سفرهاى صادق آل محمد علیهم السلام
آرشیو
چکیده
متن
سفرهاى معصومین علیهم السلام از مهمترین فرازهاى درخشان زندگى وتاریخ اهل بیت علیهم السلام است. این سفرها در بردارنده حوادثتاریخى و معارف الهى مهمى هستند. هجرت پیامبر(ص) و اهل بیت ازمکه به مدینه، حجهالوداع رسول خدا(ص)، غدیر خم و سفر تاریخىسیدالشهداء به کربلا از سفرهاى پر بار تاریخ اسلام هستند.
اینک به مناسبت ویژه نامه میلاد صادق آل محمد(ص)، به بررسىسفرهاى آن حضرت مىپردازیم .
امام صادق(ع) در سال83 ه. ق. تولد یافت و در سال 114 ه. ق.
به امامت رسید و در سال 148 شهید شد. دوران امامت آن حضرت بادوران ضعف امویان (114 132 ه. ق.) و با سالیان آغازین حکومتعباسیان (132 148 ه. ق.) همراه بود.
در عصر امویان، سراسر عمر آن حضرت در مدینه سپرى شد. آن حضرتدر عهد امامت پدرش همراه وى از طرف هشام بن عبدالملک اموى بهشام احضار و از مدینه خارج شد.
سفرهاى امام صادق(ع) در دوره عباسیان آغاز مىگردد که بیانگراوج تحولات سیاسى در این دوره است.
خلفاى عباسى گر چه با شعار اهل بیت علیهم السلام به قدرت رسیدندو در مقایسه با بنى امیه، به اهل بیت علیهم السلام و علویاننزدیکتر بودند اما در ظلم بر معصومین علیهم السلام و علویان ازامویان جلوتر و یا همانند آنها بودند. (1)
یکى از مهمترین ظلمها و آزارهاى خلفاى عباسى که نسبتبه ائمهعلیهم السلام روا داشتند اجبار ائمه علیهم السلام به سفر ازمدینه به مراکز حکومت، به منظور اذیت آنها بود.
سفرهاى اجبارى ائمه علیهم السلام از عصر امام صادق(ع) شروع شد وتا شهادت امام عسگرى(ع) تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امامزمان(ع) گردید.
اهداف سفرها
محمد بن عبدالله اسکندرى، از ندیمان خاص منصور دوانقى مىگوید:
روزى از منصور که غرق غم و تفکر بود، پرسیدم چرا ناراحتى؟ اوگفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و یا بیشتر را کشتم اما هنوزسید و پیشواى آنان، جعفر بن محمد(ع) زنده است. گفتم: عبادتجعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملک باز داشته است.
منصور گفت: اما ملک عقیم است و تا از او خلاص نشوم، احساس راحتىنمىکنم. (2) همین احساس خطر از موقعیت دینى، علمى و اجتماعىامام صادق(ع) باعثشد که وى بارها به سفرهاى اجبارى به مراکزحکومتى برود.گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولى ازجزئیات آنها اطلاعات دقیق در دسترس نیست. به ناچار ضمن دو عنوانکلى، به بررسى این سفرها مىپردازیم.
الف سفرهاى امام صادق(ع) در دوران خلافتسفاح
سفاح اولین خلیفه عباسى است که شهر حیره واقع در نزدیکى کوفهرا پایتخت قرار داد. او چهار سال بیشتر حکومت نکرد. سفاحبیشتر دوران حکومتش را به پاکسازى مخالفان و جنگهاى پراکنده باامویان پرداخت. او به شدت از امام صادق(ع) بیم داشت. لذا دراواخر حکومتخود، آن حضرت را به حیره احضار کرد.
کوفه پایگاه تاریخى تشیع بود. حدود 900 راوى حدیث در مسجد کوفهسرود حدثنى جعفر بن محمد (3) مىسرودند. کوفه پایگاه اصحاب خاصامام صادق(ع) و پدرش بود، پایگاه زراره، جابر جعفى، محمد بنمسلم، ابان بن تغلب و... . امام صادق(ع) هنگام ورود به کوفه بااستقبال عظیممردم مواجه شد. یکى از اصحاب آن حضرت در این بارهمىگوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیابشوم تا این که در روز چهارم ورود آن حضرت به کوفه، ایشان مرادر میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند. (4)
سفر امام صادق(ع) به درازا کشید. آن حضرت در آغاز سفر در فضاىآزادترى بودند; به گونهاى که ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاعرا کاملا به ضرر حکومت نوپاى عباسیان پایان بخشید. متاسفانهاطلاعاتى از این سفر به دست ما نرسیده است. منصور در مجلس سفاحاز امام صادق(ع) پرسید:
اى ابو عبدالله، چرا شیعیان به راحتى در بین مردم شناختهمىشوند؟ امام فرمود: به خاطر حلاوت و شیرینى ایمانى که درسینههاى آنها ست، آنرا آشکار ساخته، زود شناخته مىشوند. (5) از ویژگىهاى این سفر این است که: امام صادق(ع) در دوره سفاح کهخفقان کمتر بود، نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند. حضرتفرمود: مرا نزد سفاح در حیره بردند او از من پرسید: در بارهروزه امروز چه مىگویى؟ گفتم: شما پیشواى جامعه هستید، اگر روزهبگیرى ما هم روزه مىگیریم و اگر افطار کنى ما هم افطار مىکنیم.
پس او افطار کرد و من هم مجبور به افطار شدم، با این که به خداقسم! مىدانستم آن روز، رمضان بود آن افطار و قضاى آن برایمسهلتر بود از این که گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد. (6)
سفاح در اواخر حکومتش امام صادق(ع) را تحت نظر شدید قرار داد.
یکى از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سوالى شرعى را از آنحضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شدید بود. و او در مانده بود کهاز چه راهى نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینهپوش افتاد. با مبلغى قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش راامانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام صادق(ع) رفت. (7) سرانجامسفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند، تا ایشان را ازمرکز شیعه دور کند.
امام صادق(ع) و زیارت عتبات
بیشتر زیارتهاى ائمه علیهم السلام به ویژه زیارت امیرالمؤمنین وسیدالشهداء علیمهاالسلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آنها ازامام صادق(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) بارها همراه برخى ازاصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین مشرف شد. (8) محدث بزرگوار شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان مىنویسد: امامصادق(ع) فرمود: «چون زیارت کنى جانب نجف را، زیارت کنى عظامآدم و بدن نوح علیمهاالسلام و پیکر على بن ابى طالب(ع) را. زیرابا این کار زیارت کردهاى پدران گذشته و محمد(ص) خاتم پیغمبرانو على(ع) و بهترین اوصیا را» (9)
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس مىگوید: صفوان جمالروایت کرده است! «چون با حضرت صادق(ع) وارد کوفه شدیم آنگاهکه آن حضرت نزد منصور دوانیقى مىرفتند، فرمود که اى صفوان شتررا بخوابان که این نزدیک قبر جدم امیرالمؤمنین(ع) است. پس فرودآمدند و غسل کردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنهکردند و فرمودند: تو نیز چنین کن. پس به جانب نجف روانه شدند وفرمودند که گامها را کوتاه بردار و سر را به زیر انداز که حقتعالى براى تو به عدد هر گامى که بر مىدارى صدهزار حسنهمىنویسد و صدهزار گناه محو مىکند و... پس آن حضرت مىرفتند و منمىرفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه وتهلیل خدا، تا رسیدیم به تلها (تپههاى مورد نظر) پس ایشان بهجانب راست و چپ نظر کردند و با چوبى که در دست داشتند خطىکشیدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب کردم اثر قبرى یافتم.
پس آب دیده بر روى مبارکش جارى شد و گفت: انا لله و انا الیهراجعون و گفت: السلام علیک ایها الوصى... سپس خود را به قبرچسبانیده و گفتند: بابى انت و امى یا امیرالمؤمنین و... پسبرخاست و بالاى سر آن حضرت چند رکعت نماز خواند و فرمود:....
صفوان مىگوید: به آن حضرت گفتم: اجازه مىدهید اصحاب خود را خبردهم از اهل کوفه و نشان دهم به آنها این قبر را. فرمودند: بلىو درهمى چند هم دادند که من قبر را مرمت و اصلاح کردم.
همچنین سیف بن عمیره مىگوید: پس از خروج امام صادق(ع) از حیرهبه جانب مدینه، همراه صفوان بن مهران و جمعى دیگر از شیعیان بهسوى نجف رفتیم. پس از اینکه از زیارت امیرالمؤمنین(ع) فارغشدیم، صفوان صورت خود را به کربلا برگرداند و گفت: از کنار سرمقدس امیرالمؤمنین زیارت کنید حسین(ع) را که اینگونه با ایما واشاره امام صادق زیارت کرد او را. پس صفوان همان زیارت عاشوراءرا که علقمه از امام باقر(ع) روایت کرده بود، با نمازش خواند وسپس با امیرالمؤمنین(ع) وداع کرد و سپس به جانب قبر حسین(ع)اشاره کرد و ایشان را هم وداع کرد به دعاء بعد از زیارتعاشورا.
پس از ختم دعا به صفوان گفتیم: اما علقمه دیگر این را روایتنکرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چیزى است کهامام صادق(ع) انجام داده بود و مرا به آن سفارش کرده بود. (10)
امام صادق(ع) در خلافت منصور
تعداد ملاقاتهاى امام صادق(ع) با منصور را از هفت تا حدود بیستمرتبه شمردهاند.که برخى از آنها در سفر حج منصور بود. منصورچند بار امام صادق(ع) را به کوفه و بغداد احضار کرد. اینک چندمورد از آنها را ذکر مىکنیم:
پس از شهادت محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبداللهمحض) مردى قریشى به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمدغلامش، معلى بن خنیس را براى جمع آورى اموال نزد شیعیانشفرستاده است، تا با آنها به یارى محمد بن عبدالله بشتابد.منصور از شدت غضب، به حاکم مدینه دستور داد که به سرعت امام رابه مرکز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نکند. حاکممدینه با تهدید امام را مجبور به سفر کرد. صفوان جمال مىگوید:«امام مرا طلبیده، فرمود: وسایل سفر را آماده کن که فردا عازممىشویم و همان ساعتبرخاست در حالى که همراهش بودم بهمسجدالنبى(ص) رفت، چند رکعت نمازخواند و دستبه دعا بلند کردکه: یا من لیس له ابتداء و انقضاء...، و فردایش عازم عراق شدیمو...» (11)
امام صادق(ع) درباره این سفر فرمود: پس از شهادت ابراهیم بنعبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهلبیت را مجبور به سفر بهکوفه کردند. آنها را یک ماه آن جا به گونهاى نگه داشتند که هرروز منتظر قتل خود بودند، تا این که روزى به آنها گفتند: دونفر از شما به نمایندگى از بقیه به دیدن خلیفه بیاید، پس من(امام صادق(ع» و حسن بن زید رفتیم و... (12)
دربار منصور
در تمام موارد احضارهاى امام، مامورى در کنار منصور یا درراهروى قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل ازرسیدن امام به مجلس او، آن حضرت را بکشد. (13) این نقشه هیچگاهپیاده نشد. علت آن را چنین نوشتهاند:
ربیع خادم و مامور منصور مىگوید: روزى منصور مرا مامور آوردنجعفر بن محمد کرد. من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصیتى یاعهدى دارى انجام بده. منصور تو را براى قتل طلبیده است. ایشانرا به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصورمشغول ذکر گفتن بود. تا منصور ایشانرا دید، بلند شد و احترام عجیبى کرد. آن حضرت را کنار خودنشاند و پس از اندکى صحبت، با احترام ایشان را مرخص نمود. دربازگشت از جعفر بن محمد سر این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایىخواندم. از ایشان خواستم که آن دعا را به من هم بیاموزد. آنحضرت هم یاد داد. (14)
آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل مىشدو آن گاه نزد منصور مىرفت. این توسل یا در خانه، قبل از حرکتبه سوى دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهرو قصر. در همینزمینه دعاهاى کوتاه و بلند و متنوعى از آن حضرت در دفع بلایا وشرور رسیده است که یک نمونه از آنها را که به فرموده جدش، امامحسین(ع) در شدائد خوانده مىشود، نقل مىکنیم:
یا عدتى عند شدتى و یا غوثى عند کربتى; احرسنى بعینک التىلاتنام و اکفنى برکنک الذى لایرام. (15) سید بن طاووس در مهجالدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق(ع) را به قصرش احضار کرد و اتهاماتى بهآن حضرت وارد آورد، همانند اینکه غائله و فتنه به پامىکند، (16) از مردم براى خود بیعت مىگیرد تا خروج کند، (17) علیه منصور توطئه چینى مىکند، (18) مدعى است علم غیب مىداندو... (19)
منصور در موارد متعددى افراد گوناگونى که مامور سعایتیاخبرچینى بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفى مىکرد.
بعضى از آنها مامور رسمى خلیفه بودند و برخى نیز براى تقرب بهمنصور خبرچینى مىکردند. امام صادق(ع) همیشه منکر اتهامهامىشدند. امام براى این که حق را اظهار کرده وباطل را معرفىکرده باشد، در این موارد شیوهاى بدیع داشتند. امام به مدعى کهقسم خورده بود مىفرمود: این قسم کافى نیست. در قسم خود ابتداقسم بخور که بیرون هستى از حول و قوه الهى و متکى هستى به حولو قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع مىکردند اما با تهدید منصور،مجبور به قسم خوردن مىشدند. پایان قسم پایان عمر طبیعى آنهابود (خود به خود مىمردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهىاز امام که او را ببخشد. (20)
در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف مىشد.
تحول طبیعى شخص منصور، (21) ترس ماموران از کشتن امام و دچارشدن به فرجام شوم و ندیدن امام (22) که بر اثر ادعیه کارگشاىامام صادق(ع) بود.
منصور پس از شکستشیوههاى فوق به راه دیگر متوسل شد. او یک بار70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانى راتصویر و تصور کنند. سپس امام صادق(ع) را دعوت کرد تا او رامسخره و رسوا کند اما امام صادق(ع) تمام سحرها را باطلساخت. (23) منصور یک بار ابوحنیفه، فقیه معروف اهل سنت را دعوتکرد و از او خواست تا سؤالهاى مشکلى را از امام صادق(ع) بپرسد.
ابوحنیفه 40 مسئله مشکل طرح کرده بود، اما در لحظه نخسترویارویى با امام صادق(ع) از هیبت امام برخود لرزید. منصور بهامام گفت: اى ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: اوگهگاه نزد ما مىآید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.)منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امامبه یکایک آن سؤالها این گونه جواب مىداد:
شما (اهل سنت عراق) چنین مىگویید: اهل مدینه (اهل سنتحجاز)چنین مىگویند: و ما چنین مىگوییم. آن حضرت در پایان بهابوحنیفه مىفرمود: آیا از ما نشنیدهاى که داناترین مردم کسىاست که داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد. (24)
منصور بارها امام صادق(ع) را مجبور به سفر طولانى به عراق کرد،به او اتهام زد و اذیتها و اهانتها روا داشت اما هیچ گاهنتوانست نور الهى را خاموش کند.
او بارها قصد قتل امام را در سر مىپرورد. اما هیبت امام مانعمىشد. او سرانجام سعى کرد که مردم را از محضر آن بزرگوار دورکند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و بهناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد; به شرط این که تدریس وى درپایتختحکومت نباشد و فقط براى شیعه باشد (نه جمیع فرقهها). (25)
این سفرهاى امام صادق(ع) را با داستانى از آنچه که در مسیربازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه، در کوفه روى داد به پایانمىبریم:
سید حمیرى، از شعرا و مدیحه سرایان اهلبیت علیهم السلام اماپیرو فرقه کیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود. او در بستربیمارى افتاده زبانش بند آمده، چهرهاش سیاه، چشمانش بى فروغو... شده بود. امام صادق(ع) تازه وارد کوفه شده بود و خود رابراى عزیمتبه مدینه آماده مىکرد. یکى از اصحاب امام صادق(ع)شرح حال سید حمیرى را به آن حضرت گفت; امام به بالین سید آمد،در حالى که جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. امام سید حمیرى راصدا زد. سید چشمانش را باز کرد، اما نتوانست، حرفى بزند، درحالى که به شدت سیمایش سیاه شده بود. حمیرى گریهاش گرفت.التماس گرایانه به امام صادق(ع) نگاه مىکرد. امام زیر لب دعائىمىخواند. سید حمیرى گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا بادوستداران اینگونه رفتار مىنمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حقباش تا خداوند بلا را رفع کند و داخل بهشتى که به اولیائش وعدهداده است، شوى. او اقرار به ولایت امام صادق(ع) نمود و همانلحظه از بیمارى شفا یافت. (26)
پى نوشتها:
1- اگر جنایت عباسیان را با جنایات امویان بدون در نظرگرفتن فاجعه کربلا مقایسه کنیم در بسیارى از موارد عباسیان درمرتبه اول قرار دارند، مثلا شش امام توسط آنها به شهادت رسید،در حالى که امویان تنها 4 امام را شهید کردند.
2- بحارالانوار، ج47، ص 201.
3- رجال نجاشى، ص 28.
4- موسوعه الامام الصادق(ع)، قزوینى، ج3، ص 231.به نقل ازفرحهالغرى، ص59.
5- بحارالانوار، ج47، ص166.
6- کافى، ج 4، ص 82، حدیث7.
7- بحارالانوار، ج47 ص 171.
8- کافى، ج6، ص347.
9- مفاتیح الجنان، باب زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین.
10- همان، زیارت سوم مطلقه امیرالمؤمنین و ذیل زیارت عاشورا.
11- کافى، ج6، ص 445.
12- مقاتل الطالبین، ص 232.
13- بحارالانوار، ج47، ص 170.
14- الخرائج، ج 2، ص763.
15- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
16- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
17- الخرائج، ج 2، ص763.
18- کافى، ج 2، ص446.
19- امالى طوسى، ص 461.
20- الخرائج، ج 2، ص763 و بحارالانوار، ج47، ص 201 و 164.
21- بحارالانوار، ج47، ص 162.
22- همان، ص169.
23- دلائل الامامه، ص299 و اختصاص، ص246.
24- تهذیب الکمال، المزى، ج 5، ص79 و الکامل فى ضعفاء الرجال،ج 2، ص556.
25- بحارالانوار، ج47، ص 180.
26- همان، ص327.
اینک به مناسبت ویژه نامه میلاد صادق آل محمد(ص)، به بررسىسفرهاى آن حضرت مىپردازیم .
امام صادق(ع) در سال83 ه. ق. تولد یافت و در سال 114 ه. ق.
به امامت رسید و در سال 148 شهید شد. دوران امامت آن حضرت بادوران ضعف امویان (114 132 ه. ق.) و با سالیان آغازین حکومتعباسیان (132 148 ه. ق.) همراه بود.
در عصر امویان، سراسر عمر آن حضرت در مدینه سپرى شد. آن حضرتدر عهد امامت پدرش همراه وى از طرف هشام بن عبدالملک اموى بهشام احضار و از مدینه خارج شد.
سفرهاى امام صادق(ع) در دوره عباسیان آغاز مىگردد که بیانگراوج تحولات سیاسى در این دوره است.
خلفاى عباسى گر چه با شعار اهل بیت علیهم السلام به قدرت رسیدندو در مقایسه با بنى امیه، به اهل بیت علیهم السلام و علویاننزدیکتر بودند اما در ظلم بر معصومین علیهم السلام و علویان ازامویان جلوتر و یا همانند آنها بودند. (1)
یکى از مهمترین ظلمها و آزارهاى خلفاى عباسى که نسبتبه ائمهعلیهم السلام روا داشتند اجبار ائمه علیهم السلام به سفر ازمدینه به مراکز حکومت، به منظور اذیت آنها بود.
سفرهاى اجبارى ائمه علیهم السلام از عصر امام صادق(ع) شروع شد وتا شهادت امام عسگرى(ع) تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امامزمان(ع) گردید.
اهداف سفرها
محمد بن عبدالله اسکندرى، از ندیمان خاص منصور دوانقى مىگوید:
روزى از منصور که غرق غم و تفکر بود، پرسیدم چرا ناراحتى؟ اوگفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و یا بیشتر را کشتم اما هنوزسید و پیشواى آنان، جعفر بن محمد(ع) زنده است. گفتم: عبادتجعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملک باز داشته است.
منصور گفت: اما ملک عقیم است و تا از او خلاص نشوم، احساس راحتىنمىکنم. (2) همین احساس خطر از موقعیت دینى، علمى و اجتماعىامام صادق(ع) باعثشد که وى بارها به سفرهاى اجبارى به مراکزحکومتى برود.گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولى ازجزئیات آنها اطلاعات دقیق در دسترس نیست. به ناچار ضمن دو عنوانکلى، به بررسى این سفرها مىپردازیم.
الف سفرهاى امام صادق(ع) در دوران خلافتسفاح
سفاح اولین خلیفه عباسى است که شهر حیره واقع در نزدیکى کوفهرا پایتخت قرار داد. او چهار سال بیشتر حکومت نکرد. سفاحبیشتر دوران حکومتش را به پاکسازى مخالفان و جنگهاى پراکنده باامویان پرداخت. او به شدت از امام صادق(ع) بیم داشت. لذا دراواخر حکومتخود، آن حضرت را به حیره احضار کرد.
کوفه پایگاه تاریخى تشیع بود. حدود 900 راوى حدیث در مسجد کوفهسرود حدثنى جعفر بن محمد (3) مىسرودند. کوفه پایگاه اصحاب خاصامام صادق(ع) و پدرش بود، پایگاه زراره، جابر جعفى، محمد بنمسلم، ابان بن تغلب و... . امام صادق(ع) هنگام ورود به کوفه بااستقبال عظیممردم مواجه شد. یکى از اصحاب آن حضرت در این بارهمىگوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیابشوم تا این که در روز چهارم ورود آن حضرت به کوفه، ایشان مرادر میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند. (4)
سفر امام صادق(ع) به درازا کشید. آن حضرت در آغاز سفر در فضاىآزادترى بودند; به گونهاى که ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاعرا کاملا به ضرر حکومت نوپاى عباسیان پایان بخشید. متاسفانهاطلاعاتى از این سفر به دست ما نرسیده است. منصور در مجلس سفاحاز امام صادق(ع) پرسید:
اى ابو عبدالله، چرا شیعیان به راحتى در بین مردم شناختهمىشوند؟ امام فرمود: به خاطر حلاوت و شیرینى ایمانى که درسینههاى آنها ست، آنرا آشکار ساخته، زود شناخته مىشوند. (5) از ویژگىهاى این سفر این است که: امام صادق(ع) در دوره سفاح کهخفقان کمتر بود، نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند. حضرتفرمود: مرا نزد سفاح در حیره بردند او از من پرسید: در بارهروزه امروز چه مىگویى؟ گفتم: شما پیشواى جامعه هستید، اگر روزهبگیرى ما هم روزه مىگیریم و اگر افطار کنى ما هم افطار مىکنیم.
پس او افطار کرد و من هم مجبور به افطار شدم، با این که به خداقسم! مىدانستم آن روز، رمضان بود آن افطار و قضاى آن برایمسهلتر بود از این که گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد. (6)
سفاح در اواخر حکومتش امام صادق(ع) را تحت نظر شدید قرار داد.
یکى از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سوالى شرعى را از آنحضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شدید بود. و او در مانده بود کهاز چه راهى نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینهپوش افتاد. با مبلغى قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش راامانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام صادق(ع) رفت. (7) سرانجامسفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند، تا ایشان را ازمرکز شیعه دور کند.
امام صادق(ع) و زیارت عتبات
بیشتر زیارتهاى ائمه علیهم السلام به ویژه زیارت امیرالمؤمنین وسیدالشهداء علیمهاالسلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آنها ازامام صادق(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) بارها همراه برخى ازاصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین مشرف شد. (8) محدث بزرگوار شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان مىنویسد: امامصادق(ع) فرمود: «چون زیارت کنى جانب نجف را، زیارت کنى عظامآدم و بدن نوح علیمهاالسلام و پیکر على بن ابى طالب(ع) را. زیرابا این کار زیارت کردهاى پدران گذشته و محمد(ص) خاتم پیغمبرانو على(ع) و بهترین اوصیا را» (9)
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس مىگوید: صفوان جمالروایت کرده است! «چون با حضرت صادق(ع) وارد کوفه شدیم آنگاهکه آن حضرت نزد منصور دوانیقى مىرفتند، فرمود که اى صفوان شتررا بخوابان که این نزدیک قبر جدم امیرالمؤمنین(ع) است. پس فرودآمدند و غسل کردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنهکردند و فرمودند: تو نیز چنین کن. پس به جانب نجف روانه شدند وفرمودند که گامها را کوتاه بردار و سر را به زیر انداز که حقتعالى براى تو به عدد هر گامى که بر مىدارى صدهزار حسنهمىنویسد و صدهزار گناه محو مىکند و... پس آن حضرت مىرفتند و منمىرفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه وتهلیل خدا، تا رسیدیم به تلها (تپههاى مورد نظر) پس ایشان بهجانب راست و چپ نظر کردند و با چوبى که در دست داشتند خطىکشیدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب کردم اثر قبرى یافتم.
پس آب دیده بر روى مبارکش جارى شد و گفت: انا لله و انا الیهراجعون و گفت: السلام علیک ایها الوصى... سپس خود را به قبرچسبانیده و گفتند: بابى انت و امى یا امیرالمؤمنین و... پسبرخاست و بالاى سر آن حضرت چند رکعت نماز خواند و فرمود:....
صفوان مىگوید: به آن حضرت گفتم: اجازه مىدهید اصحاب خود را خبردهم از اهل کوفه و نشان دهم به آنها این قبر را. فرمودند: بلىو درهمى چند هم دادند که من قبر را مرمت و اصلاح کردم.
همچنین سیف بن عمیره مىگوید: پس از خروج امام صادق(ع) از حیرهبه جانب مدینه، همراه صفوان بن مهران و جمعى دیگر از شیعیان بهسوى نجف رفتیم. پس از اینکه از زیارت امیرالمؤمنین(ع) فارغشدیم، صفوان صورت خود را به کربلا برگرداند و گفت: از کنار سرمقدس امیرالمؤمنین زیارت کنید حسین(ع) را که اینگونه با ایما واشاره امام صادق زیارت کرد او را. پس صفوان همان زیارت عاشوراءرا که علقمه از امام باقر(ع) روایت کرده بود، با نمازش خواند وسپس با امیرالمؤمنین(ع) وداع کرد و سپس به جانب قبر حسین(ع)اشاره کرد و ایشان را هم وداع کرد به دعاء بعد از زیارتعاشورا.
پس از ختم دعا به صفوان گفتیم: اما علقمه دیگر این را روایتنکرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چیزى است کهامام صادق(ع) انجام داده بود و مرا به آن سفارش کرده بود. (10)
امام صادق(ع) در خلافت منصور
تعداد ملاقاتهاى امام صادق(ع) با منصور را از هفت تا حدود بیستمرتبه شمردهاند.که برخى از آنها در سفر حج منصور بود. منصورچند بار امام صادق(ع) را به کوفه و بغداد احضار کرد. اینک چندمورد از آنها را ذکر مىکنیم:
پس از شهادت محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبداللهمحض) مردى قریشى به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمدغلامش، معلى بن خنیس را براى جمع آورى اموال نزد شیعیانشفرستاده است، تا با آنها به یارى محمد بن عبدالله بشتابد.منصور از شدت غضب، به حاکم مدینه دستور داد که به سرعت امام رابه مرکز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نکند. حاکممدینه با تهدید امام را مجبور به سفر کرد. صفوان جمال مىگوید:«امام مرا طلبیده، فرمود: وسایل سفر را آماده کن که فردا عازممىشویم و همان ساعتبرخاست در حالى که همراهش بودم بهمسجدالنبى(ص) رفت، چند رکعت نمازخواند و دستبه دعا بلند کردکه: یا من لیس له ابتداء و انقضاء...، و فردایش عازم عراق شدیمو...» (11)
امام صادق(ع) درباره این سفر فرمود: پس از شهادت ابراهیم بنعبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهلبیت را مجبور به سفر بهکوفه کردند. آنها را یک ماه آن جا به گونهاى نگه داشتند که هرروز منتظر قتل خود بودند، تا این که روزى به آنها گفتند: دونفر از شما به نمایندگى از بقیه به دیدن خلیفه بیاید، پس من(امام صادق(ع» و حسن بن زید رفتیم و... (12)
دربار منصور
در تمام موارد احضارهاى امام، مامورى در کنار منصور یا درراهروى قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل ازرسیدن امام به مجلس او، آن حضرت را بکشد. (13) این نقشه هیچگاهپیاده نشد. علت آن را چنین نوشتهاند:
ربیع خادم و مامور منصور مىگوید: روزى منصور مرا مامور آوردنجعفر بن محمد کرد. من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصیتى یاعهدى دارى انجام بده. منصور تو را براى قتل طلبیده است. ایشانرا به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصورمشغول ذکر گفتن بود. تا منصور ایشانرا دید، بلند شد و احترام عجیبى کرد. آن حضرت را کنار خودنشاند و پس از اندکى صحبت، با احترام ایشان را مرخص نمود. دربازگشت از جعفر بن محمد سر این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایىخواندم. از ایشان خواستم که آن دعا را به من هم بیاموزد. آنحضرت هم یاد داد. (14)
آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل مىشدو آن گاه نزد منصور مىرفت. این توسل یا در خانه، قبل از حرکتبه سوى دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهرو قصر. در همینزمینه دعاهاى کوتاه و بلند و متنوعى از آن حضرت در دفع بلایا وشرور رسیده است که یک نمونه از آنها را که به فرموده جدش، امامحسین(ع) در شدائد خوانده مىشود، نقل مىکنیم:
یا عدتى عند شدتى و یا غوثى عند کربتى; احرسنى بعینک التىلاتنام و اکفنى برکنک الذى لایرام. (15) سید بن طاووس در مهجالدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق(ع) را به قصرش احضار کرد و اتهاماتى بهآن حضرت وارد آورد، همانند اینکه غائله و فتنه به پامىکند، (16) از مردم براى خود بیعت مىگیرد تا خروج کند، (17) علیه منصور توطئه چینى مىکند، (18) مدعى است علم غیب مىداندو... (19)
منصور در موارد متعددى افراد گوناگونى که مامور سعایتیاخبرچینى بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفى مىکرد.
بعضى از آنها مامور رسمى خلیفه بودند و برخى نیز براى تقرب بهمنصور خبرچینى مىکردند. امام صادق(ع) همیشه منکر اتهامهامىشدند. امام براى این که حق را اظهار کرده وباطل را معرفىکرده باشد، در این موارد شیوهاى بدیع داشتند. امام به مدعى کهقسم خورده بود مىفرمود: این قسم کافى نیست. در قسم خود ابتداقسم بخور که بیرون هستى از حول و قوه الهى و متکى هستى به حولو قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع مىکردند اما با تهدید منصور،مجبور به قسم خوردن مىشدند. پایان قسم پایان عمر طبیعى آنهابود (خود به خود مىمردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهىاز امام که او را ببخشد. (20)
در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف مىشد.
تحول طبیعى شخص منصور، (21) ترس ماموران از کشتن امام و دچارشدن به فرجام شوم و ندیدن امام (22) که بر اثر ادعیه کارگشاىامام صادق(ع) بود.
منصور پس از شکستشیوههاى فوق به راه دیگر متوسل شد. او یک بار70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانى راتصویر و تصور کنند. سپس امام صادق(ع) را دعوت کرد تا او رامسخره و رسوا کند اما امام صادق(ع) تمام سحرها را باطلساخت. (23) منصور یک بار ابوحنیفه، فقیه معروف اهل سنت را دعوتکرد و از او خواست تا سؤالهاى مشکلى را از امام صادق(ع) بپرسد.
ابوحنیفه 40 مسئله مشکل طرح کرده بود، اما در لحظه نخسترویارویى با امام صادق(ع) از هیبت امام برخود لرزید. منصور بهامام گفت: اى ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: اوگهگاه نزد ما مىآید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.)منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امامبه یکایک آن سؤالها این گونه جواب مىداد:
شما (اهل سنت عراق) چنین مىگویید: اهل مدینه (اهل سنتحجاز)چنین مىگویند: و ما چنین مىگوییم. آن حضرت در پایان بهابوحنیفه مىفرمود: آیا از ما نشنیدهاى که داناترین مردم کسىاست که داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد. (24)
منصور بارها امام صادق(ع) را مجبور به سفر طولانى به عراق کرد،به او اتهام زد و اذیتها و اهانتها روا داشت اما هیچ گاهنتوانست نور الهى را خاموش کند.
او بارها قصد قتل امام را در سر مىپرورد. اما هیبت امام مانعمىشد. او سرانجام سعى کرد که مردم را از محضر آن بزرگوار دورکند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و بهناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد; به شرط این که تدریس وى درپایتختحکومت نباشد و فقط براى شیعه باشد (نه جمیع فرقهها). (25)
این سفرهاى امام صادق(ع) را با داستانى از آنچه که در مسیربازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه، در کوفه روى داد به پایانمىبریم:
سید حمیرى، از شعرا و مدیحه سرایان اهلبیت علیهم السلام اماپیرو فرقه کیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود. او در بستربیمارى افتاده زبانش بند آمده، چهرهاش سیاه، چشمانش بى فروغو... شده بود. امام صادق(ع) تازه وارد کوفه شده بود و خود رابراى عزیمتبه مدینه آماده مىکرد. یکى از اصحاب امام صادق(ع)شرح حال سید حمیرى را به آن حضرت گفت; امام به بالین سید آمد،در حالى که جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. امام سید حمیرى راصدا زد. سید چشمانش را باز کرد، اما نتوانست، حرفى بزند، درحالى که به شدت سیمایش سیاه شده بود. حمیرى گریهاش گرفت.التماس گرایانه به امام صادق(ع) نگاه مىکرد. امام زیر لب دعائىمىخواند. سید حمیرى گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا بادوستداران اینگونه رفتار مىنمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حقباش تا خداوند بلا را رفع کند و داخل بهشتى که به اولیائش وعدهداده است، شوى. او اقرار به ولایت امام صادق(ع) نمود و همانلحظه از بیمارى شفا یافت. (26)
پى نوشتها:
1- اگر جنایت عباسیان را با جنایات امویان بدون در نظرگرفتن فاجعه کربلا مقایسه کنیم در بسیارى از موارد عباسیان درمرتبه اول قرار دارند، مثلا شش امام توسط آنها به شهادت رسید،در حالى که امویان تنها 4 امام را شهید کردند.
2- بحارالانوار، ج47، ص 201.
3- رجال نجاشى، ص 28.
4- موسوعه الامام الصادق(ع)، قزوینى، ج3، ص 231.به نقل ازفرحهالغرى، ص59.
5- بحارالانوار، ج47، ص166.
6- کافى، ج 4، ص 82، حدیث7.
7- بحارالانوار، ج47 ص 171.
8- کافى، ج6، ص347.
9- مفاتیح الجنان، باب زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین.
10- همان، زیارت سوم مطلقه امیرالمؤمنین و ذیل زیارت عاشورا.
11- کافى، ج6، ص 445.
12- مقاتل الطالبین، ص 232.
13- بحارالانوار، ج47، ص 170.
14- الخرائج، ج 2، ص763.
15- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
16- ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
17- الخرائج، ج 2، ص763.
18- کافى، ج 2، ص446.
19- امالى طوسى، ص 461.
20- الخرائج، ج 2، ص763 و بحارالانوار، ج47، ص 201 و 164.
21- بحارالانوار، ج47، ص 162.
22- همان، ص169.
23- دلائل الامامه، ص299 و اختصاص، ص246.
24- تهذیب الکمال، المزى، ج 5، ص79 و الکامل فى ضعفاء الرجال،ج 2، ص556.
25- بحارالانوار، ج47، ص 180.
26- همان، ص327.