهى نیز نباید توقع داشتکه مثلا درباره مثلثات و تاثیر آن در مهندسىساختمان سخن بگوید.
9 - شبهه تعارض مفاهیم دینى با علومتجربى و پیشرفتهاى علمى
عدهاى گمان مىکنند که دین اسلامهمانند مسیحیت قرون وسطایى با علومتجربى و پیشرفتهاى علمى مخالف است.غافل از این که قرآن به مناسبتهایى ازمطالبى که امروزه از آنها تحت عنوان کلىعلوم تجربى یاد مىشود، یاد کرده است:
«طنطاوى» در تفسیر خود، ذیل آیه 4 سورهقیامت، «بلى قادرین على ان نسوىبنانه»; آرى ما تواناییم سرانگشتان انسان رابه طور کامل بسازیم. مىگوید: «حکمت ذکرسرانگشتان فقط در عصرما معلوم مىشود وکسى تا این اواخر نمىدانست که خطوطسرانگشت هر فردى، منحصر به خود اوست. ودر این جهت، میان دو نفر هیچ گاه شباهتىنیست و انگشت نگارى به همین علت مرسومو متداول شده است... پس عجبى نیست اگردوست من، «محمود بک سالم» از اروپا خبرمىدهد که این آیه یک نفر آلمانى را مسلمانو معتقد به قرآن نمود.» (11)
همچنین در قرآن مجید درباره آسمان وزمین و نحوه خلقت آنها و این که آسمانهادر آغاز به صورت توده گاز به هم پیوسته بودندو سپس به قدرت الهى از هم جدا شدند، و نیزگردش هریک از کرات در مدارى معین و بارعایت فواصلى که با یکدیگر تصادم نکنند واین که نور خورشید از خود اوست و نور ماه ازخورشید است و این که نور خورشید از انوارمتعددى ترکیب شده (12) و نظیر آن یاد شدهاست. (13)
در بسیارى از روایات نیز در باره نظامخلقت و آفرینش جالب و عجیب موجوداتسخن گفته شده است. شاید خواندنىترینآنها روایت مفصلى است که «مفضل» آن را ازحضرت صادقعلیه السلام نقل کرده که به «توحیدمفضل» معروف است.
نباید از یاد برد که علل دیگرى نیز وجوددارد که عامل گریز از مذهب است که به علتطولانى شدن از ذکر آنها خوددارى مىکنیم.
پىنوشتها:
1 - بعثت (1)، ج 2، ص 24 - 23.
2 - همان، ص 26 و 27.
3 - همان، ص 25 و 26.
4 - همان، ص 33 و 34.
5 - علل گرایش به مادیگرى، ص 95.
6 - ر.ک: تفکر فلسفى غرب از منظر استاد مطهرى، علىدژاکام، ص 166 به بعد.
7 - اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 37.
8 - امدادهاى غیبى، ص 45 - 47.
9 - تفکر فلسفى غرب از منظر استاد شهید مرتضىمطهرى، ص 397.
10 - شاید به این دلیل که سعه وجودى لازم براى درک وفهم آن را نداریم.
11 - تاریخ و علوم قرآن، على حجتى کرمانى، ص 145 و146.
12 - ر.ک: همان، ص 146 و 147.
13 - ر.ک: سوره فصلت، آیه 11; سوره انبیاء، آیه 30 - 33و سوره یس، آیه 40.