امام صادق(ع) و اندیشههاى صوفیان
آرشیو
چکیده
متن
کتاب «الامام الاصادق و المذاهب الاربعه» از: اسدحیدر، در سهجلد (و هرجلد دو جزء) تشکیل یافته است و هرجلد، حدود 600 صحفهبحث غنى و سرشار از تتبع و کاوش دارد. همان گونه که از نامکتاب پیداست، وجهه عمدهتر کتاب، به تحلیل مکتب فقهى و علمى وتفسیرى امام صادق(ع) در ارتباط با مذاهب چهارگانه اهلسنت وپیشوایان مذاهب اربعه پرداخته است.
جلد اول، از مقدمه خوب «دکتر حامد حنفى داود»، استاد ادبیاتعرب در قاهره برخوردار است، و مقدمهاى که خود مولف برکتابشنگاشته است.
از آنجا که امام صادق(ع) بخشى از دوران خلافت امویان و بخشى ازدوره بنى عباس را درک کرده است، در آغاز کتاب، به ترسیم سیماىبنىامیه و فتنهانگیزى هایشان پرداخته و دوران تحول خلافت ازامویان به مروانیان را معرفى کرده و ویژگیهاى عصرى را که امامصادق(ع) به دنیا آمد (خلافت عبدالملک بنمروان)، بازگو کرده است.
تشریح دوران خلافتسفاح و منصور دوانیقى و برخوردهاى آنان بااولاد پیامبر و مشکلاتى را که امام صادق(ع) در هر دو دوره داشت،از مطالب دیگر این بخش است.
اشاره شد که شخصیت امام صادق(ع) همواره مورد توجه بوده است. دربخشى از کتاب به شخصیت امام صادق(ع) و سخن عالمان بزرگ دربارهعظمت علمى آن حضرت اشاره شده است. کسانى همچون زیدبن على،منصور دوانیقى، مالک بن انس، ابوحنیفه، ابن ابىالعوجاء، ابنحیان، شافعى، جاحظ، هیثمى، زرکلى، میرعلى هندى، خفاجى، زرقانى،یافعى، مناوى، فریدوجدى، پطرس بستانى، عارف ثامر و... دههاچهره دیگر از متقدمان و متاخران، با طیفهاى فکرى و اعتقادىگوناگون، از جمله افرادىاند که دیدگاههایشان درباره پیشواى ششمآورده شده است.
مکتب امام صادق(ع)
مولف، فرآوردههاى علمى محضر امام صادق(ع) را به یک «دانشگاهاسلامى» تشبیه مىکند و میراث عظیم فکرى، فقهى، حدیثى، تفسیرى وکلامى آن حضرت را مایه غناى فرهنگ اسلامى و شیعى مىشمارد و دربخشى از کتاب، به معرفى مکتب علمى امام صادق(ع) و دست پروردگاناو و راویانى که از چشمه پرفیض دانش حضرتش بهره گرفته و بهجامعه انتقال دادهاند، پرداخته است. اشاره به برخى تالیفات وآثار این شاگردان، از جمله ابان بن تغلب، جمیل بن دراج، حمادبن عثمان، حارث بن مغیره و هشام بن حکم در همین بخش دیدهمىشود.
معاصران سیاسى
تحلیل مواضع سیاسى امام صادق(ع) با خلفاى عصرخویش و شیوههاىعملى خلفاى معاصر حضرت، بحثسودمند دیگرى در جلد اول کتاب است.
امام صادق(ع) به لحاظ نداشتن یاران کافى براى جهادى آشکار،بیشتر تلاش علمى داشت و مبارزه منفى را با سلطههاى جائر زمانخود برگزیده بود. سخنان گاهى نیشدار و با کنایه امام با خلفاىزمان خویش، نشانه این شیوه است. وقتى منصور دوانیقى از آن حضرتمىخواهد که با دستگاه خلافت، رفت و آمد و ارتباط بهترى داشتهباشد، پاسخ حضرت بسیار زیباست. مىفرماید: «نه نزد ما از دنیاچیزى است که از تو برآن بیمناک باشیم، و نه نزد تو چیزى ازآخرت است که به آن امیدوار شویم. نه تو در نعمتى هستى که براىتهنیت گویى به خدمت آییم و نه وضع خود را نقمتبار مىبینى هتسلیتبگوییم. با این حساب، براى چه با تو رفت و آمد و رابطهداشته باشیم؟» (ص 108)
نکاتى از زندگى و سیاست زمامداران هم عصر او، یعنى عبدالملک بنمروان، ولید، سلیمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز، یزید بنعبدالملک، هشام بن عبدالملک، ابراهیم بن ولید، مروان و... ازجمله نکات این بخش است.
مذاهب اربعه
دورى گزیدن مردم از خاندان رسول خدا(ص) و عملى نکردن به سفارشآن حضرت در باره «ثقلین»، سبب شد داعیهدارانى به عنوانصاحبان مکتب و مذهب مطرح باشند و از سوى خلافت مورد حمایت قرارگیرند و مذهب رسمى و دولتى تلقى گردند. این بود که مذاهبچهارگانه اهلسنت پیش آمد، با همه جمودها و خامىها و کاستىهایىکه داشت.
جلوه علوم صادق آل محمد(ص)، با شناخت روساى این مذاهب و محتواىآنها، روشنتر مىشود. در بخشى از همین جلد، تاریخچه پیدایشمذاهب اهلسنت و زندگى پیشوایان آن چهارمذهب و ویژگیهاى هر کدامبه طور مبسوط بیان شده است، علاوه بر مذاهب و مکاتب گوناگونى کهدر قلمرو پهناور کشورهاى اسلامى، در بغداد و مصر و جاهاى دیگرپدید آمد که نزدیک به بیست مذهب مىشود.
آشنایى با مذاهب چهارگانه حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى وویژگیهاى فکرى و فقهى آنان و شرح حال ائمه این مذاهب و تدوینکتابهاى حدیثى و صحاح آنان از مطالب غنى در این بخش از کتاباست که دامنه آن به مجلدات بعدى هم کشیده مىشود.
مذهب جعفرى
مذهب اهلبیت (که به مذهب جعفرى شهرت یافته است.) درسایه تلاشامام باقر(ع) و امام صادق(ع) میراث گرانبهایى را به یادگارگذاشت. عوامل گوناگونى در این که این مکتب جلوه کند و گسترشیابد، نقش داشت. دولتهاى عباسى و اموى با همه کوششهایشاننتوانستند مانع رشد و گسترش فرهنگ غنى اهلبیت علیهم السلامشوند. پدیدههایى چون تفکر غلات هم نتوانستند مکتب اهلبیت علیهمالسلام را مخدوش سازند.
اسدحیدر، با تاکید براین که مذهب جعفرى با قوت ومحتوا ودورنمایه خودش، بدون تکیه به قدرت حکومتى یا عوامل تبلیغى،گسترش یافت و بذر آن در حجاز، عراق، شام، جبل عامل، حلب، مصر،هند، ترکیه و... بارور شد و هواداران این مذهب ناب و راستین درهمه جاى جهان پراکنده شدند، به نمونهها و مواردى از رواج اینمکتب در آمریکا، روسیه، افغانستان، یمن و... اشاره مىکند ودردمندانه یاد مىکند که تاریخ تشیع، آنگونه که شایسته است،مورد کاوش و بررسى و تحلیل قرار نگرفته است واطلاعات گسترده وکافى از وضعیتشیعه و پیروان اهلبیت علیهم السلام در سطح جهاندر دست نیست و مولفان کتابهاى «ملل و فرق و مذاهب» نیز آنگونه که باید، شیعه و معتقدات و پیروان و مناطق شیعه نشین رامعرفى نکردهاند.
جلد دوم کتاب، با بحث مبسوطترى درباره شیعه و مذهب جعفرى آغازمىشود و به نقد برخى گفتهها و نوشتههاى خام یا مغرضانه دیگرانمىپردازد و معرفى شایستهاى از کسانى که اصحاب امام صادق وحاملان علم و فقه و حدیث او بودند، به عمل مىآورد. شخصیتهاىبارزى همچون: ابان بن تغلب، مؤمنالطاق و هشام بن حکم در اینبخش، به طور بارزترى مورد توجه قرار مىگیرد.
در همین جلد (از ص269 به بعد) نمونههاى جالبى از رهنمودهاىعلمى،روایات اخلاقى، سیره و اخلاق شخصى و تعالیم ارزشمند حضرت صادق(ع)عرضه شده است. رهنمودهاى راهگشاى آن حضرت براى شیعه و پیرواناهلبیت علیهم السلام در مسائل سلوکى، اجتماعى، برخورد بادیگران، شیوههاى جدال علمى و مباحثه، موضعگیرى در برابر قدرتهاو حکومتهاى وقت، در این بخش دیده مىشود و از «دعوت ساکت وآرام» که شیوه امام صادق(ع) بود، یاد مىکند و شاهدهاىارزندهاى از روحیات و ویژگیهاى رفتارى وسلوکى حضرت مىآورد و دربخشى با عنوان «فصول من حکمه» کلمات قصار و حکمتبار وى راتقدیم خوانندگان مىکند.
این جلد، با تحلیلى مبسوط، با «مشکل غلات» که امام با آنانمواجه و درگیر بود، ادامه مىیابد و در بخش پایانى، به زندگى،آراء، افکار و حیات علمى احمدبن حنبل مىپردازد.
نقد دیدگاههاى مستشرقین
جلد سوم کتاب «الامام الصادق و المذاهب الاربعه»، بانقل و نقدآراء مستشرقین و مولفانى که درباره شیعه و معتقدات این مذهبسخن گفتهاند، فصل جدیدى را در کتاب مىگشاید و از کج اندیشى،بغض و کینه توزى و غرض ورزىهاى آنان در گزارشهاى تاریخى دربارهشیعه، پرده برمىدارد و مظلومیتشیعه را در این عرصه هم ترسیممىکند.
باگذر از این بخش، مطالبى هم درباره رنجها و محنتها و مشکلاتىرا که امام صادق(ع) با آنها مواجه بود، چه از سوى خلفا، چهاز طرف فرقههاى مختلف، دارد و بازهم فصلى روشن و نورانىدرباره سخنان حکیمانه امام صادق(ع) مىآورد و قضاوتها ودیدگاههاى دیگران را درباره مقام علمى، اخلاص، زهد، سخاوت، صبرو شکیبایى، حلم و بردبارى، شجاعت، فراست و هیبت امام(ع) نقلمىکند.
نقد دیدگاههاى «ابوزهره» درکتابى که در باره امام صادق(ع)نوشته است و رد مطالب نادرست او فصل دیگرى از این جلد است.
فقه در عرصه بررسى تطبیقى
از آنجا که وجه شاخص جعفرى با مذاهب دیگر، در قلمرو فقه بودهاست، در بخش عظیمى از جلد سوم، به فقه از دیدگاه شیعه و اهلسنت مىپردازد و با یک بررسى تطبیقى و مقایسهاى در ابوابى مانندوضو، غسل، تیمم، نجاسات، نماز و... به تمایزات این دو دیدگاهمىپردازد.
از آنجا که مبناى هر فقه و منابع استنباط حکم، بر اصول وپایههایى استوار است، در فصلى هم به «منابع فقه» در شیعه وسنت مىپردازد.
و بالاخره بازهم به نقد تفکرات و دیدگاههاى مولفان و خاورشناسانو محققان غربى و نقد شخصیت موهوم و غیر واقعى «عبدالله بنسبا» مىپردازد.
در بخش پایانى کتاب، تحت عنوان «رجال الصحاح الشیعه» (از ص497 تا 582) به معرفى چهرههایى از راویان شیعه مىپردازد که درکتب صحاح اهلسنت و در لابلاى احادیث، از روایات آنان نقل شده استو این را، على رغم آن همه خصومتبا شیعه در عصر خلفا و بایکوتکردن راویان شیعى و فراموشاندن مکتب اهلبیت علیهم السلام والقاء شبهه و دروغ نسبتبه شیعه و هواداران اهلبیت، مهممىشمارد و مىگوید: با همه آن اوضاع نامناسب، وقتى به کتابهاىحدیثى معتبر نزد اهلسنت مراجعه مىکنیم، نام راویان شیعه واحادیث آنان را در این کتابها به وفور مشاهده مىکنیم. آنگاهفهرستى از این نامها را با توضیحاتى درباره تعداد احادیثشان وموارد نقل شده مىآورد. کسانى همچون: ابان بن تغلب، احمدبنمفضل، ابراهیم بن یزید، اسحاق بن منصور، اسماعیل سدى، اسماعیلبن خلیفه، اصبغ بن نباته، بسام صیرفى، جعفر بن زیاد، جابر بنیزید، حارث همدانى، حماد بن عیسى، حکم بن عتیبه، ربیع بن انس،سعید بن عمرو، سلیمان بن مهران، شریک بن عبدالله، عبدالله بنعمر، عبدالرزاق، عدى بن ثابت، محمدبن فضیل، یحیى بن عیسى و...
تنها بخشى از این مجموعه نورانى ناقلان و حاملان علوم اهلبیتاند.
مولف بزرگوار، در پایان با اظهار تاسف از شیوه قلم بدستانى کهبا جعل و دروغ و تحریف و تبلیغات بىپایه علیه شیعه، به تفرقهافکنى در امت اسلام و بدبین ساختن نسل جوان و اهل مطالعه بهپیروان اهلبیت علیهم السلام مىپردازند، دعوتى فراگیر به وحدتدارد و در آخرین صفحه کتابش چنین مىآورد:
«... دعوت ما به یکپارچگى صفوف و آراستگى به مبادى اسلام استکه ضامن همبستگى اجتماعى است و این از خواستهها و مطالباتاساسى ما در شرایط خاص است، و این خطرناکترین مرحله است کهباید از آن گذشت. ما باید به نداى اسلام که به وحدت دعوت مىکند،گوش فرادهیم، کینهها را از دلها بزداییم، گردنههاى عبورناپذیرى را که کینههاى کهن پدید آورده، از سر راه برداریم و بهخواسته دینمان که اخوت و همیارى است، تحقق ببخشیم. امروز بایدواقع بین باشیم و با بحث علمى، سطح مباحثات علمى را در حدى کهطلیعه نسل حاضر مسلمان مىطلبد، بالاببریم و از احساسات دورىکنیم. انتظارمان از حاملان رسالت اسلامى و صاحبان قلمهاى آزاد ومربیان نسل کنونى آن است که در برابر تاریخ، احساس مسئولیتکنند و بارسنگین این تکلیف را بردوش کشند...»
جلد اول، از مقدمه خوب «دکتر حامد حنفى داود»، استاد ادبیاتعرب در قاهره برخوردار است، و مقدمهاى که خود مولف برکتابشنگاشته است.
از آنجا که امام صادق(ع) بخشى از دوران خلافت امویان و بخشى ازدوره بنى عباس را درک کرده است، در آغاز کتاب، به ترسیم سیماىبنىامیه و فتنهانگیزى هایشان پرداخته و دوران تحول خلافت ازامویان به مروانیان را معرفى کرده و ویژگیهاى عصرى را که امامصادق(ع) به دنیا آمد (خلافت عبدالملک بنمروان)، بازگو کرده است.
تشریح دوران خلافتسفاح و منصور دوانیقى و برخوردهاى آنان بااولاد پیامبر و مشکلاتى را که امام صادق(ع) در هر دو دوره داشت،از مطالب دیگر این بخش است.
اشاره شد که شخصیت امام صادق(ع) همواره مورد توجه بوده است. دربخشى از کتاب به شخصیت امام صادق(ع) و سخن عالمان بزرگ دربارهعظمت علمى آن حضرت اشاره شده است. کسانى همچون زیدبن على،منصور دوانیقى، مالک بن انس، ابوحنیفه، ابن ابىالعوجاء، ابنحیان، شافعى، جاحظ، هیثمى، زرکلى، میرعلى هندى، خفاجى، زرقانى،یافعى، مناوى، فریدوجدى، پطرس بستانى، عارف ثامر و... دههاچهره دیگر از متقدمان و متاخران، با طیفهاى فکرى و اعتقادىگوناگون، از جمله افرادىاند که دیدگاههایشان درباره پیشواى ششمآورده شده است.
مکتب امام صادق(ع)
مولف، فرآوردههاى علمى محضر امام صادق(ع) را به یک «دانشگاهاسلامى» تشبیه مىکند و میراث عظیم فکرى، فقهى، حدیثى، تفسیرى وکلامى آن حضرت را مایه غناى فرهنگ اسلامى و شیعى مىشمارد و دربخشى از کتاب، به معرفى مکتب علمى امام صادق(ع) و دست پروردگاناو و راویانى که از چشمه پرفیض دانش حضرتش بهره گرفته و بهجامعه انتقال دادهاند، پرداخته است. اشاره به برخى تالیفات وآثار این شاگردان، از جمله ابان بن تغلب، جمیل بن دراج، حمادبن عثمان، حارث بن مغیره و هشام بن حکم در همین بخش دیدهمىشود.
معاصران سیاسى
تحلیل مواضع سیاسى امام صادق(ع) با خلفاى عصرخویش و شیوههاىعملى خلفاى معاصر حضرت، بحثسودمند دیگرى در جلد اول کتاب است.
امام صادق(ع) به لحاظ نداشتن یاران کافى براى جهادى آشکار،بیشتر تلاش علمى داشت و مبارزه منفى را با سلطههاى جائر زمانخود برگزیده بود. سخنان گاهى نیشدار و با کنایه امام با خلفاىزمان خویش، نشانه این شیوه است. وقتى منصور دوانیقى از آن حضرتمىخواهد که با دستگاه خلافت، رفت و آمد و ارتباط بهترى داشتهباشد، پاسخ حضرت بسیار زیباست. مىفرماید: «نه نزد ما از دنیاچیزى است که از تو برآن بیمناک باشیم، و نه نزد تو چیزى ازآخرت است که به آن امیدوار شویم. نه تو در نعمتى هستى که براىتهنیت گویى به خدمت آییم و نه وضع خود را نقمتبار مىبینى هتسلیتبگوییم. با این حساب، براى چه با تو رفت و آمد و رابطهداشته باشیم؟» (ص 108)
نکاتى از زندگى و سیاست زمامداران هم عصر او، یعنى عبدالملک بنمروان، ولید، سلیمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز، یزید بنعبدالملک، هشام بن عبدالملک، ابراهیم بن ولید، مروان و... ازجمله نکات این بخش است.
مذاهب اربعه
دورى گزیدن مردم از خاندان رسول خدا(ص) و عملى نکردن به سفارشآن حضرت در باره «ثقلین»، سبب شد داعیهدارانى به عنوانصاحبان مکتب و مذهب مطرح باشند و از سوى خلافت مورد حمایت قرارگیرند و مذهب رسمى و دولتى تلقى گردند. این بود که مذاهبچهارگانه اهلسنت پیش آمد، با همه جمودها و خامىها و کاستىهایىکه داشت.
جلوه علوم صادق آل محمد(ص)، با شناخت روساى این مذاهب و محتواىآنها، روشنتر مىشود. در بخشى از همین جلد، تاریخچه پیدایشمذاهب اهلسنت و زندگى پیشوایان آن چهارمذهب و ویژگیهاى هر کدامبه طور مبسوط بیان شده است، علاوه بر مذاهب و مکاتب گوناگونى کهدر قلمرو پهناور کشورهاى اسلامى، در بغداد و مصر و جاهاى دیگرپدید آمد که نزدیک به بیست مذهب مىشود.
آشنایى با مذاهب چهارگانه حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى وویژگیهاى فکرى و فقهى آنان و شرح حال ائمه این مذاهب و تدوینکتابهاى حدیثى و صحاح آنان از مطالب غنى در این بخش از کتاباست که دامنه آن به مجلدات بعدى هم کشیده مىشود.
مذهب جعفرى
مذهب اهلبیت (که به مذهب جعفرى شهرت یافته است.) درسایه تلاشامام باقر(ع) و امام صادق(ع) میراث گرانبهایى را به یادگارگذاشت. عوامل گوناگونى در این که این مکتب جلوه کند و گسترشیابد، نقش داشت. دولتهاى عباسى و اموى با همه کوششهایشاننتوانستند مانع رشد و گسترش فرهنگ غنى اهلبیت علیهم السلامشوند. پدیدههایى چون تفکر غلات هم نتوانستند مکتب اهلبیت علیهمالسلام را مخدوش سازند.
اسدحیدر، با تاکید براین که مذهب جعفرى با قوت ومحتوا ودورنمایه خودش، بدون تکیه به قدرت حکومتى یا عوامل تبلیغى،گسترش یافت و بذر آن در حجاز، عراق، شام، جبل عامل، حلب، مصر،هند، ترکیه و... بارور شد و هواداران این مذهب ناب و راستین درهمه جاى جهان پراکنده شدند، به نمونهها و مواردى از رواج اینمکتب در آمریکا، روسیه، افغانستان، یمن و... اشاره مىکند ودردمندانه یاد مىکند که تاریخ تشیع، آنگونه که شایسته است،مورد کاوش و بررسى و تحلیل قرار نگرفته است واطلاعات گسترده وکافى از وضعیتشیعه و پیروان اهلبیت علیهم السلام در سطح جهاندر دست نیست و مولفان کتابهاى «ملل و فرق و مذاهب» نیز آنگونه که باید، شیعه و معتقدات و پیروان و مناطق شیعه نشین رامعرفى نکردهاند.
جلد دوم کتاب، با بحث مبسوطترى درباره شیعه و مذهب جعفرى آغازمىشود و به نقد برخى گفتهها و نوشتههاى خام یا مغرضانه دیگرانمىپردازد و معرفى شایستهاى از کسانى که اصحاب امام صادق وحاملان علم و فقه و حدیث او بودند، به عمل مىآورد. شخصیتهاىبارزى همچون: ابان بن تغلب، مؤمنالطاق و هشام بن حکم در اینبخش، به طور بارزترى مورد توجه قرار مىگیرد.
در همین جلد (از ص269 به بعد) نمونههاى جالبى از رهنمودهاىعلمى،روایات اخلاقى، سیره و اخلاق شخصى و تعالیم ارزشمند حضرت صادق(ع)عرضه شده است. رهنمودهاى راهگشاى آن حضرت براى شیعه و پیرواناهلبیت علیهم السلام در مسائل سلوکى، اجتماعى، برخورد بادیگران، شیوههاى جدال علمى و مباحثه، موضعگیرى در برابر قدرتهاو حکومتهاى وقت، در این بخش دیده مىشود و از «دعوت ساکت وآرام» که شیوه امام صادق(ع) بود، یاد مىکند و شاهدهاىارزندهاى از روحیات و ویژگیهاى رفتارى وسلوکى حضرت مىآورد و دربخشى با عنوان «فصول من حکمه» کلمات قصار و حکمتبار وى راتقدیم خوانندگان مىکند.
این جلد، با تحلیلى مبسوط، با «مشکل غلات» که امام با آنانمواجه و درگیر بود، ادامه مىیابد و در بخش پایانى، به زندگى،آراء، افکار و حیات علمى احمدبن حنبل مىپردازد.
نقد دیدگاههاى مستشرقین
جلد سوم کتاب «الامام الصادق و المذاهب الاربعه»، بانقل و نقدآراء مستشرقین و مولفانى که درباره شیعه و معتقدات این مذهبسخن گفتهاند، فصل جدیدى را در کتاب مىگشاید و از کج اندیشى،بغض و کینه توزى و غرض ورزىهاى آنان در گزارشهاى تاریخى دربارهشیعه، پرده برمىدارد و مظلومیتشیعه را در این عرصه هم ترسیممىکند.
باگذر از این بخش، مطالبى هم درباره رنجها و محنتها و مشکلاتىرا که امام صادق(ع) با آنها مواجه بود، چه از سوى خلفا، چهاز طرف فرقههاى مختلف، دارد و بازهم فصلى روشن و نورانىدرباره سخنان حکیمانه امام صادق(ع) مىآورد و قضاوتها ودیدگاههاى دیگران را درباره مقام علمى، اخلاص، زهد، سخاوت، صبرو شکیبایى، حلم و بردبارى، شجاعت، فراست و هیبت امام(ع) نقلمىکند.
نقد دیدگاههاى «ابوزهره» درکتابى که در باره امام صادق(ع)نوشته است و رد مطالب نادرست او فصل دیگرى از این جلد است.
فقه در عرصه بررسى تطبیقى
از آنجا که وجه شاخص جعفرى با مذاهب دیگر، در قلمرو فقه بودهاست، در بخش عظیمى از جلد سوم، به فقه از دیدگاه شیعه و اهلسنت مىپردازد و با یک بررسى تطبیقى و مقایسهاى در ابوابى مانندوضو، غسل، تیمم، نجاسات، نماز و... به تمایزات این دو دیدگاهمىپردازد.
از آنجا که مبناى هر فقه و منابع استنباط حکم، بر اصول وپایههایى استوار است، در فصلى هم به «منابع فقه» در شیعه وسنت مىپردازد.
و بالاخره بازهم به نقد تفکرات و دیدگاههاى مولفان و خاورشناسانو محققان غربى و نقد شخصیت موهوم و غیر واقعى «عبدالله بنسبا» مىپردازد.
در بخش پایانى کتاب، تحت عنوان «رجال الصحاح الشیعه» (از ص497 تا 582) به معرفى چهرههایى از راویان شیعه مىپردازد که درکتب صحاح اهلسنت و در لابلاى احادیث، از روایات آنان نقل شده استو این را، على رغم آن همه خصومتبا شیعه در عصر خلفا و بایکوتکردن راویان شیعى و فراموشاندن مکتب اهلبیت علیهم السلام والقاء شبهه و دروغ نسبتبه شیعه و هواداران اهلبیت، مهممىشمارد و مىگوید: با همه آن اوضاع نامناسب، وقتى به کتابهاىحدیثى معتبر نزد اهلسنت مراجعه مىکنیم، نام راویان شیعه واحادیث آنان را در این کتابها به وفور مشاهده مىکنیم. آنگاهفهرستى از این نامها را با توضیحاتى درباره تعداد احادیثشان وموارد نقل شده مىآورد. کسانى همچون: ابان بن تغلب، احمدبنمفضل، ابراهیم بن یزید، اسحاق بن منصور، اسماعیل سدى، اسماعیلبن خلیفه، اصبغ بن نباته، بسام صیرفى، جعفر بن زیاد، جابر بنیزید، حارث همدانى، حماد بن عیسى، حکم بن عتیبه، ربیع بن انس،سعید بن عمرو، سلیمان بن مهران، شریک بن عبدالله، عبدالله بنعمر، عبدالرزاق، عدى بن ثابت، محمدبن فضیل، یحیى بن عیسى و...
تنها بخشى از این مجموعه نورانى ناقلان و حاملان علوم اهلبیتاند.
مولف بزرگوار، در پایان با اظهار تاسف از شیوه قلم بدستانى کهبا جعل و دروغ و تحریف و تبلیغات بىپایه علیه شیعه، به تفرقهافکنى در امت اسلام و بدبین ساختن نسل جوان و اهل مطالعه بهپیروان اهلبیت علیهم السلام مىپردازند، دعوتى فراگیر به وحدتدارد و در آخرین صفحه کتابش چنین مىآورد:
«... دعوت ما به یکپارچگى صفوف و آراستگى به مبادى اسلام استکه ضامن همبستگى اجتماعى است و این از خواستهها و مطالباتاساسى ما در شرایط خاص است، و این خطرناکترین مرحله است کهباید از آن گذشت. ما باید به نداى اسلام که به وحدت دعوت مىکند،گوش فرادهیم، کینهها را از دلها بزداییم، گردنههاى عبورناپذیرى را که کینههاى کهن پدید آورده، از سر راه برداریم و بهخواسته دینمان که اخوت و همیارى است، تحقق ببخشیم. امروز بایدواقع بین باشیم و با بحث علمى، سطح مباحثات علمى را در حدى کهطلیعه نسل حاضر مسلمان مىطلبد، بالاببریم و از احساسات دورىکنیم. انتظارمان از حاملان رسالت اسلامى و صاحبان قلمهاى آزاد ومربیان نسل کنونى آن است که در برابر تاریخ، احساس مسئولیتکنند و بارسنگین این تکلیف را بردوش کشند...»