آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

1 - احساس کاذب بى‏فایده بودن دین وعقاید دینى در زندگى انسان
برخى مى‏پندارند دین کاربردى در زندگى‏بشر امروزى ندارد:
«در گذشته، زندگى مواجه با هزاران مصائب‏و مشکلات از یک طرف و هزاران مسائل ومجهولات از طرف دیگر بود، بشر خود را عاجزو محتاج و متواضع مى‏دید. رفع مشکلات وبیچارگى‏ها و حل مجهولات و ابهام‏ها را ازخدایان و موجودات فوق طبیعى و روحانیون‏مى‏خواست... در زمین نیز اداره و نظام امور،کم و بیش با دستگاههاى دینى بود. بنابراین‏به این مطالب، احتیاج و انس خاص داشت.ولى بعدها که ترقیات صنعت و پیشرفت‏وسایل مبارزه با عوامل طبیعت و دفاع انسان،توسعه و تکامل یافت و زندگى نسبتا مرفه ومطمئنى نصیب بشر گشت و اکتشافات علمى‏به نوبه خود، پرده از بسیارى از اسرار ومجهولات برداشت... و از طرف دیگر اموراجتماعى و مدنى از دستگاههاى دینى منفک‏شد، رفته رفته یک حالت‏بى‏نیازى، بلکه‏بى‏اعتنایى در مردم نسبت‏به خدا و دین وآداب دینى شیوع یافت.» (1)
دلایل و شواهد بسیارى برسستى این‏سخن وجود دارد که به طرح برخى از آن‏هامى‏پردازیم:
1) درست است که پیشرفت‏هاى علمى‏سبب تسلط فراوان انسان بر طبیعت و منابع‏آن شده است، اما انسان هنوز نتوانسته است‏بر مشکلات روحى خویش فائق آید و علم وصنعت‏به تنهایى قادر به تامین آرامش روحى‏و معنوى انسان نیست. «به طور خلاصه، به‏هیچ وجه، نگرانى و ناراحتى از صحنه‏کشورهاى پیشرفته و متمدن رخت نبسته‏است. به هیچ وجه، علم و صنعت و نظامات‏حقوقى و قضایى و اقتصادى و سیاسى بشرى‏آن اعتماد و امنیت و ارتباطى را که مطلوب‏بشر و مورد احتیاج و ضرورت گردش سالم‏امور و پیشرفت آنان مى‏باشد، پیش نیاورده‏بلکه آنچه از این بابت هست، میراث گذشته‏است... به طور محسوس دیده مى‏شود که نه‏تنها در التیام و ارتباط سالم تشکیل دهنده‏کاخ اجتماع بشر، سستى و از هم گسیختگى‏پدید آمده، بلکه از درون نیز روز به روز تهى وخالى مى‏گردد. با از بین رفتن یا تضعیف مبانى‏و آرمانها و سنتهاى اخلاقى، یک سلسله‏خلاهاى روانى و فکرى در عواطف و مغزها واعمال ملتهاى متمدن پدیدار شده ومى‏شود... اگر علم و عقل، بشر را به سرمنزل‏آسایش و مطلوب خود رسانده... پس از این‏تلاشها و تلاطمهاى روز افزون و این‏فعالیت‏ها و تکاپوى عظیم براى چیست؟» (2)
2) در سرمقاله یکى از مجلات روشنفکرى‏دهه 40 آمده است:
«منحنى تغییرات تکامل علم و عقل بشر درقرن نوزدهم و بیستم نسبت‏به قرون گذشته‏با سرعت تصاعدى سرسام آورى بالا مى‏رود.آرتورکستلر در مقابل این منحنى صعودى‏عقل انسانى، یک منحنى نزولى را که آن هم‏در این دو قرن به طور سرسام آور تنزل‏مى‏کند و سجایا و اخلاق انسان این دو قرن رانشان مى‏هد، قرار مى‏دهد. جانشین شدنى‏علم به جاى مذهب و اخلاق، هرچند سطح‏زندگى را بالا برده و انسان را بر طبیعت غالب‏ساخته است اما به عکس، غلبه انسان را برخودش و بر شهوات و امیال و سجایایش‏تامین نکرده است. بحران عصر ما ناشى ازاین است که از قرار معلوم، علم که جاى مذهب‏و اخلاق را گرفته، قادر به انجام تمام وظایف‏نمى‏باشد. (3)
که در اکتبر 1958م.در پاریس انتشار یافته است، مقاله‏اى به قلم de Quenetain Tannegug ، تحت‏عنوان «حس مذهبى یا بعد چهارم روح‏بشرى‏» به چاپ رسیده است. در این مقاله‏آمده است که وضع کنونى دنیاى متمدن غرب‏مانند وضع فردى است که در نتیجه مواجهه‏بامصائب و مشکلات زندگى و عاجز ماندن ازتوافق دادن نظام درونى خود و تسلط یافتن برعوامل خارجى، یک مرتبه متوجه و متوسل به‏قواى اجتماعى یا فوق بشرى و خدایى‏مى‏گردد. در دنیاى مغرب نیز رجعت فوق‏العاده‏اى به سوى (Spritualisme) ظاهر شده است. پس از دوقرن تجربه و اطمینانى که بشر به علوم ونظریات روحانیت فلسفى و اجتماعى پیدا کرده بود،اکنون با مناظر وحشتناک آثار بسیارى ازترقیات علمى رو به رو شده است. علم در حل‏مسائل بشرى اقرار به عجز مى‏نماید.
نویسنده مقاله در بخش دیگرى از گفتارش‏مى‏نویسد: «با آن که هنوز اتفاق کامل آراء ونظریات حاصل نشده است ولى جریانى وجوددارد که غالب متفکرین متعلق به مکتب‏هاى‏مختلف را به نظریه یا تعریفى به مضمون ذیل‏سوق داده است: دیندارى یا حس مذهبى‏یکى از عناصر ثابت و طبیعى روح انسانى‏است که اساسا و بالذات، مستقل از سایرپدیده‏ها و کیفیات بوده، یک نوع ادراک‏طبیعى مى‏باشد که از ضمیر خاص و وجدان‏مکتوم بشر ( Inconscient) فوران مى‏کند.عاطفه دینى یا مفهوم تقدس خواهى نسبت‏به مفاهیم زیبایى (مولد هنر)، نیکى (مولداخلاق) و راستى (مولد علم)، مفهوم حس‏چهارمى است که داراى همان اصالت واستقلال سه مفهوم دیگر مى‏باشد.» (4)
2 - عدم توانایى و نارسایى فلسفه‏هاى‏غیر اسلامى در ارائه جهان بینى صحیح
آیت الله شهید مطهرى در باره نارسایى‏فلسفه غرب در ارائه جهان‏بینى صحیح‏مى‏گوید: «بسیارى از مفاهیم فلسفى که دراروپا سروصداى زیادى به پا مى‏کند، از جمله‏مسائل پیش پا افتاده فلسفه اسلامى است. درترجمه‏هاى فلسفه غربى به مطالب مضحکى‏برمى‏خوریم که به عنوان مطالب فلسفى ازفیلسوفان بسیار بزرگ اروپا نقل شده است وهم به مطالبى برمى‏خوریم که مى‏بینیم‏فیلسوفان (غربى) دچار برخى مشکلات درمسائل‏الهى بوده‏اند و نتوانسته‏اند آنها را حل‏کنند. یعنى معیارهاى فلسفى‏شان نارسا بوده‏است. بدیهى است که این نارساییها زمینه‏فکرى را به نفع ماتریالیسم آماده مى‏کرده‏است.» (5)
شهید مطهرى پاره‏اى از مهم‏ترین مباحث‏فلسفى را که فلاسفه غرب به خوبى‏نتوانسته‏اند به تبیین آن‏ها بپردازند، مطرح‏کرده است.
شبهاتى که در باره عدم استحکام ادله‏اثبات وجود خداوند، مخصوصا برهان نظم‏ارائه شده است و مکاتب الهى غربى توانایى‏پاسخ به آن‏ها را نداشته‏اند نیز از جمله علل‏گرایش به مادیگرى است. (6)
3 - عدم تبیین صحیح و دقیق معتقدات‏مذهبى
اگر تبیین دقیق و روشنى از جهان‏بینى‏مذهبى و جایگاه خداوند و انسان و ارتباطمیان آن دو به دست ندهیم و به تشریح‏زوایاى وحى و وساطت آن در راستاى تکامل‏انسان و نقش امام در هدایت انسان ومعاد ومباحث مربوط به آن نپردازیم و سطحى‏نگرى کنیم، تصویرى عامیانه و مبهم از اسلام‏ارائه مى‏شود. چنین تصویرى از دین، موجب‏گریز بسیارى از مردم، به ویژه دانشجویان وفارغ التحصیلان دانشگاه‏ها از دین خواهدشد. چنین مباحثى که ارکان مذهب راتشکیل مى‏دهد، از صدر اسلام تا کنون بابهترین و مناسب‏ترین برهان‏ها در قرآن،روایات و کتب کلامى و فلسفى و عرفانى مطرح‏شده است. کافى است در این زمینه بعد ازمراجعه به قرآن مجید و تفاسیر و کتب روایى،به کتاب‏هاى متقنى چون «دلائل الصدق‏»،«حق الیقین‏»، «الحکمة المتعالیه‏»، «فصوص‏الحکم‏»، و نظایر آن رجوع شود تا دایره‏تحقیق و نقض و ابرام‏هایى که در باره اصول‏دین و مباحث مبدا و معاد مطرح شده است،مشخص گردد و اتقان و استحکام این اصول‏مذهبى بیش از پیش هویدا شود.
عدم اطلاع درست از معارف ناب اسلامى وبراهینى که در باره اصول عقاید عنوان شده‏است، ویژه عوام نیست. بسیارى ازدانش‏آموزان و دانشجویان هم دچار این‏ضعف هستند. استاد مطهرى قدس سره‏دراین زمینه مى‏گوید: «براى بنده بسیارروشن است که افرادى که تصور صحیح از این‏مسائل داشته باشند مخصوصا الهیات‏اسلامى، بسیار کمند. مرحوم دکتر محمداقبال پاکستانى بحق مردى است متفکر واندیشمند ولى این مرد بزرگ با فلسفه‏اسلامى آشنا نبوده است. کتابى تالیف کرده به‏نام «سیرفلسفه در ایران‏» که به هر چیزى دیگراز «سیرفلسفه در ایران‏» شبیه‏تر است... درمجموعه‏اى که از او به نام «احیاى فکر دینى‏در اسلام‏» ترجمه و چاپ شده است، مقاله‏اى‏دارد تحت عنوان «محک فلسفى تجلیات‏تجربه دینى‏». در آن مقاله، برخى براهین‏فلسفى براثبات خدا از آن جمله برهان‏معروف «وجوب و امکان‏» و به تعبیر آن کتاب‏«برهان جهان‏شناختى‏» و دیگر «برهان اتقان‏صنع‏» و به تعبیر آن کتاب «برهان هدف‏شناختى‏» را انتقاد مى‏کند. تامل در بیانات‏اقبال مى‏رساند که وى تصور صحیحى از این‏مسائل نداشته است و مخصوصا از مفهوم‏اسلامى اینها هیچ گونه آگاه نبوده است.» (7)
4 - تند خویى و خلاهاى روحى و عاطفى
یکى از عوامل گرایش به مادیگرى،خلاهایى است که از لحاظ عاطفى گریبانگیرانسان شده است. عوامل بسیارى در ایجاد ورشدن این خلاها نقش دارند. یکى از آن‏هاتندخویى است. اگر پدر فردى، مذهبى ولى‏تند خو و بى‏احساس باشد، فرزندانش معمولاکم عاطفه بار مى‏آیند و این گونه به آنان القامى‏گردد که باورهاى مذهبى منشاواکنش‏هاى تندخویانه پدر است.
قرآن درباره جاذبه و اخلاق نیکوى‏پیامبرصلى الله علیه وآله در گرایش مردم به مذهب‏مى‏فرماید: «و لو کنت قظا غلیظا القلب‏لانفضوا من حولک‏»; اگر خشن و تندخوبودى، مردم از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.
5 - تحریف و وارونه و ناهنجار نشان‏دادن معارف دینى
ارائه تصویر ناصحیح و مکدر و آمیخته باتحریف، کاستى و خرافه از مذهب و عقایدمذهبى - به طور عمدى از سوى دشمنان‏داخلى وخارجى و به طور سهوى از سوى‏جاهلان و غیر اهل فن - تاثیر مستقیمى درعدم پذیرش معارف دینى از سوى مردم،خصوصا قشر تحصیل کرده دارد. این مساله‏ریشه تاریخى دارد. نمونه‏اى از آن را در روش‏یهود و تحریفاتى که در تورات براى عدم‏تصدیق پیامبراسلام‏صلى الله علیه وآله نمودند، مى‏توان‏دید. آیت الله مطهرى درباره ارائه تصویرنادرستى که برخى از مبلغان کژاندیش ازمذهب ارائه نموده‏اند، مى‏گوید: «یکى دیگر ازموجبات اعراض و روگرداندن از دین، جنگ وستیزى است که برخى از داعیان و مبلغان‏دینى بى‏خرد میان دین و سایر غرایز فطرى وطبیعى بشر ایجاد مى‏کنند و دین را به جاى‏این که مصلح و تعدیل کننده غرائز دیگرمعرفى کنند، آن را ضد و منافى و دشمن سایرفطریات بشر معرفى مى‏کنند... یکى ازمختصات دین اسلام این است که همه‏تمایلات فطرى انسان را در نظر گرفته،هیچکدام را از قلم نینداخته و براى هیچ کدام‏سهم بیشترى از حق طبیعى آنها نداده است.معنى فطرى بودن قوانین اسلامى، هماهنگى‏آن قوانین و عدم ضدیت آنها با فطریات بشراست.... بعضى از مقدس مآبان و مدعیان‏تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ‏برمى‏خیزند. شعارشان این است: اگرمى‏خواهى دین داشته باشى، پشت پابزن به‏همه چیز، گردمال و ثروت نگردد ترک حیثیت‏و مقام کن، زن و فرزند را رهاکن... و امثال‏اینها. بنابراین اگر کسى بخواهد به غریزه دینى‏خود پاسخ مثبت دهد، باید با همه چیز درحال جنگ باشد.» (8)
6 - شبهه‏هاى واهى، منشا پیدایش دین ومعتقدات دینى
در میان متفکران غربى درباره منشاپیدایش دین، نظریاتى ارائه شده است. برخى‏دین را ناشى از جهل انسان به حقایق هستى وبرخى آن را ناشى از ترس انسان از خدایان‏ذکر کرده‏اند. سخنان دیگرى هم در این زمینه‏گفته‏اند که همگى آن‏ها را به طور مختصر،ضمن طرح نظریه فروید مطرح مى‏نماییم:
فروید مى‏گوید: «دین نه ناشى از ترس‏است، نه ناشى از جهل، نه عکس العملى درمقابل بى‏نظمى‏ها و نه عاملى در راه کسب‏امتیازات طبقاتى.»
فروید همان گونه که همه حوادث اجتماع‏را از منظر غرایز جنسى تحلیل و توجیه‏مى‏کرد، مى‏خواست که دین و معتقدات دینى‏را هم از این راه توجیه کند. وى مى‏گوید: «بشردر اجتماع از نظر جنسى محرومیت‏هایى پیدامى‏کند که موجب مى‏شود غریزه جنسى وى‏عقب رانده و به شعور ناخودآگاه برود [ گرایش پیدا کند]. وقتى آنجا رفت، قیوداجتماعى جلویش را مى‏گیرد که بیرون نیاید.اما در آن صورت، این محرومیتها از راهها و به‏شکلهاى دیگرى بروز مى‏کند که یکى از آنهادین است. دین ریشه‏اش تمایل جنسى است‏و نه چیز دیگر.» او هم چنین گفت که ریشه‏اخلاق هم تمایلات جنسى است. علم هم‏ریشه‏اش جنسى است. اگر از او مى‏پرسیدیم:آیا به عقیده شما دین چه موقعى از میان مردم‏خواهد رفت، مى‏گفت: آزادى جنسى مطلق‏بدهید، به طورى که هیچ محرومیت جنسى‏وجود نداشته باشد; در آن صورت، دین هم‏وجود نخواهد داشت.
فروید این تحلیل را ارائه کرد اما دیرى‏نگذشت که از حرف خویش پشیمان شد.شاگردهایش هم دیگر او را نپذیرفتند. ازهمین جا مى‏توان به نظریه فطرى بودن دین‏و این که دین جزو نهاد بشر است، پى‏برد.» (9)
7 - عدم سعه وجودى
هرفردى سعه وجودى و ظرفیت محدودى‏دارد و توانایى و تحمل بیش از آن را ندارد. که‏در برخى از روایات منسوب به پیامبرصلى الله علیه وآله‏آمده است: اگر ابوذر به آنچه در قلب سلمان‏مى‏گذرد، آگاه باشد، او را به قتل مى‏رساند. نیزدر برخى احادیث آمده است: «نحن‏معاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس على‏قدرعقولهم‏»; ما گروه پیغمبران فرمان‏یافته‏ایم که با مردم به اندازه عقل هایشان‏سخن بگوییم. نیز در برخى روایات آمده‏است: «اسکتوا عماسکت الله عنه‏»; نسبت‏به مسایل و مطالبى که خداوند مسکوت‏گذارده است، خاموش باشید و از آن‏ها پرسش‏نکنید. (10) نیز آمده است که یکى از علل کفربنى‏اسرائیل این بود که از امورى که خداونددر باره آن‏ها اصلا سخنى نفرموده بود،پرسش مى‏کردند و چون پاسخ آن‏ها رامى‏شنیدند، به انکارش مى‏پرداختند.
محدوده فکرى و وجودى انسانى مى‏توانداز جمله عوامل کفر و انکار حقایقى باشد، که‏در وراى آن محدوده وجود دارد.
8 - انتظارهاى نامعقول از مذهب وعدم‏تعیین حد و مرز دین از علم
برخى به سبب اطلاعات ناقص و غلط ازمعارف دینى، انتظارهاى نا معقول از خداونددارند و چون به آرزوها و امیالشان دست‏نمى‏یابند، به انکار حقایق مى‏پردازند. برخى‏چون از حد و مرز دین آگاهى ندارند، پاسخ‏تمام پرسشهاى خویش را از آیات و روایات‏انتظار دارند، غافل از این که هر علمى، حتى‏علوم دینى و معارف الهى حد و مرز خاصى‏دارد. دین بر سه محور - اصول عقاید، اخلاق واحکام - استوار است و به فراتر از آن نظرى‏ندارد. علوم دیگر نیز برپایه محور خاصى‏مى‏چرخد. همان گونه که از دانش فیزیک‏نمى‏توان انتظار داشت که نیازهاى شیمى راحل کند، از معارف الهى نیز نباید توقع داشت‏که مثلا درباره مثلثات و تاثیر آن در مهندسى‏ساختمان سخن بگوید.
9 - شبهه تعارض مفاهیم دینى با علوم‏تجربى و پیشرفت‏هاى علمى
عده‏اى گمان مى‏کنند که دین اسلام‏همانند مسیحیت قرون وسطایى با علوم‏تجربى و پیشرفت‏هاى علمى مخالف است.غافل از این که قرآن به مناسبت‏هایى ازمطالبى که امروزه از آن‏ها تحت عنوان کلى‏علوم تجربى یاد مى‏شود، یاد کرده است:
«طنطاوى‏» در تفسیر خود، ذیل آیه 4 سوره‏قیامت، «بلى قادرین على ان نسوى‏بنانه‏»; آرى ما تواناییم سرانگشتان انسان رابه طور کامل بسازیم. مى‏گوید: «حکمت ذکرسرانگشتان فقط در عصرما معلوم مى‏شود وکسى تا این اواخر نمى‏دانست که خطوطسرانگشت هر فردى، منحصر به خود اوست. ودر این جهت، میان دو نفر هیچ گاه شباهتى‏نیست و انگشت نگارى به همین علت مرسوم‏و متداول شده است... پس عجبى نیست اگردوست من، «محمود بک سالم‏» از اروپا خبرمى‏دهد که این آیه یک نفر آلمانى را مسلمان‏و معتقد به قرآن نمود.» (11)
همچنین در قرآن مجید درباره آسمان وزمین و نحوه خلقت آن‏ها و این که آسمان‏هادر آغاز به صورت توده گاز به هم پیوسته بودندو سپس به قدرت الهى از هم جدا شدند، و نیزگردش هریک از کرات در مدارى معین و بارعایت فواصلى که با یکدیگر تصادم نکنند واین که نور خورشید از خود اوست و نور ماه ازخورشید است و این که نور خورشید از انوارمتعددى ترکیب شده (12) و نظیر آن یاد شده‏است. (13)
در بسیارى از روایات نیز در باره نظام‏خلقت و آفرینش جالب و عجیب موجودات‏سخن گفته شده است. شاید خواندنى‏ترین‏آن‏ها روایت مفصلى است که «مفضل‏» آن را ازحضرت صادق‏علیه السلام نقل کرده که به «توحیدمفضل‏» معروف است.
نباید از یاد برد که علل دیگرى نیز وجوددارد که عامل گریز از مذهب است که به علت‏طولانى شدن از ذکر آن‏ها خوددارى مى‏کنیم.
پى‏نوشتها:
1 - بعثت (1)، ج 2، ص 24 - 23.
2 - همان، ص 26 و 27.
3 - همان، ص 25 و 26.
4 - همان، ص 33 و 34.
5 - علل گرایش به مادیگرى، ص 95.
6 - ر.ک: تفکر فلسفى غرب از منظر استاد مطهرى، على‏دژاکام، ص 166 به بعد.
7 - اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 37.
8 - امدادهاى غیبى، ص 45 - 47.
9 - تفکر فلسفى غرب از منظر استاد شهید مرتضى‏مطهرى، ص 397.
10 - شاید به این دلیل که سعه وجودى لازم براى درک وفهم آن را نداریم.
11 - تاریخ و علوم قرآن، على حجتى کرمانى، ص 145 و146.
12 - ر.ک: همان، ص 146 و 147.
13 - ر.ک: سوره فصلت، آیه 11; سوره انبیاء، آیه 30 - 33و سوره یس، آیه 40.

تبلیغات