آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

سفرهاى معصومین علیهم السلام از مهم‏ترین فرازهاى درخشان زندگى وتاریخ اهل بیت علیهم السلام است. این سفرها در بردارنده حوادث‏تاریخى و معارف الهى مهمى هستند. هجرت پیامبر(ص) و اهل بیت ازمکه به مدینه، حجه‏الوداع رسول خدا(ص)، غدیر خم و سفر تاریخى‏سیدالشهداء به کربلا از سفرهاى پر بار تاریخ اسلام هستند.
اینک به مناسبت ویژه نامه میلاد صادق آل محمد(ص)، به بررسى‏سفرهاى آن حضرت مى‏پردازیم .
امام صادق(ع) در سال‏83 ه. ق. تولد یافت و در سال 114 ه. ق.
به امامت رسید و در سال 148 شهید شد. دوران امامت آن حضرت بادوران ضعف امویان (114 132 ه. ق.) و با سالیان آغازین حکومت‏عباسیان (132 148 ه. ق.) همراه بود.
در عصر امویان، سراسر عمر آن حضرت در مدینه سپرى شد. آن حضرت‏در عهد امامت پدرش همراه وى از طرف هشام بن عبدالملک اموى به‏شام احضار و از مدینه خارج شد.
سفرهاى امام صادق(ع) در دوره عباسیان آغاز مى‏گردد که بیانگراوج تحولات سیاسى در این دوره است.
خلفاى عباسى گر چه با شعار اهل بیت علیهم السلام به قدرت رسیدندو در مقایسه با بنى امیه، به اهل بیت علیهم السلام و علویان‏نزدیک‏تر بودند اما در ظلم بر معصومین علیهم السلام و علویان ازامویان جلوتر و یا همانند آن‏ها بودند. (1)
یکى از مهم‏ترین ظلم‏ها و آزارهاى خلفاى عباسى که نسبت‏به ائمه‏علیهم السلام روا داشتند اجبار ائمه علیهم السلام به سفر ازمدینه به مراکز حکومت، به منظور اذیت آن‏ها بود.
سفرهاى اجبارى ائمه علیهم السلام از عصر امام صادق(ع) شروع شد وتا شهادت امام عسگرى(ع) تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امام‏زمان(ع) گردید.
اهداف سفرها
محمد بن عبدالله اسکندرى، از ندیمان خاص منصور دوانقى مى‏گوید:
روزى از منصور که غرق غم و تفکر بود، پرسیدم چرا ناراحتى؟ اوگفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و یا بیشتر را کشتم اما هنوزسید و پیشواى آنان، جعفر بن محمد(ع) زنده است. گفتم: عبادت‏جعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملک باز داشته است.
منصور گفت: اما ملک عقیم است و تا از او خلاص نشوم، احساس راحتى‏نمى‏کنم. (2) همین احساس خطر از موقعیت دینى، علمى و اجتماعى‏امام صادق(ع) باعث‏شد که وى بارها به سفرهاى اجبارى به مراکزحکومتى برود.گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولى ازجزئیات آن‏ها اطلاعات دقیق در دسترس نیست. به ناچار ضمن دو عنوان‏کلى، به بررسى این سفرها مى‏پردازیم.
الف سفرهاى امام صادق(ع) در دوران خلافت‏سفاح
سفاح اولین خلیفه عباسى است که شهر حیره واقع در نزدیکى کوفه‏را پایتخت قرار داد. او چهار سال بیشتر حکومت نکرد. سفاح‏بیشتر دوران حکومتش را به پاکسازى مخالفان و جنگ‏هاى پراکنده باامویان پرداخت. او به شدت از امام صادق(ع) بیم داشت. لذا دراواخر حکومت‏خود، آن حضرت را به حیره احضار کرد.
کوفه پایگاه تاریخى تشیع بود. حدود 900 راوى حدیث در مسجد کوفه‏سرود حدثنى جعفر بن محمد (3) مى‏سرودند. کوفه پایگاه اصحاب خاص‏امام صادق(ع) و پدرش بود، پایگاه زراره، جابر جعفى، محمد بن‏مسلم، ابان بن تغلب و... . امام صادق(ع) هنگام ورود به کوفه بااستقبال عظیم‏مردم مواجه شد. یکى از اصحاب آن حضرت در این باره‏مى‏گوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیاب‏شوم تا این که در روز چهارم ورود آن حضرت به کوفه، ایشان مرادر میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند. (4)
سفر امام صادق(ع) به درازا کشید. آن حضرت در آغاز سفر در فضاى‏آزادترى بودند; به گونه‏اى که ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاع‏را کاملا به ضرر حکومت نوپاى عباسیان پایان بخشید. متاسفانه‏اطلاعاتى از این سفر به دست ما نرسیده است. منصور در مجلس سفاح‏از امام صادق(ع) پرسید:
اى ابو عبدالله، چرا شیعیان به راحتى در بین مردم شناخته‏مى‏شوند؟ امام فرمود: به خاطر حلاوت و شیرینى ایمانى که درسینه‏هاى آن‏ها ست، آنرا آشکار ساخته، زود شناخته مى‏شوند. (5) از ویژگى‏هاى این سفر این است که: امام صادق(ع) در دوره سفاح که‏خفقان کم‏تر بود، نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند. حضرت‏فرمود: مرا نزد سفاح در حیره بردند او از من پرسید: در باره‏روزه امروز چه مى‏گویى؟ گفتم: شما پیشواى جامعه هستید، اگر روزه‏بگیرى ما هم روزه مى‏گیریم و اگر افطار کنى ما هم افطار مى‏کنیم.
پس او افطار کرد و من هم مجبور به افطار شدم، با این که به خداقسم! مى‏دانستم آن روز، رمضان بود آن افطار و قضاى آن برایم‏سهل‏تر بود از این که گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد. (6)
سفاح در اواخر حکومتش امام صادق(ع) را تحت نظر شدید قرار داد.
یکى از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سوالى شرعى را از آن‏حضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شدید بود. و او در مانده بود که‏از چه راهى نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینه‏پوش افتاد. با مبلغى قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش راامانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام صادق(ع) رفت. (7) سرانجام‏سفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند، تا ایشان را ازمرکز شیعه دور کند.
امام صادق(ع) و زیارت عتبات
بیشتر زیارت‏هاى ائمه علیهم السلام به ویژه زیارت امیرالمؤمنین وسیدالشهداء علیمهاالسلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آن‏ها ازامام صادق(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) بارها همراه برخى ازاصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین مشرف شد. (8) محدث بزرگوار شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان مى‏نویسد: امام‏صادق(ع) فرمود: «چون زیارت کنى جانب نجف را، زیارت کنى عظام‏آدم و بدن نوح علیمهاالسلام و پیکر على بن ابى طالب(ع) را. زیرابا این کار زیارت کرده‏اى پدران گذشته و محمد(ص) خاتم پیغمبران‏و على(ع) و بهترین اوصیا را» (9)
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس مى‏گوید: صفوان جمال‏روایت کرده است! «چون با حضرت صادق(ع) وارد کوفه شدیم آنگاه‏که آن حضرت نزد منصور دوانیقى مى‏رفتند، فرمود که اى صفوان شتررا بخوابان که این نزدیک قبر جدم امیرالمؤمنین(ع) است. پس فرودآمدند و غسل کردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنه‏کردند و فرمودند: تو نیز چنین کن. پس به جانب نجف روانه شدند وفرمودند که گامها را کوتاه بردار و سر را به زیر انداز که حق‏تعالى براى تو به عدد هر گامى که بر مى‏دارى صدهزار حسنه‏مى‏نویسد و صدهزار گناه محو مى‏کند و... پس آن حضرت مى‏رفتند و من‏مى‏رفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه وتهلیل خدا، تا رسیدیم به تلها (تپه‏هاى مورد نظر) پس ایشان به‏جانب راست و چپ نظر کردند و با چوبى که در دست داشتند خطى‏کشیدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب کردم اثر قبرى یافتم.
پس آب دیده بر روى مبارکش جارى شد و گفت: انا لله و انا الیه‏راجعون و گفت: السلام علیک ایها الوصى... سپس خود را به قبرچسبانیده و گفتند: بابى انت و امى یا امیرالمؤمنین و... پس‏برخاست و بالاى سر آن حضرت چند رکعت نماز خواند و فرمود:....
صفوان مى‏گوید: به آن حضرت گفتم: اجازه مى‏دهید اصحاب خود را خبردهم از اهل کوفه و نشان دهم به آنها این قبر را. فرمودند: بلى‏و درهمى چند هم دادند که من قبر را مرمت و اصلاح کردم.
همچنین سیف بن عمیره مى‏گوید: پس از خروج امام صادق(ع) از حیره‏به جانب مدینه، همراه صفوان بن مهران و جمعى دیگر از شیعیان به‏سوى نجف رفتیم. پس از اینکه از زیارت امیرالمؤمنین(ع) فارغ‏شدیم، صفوان صورت خود را به کربلا برگرداند و گفت: از کنار سرمقدس امیرالمؤمنین زیارت کنید حسین(ع) را که اینگونه با ایما واشاره امام صادق زیارت کرد او را. پس صفوان همان زیارت عاشوراءرا که علقمه از امام باقر(ع) روایت کرده بود، با نمازش خواند وسپس با امیرالمؤمنین(ع) وداع کرد و سپس به جانب قبر حسین(ع)اشاره کرد و ایشان را هم وداع کرد به دعاء بعد از زیارت‏عاشورا.
پس از ختم دعا به صفوان گفتیم: اما علقمه دیگر این را روایت‏نکرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چیزى است که‏امام صادق(ع) انجام داده بود و مرا به آن سفارش کرده بود. (10)
امام صادق(ع) در خلافت منصور
تعداد ملاقات‏هاى امام صادق(ع) با منصور را از هفت تا حدود بیست‏مرتبه شمرده‏اند.که برخى از آنها در سفر حج منصور بود. منصورچند بار امام صادق(ع) را به کوفه و بغداد احضار کرد. اینک چندمورد از آن‏ها را ذکر مى‏کنیم:
پس از شهادت محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبدالله‏محض) مردى قریشى به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمدغلامش، معلى بن خنیس را براى جمع آورى اموال نزد شیعیانش‏فرستاده است، تا با آن‏ها به یارى محمد بن عبدالله بشتابد.منصور از شدت غضب، به حاکم مدینه دستور داد که به سرعت امام رابه مرکز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نکند. حاکم‏مدینه با تهدید امام را مجبور به سفر کرد. صفوان جمال مى‏گوید:«امام مرا طلبیده، فرمود: وسایل سفر را آماده کن که فردا عازم‏مى‏شویم و همان ساعت‏برخاست در حالى که همراهش بودم به‏مسجدالنبى(ص) رفت، چند رکعت نمازخواند و دست‏به دعا بلند کردکه: یا من لیس له ابتداء و انقضاء...، و فردایش عازم عراق شدیم‏و...» (11)
امام صادق(ع) درباره این سفر فرمود: پس از شهادت ابراهیم بن‏عبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهلبیت را مجبور به سفر به‏کوفه کردند. آن‏ها را یک ماه آن جا به گونه‏اى نگه داشتند که هرروز منتظر قتل خود بودند، تا این که روزى به آنها گفتند: دونفر از شما به نمایندگى از بقیه به دیدن خلیفه بیاید، پس من(امام صادق(ع‏» و حسن بن زید رفتیم و... (12)
دربار منصور
در تمام موارد احضارهاى امام، مامورى در کنار منصور یا درراهروى قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل ازرسیدن امام به مجلس او، آن حضرت را بکشد. (13) این نقشه هیچگاه‏پیاده نشد. علت آن را چنین نوشته‏اند:
ربیع خادم و مامور منصور مى‏گوید: روزى منصور مرا مامور آوردن‏جعفر بن محمد کرد. من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصیتى یاعهدى دارى انجام بده. منصور تو را براى قتل طلبیده است. ایشان‏را به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصورمشغول ذکر گفتن بود. تا منصور ایشان‏را دید، بلند شد و احترام عجیبى کرد. آن حضرت را کنار خودنشاند و پس از اندکى صحبت، با احترام ایشان را مرخص نمود. دربازگشت از جعفر بن محمد سر این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایى‏خواندم. از ایشان خواستم که آن دعا را به من هم بیاموزد. آن‏حضرت هم یاد داد. (14)
آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل مى‏شدو آن گاه نزد منصور مى‏رفت. این توسل یا در خانه، قبل از حرکت‏به سوى دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهرو قصر. در همین‏زمینه دعاهاى کوتاه و بلند و متنوعى از آن حضرت در دفع بلایا وشرور رسیده است که یک نمونه از آن‏ها را که به فرموده جدش، امام‏حسین(ع) در شدائد خوانده مى‏شود، نقل مى‏کنیم:
یا عدتى عند شدتى و یا غوثى عند کربتى; احرسنى بعینک التى‏لاتنام و اکفنى برکنک الذى لایرام. (15) سید بن طاووس در مهج‏الدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق(ع) را به قصرش احضار کرد و اتهاماتى به‏آن حضرت وارد آورد، همانند این‏که غائله و فتنه به پامى‏کند، (16) از مردم براى خود بیعت مى‏گیرد تا خروج کند، (17) علیه منصور توطئه چینى مى‏کند، (18) مدعى است علم غیب مى‏داندو... (19)
منصور در موارد متعددى افراد گوناگونى که مامور سعایت‏یاخبرچینى بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفى مى‏کرد.
بعضى از آن‏ها مامور رسمى خلیفه بودند و برخى نیز براى تقرب به‏منصور خبرچینى مى‏کردند. امام صادق(ع) همیشه منکر اتهام‏هامى‏شدند. امام براى این که حق را اظهار کرده وباطل را معرفى‏کرده باشد، در این موارد شیوه‏اى بدیع داشتند. امام به مدعى که‏قسم خورده بود مى‏فرمود: این قسم کافى نیست. در قسم خود ابتداقسم بخور که بیرون هستى از حول و قوه الهى و متکى هستى به حول‏و قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع مى‏کردند اما با تهدید منصور،مجبور به قسم خوردن مى‏شدند. پایان قسم پایان عمر طبیعى آن‏هابود (خود به خود مى‏مردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهى‏از امام که او را ببخشد. (20)
در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف مى‏شد.
تحول طبیعى شخص منصور، (21) ترس ماموران از کشتن امام و دچارشدن به فرجام شوم و ندیدن امام (22) که بر اثر ادعیه کارگشاى‏امام صادق(ع) بود.
منصور پس از شکست‏شیوه‏هاى فوق به راه دیگر متوسل شد. او یک بار70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانى راتصویر و تصور کنند. سپس امام صادق(ع) را دعوت کرد تا او رامسخره و رسوا کند اما امام صادق(ع) تمام سحرها را باطل‏ساخت. (23) منصور یک بار ابوحنیفه، فقیه معروف اهل سنت را دعوت‏کرد و از او خواست تا سؤال‏هاى مشکلى را از امام صادق(ع) بپرسد.
ابوحنیفه 40 مسئله مشکل طرح کرده بود، اما در لحظه نخست‏رویارویى با امام صادق(ع) از هیبت امام برخود لرزید. منصور به‏امام گفت: اى ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: اوگهگاه نزد ما مى‏آید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.)منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امام‏به یکایک آن سؤال‏ها این گونه جواب مى‏داد:
شما (اهل سنت عراق) چنین مى‏گویید: اهل مدینه (اهل سنت‏حجاز)چنین مى‏گویند: و ما چنین مى‏گوییم. آن حضرت در پایان به‏ابوحنیفه مى‏فرمود: آیا از ما نشنیده‏اى که داناترین مردم کسى‏است که داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد. (24)
منصور بارها امام صادق(ع) را مجبور به سفر طولانى به عراق کرد،به او اتهام زد و اذیت‏ها و اهانت‏ها روا داشت اما هیچ گاه‏نتوانست نور الهى را خاموش کند.
او بارها قصد قتل امام را در سر مى‏پرورد. اما هیبت امام مانع‏مى‏شد. او سرانجام سعى کرد که مردم را از محضر آن بزرگوار دورکند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و به‏ناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد; به شرط این که تدریس وى درپایتخت‏حکومت نباشد و فقط براى شیعه باشد (نه جمیع فرقه‏ها). (25)
این سفرهاى امام صادق(ع) را با داستانى از آنچه که در مسیربازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه، در کوفه روى داد به پایان‏مى‏بریم:
سید حمیرى، از شعرا و مدیحه سرایان اهل‏بیت علیهم السلام اماپیرو فرقه کیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود. او در بستربیمارى افتاده زبانش بند آمده، چهره‏اش سیاه، چشمانش بى فروغ‏و... شده بود. امام صادق(ع) تازه وارد کوفه شده بود و خود رابراى عزیمت‏به مدینه آماده مى‏کرد. یکى از اصحاب امام صادق(ع)شرح حال سید حمیرى را به آن حضرت گفت; امام به بالین سید آمد،در حالى که جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. امام سید حمیرى راصدا زد. سید چشمانش را باز کرد، اما نتوانست، حرفى بزند، درحالى که به شدت سیمایش سیاه شده بود. حمیرى گریه‏اش گرفت.التماس گرایانه به امام صادق(ع) نگاه مى‏کرد. امام زیر لب دعائى‏مى‏خواند. سید حمیرى گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا بادوستداران این‏گونه رفتار مى‏نمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حق‏باش تا خداوند بلا را رفع کند و داخل بهشتى که به اولیائش وعده‏داده است، شوى. او اقرار به ولایت امام صادق(ع) نمود و همان‏لحظه از بیمارى شفا یافت. (26)
پى نوشتها:
1- اگر جنایت عباسیان را با جنایات امویان بدون در نظرگرفتن فاجعه کربلا مقایسه کنیم در بسیارى از موارد عباسیان درمرتبه اول قرار دارند، مثلا شش امام توسط آن‏ها به شهادت رسید،در حالى که امویان تنها 4 امام را شهید کردند.
2- بحارالانوار، ج‏47، ص 201.
3- رجال نجاشى، ص 28.
4- موسوعه الامام الصادق(ع)، قزوینى، ج‏3، ص 231.به نقل ازفرحه‏الغرى، ص‏59.
5- بحارالانوار، ج‏47، ص‏166.
6- کافى، ج 4، ص 82، حدیث‏7.
7- بحارالانوار، ج‏47 ص 171.
8- کافى، ج‏6، ص‏347.
9- مفاتیح الجنان، باب زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین.
10- همان، زیارت سوم مطلقه امیرالمؤمنین و ذیل زیارت عاشورا.
11- کافى، ج‏6، ص 445.
12- مقاتل الطالبین، ص 232.
13- بحارالانوار، ج‏47، ص 170.
14- الخرائج، ج 2، ص‏763.
15- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
16- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
17- الخرائج، ج 2، ص‏763.
18- کافى، ج 2، ص‏446.
19- امالى طوسى، ص 461.
20- الخرائج، ج 2، ص‏763 و بحارالانوار، ج‏47، ص 201 و 164.
21- بحارالانوار، ج‏47، ص 162.
22- همان، ص‏169.
23- دلائل الامامه، ص‏299 و اختصاص، ص‏246.
24- تهذیب الکمال، المزى، ج 5، ص‏79 و الکامل فى ضعفاء الرجال،ج 2، ص‏556.
25- بحارالانوار، ج‏47، ص 180.
26- همان، ص‏327.

تبلیغات