آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

 

درباره‏ى عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شیعیان به فراوانى سخن‏گفته شده است، بلکه دراین باره جمع کثیرى از دانشوران و بزرگان‏اهل سنت و جماعت لب به سخن گشوده‏اند. پیشوایان مذاهب اهل سنت،عالمان نامدار اسلامى و صاحب نظران زبردست در باره‏ى برجستگى‏هاى‏علمى، عملى، اخلاقى، کرامت و عظمت آن امام هدایت، امام جعفرصادق(ع) بسیار سخن گفته‏اند. اینک در این نوشتار به طور گذرا به‏بیان برخى از این اظهار نظرها و اعترافات مى‏پردازیم.
ابوحنیفه و امام صادق(ع)
«نعمان بن ثابت‏بن زوطى‏» معروف به «ابوحنیفه‏» (80 150ه. ق.) پیشواى فرقه‏ى حنفى که از نظر زمانى معاصر با امام‏صادق(ع) بود، درباره‏ى عظمت امام صادق(ع) اظهارات و اعترافات‏خوبى دارد. از جمله درباره‏ى آن حضرت گفت:
«مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه‏»من فقیه‏تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده‏ام. او داناترین فرداین امت است. (1)
در زمان امام صادق(ع) منصور دوانقى، خلیفه‏ى مقتدر عباسى، قدرت‏سیاسى را در اختیار داشت، او همواره از مجد وعظمت‏بنى‏على وبنى‏فاطمه به ویژه امام صادق(ع) رنج مى‏برد و براى رهایى از این‏رنج گاهى ابوحنیفه راتحریک مى‏کرد که در برابر امام صادق(ع)بایستد; منصور عباسى او را به عنوان مهم‏ترین دانشوران عصرتکریم مى‏کرد تا شاید بتواند برمجد و عظمت علمى امام جعفربن‏محمد(ع) فائق آید.
در این رابطه خود ابوحنیفه نقل مى‏کند و مى‏گوید:
«روزى منصور دوانقى کسى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابوحنیفه!مردم شیفته‏ى جعفربن محمد شده‏اند، او در بین مردم از پایگاه‏اجتماعى وسیعى بهره‏مند است، تو براى این که پایگاه جعفربن محمدرا خنثى کنى و در دید مردم از عظمت او به خصوص از عظمت علمى‏او بکاهى، چند مساله‏ى پیچیده و غامض را آماده کن و در وقت‏مناسب از او بپرس تا بلکه باناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخ‏گویى، او را تحقیر نمایى و دیگر، مردم شیفته‏ى او نباشند و ازاو فاصله بگیرند.
در همین رابطه من چهل مساله‏ى مشکل را آماده کردم و در یکى ازروزها که منصور در «حیره‏» بود و مرا طلبید، به حضورش رسیدم.همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است،وقتى که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثیر ابهت وعظمت او قرار گرفتم که از توصیف آن عاجزم. با دیدن منصورخلیفه‏ى عباسى آن ابهت‏به من دست نداد، در حالى که منصور خلیفه‏است و خلیفه به جهت این که قدرت سیاسى در اختیارش ست‏بایدابهت‏داشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا درکنارشان بنشینم;خلیفه با اشاره اجازه داد و در کنارشان نشستم. آن گاه منصورعباسى به جعفربن محمد نگاه کرد و گفت:
ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند.
او پاسخ داد: بلى، او را مى‏شناسم. سپس منصور به من نگاهى کرد وگفت: ابوحنیفه! اگر سوالى دارى از ابوعبدالله، جعفربن محمدبپرس و با او در میان بگذار. من گفتم: بسیار خوب. فرصت راغنیمت‏شمردم و چهل مساله‏اى را که از پیش آماده کرده بودم، یکى‏پس از دیگرى با آن حضرت درمیان گذاشتم. بعد از بیان‏هرمساله‏اى، امام صادق(ع) در پاسخ آن بیان مى‏فرمود:
عقیده‏ى شما در این باره چنین و چنان است، عقیده‏ى علماى مدینه‏در این مساله این چنین ا ست و عقیده‏ى ماهم این است.
در برخى از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخى هم بانظر علماى مدینه موافق بود و گاهى هم با هردو نظر مخالفت مى‏کردو خودش نظر سومى را انتخاب مى‏کرد و بیان مى‏داشت.
من تمامى چهل سؤال مشکلى را که برگزیده بودم یکى پس از دیگرى‏با او در میان گذاشتم و جعفربن محمد هم بدین گونه‏اى که بیان شدبه جملگى آن‏ها، با متانت تمام و با تسلط خاصى که داشت پاسخ‏گفت.»
سپس ابوحنیفه بیان داشت:
«ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس‏»
«همانا دانشمندترین مردم کسى است که به آراء و نظریه‏هاى مختلف‏دانشوران در مسائل علمى احاطه و تسلط داشته باشد.» و چون‏جعفربن محمد این احاطه را دارد، بنابراین او داناترین فرداست.» (2)
همو درباره‏ى عظمت علمى امام صادق(ع) بیان داشت:
«لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.» (3)
اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان رانمى‏دانستند.مالک بن انس و امام صادق(ع)
مالک بن انس (17997 ه .ق) یکى از پیشوایان چهارگانه‏ى اهل‏سنت و جماعت و رئیس فرقه‏ى مالکى است که مدتى افتخار شاگردى‏امام صادق(ع) نصیب وى شد. (4) او در باره‏ى عظمت و شخصیت علمى‏و اخلاقى امام صادق(ع) چنین مى‏گوید:

«ولقد کنت آتى جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذاذکر عنده النبى(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا وماکنت اراه الا على ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما وامایقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا على‏الطهاره و لا یتکلم فى مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذین‏یخشون الله و ماراءیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلهاتحتى.» (5)

«مدتى به حضور جعفربن محمد مى‏رسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود.

همواره تبسم ملایمى برلب‏هایش نمایان بود. هنگامى که در محضر آن‏حضرت نام مبارک رسول گرامى اسلام(ص) به میان مى‏آمد، رنگ‏رخساره‏هاى جعفربن محمد به سبزى و سپس به زردى مى‏گرایید. در طول‏مدتى که به خانه‏ى آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز این‏که در یکى از این سه خصلت و سه حالت‏به سر مى‏برد، یا او را درحال نماز خواندن مى‏دیدم و یا در حالت روزه‏دارى و یا در حالت‏قرائت قرآن.

من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص)حدیثى نقل کند. من ندیدم که آن حضرت سخنى بى‏فایده و گزاف‏بگوید. او از عالمان زاهدى بود که از خدا خوف داشت. ترس از خداسراسر وجودش را فراگرفته بود.

هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز این که زیراندازى که‏زیرپاى آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زیرپایش برمى داشت وزیر پاى من مى‏گستراند.»
مالک بن انس درباره‏ى زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بیان‏داشت:
به همراه امام صادق(ع) به قصد مکه و براى انجام مناسک حج ازمدینه خارج شدیم. به مسجد شجره که میقات مردم مدینه است،رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم، در هنگام پوشیدن لباس احرام تلبیه‏گویى یعنى گفتن: «لبیک اللهم لبیک‏» لازم است. دیگران طبق‏معمول این ذکر را بر زبان جارى مى‏کردند.»
مالک مى‏گوید: من متوجه امام صادق(ع) شدم، دیدم حال حضرت منقلب‏است. امام صادق(ع) مى‏خواهد لبیک بگوید ولى رنگ رخساره‏اش متغیرمى‏شود. هیجانى به امام دست مى‏دهد و صدا در گلویش مى‏شکند، وچنان کنترل اعصاب خویش را از دست مى‏دهد که مى‏خواهد بى‏اختیار ازمرکب به زمین بیفتد. مالک مى‏گوید: من جلو آمدم و گفتم: اى‏فرزند پیامبر! چاره‏اى نیست این ذکر را باید گفت. هر طورى که‏شده باید این ذکر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمود:
«یابن ابى‏عامر! کیف اجسر ان اقول لبیک اللهم لبیک و اخشى ان‏یقول عزوجل لا لبیک و لا سعدیک.»
اى پسر ابى‏عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرات و اجازه‏بدهم که لبیک بگویم؟ «لبیک‏» گفتن به معناى این است که‏خداوندا، تو مرا به آن چه مى‏خوانى با سرعت تمام اجابت مى‏کنم وهمواره آماده‏ى انجام آن هستم. با چه اطمینانى با خداى خود این‏طور گستاخى کنم و خود را بنده‏ى آماده به خدمت معرفى کنم؟! اگردر جوابم گفته شود: «لالبیک و لاسعدیک‏» آن وقت چه کنم؟ (6)
همو در سخنى دیگر درباره فضیلت و عظمت امام صادق(ع) مى‏گوید:
«ما راءت عین و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من‏جعفربن محمد» (7)
هیچ چشمى ندیده است و هیچ گوشى نشنیده است و به قلب هیچ بشرى‏خطور نکرده است، مردى که با فضیلت‏تر از جعفربن محمد باشد.
درباره‏ى مالک بن انس نوشته‏اند:
«و کان مالک بن انس یستمع من جعفربن محمد و کثیرا مایذکر من‏سماعه عنه و ربما قال حدثنى الثقه یعنیه.»
مالک بن انس از جعفربن محمد سماع حدیث مى‏نمود و بسیار آن چه راکه از او سماع مى‏کرد، بیان مى‏نمود و چه بسا مى‏گفت: این حدیث رامرد ثقه به من حدیث کرده است که مرادش جعفربن محمد بود. (8)
حسین بن یزید نوفلى مى‏گوید:
«سمعت مالک بن انس الفقیه یقول والله ما راءت عینى افضل من‏جعفربن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و کنت اقصده‏فیکرمنى و یقبل على فقلت له یوما یاابن رسول الله ما ثواب من‏صام یوما من رجب ایمانا و احتسابا فقال (و کان والله اذا قال‏صدق) حدثنى ابیه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام یوما من‏رجب ایمانا و احتسابا غفرله فقلت له یا ابن رسول الله فى ثواب‏من صام یوما من شعبان فقال حدثنى ابى‏عن ابیه عن جده قال قال‏رسول الله(ص) من صام یوما من شعبان ایمانا و احتساباغفرله.» (9)
از مالک بن‏انس فقیه شنیدم که گفت: به خدا سوگند! چشمان من ندیدفردى را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر ازجعفربن محمد باشد. من به نزد او مى‏رفتم. او با روى باز مرامى‏پذیرفت و گرامى مى‏داشت. روزى از او پرسیدم: اى پسر پیامبر!ثواب روزه‏ى ماه رجب چه میزان است؟ او در پاسخ روایتى از پیامبرنقل کرد. به خدا سوگند هرگاه چیزى از کسى نقل کند درست و راست‏نقل مى‏کند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پیامبرنقل کرده است که ثواب روزه‏ى ماه رجب این است که گناهانش بخشیده‏مى‏شود. سپس این پرسش را در باره‏ى روزه‏ى ماه شعبان هم بیان کردم‏و حضرت همان پاسخ را داد.
ابن شبرمه و امام صادق(ع)
عبدالله بن شبرمه بن طفیل ضببى معروف به «ابن شبرمه‏» (72-144 ه .ق) قاضى و فقیه نامدار کوفه، درباره‏ى امام صادق(ع)مى‏گوید:
«ماذکرت حدیثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا کادان یتصرع له‏قلبى سمعته یقول حدثنى ابى‏عن جدى عن رسول الله.» (10) به یاد ندارم حدیثى را از جعفربن محمد شنیده باشم جز این که درعمق جانم تاثیر گذاشته باشد. از او شنیدم که در نقل حدیث‏مى‏گفت که از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقل‏مى‏کنم.
همو گفت:«واقسم بالله ما کذب على ابیه و لا کذب ابوه على جده و لا کذب‏جده على رسول الله.» (11)
به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغ‏مى‏گفت و نه پدرش برجدش دروغ مى‏گفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنى‏آنچه که در سلسله‏ى سند روایات جعفربن محمد وجود دارد جملگى‏درست است.ابن‏ابى لیلى و امام صادق(ع)
شیخ صدوق روایتى نقل مى‏کند که محمدبن عبدالرحمان معروف به‏«ابن ابى‏لیلى‏» (74-148 ه .ق) فقیه، محدث، مفتى و قاضى‏بنام کوفه نزد امام صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش هایى نمود وپاسخ‏هاى خوبى شنید. سپس به امام خطاب کرد و عرض نمود:
«اشهد انکم حجج الله على خلقه.» (12)
شهادت مى‏دهم که شما حجت‏هاى خداوندى بر بندگانش هستید.عمروبن عبید معتزلى و امام صادق(ع)
«عمروبن عبید معتزلى‏» به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد،وقتى رسید این آیه را تلاوت نمود:«الذین یجتنبون کبائرالاثم و الفواحش‏» (13)

سپس ساکت‏شد. امام صادق(ع) فرمود: چرا ساکت‏شدى؟ گفت: خواستم‏که شما از قرآن گناهان کبیره را یکى پس از دیگرى براى من بیان‏نمایى. حضرت شروع کرد وبه ترتیب از گناه بزرگ‏تر یکى پس ازدیگرى را بیان نمود. از بس که امام خوب و عالى پاسخ عمروبن‏عبید راداد که در پایان عمروبن عبید بى‏اختیار گریست و فریادزد:
«هلک من قال براءیه و نازعکم فى الفضل و العلوم‏» (14)
هرکه به راى خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعه‏کند، هلاک مى‏شود.
جاحظ و امام صادق(ع)
«ابوبحرجاحظ بصرى‏» (255160 ه .ق) که از دانشوران مشهور قرن‏سوم بود، درباره‏ى امام صادق(ع) بیان داشت:
«جعفربن محمدالذى ملاالدنیا علمه و فقهه و یقال ان اباحنیفه من‏تلامذته و کذلک سفیان الثورى و حسبک بهما فى هذاالباب.» (15)
جعفربن محمد کسى بود که علم و فقه آن حضرت جهان را پرکرده است‏و گفته مى‏شود که ابوحنیفه و سفیان ثورى از شاگردان او بودند. همین در عظمت علمى آن حضرت کافى است.
عمربن مقدام و امام صادق(ع)
«عمربن مقدام‏» از علماى معاصر امام صادق(ع) درباره‏ى آن حضرت‏مى‏گوید:
«کنت اذا نظرت الى جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قدراءیته واقفا عندالجمره یقول سلونى، سلونى.» (16)
هنگامى که جعفربن محمد را مى‏دیدم، مى‏فهمیدم که او از نسل‏پیامبران است. خودم دیدم که در جمره‏ى منى ایستاده بود و ازمردم مى‏خواست که از او بپرسند و از علم سرشار او بهره‏مندشوند...شهرستانى و امام صادق(ع)
ابوالفتح محمدبن ابى‏القاسم اشعرى معروف به «شهرستانى‏»(479-547 ه .ق) درکتاب گرانسنگ «الملل و النحل‏» درباره‏ى‏عظمت امام صادق(ع) مى‏نویسد:
«و هو ذوعلم عزیز فى الدین و ادب کامل فى الحکمه و زهر بالغ‏فى الدنیا و ورع تام عن الشهوات.» (17)
امام صادق(ع) در امور و مسایل دینى، از دانشى بى‏پایان و درحکمت، از ادبى کامل و نسبت‏به امور دنیا و زرق و برق‏هاى آن، اززهدى نیرومند برخوردار بود و از شهوت‏هاى نفسانى دورى مى‏گزید.ابن خلکان و امام صادق(ع)
ابن خلکان درباره‏ى امام صادق(ع) مى‏نویسد
«احدالائمه الاثنى عشر على مذهب الامامه و کان من سادات‏اهل‏البیت و لقب بالصادق لصدق مقالته و فضله اشهر من ان یذکر.»
او یکى از امامان دوازده گانه‏ى امامیه و از بزرگان اهل‏بیت رسول‏خدا(ص) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضل‏او مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد.
ابن خلکان همچنین مى‏نویسد: امام صادق(ع) در صنعت کیمیا (شیمى)از مهارت خاصى بهره‏مند بود، ابوموسى جابربن حیان طرطوسى، شاگرداو بود. جابر کتابى شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات‏جعفربن صادق را در برداشت و حاوى پانصد رساله بود. (18)
ابن حجر عسقلانى و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالفضل احمدبن على مصرى شافعى، مشهور به «ابن‏حجر عسقلانى‏» (773-852 ه .ق) درباره‏ى امام صادق(ع) مى‏گوید:
«جعفربن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب فقیهى است‏بسیار راست گفتار.» (19)
ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب از ابى‏حاتم و او از پدرش نقل‏مى‏کند که درباره‏ى امام صادق(ع) بیان داشت:
«لایساءل عن مثله.»
و نیز مى‏نویسد: ابن عدى گفته است:
«و لجعفراحادیث و نسخ و هو من ثقات الناس... و ذکره ابن حبان‏فى‏الثقات و قال کان من سادات اهل‏البیت فقها و علما و فضلا... وقال النسایى فى‏الجرح و التعدیل ثقه.» (20)براى جعفربن محمد احادیث و نسخه‏هاى بسیار است. او از افرادموثق است. ابن حبان او را در زمره‏ى ثقات قرار داده است و گفته‏است: جعفربن محمد از بزرگان اهل‏بیت رسول خدا(ص) است و ازجهت‏فقه، علم و فضل مقام بالایى دارد. «نسایى‏» در جرح و تعدیل،امام صادق(ع) را از افراد «ثقه‏» معرفى کرده است.صاحب «سیراعلام النبلاء» و امام صادق(ع)
صاحب «سیراعلام النبلاء» درباره‏ى امام صادق(ع) مى‏نویسد:
جعفربن محمد بن على بن حسین که از فرزندان حسین بن على ریحانه‏ى‏رسول خدا(ص) است، یکى از بزرگان است که مادرش «ام فروه‏» دخترقاسم بن محمد بن ابى‏بکر است و مادر ام فروه «اسماء» دخترعبدالرحمان بن ابى‏بکر است. به همین جهت است که آن حضرت مى‏گفت: من از دو جهت‏به ابوبکر منتسبم. او بزرگ بنى‏هاشم است. از محضرعلمى او افراد بسیارى کسب فیض کردند، از جمله، فرزندش «موساى‏کاظم‏»، «یحیى بن سعید انصارى‏»، «یزید بن عبدالله‏»، «ابوحنیفه‏»، «ابان بن تغلب‏»، «ابن جریح‏»، «معاویه‏بن‏عمار»، «ابن اسحاق‏»، «سفیان‏»، «شبعه‏»، «مالک‏»،«اسماعیل بن جعفر»، «وهب بن خالد»، «حاتم بن اسماعیل‏»،«سلیمان بن بلال‏»، «سفیان بن عینیه‏»، «حسن بن صالح‏»،«حسن بن عیاش‏»، «زهیربن محمد»، «حفص بن غیاث‏»، «زید بن‏حسن‏»، «انماطى‏»، «سعیدبن سفیان اسلمى‏»، «عبدالله بن‏میمون‏» «عبدالعزیزبن عمران زهرى‏»، عبدالعزیزدراورى‏»،«عبدالوهاب ثقفى‏»، «عثمان بن فرقد»، «محمدبن ثابت‏بنانى‏»، «محمدبن میمون زعفرانى‏»، «مسلم زنجى‏»، «یحیى‏قطان‏»، «ابوعاصم نبیل‏» و... (21)
همو در کتاب «میزان الاعتدال‏» مى‏نویسد:
جعفربن محمد یکى از امامان بزرگ است که مقامى بس بزرگ دارد ونیکوکار و صادق است. (22)
ابن حجر هیتمى و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالعباس، احمدبن بدرالدین شافعى، معروف به «ابن‏حجر هیتمى‏» (974909 ه .ق) در «صواعق المحرقه‏» درباره‏ى‏امام صادق(ع) مى‏نویسد:
مردم از آن حضرت دانش‏هاى بسیارى فرا گرفته‏اند. این علوم ودانش‏ها توسط مسافران به همه‏جا راه یافت و سرانجام آوازه‏ى‏جعفربن محمد در همه جا پیچیده شد. عالمان بزرگى مانند «یحیى‏بن سعید»، «ابن جریج‏»، «مالک‏»، «سفیان ثورى‏»، «سفیان‏بن عینیه‏»، «ابوحنیفه‏»، «شعبه‏» و «ایوب سجستانى‏» از اوحدیث نقل کرده‏اند. (23)میرعلى هندى و امام صادق(ع)
«میرعلى‏هندى‏» که از علماى نامدار اهل‏سنت است و در همین دوره‏ى‏معاصر مى‏زیست درباره‏ى عظمت علمى و اخلاقى امام صادق(ع) مى‏گوید:
آراء و فتاواى دینى تنها نزد سادات و شخصیت‏هاى فاطمى رنگ فلسفى‏به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو رابرانگیخته بود و بحث‏ها و گفتگوهاى فلسفى در همه‏ى اجتماعات رواج‏یافته بود. شایسته‏ى ذکر است که رهبرى این حرکت فکرى را حوزه‏ى‏علمى‏اى که در مدینه شکوفا شده بود، بر عهده داشت. ابن حوزه رانبیره‏ى على بن‏ابى‏طالب(ع) به نام امام جعفر که «صادق‏» لقب‏داشت، تاسیس کرده بود. او پژوهشگرى فعال ومتفکرى بزرگ بود وبا علوم آن عصر به خوبى آشنایى داشت و نخستین کسى بود که مدارس‏فلسفى اصلى را در اسلام تاسیس کرد.
در مجالس درس او تنها کسانى که بعدها مذاهب فقهى را تاسیس‏کردند، شرکت نمى‏کردند بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست‏در آن حاضر مى‏شدند.
«حسن بصرى‏» موسس مکتب فلسفى «بصره‏» و «واصل بن عطا» موسس‏مذهب «معتزله‏»، از شاگردان او بودند که از زلال چشمه‏ى دانش اوسیراب مى‏شدند. (24)
پى‏نوشتها:
1- شمس الدین ذهبى، سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257; تاریخ‏الکبیر، ج 2، ص‏199 و 198، ح‏2183.
2- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص 258; بحارالانوار، ج‏47، ص‏217.
3- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص‏519، طبع قم، نشراسلامى.
4- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏256.
5- ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص 52; جعفریان، حیات فکرى وسیاسى امامان شیعه، ص‏327.
6- شیخ صدوق، امالى، ص‏143، ح‏3.
7- شهید مطهرى، سیرى در سیره‏ى ائمه اطهار(ع)، ص‏149.
8- شرح الاخبار فى فضایل الائمه الاطهار، ج‏3، ص‏299، ح‏1203.
9- امالى صدوق، ص 435 و436، ح 2.10 و 11- همان، ص‏343، ح‏16.
12- من لایحضره‏الفقیه، ج 1، ص 188، ح‏569
13- سوره نجم، آیه 32.
14- کلینى، کافى، ج 2، ص 287285.
15- رسائل جاحظ، ص‏106; حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص‏328.
16- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257.
17- الملل و النحل، ج 1، ص‏147; حیات فکرى و سیاسى امامان‏شیعه، ص 330.
18- وفیات الاعیان، ج 1، ص‏327; یره‏ى پیشوا، ص‏353; حیات فکرى‏و سیاسى امامان شیعه، ص 330.
19- تقریب التهذیب، ص 68.
20- تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104.
21- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص 255 و256.
22- لغت نامه دهخدا، ج‏9، ص‏130323.
23- الصواعق المحرقه، ص 201.
24- مختصر تاریخ العرب، ص‏193; سیره‏ى پیشوایان، ص 352.
 

تبلیغات