امام صادق علیه السلام و اولویت جهاد فرهنگى
آرشیو
چکیده
متن
یک مکتب جامع و فراگیر و فرازمانى مىبایستبه گونهاى داراىانعطاف باشد که در هر شرایط نیازهاى جوامع انسانى را برآوردهسازد. نیازهاى انسانى دو دسته پایدار و ناپایدار هستند، باتوجه به شرایط زمانى و مکانى دگرگون و پاسخهاى متنوع و مختلفىرا مىطلبند. جامعه انسانى از جهتسیر کمالى خود هیچ گاه حالتایستایى ندارد و عوامل و سازه کارهاى متعددى از درون و بیرونبرآن تاثیر مىگذارند. ناپایدارىها و بالندگى انسان و جامعه درسویههاى مختلف، نیازهاى تازه و پاسخهاى نوینى را مىجوید و پدیدمىآورد. نیازهاى جدى و پاسخگویى به این نیازها با توجه بهشرایط ناپایدار و بالندگى جامعه و انسان، موجب شد که پاسخها،رویکردها و راهبردهاى کوتاه و یا بلند مدت شایستگى خود را ازدستبدهد و افزون برکهنگى دچار بحران هویت و از سویى از یکپدیده زیستى به یک پدیده آسیب زننده و بیمارىزا تبدیل و دگرگونگردد. مذاهب، مکاتب و ایدئولوژىهاى بشرى و فلسفى و حتى قوانینبشرى به جهت همین ناپایدارى و ناتوانى از گفتمان با وضعیتمتغیر و نا پایدار، همچنان دستخوش دگرگونى و کهنگى مىگردد و هراز گاهى راهکار، رویکر، رهیافتبر راهبردهاى زنده و مفید وسازنده به یک بیمارى، دشوارى، مشکل و راهزن تبدیل مىگردد و نهتنها سازنده نیستبلکه آسیبهاى جدى به حرکت و سیر تکاملى انسانو جامعهى انسانى وارد مىآورد. تنها مکتب و ایدئولوژیى مىتواندپایدار و پابرجا بماند که گرفتار روزمرگى و زمان زدگى نشده وبهگونهاى نگرش، آموزهها و راهبردهاى فرازمانى و فرا مکانى داشتهکه گرفتار بندهاى هزار لایه زمان و مکان نگردد. این مکتب تنهاویژگى پایدارى را با خود به همراه خواهد داشت و در طول تاریخبشرى مىتواند همگام یا پیشرو با او حرکت نموده و انسانها را ازآموزهها و گزارههاى خود بهرهمند سازد. بىگمان گردهمایى پایدارىو ناپایدارى تنها از عهدهى مکتبى برمىآید که بر پایه فطرتانسانى و با شناخت کامل و جامع از ویژگىهاى انسان و جامعهگزارهها وآموزههاى خود را ارایه دهد و چون انسان به عنوان فردبلکه حتى به عنوان نوع ناتوان از شناخت جامع و کامل ازخواستهها، نیازها، شرایط زمانى و مکانى ناپایدار و پیش بینى ویا پیشگویى آینده و نیازهاى آیندگان است نمىتواند چنین بینش،رویکرد و راهبردى جامع، کامل و فراگیرى را ارایه دهد. مىبایستیا دست از این که پایه گذار چنین مکتبى باشد، بشوید و خود راروزمرگى و زمان و مکانزدگى دچار سازد و براى هر مقطعى برنامه،آموزه بینش راهکار و راهبرد تازهاى ارایه دهد و همیشه گرفتارشرایط زدگى گردد و یا آن که به مکتبى ایمان آورد که بانگرش وبینشى فرا زمانى و مکانى و با شناخت کامل و جامع به روحیات،خواستهها و نیازهاى او، آموزهها و گزارههاى جاویدان و پایدارىرا ارایه داده که با توجه به ناپایدارى شرایط و زمان، گزارههاىپایدار آن او را به جهت و فرجام کمال و نهایى بکشاند و نوعانسانى را به کمال نوعى خود برساند.
اسلام با دارابودن دو ویژگى انعطاف و شناخت کامل وجامع، میانناپایدارى شرایط و نا ایستایى از سویى، و پایدارى آموزهها، وگزارههایش از سوى دیگر این امکان را براى بشر فراهم آورده استتا بتواند، در شرایط ناپایدار و نا ایستا با قوانین، آموزهها وگزارههاى پایدار او را به سوى مقصود و هدف نهایىاش رهنمونسازد; به این معنا که اسلام به عنوان یک مکتب که براى راهنمایىو رساندن انسان به کمال و پاسخگویى به همهى نیازهاى او داراىچنان توانایى و کشش مىباشد که بتواند به این نیازها پاسخهاىمناسب و راستین ارایه دهد; و مناسبات زمانى، مکانى و بالندگىجامعه و انسان را در نظر بگیرد و گرفتار بندهاى ایستایى نگرددو پویایى و پایدارى را در همان حال در خود گردآورد. این پویایىو پایدارى درونمایهاى مىتواند بر زمان و مکان، ناپایدارىها ونا ایستایىهاى هر زمان و مکان چیره گردد و هرگز در پاسخ دهىوانماند و همهى شرایط را برتابد.
جاودانگى اسلام به عنوان یک مکتب فرا بشرى که آموزهها وگزارهایش تا قیامت پایدار و دستورکار بشر براى رسیدن بهخوشبختى دو جهانى است، تنها ازاین رو است که پویایى و پایدارىرا در خود آمیخته دارد و در ادامه مسالهى وصایت و امامت تاپایان هستى این جهان نیز تنها از همین جا توجیهپذیر خواهد بود.
از دیدگاه شیعه، پایدارى همیشگى امامت همچون دیگر آموزهها وگزارههاى پایدار و فرازمانى و مکانىاش از این رو بوده و هست تاپویایى و پایدارى، ناایستایى با جاودانگى و پایندگى میانخواستهها و شرایط جمع گردد و تعارض و تناقض از میان برداشتهشود. این امامت و پیشوایى همیشگى و پایدار به آدمى یارىمىرساند تا بهترین پاسخها را براى نیازهایش برگزیند. ازایننگرش مىتوان به تفاوتها و حتى تناقض نماها در رفتارها، کنشها،واکنشها، رویکردها، راهکارها و راهبردهاى پیشوایان دینى نگریستو آنها را توجیه کرد و تفسیر و توضیح داد. شهید مطهرى در اینباره مىفرمایند: ائمه اطهار علیهم السلام در هرزمانى مصلحت اسلامو مسلمین را در نظر مىگرفتند و چون دورهها و زمانها و مقتضیاتزمان و مکان تغییر مىکرد، خواه و ناخواه همان طور رفتارمىکردند که مصالح اسلامى اقتضا مىکرد و در هر زمان جبههاى مخصوصو شکلى نو از جهاد به وجود مىآمد و آنها با بصیرت کامل آنجبههها را تشخیص مىدادند.
این تعارضها، نه تنها تعارض واقعى نیستبلکه بهترین درسآموزنده استبراى کسانى که روح و عقل و فکر مستقیمى داشتهباشند. جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانى رادرک کنند که چگونه مصالح اسلامى اقتضا مىکنند. (بیست گفتار،شهید مرتضى مطهرى، ص159)
این تعارضها و تناقض نماها برخاسته از پویایى و انعطاف پذیرىاسلام و هماهنگى و همسازى با شرایط زمانى و مکانى در جهتپاسخگویى به نیازهاى ناپایدار و نا ایستاى انسان و جامعه است.
مجموعه این، آموزهها، گزارهها، راهکارها و رهیافتها و نیزرویکردهاى امامان و پیشوایان دینى این امکان را به بشر مىدهدتا بتواند براى هر زمان و مکانى با توجه به شرایط پاسخهاىمناسب را بیابند و در زندگى فردى و اجتماعى خویش از آنبهرهگیرند.
تنوع و اختلاف برخوردها، رویکردها و راهبردهاى آنان که در طولبیش از دو سده در شرایط بسیار مختلف در صحنههاى اجتماعى و فکرىآناندازه زیاد است که هریک نیازى از نیازهاى آدمى را پاسخمىدهد و این افزون بر مجموعهى کامل آموزهها وگزارههاى است کهدر قرآن در شرایط بسیار متفاوت و در جوامع مختلف از جهتروحیات، اندیشه و بینش درباره پیامبران بیان شده است که هریکاز آنان مىتواند پاسخى درست و راستین براى بکارگیرى در زندگىفردى و اجتماعى آدمى تا پایان و فرجام تاریخ و جهان بشرى باشد.
رویکرد فکرى، آموزشى و پرورشى امام جعفرصادق(ع)
از این نگاه مىتوان به رویکرد فکرى، آموزشى و پرورشى امام جعفرصادق(ع) پرداخت و دانست که چرا ایشان در دوران بحران سیاسى واجتماعى که جامعه آن روز اسلام و جهان اسلام را فرا گرفته بود وحکومتها دستبه دست مىشد به جنبش و قیام مسلحانه دست نیازید وخلافت و حکومت اسلامى را که حق ایشان بود در دست نگرفت و حتى درپاسخ به پارهاى از دعوتها براى در دست گرفتن پیشوایى و رهبرىقیام بر ضد حکومت درحال فروپاشى امویان اقدامى نکرد بلکه حتىنامهى پیشنهادى را پیش روى فرستاده ابوسلمه معروف به وزیرآلالبیت علیهم السلام را سوزاند. پرسش این است که چرا دو گونهرفتار از دو امام به یقین صورت مىپذیرد و یکى قیام مىکند ودیگرى نامه را مىسوزاند؟ تعارض از کجا ناشى شده است؟
چرا در روش و رویکردهاى پیشوایان دینى به این امور متعارض ومتناقضنما برخورد مىکنیم؟ آیا این تعارضها و تناقضها همانندتعارضها و تناقضهایى است که در مسایل فقه و احکام وجود دارد؟
مشکل اینجاست که همان گونه که اگر در اخبار متعارض و متناقضىکه در فقه و احکام نقل شده، تعارضها حل نگردد و هرکس به خبر وحدیثى تمسک جوید، موجب مىشود که هرج و مرج در فقه پدید آید،اگر در این رویکردها و راهبردهاى مختلف پیشوایان از آن جملهامام حسین و امام حسن علیهم السلام و دیگر امامان و پیشوایاندرود خداوند برایشان باد. تعارضها و تناقضها برطرف نگردد،موجب آن خواهد شد که هرج ومرج اخلاقى و اجتماعى و سیاسى پدیدآید و هرکس به هوا و هوس خود راهى را پیش بگیرد و بعد آن را باعملى که در یک مورد معین و یک زمان معین از یکى از امامان وپیشوایان نقل شده توجیه و تفسیر کند و فرد دیگرى نیز بر پایههوس خود راهى دیگر که ضد آن است را پیش بگیرد و او نیز آن رابه یکى از امامان و رفتارها، گفتارهاى گزینشى از آنان استنادداده و آن را اصل بگیرد; و این چنین است که برخى، باتوجه بهاین تفاوتها، تعارضها و تناقضها بگویند که اسلام دین آخرت است وآن دیگرى بگوید دین حکومت و دنیا است نه دین آخرت. یکى حرکتامام حسین(ع) را حرکت دنیوى در جهت رسیدن به خلافت و حکومتتوجیه کند و آن دیگرى صلح امام حسن(ع)، کنارگیرى امام زینالعابدین(ع) و سوزاندن نامه رهبر قیام و جنبشهاى دوره پایانىحکومت اموى توسط امام صادق(ع) را نشان از آخروى بودن اسلام وغیر دنیاى بودن آن تفسیر نماید.
آن کس که سرى پرشور دارد و طبع و مزاجش با آرامش سرسازش نداردو خاموشى را نپسندد براى توجیه رویکرد و رفتارهایش به شیوهپیامبر(ص) در صدر اسلام و جنبش و قیامهاى شیعیان و به ویژه جنبشو نهضتحسینى استناد کند و آن دیگرى که مزاجى عافیت طلب وگوشهگیر موضوع تقیه و راه و روش امام صادق(ع) یا دیگر پیشوایانکه چنین روشى را برگزیدهاند استناد نماید و به این صورترویکردها و رفتارها و کنشها و واکنشهاى متفاوت این پیشوایانتنها ابزارى براى توجیه رویکردها خواهد شد و کسى به سخن کسىگوش فرا نخواهد داد و جامعه و مکتب دچار هرج و مرج و اضطرابمىگردد.
با نگاهى دوباره به آن چه در آغاز گفتار گذشت رمز این تعارضهاو تناقض نماها دانسته خواهد شد و پرده از راز فرو خواهد افتاد.چون پویایى درعین حال پایدارى آموزهها و گزارهها و روح زنده وسیال و پویاى تعلیمات اسلامى چنین تعارض و تناقض نماهایى راایجاب مىکند. این تعارضها و تناقضها در واقع آموزش بهرهگیرى وبه کارگیرى از شرایط و امکانات زمان و بهترین شیوه پاسخگویى بهنیازهاى هر زمان است که مىتوان از آنها در راستاى تکامل انسانو جامعه انسانى بهره گرفت و از آن سود برد. شهید مطهرى دربارهدو رویکرد متفاوت دو امام صادق و امام حسین علیهم السلاممىفرمایند: امام حسین(ع) بدون پروا، با آن که قراین و نشانههاحتى گفتههاى خود آن حضرت حکایت مىکرد که شهید خواهد شد، قیامکرد ولى امام صادق(ع) با آن که به سراغش رفتند، اعتنا ننمود وقیام نکرد، ترجیح داد که در خانه بنشیند و به کار تعلیم وارشاد بپردازد.
به ظاهر تعارض و تناقض به نظر مىرسد که اگر در مقابل ظلم بایدقیام کرد و از هیچ خطر پروا نکرد، پس چرا امام صادق(ع) قیامنکرد، بلکه در زندگى مطلقا راه تقیه پیش گرفت و اگر باید تقیهکرد و وظیفهى امام این است که به تعلیم و ارشاد و هدایت مردمبپردازد، پس چرا امام حسین(ع) این کار را نکرد؟ (همان، ص153)شهید مطهرى با توجه به اوضاع سیاسى عهد امام به این پرسش پاسخمىدهند و بیان مىدارند که این رویکرد به ظاهر متناقض و متعارضتنها به هتشرایط ومقتضیات زمان و مکان بود که درسى آموزندهبراى رهروان راه پیشوایان راستین است تا بدانند که در شرایطمختلف مىتوانند رویکردهاى متفاوتى داشته باشند. امام صادق(ع)مىدانست که بنىالعباس مانع آن خواهند شد که حکومتبه اهلبیتپیامبر(ص) منتقل شود و در صورت پذیرفتن پیشنهاد بدون هیچتاثیرگذارى مثبت آن حضرت را شهید خواهند کرد. ایشانمىفرمایند: امام(ع) اگر مىدانست که شهادت آن حضرت براى اسلام ومسلمین اثر بهترى دارد، شهادت را انتخاب مىکرد. همان طورى کهامام حسین(ع) به همین دلیل شهادت را انتخاب کرد. در آن عصر کهبه خصوصیات آن اشاره خواهیم کرد، آن چیزى که بهتر و مفیدتر بودرهبرى یک نهضت علمى و فکرى و تربیتى بود که اثر آن تا امروزهست. همان طورى که در عصر امام حسین(ع) آن نهضت ضرورت داشت وآن نیز آن طور به جا و مناسب بودکه اثرش هنوز باقى است.
جان مطلب همین جا است که در همهى این کارها، از قیام و جهاد وامر به معروف و نهى از منکرها و از سکوتها و تقیهها باید بهاثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. اینها امورى نیست که بهشکل یک امر تعبدى از قبیل وضو، غسل، نماز و روزه صورت بگیرد.
اثر این کارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرایطمختلف فرق مىکند. گاهى اثر قیام و جهاد براى اسلام نافعتر است وگاهى اثر سکوت و تقیه، گاهى شکل و صورت قیام فرق مىکند. همهاینها بستگى دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز ویک تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد، اشتباه تشخیص دادنزیانها به اسلام مىرساند. (همان، ص 155)
اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر امام صادق(ع)
امام صادق(ع) در عصر و زمانى واقع شد که افزون بر حوادث ورخدادهاى سیاسى یک سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگىها و ابهامهاىفکرى و روحى پس از ورود فرهنگها و آیینهاى فلسفى و اندیشهى ازشاهنشاهىهاى ایران و روم، پیدا شده بود. در این زمان پاسدارىاز سنگرهاى اعتقادى مهمترین امر به شمار مىآمد. مقتضیات زمانامام صادق(ع) که در نیمه نخستسده دوم هجرى مىزیستبا زمانسیدالشهداء(ع) که در حدود نیمه نخستسده یکم بود، بسیار متفاوتبود.
در حدود نیمه سده نخست در درون کشورهاى اسلامى براى کسانى کهمىخواستند به اسلام خدمت نمایند تنها مبارزه با دستگاه خلافتبودو سایر جبههها هنوز پدید نیامده بود و اگر هم وجود داشت هنوزآن چنان اهمیتى نیافته بود. حوادث عالم و اسلام همه مربوط بهدستگاه خلافتبود و مردم در سادگى سده نخست مىزیستند. اما بعدهااین جبههها متعدد شد که مهمترین آنها جبهههاى علمى، فکرى واعتقادى بود. یک نهضت علمى و فکرى و فرهنگى عظیم در میانمسلمانان آغاز شد. مذهبها و مکتبهایى در اصول دین و فروع دینپیدا شد. در این شرایط امام صادق(ع) پرچم فرهنگى و علمى اسلامبه ویژه شیعیان را برافراشت و در همه صحنهها پیشگام و پیشروگردید. زمان امام(ع) زمانى بود که برخورد افکار و آراء و جنگعقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب مىکرد که امام کوشش خود رادر این جبهه قرار دهند و این گونه شد که شیعه به عنوان یک مکتبفکرى، علمى و فقهى و اعتقادى درجهان اسلام جا افتاد به نحوى کهدیگر نمىتوان اتهامات سیاسى به آن بست. این آثار مولود ایمان وعقیده است و سیاست نمىتواند چنین فقه، اخلاق، فلسفه، عرفان،تفسیر و دیگر علوم و فنون را پدید آورد. پیشگامى امامان باقر وصادق علیهماالسلامموجب شد تا اسلام راستین پایدار بماند و براىهر زمانى و مکانى و در شرایط پویا و ناایستاى انسان و جامعهبرنامهها، آموزهها و گزارههایى داشته باشد.
اسلام با دارابودن دو ویژگى انعطاف و شناخت کامل وجامع، میانناپایدارى شرایط و نا ایستایى از سویى، و پایدارى آموزهها، وگزارههایش از سوى دیگر این امکان را براى بشر فراهم آورده استتا بتواند، در شرایط ناپایدار و نا ایستا با قوانین، آموزهها وگزارههاى پایدار او را به سوى مقصود و هدف نهایىاش رهنمونسازد; به این معنا که اسلام به عنوان یک مکتب که براى راهنمایىو رساندن انسان به کمال و پاسخگویى به همهى نیازهاى او داراىچنان توانایى و کشش مىباشد که بتواند به این نیازها پاسخهاىمناسب و راستین ارایه دهد; و مناسبات زمانى، مکانى و بالندگىجامعه و انسان را در نظر بگیرد و گرفتار بندهاى ایستایى نگرددو پویایى و پایدارى را در همان حال در خود گردآورد. این پویایىو پایدارى درونمایهاى مىتواند بر زمان و مکان، ناپایدارىها ونا ایستایىهاى هر زمان و مکان چیره گردد و هرگز در پاسخ دهىوانماند و همهى شرایط را برتابد.
جاودانگى اسلام به عنوان یک مکتب فرا بشرى که آموزهها وگزارهایش تا قیامت پایدار و دستورکار بشر براى رسیدن بهخوشبختى دو جهانى است، تنها ازاین رو است که پویایى و پایدارىرا در خود آمیخته دارد و در ادامه مسالهى وصایت و امامت تاپایان هستى این جهان نیز تنها از همین جا توجیهپذیر خواهد بود.
از دیدگاه شیعه، پایدارى همیشگى امامت همچون دیگر آموزهها وگزارههاى پایدار و فرازمانى و مکانىاش از این رو بوده و هست تاپویایى و پایدارى، ناایستایى با جاودانگى و پایندگى میانخواستهها و شرایط جمع گردد و تعارض و تناقض از میان برداشتهشود. این امامت و پیشوایى همیشگى و پایدار به آدمى یارىمىرساند تا بهترین پاسخها را براى نیازهایش برگزیند. ازایننگرش مىتوان به تفاوتها و حتى تناقض نماها در رفتارها، کنشها،واکنشها، رویکردها، راهکارها و راهبردهاى پیشوایان دینى نگریستو آنها را توجیه کرد و تفسیر و توضیح داد. شهید مطهرى در اینباره مىفرمایند: ائمه اطهار علیهم السلام در هرزمانى مصلحت اسلامو مسلمین را در نظر مىگرفتند و چون دورهها و زمانها و مقتضیاتزمان و مکان تغییر مىکرد، خواه و ناخواه همان طور رفتارمىکردند که مصالح اسلامى اقتضا مىکرد و در هر زمان جبههاى مخصوصو شکلى نو از جهاد به وجود مىآمد و آنها با بصیرت کامل آنجبههها را تشخیص مىدادند.
این تعارضها، نه تنها تعارض واقعى نیستبلکه بهترین درسآموزنده استبراى کسانى که روح و عقل و فکر مستقیمى داشتهباشند. جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانى رادرک کنند که چگونه مصالح اسلامى اقتضا مىکنند. (بیست گفتار،شهید مرتضى مطهرى، ص159)
این تعارضها و تناقض نماها برخاسته از پویایى و انعطاف پذیرىاسلام و هماهنگى و همسازى با شرایط زمانى و مکانى در جهتپاسخگویى به نیازهاى ناپایدار و نا ایستاى انسان و جامعه است.
مجموعه این، آموزهها، گزارهها، راهکارها و رهیافتها و نیزرویکردهاى امامان و پیشوایان دینى این امکان را به بشر مىدهدتا بتواند براى هر زمان و مکانى با توجه به شرایط پاسخهاىمناسب را بیابند و در زندگى فردى و اجتماعى خویش از آنبهرهگیرند.
تنوع و اختلاف برخوردها، رویکردها و راهبردهاى آنان که در طولبیش از دو سده در شرایط بسیار مختلف در صحنههاى اجتماعى و فکرىآناندازه زیاد است که هریک نیازى از نیازهاى آدمى را پاسخمىدهد و این افزون بر مجموعهى کامل آموزهها وگزارههاى است کهدر قرآن در شرایط بسیار متفاوت و در جوامع مختلف از جهتروحیات، اندیشه و بینش درباره پیامبران بیان شده است که هریکاز آنان مىتواند پاسخى درست و راستین براى بکارگیرى در زندگىفردى و اجتماعى آدمى تا پایان و فرجام تاریخ و جهان بشرى باشد.
رویکرد فکرى، آموزشى و پرورشى امام جعفرصادق(ع)
از این نگاه مىتوان به رویکرد فکرى، آموزشى و پرورشى امام جعفرصادق(ع) پرداخت و دانست که چرا ایشان در دوران بحران سیاسى واجتماعى که جامعه آن روز اسلام و جهان اسلام را فرا گرفته بود وحکومتها دستبه دست مىشد به جنبش و قیام مسلحانه دست نیازید وخلافت و حکومت اسلامى را که حق ایشان بود در دست نگرفت و حتى درپاسخ به پارهاى از دعوتها براى در دست گرفتن پیشوایى و رهبرىقیام بر ضد حکومت درحال فروپاشى امویان اقدامى نکرد بلکه حتىنامهى پیشنهادى را پیش روى فرستاده ابوسلمه معروف به وزیرآلالبیت علیهم السلام را سوزاند. پرسش این است که چرا دو گونهرفتار از دو امام به یقین صورت مىپذیرد و یکى قیام مىکند ودیگرى نامه را مىسوزاند؟ تعارض از کجا ناشى شده است؟
چرا در روش و رویکردهاى پیشوایان دینى به این امور متعارض ومتناقضنما برخورد مىکنیم؟ آیا این تعارضها و تناقضها همانندتعارضها و تناقضهایى است که در مسایل فقه و احکام وجود دارد؟
مشکل اینجاست که همان گونه که اگر در اخبار متعارض و متناقضىکه در فقه و احکام نقل شده، تعارضها حل نگردد و هرکس به خبر وحدیثى تمسک جوید، موجب مىشود که هرج و مرج در فقه پدید آید،اگر در این رویکردها و راهبردهاى مختلف پیشوایان از آن جملهامام حسین و امام حسن علیهم السلام و دیگر امامان و پیشوایاندرود خداوند برایشان باد. تعارضها و تناقضها برطرف نگردد،موجب آن خواهد شد که هرج ومرج اخلاقى و اجتماعى و سیاسى پدیدآید و هرکس به هوا و هوس خود راهى را پیش بگیرد و بعد آن را باعملى که در یک مورد معین و یک زمان معین از یکى از امامان وپیشوایان نقل شده توجیه و تفسیر کند و فرد دیگرى نیز بر پایههوس خود راهى دیگر که ضد آن است را پیش بگیرد و او نیز آن رابه یکى از امامان و رفتارها، گفتارهاى گزینشى از آنان استنادداده و آن را اصل بگیرد; و این چنین است که برخى، باتوجه بهاین تفاوتها، تعارضها و تناقضها بگویند که اسلام دین آخرت است وآن دیگرى بگوید دین حکومت و دنیا است نه دین آخرت. یکى حرکتامام حسین(ع) را حرکت دنیوى در جهت رسیدن به خلافت و حکومتتوجیه کند و آن دیگرى صلح امام حسن(ع)، کنارگیرى امام زینالعابدین(ع) و سوزاندن نامه رهبر قیام و جنبشهاى دوره پایانىحکومت اموى توسط امام صادق(ع) را نشان از آخروى بودن اسلام وغیر دنیاى بودن آن تفسیر نماید.
آن کس که سرى پرشور دارد و طبع و مزاجش با آرامش سرسازش نداردو خاموشى را نپسندد براى توجیه رویکرد و رفتارهایش به شیوهپیامبر(ص) در صدر اسلام و جنبش و قیامهاى شیعیان و به ویژه جنبشو نهضتحسینى استناد کند و آن دیگرى که مزاجى عافیت طلب وگوشهگیر موضوع تقیه و راه و روش امام صادق(ع) یا دیگر پیشوایانکه چنین روشى را برگزیدهاند استناد نماید و به این صورترویکردها و رفتارها و کنشها و واکنشهاى متفاوت این پیشوایانتنها ابزارى براى توجیه رویکردها خواهد شد و کسى به سخن کسىگوش فرا نخواهد داد و جامعه و مکتب دچار هرج و مرج و اضطرابمىگردد.
با نگاهى دوباره به آن چه در آغاز گفتار گذشت رمز این تعارضهاو تناقض نماها دانسته خواهد شد و پرده از راز فرو خواهد افتاد.چون پویایى درعین حال پایدارى آموزهها و گزارهها و روح زنده وسیال و پویاى تعلیمات اسلامى چنین تعارض و تناقض نماهایى راایجاب مىکند. این تعارضها و تناقضها در واقع آموزش بهرهگیرى وبه کارگیرى از شرایط و امکانات زمان و بهترین شیوه پاسخگویى بهنیازهاى هر زمان است که مىتوان از آنها در راستاى تکامل انسانو جامعه انسانى بهره گرفت و از آن سود برد. شهید مطهرى دربارهدو رویکرد متفاوت دو امام صادق و امام حسین علیهم السلاممىفرمایند: امام حسین(ع) بدون پروا، با آن که قراین و نشانههاحتى گفتههاى خود آن حضرت حکایت مىکرد که شهید خواهد شد، قیامکرد ولى امام صادق(ع) با آن که به سراغش رفتند، اعتنا ننمود وقیام نکرد، ترجیح داد که در خانه بنشیند و به کار تعلیم وارشاد بپردازد.
به ظاهر تعارض و تناقض به نظر مىرسد که اگر در مقابل ظلم بایدقیام کرد و از هیچ خطر پروا نکرد، پس چرا امام صادق(ع) قیامنکرد، بلکه در زندگى مطلقا راه تقیه پیش گرفت و اگر باید تقیهکرد و وظیفهى امام این است که به تعلیم و ارشاد و هدایت مردمبپردازد، پس چرا امام حسین(ع) این کار را نکرد؟ (همان، ص153)شهید مطهرى با توجه به اوضاع سیاسى عهد امام به این پرسش پاسخمىدهند و بیان مىدارند که این رویکرد به ظاهر متناقض و متعارضتنها به هتشرایط ومقتضیات زمان و مکان بود که درسى آموزندهبراى رهروان راه پیشوایان راستین است تا بدانند که در شرایطمختلف مىتوانند رویکردهاى متفاوتى داشته باشند. امام صادق(ع)مىدانست که بنىالعباس مانع آن خواهند شد که حکومتبه اهلبیتپیامبر(ص) منتقل شود و در صورت پذیرفتن پیشنهاد بدون هیچتاثیرگذارى مثبت آن حضرت را شهید خواهند کرد. ایشانمىفرمایند: امام(ع) اگر مىدانست که شهادت آن حضرت براى اسلام ومسلمین اثر بهترى دارد، شهادت را انتخاب مىکرد. همان طورى کهامام حسین(ع) به همین دلیل شهادت را انتخاب کرد. در آن عصر کهبه خصوصیات آن اشاره خواهیم کرد، آن چیزى که بهتر و مفیدتر بودرهبرى یک نهضت علمى و فکرى و تربیتى بود که اثر آن تا امروزهست. همان طورى که در عصر امام حسین(ع) آن نهضت ضرورت داشت وآن نیز آن طور به جا و مناسب بودکه اثرش هنوز باقى است.
جان مطلب همین جا است که در همهى این کارها، از قیام و جهاد وامر به معروف و نهى از منکرها و از سکوتها و تقیهها باید بهاثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. اینها امورى نیست که بهشکل یک امر تعبدى از قبیل وضو، غسل، نماز و روزه صورت بگیرد.
اثر این کارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرایطمختلف فرق مىکند. گاهى اثر قیام و جهاد براى اسلام نافعتر است وگاهى اثر سکوت و تقیه، گاهى شکل و صورت قیام فرق مىکند. همهاینها بستگى دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز ویک تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد، اشتباه تشخیص دادنزیانها به اسلام مىرساند. (همان، ص 155)
اوضاع سیاسى و اجتماعى عصر امام صادق(ع)
امام صادق(ع) در عصر و زمانى واقع شد که افزون بر حوادث ورخدادهاى سیاسى یک سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگىها و ابهامهاىفکرى و روحى پس از ورود فرهنگها و آیینهاى فلسفى و اندیشهى ازشاهنشاهىهاى ایران و روم، پیدا شده بود. در این زمان پاسدارىاز سنگرهاى اعتقادى مهمترین امر به شمار مىآمد. مقتضیات زمانامام صادق(ع) که در نیمه نخستسده دوم هجرى مىزیستبا زمانسیدالشهداء(ع) که در حدود نیمه نخستسده یکم بود، بسیار متفاوتبود.
در حدود نیمه سده نخست در درون کشورهاى اسلامى براى کسانى کهمىخواستند به اسلام خدمت نمایند تنها مبارزه با دستگاه خلافتبودو سایر جبههها هنوز پدید نیامده بود و اگر هم وجود داشت هنوزآن چنان اهمیتى نیافته بود. حوادث عالم و اسلام همه مربوط بهدستگاه خلافتبود و مردم در سادگى سده نخست مىزیستند. اما بعدهااین جبههها متعدد شد که مهمترین آنها جبهههاى علمى، فکرى واعتقادى بود. یک نهضت علمى و فکرى و فرهنگى عظیم در میانمسلمانان آغاز شد. مذهبها و مکتبهایى در اصول دین و فروع دینپیدا شد. در این شرایط امام صادق(ع) پرچم فرهنگى و علمى اسلامبه ویژه شیعیان را برافراشت و در همه صحنهها پیشگام و پیشروگردید. زمان امام(ع) زمانى بود که برخورد افکار و آراء و جنگعقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب مىکرد که امام کوشش خود رادر این جبهه قرار دهند و این گونه شد که شیعه به عنوان یک مکتبفکرى، علمى و فقهى و اعتقادى درجهان اسلام جا افتاد به نحوى کهدیگر نمىتوان اتهامات سیاسى به آن بست. این آثار مولود ایمان وعقیده است و سیاست نمىتواند چنین فقه، اخلاق، فلسفه، عرفان،تفسیر و دیگر علوم و فنون را پدید آورد. پیشگامى امامان باقر وصادق علیهماالسلامموجب شد تا اسلام راستین پایدار بماند و براىهر زمانى و مکانى و در شرایط پویا و ناایستاى انسان و جامعهبرنامهها، آموزهها و گزارههایى داشته باشد.